نتایج جستجو برای عبارت :

کوه به کوه نمیرسه

وقتی میمیرم هیچکسی به داد من نميرسه الا حسین عینی فرد
وقتی میمیرم هیچکسی به داد من نميرسه الا حسین متین نصرتی
دانلود مداحی وقتی میمیرم هیچکسی به دادم نميرسه الا حسین
متن شعر وقتی میمیرم هیچکسی به داد من

متن شعر وقتی میمیرم هیچکسی به داد من نميرسه الا حسین سیب سرخی
دانلود مداحی حسین عینی فرد وقتی میمیرم صوتی
دانلود مداحی وقتی میمیرم هیچکسی به داد من نميرسه متین نصرتی
دانلود نوحه صوتی وقتی میمیرم سید علی مومنی
داستان درباره کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد
انشا درباره ی ضرب المثل کوه ب کوه نمیرسد ادم ب ادم میرسد
بازآفرینی ضرب المثل کوه به کوه نمیرسد ولی ادم به ادم میرسه

بازآفرینی کوه به کوه نمیرسد آدم به آدم میرسه


داستان کوه به کوه نميرسه ولی ادم

بازآفرینی کوه به کوه نميرسه

ضرب المثل کوه به کوه نمیرسد آدم به آدم میرسه به زبان ساده
ضرب المثل کوه به کوه نميرسه ولی ادم به ادم میرسه رو به زبان امروزی توضیح دهید
بغض!بغض مختصات عجیبی داره
اگه یه پسر بچه بغض کنه یعنی زورش نميرسه !
یعنی خورده به غول آخر!
وقتی یه دختر بچه بغض میکنه 
یعنی اذیت شده!
اذیتش کردن!
وقتی یه مرد بغض میکنه
یعنی با احساساتش بازی شده
وقتی به زن بغض میکنه 
یعنی شکسته شده!

.
.
وقتی من بغض میکنم
یعنی        دیگه زورم نميرسه!
یعنی        رسیدم به غول آخر!
یعنی        اذیت شدم!
یعنی        اذیتم کردن!
یعنی        با احساساتم بازی شده!
یعنی        شکسته شدم!
یعنی سالها تحمل کردم!
یعنی فقط کاف
حلقه سفارش داده!!!!
میفهمین چی میگم?حلقهههه!!!
به دخترک گفته خودم از این یکی خوشم میاد ولی کسی که میخواد اینو دستش کنه جراحه و باید مدام از دستش در بیاره واسه عمل ممکنه اذیت بشه بخاطر همین اون رینگ ساده منطقی تره حالا بنظر تو که خودت دختری کدوم بهتره?
دخترک از همه جا بی خبر بهم میگفت سهیل هم پرید و دختره جراحه و فلان و گفته کریسمس امسال هم میام ایران و حتما دختره هم با خودش میاره!!من?نشستم فقط تو سر خودم میزنم.
بهش پیام دادم که هروقت تونستی زنگ
بعضی وقتام واقعا نمیدونی باید چه عکس العملی نشون بدی!!
وقتایی که علاوه بر مقصر بودن طرف مقابل خودتم میدونی که تقصیر کاری و ضمنا طرفتم خوش اخلاقه و با خنده و شوخی قشنگ میپیچونت !!!!
و البته میدونی که بهیچ وجه از موضع خودش کوتاه نخواهد اومد و اصولا هم که تو این بوستان گل و بلبل ما کسیم پیگیر شکایت نیست کلا مثلا همون لحظه بخوای به مدیر یا رئیس مجموعه بگی و شکایت کنی طرف اصلا نیست!! ازیناست که از بس کار داره نميرسه بیاد اونجا نظارت کنه به کار کارمند
‏آدم صد تا چاه یک متری هم بکَند به آب نميرسه. اما با یک چاه صد متری، چرا
دلم می‌خواست توی یک زمینه متخصص باشم. طوری که اگر گفتن فلان کار را می‌خواهیم بگویند باید بروی پیش فلانی. اما شده‌ایم منظومه‌ای از قابلیت‌های نصفه و نیمه. 
هیچ وقت سریال ستایش را ندیدم اما امشب باتیتراژ پایانش گریه کردم 
الکی ها .الان توانایی این را دارم که باهرچی بزنم زیر گریه 
راست راستش اینه که هیچ وفت روز های خوب نميرسه .
من راه درست رفتم .سعی کردم مرد باشمنامرد بود من باختم 
میگم یه وقت زشت نباشه تو این وضعیت که دستم به چیز دیگه ای نميرسه بعد این همه مدت دوباره سر زدم به اینجا:))))))
فعلا چند ساعته سرم گرمه با خوندن چرتو پرتام تو این همه سال و برگی برام نمونده حقیقتش! :)))
برم به ادامه ی خوندن برسمو تجدید خاطره کنم احتمالا بعدش بیام با کلی حرف اصلا رفتم تو حالو هوای اون روزا کلی دلتنگ شدم.
خیلی دلم یه تغییر وضعیت میخواد، اصلا به ذهنم نميرسه مثلا چی.
ولی خوب میدونم یه زیارت حسابی، حالمو جا میاره که شده جزء محالاتم :/
مثلا یه هو پاشم برم راهیان نور :)
 شده دو روزه !
عنوان به ذهنم نرسید اولین کلمه معلق توی فضای سیال تخیلاتم رو نوشتم اون بالا :)
تا این حد بی قید.
خیلی دلم یه تغییر وضعیت میخواد، اصلا به ذهنم نميرسه مثلا چی.
ولی خوب میدونم یه زیارت حسابی، حالمو جا میاره که شده جزء محالاتم :/
مثلا یه هو پاشم برم راهیان نور :)
 شده دو روزه !
عنوان به ذهنم نرسید اولین کلمه معلق توی فضای سیال تخیلاتم رو نوشتم اون بالا :)
تا این حد بی قید.
باید بنویسم.حالم بده.
واقعا خیلی داغونم
خیلی ضایعست که بگم از عشق اینجوری شدم؟
چشام فقط اونو میبینه میخوام بهش فکر نکنم ولی همش تو فکرشم
لامصب خیلی سخته!
میخوام خون گریه کنم. سرم داره میترکه.

اونقدر همه چیش مبهمه که حتی نمیشه ازش نوشت
برای یه چکاب ساده میری دکتر، و آزمایش میدی
به همین کوتاهیه فاصله آدمی با بیماری های خاص، درمان های طولانی، داروهای کمیاب، صف های طولانی و.  در یک جمله دنیایی متفاوت
 
 
+و من لبه این پرتگاهم
نمیدونم شاید کلمه "پرتگاه" درست نباشه، ولی فعلا چیزدیگه ای به ذهنم نميرسه
+محتاج دعاتونم
به نظرم زنهای خانه دار در یک گردابی می افتند به نام گرداب اون به فکر خودشه و به ما نميرسه 
خیلی گرداب وحشتناکیه ذهن بهت میگه ببین اون داره خودش خوشی میکنه به تو بچه ها نميرسه 
حالا هر زنی به یک شکلی حرفهایی که دیروز ظهر از زنهای همسایه میشنیدم هم داشت همینو به من میگفت همه زنهای خانه دار تو این گرداب هستن 
مثلا اون زنی که مامان مبینا میگفت که با بچه هاش میومده خونه صداهایی از اتاق خواب میشنیده بعد میگفته بچه من تره بار خرید دارم بریم بیرون . ی
ارنی انظر الیک.
پی نوشت:
یادمه بهش گفتم می خوام بهت هدیه بدم اما دستم بهت نميرسه
گفت به جای من بده به کسایی که منو دوست دارن
فلیصل شیعتنا 
الان یادم افتاد وقتی به خیالم خواستم چنین کاری بکنم باز هم با دعوت نامه او اجازه پیدا کردم و از طرف آستان او راهی شدم
چرا همیشه یک قدم جلوتری.
دیشب که رسیده ام خونه شام و بعد خواب تا ساعت 6 صبح هرچی فکر میکنم به این سوال دکتر رفسنجانی که من چی کار میتونم کنم ؟ و چه کارهای از دستم برمیاد ؟ هیچ چیزی به ذهنم نميرسه !!!! اون شب که حرف زده این کلی به ذهنم چیز رسید و گفت اره همینه ولی خوب الان هیچ انگار مرده ای بیش نیستم
خب امروز یه حرکت زدم :))
اینطور که نباید منفعلانه عمل کنم و به حواشی فکر کنم
الان معضل اصلیم گوشی که ندارم
یعنی پولم نميرسه یکی جدید بخرم
عصابو خورد نموده شدید
بعدش اینکه قسط کلاس زبانمم هست
کلاس زبانی که هنوز نرفتم قسط داره!!!!!

دارم سعی میکنم خودم خودمو آروم کنمکار سختیه ولی باید بشه
یک عدد داداچ مشنگ به فروش میرسد ^^
فقط یکی بیاد بگیرتش پول نوموخوام XD
آپشن هاش :
۱_ یه نمه خوشگله .فقط یه نمههه هااا
۲_ تو دانشگاه نسبتا خوبی درس میخونه ^^
دیگه آپشنی به ذهنم نميرسه متاسفااانه XD
فقط یکی بیاد بگیرتش ممنااان XD
ادامه مطلب
سلاماینجا چقده شلوغ پلوغ شده
خوب خیلی دلم برای اینجا تنگ شده بود هر چند که الان یه سالنامه خریدم توش همه چی زندگی مو می نویسم ( دست کسی نیفته یه وقت:| )
حالتون چطوره؟؟
می بینم که وبلاگاتونو سر پا نگه داشتیدا
بدون من خوش میگذره؟؟
الان واقعا نمی دونم چی بگم فقط اینکه خیلی خوبین همه تون:)
 عه جمله ادبی ننوشتم . ایمممم به ذهنم نميرسه چرا؟؟؟
نشستم و زل زدم به صفحه خالی لپتاپ. خالی که نیست اما اینکه صرفا صفحه
نوت ات باز باشه به معنی اینکه چیزی وجود داره نیست. وقتی میگم خالی شاید
بیشتر منظورم صفحه خالی ذهنمه. ظاهرا الان دارم مینویسم اما واقعیت موضوع
اینه که تنها چیزی که الان دارم مینویسم اینه که چرا چیزی ندارم که
بنویسم؟! عجیبه. واقعا برام عجیبه . انگار این وبلاگ رو قبلا یه نفر
دیگه مینوشته. چون اولا که من چیزی به ذهنم نميرسه که بگم و ثانیا وقتی
پستای گذشته صاحب این وبلاگ رو میخو
بعضی آدمهاانگار چوب اند …تا عصبانی می‌شوند، آتش می‌گیرند،و همه جا را دودآلود می‌کنند ،همه جا را تیره و تار می‌کنند ،اشک آدم را جاری می کنند .ولی بعضی‌ها این طور نیستند ؛مثل عود اند .وقتی یک حرف میزنی که ناراحت می‌شوند،آتش می‌گیرند،ولی بوی جوانــمردی و انصاف می‌دهند ،و هرگز نامردی نمی‌کنند .این است که می گویند :هر کس را میخواهی بشناسی، در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس.»
(( امروز یه نفر امدم پیشم یه مهرژلاتینی میخواست و در ظاهر ادم ع
ماتحت خودم رو با جدیت جر میدم و تا ساعت 11شب به خوندنم ادامه میدم و با این وجود ساعت خوندنم به 12ساعت نميرسه.من چطور دوران کنکور هر شب و هر شب تیک 12ساعت رو سر ساعت9شب میزدم خدا میدونه.شاید صرفا توی تصوراتم اونقدر میخوندم!
*از من خسته انتظار ادب نداشته باشید دیگه توروخدا!
چیزی که در اطرافم می‌بینم نشان ازین داره که زن متاهلی که همسرش نیازهای عاطفی، مادی و جنسیش رو بر طرف نمی‌کنه بسیار بیشتر در معرض گناه و به خطر افتادن و فساد و بیماری های روانیه تا دختر مجردی که این نیاز هاش تامین نمیشه.
 
تفاوتش اینه که برای زن متاهل پنهان تره و به گوش ما نميرسه و نمیفهمیم ولی دلیل بر این نیست که وجود نداشته باشه.
بهش میگم تو این خاک آدما خیلی زود پیر میشن آ! تو این خاک هیشکی به چیزی که میخواد نميرسه یا حداقل به موقع نميرسه 
به جلسه م فکر میکنم
به حرفای ف در مورد اینکه من آدم قوی و ارزشمندی هستم‌
به ویدیویی از رابین ویلیامز که در مورد زندگی حرف میزنه
به موتور سواری که انگار یه عالمه خامه عقب موتورشه
به مادری که کلافه از گرما دست بچه شو میکشه 
به چراغی که قرمزه از پشت شیشه ای که تازه با برف پاککن تمیزش کردم
به پ و گفتن اینکه پ بزرگ شده و شنیدن اینکه انگار ت
خود کشی در هر کس منحصر به خودشه!یکی دیگه شیک نمی پوشهیکی دیگه آرزویی نمی کنهیکی دیگه به تحصیل ادامه نمیدهیکی دیگه به خودش نميرسهیکی مدام ترانه های غمگین گوش میدهیکی دیگه از خودش عکس یادگاری نمی گیرهیکی محبت نمیکنهیکی دیگه محبت نمی پذیرهاینگونه است که اکثر آدمها در سی سالگی می میرند و در هشتاد سالگی دفن می شوند.پائولو کوئیلو
اون دسته از دوستانی که در وبلاگ من از قدیم فعال بودن و پست هارو میخوندن میدونن که خیلی وقته هیچ پستی نزاشتم (حدود 2ماه میشه) الانم برای فرستادن پست یا مطلب چیزی به ذهنم نميرسه شما پیشنهاد بدین که دست دارین چی یاد بگیرین به چی بیشتر علاقه دارین یا مشکلی دارین بگین براتون حلش کنم یا پست بزارم
بعضی اوقات،انقدر انتخاب کردن و تصمیم گیری سخته،که حتی بقیه هم نمی تونن کمکت کنن،اینجور مواقع آدم هر چقدر هم که بشینه فکر کنه بازم فایده نداره چون بازم به تصمیم درست نميرسه.یعنی قشنگ گیر میکنه.
اینجور مواقع آدم چیکار کنه می تونه به تصمیم درست برسه؟
فردا تعطیل
________________
امروز داشتم با یه معلم حق التدریسی میحرفیدم حرف از حقوق شد گفت فک میکنی چقدر ؟گفتم یک و خورده ای دو باید باشه 
یهو پوزخندی زد گفت نه بابا به یه میلیون نميرسه  ساعتی حساب میکنن روزایی که تعطیل باشه پول نمیگیرم 
گفتم پس شما تنها معلمی هستی که وقتی تعطیلات میشه ناراحتین 
خنده تلخی کرد و  گفت آره 
 
سلام دوستان
من دختر ۲۴ ساله ای هستم که به صورت وحشتناکی کم حرف و ساکتم، این موضوع خیلی توی زندگیم تاثیر بدی گذاشته، اصلا خجالتی نیستم ولی کلا کم حرف هستم حتی توی خونه و در مقابل پدر و مادرم هم حرفی برای گفتن ندارم و کسی که یه مدت پیشم بشینه از اینکه فقط خودش حرف بزنه و من فقط در حد جملات کوتاه جواب بدم خسته میشه حتی مامانم و نزدیکانم.
بهم همیشه میگن که تو چرا انقدر ساکتی، من اصلا مشکل افسردگی یا خجالتی بودن و این مسائل رو ندارم ولی اصلا چیزی به
نذر صدوچهارده هزار صلوات.
هی فکر میکنی به ته ذکر رسیدی، به شمارنده که نگاه میکنی میبینی کلی هنو ازش مونده!
تو معنویت هم اگه مثل معصومین نبودند گمان میکردیم به ته معنویت رسیدیم، ولی وقتی به اونا نگاه میکنیم میبینیم کلی عقبیم.
و خوب برخلاف شماره اندازها، کمالات اهل بیت قابل احصا نیستند پس همیشه این حالت وجود داره و نميرسه وقتی که انسان احساس بی نیازی نسبت به انجام اعمال داشته باشه.
صوفی چه فکر میکنه نمیدونم؟!
سلام،من یک دختر محجبه و تحصیل کرده هستم،تمایل به ازدواج با یک مرد دارم که سپاهی باشن سن اصلا مهم نیست،ولی خودم کم سن هستم،واقعن کلافه شدم،هر خواستگاری که دارم سپاهی نیست و تمامی موردای سپاهی و نظامی بابت زیبایی من که یکم از این زیبایی مصنوعی هست و بقیه اش طبیعیه ،به مرحله ازدواج نميرسه و فکر میکنند من اون ها را به خاطر خودشون نمیخام ،نمیدونم چطوری بگم باطن من از چشمای معصومم پیداست،
بعضی اوقات،انقدر انتخاب کردن و تصمیم گیری سخته،که حتی بقیه هم نمی تونن کمکت کنن،اینجور مواقع آدم هر چقدر هم که بشینه فکر کنه بازم فایده نداره چون بازم به تصمیم درست نميرسه.یعنی قشنگ گیر میکنه.من اینجور مواقع،چند وقتی از موضوع فاصله میگیرم،چند روز خودمو با چیزهای دیگه مشغول می کنم و اصلا به اون موضوع فکر هم نمی کنم،بعد دوباره بهش فکر میکنم،اون موقع ست که،به نتیجه میرسم.امتحان کنید،جواب میده.
سلام.
می دونم قرار بود که تو وبلاگ آزمون های کلاسی رو بگذارم، ولی نگذاشتم.
بد قول نیستم، تنها دلیلش اینه که دیگه برگه طراحی نمی کنم و از یک سری کامل از آزمون های آماده که مطابق با بودجه بندی هست استفاده میکنم. بحث تنبلی نیست، سرم شلوغه و پایه ششم هم که پر از فعالیت و. است.
امروز یکی از دوستانم سر همین مسئله من رو می زد. جالبه که تقریبا بیش از دو ساله همدیگر رو ندیدیم. می گفت من از اول سال منتظرم از آزمون های تو استفاده کنم.
خلاصه که شرمنده، البته
سلاممممممم
من برگشتمممم منو یادتونههههه؟!ی مدت نبودم خواستم تلافی همون موقع ک هر روز پست میزاشتمو بکنمشوخیدم خیلی دلم میخواس پست بزارم ولی نشدواس هیچکدوم از وبلاگام نمیرسم پست بزارم
عکس نوشته هان هیوجو عزیز ک فک کنم عکسش زیاد ب متن نخوره
ب گرد عکس نوشته های یاسی و عطسه جونم نميرسه
راستی چ میکنید با قرنطینه؟
دیشب در حالی که تو مطب دکتر منتظر نشسته بودیم یه دختره وارد شد یهو با دیدن ما هیجان زده داد زد واااااای سلااااام و منو محکم بغل کرده بود و روبوسی اینا منم کلا هنگ که این کیه دیگه بعد با مامان روبوسی کرد و حافظم بالاخره لود شد و اونو شناختدوست ابجیم بود که اخرین باری که دیده بودمش ده سال پیش بود و الان دستیار دکتر بود.و خب همون ضرب المثل معروف کوه به کوه نميرسه آدم به آدم میرسه
پ.ن:چند روز پیش  سر یه تشخیص اشتباه دکتر شوک بزرگی به هممون وارد شده
ینییییییی یه مشت احمق دورم جمع شدن
ما غلط غلوطای جزوهاشونو میخونیم هیچی نیست اون وقت سر یه چیز مسخره بحث راه میندازن
تو بحث رادیو گرافی اینجوریه که اگه جسمی که ازش عکس میگیریم دانستیه بالایی داشته باشه اشعه توسطش جذب میشه و به فیلم نميرسه و اون منطقه روی عکس سفید دیده میشه(حالا کم میرسه یا نميرسه)(نمونش یه دندون ترمیمی با ماده فی[امالگام]رو درنظربگیرید اصلا پاشید برید یه رادیوگرافی از دندوناتون پیدا کنید نگاه کنید)برعکس جایی از فیلم که ا
امروز روز اول بود . تمام تلاشم رو کردم که بفهمم اولین نقطه اى رو که عصبى میشم و یکى از دلایل رو کشف کردم: نداشتن توان "نه" گفتن! + یه آشنایى داریم ما که اصلاً براش مهم نیست تو ناراحت میشى و دقیقاً همون کارایى رو انجام میده که تو رو ناراحت میکنه و هر چى جیغ و داد و فریاد کنى که تو رو خدا انجام نده و باز انجام میده و من آخرش خیلى عصبى میشم اما چون زورم بهش نميرسه کارى نمیتونم بکنم حریمم رو داغون میکنه و میره .از رفتاراش خوشم نمیاد اما اون رفتارشو با قل

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها