* سلام
* و چه زیبا بعد از تقریبا سه ماه همچنان به سوی وبلاگ باز میگردیم:))
* ولی که اکنون از من سخن محدود است:)
* خلاصهوار بگم که حالمان خوبِ خوبه شکر خدا ازش میخوام حال شما هم خوب باشه❤️
* فعلا دستم خالیست از نوشتن؛ در واقع نميدونم چيو بنویسم و از کجا شروع کنم!
* و نميدونم چرا ادبیاتَم اینگونه شده :))
* خوش اومدین و خوش اومدم✨
* سلام
* و چه زیبا بعد از تقریبا سه ماه همچنان به سوی وبلاگ باز میگردیم:))
* ولی که اکنون از من سخن محدود است:)
* خلاصهوار بگم که حالمان خوبِ خوبه شکر خدا ازش میخوام حال شما هم خوب باشه❤️
* فعلا دستم خالیست از نوشتن؛ در واقع نميدونم چيو بنویسم و از کجا شروع کنم!
* و نميدونم چرا ادبیاتَم اینگونه شده :))
* خوش اومدین و خوش اومدم✨
انقد خوبه حس و حالش اون لحظه که تو اول شعری رو بخونی که من ادامه شو حفظم
.
امشب از همون شباس که به قول اون خواننده رفته از سرم حواس .
تو نیستی و باز دلم .مهمون خیابوناس! دیگه امشب همه چي روی سرم آوار شده از بس دلم تنگه
کاش نیاد اون روزی که امیدم از بودنت ناامید شه .
به امید روزای باتو!
گاهی فکر میکنی دنیا نیازی به تونداره
اصلا من نباشم چيزی عوض میشه؟
گاهی فکر میکنی دیگه نمیتونی کاری برای بهبود دنیات بکنی واون وقت احساس بی خاصیتی و پوچي چنگ میندازه دور گلوت و فشار میده
اون وقت خنده هات زوریه و ظاهرساازی
تنهایی گریبانت و میگیره
باتو بیدار میشه
باتوو دوش میگیره
باتو صبحانه میخوره
باتو سرکارمیاد
وباتو میمیره
تنهایی.
پاپستی
تولد دوسته مجازیمه اگرچه براش تو وب یکی از دوستان مجازی تولد گرفتن اما تبریک دوباره تو
ثروتمند ترین آدم روی زمین هم که باشی، اگر عاشق نباشی، تهی دستی بیش نیستی! اگر کسی نباشد تا هنگام شادی باتو بخندد، هنگام ناراحتی، باتو بگرید. منفعتش به چيست؟ کسی نباشد تا دستت را بگیرد، زیر گوشت نجوای عشق سر دهد. هرشب با دیدن چشمانش سر به بالین بگذاری و هر سحر با دیدن.
نميدونم اخرین مطلب غیرموضوعی که اینجا گذاشتم چي بود و کی بود و حال و هوام چطور بود. نمیدونم چند وقت ازش میگذره. فقط میدونم این دوهفته گذشته، برای من یه عمر بود. به اندازهی یه زندگی کامل و مستقل. یه زندگیای که من رهاش کردم و گزینههای پنجمم توش ساخته شد، که به شمار آدمای قشنگ زندگیم اضافه شد، که یه روز تمامش رو با رفیقِ عزیزتر از جان گذروندم و جون گرفتم برا ادامه و چيزی که نمیدونم باید بگمش یا نه، ولی آروم شدم. یه آرامش ژرف و دوستداشت
چي کار کنم؟
تو یه موقعیت پیچيده گیر کردم، نمی دونم چي کار کنم.
________________________
دیشب دعا می کردم که خداکنه این چند ماهه سربازیم زود تموم بشه.
امروز یهویی یه راهی جلوی پام افتاد که سه ماه کسری بگیرم.
حالا نمی دونم چي کنم.
از طرفی خوبه که زود تموم میشه.
از طرفی کلی برنامه ریزی که باسه کلاس زبانم و پروژه هام داشتم، که میره رو هوا، چون مجبور میشم برگردم شهرستان
یه حال خوبی دارم.
هنوز تیممون تکمیل نشده، هنوز درگیر مصاحبههای خستهکننده و وقتگیریم و کلی هنوزهای دیگه. ولی حالمون خوبه. میدونم باید چي کار کنم، شرکت آرومه، هوا خوبه، اتاقم نورگیره، یه هماتاقی خوب دارم، صدای آب میاد، گلام سبز و خوشحالن و یه شنبهی قشنگ رو شروع کردیم. خیلی قشنگ
#کارنوشت
امشب برای اولین بار نماز خوندم!!
نميدونم وقت نماز بود یانه ،نمی دونم درست خوندم یانه،نمی دونم قبول یانه
نمی دونم شما چه فکری راجبم میکنید،نمی دونم و نمی خوام بدونم
ولی فقط به خدا یه چيزی گفتم
هستی دیگه,مگه نه؟؟میبینی؟همش روووو میبینی؟
متن آهنگ روز عشق هونام بند
روز عشق دوست دارم هات برام یه حس دیگه داره
یکی هست میخواد عشقشو برات از ته دلش هدیه بیاره
نمه نمه نمه بارون بیاد رو گونه هامون
که همه بخونن این حس و حال خوبم اونو از تو نگامون
وای چه حالی داره این دل که شدی دار و ندارم
آخ چه خوبه غیر تو با هیچ کسی کاری ندارم
باتو باشم دیگه هیچ غمی تو دلم نمیمونه واسم
آخ چه خوبه دور و بر کوچه دلت همیشه پلاسم
بانمک لجباز بگو چه جوری تند تند میزنه قلبم وقتی که دوری
کنار تو خوبه دارم یه حال خ
نميدونم کار درستیه که داستان بنویسم یا نه ولی ازونجایی که کسی نمیخونه پس مینویسم
هنوز به سبک خودم فکر نکردم، هنوز نميدونم هدفم چيه؟ فقط می نویسم . . .
داستان ازین قراره که یکی از بهترین روز های بارانی پاییز را شروع کردم، البته که روز به تنهایی همیشه خوبه، اگر بارانی و پاییزی باشه که حتما عالیه ولی خب چه میشه کرد همیشه همینطور خوب نمی مونه
ادامه مطلب
دو روز بیشتر از تغییرات نگذشته و در واقع دیروز اولین روز بود، که شد یه عمر الان چون می دونم! می دونم سرامیک هشتمی ورودی ضلع غربی طبقه ی سوم بلوک چهار، شکسته و موقع رد کردن چمدون از روش صدای شکستن همزمان سه تا بشقاب چينی رو میده! یا بوفه مرکزی بدترین خوراکی های دنیا رو داره، و پلویی که با برنج هندی درست می کنن مزه ی آب سرد می ده چون خیلی شستنش! یا حتی می دونم گربه ی نارنجی سلف از هیچ کس نمی ترسه ولی سگ هایی که میان همشون می ترسن از آدمها،می دونم می
ازن که این وضعیت تا کی ادامه پیدا میکنه رو نميدونم، این که چي قراره بشه رو نميدونم، این که چه بلایی سر کارمون میاد رو نميدونم، ولی یه چيز رو خوب میدونم، و اونم اینه که برای اولین بار تو زندگی، و در تمام مدتِ تلاشگر بودنم، تا این حد از موندن ناامید و به رفتن چنگ انداخته نبودم.
نميدونم خوب یا بد، ولی حداقل خوشحالم که در آستانهی ۲۱ سالگی به این نتیجه رسیدم، و نه ۳۱ سالگی.
چقدر خوبه که با تو رفیقم:)
چقدر خوبه صاحب کللل دنیاااا عاشق منه :)
چقدر خوبه که همه چيز این دنیا برای رسیدن من به بهترین ها خلق شده:)
چقدر خوبه همه اتفاقات دنیا طوری رقم میخورند که قوی بشم برای اهداف و آرژوهام:))
چقدر خوبه ادمای اطرافم مهربونن و دوستم دارن:)
چقدر خوبه که قدرت بخشیدن و گذشت کردن رو دارم:)
چقدر خوبه که تورو دارم ،تویی که همیشه بهترین ها رو برای من میخوای:)
خدایا شکرت برای همههه چيززززاییییی که درکشون میکنم و درکشون نمیکنم:))
Ehaam
Taab o Tab
#Ehaam
امشب از دیدنمان
همه انگشت به دهان می مانند
همه خوب حال مرا
حالو احوال مرا میدانند
گل نیلوفر من آتشی تازه بیا برپا کن
من که در تابو تبم تو بتابانو شبم زیبا کن
بیا در شهر دل من پادشاهی کن
این توو این دل من هر چه تو خواهی کن
ای امان ای امان ای امان از منو حالم
وای عجب ماهی
تو چه دلخواهی
تا ابد با من بگو همراهی
عاشقی باتو دردسر دارد
دل تورا امشب زیر سر دارد
به چه شبی بگو امشب مارا می طلبی
بگو همچون من در تابو تبی در تابو تبی
تاج سرم مگ
تیمار بیانتهای تو را،
که مبادا تنهایی عارض شود؟
مبادا ابرهای غصه ببارند؟+من خیلی مبارزه کردم که به این نقطه نرسم. اینطوری. این شکلی.ولی خب، چه کنم. نشد که نشد.
حالا انگار پر از فریادم. پر از چيزایی که دوست دارم کل زمین بدونه. کل کل زمین.پر از عادت شدم. دیگه به ترسیدن عادت کردم. به خوب و بد شدنای متوالی عادت کردم. به بیخبری و نگرانی عادت کردم. به اینکه نگم که این چيزا هیچ کدومش برام قابل تحمل نیست عادت کردم. نميدونم این خوبه؟ بده؟ من واق
چند سالیه تلاش میکنم راحت بگم "نميدونم". هر چي میگذره تعداد سوالاتی که جوابشون "نميدونم"ه بیشتر میشه. پاسخ بالای 90 درصد سوالاتی که ازم میشه رو نميدونم. قبلا عادت داشتم یه جوابی بدم اما حالا میبینم اون پاسخها درست نبودند. اکثر پاسخهایی که میدادم بیمبنا و حسی بودند. حالا دیگه "نميدونم" یه سبکی خاصی بهم میده.
هوالرئوف الرحیم
وقتی که عکس صفحه ی رمز اولیه ام دریای آبی باشه و بکگراندم شکوفه ی آلبالو و عکس رمز ثانویه ام گلهای صورتی، یعنی که حالم خوبه.
دنیا بر وفق مرادم نیست از لحاظ اقتصادی و نمی دونم اجتماعی بگم ی بگم چي بگم، ولی حال دلم خوبه.
امروز هم آرد نول خریدم هم آرد نخودچي. ولی شکر و روغن جامد گیر نیاوردم. حالا یه کاریش می کنم. شکر رو از مامان قرض میگیرم روغنم، کره دیگه. چيکار کنم؟؟؟؟!!!؟؟؟
پی نوشت:
چه بارون قشنگی زد. کسری از ثانیه سیل شد ولی.
عاشقم نباش،اما بهم اعتماد کن.اعتماد از همه چي بالاتره. بالاتره از همه چي.اعتماد، مقدمهی دوستیه.اعتماد، آرامشِ خاطره.اعتماد، یعنی قلب آروم.شاید دردم اینه که اعتماد ندارم.
به بشر که اعتماد ندارم هیچ،
به خالق بشر هم اعتماد ندارم. به خدا اعتماد ندارم.
چرا؟ چون حتی نميدونم خدایی که میپرستم، همون خداییه که باید بپرستم؟ خدای من، کیه؟ اصن خدا، با من خوبه؟ یا میخواد چيزیو تلافی کنه؟ من از کجا باید بشناسمش؟ اصن خدا خیلی خوبه، قبول، و
دانلود رایگان آهنگ جدید بابک رهنما و پیمان شاهی و آرن به نام باتو من عاشقم کیفیت عالی و اصلی و متن ترانه
برای دریافت روی دانلود فایل کیلیک کنید.
دانلود فایل
برچسب ها:
دانلود آهنگ جدید و بسیار زیبای بابک رهنما به نام باتو من عاشقم به همراهی پیمان شاهی و آرن و محمد فلاحی
بابک رهنما و پیمان شاهی و آرن,بابک رهنما,پیمان شاهی,آرن بابک رهنما پیمان شاهی آرن,دانلود آهنگ جدید بابک رهنما با همراهی پیمان شاهی و آرن,دانلود آهنگ جدید بابک رهنما 2
آخه خدا. این چه رسمیه؟
حتّی نميدونم از چي بیشتر ناراحتم. حتّی نميدونم ناراحت باشم یا نه. کاش مطمئن بودم ازین که اونایی که باید براشون غصه خورد ماییم نه اونا. امّا الآن فقط امیدوارم. یعنی. نميدونم. به خودم باشه، بارها دلم خواسته که بمیرم و بعد مرگم هیچي مطلق باشه. ولی میدونم که این خیلی مسخرهست. ناراحتکنندهست. پوچه.
آه. آخه این جوری که نمیشه. نمیشه این قد الکی باشه که. آه. چقد درد داره. چقد عزیزاشون دارن درد میکشن. آخه. آخه این
دچارم به ملال و چيزیرو میخوام که هیچ وقت نخواهد بود. یک انیس و مونس، یک عاشقِ تا همیشه عاشق، یک دوست. می دونم محقق نخواهد شد. میدونم ظرف دنیا گنجایش چنین چيزی رو نداره. میدونم همهی این فکرها عبثه. میدونم اگر بخوام در این حال بمونم باید فقط درد بکشم. چرا واقعا من فقط همین رو از دنیا میخوام؟ کوچيک نیست؟ کم نیست؟ شاید چون دست نیافتنیه میخوام و الا چيزی چنان خواستنی هم نیست که باید. چي بخوام جاش؟ مطالعه پیشرفت. این محقق شدنیه و این چ
نمی دونم صدام میاد یا نه ولی خواستم بگم اینجا خیلی خوبه.مخصوصا این آپشن پیام کوتاهش برای یکی مثل من که تمام دار و ندارش خلاصه شده تو یه گوشی نوکیا دوازده دو صفر و یه لبتاب و چند تا سر رسید و کتاب ، خیلی خوبه.یکی که تو جَمعه ، تو خونه شه ولی کولی وار و تنها زندگی می کنه. خواستم خاطره بازی کرده باشم.به یاد بوغ های مودم دیلاپ ، یاهو ، بلاگفا ، فیسبوک ، بازی فلش ، چت روم. . وبلاگا دلنشین ترن ، صمیمی ترن ، موندگارترن ، هرچند میدونم بعد دو سه روز دیگه وق
متن آهنگ یه چيزی بینمونه امین مطلق
♫
یه چيزی بین مونه شده همه دنیام
دیگه چيزی جز تو رو تو قلبم نمی خوام
با تو میشه انگار یه شبه زندگیمو دوباره بسازمش
عشقی که تو دادی بهم نمی ذارم الکی ببازمش
عشق تو جوریه که دنیارو به پات میریزم
باتو خوبه حالم نباشی بهم میریزم
من چه حالی دارم دل تو دلم ندارم
ازین به بعد اسم تو رو آروم دل میزارم
عشق تو واسه من شبیه خواب و رویاست
بهترین روزای من کنار تو همین جاست
یه چيزی بین مونه شده تموم رویام
عشق تو مثل جونم شد
فکر کنم دچار یه اختلال روانی حاد و نادرم.
نميدونم دارم تو حال زندگی میکنم، یا تو گذشته.
دلم میخواد حرف بزنم، ولی نميدونم چي بگم.
دلم میخواد گریه کنم، ولی نمیتونم.
دلم یه چيزی رو میخواد که نميدونم چيه.
دلم تنگ چيزاییه که هرگز نداشتم.
دلم، دلم، دلم.
تو فیلم زاپاس اون پسره میگفت همه چي به دل ربط داره.
انگاری راست میگفت.
دلم بدجوری داره اذیتم میکنه.
آقاهه گفت من خودم پلیس بودم
بازنشست شدم
می دونم کار شما چه زحمتهایی داره
خون پاشید تو چشمم
بعد رفتم عینک محافظ زدم
راستشو بگم عقلم نکشید به عینک محافظ
آخه قبلا خودم عینک طبی داشتم
عینک محافظ خیلی خوبه عالیه
نمی دونم اون تلق چجوریه که باعث شفافیت بیشتر هم میشه!
با قمه زده بودن از پشت سر بنده خدا رو
سه تا جراحت
ازش آزمایش گرفتم
هفته پیش هم یه سوزن آلوده خورده بود به دستم و قشنگ خونی شده بود
هنوز سر اون نرفتم چک کنم خودمو
شایدم بی
دانلود رایگان آهنگ جدید بابک رهنما و پیمان شاهی و آرن به نام باتو من عاشقم کیفیت عالی و اصلی و متن ترانه
برای دریافت روی دانلود فایل کیلیک کنید.
دانلود فایل
برچسب ها:
دانلود آهنگ جدید و بسیار زیبای بابک رهنما به نام باتو من عاشقم به همراهی پیمان شاهی و آرن و محمد فلاحی
بابک رهنما و پیمان شاهی و آرن,بابک رهنما,پیمان شاهی,آرن بابک رهنما پیمان شاهی آرن,دانلود آهنگ جدید بابک رهنما با همراهی پیمان شاهی و آرن,دانلود آهنگ جدید بابک رهنما 2
چقدر خوبه که خوشحالم و حالم خوبه :)
چقدر خوبه که کنارت فوق العاده میگذره :)
چقدر خوبه که اینقدر دوستم داری :)
چقدر خوبه که مواظبمی :)
خدا، خدا، خدا، دلم میخواد با تموم کلمه های دنیا صدات بزنم، من با تو زندگی میکنم، تو جز جز وجودم نقش بستی،من احساست میکنم، من میبینمت، خدای مهربونم، ممنونم، ممنونم، ممنونم بخاطر همه چيز :) مرسی که هر دقیقه نبات رو امتحان میکنی، مرسی که به نبات یاد دادی برای همه آدما آرزوی سلامتی و خوشبختی کنه، مرسی که قلبمو بزرگ و م
واقعا نميدونم برای چي باید بجنگم(!) و برای چي نه. نميدونم چي ارزشش رو داره.
حالا جنگ نگم بهتره شاید. تلاش. بعد این جوریه که نگاه میکنی واسه یه چيزایی باید تلاش کنی که آلردی یه عالمه آدم دارنش بدون هیچ تلاشی. نميدونم. ناعادلانه؟. حالا خیلی کاری ندارم به عادلانه بودن یا نبودنش ولی ناامید میکنه آدم رو. و خب این جوریه که مثلا از دید اونا بیای نگاه کنی مشکلت رو بدیهی و مسخرهست و حس خوبی نمیده این.
نميدونم این تلاشه مرز داره یا نه؟
گاهی بین 200مخاطب،2تاشون با اینکه بی نام نظر ثبت میکنن ،با اینکه نمیدونم کی ان اسمشون چيه،اما با همراهی و هم صحبتی و راهنمایی و گفتن تجربه هاشون،چناااان انرژی میدن بهم، که با خودم میگم؛
چقققدر خوبه این خونه رو دارم:) چقدر خوبه این دنیارو دارم:)چقققدر خوبه که شماهارو دارم.
مخاطب خوبه ِِ وبم،میخوام بگم،مسی هسی:)
این پست ویژه، جهت تشکر از وجودتونِ
(چند تا از رفقا این مدت کنایه میزدن که فلانی چقدر عوض شدی و دیگه فقط عاشقانه (؟!) مینویسی و کاری به کار هیچي نداری و. . این میتونه جواب باشه.)
ببین رفیق، خندیدن همیشه نشونهی بیدردی نیست.
من میدونم. خیلی چيزا رو میدونم. مگه میشه اینجا زندگی کنی و ندونی؟ حتی اخبار هم نخونی، باز میفهمی چه خبره. بالاخره یهچيزی میشه که نشونت میده چه خبره.
من میدونم به گند کشیده شدن زندگیهای مردم، زندگیهای جوون یعنی چي. من میدونم هزینه یه زندگی سا
بسم الله
احساس می کنم که این روزها دارم یه سری تغییراتی می کنم. شاید که دچار تروماتایز شدن مداوم و چرخه وار شدم. احساس تو خالی بودن و پوچي دارم. سرگشتگی و گمگشتگی. تنهایی و تنفر. انقدر که نمی تونم خودم رو تحمل کنم. من نمی تونم خودم رو تحمل کنم چطور از آدم دیگه ای توقع دارم که تحملم کنه حدودا دوماهی میشه که پروسه ی رواندرمانی رو شروع کردم احساسم نسبت بهش هرروز در نوسانه. نمی دونم هنوز خوبه یا نه. نمی دونم که می تونم درست شم یا نه. در کل تغییرا
میخوام برم امام رضا! خیلی وقته نرفتم. دلم تنگ شده. تازه کلّی تشکّر هم بدهکارم. و کلّی چيز جدید باید بخوام. :-پررو
نميدونم. یه روندی تو زندگیم دارم. هر چند ماه یه بار برم پیش امام رضا. و این روزهایی که میرم اون جا واقعن شارژم میکنن. نميدونم چرا. نميدونم چي داره. ولی میدونم یه چيز خوبی داره که حسابی دلم براش تنگ شده. :د
شاید به جز ضامن آهو، ضامن آدمهای گمشده هم باشه. دستشون رو بگیره ببره برسونه به خونهشون. :د
چرا بعضیها به مشهد
دانلود رایگان آلبوم دنیا قشنگه از بابک رهنما به صورت انحصاری از وبلاگ هواداران بابک رهنما
1- بهشت
2 - زندگی
3- آشنایی باتو کار خدا بود
4- دوست دارم بیبی
5- شبهای من باتو بخش. 1
6- شبهای من باتو بخش. 2
7- اگه من رودخونه بودم
8- پیدا کن مرا
9- برای تولد عشقم
دارم به شدت برای فرار از درس و کار تلاش میکنم و خودم هم اینو میدونم ولی نمیتونم با این حس مقابله کنم. البته خیلی خوبه که بهش آگاهم. باید کمتر حرف بزنم. کمتر با صدای بلند ذوق کنم و از اگه چيزی توی ذوقم زد ناراحت نشم.پ.ن. احساس خیلی منفی و بدی نسبت به اقوام دارم.
یا رب نظر تو برنگردد
نميدونم اینا رو خودت نوشتی یا نوشتن دستت دادن و گفتن بخون. نميدونم دقیقا کی هستی و افکارت چه طوریه. نميدونم مثل سلبریتیهای ابله مایی یا جوری که نشون میدی یه کتابخونهی متحرک با آیکیوی در حد نابغهای. اینا رو نميدونم اما سخنرانی چند دقیقهایت اونم جایی که مال تمدارهاست به عنوان یه جوون 24 ساله تحسینبرانگیز بود. (مثل کل مسیری که اومدی و برام تحسین برانگیزه) . انقدر که بخوام بعدا دوباره حرفات رو دوره کنم.
مر
یه کاری یادم داده بود، میگفت قرآن باز کن ببین چي میآره برات. میگفت هر چي اومد، حس اون موقعت رو نسبت به اون چيزی که اومده بنویس. اون قرآنم پر بود از چيزایی که با دست لرزون و ریز، گوشهی صفحههاش نوشته بودم. یه باری، خیلی دلم میخواست یه اتفاقی بیفته، یه اتفاقی که بنظرم دور از ذهن بود افتادنش. برداشتم قرآنه رو، اولش نوشتم، قول میدم آدم خوبه باشم، حواسم به کارام باشه، فلان کار و فلان کار رو نکنم، بعد فلان اتفاق بیفته عوضش. فکر کنم به دو
به حدی وضعیتم بهم ریخته که به طور جدی بعضی وقتا به ادبیات نخوندن و مثلا روان شناسی خوندن فکر میکنم. بعد خودم میزنم تو کله امو میگم گه نخور. تو ادبیاتو به خودت مدیونی:(
.
آقا سروش تو صدا سیمای شهرمون یه کارایی میکنه که دقیقا نمی دونم چيه:)) ولی مثلا تو بعضی ز برنامه ها مجری و اینا میشه (واقعا نمی دونم ولی:))) بعد الان زنگ زده میگه واسه مصاحبه با یه رتبه خوب کنکور تو رو معرفی کردم که هم کصخلی هم مدال داری هم دو سال جهش کردی:)) باز اگه خودتم اوکی بودی بگ
دیروز خانمی زنگ زد دفتر و گفت با رییس کار داره ، رییس مثل همیشه نبود
بهش گفتم ایشون تشریف ندارن و خانمه گفت بهشون بگین کریمی زنگ زد و گفت با این شرایط من نمی تونم کار کنم براتون
گفتم برا چه کاری صحبت کرده بودید؟
شغل من !!
خیلی ناراحتم، به پولش احتیاج داشتم و دارم .کاش من یه سال دیگه هم اینجا کار کنم
کارش خوبه، ساعت کاریش خوبه، جاش خوبه، حقوقش خوبه . چرا آخه؟!!!!!!!!!!!!
بیشتر کار کنم؟ یه کم کندم این رو قبول دارم ولی این که بره پی نیروی جدید رو قبو
پسردایی هنوز از اون بالا بادکنک پرت میکنه تو حیاط ما. یعنی هنوز بادکنکهاش تموم نشدن. الان ده تا بادکنک دارم که یکیش زرده.
به امیرعلی گفتهم که جعبهی خرتوپرتهاشو ببره بالا بذاره تو کابینت و هر وقت میاد خونهی ما بیاره پایین و بازی کنه. الان از اینجا که من نشستم یه قسمتیش رو از زیر مبل میبینم.
حس میکنم توی یه فیلم زندگی میکنم. شاید به خاطر اینه که این دو سه روز چند تا فیلم دیدم. دیگه یاد گرفتم روی جزئیات فیلمها متمرکز نشم. قبلا وقت
می دونی، نمی خواستم چيزی بنویسم، هنوز هم نمی خوام.
ولی امان از این ارتباط یک طرفه :)
از این که من می نویسد تا شاید تویی یک موقعی بیاید و شاید بخواندش!
و شاید جوابی هم بدهد.
جوابی که جوابش داستان تازه ای است.
می خوام یه جوری بگم که فقط خودت بخونیش، فقط خودت بدونی چي دارم میگم! نمی دونم موفق میشم یا نه!
اینا برای تو اتفاق افتاده؟! تو؟؟؟ همونی که من می شناسم؟ همونی که رفیق و پایه ی هر چي غم و شادی بود؟
یعنی با من هم؟! با منی که بی ریاترینه خودم بودم، ر
دانلود اهنگ عشق من ناز نکن از سراب لینک مستقیم همراه با متن. عشق من ناز نکن عمرما پایون میگیره. یه روزی دست زمونه تورو از من میگیره. وقتی تنها باتو بودن واسه من زندگیه.
دانلود آهنگ جدید سراب و سروش ملک پور عشق من ناز نکن با لینک مستقیم . دانلود آهنگ جدید سراب و سروش ملک پور به نام عشق من ناز نکن + متن آهنگ. Download New Music of Sarab & Soroush Malekpour Called Eshghe Man Naz Nakon.
دانلود اهنگ عشق من ناز نکن از سراب (کیفیت 320) mp3 همراه با متن با . دانلود اهنگ عشق من ناز نکن از سرا
بالاخره عزمم رو جزم کردم کنکور بخونم. هنوز خیلییی از مطالب مونده و استرس گرفتم، همسر گرام هم که هدفش ترغیب من هست برای درس خوندن، بیشتر باعث استرس میشه :|
نميدونم خوبه یا نه شاید این استرس لازمه تا بتونم کارام رو جلو ببرم وگرنه باید بیخیال کنکور امسال میشدم.
آقایون و خانوما. خیلی چرت و پرت نوشتم. فقط حوصله سکوت کردنو نداشتم.
نمی فهمم چه مرگمه
همه ناراحتن. منم.احساس عجیب و غریبی دارم، ولی ناراحتی نیست. نمی دونم چيه. عین انه همین الان بهم بگن باران مرده. اونوقت من فقطنمی دونم باید چيکار کنم.
این حالت رو که تصور کردم،دیدم حتی اگه این خبرو واقعا بهم بگن، شاید یه همچين حالی پیدا می کنم. بی روح و بی حس. شاید اصلا شونه بندازم بالا و بگم:خب که چي؟ من چيکار میتونم بکنم؟»
از اونطرف، عذاب وجدان دارم که هم
تو این روزای غم زده ، تو این روزای پاییزی و دلگیر ، تو این روزها که همه میدونن چه اتفاقی قراره برامون بیفته ، خوبه که بیان هست ، خوبه که ستاره ها روشن میشن، خیلی خوبه که اهالی بیان فعال هستن، دلخوشی خیلی هاست
پ.ن: گلاب اومده میگه میدونی اسم معلمم چيه ، جاستیه،گفتم نه جاستین ببره اصلا :/
حال و هواتو دوست دارمحال و هوای شب توی کویر رو داره وقتی گرم صحبتم
حال و هواتو دوست دارم
حال و هوای بعد از ظهرای پاییزی بعد از مدرسه رو داره
حال و هواتو دوست دارم
مثل ساعتای چهار بهاره که توی چمن زار نشسته باشم پیش رفیقام
حال و هواتو ذوست دارم
مثل نگاه کردن به دختر با تموم دوست داشتنشه
حال و هواتو دوست دارم
اگه قراره بعدش شباش شب پاییز بشه و روزاش بی فروغ مثل زمستونحال و هواتو دوست دارم
اگه قراره بعدش هزار بار تیکه تیکه شم و دوباره بی میل به زن
شریک زندگی
همسر
عشق
.
نمی دونم چه اسمی براش انتخاب کردی
هر اسمی که براش دست و پا کنی باید یه ویژگیِ خیلی مهم هم داشته باشه؛
منظورم مخاطبِ خاصِ شماست
حتماً باید یه ویژگیِ مهم رو داشته باشه
اونم اینه که یه چيزی توی وجوش داشته باشه که تو رو به وجد بیاره
یه جورایی تو دیونه ی اون ویژگی ش باشی
اون ویژگی حالت رو خوب کنه، آرومت کنه
یه چيزی توی وجودش باشه که تو رو دیونه کنه
یه شب همین طور اتفاقی ازش پرسیدم؛
ا. جون چي توی منه که برات دوونه کننده
متن آهنگ یکی در میون مازیار فلاحی
می دونم؛ یکی این وسط بینمونه
یکی که حواست، بهش پرته انگار
تا میگم؛ چرا این روزا بیقراری؟
میگی خوبه حالم
برو! دست بردار
من حس می کنم، عطرشو رو لباست
دلت پیشِ من نیست
می دونم کجایی
ادامه مطلب
× یه چيز بگم؟ تو رو خدا اینقدر ندویید، به خدا استرس گرفتم، شادی خوبه، این حس تازه شدن خوبه، ولی این دوییدنها داره واقعا من یک نفر رو اذیت میکنه، باید لذت ببریم، مثلا هر روزی که من دارم از کار برمیگردم وقتی به درختا نگاه میکنم کیف میکنم، زمین رو دیدن فرش سفید و آبی و سبز و زردش چقدررررر قشنگه؟ اصلا دیدین شمشادایی که تو بلوارا هست همشون جوونه زدن؟ شما بنفشهها و پامچالا رو دیدین؟ صدای پرندهها رو شنیدین؟ تو همین تهرون! الان نیاید بگید
امروز خیلی حالم خوبه. اونقدری که دارم برنامهی قرارهای بین شهری رو میچينم. مطمئنم روز قرار گریه میکنم و به خودم فحش میدم که چرا وقتی خوشحالم برنامه چيدم ولی میدونم که به سختیش میارزه. قلبم واسه دیدن الهه تند میزنه. همین طور فاطمه و مهدی. بسیار بسیار خوشحالم. و امیدوارم برنامهها اوکی شه.
بى دلیل
یچيزیم هست. خودمم نمى دونم چمه:/
اصلا نمى دنم چرا دارم این پستو مینویسم شاید بخاطر اینه کسیو ندارم باهاش حرف بزنم
پوفففففف
دلم نمى خواد گریه کنم
ولى حتى اگه بخوام هم نمى تونم
واقعا نمى دونم باید چى کار کنم
متن آهنگ خوبه همه چي بهزاد لیتو
گاهی اوقات تنگ میشه دلمتا زندگیم دوباره باهات رنگ میشه یه کمبی تو سخت میشه برمتوو این شهر هر شب با سرگیجه ولمتو بودی میگفتی همه چي خوبهپس بگو دعواها سرِ چي بوده؟نمیخواد باشه با منِ دیوونهتا بازی خوبه میره بده میمونهآره بیخی بزن به چاک
ادامه مطلب
تکاوش جاذبه
متن آهنگ جاذبه از تکاوش
♫
جاذبه داری توی چشماتو دیگه هیچکی نمیگیره جاتو
از همون لحظه که تورو دیدم دیگه حال خودم و من نفهمیدم
(وای وای قلبم میکوبه تو سینه دوست دارم هر جا میرم چشمام تو رو ببینه
وای وای حالم دنیام خوبه باتو انگار که میمیرم میبندی چشماتو)۲
ادامه مطلب
چرا به ختم امتحان این همه درنگ خوردو و به شقیقۀ من دوباره پاره سنگ خوردو یه باره دستمون به در خودکار خوردو دوباره عقل مردو و تمام خاطراتم گره به نوزده و بیست و پنج خوردو. من نميدونم چرا نمیتونم بفهمم اینو چرا اینجوری سوال داده بودو من چه بدونم که بفهمم اینو چرا سرعت MN از PQ بیشتره و بخش B نشان دهندۀ کدوم ماه شمسیه و. من نمیدونم چرا نمیتونم اینم بفهمم که چرا هرموقع من از شعور یه معلمی تعریف کردم دیری نپایید تا خلافش بهم ثابت شدو من بازم نمی
مامانبزرگم مرد. من نميدونم چطور باید خودم رو خالی کنم. غمگینم. قلبم تندتند میزنه. بهتزدهم. منتظرم صبح بشه که بریم بهشت زهرا همه گریه کنن؛ من هم شاید بتونم. نميدونم باید با چشمام چيکار کنم. چون -صدالبته- نمیتونم گریه کنم.
ولی بیشتر از همهی اینا دلم میخواد با یکی حرف بزنم. نميدونم میخوام چي بگم. دلم میخواد یکی باهام حرف بزنه من سکوت کنم.
بابابزرگم که مرد، باید توی پزشکی قانونی میموند تا چندتا آزمایش روش بشه. نمیتونستیم هم
داشتم به بچهها میگفتم من توی محیط جدید که قرار میگیرم اصولاً حرف نمیزنم، ارتباط نمیگیرم و سخت وارد اینتراکشن میشم. تصورم از خودم همیشه این بوده که از اون بچههایی هستم که سخت دوست پیدا میکنن. باید با یکی شش ماه توی یک میز بشینن تا رفیق بشن. ولی گویا تجربه، چيز دیگهای رو نشون میده.دارم بیشتر حرف میزنم. بیشتر با آدمها وارد تعامل میشم. بیشتر ارتباط میگیرم و به شکل ویژهای بیشتر دوست پیدا میکنم. نميدونم این روند کی شروع شده و
تمام عصر بارون میبارید. پرده رو جمع کردم و پنجره رو باز گذاشتم. هوای اتاق خنک شده بود. ترکیب بوی چمن و برگ بارون خورده، اپیزود how emotions are made و آفتاب که کم کم غروب میکرد توی اون لحظه احتمالا تمام چيزی بود که از زندگی میخواستم.
هوا تاریک شده بود که با صدای در خونه و برگشتن بابا بیدار شدم. ۱۸:۱۸. باید متنی که میم فرستاده بود رو تصحیح میکردم. ذهنم دنبال زندگی میگشت. زندگی واقعی. صبح زود. دویدن. درختهای پاییز. طبیعت. کاری که براش حس زنده بودن داش
زیاد منفی نوشتم اینجا و فحش و فضاحت دادم به آدما و زمین و زمان، البته این فحش و فضاحت ها تا زمانی که در قید حیات هستم و کره ی زمین به پابرجاست همچنان ادامه داره.
به طرز غریبی این روزها انتظار چيزی رو می کشم که با فکر کردن بهش دلم قیری ویری می ره و خودم برای خودم ذوق می کنم. تغییر خوبی در راهه، مثل یه منبع نوری که شعاع هاش از دل تاریکی هی بهم نزدیک می شه دارم حسش می کنم. نمی دونم که دقیقا چيه و چه شکلیه ولی هرچي هست خوبه.
* بعد از کلی درد کشیدن میتونم بگم که خوب شدنه حالمو فقط در تموم شدن این رابطه میبینیم!
* به جرعت میتونم بگم که پشیمونم ازینکه برگشتنش رو قبول کردم!
* قرار بود با برگشتنش حال اونو خوب کنیم قرار نبود همه چي بدتر بشه
* البته شاید هم اون بین تمام درگیریهاش، که من هنوزم نميدونم دقیقا چي هستن، این بدتر شدن رو حس نمیکنه و من واقعا نميدونم اینو چجوری بهش بفهمونم♀️
* و خیلی چيزای دیگه که تو مغزم گره خوردنو نميدونم چجوری از هم بازشون ک
* بعد از کلی درد کشیدن میتونم بگم که خوب شدنه حالمو فقط در تموم شدن این رابطه میبینیم!
* به جرعت میتونم بگم که پشیمونم ازینکه برگشتنش رو قبول کردم!
* قرار بود با برگشتنش حال اونو خوب کنیم قرار نبود همه چي بدتر بشه
* البته شاید هم اون بین تمام درگیریهاش، که من هنوزم نميدونم دقیقا چي هستن، این بدتر شدن رو حس نمیکنه و من واقعا نميدونم اینو چجوری بهش بفهمونم♀️
* و خیلی چيزای دیگه که تو مغزم گره خوردنو نميدونم چجوری از هم بازشون ک
نمیدونم این خوبه یا بد .
که چشمم رو میبندم رو هر کی جز توئه .
نمیدونم این خوبه یا بد .
که هر کی جز توئه رو حتی نگاه نمیکنم که به چشمم بیاد یا نه .
این خوبه یا بد .
که همه به جز تو برام یه شوخی بزرگن .نه اشتباه گفتم یه شوخی کوچيکن!
وفادارم .حتی به این تپش های نامنظم .که خودت از دور ازشون باخبری!
با خبری از دلی که واست رفته .
باخبری از فاصله ای دور نیست اما هست .
با خبری و صبور .!
پ.ن.و عشق یعنی نبودنش بیارزد به بودن های خیلی ها.
بچه ها صبر جواب میده ؟
تو این آخرین روز ماه رمضون می خوام بنویسم که نمی دونم دارم قدمامو درست میزارم یا غلط و نمی دونم باید چيکار کنم که شیش دنگ قلبش واسم بزنه
از خدا کمک می خوام شما هم دعام کنید
علی الحساب اوضاع خیلی خوب نیست
همهی ما یه پل چوبی داریم، یه مکان قدیمی که از در و دیوارش خاطرهی آدما میریزه.یه جایی که میترسی از کنارش رد بشی و مسیرت رو عوض میکنی.چون دیگه نمیتونی با آدمای جدید برگردی به همون روزای قبل.ما نمیتونیم با ورژن امروزِ خودمون برگردیم به دیروز. هنوز نميدونم این خوبه یا نه. هنوز نميدونم این به اصالت ما ضربه میزنه یا نه.
من حقیقتا از پل چوبی میترسم، از آدمایی که باعث میشن به خود جدیدمون شک کنیم. امثال دایی ناصر و نازلی. من از پل چ
امروز یکم طراحی اتاقم رو عوض کردم. میخوام یکم تغییرات بدم توی اتاقم که روحیهام عوض بشه.
مهم اینه که من حالم چجوری خوبه، من حالم خوبه باشه همه چي خوبه.
میخوام همسر رو ببرم بریم قاب بگیریم. برای نقاشی برگی که کشیدم. آخ که چقد خوب میشه همسر براش قاب بخره :)
بزار از نو بسازم هرچي که تو دلم خراب شده. این بار محکمتر قدم برمیدارم و مطمئن به نفستر.
به اونم اجازه اشتباه میدم و سعی میکنم ببخشم. کی گفته من هیچوقت اشتباه نمیکنم؟
غار میمون ها معروف به غار باتوکیو است که در دل یک تپه ی بزرگ آهکی با صخره های تیز قرار دارد، غار میمون ها و تپه در حدود چهارصد میلیون سال قدمت دارد. این غار بسیار معروف است و سالانه گردشگران بسیاری را به سمت خود جذب می کند. غار باتوکیو بسیار معروف بوده و برای هندوها مقدس است. غار میمون ها در سال 1881 میلادی توسط یک کاشف آمریکایی در قسمت شمال شهر کوالالامپور کشف شد. این غار در زمان های خیلی دور به عنوان منطقه تفریحی و مخفیگاه کاربرد داشته است. نام
می دونم باعث شدم بهت سخت بگذره
می دونم دلت رو شکستم
می دونم زود قضاوت کردم
ولی ببخشید
خیلی خیلی معذرت می خوام
دوستی من و تو مثه دوستی جیمین و تهیونگه
هیچي نمیتونه این دوستی رو بهم بزنه
هیچي نمی تونه خرابش کنه
اگه دعوا هم بکنیم بازم پایه های دوستی قوی تر میشه(چرت گفتم می دونم)
ادامه مطلب
خب روزها می گذره و من هنوز نمی دونم به سمت تغییرات مثبت پیش میرم یا دارم خنثی پیش میرم؟!
البته این چند روز سعی کردم ورزش رو حتما انجام بدم.از ده دقیقه تا بیست و چند دقیقه.
یعنی بیشتر فایلهای استاد رو می گذارم و همینطور که بهشون گوش می کنم ،نرمش می کنم و دور تا دور خونه پیاده روی سریع می کنم و نفس عمیق می کشم که بنظرم خیلی خوبه^_^
به پیشنهاد ملکه بانو کتاب خرده عادتها رو هم از کتابراه خریدم و ان شاء الله امروز شروع می کنم به خوندنش.
نمازهای قضا
نا آرومم، اضطراب دارم.
چرا؟
نمی دونم نمی دونم.
دلم میخواد دیگه به هیچي فک نکنم،هیچيه هیچي.
بدون فکر تا اینجا اومدم، شاید بشه از اینجا به بعدم برم.
یه چيزی میشه تهش.یا دووم میارم یا نه.
تا حالا که دووم آوردم
نه؟
شایدم نه :`((
ولی هنوز زنده ام.
همینم خوبه
خیییلی هوا خوبه و آسمون آبی و پنبه ایه!!!
ماشین رو برداشتم و با پدر و خواهر رفتیم آذوقه راه بخریم و کلی ذوق داشتم واسه رانندگی تو هوای به این می!
می تونم با اطمینان بگم تازه امروز بهار شده بس که کل عید و حتی قبلش بارون میومد و هوا سرد بود.
یک عالم کار و درس دارم که می دونم به همش نمی رسم و باید بخشیش رو بیخیال بشم،فردا رو که نمی تونم بخونم و هر چي هست امروز باید برسونم برنامه رو!
اخبار هم که دل آدمو ریش می کنه،فقط خدا می بینه این همه بلا رو و بازم
تمی دونم چکار کنم
گیر افتادم
مثل بیچاره ای که گوهر قیمتی و تنها سرمایه ش رو گول خورده و بی عقلی کرده و انداخته ته چاه.
چکار کنم.
چکار کنم.
من می دونم گرفتار بوده و هستم که این خسارت بهم وارد شده
ولی خدایا نوری، دستی، هدایتی، چيزی.
هرچي از خیر بهم بقرستی محتاجم خدا.
تمی دونم چکار کنم
گیر افتادم
مثل بیچاره ای که گوهر قیمتی و تنها سرمایه ش رو گول خورده و بی عقلی کرده و انداخته ته چاه.
چکار کنم.
چکار کنم.
من می دونم گرفتار بوده و هستم که این خسارت بهم وارد شده
ولی خدایا نوری، دستی، هدایتی، چيزی.
هرچي از خیر بهم بقرستی محتاجم خدا.
من که میدونم تو در چه حالی اما مگه تو دنبال جنگیدن نبودی؟ اینم جنگ، جنگ با دلی که هی خل میشد و سُر میرفت. حالا پات رو گذاشتی زیر پاش که سر نخوره. سنگینیش افتاده روت و درد داره اما طاقت بیار. میدونم دو روز دیگه پیاماسی و حالت خراب اما باور کن درست میشه و بالاخره تو میتونی این راه کج رفتهای سالها رو اصلاح کنی. باید صبور و مقاوم باشی.
یادتونه قدیما برق میرفت همه دور چن تا شمع جمع میشدیم؟
همه باهم حرف میزدیم و همه خانواده باهم بودیم و کنار هم.در ساده ترین و ابتدائی ترین حالت ممکن؟
از وقتی نت این شکلی شده و فقط بیان و چن تا سایت دیگه بازن .و ارتباط برگشته به حالت پیامکی و مکالمه تلفنی تقریبا.همش یاد اون موقع ها میوفتم!
بابابزرگ خدا بیامرزم اون موقع ها میگفت:چه خوبه برق رفته و دور همیم!
منم الان به شما میگم:چه خوبه تو بیان دور همیم!
یادش بخیر هف هش 10 سال پیش که فیلم نامه نویسا و کارگردانا و بازیگرا, اینقد علنی عداوتشونو با حکومت ابراز نمی کردن, نمی دونم صادقانه یا منافقانه, به هر حال, هر سال, ایام ماه مبارک, یه مجموعه نمایشی اخلاقی و یه طنز, اونم با خمیر مایه پند, برای شبا بعد افطار ارائه میدادن, ولی دیشب زیر خاکی برا جذابیت بیشتر باز زد توی داستان مرغ خروس. زنه میگه بچه رو ردش کردم خودمم ساختم که تو بیای منو فلان کار کنی که خوشت بیاد!
آخه بگو الاغ این حرفا جاش توی ماه رمضان
بابام: محدثه حالش خوبه؟
خواهرم: آره، امروز باهاش حرف زدم. خوبه چرا؟ چي شده؟
بابام: نه،حال روحیش منظورم اینه که از خوابگاه اومده بیرون، خونه داره، دیگه خوبه؟ اذیت نمیشه؟
خواهرم: آره بابا، خیلی خوبه خیالتون راحت.
من: کاشکی انقد باهات صمیمی بودم که میتونستم بگم دمت گرم که انقد هوامو داری و با اینکه من هیچي نمیگم، خودت همه چي رو میدونی
هر سری میخوام راجع به کتر م. حرف بزنم و از لفظ دکتر» خالی استفاده میکنم و مثلا میگم دکتر گفت فلان» حس منشی بودن بهم دست میده. البته همچين بیربط هم نیست. از اونجایی که میزم دقیقا کنار دره و هر کی وارد میشه اول از همه منو میبینه، هر روز به طور متوسط به ۱۵ نفر اعلام میکنم که دکتر نیست» یا دکتر نیم ساعت دیگه میاد» یا دکتر اومدن یه سر زدن و رفتن» یا نميدونم دکتر کی میان» و . میخوام برم بگم حداقل یه حقوق منشیگری و دربانی به من بده:|
سه روز پیش ارغوان چشم باز کرد و دید خونهی ماست. خندید. به طرز عجیبی میخندید. تا شب نخوابید و تا تونست بازی کرد. گفتم به مامانم که فهمیده از فردا نمیتونه بیاد اینجا. داره تا جایی که میتونه از آخرین فرصتهاش استفاده میکنه.
نميدونم این بلا رو هم رد میکنیم بالاخره یا نه. تقاص کدوم گناهمون تولد در ایران و این دورهاش بود رو نميدونم.
خدا به هممون رحم کنه.
بله برنامه امتحانات پایه نهم استان اصفهان از راه رسید ولی یک شوکه ای بهم وارد کرد دلیلش هم خودم هم نمی دونم چيه ولی یک حسی دارم که میگه تو در این امتحانات موفق می شوی خودم هم می دونم که موفق می شود اما بریم سر تجزیه و تحلیل این برنامه امتحانی. قران که خیلی درس راحتی است همین یک روز هم خیلی زیاد است ریاضی هم خیلی خوبه که دور روز وقت دادند پیام های اسمانی هم وقتش خوب است مطالعات رو باید انصافا دور روز برای ان وقت می گذاشتند. سال پیش هم برای مطالعا
نميدونم شما هم بچه بودید Rise of Nations بازی میکردید یا نه؟
و نميدونم آیا شما هم از خوندن کتابهای داستانی و روایتهای انقلاب ۵۷ مثل من لذت بردید یا نه؟ یا از دیدنِ صحنههای به خیابان آمدن مردم در بهمن ۵۷؟ دیدن شادیِ چهرههای ساده مردم؟ دیدن پیروزی؟
احساس میکنم دوباره انقلاب شده. ولی اینبار ایران و تمام متحدانش انقلاب کردند.
انقدر این شادی و شعفی که توی چهره مردم میبینم قشنگه، انقدر همه چيز باعث افتخارمونه، انقدر دل دل میکنم که ز
باید واسه امتحان یکشنبه بمونم.مقاله هم باید یکشنبه ارائه بدماز صبح خیلی بیدارم و الان چشمام باز نمیمونه از شدت خوابعاقلانه ترین کار یه چرت نیم ساعته س.اما نمیتونم قبلش اینا رو نگم.
با بی معرفتی هم مسابقه رو رفت و هیچي نگفت.هم دیشب و با دوست جدیدش رفت.امروز هم اومده داره تعریف میکنه برام.چيکا کنم.دست بزنم برات.
ینی تو ده دقیقه حرف سه بار این نکته رو گفت که با ماشین اون رفته و با بچه ها نرفته.خب که چي.خوش به حالت
منم نیومدم.چرا
اوضاع کوچ خوبه و من دارم بهترین حالتهای اینروزا رو تجربه میکنم، بدون فکر و خیال الکی و بدون دلیل، واقعا فاصله گرفتن از فضای مجازی و برنامهای چتی مختلف حال ادمو خوب میکنه، منکه حسابی راضی ام و دارم با جون و دل باشگاه و کلاس زبانمو میرم و وقتمو صرف درسم میکنم، جایی که واقعا باید، وقت میذارم و زندگیمو میگذرونم، از خودم و تصمیماتم راضی ام خیلی خوبه که حسم خوبه:-)
اوضاع کوچ خوبه و من دارم بهترین حالتهای اینروزا رو تجربه میکنم، بدون فکر و خیال الکی و بدون دلیل، واقعا فاصله گرفتن از فضای مجازی و برنامهای چتی مختلف حال ادمو خوب میکنه، منکه حسابی راضی ام و دارم با جون و دل باشگاه و کلاس زبانمو میرم و وقتمو صرف درسم میکنم، جایی که واقعا باید، وقت میذارم و زندگیمو میگذرونم، از خودم و تصمیماتم راضی ام خیلی خوبه که حسم خوبه:-)
کلا آدم آرومی هستین یا همیشه تو تب و تابین؟
برای اینکه به اضطراب خودتون غلبه کنین چکارا میکنین؟
من تصمیم گرفتم برم یه دکتر عمومی که قرصی چيزی اگه هست تجویز کنه که روز امتحان اذیت نشم.
از طرفی می دونم که خیلی از گیاهان دارویی هم موثرن اما چون استعدادی تو حفظ اسامی دارویی ندارم یادم میره کدوما بودن.
یه قرصی هم بود. زاناکس؟
فکر کنم اینم میگفتن خوبه.
به هر حال اگه این بار هم به خاطر استرس اگه بخوام پایین تر از سطح خودم ظاهر بشم بخشودنی نیست!
+ه
5 سال پیش، همین موقعیت رو داشتم و انتخابم یه آیندهی سخت ولی در عین حال ارزشمند برام رقم زد. اون موقع هم فکر میکردم پشتیبان دارم در راستای انتخابم. (پدر و مادر که شک به دل آدم راه نمیده) ولی الان میدونم که تکم. میدونم انتخاب سخت همیشه آیندهی بهتر رو رقم میزنه. بدون سختی میشیم همون چيزی که ۲۰ سال بعد، بشینیم بگیم ما همینیم! از اول هم همین بودیم. گرافهای ذهن من تو ۹۰ درصد اوقات جواب درست میدن. ما همیشه درگیر یه سری مشهای کوچيک
خدا در دستیست که به یاری میگیری. درقلبیست که شاد میکنی. درلبخندیست که به لب مینشانی. خدا درعطر خوش نانیست که به دیگری میدهی. درجشن و سروریست که برای دیگران بپا میکنی. آنجاست که عهد میبندی و عمل میکنی.
خدا درتو ، باتو ، و برای توست.
زنده یاد "سهراب سپهری"
شمارش مع چند روزیه که شروع شده و دیروز آخرین شنبه و امروز آخرین یکشنبه ی دوران طرحیِ من بود و من هستم و خانم نون که هر روز با اشک من رو بدرقه و دل من رو خون می کنه و همخونه ای که می دونم دلم واسش به شدت تنگ میشه و مریض هایی که میگن بمون همینجا و .
خوشحالم؟ نمیدونم
غمگینم؟ نمیدونم
فقط می دونم یک بخش مهمی از زندگیم تموم شد و باید برم سراغ ادامه اش. به قول دوستی: طرح درسته اجباره، ولی خوبه؛ البته نه در حدی که بخوای باز هم تجربه اش کنی!
اعتماد به نف
نشستی از همه ی اون آدمایی که اومدن برای تست گفتیاز صداهای خوبشون
از داوریتون
از شوخی و خنده ها و این که کی ، چي گفته
حتی از تست دادن خودت
حواست نبود دلم گرفته.از این که میتونستم باشم و نبودم.که یه موقعیت جالب رو از دست دادم.چيزی نگفتی از جای خالیم
حتی بعدا هم نگفتی که تیزر و دیدی یا نه.یا اصلا نظرت چي بود.
من که همیشه به خاطر صدام ناراحت بودم.بدم میومدهمین شما ها گفتین خوبه.
اما حالا
این روزا و شلوغیه کارت نميدونم قراره به کجا برس
چند ماهی هست که از محیط وبلاگ دور بودم ولی خب بازم برگشتم
حالا چي میخواستم بنویسم
یه نکته کوچيک و جالب
این خوبه که با اینکه نمیتونیم از خیلی ها خبر داشته باشیم ولی میتونیم تو پروفایلشون ببینیم خورده Last seen recently.
و این نشون میده هنوز هستن و میان و میرن
شاید ای. یکمکی بزرگ شدم. هنوز هم نگران اون چه که غمگینم می کنه هستم. اما "می دونم" فرار چاره اش نیست چون اصلا راهی برای فرار نیست! همین "دونستن" رو به "پذیرفتن" رسوندن یکی از بزرگ ترین تقلاهای زندگیم بوده و خواهد بود.
حالا یه رقیب دارم که هیچ وقت خسته نمیشه از بردن من. هیچ وقت دست بر نمی داره از شکست دادنم.
و می دونم نمی تونم هیچ وقت واقعا شکستش بدم ( نمی دونم آیا رنجی خرد کننده تر از این هست!؟) خب اینم یه واقعیته، فهمیدم انکارش بی فایده اس. اما ت
از نو میخوام زندگیمو بسازم.
از اول میخوام شروع کنم .
میدونم گاهی برای شروع دیره .
مشکلم نپذیرفتن این شروع دوباره از جانب بقیه است .
و خب این تنها مشکل من نیست .
بزرگترین مشکلم اینه که نتونستم فراموشش کنم و انگار نمیتونم .
کاش اینو بفهمه .
نمی دونم بهش زنگ بزنم یا نه؟
من توی معرفی کتاب، فیلم، سریال، عطر، آهنگ، و هر چيز دیگهای که قابل معرفی باشه، افتضاحم.نه اینکه چيزی که معرفی میکنم بد باشه ها، بلکه احتمالاً مشکلم اینه که فاز طرف مقابل رو دقیقاً نمیتونم حدس بزنم.تصمیم گرفتم دیگه هیچي به هیچکس معرفی نکنم. اگر چيزی وجود داره که خوبه و لذتبخشه،خودم تنهایی ازش لذت میبرم. گرچه میدونم یکی از لذتبخشترین کارای دنیا اینه که لذتی که میبری رو با دیگران به اشتراک بذاری. ولی وقتی این کارت منتهی می
تکست آهنگ احسان صادقی به نام خوبه
متن آهنگ خوبه احسان صادقی
چشماتو ببندو یه ارزو کن با لبخندت دنیاو زیر و رو کنبا تو روزام رنگ شادی میگیرهتو نباشی همه روزام دلگیرههمه میدونن که من دیوونتمبا تو خوبم بی تو من ناراحتمیه نفر هست تو دنیا که دنیامهتو روزای سخت و آسون همرامه(خوبه با تو حالم احساس خوبی به تو دارممیدونم دوسم داری خوبه میدونی دوست دارم)۲همه روزام با عشق تو سر میشهتورو میبینم حالم بهتر میشهکنارمی ندارم دیگه دردیدنیا مو به عطرت وابست
به نام او
اومدم از این چند روز پر جریان بگم
از حس های مختلفی که سر جریانای مختلف تجربه کردم
از شروع بد اردو
اما بعدش گذروندن یکی از بهترین اردو هام کنار دوستای خوب و دوست داشتنی
از برگشتن و یه تصمبم برای خالی کردن زندگیم
یه تصمیم برای خودم
برای اینکه به خودم ثابت کنم حد اقل خودمو دارم
که برای خودم ارزشمندم
و نگه داشتن نشونه های این تصمیم برای عبرت گرفتن های بعدی.
از حس خوب صبح بعد که پر از حس رهایی بود
از تجربه قشنگ اینکه اگه یه چيزایی که نا آ
نمی دونم دعاها برای سطح خاصی از افراد هستن یا هر کسی می تونه از ظن خودش به این ادعیه ی بلند مضامین با کلاس دستی بزنه و بهره ای ببره.
حس می کنم شاید حداقل فهم بیان قلبی برخی، سطحی میخواد.
الهم ارزقنا.
من که خدایا نمی دونم چي بگم
فقط
إِلَهِی تَوَلَّ مِنْ أَمْرِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ
ما انت اهله.
بله برنامه امتحانات پایه نهم استان اصفهان از راه رسید ولی یک شوکه ای بهم وارد کرد دلیلش هم خودم هم نمی دونم چيه ولی یک حسی دارم که میگه تو در این امتحانات موفق می شوی خودم هم می دونم که موفق می شود اما بریم سر تجزیه و تحلیل این برنامه امتحانی. قران که خیلی درس راحتی است همین یک روز هم خیلی زیاد است ریاضی هم خیلی خوبه که دور روز وقت دادند پیام های اسمانی هم وقتش خوب است مطالعات رو باید انصافا دور روز برای ان وقت می گذاشتند سال پیش هم برای مطالعات
وقتی نبودی در مورد انتخاب ها می نوشتم و قلبم بدون احساسی آنها را تایید می کرد ولی اینروزها دیگر با من قدم نمی زند و حتی دوست ندارد آن مطلب ها را بخوانم. تجسم کلمه رفتنت مرا تا جهنم می برد چه برسد بخواهم آن را لمس کنم. اگر انتخاب بین مرگ و رفتنت باشد. نوشیدن جام اول برای من لذت بخش تر است. قلبی که گرمی دستهایت را نچشیده ولی این چنین برای چشمهایت می تپد. قلبم نه بچه است و نه به هر کسی اجازه ورود می دهد. من آن حوضه کوچک وسط حیاط هستم که با وجود ماهی مثل
عاشق روزهایی هستم که در حد لالیگا بایکدیگر دعوا می کنیم! اما دست آخر، شب که می شود بازویت را بالشتی می کنم روی سرم و می گویم: باتو قهر هستم، اما حق نداری بالشتم را ازمن بگیری! وتو، بوسه ای روی گونه ام می نشانی و می گویی: آخ که چقدر دلبری می کنی.
غار میمون ها معروف به غار باتوکیو است که در دل یک تپه ی بزرگ آهکی با صخره های تیز قرار دارد، غار میمون ها و تپه در حدود چهارصد میلیون سال قدمت دارد. این غار بسیار معروف است و سالانه گردشگران بسیاری را به سمت خود جذب می کند. غار باتوکیو بسیار معروف بوده و برای هندوها مقدس است. غار میمون ها در سال 1881 میلادی توسط یک کاشف آمریکایی در قسمت شمال شهر کوالالامپور کشف شد. این غار در زمان های خیلی دور به عنوان منطقه تفریحی و مخفیگاه کاربرد داشته است. نام
دایه های مهربون تر از مادری که دارن نابودم میکنم:)حرف زد و حرف زد و حرف زدهر چي که حس میکرد باید بگه رو گفت ،قشنگ نبود خانواده رو یک نفری جبران کرد ، فقط خانواده شاید یک مقدار رعایتم رو میکردم اما رعایت نکرد، سکوت کردم ،وقتی کسی حرف تو رو نمیفهمه توجیه کردنش چه سودی داره؟؟همچنان سکوت کردم تا زمانی که گفت: تو تو درس موفق نمیشی، برو دنبال علاقه ات ، یک حرفه ، مثل همه دخترای جوان، سال بعد برمیگردی دوباره همین جا ، به من خواهی گفت حق با تو بود
سلام
صدای ما رو از موکب صاحب امان عج واقع در عمود ۸۲۸ میشنوید مدیونید اگه فکر کنید ما این همه راهو از صبح تا حالا پیاده اومدیم. در حالیکه دیشب تازه رسیدیم نجف!
تا الان یاد هیچ کی نبودم، نمی دونم چرا!!! معمولا دست به دعام خوبه ها، عجیبه!
الانم طبق معمول این دو روز در حال آب پز شدن هستیم، سوله کولر مولر نداره
:( حالا چه مدلی خوابمون ببره خدا عالمه.
امسال بشدت همه جا شلوغه و این یعنی یه عالمه ترافیک و کمبود امکانات حداقلی. و البته گرماااااا
ا
نقش های زندگی آنقدر متفاوتند آن هم در لحظه که گاهی گم می شوی در تغییرشاناما خوبیش اینه که موقت هستنهمه موقت ها هم بد نیستنمثلا درد موقتش خوبهغم و غصه موقتش خوبهدلخوشی هم حتی موقتش خوبهدلتنگی موقتش خوبهولی دلتنگی مگر موقتی می شه؟! دلتنگی انگار همیشگیه، مثل یک زخم کهنه؛ گاهی درد میکنه گاهی ساکت می شه گاهی سرباز می کنه گاهی . مثل همون آتش زیر خاکستر تظاهر کردن هم همیشه بد نیستمثل تظاهر به خوشحالیتظاهر به آرامشتظاهر به همه چي آرومهتظاهر ب
1) دیروز دو بار خودیی کردم، امروز یک بار.2) من به پاهای دخترا علاقه دارم (اصطلاح انگلیسیشو نمینویسم که دردسر نشه.) از بچگی علاقه داشتم و احتمالاً خواهم داشت.3) نميدونم این قضیه نرماله یا نه. به هر حال، ممکنه کمتر کسی رو پیدا کنید که مثل من باشه.4) فشار جنسیای که رومه زیاده. نمیذاره درس بخونم. نميدونم چجوری از این منجلاب نجات پیدا کنم.
به آلت تناسلیم نگاه میکنم؛ و به این فکر میکنم که تا حالا رابطهی جنسی نداشتم. و به این که خیلی از همکلاسیام، داشتن. و خیلی از همسن و سالام. دلم میگیره از همه چي. از دست خودم عصبانیام چون حس میکنم تقصیر خودمم هست؛ گرچه نميدونم واقعاً کیو مقصر بدونم.
نميدونم طی این سالها چيو از دست دادم. احتمالاً چيز خیلی خوبیه که همیشه همهجا همه دربارش حرف میزنن.
نميدونم اینکه رابطه جنسی رو تجربه نکردم، از بیعرضگی خودم بوده، یا محیط
یکی اینجا هست که برای یک لحظه با تو بودن بی تابی می کند.یکی اینجا هست که بوی موهایت را لای بوته های گل رز جستجو می کندیکی اینجا هست که شمیم نفسهایت را در نافه ی مشکین اهوان پی جوست عزیزمن ! تو تک دانه مرواریدی که چه خوشبخت بودم اگر می آرامیدی به ارامش در صدف وجودبی مقدارم تا در آغوشم نوای عشق زمزمه کنی و مشق مهر کنی .باری عزیزم ! امشب تاسحر در این گوشه ، زاویه نشین دعایم برای تو ، برای تو که عزیزی و آرزو .نازنینم بیارام اسوده که بج
امروز روز اول بود. فردا روز مهمی ست. هفته ی پیش رو هفته ی مهمی ست. دارم مطیعی گوش میدهم. الهی العفو میدونم این صدای لرزونو دوس داری الهی العفو میدونم این گدای حیرونو دوس داری الهی العفو میدونم این دل پشیمونو دوس داری.
بعد از مدت ها توسل خواندم. الهی الهی بفاطمه . الهی بفاطمه . الهی بفاطمه . الهی بفاطمه . الهی بفاطمه . الهی بفاطمه . الهی بفاطمه . الهی بفاطمه . الهی بفاطمه . الهی بفاطمه .
درباره این سایت