نتایج جستجو برای عبارت :

این اخرین باره من ازت میخام برگردی به خونه

چیه اين دنیای لعنتی 
چیه اين زندگی لا مصب
چرا واقعا لذت های کوچیک حیات رو هم از دست میدیم
چرا نمیفهمیم اخرين باره که یه نفرو میبینیم که اخرين باره که باش حرف میزنیم،که اخرين باره که برق چشاشو میبینیم.چرا نمیفهمیم اخرين باره خدا.چرا نشد واسه اخرين بار بغلش کنم:)
خیلی دلم براش تنگ میشه 
خیلی
امیدوارم جاش خوب باشه
دریا به دریااين کوه به آن کوهخونه به خونهلونه به لونهاين سو به آن سواين کو به آن کوبارون می بارهچک چک و چک چک از قلب ابرابه دامن خاکقطره به قطرهشُره به شُرهمی ریزه پایینرو تنِ زمینبارون می بارهچک چک و چک چک دونه به دونهرو بامِ خونهمی زنه باروناز تو آسمونصحرا به صحرابه امر خدابارون می بارهچک چک و چک چک.
 سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
 
از دست من میری ، از دست تو میمیرمتو زنده میمونی ، منم که میمیرمتو رفتی از پیشم ، دنیامو غم برداشتبرداشت ما از عشق ، با هم تفاوت داشتاين آخرین باره من ازت میخوامبرگردي به خونهاين آخرین باره من ازت میخوامعاقل شی دیوونهاين آخرین باره من ازت میخوامبرگردي به خونهاين آخرین باره من ازت میخوامعاقل شی دیوونهانقدر بزرگه تنهایی اين مرد ، که حتی تو دریا نمیشه غرقش کردمن عاشقت هستم اينو نمیفهمی ، یه چیزو میدونم که خیلی بی رحمیهمیشه میگفتی شاهی گدایی
احمقانه‌ترین کار دنیا اينه که  بخوای قرنطینه‌تو جایی جز خونه خودت بگذرونی.
از اون احمقانه‌تر اينه که حرف یه احمقو بدون تحقیق باور کنی و فک کنی وقتی نه به داره نه به باره درای بوشهرو بستن و نمیتونی برگردي.
دارم دیوونه میشم اينجا. یه ماااهه هی گفتن یه هفته بشینین، تا شنبه بشینین. شد یه ماه. بقیه‌شو چجوری تاب بیارم اينحا؟
خط رو پیشونیم چشمای بارونیم
دستای لرزونم پاهای بی جونم
روح سر گردونم گلای ایونم
حتی چوب سیگارم فندک تب دارم
دوست دارن برگردي
خنده غمگینم پلکای سنگینم
الکل تو خونم خونه زندونم
خونه متروکم گلای گلدونم
بار روی دوشم شونه داغونم
دوست دارن برگردي
تو آن عهدی که با من بسته بودی
مگر بهر شکستن بسته بودی
تو سنگین دل چرا از روز اول
نگفتی دل به رفتن بسته بودی
بغضهای پنهونم چشمای گریونم
حال خوب و بدمو به چشات مدیونم
خیلی دل تنگ توام نمیخوای برگردي؟
اينجا داره برف می باره؛ از اون برف های رویایی و انیمیشنی :)انگار کن فرشته ها اون بالا داشتن با بالشتا بازی می کردن و رو سر و تن همدیگه می کوبوندن و حالا ترکیده و داره رو سرمون پَـــر می باره ^_^
پــَر.پـــَــــر. پــَــــــــــــــــــر می باره. :)
+ محض تصور دونه های خیلی درشت برف.
اينجا داره برف می باره؛ از اون برف های رویایی و انیمیشنی :)انگار کن فرشته ها اون بالا داشتن با بالشتا بازی می کردن و رو سر و تن همدیگه می کوبوندن و حالا ترکیده و داره رو سرمون پَـــر می باره ^_^
پــَر.پـــَــــر. پــَــــــــــــــــــر می باره. :)
+ محض تصور دونه های خیلی درشت برف.
آسمون هم دلش گرفته و حسابی پُره! اينقدر شدید داره بارون می باره و با باد دست به یکی کرده و محکم می پاشه به پنجره که نگو و نپرس.بیاید دعا کنید سیل نیاد چون دیواره ی ساحلی رودخونه ی وسط شهر هنوز ترمیم نشده و آب یه ذره هم بالا بیاد قشنگ میاد توی خونه ها. ما توی خونه ی سابقمون هنوز هم کلی وسیله داریم. :(
لعنت به اين شهرداریِ کُندکار. :| 
من هیچ وقت نفهمیدم زن بابابزرگ دوستش داشت یا نه اما الان تقریبا مطمئن شدم که دوستش نداشت. وقتی عملش کردیم مدام زنگ میزد اما تنها چیزی که می گفت اين جمله بود نیاریدش خونه!! آوردیمش خونه خودمون اما یه روز قبل از عید گفت من ميخام خونه خودم باشم نه اينکه اونجا راحت باشه نه خجالت میکشید فقط ده روز دووم اورد . بابا قبول نکرد خونشون ختم بگیریم. ختمشا اينجا گرفتیم خونه خودمون. وقتی زن بابابزرگ از در اومد تو شروع کرد به گریه کردن اون لحظه با خودم ف
هرگز پیش نیامده برسم کلید خونه رو پرت کنم روی میز یا گوشه کناری؛ کلیدهای خونه مثل یک راز عزیز هست که فقط من و چند نفر دیگه داریمش.خیلی عزیزه. جا نمیگذارمش، گمش نمیکنم. مثل شناسنامه م مهمه و مثل تصویر آدمهای خونه همیشه در نظرم هست و برای من زیباست.
متن ترانه آران به نام گل خونه

تا وایسی رو پاهات ریختم زندگیمو تا گل شدی دیدم چیدن زندگیمو سرتو گیج رفت حواست پرت شد حالت بهتر از روزای قبل شد گفتم خوب میشه همینجا میمونه همه چی عوض شدزخمیه راهیم من میباختم ک نبازی نخواستم خونه بسازیم روی اب اگه برگردي پیشم واس تو گلخونه میشم دارم از ریشه میسوزم زیر خاکخودت بیا خاطره هاتو نمیخوام بیا بیین ک من بی تو روزی 100دفعه زمین میخوره شده ی ادم بد بی خودهرکاری کردم واس داشتنت هیچ جوره تورو نمیشناختمت کاش
وقتی نزدیک خونه شدیم پدرم گفت بچه ها داریم به بهترین جای دنیا نزدیک میشیم یه چند دهم ثانیه مکث کردم و بعد یادم افتاد خونه رو میگن . حقیقتا خونه امن ترین و بهترین جای دنیاست حتی اگر مسافرت هتل n ستاره هم رفته باشی باز لحظه ها رو واسه برگشت به خونه میشمری نمی‌دونم چی اينقدر فضای خونه رو خاص می‌کنه ولی هرچی که هست واقعا حس خوبیه یه حس عجیب و غیر قابل وصف 
خونه ها و دل هاتون حسابی گرم باشه تو اين نوروز بارونی و سرد
دیگه کارش به جایی رسیده که توی خونه سیگار میکشه!
توی خونه!
توی خونه آخه لامصب؟!؟!؟!؟!
بلند شو برو تو حیاط خب بکش اينقدر بکش که سرطان بگیری! ولی چرا من بدبخت نباید تو خونه خودم هم احساس آرامش کنم؟!
کی میشه اپلای کنی بری راحت شم از دستت
فردا اخرين روز کاریه بابامه.هم خیلی خوبه هم بد، خوبه چون دیگه بابام هست و مادرم تنها نیست بده چون که خب بابا یه سره خونه ست و بقول نرگس مرد که توی خونه باشه ادمو عصبی میکنن البته بعد از یه مدت بابا حتما یه کاری برای خودش دست و پا میکنه دگهنمیتونه بیکار باشه
بعضی وقتا دلم میخاد فقط چارشنبه بشه و خودمو برسونم خونه و زار زار گریه کنم
مث امروز که خسته بودم و نا امید و دلشکسته
اما وقتی میرسم خونه نمیتونم گریه کنم. نميخام مامانم بفهمه چقدر ضعیف و الکی ام
بعد میام اينجا مطلب جدیدو باز میکنم و هی ميخام حرف بزنم اما همون موقع مغزم خالی خالی میشه
خدایا یادته اولش چی خواستم ازت؟ یه اتفاقی بزار تو زندگیم ک تموم شه اين بی خاصیتی و بی شوقی
امام صادق ع  فرمود هر که در باره بگوید انچه دو چشمش دیده ودو گوشش شنیده پس او از کسانی استکه خدای عزوجل در باره انها فرموده همانا انانکه دوست دارندفراوان یا فاش شود فحشا در باره انان که ایمان اورده اندایشانرا است  عذابی وردناک سوره نور ایه 18  شرح مجلسی ره گوید مقصود اينستکه مورد ایه تنهابهتان نیست بلکه شامل حقی هم که دبده و شنبده است مبشود  داودبن سرحان گوید از حضرت صادق ع ار غیبت پرسیدم که چیست  فرموداينستکه در باره برادرت در دین او بگو یی
افتادم به خونه تی .
احتمالا با سرعت کمی که پیش میرم تا آخر هفته ی دیگه طول بکشه .
از اتاق خواب و میز ارایش و لباس هام شروع کردم .
تا شب با کتاب خونه تمومش میکنم.
بعد میمونه آشپز خونه و کابینت هاش .
تهشم میمونه یه جارو و تی حسابی و تامام.
قلم و اشک و شعر و شب، یعنی.باید اين بار استخاره کنماز تو گفتن همیشه راحت نیستشاید اين بار استعاره کنم
 
زخم یعنی تو رو نمیبینمنمکِ زخم، اينه دنیامیهی نمک روی زخم من، بسه.چجوری توی خواب و رویامی؟
 
سهم روزام، خنده های بلندشب، ولی باز سهم هق هق بودکاش بودی حوالی شعرمهمه چی کاش مثل سابق بود
 
قول دادم غزل سرا باشمبا غزل شعر عاشقانه بگمآنچنان پاره پاره شد قلبمقصد کردم چهار پاره بگم
 
از مسیری که رفته بودی توجاده ای مونده تا که غم بخورممن شبیه گ
شنبه هفته پیش بود که بعد از کلی آوارگی و ناراحتی نقل مکان کردیم به خونه جدید 
خونه پدرشوهر رفتن منتفی شد و یه خونه باب میل من پیدا شد یه خونه ویلایی و پر از پنجره که هر روز کلی نور میپاشن توی خونه
و الان بعد از یک هفته تلاش بی وقفه برای سامان دادن اوضاع و خوابوندن فندق نشستم روی مبل و دارم ساندویچمو میخورم 
دو هفته قبل داشتن همچین شرایطی برام مثل رویا شده بود و الان من به اون رویا رسیدم 
خدای من شکرت :)
بعد مدتها پشت سر هم هر روز شرکت بودن!! امروز رو خونه موندم به کارای خونه برسم. 
انصاف رو در نظر میگیرم اگر جای همسرم بودم زنم رو طلاق میدادم! 
چون نصف کارای خونه که همسر انجام میده، غذا که خیلی وقتها حاضریه، همیشه لباسها و کتابها و لپتاپ و . وسط خونه پخش و پلاست و . 
فکر کنم تنها عاملی که باعث شده من رو طلاق نده اينه که من خیلی خوبم :))))))))) 
امروز از میهاخوری و گلدونها شروع کردم به تمیز کردن! دقت کنید از میز ناهاخوری!!! :)) 
امید است خونه تی هم
امروز به خونه‌ی پدری رفتم. خونه‌ی گرم و قشنگی که کودکی ونوجوونیم توش گذشته. هر بار که میرم سعی می‌کنم هر گوشه‌شو حتی اگه کوچیک و بی اهمیت باشه به خاطر بسپارم با تموم جزییات و حتی نقص‌هاش. اين فقط به خاطر سپردنِ  یه تصویر خالی نیست،‌ هر کنجی از اين خونه یه  تیکه از خودِ منه. به هر جاش که نگاه می‌کنم -‌علی‌رغم تغییرات زیادی که توی اين سالها داشته-‌ یه قاب از خودمو می‌بینم که شاید زمین تا آسمون با من‌ِ الانم متفاوت باشه اما دوستش دارم و می‌
متن ترانه امین حبیبی به نام بارون که می باره

تک وتنهام تو اين دنیاکسی دور و بر من نیستبریدم از همه هیچ جا برامجا واسه موندن نیستدلم میخواد بیام پیشت،بیام اونجا که تو هستیدوباره غرق چشمات شم،چشایی که رو من بستیبارون که می باره همش حس میکنم کنارمیتویی که توی زندگیم تنها دار و ندارمیدلتنگی میکنم برات،بغضم یهو میترکهآخه تو از خودم برام یه دونه یادگارمینمی دونی چقدر بی تو خرابه حال و احوالمدلم خونه،پریشونم،خبر نداری از حالمنمیدونم نمیدونی ی
برای بعضی از دلگیری ها و دلتنگی ها هیچ چاره ای نیست
درست مثل خونه ویلایی کلنگی که خرابش کردی و جاش آپارتمان ساختی
هرچند که مجبور بودی
هرچند که خونت قشنگتر و بزرگتر شده باشه
اما باز دلت میگیره و برای خاطراتت تنگ میشه
ولی هیچ وقت نمیتونی برگردي به خونه قبلیت
با اينکه خیلی دوسش داشتی اما نمیتونستی توش زندگی کنی
تازه میفهمی زندگی پر از تناقضه
دوست داشتنی هایی که نمیتونی نگهشون داری
مثلا دعوتکردم خودمو مهمونی
یه ضرب المثلیع میگه رفتیم خونه بابو بدتر از خونه ما بو
ینی رفتیم جایی بدتر از خونه ما بود
اونجام دلخوشی دلگیری عصبانیت علنا کوفتم شد چی خوردم
البته دلمم سوخت ذهنمم درگیر شد
اومدیم خونه ینی اومدم
اينجام بدتر از اونجا
دعوا شد و هرکی با قهر به یه گوشه ای خونه پناه برد
واقعا ازین زندگی خستم خستم
اگ بخاطر گناهام نبود هرروز ارزوی مرگ میکردم چون اون دنیا میگن خیلی قشنگه
 
 
 
 
هیچ میدونی چرا خیلی وقتا میرم کنج اتاقم، گوشه ی پناه و آرامشم و باهات حرف میزنم؟ چون حس تو برابری میکنه با اون حد از امنیت. شبیه وقتی که بعد از پوشیدن لباسای رسمی میای لباس راحتی میپوشی و لم میدی یا مثل وقتایی که بعد از یه مدت دوری از خونه یهو برمیگردی خونه ی خودت و به قول مامان با خودت میگی هیچ جای خونه ی خود آدم نمیشه.
من غریبم توی اين دنیا و تو واسم مثل وطن میمونی.
خدا حفظت کنه :)
هیچ میدونی چرا خیلی وقتا میرم کنج اتاقم، گوشه ی پناه و آرامشم و باهات حرف میزنم؟ چون حس تو برابری میکنه با اون حد از امنیت. شبیه وقتی که بعد از پوشیدن لباسای رسمی میای لباس راحتی میپوشی و لم میدی یا مثل وقتایی که بعد از یه مدت دوری از خونه یهو برمیگردی خونه ی خودت و به قول مامان با خودت میگی هیچ جا خونه ی خود آدم نمیشه.
من غریبم توی اين دنیا و تو واسم مثل وطن میمونی.
خدا حفظت کنه :)
حرمت حریم خونه، بیشتر از حریم دل آدم نباشه، کمتر نیست
سالهاست نامَحرم ترین!! خود خوانده رو گذاشتیم در راستای قبله خونه و هوش از سر اهالی خونه پرونده!!
 
 
نکنیم
قبله دل 
قبله خونه 
فقط برای خداست
نکنیم
اينقدر خودمونو نزول ندیم
خدا چیزایی خییییییییلی بهتر تدارک دیده برامون
چرا از دست بدیم؟؟!
دوست داشتن یه نفر مثل اسباب کشی به یه خونه جدیده. اولش عاشق همه ی چیزای جدیدش می شی. هر روز صبح از اينکه همه اين خونه مال خودته سر ذوق می آی. هر لحظه دلت شور می زنه که نکنه سر و کله ی یه نفر پیدا بشه و بگه یه اشتباه وحشتناک اتفاق افتاده و از اول قرار نبود که تو صاحب یه همچین خونه ی شگفت انگیزی بشی. بعد در گذر زمان، دیوارها هوازده می شن، تراشه های چوب اينجا و اونجای خونه می ریزه، و اينجاست که تو کم کم نه عاشق بی نقصی اين خونه، که عاشق همه ی نقص هاش می
یه پیج دهه شصتی دارم. مرور که میکنم پستاشو نمیدونم بخندم یا گریه کنم
چقدر تو استرسا و نگرانیای بیخود گذشت. و چه روزای شیرین و بی نظیری داشتیم در عین حال.
دلم برای محله مون تنگ شده. یک هفته دیگه میریم خونه خودمون بعد یکسال و نیم
اون خونه اگر چه شیک تر و تمیز تر شده ولی نه دیگه اين خونه همون خونه اس نه اين محله همون محل.‌ آرامش بین سنگ و تیشه و ساختمونای بلند و تکنولوژی و پیشرفت جا موند 
به نام خدا
داشتم دنبال شعری(!) که توی اين پست بهش اشاره کرده بودم، می‌گشتم. اشتباهی رفتم سراغ پاکتی که خاطره‌های سال سوم راهنمایی رو توی دلش داره. بهترین سال دوران راهنمایی برای من، سال سوم بود. توی اون پاکت، چشمم خورد به چندتا تیکه کاغذ که من و اسما به اسم شعر خط خطیشون کردیم! به خیال خودمون شعر طنز هم نوشتیم. چقدر زهرا بهمون می‌خندید اون روزها!
یک کاغذ کج و معوج پر از قلم خوردگی پیدا کردم. چیه؟ چرک نویس امتحان پایانی انشا فارسی! و نشون دهنده ا
پا شدم زنگ بزنم خونه، حرف بزنم یه کم دلم باز شه. برادر عزیز گوشی رو برداشت و با بی حوصلگی تمام گفت کسی خونه نیست، منم خوابم.اين دور از مرام و معرفته :)
فردا برمیگردم خونه، چشم من رو دور دیدن :)
نمی دونم چرا از وقتی در شرف ازدواج قرار گرفته دیگه محل نمی ده :)
مادر جان بعدش زنگ زد البته، میگفت چند ساعت پیش میخواسته زنگ بزنه ولی برادرزاده های عزیز تنظیمات گوشیش رو بهم ریختن، نتونسته زنگ بزنه. خیالم راحت شد :)
دوست داشتن یه نفر مثل اسباب کشی به یه خونه جدیده. اولش عاشق همه ی چیزای جدیدش می شی. هر روز صبح از اينکه همه اين خونه مال خودته سر ذوق می آی. هر لحظه دلت شور می زنه که نکنه سر و کله ی یه نفر پیدا بشه و بگه یه اشتباه وحشتناک اتفاق افتاده و از اول قرار نبود که تو صاحب یه همچین خونه ی شگفت انگیزی بشی. بعد در گذر زمان، دیوارها هوازده می شن، تراشه های چوب اينجا و اونجای خونه می ریزه، و اينجاست که تو کم کم نه عاشق بی نقصی اين خونه، که عاشق همه ی نقص هاش می
امروز بالاخره بعد از چندین روز متوالی مامان خانوم زنگ زدن بهم!
بعد کلی سوال و جواب و نصحیت و اين چیزا بهم گفت که آخر هفته رو بیا خونه،اما حوصله نداشتم برم و الکی گفتم که درگیر درس و امتحانای میانترم هستم و وقت نمیکنم بیام! اما درس کجا بود؟! :))
کی حال داره اين همه راهو بره تا خونه و یکی دو روز بعد دوباره برگرده تهران. من کلا اين مدلیم که وقتی یه مدت یه جا بمونم عادت میکنم به اونجا و واسم عادی میشه مثلا وقتی میرم خونه بعد دوباره برمیگردم اين خوا
درحالی که داشت پوسته ی آخرین دونه ی آبنباتشو باز میکرد خطاب به مامان گفت: مامانی! دفعه ی دیگه به عمه بگو بازم یه عااالمه برام آبنبات بفرسته!مامان قاشق بدست بالاسر قابلمه ی روی گاز بی حرکت موند. و من بغض چنگ انداخت به گلوم.جوجه که جواب نگرفته بود دوباره و سه باره حرفشو تکرار کرد و بعد که دید هیچ کدوممون حرف نمیزنیم، رفت دنبال بازیش.مامان همچنان پشتش به ما بود. به زن داداشم نگاه کردم و دیدم اونم چشمهاش غمگینهعمه هر وقت مامان داشت از خونه ش برم
بچه سال بودم. بیست ساله بیست و دو ساله شاید. 
انقدری بچه بودم که فکر میکردم عشق و دوست داشتن مهم ترین سرتیتر جهان هست. 
و بزرگ شدم.
امیرحافظم تو هم بزرگ میشی و متوجه میشی خبری نیست.
پسرم عاشقی زیر برف شدید قدم زدن هست؛ چقدر میخوای طاقت بیاری و یخ نزنی چون از درون پر از حرارتی. جان و دل مادر عقل تنها تکیه گاه تو هست وقتی عاشق بشی و اگر از عقل دور بشی در شهری که برف یکپارچه سفیدش کرده و سرماش استخوان سوزه، نادر احتمال داره بتونی سالم به خونه برگردي
کل دنیا یه طرف 
اون لحظه ای که تو با لحن صدا زدن میگی دَ دَّ.َ یه طرف 
جان 
عزیز دلمی علی ❤❤❤
فاطمه در سن سه ماهگی قاقا قاقا می کنه! باورتون میشه؟ (کیا تبلیغ غذای غنچه رو یادشونه؟)
فاطمه هم خیلی جول جول می کنه هم خیلی شیر زیاد می خوره هم خیلی می مکه (جوری که نهایتا مجبور شدن پستونک بهش بدن تا آروم شه) و حالا هم که صداش درتومده و آواز می خونه :) 
جوری که در کل عمرم اولین باره از یه دختر تو اين سن پایین خوشم اومده 
جوری که همش از دو ماهگی فکر می کرد
خونه رو تمیز کردم در حد خونه تی حالا نشسته ام و با نگاه کردن ب خونه غرق در لذت می شوم بوی مایع لباس شویی ک رایحه ی  گل دارد پنجره ها باز هستند و صدای جیک جیک گنجشک ها می آید عود روشن کردم خانه در آرامش کامل بوی عشق و زندگی می دهد و من شکر گزار پروردگارم هستم بابت زنده بودن، بابت عشق، بابت زندگی ، بابت همه چیز خدایا ممنونتم
شاید یه روزی هم یه خونه خریدم. تو یه شهر آبی، آفتابی و خوش آب و هوا. خونه‌ای با پنجره‌های بزرگ و بالکنی بزرگ‌تر. روزهای تعطیل تمام درها رو باز میذارم، دراز میکشم کف خونه و پاهامو میزنم به پنجره‌های داغ و از گرمیشون چشمام گرم میشه. یک چرت لذید و معرکه!

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها