نتایج جستجو برای عبارت :

کجابیام دنبالتون

بسم رب العلی الاعلی
تا کنون فقط به ۴ نفر مراجعه کردند گرچه اونها هم به زور بوده
عزیزان پست قبل که هنوز تشریف نیاوردید
تا آخر امروز  فقط فرصت هستا:))
باز بعد نیاین اعتراض کنین
عجبا!!!
چقد ناز میکنین !!!
همین درسته من دنبالتون راه بیفتم ؟؟؟خداوکیلی مثل شما ندیدم تو عمرم :)))
خانوم ام شهر آشوب
آقای عین الف
آقای آبی آسمانی
خانوم نادم
خانوم زینب
یه توکه پا بیاین بگین ایرانسل یا همراه اول لطفا خصوصی هم باشه پیامتون
ای بابا رگ سیدی آدم رو میزنن بالا
فکر می کنم تنها جایی که فعلا می تونم بنویسم اینجا باشه.
جایی که کسی ازش خبر نداره، جایی که میشه خیلی ها رو ازش دور نگه داشت . قطعا از حوصله آدمهای امروز به دوره که بیان توی وبلاگا دنبالتون بگردند.
نمیدونم هنوز کسی به اینجا سر میزنه یا نه؟
اگر کسی اینجاست، بدونه از این به بعد میخوام زیاد بیام اینجا.
کارتون تام و جری

6:40
کارتون تام و جری قسمت 64
کارتون
لطفا با زدن گزینه(((دنبال کردن )))در زیر ویدیو ما را دنبال کنین دنبالم کنین = دنبالتون میکنم

6:54
کارتون تام و جری قسمت 65
کارتون
لطفا با زدن گزینه(((دنبال کردن )))در زیر ویدیو ما را دنبال کنین دنبالم کنین = دنبالتون میکنم

6:16
کارتون تام و جری قسمت 61
کارتون
لطفا با زدن گزینه(((دنبال کردن )))در زیر ویدیو ما را دنبال کنین دنبالم کنین = دنبالتون میکنم

6:34
کارتون تام و جری قسمت 62
کارتون
لطفا با زدن گزینه(
بعد از این به ندرت اینجا مینویسم شاید هم حالا حالاها ننویسم و بیشتر در وبلاگی جدید خواهم نوشت.
با آدرس جدید دنبالتون میکنم تا اگر خواستید دسترسی داشته باشید بهم.
ممکنه یه مقدار طول بکشه تا همه رو دنبال کنم
التماس دعا
بعدا نوشت:تا دو سه روز آینده اگر کسی تمایل داشت آدرسم رو داشته باشه و من دنبالش نکرده بودم همینجا اعلام کنه تا ترتیب اثر بدم.
با سلام دوستان عزیزمیخوام بدون مقدمه برم سر اصل مطلب که بنده تمام پست های وبلاگم رو حذف کردم و همچنین اسم و توضیحات وبلاگ رو نیز تغییر دادم و میخوام از اول شروع کنم. یه شروع دوباره . . . (^-^)
و در این میان میخوام بگم: کسانی که میخوان وبلاگم را دنبال کنند ، صد در صد دنبال خواهند شد. و کسانی که دنبال کرده اند و دنبال نشده اند ، لطفا اعلام حضور کنید تا دنبالتون کنم.
و ممنون که تا اینجا حمایتم کردید و ممنون میشم از این به بعد هم حمایتم کنید . . . (^-^)
و یه مو
پنج روزه گوشیم خراب شده و دارم به دور از تکنولوژی و دوستهام زندگی میکنم. خوبه بعضی وقتها چند روز نباشید ببینید اون دوستهایی که هر روز توی مجازی باهاشون در ارتباطید دنبالتون میگردن یا نه! کی واقعیه و کی جاش توی همون فضاست فقطراستش اصلا برام سخت نیست ببوسم بذارمش کنار اما وقتی تصمیم خودم باشه نه جبر
گهگاهی با گوشی بابام یا مامانم میم رو میبینم فقط
خیلی چیزها تو سرمه که دوست داشتم بنویسمشون اما راستش با لپتاپ احساس امنیت توی وبلاگم ندارم
و حتی
در کانال تلگرامی مردی به رنگ آبان چه خواهید یافت؟
اشعار و نوشته های خودم :)
برخی مطالب ی و اقتصادی(که غالبا خیلی کم هستند)
مطالبی از سایر کانال های نویسندگان بیان :)   (همراه با درج تگ)
مطالب مختلف و زیبا از بعضی از وبلاگ های بیان(همراه با درج لینک)
آهنگ ها و موسیقی های جدید و پرطرفدار روز دنیا :)
برخی از تصاویر و روزنگار های خودم 
برخی مطالب از وبلاگ و اینستاگرام خودم :)
لطفا بپیوندید
تمام حقوق کاربرا رعایت میشه 
+اگه نویسنده هستید و کانالی د
نمیدونم توی وبلاگ قبلیم گفته بودم یا نه.احتمالا کسایی که اونجا بودن در جریان کشمکش های من و استاد موسیقیم بودن.سرانجام این کشمکش ها این شد که من از گروه کنار گذاشته شدمهمیشه فکر میکردم اینکه از گروه خط بخورم و توی کنسرت ها نباشم خیلی برام سخت باشه و به نوعی ضعف و افت محسوب شه برام ولی به خاطر رفتار سنگین استادم اون اواخر، وقتی پیشنهاد حذف شدن از گروه رو بهم داد کاملا قبول کردم و یه نفس راحت کشیدم تقریبا میشه گفت شیش ماه یا بیشتره که از گروه
در مقابل خواب کماکان دارم مقاومت میکنم و تا فصل نور رو تموم نکنم انشالله که دووم بیارم. فیزیک همیشه با تمام شیرین بودنش ( البته از سال گذشته برام شیرین شد ، بعد از کلاسای آقای ص ) همیشه برام نفس گیر بوده. واقعا نه تنها حجم کل فیزیک دبیرستان خیلی زیاده ( بچه های نظام جدید نمیدونن چقدرررررر حجم فیزیک ما بیشتره و سخت تره ) بلکه همیشه ترم اول آرمون ها میخوره به حرکت و دینامیک که شاید تستاش با کل تست های فیزیک 2 و بقیه ی پنج شیش فصل پیش دانشگاهی برابری
نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او می‌دانست چه بلایی دورم پرسه می‌زند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت، او را داخل پرده کشید و با صدایی که می‌خواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند :وهابی‌ها دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!» 
سعد نمی‌فهمید او چه می‌گوید و من میان گریه ضجه زدم :همونی که عصر رفتیم در خونه‌اش، اینجا بود! می‌خواست سرم رو ببُره.» و او می‌دید برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیده‌ام
سلام اممم این اولین و آخرین پست من توی سال نود و نهه. رفتنم نه از ناراحتی و قهره، نه از ترس و دلخوری، نه از افسردگی و تنهایی، نه هیچ کدوم از اینا، آمم خوب به فکر تغییرات جدیدم، میخوام توی وجود خودم تغییرات جدید ایجاد کنم و خوب میخوام که یه وبلاگ جدید بزنم بدون اینکه شما آدرسش رو داشته باشین،‌یه جورایی از صفر شروع کنم و خوب این توی ایجاد تغییر در خودم به من کمک میکنه قطعا و سال 1400 برمیگردم همین جا و شاید اون یکی وبلاگ رو هم لو بدم. در واقع من نرفت
این روزها که این گرمای عجیب و دوست نداشتی باز هم مرا از پا در آورده و حسابی خونه نشینم کرده تمام ملت بامن کار دارن! من که کلا با تابستون درگیرم نرسیده!برسه که هیچی!
الان کاملا بی حالم!بی حالی که داره کلافم میکنه چون کلی کار دارم!حالا این وسط،خ x قرار گذاشتن که آقای yبیاد مدرسه من ببینمش!
خانم فلانی هم تماس و پیام که خانم پورابراهیم فلان جا کلاس گذاشتیم میشه تدریس کامپیوتر رو شما انجام بدین!
خانم فلانی هم پیام دادن فردا ساعت 6 میام دنبالتون،کولر
یعنی سیریسلی مگه سگ دنبالتون کرده که تو این هوای هزار درجه و افتابی که پوستمون رو شبیه مارتین لوتر کینگ کرده راه میوفتین میاین شمال؟نه سیریسلی؟ اخه اومدی اینجا چیکار کنی؟ما هودمون تو این هوا با چهار تا کولر داریم ذوب میشیم اونوقت میای زیر افتاب سوزان به قول مهران مدیری جوج میزنی؟ حالا جوج به درک! نگران سرطان پوست نیستی؟ اخه تو کدوم ادم عاقلی رو دیدی زیر افتاب سوزان رکابی بپوشه با شلوارک انگری بردز ! وا بده برادر من! خداییش گرمی هوا کم بود شم
+ روبروش نشستم ، میگم دختر خوب ، سمت راست قفسه سینه ت هم درد داری؟ میگه راست من یا راست شما؟ میگم سمت راستِ قفسه سینه» این خانوم پرستار!
 
+ جلو درِ پاویون استاجر اومده جلومو گرفته میگه خیلی دنبالتون گشتیم خانوم دکتر! دستشویی مُشرّف شده بودین؟ میگم بله. با اجازه تون شرفیاب شده بودم محضرشون!
 
+ میگن بیا سرپایی یه نگاهی بنداز به پیرزنه. میرم بالاسرش میگم مادرجان مشکلتون چیه؟ دندون مصنوعیشو نشونم میده میگه برام گشاد شده!
 
+ استاجرو آوردم میگم ق
میم ساعت شیش ونیم خبرداد که کجابيام؟ گفتم بیافلان جا 
اقا اماده شدم ورفتم ،داداشمم رفت نون بخره ! بعد من پیاده رفتم تا
محل قرار! دیدمش دست دادیم با ی دوستش بود! میم ریش گذاشته بود و
این قیافشو بیشتر نشون میداد بااینکه۱۹ سالشه ! پیاده میرفتیم وحرف میزدیم
که گوشیم زنگ خورد داداشم بود،گف این دوتاعنتر کین باهات ،میخواستم بیام 
​​​​​وفلان ،گفتم زر زر نکن مامان درجریانه گوشیو قطع کردم بدم میاد با
۱۶ سال سنش واسه من شاخ میشه 
با میم و دوستش رفتی
قسمت اول را بخوان قسمت 141
اون هم با یه نفر که دو برابر من سن داشت و دائم نئشه بود!
لب به دندان کشید و هق هقش را در گلو خفه کرد.
از واکنشش واهمه داشتم و پاهایم را به زمین بند زده بودم تا صندلی مقابلش را اشغال نکنم.
- پس چرا تو این چند روزه نه خبری از همسرتون شده نه خانواده تون‌؟
با گوشه ی چارقد صورتی رنگش آب بینی اش را زدود.
- شوهرم که این قدر کشید تا مُرد از خانواده ام هم این رو بگم که یه نامادری قدر دارم که بابام مثل موم تو دست هاشه.
نگاهم نافرمانی کر
بعدها این روزها رو با خاطر‌ه‌هایی که توی ذهن خودم ساختم به یاد میارم نه با واقعیت. شب که داریم برمی‌گردیم حرف‌هاشونو گوش میدم، حرف می‌زنم اما اون‌جا نیستم. از کنار گل‌فروشی‌ رد میشیم و از بازی خیال‌پردازی ذهنم و تمام سناریوهایی که میسازم خوشم. مثل صبحی که باد کولر رو با باد سرد زمستون اشتباه می‌گیرم. توی پیاده‌رو سرمو بالا می‌برم و گل‌کاغذی‌های صورتی رو می‌بینم و فکر می‌کنم چقدر همه چیز از ما دور شد. توی یک لحظه شاید. بارها راه رفتی
من-خب یه سوال دارم اگر ناراحت نمی شین؟
محیا-بله؟
من-توی بحثتون با اون آقا.
محیا-پدربزرگم.
من-بله با پدربزرگتون،شنیدم که گفتن یتیم خونه.خودتون هم گفتین 13 ساله که .
محیا-من 13 ساله که توی یتیم خونه زندگی می کنم.
چند ثانیه فقط ساکت شدم.باورم نمی شد.خدای من!
من-آمم.
محیا-می دونم.می خواین بگین متاسفین.
من-خب آره
محیا-مهم نیست.من به شرایط زندگیم عادت کردم،مثل بقیه ی آدما
خوشم اومد که انرژی منفی نمی داد و ادای آدمای بدبخت رو در نمی اورد ،در حالیکه واقع
جواب اسکن دوم عمم اومد. راستش ترس و ناراحتی قبل رو نداشتم و خیلی عادی و معمولی رفتار کردم:) انقدر فیلم پزشکی دیدم که همه آزمایشاشونو میدن من بخونم. مردیت گری ای شدم واسه خودم.
اسکن دست بابامه. چند دقیقه پیش صدام کرد برم بخونم. خوندمش. جمله جمله میخوندم و ترجمه میکردم .بابام هم گوش به زنگ هر "کاهش یافته" یا از بین رفته" ای بود! یه دوسه تا چیز پایین اومد اما تغییر زیادی نکرده بود. هنوزم متاستاز.هنوزم سرطان استیج 4. و تنگ شدگی رگ هاش که به چشمم جدید می
 
سلام خدمت همه بلاگرای خوش ذوق بیان
 
راستش یه موضوعی رو چند وقته میخوام بگم سوتفاهم حل بشه
صاف میرم سر اصل مطلب :)
میدونید بچه ها ساز و کار بیانم مثل شبکه های اجتماعی دیگه شده بر اساس تعداد فالوور و لایک و کامنت . البته این مسئله به خودی خود مشکلی ای نداره اما خوب این فضا هم کم کم داره شبیه همون شبکه ها میشه.
چیزی که ازش خیلی بیزارم
همیشه برام سوال بوده تو فضای مجازی برای اینکه یه پستی  که اشتراک میذارم که خونده بشه باید برم ماه هاا فعالیت کنم
HESOYAM                         250000 پول و کامل شدن خون و ضد زربه و درست شدن وسیله نقلیه
 
LXGIWYL                              مجموعه تفنگ 1        
 
KJKSZPJ                               مجموعه تفنگ 2                                      
 
UZUMYMW                          مجموعه تفنگ 3                      
 
JYSDSOD                              بدنساز                                   
 
BTCDBCB                            چاق شدن
درود بر شما .  امروز قصد داریم در این سری مطلب رمز بازی gta 5 رو برای شما معرفی کنیم .تو اولین مطلبمون اگه یادتون باشه در مورد هک زولا صحبت کردیم و چیت اونو براتون قرار دادیم.خب دیگه حرف اضافی نمیزنیم و میریم سراغ رمز بازی جی ای ۵ !!برای وارد کردن رمز های بازی کاری سختی ندارید فقط تو محیط بازی عبارات رو تایپ کنید.اوکی میشه!!
رمز جی تی ای ۵ بخش ۱
همه نینجا می شن AFPHULTLلباس سیاه BEKKNQVخیابون پر از ماشین های قدیمی می شه BGKGTJHخیابون پر از ماشین های سریع می شه
سلاااااام سلااااام سلااااام سلاااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که شنبه یک ربع به هفت بیدار شدیم و آماده شدیم و هفت و نیم رفتیم پایین و سوار گل پسر شدیم و بیست دقیقه به هشت راه افتادیم سمت بیما.رستا.ن البر.ز برا انجام سی.تی.اس.کن من! هشت و یکی دو دقیقه بود که رسیدیم پیمان منو جلو ببما.رستا.ن پیاده کرد و خودش رفت جای پارک پیدا کنه منم رفتم تو و دفترچه مو گذاشتم تو نوبت پذیرش و وایستادم چند نفری جلوتر از من بودند یه زن تقریبا چهل،چهل و پنج سا
 رمان دخترانه. ۳ 
 بقلم شهروز براری صیقلانی . شین براری . نشر ققنوس . بازنشر از پست بانک رمان.  توسط صبا حاتمی . 
 
.مهاس صبح اینقدر زود که وقتی ساعتم رو نگاه کردم هنوز پنج و چهل دقیقه بود
داره نمازش رو میخونه چقدر با این چادر سفید قیافش مظلوم و خواستنی میشه ته دلم یک چیزی ت خورد
سلام میده
-چیه فرشته ندیدی؟
-الان هم نمیبینم کو کجاست ؟
بلند شد یک دور چرخید
-ایناهاش
نمیدونم تو چشمام و لبای ساکت شدم چی دید که چادرش رو تا کرد و
رفت پایین منم بلند شدم
 
 
تیتر صفحه ی اول رومه کیهان در 6 آبان 1391: 
 فیلمساز معروف ایرانی و حرفهای عجیبش از روایت دیدار یک ساعته با یک جادوگر 
 
رومه همشهری تیتر صفحه اول ، ستون چپ بالای صفحه. در تاریخ 6آبان 1391:
   زنگ هشدار برای جادوگر شیراز 
 
سه روز بعد 
رومه آفتاب یزد با تیتر بزرگ صفحه نخست؛ 
ایت لله . جادوگر شیراز را مرتد شمرد. 
10آبان 1391 رومه ی افق فردا. سمت راست ، تیتر کوچک با تصویری از فرد ملغب به شیطان ، با عنوان سرتیتر ؛ چرا سرباز در لشکر شیطان ش
آرشام  دلارام ♥صفحه   ۲۱★  رمان خیس ★  شین براری ★
iran-paper.irتا خواستم دهان باز کنم و جواب گستاخیش رو بدم بلندتر داد زد :بیا پایین ببین چه به روز عروسکم اوردید مگه با تو نیستم؟کر و اللیالحمداهلل؟چه بهتروقتی یه خسارته تپل پیاده ت کردم اونوقت یاد می گیری که کِی و کجا افسار یابوتو بکشینه اینکه وسط خیابون بیتوجه به پشتِ سریت زرتی بزنی رو ترمزظرفیتم کامل شدبیش از حد بهم توهین کرده بودخسارت می خواست؟ههخب بهش می دادمدر ماشین رو باز کرد
رمان نگین  پارت اول 
       انجمن ادبیات داستانی دریچه کلیک کنید. .   
 
 
لای درز پنجره ی چوبی کلاس نسیمی رهگذر عطر شیرینت را برایم آورد 
نمی دانم چرا امروز دلم هوایت را می کند؟!؟!؟!
همین امروزی که با بی رحمی پا روی دلم گذاشتی
و حصار دلم را پایمال کردی و با بی رحمی گفتی
من میروم تا تو بدانی رفتی ام!!!
و حال که تو رفتی
دلم فقط تو را میخواهد هوسی در سینه ندارم برگرد
برگرد و فقط مثل برادر و کوه پشتم بمان
فقط با من بمان
بیرحم ترین موجود زمین مهرت در دل

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها