نتایج جستجو برای عبارت :

چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم بر زنده یک تن مباد معنی

شعر کامل چو ايران نباشد تن من مباد از کیست
چو ايران نباشد تن من مباد از فردوسی نیست

سرگذشت يک شعر: چو ايران نباشد تن من مباد
شعر چو ايران نباشد تن من مباد به انگلیسی

شعر کامل دریغ است ايران که ویران شود
از آن به که کشور به دشمن دهیم
بخوانید این جمله درگوش باد
عکس نوشته چو ايران نباشد تن من مباد
تنت به ناز طبیبان نیازمند مبادوجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توستبه هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معني ز امن صحت توستکه ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغماییرهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازدمجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیندبر آتش تو به جز جان او سپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جويکه حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
 "حافظ" @ashenayershgh 
هجران رفیق بخت زبون کسی مباد
خصمی چنین دلیر به خون کسی مباد
یارب حریف گرم کنی همچو آرزو
گرم اختلاط داغ درون کسی مباد
این شعله‌های ظاهر و باطن گداز هجر
پیراهن درون و برون کسی مباد
آن گریه‌های شوق که غلتید کوه از و
سیل بنای صبر و س کسی مباد
سد بند شوق پاره کند زور آرزو
یارب که بخت شور و جنون کسی مباد
نعلم به نام جملهٔ اجزا در آتش است
جادوی او به فکر فسون کسی مباد
وحشی هزار بادیه دورم ز کعبه کرد
این بخت بد که راهنمون کسی مباد
وحشی
۱۵۲- وجود نازک تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد     وجود نازکت آزرده گزند مباد سلامت همه آفاق درسلامت تست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد درین چمن چو درآید خزان به یغمایی   رهش به سرو سهی قامت بلند مباد درآن بساط که حسن تو جلوه آغازد     مجال طعنه بدبین … وجود نازک – تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد – غزل ۱۰۶ – ۱۵۲
منبع : فالگیر
می گویند خاک غم را سرد ميکند. خاک سردی می آورد.اما مگر خاک ايران خاک است که خاصیت سرد کنندگی داشته باشد؟؟؟خاک ما ترکیبی است از خون و پاره های جگر داغداران پوشیده بر زخم های اندرون.با پاره های جگر مردم سرزمینم سرد شوم یا بر زخم های دل رهبرم آرام گیرم؟اصلا چرا باید سرد شوم؟ چرا نباید اشک بریزم؟ چرا. نباید از بار این درد سنگین بمیرم؟بر زخم هایم مباد که پینه ببندد.بر خون دلم مباد که دلمه بزند.زخم هایم باید همیشه تازه بماند و خونم ابد در جریان. ت
✍✍
درانفرادی چشمان تو.
ای  برانگیخته!  برگزیده ! ای  بَلَد جان !  فروریخته کاخ سنگینِ دل . ای  لرزه انداز  در مقدّرات  مغرضانه!
 رُسته از خاک  حَسَنات! 
هستی گرفته از حرارت  حضور !
 ای در مَطلَع نظر ؛   من سلول  به سلولِ تن ؛ درانفرادی چشمان  توأم .
خود ؛  آویخته ام از بام های بندگی ات .
خود به نقد جان ستانده ام زنجیرو پای بند از شرم فروشان  شهر شقاوت .
این  منم  اَعو ذُبا لعشق از سنگ آباد سِحر نامحرمان .
هرگزم مباد رهایی  از  مرز های  مهربانی
زنده‌تر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؟
مرگمان باد و مباد آن‌که تو را گریه کنیم
هفت پشتِ عطش از نام زلالت لرزید،
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؟
ما به جسم شهدا گریه نکردیم مگر؟
کِی توانیم به جان شهدا گریه کنیم؟
گوش جان باز به فتوای تو داریم بگو،
با چنین حال، بمیریم؟ و یا گریه کنیم؟
ای تو با لهجه‌ی خورشید سراینده‌ی ما،
ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم؟

+محمدعلی بهمنی.
+يکی از نعمت‌های بزرگ خدا بر من،
اینه که شما رو دوست دارم. 
الحمد
السلام عليک یا مولای یا صاحب العصر و امان عجل‌الله فرجک
سلام
آرزو می‌کنم مشکلات مردم عزیز سیل‌زده‌ی کشور به زودی زود حل و فصل شود. دست تمام کسانی که در این مدت به انحاء مختلف کمک کردند -به قول قدیمی‌ها- جلوی نامرد دراز نشود و هیچ‌کدامشان محتاج دوا و دکتر نشوند.
اما جمعه‌ی دیگری و تفالی دیگر به دیوان جناب حافظ شیرازی؛ بسم‌الله.
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد. توصیه ما به شما استفاده
گنجور » حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴ حافظ (غزلیات)/زان یار دلنوازم شکریست با شکایت غزل شماره ۹۴: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت معني و تفسیر غزل شماره 94 دیوان حافظ : زان یار دلنوازم . غزل شماره 94 دیوان خواجه حافظ شیرازی راه بی نهایت دیوان حافظ حافظ شیرازی :: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت زا. ن یار دلنوازم شکریست با شکایت ‫زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته. زان یار دلنوازم غزل 094 غزل شماره 94 حافظ: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت زان یا
به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر
بلندمرتبه پيکر، بلندبالا سر
 
فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد
که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر
 
قسم به معني لا یمکن الفرار از عشق
که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر
 
نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن
به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر
 
سری که گفت: من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند می‌روم با سر
 
هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.»
 
همان سری که "یحب الجمال" محوش بود
جمیل بود، جمیلا بد
الا قیام قیامت به قامتت مهدی
حیاتِ عدل، محیط زعامتت مهدی
 
گرفته ملک جهان را کرامتت مهدی
خجسته باد مقام امامتت مهدی
 
الا ندیده، دل و دیده محو دیدارت
هزار یوسف مصری اسیر بازارت
 
امامت تو نوید نخست قرآن است
امامت تو کلید نجات انسان است
 
امامت تو امید همه امامان است
امامت تو کمال کمال ایمان است
 
امامت تو امید موالیان خداست
هماره آرزوی قلب سیدالشهداست
 
هزار موسی عمران مقیم طور تو اند
مقیم طور تو پروانه های نور تو اند
 
تمام خلق خداوند در حضو
دست را با دست نگاه می‌دارم، مباد رقصش عبور مهیبت از جانم را رسوا کند. دست را با دست نگاه می‌دارم، کس نفهمد چه در جانم می‌گذرد، هرچند دوست راز دل دوست می‌داند و به رو نمی‌زند.
بر این ارتفاع مهیب می‌لرزم. هرگز اینجا نبوده‌ام. بر جاده‌های باريک همچو مو می‌گذرم. دست را با دست نگاه می‌دارم، مباد عریان کند راز در پرده را. هرچند نزد دوست عریانم. دوست می‌داند و به رو نمی‌زند.
من خوار می‌گذرم، من ذلیل و ناتوان از این همه حرکت عظیم در جانم. من خود ر
دست عشق از دامن دل دور باد!می‌توان آیا به دل دستور داد؟می‌توان آیا به دریا حکم کردکه دلت را یادی از ساحل مباد؟موج را آیا توان فرمود: ایست!باد را فرمود: باید ایستاد؟آنکه دستور زبان عشق رابی‌گزاره در نهاد ما نهادخوب می‌دانست تیغ تیز رادر کف مستی نمی‌بایست داد
من در طول این سه سال دبیرستان واقعا خیلی اذیت شدم. یعنی از اول میدانستم باید بروم سمت شیراز و آب رکن آباد و شیخ اجل و. ولی همه میگفتن وای تو که درست خوبه چرا بری تو شعر و شاعری؟ تو میتونی دکتر بشی، مهندس بشی. مهندس هم نه، برو دکتر بشو!
خلاصه ما رفتیم تجربی. تو این مدت که اذیت میشدم مدام برای مدیر نامه مینوشتم. به جهت بسط خاطر و دورهمی نگاهش کنید، نه يک مساله جدی. بفهمید من چقدر موجود شوخ طبعی ام!
به مدیر محترم دبیرستان فلان، عرض درود و تهیت 
هربا
چقدر باده بنوشم ز یاد من بروی؟
چونان مهاجر ناچار از این وطن بروی؟
تو بخشی از ژن عاشق‌تبار من شده‌ای
نمی‌شود که از این جان و این بدن بروی
چنان ز بوی تو مستم که تا به وقت ابد
بعید باشد از این سرزمین تن بروی
رجز برای تمام جهان‌تان خواندم-
کفن‌کفن بروم، تا وطن‌وطن بروی
برای عشق، تمام وجود تو بس نیست-
مباد ناقص» و نیمه»؛ و نسبتاً» بروی
مرا به ارتش گل‌های انس بسپاری 
و خود به جنگ شقایق و نسترن بروی
و عشق؛ رمز شب ناتمام دنیا بود
مباد بی‌‌مددش،
ندانی که ايران نشست منستجهان سر به سر زیر دست منست
هنر نزد ايرانیان است و بــسندادند شـیر ژیان را بکس
همه يکدلانند یـزدان شناسبـه نيکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است ایـران که ویـران شودکنام پلنگان و شیران شـود
چـو ایـران نباشد تن من مـباددر این بوم و بر زنده يک تن مباد
سلام
بهار هفده
به قول گرامی دوستی: همه از گرانی می‌نالند ولی خداروشکر برای رفتن به رستوران‌ها باید از قبل رزرو کرد
و
همطاف اضافه می‌کند همه از ناداری و گرفتاری می‌نالند ولی خداروشکر برای سفر (مثلا تعطیلات پیش رو - نیمه خرداد و عید فطر) باید از قبل‌تـــــر رزرو کرد. همه ظرفیت‌ها تکمیل!؟


* سعدی عزیز
جهانت به کام و فلک یار باد. جهان آفرینت نگهدار باد
غم از گردش روزگارت مباد.وز اندیشه بر دل غبارت مباد
درونت به تأیید حق شاد باد. دل و دین و
زندگی مثلِ آفتابِ لطیفِ دمِ صبح، خودش را می‌پاشد روی پوستِ دستانم و میخزد در لایه های عمیق وجودم.حالا می‌فهمم که قبل تر ها درکِ من از حیات چقدر محدود بود، چقدر سطحی، چقدر عطر گل ها کم در جانم نفوذ می‌کرد، چقدر لطافتِ باران فقط پوستم را قلقلک می‌داد، از غم فقط اشک بر چشم هایم می‌نشست و آشفتگی مهمانِ دلم می‌شد، و از شادی فقط لب هایم فرم لبخند یا خنده ی بلند می‌گرفت و توی دلم يک چیزی قلقلک می‌شد.
حالا انگار رسیده ام به طبقات تازه تر، نفوذ پذی
 
به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر
بلندمرتبه پيکر، بلندبالا سر فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر قسم به معني لا یمکن الفرار از عشق که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر سری که گفت: من از اشتیاق لبریزم به سرسرای خداوند می‌روم با سر هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.» همان سری که "یحب الجمال" محوش بود جمیل بود، جمیلا بدن، جم
بسم الله الرحمن الرحیم
 
➖یه وقت‌هایی هست که آدم دلش می‌خواهد واژه‌های اسیرش را آزاد کند. ➖یه وقت‌هایی هست که زندانِ دلِ آدم تنگ می‌شود برای این همه واژه که يک‌ریز به در و دیوارِ دل می‌کوبند. این‌طور وقت‌ها یاد گرفته‌ام زندانِ دلم را برایشان بزرگ کنم تا گلوم، تا چشم‌هام. بعد قدری رهاشان کنم که بغض بشوند و کز کنند گوشه گلویم. که اشک بشوند و بچکند روی گونه‌هام. من چندی‌ست بیرحمانه، واژه‌هایی را به بند کشیده‌ام که مباد به بندم بکشند.
م
شاید باورش برایت سخت باشد، که هنوز هم در تلاطمم.
اما دگر رد این تلاطم را در چهره ام نمی‌بینی، چون قلبم را در چاله ای عمیق دفن کرده ام؛ مباد صدای آه و ناله اش به جایی برسد.
و تناقض.آری همان‌ کک‌هایی که مسبب ازهم گسیختگی تار و پودم اند.
همان‌ها که جانم را به لبم میرسانند.
همان‌ها که آهم را بغض و طاقتم را طاق ميکنند.
خودت ببین:
تک تک سلول های مغزم "Bella ciao" را فریاد می زنند.
قلبم پوزخند میزند: آخر مقاومت؟در برابر چه؟ ای چشم های نابینا جز پوچی چه می‌
♦️امروز رسانه ها نامه دوستانمون در #جنبش_عدالتخواه_دانشجویی خطاب به دادستان تهران را منتشر کردند. 
رهبری فرمودند:
♦️فردای کشور به دست شمایی که امروز انتقاد می کنید، فردای روشنی خواهد بود.
این جلسه حاوی يک بشارت بزرگ است که جوانان، دارای انگیزه و ایمان و غیرت و عازم به اقدام هستند. کسانی که نسبت به آینده ناامیدند ببینند و نگاهشان را تصحیح کنند. جناب آقای #فیروز_آبادی عزیز بعد از دیدن  این نامه نباید انتظار سکوت داشته باشید،اگر بازی رسانه ا
به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سربلندمرتبه پيکر، بلندبالا سرفقط به تربت اعلات، سجده خواهم کردکه بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سرقسم به معني لا یمکن الفرار از عشقکه پر شده است جهان، از حسین سرتاسرنگاه کن به زمین! ما رأیت إلّا تنبه آسمان بنگر! ما رأیت إلّا سرسری که گفت: من از اشتیاق لبریزمبه سرسرای خداوند می‌روم با سرهر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنممباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.»همان سری که "یحبّ الجمال" محوش بودجمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سرسری
 
مشاوره اخلاقی - اجتماعی
پرسش
پرسیده‌اند:اگر بخواهید برای ایام نوروز چند توصیة مهم بکنید، چه می‌گویید؟
پاسخ ما:1. ذکر خدا و یاد معادخجسته‌ترین حالت آدمی آن است که ذاکر خدا باشد. ذاکر خدا بودن، مذکور خدا شدن را باعث می‌شود. خداوند سبحان فرموده است: یادم کنید تا یادتان کنم».1 آمدن بهار و شکوفان شدن پدیده‌های خلقت، دو اندیشه را در جان آدمی می‌شکوفاند: يکم. اندیشة خالق؛ دوم. اندیشة معاد.پیامبرمان(ص) فرموده‌اند:آن گاه که بهار را دیدید، معاد
غیر دعوا سر ظهور شما، گشته ام! در جهان مصافی نیست 
همه ی جنگ ها سر صلح است، و از این بدتر اعترافی نیست 
وای از این خواص خالی بند! مفت شمشیر را فروخته اند 
آن چه زیر عبایشان دارند بخدا که به جز غلافی نیست 
دود شد هر چه بود و رفت به باد آه ای ماه پشت ابر! مباد
به غمت خو کنی که بی تو زیاد آسمان آسمانِ صافی نیست 
جز همین اختلاف در طبقات آن هم از لطف بعضی از حضرات
شکرلله که از جمیع جهات بین یارانت اختلافی نیست 
تو امیری! مراد تو عشق است، عمل و اعتقاد تو ع
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد»
و گرنه از تو طلب می‌کنند پول زیادبه ناز و آز طبیبان اگر گرفتاریتمام دار و ندارت همی رود بر بادبدا به حال نزارت که در مطب برویجواب، خانم منشی تو را نخواهد دادهوار و ناله‌ اگر می‌کشم نه از درد استز دست دکتر بی کارتخوان کشم فریادبرای بردن پول عمل  به نزد طبیببدوز در کت و شلوار خود سه جیب گشادگلایه می‌کنم از دست برخی از ایشانبرای سایر آنها درود و رحمت بادبه روح دکتر حاذق دهم هزار درودطبیب درد کسان بود، زنده باد
بدم مباد مردم برام زمان تعیین کنن
انگار که بین دوتا کار مهم ی پیام بازرگانی باشم 
همیشه بحثم با روانشناسم همینه
ک چرا برام تعیین و تکلیف ميکنن در صورتی ک قاطعانه رفتار ميکنم
این کار رو هم آدمایی انجام میدن ک بیشعورن
آدمایی ک به خودشون حق میدن بین ساعت هاشون ی سرگرمی هم داشته باشن
حالم داره بهم میخوره
از اینکه مجبورم عید رو خونه بمونم و مهمون داری کنم متنفرم!
قرص هامو یادم رفته بخورم فکر کنم واسه همینه آدم ها بازم برام غیر قابل تحمل شدن
انگار
امام سجاد (ع):
اى
خداوند، ما‌ را‌ از‌ فریب سراب آرزوها به‌ سلامت دار ‌و‌ از‌ شر ‌و‌ فساد ‌آن
ایمنى بخش ‌و‌ مرگ را‌ در‌ برابر ما‌ بدار ‌و‌ روزى مباد که‌ از‌ یاد مرگ غافل باشیم.
اى خداوند،
در‌ این جهان، ‌آن چنان از‌ عمل صالح برخوردارمان فرماى که‌ وعده دیدار تو‌ را‌ با‌
همهٔ ‌نزديکى‌اش دیر شماریم ‌و‌ آتش اشتیاق ما‌ در‌ پیوستن به‌ تو‌ در‌ دل زبانه کشد،
آن‌سان که‌ مرگ سراى انس ما‌ شود که‌ بدان دل بربندیم ‌و‌ آشیانهٔ‌ اُلفت م
روزهای اول اسفند بود که اعلام کردند کرونا تو ايران شیوع پیدا کرده و دقیقا همون هفته من سرما خوردم گلودرد و تب و آبریزش بینی_مطمئن بودم سرماخوردگیه چون دو روز قبلش بیرون شهر بودیم و من لباس مناسب نپوشیده بودم و از سرما دندونام به هم می خورد. ولی خوب از طرفی چند روز قبل از اعلام شیوع، من تقریبا ۱۰۰ نفر آدم و دیده بودم و باهاشون حرف زده بودم‌و با همه شونم دست داده بودم. جالب اینکه دونفرشون اهل شهر قم بودند و يکنفر هم دانشجو بود که ماه قبلش از چین
 

  شب قدر

خدا کند ؛ که شب ِ قدر ، خوابمان نَبَرد! و ِشب زده ای، ماهتابمان نبرد
میان ِ ناب ترین ذکر ِ فاخر ِ "یارب"مزوّری به بهانه ، ثوابمان نبرد
قرار ِ روزه به افطار ِناصواب مبادکه جعل ِ بی سندی ، حرمتِ کتابمان نبرد
به گوش ِ دل بسپاریم ، ذکر حضرت دوستکه ژاژ و وسوسه ها ، هوش و تابمان نَبَرد
به رَحم ؛ در بگشاییم ، بر فقیر ِ سلامکه خیر ؛ حضرت ِحق ، از حسابمان نبرد
به "یاربی" که قرار است ، قَدر ِمان باشدخدا کند ؛ که شب ِقدر ، خوابمان نبرد!#مسلم_آهنگ
ﺑﻪ ﺩﻧﺎ ﺳﺎﺳﺖ ﺧﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪ
ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺮﺳﺪﻡ ﻪ ﻭﻗﺘ ﺑﺰﺭ ﺷﺪ ﻣ ﺧﻮﺍﻫ ﻪ ﺎﺭﻩ ﺑﺸ؟ ﻧﺎﻫﻢ ﺮﺩ ﻭ ﻔﺖ ﻪ ﻣ ﺧﻮﺍﺩ ﺭﺋﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺑﺸﻪ.
ﺮﺳﺪﻡ ﻪ ﺍﻪ ﺭﺋﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺑﺸ، ﺍﻭﻟﻦ ﺎﺭ ﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪ ﻪ؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺮﺳﻨﻪ ﻭ ﺑ ﺧﺎﻧﻤﺎﻥ ﻤ ﻣ ﻨﻢ.ﺑﻬﺶ ﻔﺘﻢ: ﻧﻤ ﺗﻮﻧ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﻮﻧ ﻪ ﻭﻗﺘ ﺭﺋﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺷﺪ ﺍﻦ ﺎﺭ ﺭﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪ، ﻣﺗﻮﻧ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧۀ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻭ ﻤﻦ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺰﻧ، ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺭﻭ
همه چیز به دل است.
 زنده شدن با دل است و مردن نیز هم.
دل و دلبر و دلداده ، سه عنصراصلی آفرینش آدمی هستند.
دل است که آدم را آدم نگه می دارد و فقدان آن آدم را از حیز انتفاع آدمیت می اندازد . مهم این است تا چقدر دلدار باشیم.؟!
دل که عاشق شد جوانی می کند  دل که عاقل شد ادعای راهدانی می کند.
دلت را خوب و عاشق نگه دار تا بتوانی آدم باشی!
بگذار برای جاودانگی ات آرام و مطمئن  بتپد.
 إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْع
تا حال منت خبر نباشد
در کار منت نظر نباشد
تا قوت صبر بود کردیم
دیگر چه کنیم اگر نباشد
آیین وفا و مهربانی
در شهر شما مگر نباشد
گویند نظر چرا نبستی
تا مشغله و خطر نباشد
ای خواجه برو که جهد انسان
با تیر قضا سپر نباشد
این شور که در سر است ما را
وقتی برود که سر نباشد
بیچاره کجا رود گرفتار
کز کوی تو ره به در نباشد
چون روی تو دلفریب و دلبند
در روی زمین دگر نباشد
در پارس چنین نمک ندیدم
در مصر چنین شکر نباشد
گر حکم کنی به جان سعدی
جان از تو عزیزتر نباشد
سعد
اینکه يک زخم کار خودش را کرده است در همین حالتهای گاه به گاه درماندگی و غم عجیب معلوم میشود؛ اینکه نمیدانی به چه کاری چنگ بزنی، رو به چه کسی بکنی، چه کنی که اندکی آرام بگیری خودت هستی و خودت، نه، يک آسمان حس غریب مشکوک از سوال و خیال. و نمیشود، نه کسی در دسترس هست و نه تو توان انجام کاری را داری يک غم عجین شده با شیره جانت که نزديکتر از همه چیز به تو است و هیچ چیز از عظمت و سنگینی و اهمیت آن نميکاهد هر چه بخواهی بگویی آنچه باید بگویی را نمیگوی
من به‌خاطر بچه‌ها مانده‌ام!این جمله از بدترین جمله‌های قاموس زندگی خانوادگی است. برخی از زن و شوهرهای فرزنددار، هردو، آن‌را هنگام نزاع‌های‌شان به‌کار می‌برند؛ گاهی از سر عصبانیت، گاه دیگر به عنوان فحش، گاه سوم برای کوبیدن طرف، گاه چهارم برای خنکی دل، و گاهی نیز واقعاً چنین است؛ یعنی زن یا شوهر یا هردو، به دلیل وجود فرزند نزد هم می‌مانند و اگر فرزند نبود، به زندگی مشترکشان ادامه نمی‌دادند.در هیچ‌يک از این "گاه‌"ها، نباید از این جمله
  
اگر یه روز دیگه اینترنت همچنان همین باشه که هست منم روز بعدش به جمع معترضین خواهم پیوست ! 
البته اگر الان تو مرکز شهر بودم بی برو برگرد منم تو اعتراضات مردمی بودم !! ولی خب متاسفانه تقدیر چنین خواسته تو جایی باشم که نمیدونم کجاست و از همه بدتر اون سر شهر تهران است :| حتی  خبری از مترو هم نیست :| 
  
ریس امنیت ملی که حَسن  باشند از بس خودش و حکومتی ها  از مردم و خیل جمعیت 
میترسن که اینترنت رو قطع کردند!!
از اونور مدارس رو  به بهانه ی واهی برررف ت
ای دوست تو این پند گوهربار شنواز یار شنیده ام، تو از یار شنو
سرّت به معلّمان خودخوانده مگوبا وصل‌فروشان ز ره‌ مانده مگو
بی‌تاب مشو، حرف نهان جار مزنبا هیچ کسی دم از دم یار مزن
بی‌عذر برو کلام استاد بخوانهر نامه که هر ماه تو را داد بخوان
هر پرسش اگر هست به آن ماه نویسبا خون دل و خامه‌ی پرآه نویس
گر حکم کند سوی خط یار شتابهر جا بدهد اذن پی کار شتاب
با هیچ کسی ساز دلت ساز مکنطومار سکوت هیچ دم باز مکن
يک واژه مباد چشم اغیار دهیيک لحظه سکوت عشق آز
 
بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را.
 
مهی که بدرش مدام بدر است، چو نور مطلق به شام قدر است
نه مدح چیزی به او فزاید، نه کم کند ذم کمال او را
 
مباد او را بخوانی از خاک، به خاطر او به پا شد افلاک
بیا بخوان از حدیث لولاک، شکوه جاه و جلال او را.
 
هنوز قال و مقال او از، گلوی گل‌دسته‌ها بلند است
هنوز هر جا مؤذنی هست، به یاد آرد بلال او را
 
مگر حدیث کسا و حوضش، به قصد قربت

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها