به نظرم درباره معنای یک سری از واژگان و آنچه که در جامعه پیاده میشود، باید تامل بیشتری بکنیم، مثلا زرنگی که فکر کنم همگی یک مورد برخورد داشتیم یا حاضرجوابي. زمانی که حاضرجوابي به عنوان یک ارزش در جامعه یا خانواده به کودک معرفی شود، فرصت تامل، اندیشه بیشتر و پاسخ مناسب بر اساس تعامل موثر با طرف مقابل از فرد گرفته میشود. اینکه در لحظه یک جواب دندان شکن آماده داشتهباشیم، بدون اندیشه عمیق در آثار و عواقب آن، ارزش نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم
از بزرگ ترین دلایل مشکلات اقتصادی در زندگی مشترک
طبق تعالیم شیعه
جزو بحث،عصبانیت،جدل،حاضرجوابي،پرخاشگری
فرد با همسر خود دارد،تفاوتی هم بین زن و مرد نیست،
از دوستان عزیزم تمنا دارم
از همین لحظه به یکدیگر و به خودشان قول دهند که به هیچ وجه
با عصبانیت و خشم و پرخاشگری ،باهم بحث و جدلی نکنند فریاد نزنند.حتی اگر صددرصد حق با شما باشد
به جان خودم سوگند
اگر این کار را انجام دهید تغییرات چشمگیری را مشاهده می کنید
و برای سال
این وبلاگ زیادی شخصی شده و من این را دوست ندارم، تا زمانی که از دور به نظر برسم ساده هستم، ولی از نزدیک غیرقابل تحملم، یک بار به این ویژگی گفته بودم خطر گاز گرفتگی. چیزی نیست که بشود بهش افتخار کرد یا در زمرهی ویژگیهای خاص خودم قرارش بدهم. همه یک سری ویژگیهای خاص دارند ولی نفرتانگیز بودن و طرد کردن دیگران که ویژگی خاصی نیست، این کار از یک سوسک هم برمیآید. به هر حال، در کل از به نظر رسیدن بدم میآید. امروز مدیرمان با من در مورد پروژه صحبت
دوستی دارم که خواهرزاده ی حاضر جوابی دارد، نه ببخشید خواهرزاده ی خیلی خیلی حاضرجوابي دارد! پسری پنج، شش سال که بعید می دانم بتوان جوابش را داد و او را ساکت کرد!
برای مثال دوستم تعریف می کرد که خواهرزاده اش کنار یکی از دوستان نشسته بود که آن مرد به خواهرزاده اش می گوید: اجازه میدی بوست کنم؟
خواهرزاده می گوید: باید یه چیزی بدی همین طوری که نمیشه!
آن مرد یک شکلات پیدا می کند و به او می دهد و می گوید: حالا اجازه میدی؟
خواهرزاده می گوید: نه!
مرد می پ
ذهنم خالی بود خالیه خالیه
انگار هیچ حرفی برای گفتن نداشتم
آخه یه شبه همسایه امام ریوف شدم
از پنجره خونشو میبینم وهرچی دلم خواسته رفتم بیخ گوشش گفتم
برای همین خالیم .خالی شدم از حرف
منتظرم تا خودش پرم کنه
تااینکه چندساعت پیش استادم پیام دادن که :فردا به تک تکتون زنگ میزنم اگه گفتین موضوع صحبتمون چیه؟؟؟؟؟؟
منم مثل همیشه حاضرجوابي کردم زودتر ازهمه جواب دادم که مثلا بگم من خیلی میفهمم.
البته از سر ذوقم بود اما بعدش فکرکردم شاید چون تکا
کتاب مذکرات طفلة (خاطرات دختربچه) رو امسال از بخش کتب عربی نمایشگاه بینالمللی خریدم و یکی دو ماه پیش خوندمش. کتاب اولین رمان نوال السعداوی بوده؛ البته منظورم اولین رمان چاپشده نیست، اولین رمانی که نوشته. اونطور که خودش تو مقدمۀ کتاب گفته سال اول دبیرستان که بوده دبیر زبان عربیشون تکلیفی میده که یه انشای سهصفحهای با موضوع آزاد بنویسن و نوال سعداوی هم طی یه هفته یه دفتر رو پر میکنه و اسم نوشتهاش رو هم میذاره مذکرات طفلة اسم
فن بیان
برای یادگیری فن بیان باید، قدرت کلامی خود را افزایش دهید و از تکنیکها و تمرینهای عمومی استفاده کنید، بدانید با چه کسی چطور صحبت کنید و با هنر خود کاری کنید که هر کسی از صحبت با شما لذت ببرد و اهداف خود را به گونهای پیش ببرید آنطور که میخواهید.
باید دقت کنید که اگر کسی از فن بیان خوبی برخوردار است، وماً نه گوینده خوبی است، نه سخنران خوبی و نه مذاکره کننده خوب! بلکه کسی که فن بیان خوبی دارد پیشزمینه این را دارد که یک سخنران، م
فن بیان
برای یادگیری فن بیان باید، قدرت کلامی خود را افزایش دهید و از تکنیکها و تمرینهای عمومی استفاده کنید، بدانید با چه کسی چطور صحبت کنید و با هنر خود کاری کنید که هر کسی از صحبت با شما لذت ببرد و اهداف خود را به گونهای پیش ببرید آنطور که میخواهید.
باید دقت کنید که اگر کسی از فن بیان خوبی برخوردار است، وماً نه گوینده خوبی است، نه سخنران خوبی و نه مذاکره کننده خوب! بلکه کسی که فن بیان خوبی دارد پیشزمینه این را دارد که یک سخنران، م
می گویند همیشه کسانی که آخر کلاس می نشینند پرحرف تر هستند! این تصوری است که همیشه از بالا نشینان در کلاس درس وجود داشته است و انگار قرار نیست تغییر کند. اما حالا که بیش تر فکر می کنیم می بینیم که پر حرفی این جمعیت در برابر مهارت حاضر جوابی آن ها هیچ بوده است! هر چند که حاضر جواب بودن از دید معلمان همیشه نکوهش می شد اما افرادی که همیشه چیزی برای جواب دادن در آستینشان داشتند از جذابیت و محبوبیت بالاتری بین دانش آموزان یا دانشجویان برخوردار بودند.
۱. مهدی (۷ساله) می گوید خاله شارمین من که دیگه تو اتاقت نمیام. از بس به هم ریخته است!»
انگار نه انگار که همیشه از در بیرونش می کنم از پنجره می آید! تازه تنها به هم ریختگی اتاقم مربوط می شود به میزی که پر است از برگه های امتحانی پایان ترم دانشجوهایم.
ده دقیقه از این حرف نگذشته که مهدی توی اتاقم است!
پس چی شد اومدی؟!»
خودم برات مرتب می کنم!»
ایستاده کنار میز و برگه ها را یکی یکی روی هم می گذارد.
عزیزم حالا نمی خواد این قدر هم دقیق مرتب کنی.»
اشاره: شاهدبازی» دکتر
سیروس شمیسا کتابی است که به موضوع همجنسگرایی مردانه در ادبیات
فارسی (به ویژه شعر) از دورة غزنویان تا اوایلِ دوره پهلوی میپردازد. این کتاب در
سال 1381 در ایران منتشر و بلافاصله ممنوع شد.
کتاب شاهدبازی»، نخستین (و تا به امروز،) تنها اثری است که بهچنین پژوهشی دست
زدهاست. مؤلف، بر اساس شواهد بسیار زیادی از نظم و نثر برگزیده، نظریة خود را بهاثبات
میرساند که معشوق شعر فارسی، غالباً و عمدتاً مرد است نه زن؛ و فقط بخ
اکثر پدر و مادرها دوست دارن بچههایشان به اصطلاح خوش سروزبان باشند و با شیرینزبانیهای کودکانه دل همه را برباید. اما همهی بچهها اینطور نیستند و باید بدانید که خجالتی بودن میتواند جزوی از شخصیت کودک باشد، نه عیب و نقص. با این وجود راهکارهایی وجود دارند که میتوانید به کودک خجالتی تان کمک کنید با همسن و سالان و دنیای اطرافش ارتباط برقرار کند. با ما همراه باشید تا از انواع مختلف کودک خجالتی و چگونگی برخورد با آنها برایتان بگوییم.[yektan
داستان های کوتاه عاشقانه واقعی غمگین جدید گریه دار و تلخ و شیرین و شاد story
ابزار وبلاگ » کدتو » داستان
آرشیو و لیست کاملی از بهترین داستان های جذاب کوتاه عاشقانه غمگین تلخ و شیرین گریه دار عاشقانه و شاد ایرانی و خارجی
۱. داستان دو مداد سیاهاز دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاهشان در مدرسه شنیدم.مرد اول میگفت:چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بیمسئولیت و ب
عمه زری اجازه م م می میدی ک که ب برم توی ک کو کوچه ب بازی کنم؟
زری؛ توی کوچه خبری نیست که . کجا میخوای بری؟ لابد. مخوای بری باز. یواشکی و طوطی کاسگکو مادام پیره رو دید بزنی ! درست میگم ؟
ادوین : آ ا اخه از وق وقت وقتی منو برده بودن پر پرشگاه تا حالا. دلم تنگ ش ش شده واسش
زری؛ پرپرشگاه چیه؟ منظورت پرورشگاهه؟ نبآید این حرفو جلوی کسی بگی ، به همه بگو مسافرت بودی این دو هفته. رو . پس برؤ ولئ زود برگرد خونه .
ادوین که در عالم کودکی هایش از دنیای پلی
♠♣♥♦صفحه۸ خط هفتم داستان حقیقی جالب
______________________________________________
عمه زری اجازه م م می میدی ک که ب برم توی ک کو کوچه ب بازی کنم؟
زری؛ توی کوچه خبری نیست که . کجا میخوای بری؟ لابد. مخوای بری باز. یواشکی و طوطی کاسگکو مادام پیره رو دید بزنی ! درست میگم ؟
ادوین : آ ا اخه از وق وقت وقتی منو برده بودن پر پرشگاه تا حالا. دلم تنگ ش ش شده واسش
زری؛ پرپرشگاه چیه؟ منظورت پرورشگاهه؟ نبآید این حرفو جلوی کسی بگی ، به همه بگو مسافرت بودی این دو هفته. رو . پ
د دا دت
عمه زری اجازه م م می میدی ک که ب برم توی ک کو کوچه ب بازی کنم؟
زری؛ توی کوچه خبری نیست که . کجا میخوای بری؟ لابد. مخوای بری باز. یواشکی و طوطی کاسگکو مادام پیره رو دید بزنی ! درست میگم ؟
ادوین : آ ا اخه از وق وقت وقتی منو برده بودن پر پرشگاه تا حالا. دلم تنگ ش ش شده واسش
زری؛ پرپرشگاه چیه؟ منظورت پرورشگاهه؟ نبآید این حرفو جلوی کسی بگی ، به همه بگو مسافرت بودی این دو هفته. رو . پس برؤ ولئ زود برگرد خونه .
ادوین که
♠♣♥♦صفحه۸ خط هفتم داستان حقیقی جالب __________ ______________ _______
عمه زری اجازه م م می میدی ک که ب برم توی ک کو کوچه ب بازی کنم؟
زری؛ توی کوچه خبری نیست که . کجا میخوای بری؟ لابد. مخوای بری باز. یواشکی و طوطی کاسگکو مادام پیره رو دید بزنی ! درست میگم ؟
ادوین : آ ا اخه از وق وقت وقتی منو برده بودن پر پرشگاه تا حالا. دلم تنگ ش ش شده واسش
زری؛ پرپرشگاه چیه؟ منظورت پرورشگاهه؟ نبآید این حرفو جلوی کسی بگی ، به همه بگو مسافرت بودی این دو هفته. رو . پس برؤ ول
داستان کوتاه راز یک تقدیر تلخ
♠♣♥♦صفحه۸ خط هفتم داستان حقیقی جالب ______________________________________________ عمه زری اجازه م م می میدی ک که ب برم توی ک کو کوچه ب بازی کنم؟ زری؛ توی کوچه خبری نیست که . کجا میخوای بری؟ لابد. مخوای بری باز. یواشکی و طوطی کاسگکو مادام پیره رو دید بزنی ! درست میگم ؟ ادوین : آ ا اخه از وق وقت وقتی منو برده بودن پر پرشگاه تا حالا. دلم تنگ ش ش شده واسش زری؛ پرپرشگاه چیه؟ منظورت پرورشگاهه؟ نبآی
روایتی مستند از زندگی عجیب یک کودک که در شب سرنوشته و گرم تابستان از سر شیطنت و بازیگوشی به باغ همسایه میرود تا با طوطی کاسکو آنان بازی کند اما دست برقضا شاهد. وقوع یک. قتل. میشود. و. نهایتن قاتل. ناچار. بین دو راهی. گیر میکند. اینکه. او. را هم بقتل برساند یا؟ عاقبت. کودک را. ربوده. و فرار میکند. و نهایتن. برایش برایش. در نقش یک مادر. برایش غمخوار و پشتیبان میشود و او را بزرگ میکند که
خاداان کوتاه راز یک تقدیر تلخ
♠♣♥♦صفح
درباره این سایت