نتایج جستجو برای عبارت :

شب شراب نیرزد به بامداد خمار

مدتها بود هرگاه دنبال رمان می‌گشتم به اسم بامداد خمار» برمی‌خوردم اما وقتی برچسب رمان عامه‌پسند» را می‌دیدم از خواندن آن پشیمان می‌شدم، تا اینکه بالاخره شرایط بگونه‌ای شد که آن را خواندم.
مبنای داستان این است که در ازدواج دو طرف باید هم‌کفو باشند. این یکی از مهمترین معیارهای ازدواج است که هم بسیاری از روان‌شناس‌ها و مشاوران بر آن تاکید دارند و هم در روایات دینی توصیه شده است. کاری که بامداد خمار انجام می‌دهد اینست که این توصیه ساد
,گنجور » سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل ۵۲۳,سعدی (غزلیات)/همه عمر برندارم سر از این خمار مستی ,تصاویر برای همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی,دیوان سعدی ,سعدی شیرازی ,دانلود آهنگ جدید ساعد خمار مستی برو ای فقیه دانا به خدای بخش ,گِله از فراق؛ شرح غزلی از سعدی/ دکتر نصرالله  ,همه عمر برندارم سر از این خمار مستی ,غزل ,که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی ,جستجوهای مربوط به همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هن
کیست که با همه‌ی دل و جان باور داشته باشد که شب شراب نيرزد به بامداد خمار؟ آن زمانی که عشق بی‌معنی می‌شود، هنر بی‌معنی می‌شود، مرگ بی‌معنی می‌شود، زندگی بی‌معنی می‌شود، آن زمانی که می‌گردی دنبال دلیلی برای زیستن ـ گشتن کدام است؟ آن زمانی که سگ‌دو می‌زنی برای یافتن دلیلی برای زنده ماندن ـ و نمی‌یابی،‌ آن زمانی که می‌بینی میلیون‌ها آدم دیگر و چه بسا میلیاردها آدم دیگر از ابتدای روی دو پا ایستادن بشر، از همان زمانی که انسان‌های با م
باز هم خوانده به خود دلبرجانانه مرا
برده است نیمه شعبان در میخانه مرا
آن جفا کار فسون با لبک نسترنش
داده است جرعه شراب ازمی وپیمانه مرا
با خط دور لبش با صنم جان و تنش
داده است مستی جان از تب جانانه مرا
کرده است زلف رها بر سر و بر شانه خود
می کند مست و خمار دلبر افسانه مرا
سیدم گشته به دنبال دل سوخته اش
که لب چون شکرش کرده چو دیوانه مرا
یعقوب یسنا دوستی فیسبوکی است از اهالی دوست داشتنی افغانستان. در یکی از پست‌های خود داستانی ذکر کرده بر پایه واقعیت که خیلی تاسف برانگیر و البته تأمل برانگیز است. در اینجا مطلب را بدون کم و کاست ذکر می‌کنم و امیدوارم مایه‌ی تفکری باشد برای آنان که دوست دارند نظر و سلیقه خود را به دیگران تحمیل کنند: 

این پل در دره ما است. پل گل‌خمار نام دارد. 40 سال می‌شود که به‌این نام مسما شده‌است. گل‌خمار نام دختری بود. پدرش هنوز زنده است. شاید هشتاد سال،
یعقوب یسنا دوستی فیسبوکی است از اهالی دوست داشتنی افغانستان. در یکی از پست‌های خود داستانی ذکر کرده بر پایه واقعیت که خیلی تاسف برانگیر و البته تأمل برانگیز است. در اینجا مطلب را بدون کم و کاست ذکر می‌کنم و امیدوارم مایه‌ی تفکری باشد برای آنان که دوست دارند نظر و سلیقه خود را به دیگران تحمیل کنند: 

این پل در دره ما است. پل گل‌خمار نام دارد. 40 سال می‌شود که به‌این نام مسما شده‌است. گل‌خمار نام دختری بود. پدرش هنوز زنده است. شاید هشتاد سال،
آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد
 
راه دهید یار را آن مه ده چهار را
کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد
 
چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان
عنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد
 
رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد
غم به کناره می‌رود مه به کنار می‌رسد
 
تیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رود
ما چه نشسته‌ایم پس شه ز شکار می‌رسد
 
باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند
سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد
 
خلوتیان آسمان تا چه
❆ لب های شراب آلود:
 
هرگز شرابی ننوشیده امکه مست شومهمین لب های پر از مَی توشراب آلود ترین خُم دنیاستبوسه ام برسان.
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#شعر_کوتاه┏━━━━━━━━━━•┓@ZanaKORDistani63@mikhanehkolop3https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametaghttp://mikhanehkolop3.blogfa.com
دانلود کتاب صوتی شب سراب اثر ناهید ا پژواک
دانلود کتاب صوتی شب سراب اثر ناهید ا پژواک
فرمت فایل ها: mp3 تعداد فایل ها: 50 حجم کل فایل ها: 289 مگابایت مدت زمان پخش: 19 ساعت و 5 دقیقه نویسنده: ناهید ا پژواک ناشر: البرز نوبت چاپ: بیست و دوم تعداد صفحات: 576 سال انتشار: 1394 درباره کتاب: این کتاب با اقتباس از کتاب بامداد خمار توسط مولف به جهت اینکه احساس می نمود .
دریافت فایل
دانلود کتاب صوتی شب سراب اثر ناهید ا پژواک - قطره https://www.ghatreh.com › news › دانلود-کتاب-صوتی
ز شراب لعل نوشین من رند بی نوا را
مددی که چشم مستت به خمار کشت ما را
ز وجود خود ملولم قدحی بیار ساقی
برهان مرا زمانی ز خودی خود خدا را
بخدا که خون رز را به دو عالم ار فروشیم
بخریم هر دو عالم بدهیم خون بهارا
پسرا ز ره ببردی به نوای نی دل من
به سرت که بار دیگر بسرا همین نوا را
من از آن نیم که چون نی اگرم زنی بنالم
که نوازشی است هر دم زدن تو بینوا را
دل من به یارب آمد ز شکنج بند زلفت
مشکن که در دل شب اثری بود دعا را
طرف عذار گلگون ز نقاب زلف مشکین
بنمای ت
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود               تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت                  تدبیر ما به دست شراب دو ساله بود
آن نافه مراد که میخواستم ز بخت                          در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود
از دست بریده بود خمار غمم سحر                         دولت مساعد آمد و می در پیاله بود
بر آستان میکده خون میخورم مدام                         روزی ما ز خوان قدر این نواله بود
هر کاو نکاشت مهروز خوبی گلی نچید
گاهی تنها چیزی که دلم میخواهد یک جام شراب است و یک موسیقی عاشقانه و اتاق تاریک و شمع و گلبرگ های رز  پرپر شده.
تنهای تنها با خودم!
شراب بنوشم و اشک بریزم و به آهنگ گوش بدهم و به شمع ها و گلبرگ های رز خیره شوم.
آنقدر اشک بریزم و بنوشم که ندانم از اشک خوابم برده یا از شراب مست و بیهوش شدم.
و وقتی بیدار می شوم من باشم و صبح و آفتاب و روز جدیدی که آغاز شده و درد و غمی که از درز پنجره دیشب فرار کرده.
چرا مجازات شراب خوردن، ضرر بسیار بیشتری دارد؟
 
اخیرا در فضای مجازی شاهد این بودم که با شبهه ای مبنی بر اینکه اگر حرمت شراب به دلیل ضرر داشتن آن است، چرا مجازات شراب خوردن، ضرر بسیار بیشتری دارد؟ دین اسلام و قوانینش را میکوبند و مورد تمسخر قرار میدهند و چه دلهای ساده ای که میلغزد و شک میکند به دین کامل اسلام. در زیر پاسخ این شبهه را بخوانید
ادامه مطلب
از تو رفتم، از تو و دنیای تو،
از جهان هرزه و رؤیای تو.
صد بیابان تشنة باران و من
بوسه های حسرت لبهای تو.
ماهی طلایی دریای دل
دل زند در سینة دریای تو.
خویش را سوزم چو شمع خیر هسوز،
تا کنم روشن دل شبهای تو.
دل شکست و نشکند خمار دل
از خمار نرگس شهلای تو.
میخورم غمها فزون و بی حساب،
تا که کم گردد کمی غمهای تو.
می کُشد آخر مرا سودا و غم،
گر نمردم از غم و سودای تو.
 
سر و کله بامداد از سال اول دانشگاه- کلاس گفت و شنود 1 پیدا شد، با مراسم چهل منبر
بامداد برای من همکلاسی و هم‌صحبت و دوست و رفیق و جزئی از خودم است، ناراحتم کرده، عصبانی‌ام کرده، دیوانه‌ام کرده اما هیچ‌وقت نتوانستم دوستش نداشته‌باشم و دلتنگش نشوم
برایم نوشته بود از بامداد بنویس و  چقدر سخت است
 سخت است چون دوستم متخصص کلمات است و کلمات من در مقابل او رنگ ندارند
سخت است چون بامداد در عین سادگی پر از شگفتی است و  کلمه برای توصیف او کم است، فق
دیشب رمان "بامداد خمار" رو تموم کردم. 
خیلی چیز دندون گیری نبود برام ولی نیاز بود بخونمش چون جزو رمان های کلاسیک ایرانی بود.
دقیقا از لحظه ای که این رمان تموم شد یه چیزی رو فهمیدم. 
باید داستان زندگی خودم رو بنویسم، باید بنویسم چیا به سرم اومد و چیا رو تحمل کردم. شک ندارم دست کمی نداره از رمان های دیگه و شاید جالب ترم بشه منتها من قصد چاپشو ندارم . می نویسم  و یه جوری دست فرزندم میرسونم  ،  ازش می خوام که به نام انسانیت و به نام بشریت این یادگاری
یار مرا چو اشتران باز مهار می‌کشد

اشتر مست خویش را در چه قطار می‌کشد


جان و تنم بخست او شیشه من شکست او

گردن من به بست او تا به چه کار می‌کشد


شست ویم چو ماهیان جانب خشک می‌برد

دام دلم به جانب میر شکار می‌کشد


آنک قطار ابر را زیر فلک چو اشتران

ساقی دشت می‌کند برکه و غار می‌کشد


رعد همی‌زند دهل زنده شدست جزو و کل

در دل شاخ و مغز گل بوی بهار می‌کشد


آنک ضمیر دانه را علت میوه می‌کند

راز دل درخت را بر سر دار می‌کشد


لطف بهار بشکند رنج خمار ب
آیا شراب برای  سلامتی مفید است؟
هزاران سال مردم مشروبات الکلی می نوشند ، و مزایای این کار به خوبی ثبت شده است (منبع 1Trusteded).
تحقیقات نوظهور نشان می دهد که نوشیدن شراب با اعتدال - تقریباً یک لیوان در روز - فواید زیادی را ارائه می دهد.
در این مقاله همه چیزهایی که شما باید در مورد فواید سلامتی نوشیدن شراب بدانید ، که نوع آن سالم ترین و پایین آمدن احتمالی آن است را توضیح می دهد.
مزایای بالقوه نوشیدن شرابنوشیدن یک لیوان شراب فواید زیادی دارد.
سرشار ا
تنها بودم، در اتاقم وا بود خب قطعا.خبر مرگم دو دقه خوابیدم، یه لحظه پا شدم دیدم در اتاقم بسته ست، باز خوابم برد، بیدار که شدم در اتاق باز بود ولی هنوز هیشکی نیومده بود و تنها بودم :)))))
گزینه۱. خاک عالم بر سرم، جنی شدی.
گزینه۲. بسم الله الرحمن الرحیم.
گزینه۳. سنجاق بذار بالا سرت.
گزینه۴. حالا شی ژدی؟
هتل آپارتمان بامداد مشهد

یکی از هتل آپارتمان های مشهد می باشد که در نزدیکی و جوار حرم مطهر
حضرت امام رضا (ع) واقع شده است و با توجه به فاصله بسیار کمی که تا حرم
مطهر دارد , از این رو هتل آپارتمان بامداد مشهد را می توان از جمله هتل آپارتمان مشهد
نزدیک به حرم به شمار آورد.
این هتل آپارتمان دارای واحد های آپارتمان یک خوابه دو تخته و چهار
تخته و آپارتمان دو خوابه چهار تخته و شش تخته می باشد و در 5 طبقه ساختمان
مجموعا با حدود 18 واحد اقامتی
و
 
بهارزمانی است که حتیبا کفش های پر از گِل و لای هم حس و حالِ سوت زدن دارید.
 
"دوگ لارسون"
 
پ.ن:
من از خزان به بهار از عطش به آب رسیدممن از سیاه‌ترین شب به آفتاب رسیدم
هم از خمار رهیدم، هم از فریب گذشتمکه از سراب به دریایی از شراب رسیدم
به جانب تو زدم نقبی از درون سیاهیبه جلوه‌ٔ تو به خورشید بی‌نقاب رسیدم
اگر نشیب رها کردم و فراز گرفتمبه یاری تو بدین حُسن انتخاب رسیدم
شبی که با تو هم‌آغوش از انجماد گذشتمبه تب، به تاب، به آتش، به التهاب رسیدم
اگر عالم همه پرخار باشد

دل عاشق همه گار باشد


وگر بی‌کار گردد چرخ گردون

جهان عاشقان بر کار باشد


همه غمگین شوند و جان عاشق

لطیف و خرم و عیار باشد


به عاشق ده تو هر جا شمع مرده‌ست

که او را صد هزار انوار باشد


وگر تنهاست عاشق نیست تنها

که با معشوق پنهان یار باشد


شراب عاشقان از سینه جوشد

حریف عشق در اسرار باشد


به صد وعده نباشد عشق خرسند

که مکر دلبران بسیار باشد


وگر بیمار بینی عاشقی را

نه شاهد بر سر بیمار باشد


سوار عشق شو وز ره میندیش

ک
پیرمرد غضب آلود و با لحنی کاملا جدی،مستقیم به چشمانم خیره شد و با نهیب گفت "بترس از معصیت شاهدی که خود صیاد و قاضی است.".همین یک جمله! آخرین هشدار را به من داد.{اما گوش شنوا کو؟؟}
انَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ .خدای تو در کمین است.این جمله ی خبری است.گویا سرّ درونم برایش فاش شده بود. خداوند اصلا دوست ندارد بنده اش را اینچنین ببیند. خداوند بسیار بیزار است و قطعا باعث برانگیختگی خشم و ناراحتی خداوند میشود.خداوند در کمین است و هر لحظه به تو احاطه کام
⭐⭐⭐⭐⭐
ویژگی های محصول:
قطع: رقعی
نوع جلد: شومیز
خرید با تخفیف ویژه کتاب شعر بامداد 4 اثر زهرا بختیاری نژاد
دسته بندی محصول :
#کتاب_لوازم_تحریر_و_هنر
برای خرید با تخفیف ویژه کتاب شعر بامداد 4 اثر زهرا بختیاری نژاد یا دیدن جزئیات بیشتر بر روی لینک زیر یا بر روی عنوان محصول کلیک کنید.کتاب شعر بامداد 4 اثر زهرا بختیاری نژاد
[عکس 320×320]
دیدن توضیحات و خرید با تخفیف ویژهمشاهده مطلب در کانال
 
غمزه‌ی ناب آن تو ، خوی حجاب آنِ توجلوه چو ماه گر کنی ، کار ثواب آنِ تو
مست کنی مرا اگر ، نوش کنم ز چشم تورقص سماع از من و چنگ و رباب آنِ تو
نَقل به هر فسانه‌ای ، نُقل در این زمانه‌ایتا که به کوچه‌ات شدم ، کوچ و شتاب آنِ تو
در هوسم به تشنگی ، جام شراب سر کشمجام شراب دست تو ، نقش سراب آنِ تو
ای نفست چکامه‌ی سینه‌ی شهد ریز منتنگ گلاب از من و بوی گلاب آنِ تو
راز، درون اسم تو اسم، درون راز توشرب مدام از من و خَمر و شراب آنِ تو
چشم به راه وصل تو دیده‌ی
احمد یک کتاب به مهناز داده؛ یه کتاب که فکر میکنه یا بهتره بگیم مطمئنه خودش سال‌ها قبل اونو نوشته.
مثل خون در رگ‌های من” تمام فکرهای احمده و تمام احساساتش برای مهناز.
جالبیشم اینه که الف بامداد عزیز تمام نامه هارو به اسم احمد” امضا کرده و تموم کرده.
چهارشنبه21/1/98
امروز شش ماهه شدی،شش ماهگیت مبارک گل نازم
قرار بود که بابا بیاد و با هم بریم آتلیه ولی کار براش پیش اومد،چون کمر درد دارم نتونستم بغلت کنم بریم،برا همین کالسگتو راه انداختم و برا اولین بار سوار شده بودی و متعجب بودی و منم یه کم ناشی بودم و گاهی از مسیر منحرف میشدمنمیدونم چرا ایقد تند میرفتم!!! انگار دنبام کرده بودن،البته من فکر کردم هوا سرده و کابشن تنت کردم وقتی بیرون رفتیم از گرما هلاک شدم و تو اتلیه لباست رو عوض کردم،خلاصه دخت
کc کلیک کنید ، برای خواندن رمان های ایرانی   لینک مستقیم رمانکده فارسی کلیک کنید. 
 
 
کتاب بامداد خمار» نوشته فتانه حاج‌ سیدجوادی است.
این کتاب یکی از پرفروش‌ترین رمانهای فارسی است که در طی دهه اول انتشار، 200 هزار نسخه از آن فروش رفته‌است.
داستان این کتاب، داستان سوک عشق نافرجام دختری از اعیان دوره قدیم تهران به جوانی نجار از طبقه پایین جامعه را روایت می‌کند. ترجمه آلمانی این کتاب حدود 10 هزارنسخه فروش داشته و مورد توجه خوانندگان خارج
ذهنم قدم به ذهنیت یار میکشدکه از هر چه میکشد سر اسرار میکشدبر روی بام تا خود صبحم خمار دوستباده کشی شدم که بی انکار میکشدانگشت هایشان به سوی من اشاره شدآری اشاره شد که چو خمّار میکشددیوانه و رها است شما هم ولش کنیدراهی که مانده است به اکثار میکشدآنقدر زخمی ام که فراموش کرده امآنقدر یادم است به اقرار میکشدباید که طی کنم برسم من به شهر یارآن شهریار کز همه اقشار میکشدباید سفر کنم که بیابم نشانی اشخورشید از نبودن اسفار میکشدگر من اویس باشم او ه
ما دو مسافر بودیم، یکی از شرق و دیگری از غرب. ما دو مسافر بودیم، من از مشرق مقدس می آمدم و او از مغرب سرد. او بار شراب داشت و من به جستجوی شراب آمده بودم. او شراب فروش بود و من مشتری مسلم متاع او بودم. و هر دو به یک شهر می رفتیم. و هر دو به یک میهمان سرای. به راستی که ما برای هم بودیم و برای هم آمده بودیم. 
 
شبانگاه، چون خستگی راه دراز، با خفتن نیمروز تمام شد هر دو به چایخانه رفتیم و در مقابل هم نشستیم. به هم نگریستیم و دانستیم که هر دو بیگانه ی در آن ش
همیشه ی خدا آرزو داشتم وقتی صبح ها از خونه می خوام بزنم بیرون و برم سرکار، کرور کرور خواستگار پشت در خونمون غش کرده باشن. حالا کرور کرور هم نه لااقل یک نفر باشه که قلبش واسم بتپه و از سیریش بودنش چندشم بشه! ولی زهی خیال باطل.
فقط یه ممد خمار بود که 18 سالگیم عاشقم شده بود و هر وقت من از محله رد می شدم دوستاش با مشت میزدن تو پهلوش. اونم چشماشو به سختی باز می کرد و نهایت عشقش رو با حلقه حلقه بیرون دادنِ دود سیگار به سمتم نشون می داد. بعد ها که ممد خمار
قسمت ما نان و شراب و خداقسمت ایشان خس و خاک و هوا
خنده‌ی ما از دم ربّ‌الربابناله‌ی ایشان دم ربّ‌الربا
انگ‌زن و رنگ‌زن و بنگ‌ین سه کجا فهم کند کار ما؟
این سه یک‌اند و همه آهن‌پرستخویش‌ پرستند و مقامات جا
شکل خداشان همه شکل خودستخلقت من‌باز ندیدی؟ بیا!
نام خدا گر ببری کار کنکار خدا نیست چو کار شما
قبله‌ی عشّاق درون دل استنیست برون در جهت اشقیا
فهم کن این نکته و آزاد شوتا نکشی این همه داغ ریا
کار خدا این که چه باشد عزیزنیز بفهمی چو شوی
من که دیوانه شدم مستی نبودش از شراباین که می دیوانه شد جامش ز دل های خراب
من ندیدم هیچ کس‌جز چشم زیبای تو راچشم من یاقوت دیدش یا ز نزدیکش سراب
تا تو را دیدم ز هوشم اندکی باقی نماندبود این بر من که رفتم بر شرابی در کراب
این که من نوشیدمش جامی ز ساغرها نبودعشق بودش یا جنون پیمانه‌ای در آن زراب
هر که خواهد مست باشد در دو روز زندگیاو بنوشد عشق یا دیوانه باشد چون شراب
 
خواجه عبدالله انصاری: روزه جوانمردان طریقت ‏به زبان اهل معرفت ‏بشنو و ثمره سر انجام آن بدان، چنانکه تو تن را به روزه داری، و از طعام و شراب باز داری، ایشان دل را به روزه دارند و از جمله مخلوقات باز دارند تو از بامداد تا شبانگاه روزه داری، ایشان از اول عمر تا به آخر روزه دارند.
15 مهر؛ ورق اول نامه های ورزشی بامداد ایران 15 مهر؛ ورق اول رومه های ورزشی بامداد ایران 15 مهر؛ صفحه فاتحه مجله های ورزشی صبح ایران 15 مهر؛ صفحه اول رومه های ورزشی صبح ایران 15 مهر؛ ورقه شروع رومه های ورزشی صبح ایران 15 مهر؛ ورقه شروع نامه های ورزشی بامداد ایران 15 مهر؛ ورق ابتدا رومه های ورزشی صبح ایران
چرا می گویند شراب خوار تا چهل روز نماز ندارد»؟   
 
 
حکم حرام بودن شراب در برخى آیات قرآن کریم و فرمایشات معصومین(ع) وارد شده و در حرمت آن هیچ تردیدى نیست.[1] از جمله آثار مخرب شراب، تأثیر آن بر سایر اعمال و آداب دینى است از جمله در حدیثى مى‏ خوانیم: لَا تُقْبَلُ صَلَاةُ شَارِبِ الْخَمْرِ أَرْبَعِینَ یَوْماً إِلَّا أَنْ یَتُوبَ»[2]؛شخصى که شراب بنوشد تا 40 شبانه‏ روز نمازهایش قبول واقع نمى‏ شود مگر از این گناه کبیره توبه کند». و منظور کسان
می دوم در هوای دلتنگیتا ته کوچه های دلتنگیحال من را کسی نمی داندخارج از ماجرای دلتنگیخلوتی با تو باتو می خواهمبهر وا گویه های دلتنگیگرچه آرامشی ندارد دلمی دهم دل به  پای دلتنگیدل من می رودبه ساحل تادل سپارم به جای دلتنگیزخمی از هر شراره ام اماشاعرم با نوای دلتنگیپای از سر نمی شناسممی روم تاسرای  دلتنگیسر دهم در ره شهادت عشقسربه پای خدای دلتنگیاز خمار شراب بیزارمنوشم از باده های دلتنگیدلسپردن چقدر تاوان داشتمی دهم جان برای دلتنگیعاشق حس
از شراب عشق نوشید.تلخ بود اما مست شد.تن داد، به عشق.
پس از آن، هر بار که مرور میکرد، تلخی را به یاد نمی آورد اما مستی را چرا.نه فقط در یاد، که در تک تک سلول هاش جریان پیدا میکرد.مستی را میگویم.اما شراب حرام بود، ممنوع بود.و او میدانست.مست میشد و توبه میکرد و دوباره مست میشد و دوباره توبه میکرد.
و این تکرار ادامه داشت.تا آن که.
نمیدانم.
پایان قصه را نمیدانم.
 
*منزوی ِ جان
 
 
+به روایت ِ آن چه در خواب نوشتم، با اندکی تغییر به جهت آن که حافظه یاری نمی

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها