نتایج جستجو برای عبارت :

گپ ددی مامی

ارتعاش ارتعاش که میگن به چشم دیدم
ازون روزا بود که هوا ابری رعد و برق و صاعقه و. 
پدر جان که زدن بیرون و بسیار عصبانی خفن ازون نوعی که گفتم تا ۱هفته حداقل ادامه داره.
دیدم هرچی پای حرفای و گریه های مامي بشینم هی چیزای جدید یادش میاد
اومدم تو اتاق موزیک گذاشتم صداشم بلند کردم شروع کردم به رقصیدن جلوی ایینه ( دخترا موقع قر دادن باید خودشونو ببینن :)) ) بعد از دقایقی مامي هم ملحق شد
یه ربع بعد پدر با روی خوش اومد خونه و انگار نه انگار چیزی بوده. و
دانلود آهنگ تی ام بکس لازممی
دانلود آهنگ تی ام بکس لازممی
تورو دیدم زدم قید سارا مونا و هناtoro didam zadam gheyde sara mona vo hana
قید همه دختراgheyde hame dokhtara
محو تو امشب فنامmahve to emshab fanam
روانیتم من الانravanitam man alan
تورو دیدم زدم قید ساناز نیلو و رعناtoro didam zadam gheyde sanaz nilo vo rana
قید همه دختراgheyde hame dokhtara
محو تو امشب فنامmahve to emshab fanam
روانیتم من الانravanitam man alan
اُِلا ماميOla mami
لازممیlazemami
دورم پرهdoram pore
ولی لازممیvali lazemami
اُِلا ماميOla mami
لازممیlazemami
لازممیlazemami
مهم نیست ، چی
۱. برا روز مادر شامپو هلث نوشن خریدیم جلو جلو دادیم به مامي استفاده کنه چون لازم داشت + پن اسطوخدوس L'dora خریدم [شفاف کنندگیشو همون اولین بارم که میزنی معلومه راضیم ازش] 
۲. کیک خوردن با زهرا
۳. تونسم تایم پلانکمو طولانی تر برم بدون لرزش
۱. رفتم حسن اباد کامواهای خوشگل خریدم + برا مادرشوهر جان یه کیف دم دستی خریدم + برا مامي یه بولیز توخونه خریدم + برا خودم و خواهر جان لباس خانومانه یه عالمه خریدم
۲. تو مترو پرنده پر نمیزد یه عالمه جا برا نشستن بود:دی
۳. دوش آب داغ و حال خوب کن
۱. رفتیم با مامي اینا خرید بعدم شامو بیرون زدیم که خیلیم چسبید [پیتزا مخصوص پنجره ای هات] + مامان نشدم 
۲. فمیدم شوی لباس Rihanna ترده خوشال شدم به اینجا رسیده کلا دوسش دارم
۳. انار کوچولوی ترش + تمشک ترش [این ویار ی حامله که ترش و ایناس میگن بچه دختره یا پسر؟:-؟]
۱. Bonding time [دم در + خوابشو دیدم]
۲. با مامي و خواهرجان رفتیم خرید لباس جوجه تیغی و قلبی و جوراب بلند ازین زیر زانوییا با یه جوراب اسکلتی و جوراب روفرشی حوله ای ست برا خودم و شوهری و عطر خریدم
۳. مرغ سوخاری + هات داگ پنیر + سالاد کاهو + خرمالو و انار ترش و هلو و انگور و انجیر و پسته تازه 
هیچی بهتر از این نیس که تولد باباییت با عید یکی باشه .
 
دديه من تولدت مبارک  
 
امیدوارممم همیشههههه خوب باشی . ناراحت و افسرده نباشی
 
دووست دارم خیلیییی زیاد
 
دديه من ، منو مامي برات تولد گرفتیممم .
 
 
اینم کیکت
 ۴تیکه برا من
یکیش برا تو
یکیش برا مامانم
من همیشههه دختر با انصافی بودم  
 
اینم کادو هات
کادوی بالایی از طرف مامي .
منم کادوم به تو . ( چی بهتر از من کادو میخوای)  از خداتم باشه
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
حالا که برات تول
خب میخواستم ببینم خونوادم چقد بزرگ شده.
مامي بندهدنا
خالم.سحر شه یا باران شه
داداشیم.رامتین
آجیام*-*
بسمالله
صباهستی.لاو.ریحون.اسما.پیشی
عشق اولم.بهار^^
پسرم.صدرا.
دخترم.محنا.
تبریک میگم صدرا و محنا داداش و آبجی شدین.خخخخ
بهی بچه داداشمخخخخخخخخ
نفس زنداداش
یدونه شانیم
اونیم.لیندا^^
نوه گلم .آیسا
شب ها قبل خواب گل های گلدون رو آب میداد همزمان لالایی میخوند تا دلبر خوابش ببره :
 
لای لای نه مامي ژیانم
من وینه ی باخه وانم
به دل چاودیریت ده که م
بخه وه ده ردت له گیانم
هه ی لایه لایه لایههی لای لایی
کَسِم لای کَسِم لای
گیانم لای
گلم لای
هناسم لای
.
.
.
.
.
.
 
+کَسِم لای گیانم لای
باوانم لای 
 
 
 
عررررررررر ددي^^اون عرق کردناتو حرکت اوه مامامایت و رگ گردنت و چاله گونتوووووو کلا منو کشته^^خدا به داده مانجینو پری مامي برسه اگه تورو ببینن چه حالی می شن ^^از الان بهت می گم خسته نباشی ^^شبه طولانیو در پیش خواهی داشت^^
ادامه مطلب
 . من و تو دو تا پیک مشـ ـروب یا شـ ـراب یا ودکا . یا هر کوفتی که بخوریم همین که گرممون کنه برامون کافیه . ولی اونا اینقدر می خورن که تا مرگ پیش می رن . که دیگه هیچی از دور و اطرافشون نمی فهمن . من و تو دو تا پک سیـ ـگار بکشیم روی همون دو تا پیک مشـ ـروب کیفور می شیم . اما اینا امشب انواع و اقسام مواد رو به اسم سیـ ـگار می کشیدن و به هم تعارف می کردن که سبک ترینش ماری جوانا بود . تو می دونی طبقه بالای اون خونه چه خبر بود؟ می دونی وقتی رامین من و وا
۱. دستبند شوهری رو گرفتم خیلی خوب شـــــد همونی شد که طراحیشو دادم ^_^ + کادو تولد مادرشوهرجانم یه کیف خوشگل خریدم همه خوششون اومد + لباس تو خونه ام برا مامي خریدم بش دادم گف تو لباسایی که برام خریدی از همه بهتر بود خیلی خنک و خوشگله^_^
۲. دوتا خانم متقاضی بم گفتن خانم خوش اخلاق و باهوش 
۳. شربت خاکشیر + شربت الو جنگلی + کوبیده + قلیه قارچ با تن ماهی 
۱. جان و مامي رفتیم سینما فیلم "جهان با من برقص" [دوسش داشتم در عین سادگی و شوخی شوخی راجع به همه چی صحبت کرد و فیلمی بود ک بعدش تورو ب فکر میبرد + جایی که فیلمو گرفتن قشنگ بود ولی چنتا صحنه داره خوب نیس بچه ها ببینن خشونت داره] 
۲. تن ماهی داشتم میدادم ب گربه های پارک مث این cat lady ـا شده بودم ک کلی گربه داشت دورم میچرخید گربه سیاهه ام هی میپرید هوا:دی
۳. املت گوشت چرخ کرده + خورشت قیمه ترش 
۱. Bonding time [همه جوره عاشقتم شوهری تو عزیزترین نقطه مثبت زندگیمی]
۲. با مامانا صحبت کردم کلی دلم براشون تنگیده بود [برا مامي و مادرشوهرجان کرم دست و صورت گیاهی ازونا که یه ذره میزنی مث پنبه نرم میشی گرفتم برا خاله جان ـم ماسک کراتینه گیاهی مو گرفتم که مواش بررراق و لطیف و نرم بشه][health notion] + ی پیتزا دلیگون خیلی خوشمزه زدیم به بدن با قارچ سوخاری ترد و داغ
۳. رفتیم جلسه کلیپ "ده نمک۲" رو دیدیم فهمیدیم شجاعت معنیش نترسیدن نیس وقتی شجاعی
یه جایی خوندم که زندگی آدم ها مثل کتاب می مونه و خیلی ها ترجیح می دن بعضی از فصل هاشو با صدای بلند نخونن!
این یه واقعیته که من هم پذیرفتمش. همه ما در طول زندگیمون اشتباهاتی داشتیم که ممکنه از بیان اونها شرمگین، خجالت زده و حتی پشیمان باشیم. حتی اگر هیچ کدام از این حس ها را هم نداشته باشیم دلیلی برای عدم بازگو کردن آن داریم.
حتی صادق هدایت در کتاب (بوف کور) می گوید:
حرف هایی هست نمی شود گفت
نمی شود به دیگری فهماند
آدم را مسخره می کنند.!
 
همیشه سعی
حال عجیبی دارم. احساس می کنم از خودم بیخبرم بیشتر. تا وقتی پیدا می کنم میرم سرچ کنم ببینم چی باید بخریم تا فلان مهلت نشده تا فلان اتفاق نیفتاده و غیره.
احساس می کنم کودک درونم یه گوشه افتاده یا حتی آویزون من، تا من به کارام برسم و واسه همین تا به خودم میام شاکی و غمگین هستم.
این کارم مونده، وای اونجا رو ببین چی شده، چرا کم توجه کردم به برنا، چرا داد زدم، چرا بداخلاقی کردم، چرا این خراب شده، چرا اینجا بیشتر مطالعه نکردیم، چرا اشتباه کردیم، چرا غم
۱. با شوهری رفتیم مترو سواری برا سرکار رفتن [همه چی یادش رفته:دی]
۲. رفتم خونه دوس جون + باهم رفتیم خرید [یه عالمه کاموای رنگی رنگی قشنگ خریدم برا شوهری و مامي و خاله جون کیف نو خریدم که تولید کننده با سلیقش با هر پارچه گرفته همه چیشو درست کرده ک درنتیجه سرتاپاتو میتونی ست کنی @rangtarang ] + رفتیم اون کافه رستورانه که مث جنگله کافه لاته و کارامل لاته و چیز کیک خوردیم
۳. بارون تند تق تقی + دوتا بچه پیشول پیدا کردیم که یه پیشی بزرگه نمذاش غذا بخورن براشو
سارا:وا مامان این رفتارارو چرا میکنی دیگه سنی
از شما گذشته ایـ .

شادی خانم نذاشت حرفشو ادامه بده باعصبانیت گفت
ساکت شو دختره ی خیره سر این چه طرز صحبت کردن ته ؟من سنی ازم گذشته؟مگه من
چندسالمه

تو اوج جونی پیرم کردی رفت؟کدوم رفتارهان؟من که
نگرانم شوهرمو ازم بگیرن کار نادرستی میکنم؟این تویی که  خرس گنده ای مثل بچه ها میمونی رفتارت.

بابات راست میگه باید تو تربیتت تجدید نظر کنم
وسفت وسخت تربیتت کنم .

دردونه که هم از تعجب دهانش باز موند
ما آدما مدام در حال توجیه خودمون هستیم. بهتره بگم خودمونو به هر شکلی که راضیمون کنه گول میزنیم!!
فرقیم نمیکنه از چه گروه و چه قشری باشیم!
چند روز پیش یه جشنی دعوت شدیم به مناسبت امامت امام زمان
من که نرفتم چون علاوه بر اینکه قبلش استخر بودم، با شناختی که ازون آدما داشتم میدونستم از مجلسشون خوشم نمیاد و ترجیح دادم وقتمو جوری که ددست دارم هدر بدم لااقل!! (ریا نباشه فک کنم نشستم درس خوندم. درس خوندن منم از نشانه های اخرامانه حقیقتا! اونم با این ا
اینکه بهم ریختگی حالم از چیه و چرا روز بروز بیشتر میشه گاهی با دلیله گاهیم بی دلیل یا لااقل دلایل ناشناخته
اما اینکه چطور خوب بشه راه هایی هست
۱- خوندن کتابهای خودیاری 
۲- مراقبه
۳- گوش دادن به فایلای افلاکی
۴- راه رفتن تو پارک و دار و درخت و طبیعت
از اسفند ک به خاطر ریه های نازنین نصفه نیمم بیرون نرفتم جز یبار ب دلیل ماموریت مامي و چند بار اخر هم برای خونه و .
دو سه هفته اخیر هم به خاطر اسباب کشی از بقیش جا موندم کلا
نتیجش میشه اینکه جنی شدم حسا
همه مامي‌دانیم که نویسندگی آداب و مهارت هایی دارد وبایدآنهارعایت شون تانویسنده درکارش ماهرشود.
امانبایدازتاثیرخودسازی درنویسندگی غافل شد.کسانی که قلم پاکی دارندکتاب هایی می نویسندکه انسان باخواندن آن کتابهاتکان میخورد.یکی ازقلم پاک های تاریخ مرحوم شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح است.درروزهای آخرعمرآقاشخصی به ملاقاتش رفت وعرض کردمن عازم مشهدهستم.
آقابه گریه افتادکه دیگرنمی تواندبه زیارت امام رضا(ع)مشرف شود. به اوفرمودبرای من هم دعاکن ای کا
توی این نی نی سایت و مامي سایت که میری وقتی تاپیکهای پربازدید و. خانومها رو میخونی
 
یعنی باورت نمیشه اینارو ادمای واقعی نوشته باشن!
انقدر دری وری و بعضیاش احمقانه هست بلا نسبت 
فکر میکنی یکی داره ادا در میاره برا خالی نبودن اوقات فراغت!
 
.
طرف میاد می نویسه' حداقل جمع بشین عکس شوهرمو بزارم'
 
یعنی چی آخه!؟بعد هیچ عکسی نزاشته فقط ملتو سرکار گذاشته!
.
یکی اومده نوشته: 'تو دوران عقد خاطراتتونو بنویسید؟کیا بازدار شدن؟
یکی دیگه در جوابش نوشته:'
خب داریم به ایام thanksgiving نزدیک میشیم.
در این روز، افراد جامعه هر یک به نوبه خودشون سعی میکنن به فقرا کمک کنن و به صورت نمادین این روز رو گرامی میدارن (حالا کاری به این ندارم که کمک نباید فقط مرغ و پولو باشه و یا محدود به یه روز فقط)
 
در این راستا و به این بهانه،
 
گرگ زاده و خانواده ش هم دارن برنامه ریزی میکنن برای این روز
 
گرگ زاده شروع کرده به نگه داشتن ریش و سیبیل و پشت گردنش که قشنگ مو بده.
لباسای ورزشی و مارک دارش رو هم اماده کرده که توی جمع کش
سلام میخوام
خیلی خودمونی از خاطره دیشبم واسه ماه رمضون بگم خب من طبق معمول پشت لپتابم در
حال تایپ و اینور و اونور بودم که دیدم ساعت ده شده و من هنوز هیچی برای سحری آماده
نکردم و مامان هم از قبل با من اتمام حجت کرد که من کاری نمیکنم و باید خودت به
فکر خودت باشی مامي جون نمیدونه که الان واسه تربیت من خیلی دیر شده  و این رفتارا روی من تاثیری نمیزاره و من کار
خودمو میکنم دیگه دیدم خیلی استرس گرفتم از اینکه سحری تو راهه و من هیچی ندارم
بخورم
ادامه مط
اتاق دردونه دوساعت بعد:

گرجی پور:سارا بلندشو ساعت 10شده.

سارا:یه غلتی زدو همین که چشمش به ساعت افتاد با
عجله بلند شدو دهنشو با آستین لباسش پاک کردو
گفت چرا

که جناب گرچی پور نذاشت حرفشو کامل بزنه وبا عصبانیت گفت بادستمال پاک
کن نه با آستینت نگاش کن دختر
گنده انگار بچه های سه ماهه (باحرص بخونید)

دردونه که از حرف پدرش دلش شکسته بود سریع اشک
گلوله گلوله از چشماش سرازیر شد وبغضی گلوشو
گرفت و گفت پاپا .

گرجی پور که حسابی از دست دردونش حرصش گرفت
اسکار پسر ده ساله‌ایه که سرطان داره و دکتر به زنده موندنش امیدی نداره. مامي صورتی پرستارشه و از اسکار خواسته تا هرروزی برای خدا نامه بنویسه. توی این‌کتاب ما نامه‌های اسکار کوچولو رو میخونیم.
جملات کتاب منو یاد شازده کوچولو مینداختن. به نظر من خیلی خیلی کتاب قشنگی بود. هرچند خب نگاه کتاب به خدا از دید مسیحیته ( تثلیث )، با اینحال قشنگ بود. 
یه اشکال دیگه هم به نظر من این بود که جملات در حد بچه‌ی ۷ ۸ ساله بودن نه ده ساله. بچه‌ی ده ساله دیگه اینج
اول رفتم حموم انقدر خوردم تو در و دیوار که وقتی اومدم بیرون خانواده فکر کردن از جنگ جهانی برگشتم. پام لیز خورد نشیمن گاه محترمم داغوون شد بعد اومدم بلند شم دوباره لیز خوردم با کله خوردم تو وان وقتی هم داشتم میومدم بیرون زانوم قفل کرد آب هم رفته تو یکی از گوشام کر شدم
بعد البته گند دیشبمه ولی تا امروز درگیرش بودم. یه حرف زشت زدم به اونی باران. به خدا از قصد نبود لجم در اومد از دهنم پرید
گند بعدیم همین چند لحظه پیش بود که برای بار هزارم به صورت ا
بله یه ما گذشت.
از اولین باریکه اومدم اینجا و با اونی جونم اشنا شدم.
یه ماهی که برام عینه برقو باد گذشت و تو اون یه ماه با شما ها خاطراته خوبی داشتم و خواهم داشت
یه ماهی که باعث شد با خیلیا اشنا شم و خیلی چینگو هایه ماه و اونی هایه عشقو دونسنگایه خوشمل پیدا کردم و خیلی خوشحال که دارمشون
اول از همه از سحر اونیه گلم تشکر می کنمو دست بوسشم که منو به جمعتون راه دادو با همتون اشنا کرد.اووونننیییی کومائووووو تا اخره عمرم مدیون
+عاشق آشپزی و شیرینی پزی ام.امسال عید هم کلی ذوق دارم و کلی ایده و رسپی که انشاالله هفته بعد بخشی از اون ها رو درست می کنم.
به مامي هم انگیزه دادم و ذوق و می خواد کمکم کنه و منم که عاشقشم:*
من دارم اولین ها رو تجربه می کنم و این حس شیرین ،زندگی رو برام بهتر می کنه.
برای فردا شب هم کیک می پزونم.
فردا خیلی کار دارم و روز شلوغی رو باید بگذرونم.
هم باید چند تا کتاب  رو مرور کنم و نت بردارم و هم ورزش و دوش بعدش.
روزای شلوغ رو عاشقم و از خستگی آخر شبش لذت می
پس این بیخوابیهای شبونه کی تموم میشه. بخدا هلاک شدم. 16 ماه و نیمه که یک شب مثل آدم نخوابیدم. روز به روز هم بدتر میشه. دیگه به مرحله ای رسیده که بعد از 2 ساعت خواب اول شب، هر 10 دقیقه بیدار میشه شیر میخوره دوباره میخوابه تا میخوام مجدد بخوابم دوباره بیدار میشه. تمام طول شب یا دارم بهش شیر میدم یا رو پام میخوابونمش.
امروز صبح ساعت چهار و نیم بیدار شد. کاملا بیدار شد. چشمها باز. سرحال. قبراق. بلند شد واسه خودش تو خونه راه میرفت. منم هلاک خواب بودم. نمیتو
آقا اون سری که من رفتم ترکیه واسه کارام رو یادتونه؟
تقریبا چندروز از تولد مامانم گذشته بود و منم از اونجایی که فراموش کرده بودم تولدشو-___________-
براش کلی وسیله آرایشی بهداشتی خریدم(دوس داره:d)
بین اونا دوتا دونه اسپری بدن خیلیییی خوشبو هم گرفتم براش*___*
بعد این از یدونه اش خیلی خوشش اومده و همش از اون استفاده میکنه
و از اونجایی که خیلی دوسش دارم و نمیخوام ی وقت خدایی نکرده عذاب وجدان بگیره که اسراف کرده که یدونه اضافی داره و از این حرفا
تصمیم گرف
هوالرزاق
09011447878-09169168955
✔ باربری درآبادان"صفرتاصدخدمات اسبابکشی حرفه مامي باشد
باربری در آبادان"بابالاترین کیفیت وکمترین قیمت اسبابکشی شماراانجام میدهد" حمل وجابجایی اثاثیه منزل،جهیزیه عروس،مبلمان توسط اکیپی کارکشته،ورزیده وکاربلدباچندسال سابقه کاری دراسبابکشی باربری آبادان"دارای انواع کامیونتهای ایسوزومسقف ۶متری موکت شده وپتودار قبول بارگیری اثاث منزل به تمام نقاط شهروکشور بابیمه وبارنامه دولتی سرویس دهی شهری بصورت ۲۴ساعته
من یه چیزو نمیفهمم
یعنی دو سال و سه ماه بهش فکر کردم ولی نفهمیدم :(
چرا ایرانیا میرن فیزیک میخونن، تهش مورگیج بروکر و دلال میشن.
ریاضی میخونن سر از همونجا درمیارن
هنر میخونن باز هم دلال وام و مسکن میشن
فایننس میخونن باز هم همین میشن فقط به قول بابک اینبار درسشو هم خوندن و با کت و شلوار خیلی با اعتماد به نفس ظاهر میشن
کوفت میخونن زهر میخونن بازم همینه
الان شما میدونین توی تورنتو چقدر دختر ایرانی هست که دلال هست؟ واسه این و اون وام میگیره یا تو ا
هوالرزاق
09011447878-09169168955
باربری درایذه"منصف ترین مرکزحمل ونقل بامجوزرسمی باسالهاسابقه درخشان اماده خدمت رسانی بامجهزترین سرویس هامی باشد با۲۰%درصدتخفیف کادری مجربورزیده وکاربلد کامیونتهای ایسوزسرپوشیده ۶متری موکت شده با۷۰عددپتو. درون شهری وبرون شهری بابیمه وبارنامه رایگان جابجایی تخصصی انواع یخچالهای سایدبوفه هاشیشه نهارخوری و.درهرطبقه ای ازساختمان بدونه اسیبی بصورت کاملاتضمینیتحت پوشش بیمه ✔اسبابکشی تخصص مامي باشد
باربر
پدر تنها شام میخوره، به من تعارف کرد، و گفتم فعلا نه (با وجود اینکه برام فرقی نمی کرد)، مامي هم که خونه نیست.
فرکانس این تنها بودن کم نبوده و نیست، و از اون روزی که من تک فرزند خونه بوده ام مطمئنا بیشتر شده. هم تنهایی پدرم و هم مادرم.
با وجود اینکه وقتی فکر میکنم از خیلی لحاظ ها بهترین پدر و مادری بوده اند که میشد داشت، ولی در مقابل من نامهربون ترین و بی تفاوت ترین و درک نکن ترین فرزندی هستم که یه پدر و مادر می تونن داشته باشن.
وقتی به این فکر میکن
سلامممم دونسنگاییی خوشگلمم 
حالتوم چطورهههه.؟؟؟
امروز اولینن عیدیهه که باهمه تونم 
واز این اتفاقق خعلیییی خوشحالمممممممم
تو این مدتتیی که باهاتون بودم خیلی چیزا یادگرفتم
وازهمه مهمتر شماهارو پیدا کردم که 
تک تک تون واسم عزیزیننن
میخوام بگم خیلییییییییی دوستتون دارممم 
و مرسیییی که منو لایق محبتاتون میبینید 
شماها بسیییی خوویینن
از هیونگم و اونیی,از خوشمزه وشادی,
از مامي و دديی و اب پری,
از نورا ویاسی ,ملینا,
از جیکوک ولیا,
 از لینا و ها
اگه زیاد تقدیمی نمیزارم میانه،ى مشکلاتى ھس ک نمیشه خیلی سارانگھھھھھ

اینم تقدیم ب پیشول و سحرو آرمیا
سحر
 میانه وبت کم میام
پیشول
بابت قالب ممنون
لیندا
خیلی ممنون ک ھستى
خشمزھ
ممنون ک منو دوستت میدونى
جیسوک
فایتینگ نامید نشو
شادى
خعلى مھربونى  بوج
و 
بقیتون
سسسسارانگھھھھھھ
بوس بوس

تھ تھ*
یاسى خعلى دوستتون داره ھا^*منم دوستون دارم آرمیاى گل س**ى
البته ن ب اندازه یاسى

ھانیو نگفتم
خعلى بھم کمک کردى^^بوج
مامي
عاشقتم
مانى ،نورا،ملى و،،،،ساراند

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها