نتایج جستجو برای عبارت :

وقتی گل عشق تو رو کاشتم میون باغ دلgo

به یه دختره گفتم چه موهای قشنگی
گفت: کاشتم
گفتم چه دندونای سفیدی 
گفت: کاشتم
گفتم چه ناخونایی 
گفت: کاشتم
لامصب دختر نبود که محصول کشاورزی بود
 
دخترا وقتي میگن اتفاقا آرایش ندارم منظورشون اینه که گریم نکردن و اگر نه کرم و سورمه و رژل لب و روژ گونه و خط چشم براشون آرایش محسوب نمیشه
 
 
ته قَوِر سَر دِکاشْمه چَن رَقِم گِل سِرخ و زرد و اِسپه، خاطِرِ ته دِلشمع سو هاکِردِمه، گِل بَوینی خار ته گِلِ رو نَدیمه، لینگ بَیّه شِلترجمه فارسی بر سرمزارت چند رقم گل کاشتم برای خاطر دلت گلهایی به رنگ سرخ، زرد و سفید کاشتم  شمع را کنار گلها روشن کردم تا گلها را خوب ببینیامّا صورت نازنینت را ندیدم و از پا افتادم دوستعلی علیخانی / تیر نود و هشت
داشت جارو می‌کشید. رفتم چای ریختم گوشه‌ی اتاقم چمباتمه زدم به صداش گوش کردم. حس خوبی داشت ولی همه‌ش یه عذاب وجدانی وجود داشت که مرتیکه پاشو برو جارو رو ازش بگیر خودت جارو بزن خونه رو. مگه یادت نیست چند وقت پیش کمرش درد گرفته بود؟»
ولی خوب. :د
یه بار هم داشتم ته شهباز راه می‌رفتم. از جلوی یه مغازه رد شدم. صاحبش نشسته بود رو پلّه‌ی جلوی مغازه و لیوان چای‌ش رو چسبونده بود به صورتش. بامزه نیست؟ این کارهای کوچولوی لذّت‌بخش؟!
گفتم هر چی فکر و دغد
امروز من و همسر رفته بودیم روستا.چند تا قلمه از بعضی درختا جدا کرده بودم و کاشتم.دیگه جا برای درخت نداریم ولی چون علاقه دارم و قلمه هم معلوم نیست بگیره یا نگیره کاشتم دیگه.تازه بعد هم میشه جابجاش کرد یا بدی به کسی که فضاشو داره و میخواد بکاره.البته پارسال حدودا 10 تا قلمه انگور کاشتم که همشون سبز شدن:)همسر اونجا حالش بد شدسردرد میگرنی داره کم کم حالت تهوع هم اضافه شد دیگه ترسیدم و راه افتادیم بچه ها هم تو خونه تنها بودنبه همسر گفتم بگیر تخت
آخرین انتقال از وبلاگ پسرچوپان در بلاگفا به وبلاگ پسرچوپان در بیان




درخت گردو از پست لینکدین مهر 97

درخت مثمر در شهر را دوست دارم. موقعی که مرحوم همسرم عضو شورای شهر بود
طرحی به او دادم اما متخصص ها قبول نکردند. خودم جلوی خانه ام درخت گردو
کاشتم. یکی گفت ریشه اش پی ساختمان را خراب می کند. یکی گفت ریشه در راه
فاضلاب نفوذ و مسدود می کند. دیگری گفت از شاخه اش به پشت بام می رود.
وهمه گفتند بچه ها برای انداختن گردو سنگ پرت می کنند و شیشه پن
بابام برام یه فیلم 7 دقیقه ای از حیاط خونه مون فرستاده .هفت دقیقه ایستاده و از رعد و برق و تگرگ و بارون فیلم گرفته
قبل از دانلود شدن فیلم با خودم گفتم بیا هفت دقیقه بریم خونه ببینیم چخبره!
حین دیدنش یاد سوال میم افتادم که تو دلت واسه خونتون تنگ نمیشه؟
و جواب بی رحمانه ی منفی خودم
گفتم دلم واسه خانواده ام تنگ میشه اما واسه خونه نه.
و الان با دیدن این فیلم به یاد تمام 19 سالی که توی اون فضا زندگی کردم افتادم
روزهای بچگی و بازی هام با داداشم
مهد رفتن
امروز صبح تا ظهر خاک گلدون عوض کردم و گل کاشتم و باغچه رو مرتب کردم. عکس
ظهر تا حالا هم دندون میتراشم. دو تا تراشیدم. این سومیه! یعنی 15 امیه! دو تا دیگه هم برا تمرین باید بتراشم. باکسم که دیگه تکمیله. حال نداشتم هم نمیتراشم اون دندونا رو
+ چه خوب که خر نشدم برم پزشکی! 
+ آی آدم ها. 
دانلود آهنگ هوروش بند مثل ماهی + متن اهنگ 
Download New Mp3 Music Hoorosh Band – Mesle Mahi 
دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبا و شنیدنی هوروش بند با صدای مهدی دارابی به نام مثل ماهی با لینک مستقیم و کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ از تهران دانلود
متن آهنگ مثل ماهی هوروش بند 
آسمونت دیگه آبی و امن نیست
توی دلت دیگه جا واسه من نیست
دیدی نشد بشم صاحب قلبت
آخ چقدر کاریه این دفعه قهرت
من اگه خار می کاشتم ، تو زمین اینجوری عمرمو میریختم به پات
 
اون الان گل داده بود کجا رفت اونی که ق
یه دلیل اینکه دارم ازینجا میرم
واسه همیشه
اینه که
وقتي هوا افتابی میشه
من اینجوری میشم:
Home (2015) - Boov Do Not Dancing Scene
یعنی اتوماتیک بدن من ریسپانس قوی داره و با پای میپرم بیرون که برم بدوئم و کلا مودم عوض میشه.
برای هوای بارونیم همین جورم
من دختر شمالم :))))

حقیقتش من بدون آفتاب و بارون نمیتونم زنده بمونم.
برف باید باشه قطعا
ولی فقط بین دو هفته الی 4 هفته از سال
نه که همیشه هر زمان هر جا، نه که نه ماه از سال ما فقط برف ببینیم و زمین رو نبینیم.
من توی
دلم برای گرین گیب،خونه ی عزیزی که همیشه در یادم می مونه،تنگ شده.خودم اسمش رو گرین گیب گذاشتم.اولش سرسبز نبود ولی اون قدر توش گل و گیاه کاشتم تا این که اون قدر سرسبز شد که الان شش نوع درخت متفاوت و چند نوع گل تویش هست.آخ که خنکای هوای گرین گیبم رو چه قدر دوست دارم.گل های پیچ سفیدی که چند سال پیش کاشتم بالاخره اون قدر بزرگ شدن که تموم یکی از پنجره های روبه حیاط رو گرفته.گل پیچ صورتی پررنگ و بنفش هم داشت ولی حیف که خشک شدن.خیلی قشنگ بودن.الان
بسم الله الرحمن الرحیم
ازبی عنوانی هردری وری به ذهنم برسه میذارم اون بالا
و خانوم دکتری که با شلوار تو خونه ای میاد سر کار :) 
خداوکیلی چقد ریلکسه
+این گلدونارو برای حیاط رنگ کردم اصلا حال شمعدونی هایی که توشون کاشتم خوب نیست.شفای عاجل ان شاالله
                 
+من خیلی کمرو و مظلوم هستم شاید باورتون نشه
+وبلاگ عزیزم داره تبدیل میشه به روزانه نویسی و اصلا راضی نیستم:(
احساس میکنم داره به وبلاگم گند زده میشه
ایرج پزشک زاد طنز پرداز مشهور ایرانی و خالق کتاب دایی جان ناپلئون از خاطرات دوران کودکی اش می گوید:
از بابا پرسیدم بچه چه جوری میاد توی شکم مامانش؟بابا کمی فکر کرد. بعد گفت بیا بریم توی حیاط!به حیاط رفتیم بابا یکی از بته های گل سرخ رو نشون داد و گفت:- این بته اول یک تخم کوچیک بوده. بعد این تخم رو تو زمین کاشتیم. بعد بهش آب دادیم و بعد از مدتی بزرگ شد و حالا شده این بته بزرگ که می‌بینی. منم تخم تو رو توی شکم مامانت کاشتم و بعد تو آمدی. -با دست کاشتی ی
زندگی ام را در امید خلاصه کردم.آسمان بی انتهای خوشبختی را حصار آن قرار دادم تا خوشبختی زندگی ام را محاصره کند. دور تا دور آن گلهای علم کاشتم تا زینت زندگی ام علم باشد. پله هایش را از تفاوت ساختم تا هروقت بالاتر رفتم یادم بماند چه مراحلی را پشت سر گذاشته ام.درختی که چند سال پیش کاشته بودم را آب می دهم تا محصولش موفقیت باشد. بخشی از علمم را در رود گذاشته ام تا همه از آن بهره مند شوند.برگه ی امتحان علومم را به دیوار خانه ام چسباندم تا بدانم گاهی در ب
منی که توو کل زندگیم
فقط خوردم و شستم
یه شب خواستم و توانستم
یه کیک خوب بپزم
سریع با جنون لذت زنگ زدم
تا یار دعوت کنم
خواستم پز بدم که بلدم
خواستم تا بگم دوست دارم
اما فراموش کردم
شمع تولد بخرم
مثل دیوانه ها ترسیدم
و روی کیک سیگار کاشتم
تو روستامون داریم خونه میسازیمیه قسمتیش رو بابام خودش گفت انجام میدمبماند سه روزه که به خاطر باران اینور اونورش میکنهامروز اومدیم سر خونه،بیل به دستملات درست کردم،بلوک و اجر دادم دست پدرمیگم بسم الله شروع کنرفته بالا دیوار یک ساعت دوتا بلوک کار گذاشته میگم گفتین یه ساعت کار داره هاااااخرش راضیش کرذم بنا بیارهعااااقا کار را به کاردانش بسپارید
خدا این بارش نمیشد تابستون می بود که زمین جون بگیره نه سیل ببره
تعطیلات ما هم تموم شد و فردا به س
ميون این همه روزای تاریکی که با سرعت از بیخ گوشم میگذرن ، صدای هیچ بادی شنیده نمیشه
به قیمت گذروندن ثانیه هایی که از نور سریعترن درحالی که نفس های اخر این زندگی رو میکشیم
لای این همه دروغ که مثل دود اطرافمون رو پر کرده
خنده هایی محو از جنس نقابی که روش با یه فونت درشت نوشته "Made in your heart" !
و دلتنگ بوی نفس هاش
آخ که وقتي زل میزنم به شعله‌ی وحشی فندک موقع روشن کردن سیگار ، جای سیگارم فقط خودمم که میسوزم
میسوزم و بی صدا آب میشم ميون شعله های این اتیش
در این مطلب بهترین مراکز کاشت مژه و ابرو طبیعی در تهران، شیراز، اصفهان، تبریز، مشهد، کرج، قم و اهواز را به شما معرفی می کنیم. ما فقط کلینیک هایی را معرفی می کنیم که بالاترین میزان رضایت کاربران را داشته اند و حالت تجاری (سرعت بالا و کیفیت کم) ندارند. این لیست نتیجه ماهها تجربه و تحقیق است از این بابت مطمئن باشید.
معیارهای ما
نظر کاربران (آنهایی که ابرو و مژه کاشته اند و نظر کاربران تایید شده در تمام سطح فضای مجازی)
قیمت ها
تخصص و مهارت پزشک و می
نشستم وسط اتاق و از بین سه گلدون کوچک مرجانی که خریده بودم، قشنگ ترینشون رو انتخاب کردم. گلدون سرامیکی رو آوردم جلو و گل رو با احتیاط از گلدونش در آوردم و گذاشتم تو گلدون سرامیکی. بعد با بیلچه خاک رو آروم آروم ریختم دورش. خوب نگاهش کردم و ازش خواهش کردم تا چند روز دیگه که قراره تو دست های تو آروم بگیره مراقب گل هاش باشه. به دوتا جوونه گل جدیدی که زده بود سلام کردم و ازشون تشکر کردم که ذوق حیات دارن، دست کشیدم روی سرشون و بهشون گفتم دووم بیارید، ه
یادمه تو دوران فرجه ی امتحان علوم پایه ، بعد ناهار جمع کردن تمرکزم خیلی سخت بود ، پلک‌هام سنگین میشدن و دلم می‌خواست پنجره رو باز کنم و زیر پتو مچاله بشم و حداقل یک ساعت بخوابم . تایم بعد ناهار من همزمان بود با زمانی که آقای باغبون می‌اومد تا کارهای باغچه پشتی که دقیقا رو‌به‌روی پنجره ی اتاق منه رو انجام بده ، صدای آهنگ شاد افغانی اش هم اون قدر بلند بود که من به وضوح می‌شنیدم اش ‌‌. یادمه چند بار با دیدنش از پشت پنجره در حالی که من اینور حسا
چند وقت پیش بود که احساس کردم کنار تربچه هام داره یه چیز دیگه هم از خاک میاد بیرون! اولش فک کردم علف هرزی چیزیه، بعد مامان گفت ولش کن چندتا لوبیاس که من کاشتم! منم خدا شاهده عین بچه های خودم ازشون مراقبت کردم و گذاشتم کنار بچه هام زندگیشونو بکنن (نامادری خوبی میشم :) ) چند روز پیش مامان بهم گفت لوبیاهارو دیدی؟! گفتم نه چیزی شده مگه؟! گفت بچه دار شدن!! :)) یعنی آنچنان ذوق میکنم از دیدن اونا که فک نکنم اگه روزی برم سئول رو از نزدیک ببینم اینهمه ذوق کنم
۱.سفرهای زیادی که امسال باعث خنده های من شد
۲. امسال بر خلاف سالهای پیش سعی کردم به علاقه های خودم رسیدگی کنم. یکی از این علاقه ها کشاورزی بود. با تمام وجودم گل کاشتم، شکوفه ها را نوازش کردم و لبخند زدم.
۳.خندیدن های زیاد با دوستانم در کتابفروشی، با کتابخوان ها
۴.چندین عروسی که امیدوارم خداوند به زندگی جوان ها برکت بدهد
۵. یاد گرفتن زبان جدید همراه با خنده زیاد و دوست های جدید
۶. ورود به دانشگاه و رشته و دانشگاهی که عمیقا دوستش داشتم و نفس راحتی
اسفند سه سال پیش یک نهال توی باغچه ی حیاط پشتی کاشتم. بهار اومد و نهال های باغچه جلوی خونه شکوفه دادن اما اون نهال سبز نشد. منتظرش موندم تا شاید با بارون سبز بشه، اما هرچقدر صبر کردم، با بهار همراه نشد و خشک باقی موند. ناراحت بودم. باقی درخت ها سبز میشدن و توی پاییز دوباره عریان، اون نهال همچنان بی برگ بود.
چند روز مونده به بهار امسال، وقتي داشتم از پنجره ی اتاقم به باغچه سبز نگاه میکردم، متوجه شدم چندتا نقطه ی سفید-صورتی جایی اون گوشه هست. دقت
بالاخره حس و حال عید به بنده منتقل شد :)
ر.ک : معطلی بانک
ر.ک : معطلی و گیر افتادن در شلوغی تره بار
ر.ک : خلوت شدن خیابون شریعتی
ر.ک : همسایه های طی و لگن به دست ( اره خودمم باورم نمیشد :)) )
ر.ک : حس کردن بوی بهار ( فکر میکنم اولین سالیه که ابریزش بینی و عطسه های پی در پی ندارم و بالاخره الرژیی که درمان شد :)) )
ر.ک : برام سبزه سبز کرد :) دیشب بهم داد و گفت اینا نارنجه برای تو کاشتم ( بله مطابقا مردم از خوشی :)) )
ر.ک : بعد از چند سال اولین سالی که روزای اخر سال خاطر
وقتي سالها تنها میشی
وقتي با تنهایی خو میگیری
وقتي به همه دردات عادت میکنی
وقتي هیچ چیزی دیگه بیشتر ازین غمگینت نمیکنه
غمگین ترین لحظت
میشه لحظه دیدن پیک آخرت توی لیوان مشروبت
آخ که چه دردیه دیگه این آخری
انگار فرو ریختن آخرین دیوار قلعه ت ميون یه جنگ نا برابر
379لابد به هوای یک مطلب عاشقانه آمدید؟ نه نه. دیوانه کننده اوضاعی بود که با آن درگیر بودم. واقعا بعضی از مشتری ها من را تا مرز جنون می برند. خدایا توبه، از این که شماره ام را نوشتم گذاشتم سر در پیجم. :| فرت فرت زنگ میزد. "خانم این و ندارین؟" دو دقیقه بعد زییییینگ "خانم اون و ندارید؟ خانم چرا اون که من پسندیدم و تموم کردین؟" دیشب هم که بابت گلی که من کاشتم تماس گرفت و با همان ادبیات طلبکارانه از خجالتم درآمد. امروز کلا گوشی را گذاشتم روی حالت پرواز. ا
379لابد به هوای یک مطلب عاشقانه آمدید؟ نه نه. دیوانه کننده اوضاعی بود که با آن درگیر بودم. واقعا بعضی از مشتری ها من را تا مرز جنون می برند. خدایا توبه، از این که شماره ام را نوشتم گذاشتم سر در پیجم. :| فرت فرت زنگ میزد. "خانم این و ندارین؟" دو دقیقه بعد زییییینگ "خانم اون و ندارید؟ خانم چرا اون که من پسندیدم و تموم کردین؟" دیشب هم که بابت گلی که من کاشتم تماس گرفت و با همان ادبیات طلبکارانه از خجالتم درآمد. امروز کلا گوشی را گذاشتم روی حالت پرواز. ا
سلام بر شما مخاطبان گل زیبا 
اوایل اسفند بود فکر کنم که یک درختچه کوچک یاس هلندی گرفتم و اواسط اسفند که هوا یکم بهتر شده بود داخل باغچه کاشتم .  الان بعد از دو ماه اندازش سه برابر شده و گل های بسیار خوشبویی در شب داده .  رشد گلها و گیاه هایی که در ابعاد کوچک می خریم و بعد بزرگ میشن لذت  دو چندان به انسان چه برسه به اون که بذر یک گیاه رو بکارید . 
این گیاه فوق العاده مقاوم در مقابل ات و سرما و گرماست و ظاهر زیبایی به باغ یا باغچه ما میدهد . رایحه
BluRay,Mune: Guardian of the Moon 2014,x265 HEVC,دانلود Mune: Guardian of the Moon 2014 720p,دانلود انیمیشن Mune: Guardian of the Moon 2014,دانلود انیمیشن ميون نگهبان ماه Mune: Guardian of the Moon 2014,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود فیلم با حجم کم,دانلود مستقیم Mune: Guardian of the Moon 2014 1080p,دوبله فارسی,زبان اصلی,کیفیت بلوری,ميون نگهبان ماه,
ادامه مطلب
صبح چارشنبه از خواب بیدار شدیم بقیه وسایل رو به زور چپوندیم توی ماشین و رفتیم دو تا گلدون شمعدونی یه درخت شاهتوت و یه گلدون توت فرنگی خریدیم ، از قبل هم کلی درخت دیگه خریده بودیم و همون طوری که حدس میزنید به وانت هم نه گفتیم و همه رو به زور جا دادیم توی ماشین و راه افتادیم به سمت ییلاق .جاده رسیدن به خونه بخاطر بارون هایی که اومده بود شسته شده بود و نمیشد با ماشین رفت ، به زور و به سختی با دست خالی درخت ها و گل ها و . رو بردیم تا خونه . ناهار کوکو
 
دو تا چادر سیاه روی زمین پهن می کردیم. گندم ها را توی تشت می ریختیم و می شستیم و بعد که آبش می رفت، روی سیاه چادر پهن می کردیم تا خشک شود. بعد گندم ها را می بردیم مکینه کردی (آسیاب) تا آرد کنیم. کنار مکینه می نشستم. گندم را از بالا توی مکینه می ریختیم و زیر مکینه کیسه می گرفتیم تا از ارد پر شود.
 
با زجر بزرگ شدم و سختی زیادی کشیدم. زرنگ بودم اما کم حرف. سالی یک بار هم لباس نمی خریدیم. لباسم همیشه کهنه و پر از وصله بود. گاه این وصل ها آن قدر زیاد می شد
شش ماه اول سال گذشته، پاییز است که شبیه پاییز نیست چه تکرار بیهوده‌ای داشتم تمام روزهای عمرم شبیه به هم.
شاخه‌های گلدانم را که برگهایش میریخت سر بریدم و در گلدان جدید کاشتم و آرزو کردم که ریشه بدهند این شادی های سطحی دارد از عمق غمم کم میکند و این غم‌انگیز است ار خودم می‌پرسم چرا آن لحظه که دریا را دیدی و یا جنگل را و یا هر چیز دیگر را که آرزوی تو نبودند فراموش کردی که غمت باید انقدر عمیق باشد که اگر سنگ درش بیاندازی صدایش در نیاید حالا غمم
کنار این خیابونی که سرده
کنار این خیابونی که تنهاس
تو می‌آیی به شهر ساکت من
و میلادت سرآغاز یه رؤیاس
ميون جدول و سیمان و دیوار
تو سرسختی، ولی زیبا و تردی
ميون این خیابون‌های زشتی
تو تنهایی، ولی بازی رو بردی
توی این بازی بس نابرابر
هزار برگ برنده دست تو بود
صدای تو صداهامونو گم کرد
که بغض صد پرنده دست تو بود
ميون سنگفرش و کاشی و کفش
تو مثل روز روشن پا گرفتی
تمام حرمت این قصه بودی
که کم‌کم، کعبه رو از ما گرفتی
خدای زندگی بودی تو ای گل!
کنار کاشی
سلام به همه دوستان
 
امروز بعد از مدت ها با توجه به اینکه چند روز پشت سرهم هوا بارونی بود و زمان مناسبی برای کاشت خیار نبود رفتم و خیارهایی که از سال قبل بذرشون رو نگه داشته بودم رو به کمک مادرعزیزم کاشتم.
 
تجربه‌ی جالبی که داشتم این بود، من امسال برخلاف پارسال که همه ی خیارهامو در یک جا باهم کاشته بودم و به شدت هم‌بست شده بودن بیچاره ها. ازقبل جاشون رو آماده و مشخص کردم و بعدش زمان مناسبشون که امروز بود خیلی تمیز و مرتب هرکدوم سرجای خودشون
سی و نمیدونم چند روز مونده به کنکور. این روزها بی نهایت آرومم. حال امسال و پارسال همین روزهام اصلا قابل مقایسه نیست. این منبع آرامش چیه یا کیه الله اعلم! تازه پارسال آرامبخش هم مصرف میکردم ولی امسال هیچی و صد برابر هم آروم ترم. :) با وجود این که اندازه ی پارسال هم درس نخوندم… امیدوارم همیطوری آروم بمونم. :))
امروز آخرین روزی هستش که قراره توی هارون الرشید (ر.ک به پست های قبل) سپری بشه و فردا میام خونه. دلم برای تک تک شون تنگ میشه. نیکا، پریا، فاطمه،
دیروز آروم و سر به زیر سر شد, من لیست کارهای دفتر رو توی سررسیدم نوشتنو و کنار هر کدوم که انجام شد یه تیک صورتی اکلیلی زدم, دیروز روز آرومی بود روز آرومِ کم انرژیِ من.
روزی که به امید دیدن همسرم و فیلم تختی و بودنمون با هم سر شد.
عصر دو تا قلمه پتوس رو که حسابی ریشه گرفته بودن زدم زیر بغلم تا برم خونه, تو حال و هوای خودم داشتم یه مسیری رو پیاده میرفتم که سرم گیج رفت افتادم شقیقه ام به یه میله آهنی اصابت کرد و مابقی داستان رو بزار تند بگم برات, کنسل
بنجامین پوسید. از بین اون همه شاخ و برگ، فقط یکی از شاخه های بالایی حالش خوب بود؛ با یه برگ سبز و یه جوونه. اما چه فایده که تموم شاخه و برگای دور و برش ده روزی بود که خشک شده بودن و داشتن می ریختن، یه جورایی اون شاخه ی سبز هم محکوم بود به پوسیدن :)
بعضی از آدما هم اینجورین، نه؟! هر چقد مقاومت کنی آخرش باید تسلیم بشی؟!
شاخه ی سبز و جدا کردم به نیت قلمه زدن، که خودش جدا ریشه بزنه بکارمش. ولی اونم بعد دو هفته مراقبت های ویژه خشکید، طاقت جدایی نداشت فکر
بیایید میخواهم باز برایتان بدگویی دنیا را بکنم.
هنوز رخت چرک سیاه را از تن نوشته هایم درنیاورده ام، دلم نمیخواهد.
فکر میکنم بی آنکه خود بدانم این روزها و نه تنها همین روزهای دم دست که دوره ای طولانی، زیاد اذیت شده ام.
کاشتم و برنداشتم.
اهمیت دادم و بی اعتنایی گرفتم.
بماند که میپذیرم اگر بگویید تو هم کم ناامید نکرده ای آدم ها را.
کم بی تفاوت نبوده ای به مهم هایشان.
خب همین است، همیشه هم دلم نمیخواهد بکارم. هیچکس نمیخواهد.
حرفم روی مود ها نیست، رو
هیچکس به طور دقیق از آینده خبر نداره ، همه ی آدم ها طبق تصوراتشان وارد مسیری میشن و تنها چیزی که میدونن اینکه باید تا ته مسیر رو برن . از حواس لامسه ، شنوایی و هر چیز دیگه ای که دارند و میشه باید استفاده کرد. ته این مسیر  بسته به کارهایی که انجام دادن ، تجربه هایی که کسب کردند متفاوته . اصلش اینه که این مسیر برای همه میتونه یکی باشه! در واقع ته این مسیر در ابتدا از عدم شکل گرفته اما هر چه بیشتر پیش بری در واقع این تو هستی که آخر این مسیر رو میسازی .
دیروز آروم و سر به زیر سر شد, من لیست کارهای دفتر رو توی سررسیدم نوشتنو و کنار هر کدوم که انجام شد یه تیک صورتی اکلیلی زدم, دیروز روز آرومی بود روز آرومِ کم انرژیِ من.
روزی که به امید دیدن همسرم و فیلم تختی و بودنمون با هم سر شد.
عصر دو تا قلمه پتوس رو که حسابی ریشه گرفته بودن زدم زیر بغلم تا برم خونه, تو حال و هوای خودم داشتم یه مسیری رو پیاده میرفتم که سرم گیج رفت افتادم شقیقه ام به یه میله آهنی اصابت کرد و مابقی داستان رو بزار تند بگم برات, کنسل
آدمی بودن غم انگیز است.
وقتي هوای آسمان به سرت بزند 
و بال نداشته باشی.
ميون حسای بد امروز فقط اونجاش خوب بود که زهره دایرکت زد امروز رفتم حرم و نمیدونم چرا یهو یادت افتادم و کلی برات دعا کردم چقدر خوبه آدم دوستایی داشته باشه با اینکه حتی یه بارم ندیده باشیشون ولی به یادت باشن
 
باز هم جای شکرش باقیه که ادم با نوشتن میتونه خالی بشه.
بچه ها الان یه مطلب به ذهنم رسید که خواستم با شما ها در ميون بذارمش.
شنیدین که میگن ادم باید پولدار بودن رو یاد بگیره؟ نه صرفا پولدار شدن؟ همینه.
 الان میخوام ایده شخصیم رو یجورایی راجع به این موضوع باهاتون در ميون بذارم.
تجربه نشون داده که ما ایرانیا تو شرایط سخت بهتر عمل میکنیم تا در زندگی عادی.
موفقیت و بهبود زندگی اثر هر روز انجام دادن توسعه فردی و اجتماعیه.
حالا این کلمات در ظاهر دهن پر
راستی از زندگی برایت بگویم.زندگی هم خوب است. با همین سختی و آسانی، و با همین بالا و پایینش ادامه دارد. امروز هم گنجشک ها می خواندند و ابرها به مهمانیشان باران هدیه می آوردند. خورشید باز هم مثل قبل یک بار طلوع و یک بار غروب کرد. از دیگر چیزها خیلی خبر ندارم. راستش نمی دانم چند نفر دارند رنج می کشند یا چند نفر گرسنه اند. از ادمهایی که با ناباوری و در کمال ناکامی امروز جان کندند، از کسانی که همین حالا دارند توی آشغال ها می گردند، از شیاطین در قالب ان
+نرفتم خونه مامان بزرگم و الان همه دور هم دارن آش سیرابی میخورن و خداروشکر منم سیرابی دوس ندارم بعد خونه هم به قدری خالیه که هی دلم میخواد به یکی التماس کنم ی ربع باهام حرف بزنه:/اصن خونه بدون خواهرکوچیکهخونه نیست کع‍♀️
+تنها درسی که تونستم برای فردا دوره کنم زبان بود آخه دفعه پیش افتضاحا گل کاشتم و یک درصد زدممثلا میخوایم جبران کنیم
+کل خونه رو گشتم دنبال ی چیز جذاب و متفاوت آخرشم لیموترش برداشتم نمک زدم خوردم.الانم حسابییی ضعف کردم و حتی
همیشه که به خوشی نیستزندگی شبهای غم هم داره . تنهایی . غربت
ميون یک جهان ، خودت رو بیگانه دیدن 
حتی زخم خوردن از نزدیکانت
و بعضی شبهاش. وقتي دیگه هیشکی نیست
و در این لحظه سردمه . هوا خوبه ها ولی من سردمه و اتفاقا عمدا دارم پست می نویسم که یادم بمونه
راستی برای اولین بار توی عمرم سرگیجه ی واقعی رو تجربه کردم.وقتي حتی با بستن چشمهات هم همه چیز میچرخن و میچرخن
همه چیز تو ذهنمه و هیچی نیستو جمله اخری که میتونم بنویسم خطاب به مادرمه که خوشحالم ا
ما خیلی کارا کردیم، نگفتیم که ریا نشه.این درخت‌ رو من کاشتم توی حیاط دانشکده، البته با کمک علیرضا.خواستم بگم کی می گه ریاکاری خوب نیست؟ اونایی که می گن ریاکاری خوب نیست، همونایی ان که به پسر می گن نباید گریه کنی و با کسی درد و دل کنی و خودکار رنگی داشته باشی و . . به دختر هم می گن نباید دوچرخه سواری کنی و ابراز احساسات کنی و ورزش رزمی یاد بگیری و بری فضا و . حالا اینا بهونه بود، خواستم بگم سلام رِفیق !بیا توی کمپین #آری_ به_ریااگه درخت کاشتی، اگ
چن سال میشه که
یکی کنارمه
بی بوسه و بغل
اون داد می‌کشه
من توی فکرتم
پشت اتاق عمل
دعای من شده
ای کاش دخترم
شبیه تو نشه
دردام بیشتره
از درد همسرم
که فکر بچشه
موهای مشکی و
چشمای قهوه ای
دلش رو می‌بره
اسمی که دوس داره
اسم توئه ولی
این زجر آوره

من اون مداد سفیدم که وقت نقاشیت
ميون باقی رنگا غریب و بی کس شد
دوباره یاد تو افتادم و زمان برگشت
دوباره یاد تو افتادم و هوا پس شد

چن سال میگذره
از گریه های من
از ازدواج تو
از عشقی که یه روز
ارزون فروخته شد
تو
آی بچه ها، بزرگترازباله هاروتو کیسه ها بریزیدميون دشت و جنگلتوی دریا نریزید
جنگل وقتي قشنگهکه پاکه و تمیزهمحیط ما برامونخیلی خیلی عزیزه
زمین رو پاک نگه داربچه ی خوب و باهوشوقتي میری به گردشاینو نکن فراموشمحیط زیست همیشهباید پاکیزه باشهاگه کثیفش کنیزشت و آلوده میشه
تمیز باشیدتمیز باشیدپیش خدا عزیز باشید.
#زندگی_به_سبک_مهدی (۴۲)
در حدیث ابن شبیب از امام رضا علیه السّلام نقل است که آن حضرت فرمود:اى پسر شبیب ! اگر مى خواهى که به درجات اعلاى بهشت رسى ، با ما باش ! به غم ما غمگین باش و به شادى ما شاد! و بر تو باد ولایت ما! که هر کس سنگی را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را با آن محشور کند.
طبق روایت هر کسی که هر چیو واقعا دوست داشته باشه شبیهش میشه و در آخر باهاش محشور میشه .
یکی از همرزمان شهید لطفی میگه حاج مهدی هرچی ازش فوت می شد ، زیارت عاشورا
شاملو میگه
تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم ،
و آن نگفتیم که به کار آید .

من در پی کلمه ای که دل شکستن را بلد نباشد .
من در پی جمله ای که کسی را کوچک نشمارد .
من به دنبال عبارتی که شادی های کسی را حقیر نکند .
غم هایش را بزرگتر نکند .
شادی تو دل آدم غمگین یه جوونه اس که هنوز ریشه نزده تو خاک دلش !با یه دست کاری کوچیک میمیره !
انگیزه های تازه !یه گرمای کوچیکه !یه شعله باریک و کم سو.که اگه حواست نباشه با یه فوت خاموش میشه !
خاموش میشه !
من ضعی
آدمی بودن غم انگیز است.
وقتي هوای آسمان به سرت بزند 
و بال نداشته باشی.
ميون حسای بد امروز فقط اونجاش خوب بود که زهره دایرکت زد امروز رفتم حرم و نمیدونم چرا یهو یادت افتادم و کلی برات دعا کردم چقدر خوبه آدم دوستایی داشته باشه با اینکه حتی یه بارم ندیده باشیشون ولی به یادت باشن
+دندونم درد میکنه 
ولی تحمل درد جسمی خیلی راحت تر از دلگرفتگیه.
من به صدای باد فکر کردم و دیدم که دارد از من دور می شود. من به چشمانش نگاه کردم و فهمیدم که مایل ها با آن درخشش درون چشم هایش فاصله دارم. من سرزمین ها را سفر کردم و فهمیدم قلبی که می گویم آن چیزی نیست که خودم باور دارد. من به ردهای خون و شلاق بر روی بدن موجودات نگاه کردم و سعی کردم تا می توانم روی آن ها بوسه بگذارم تا مرحمی برای زخم های کوجک و بزرگ آن ها باشم. من دیدم که خاطراتم در کنار چشمانم در حال محو شدن هستند. من محور کلماتم را بر روی دفتر خاطرا
من نمیتونم بگم کدومشون مهمترن!نمیتونم بین تیک‌تاکِ ساعت و صدای جیرجیرک‌ها یکی‌شون رو برای خواب انتخاب کنم چون جفتشون بهم آرامش میدن.حتی اون پتو‌های سنگین‌ِ سفید گُل‌گُلی‌های قدیمی هم باعث میشن من زودتر بخوابم.آهان! توی پذیراییِ خونه قبلی‌مون شومینه داشتیم.زیرِ اون سفال‌های به ظاهر چوب رو روشن میکردیم و بهش خیره میشدیم.مامان میگه من چندین بار بی‌هوا جلوی گرمای آتیش خوابم برده بوده!ولی هر چقدر که فکر میکنم هیچکدومشون به قدرت رویا‌
صبح اینقدر اضطراب گرفته بودم که گریه میکردم میگفتم من مهاجرت که سهله اصلن کنکورم نمیخوام بدم من میخوام برم دانشگاه آزاد بی کنکور واحد کیش و خب تمام این داستان برا این بود که از درسای تعیین سطح هیچی نفهمیده بودم و نمیخواستم برم امتحان بدم
و خب در حالی که والدینم مسئولیت پاک کردن اشکای طرفین صورت منو متقبل شده بودند مدام این نکته را متذکر میشدند که این امتحان زندگیتو بهم نمیریزه برو امتحانو بده اصلن سفید بده صفر بده ولی حداقل دستت بیاد کجای ک
به ریختن ناگهانی باورهایم عادت داشتم . یعنی طوری نبود که اگر باورهام بریزن شوکه بشم . چون اونقدر شده که سعی کردم در مورد آدم ها خوب فکر کنم و بعد یه هو دیدم نه من خیلی خیلی زیادی خوب دیده بودمشون . ولی شوکه میشم . این معنیش اینه که عادت نکردم . شاید بهتر بود در اول نمی نوشتم که به ریختن ناگهانی باورهام عادت دارم. شاید باید می نوشتم سعی دارم که عادت کنم ولی نکردم .
وقتي که تا جا داره آدم سعی می کنه که تلاش کنه و جون بکنه و بجنگه و این صحبت ها و درنهایت
بیست سال و اندی سن دارم و در تمام این بیست سال و اندی برف ندیده ام ، باورتان میشود؟! نمیشود؟ خب اجازه بدهید واضح تر بگویم ، در تمام این سالها بارش برف را ندیده ام . این جمله بهتر است . فاصله خانه ی من تا مرکز استان ۹۸ کیلومتر یا شایدم ۸۹ کیلومتر است . ولی هیچگاه برف تازه را ندیده ام . ان چند باری هم که برف دیدم ، ته مانده های چند روز قبل بوده و بگذارید بگویم اخرین باری هم که برف مانده دیدم سال ۹۵ یا ۹۶ بوده . حالا اما هنوز هم برفی نباریده ولی "ف" میگوی
متن آهنگ یکی در ميون مازیار فلاحی
می دونم؛ یکی این وسط بینمونه
یکی که حواست، بهش پرته انگار
تا میگم؛ چرا این روزا بیقراری؟
میگی خوبه حالم
برو! دست بردار
من حس می کنم، عطرشو رو لباست
دلت پیشِ من نیست
می دونم کجایی
ادامه مطلب
معلومه؟
معلومه که گلابیه داره دستاشو می‌کشه به سمت بالا تا برسه به زردآلو و بتونه بغلش کنه؟
معلومه که لپای اون از خجالت این سرخ شده و این از عشق اون سبز؟
اگر از بهار یه چیزش رو دوست داشته باشم، همین جوونه‌هان. همین کوچولوهایی که دارن آروم‌آروم بزرگ می‌‌شن، دوباره زنده می‌شن، دوباره سبز می‌شن.
آخرین بار که رفتیم خونه میلیحه خانوم و حاج‌آقا، اواخر بهار یا اوایل تابستون بود به گمونم. خودم درست یادم نیست، ولی می‌گن که حاج‌آقا به من می‌گفت
یک پیرزن چینی دو کوزه آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده میکرد. یکی از کوزه ها ترک داشت، در حالی که کوزه دیگری بی عیب و سالم بود و همه آب را در خود نگه میداشت.
 
یک پیرزن چینی دو کوزه آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده میکرد. یکی از کوزه ها ترک داشت،در حالی که کوزه دیگری بی عیب و سالم بود و همه
تو زندگی آرزوهای زیادی بوده که بهش نرسیدم؛ آرزوهایی هم بود که بهش رسیدم ولی بعد به خودم گفتم کاش نرسیده بودم، چون اون چیزی که فکر می‌کردم با اون چیزی که در واقعیت وجود داشت و اتفاق افتاده بود زمین تا آسمون فرق داشت! اونجا بود که فهمیدم اون به صلاح نیستی که گاهی میگن یعنی چی! 
با همه‌ی این‌ها بازم وقتي که فکر می‌کنم می‌بینم حسرت اون‌هایی که بهشون نرسیدم، ای‌ کاش‌هایی که بعدش سرتا پای زندگیم رو گرفت بیشتر از درد اون‌هایی بود که بهشون رسید
یه وقتایی حس میکنی تو سیاهیِ مطلقی
هرچی دست و پا میزنی که خودتو نجات بدی از این مخمصه دلهره آور بیشتر میری تو قعر
و اونوقته که حس میکنی تموم شدی
دیگ دست و پا نمیزنی تنها یه گوشه خلوت میشه مرهم این روزای باقیت
و من ميون این تاریکی و این قعر
ميون این عمق ناامیدی و کنج خلوتم هرازگاهی به آسمون بالای سرم به نشونه هراس و امید زل میزنم
گاها اشک میریزم و گاها شاید بیشتر مچاله میشم تو خودم
اما ته دلم این روزا میگ هنوزم یه امیدی هست
قبلا هم بود
چرایی‌اش را دقیق نمی دانم، امّا هربار که نگاهی گذرا می اندازم به دو تا دفتر برنامه ریزی ام که گزارش های دو سه سال درس خواندن را روز به روز و هفته به هفته در آن ثبت کرده ام - گرچه برخی صفحاتش نیز خالی مانده - یک نکته ای توجهم را جلب می کند و آن، یک بی ارادگی، یک بی میلی به درس خواندن، یک روح ناکام و یک دانش آموز نسبتاً خسته است که گاهی با شتاب درس می خواند و ساعت مطالعه اش بالاست؛ گاهی باکندی و ساعت مطالعه اش نه چندان بالا؛ گاهی نیز اساساً از درس و
چرایش را دقیق نمی‌دانم، امّا هربار که نگاهی گذرا می‌اندازم به دو تا دفتر برنامه‌ریزی‌ام که گزارش های دوسه‌سال درس‌خواندن را روز‌به‌روز و هفته‌به‌هفته در آن ثبت کرده‌ام - گرچه برخی صفحاتش نیز خالی مانده - یک نکته‌ای توجهم را جلب می‌کند و آن، یک بی‌ارادگی، یک بی‌میلی به درس‌خواندن، یک روح ناکام و یک دانش‌آموز نسبتاً خسته است که گاهی با شتاب درس می‌خواند و ساعت مطالعه‌اش بالاست؛ گاهی با کندی و ساعت مطالعه‌اش نه چندان بالا؛ گاهی ن
سلام 
حدودا ده دقیقه از دو شب میگذره.در میانه تعطیلات تابستانی هستیم و صدای من رو از گلستان دوازده پلاک پنجاه و دو میشنوید.موضوع مورد بحث امشب ما خود»هستش.ما با خودمون چند چندیم؟!مشکلی که هفته پیش باهاش دست و پنجه نرم کردم و در مواقعی از دستم خارج شد.از مسائل ساده شروع شد و تا همین چند ساعت پیش به جاهای بزرگتر و مهمتری رسید.از بچگی دوست داشتم یه کار بزرگ انجام بدم.بزرگ نه اینکه معروف بشم بزرگ یعنی یه کار قشنگ یه کاری که روی خیلی‌ها تاثیر بزار
بیرون رفتی تو این روزا؟ یه جوریه انگار داری تو یه فیلم زندگی میکنی! تو یه قسمت از کتاب تاریخ! تو صحبتای مامان بزرگا وقتي از گذشته میگن! همه تو هول و ولا ان. هرجا که قدم میذاری ميون صحبتا اسم  "کرونا" میرسه به گوشت. داروخونه ها رونق گرفتن! مردم بالاخره گیر یه مصیبتی افتادن که یکم هم به "خودشون" فکر کنن. به جسم خودشون، جون عزیزاشون. به اینکه شاید قدر لحظه هایی که کنار همدیگه ان رو بیشتر بدونن. لحظه های خالی از آغوش. گرمیِ دستایی که زیر دستکشا گم شدن
 
دانلود آهنگ جدید احسان خواجه امیری به نام جاده ای که ساخته بودم
آهنگ جدید جاده ای که ساخته بودم از احسان خواجه امیری
Download New Music Ehsan khajeh amiri - Jaddehi ke sakhteh bodam
واسه این که بشه به بی تو یکم آروم بگیرمبه جاهایی که ازت خاطره دارم نمرمعطر دل خواه تو هر جا به مشامم میخورههمه وجودم رو میگیره حس دلهورهاونی که دنیاش بودم رفت و دیگه برنگشتجاده ای که ساخته بودم از روی خودم گذشتشکل یه سایه ميون غربت یه منظرسوقتي تنهایی دارم از تو خیابون میگذرماون روزامون
ميون این هلهله ها کیه صدام میزنه
دست نوازش کیه روی موهای منه
آره صدای مهربونه پدره
صدا صدای گریه های مادره
روی خاک انگاری با چشمای تار
بابامو می بینم تو گرد و غبار
آره درست می بینه چشمام اومدی
دیدی که زیر سم اسبام اومدی
بغلم کن بابا بغلم کن
بابا بغلم کن بغلم کن
جون زهرا بغلم کن بغلم کن
بابا توی این شلوغیا کشیده شد موی من
شبیه مادرم شدم شکسته پهلوی من
زره نداشتم و شکسته بدنم
دیدن یتیم همه بیشتر زدنم
وقتي که افتادم زیر دست و پا
آهسته اسمت رو میزد
#پارت_1
#متغیر
باانعکاس نور خورشید از پنجره اتاق به صورتم چشم باز میکنم کلافه وسط تخت مینشینم
_پووووف باز یه صبح دیگه و تکراری
کلاعادت داشتم صبح هاوقتي بیدار میشوم غر بزنم 
بی حوصله از روی تخت بلند میشوم درحالی که خمیازه میکشم دست در موهای بلند بلوندم میکنم به سمت در حرکت میکنم که خودم در ایینه میز آرایشی نزدیک در میبینم چشم های نسبتا درشت قهوه ای بینی متوسط لب های کوچک صورتی رنگ با ابرو های پهن قهوه ای با موهای بلندی که دیگر بلندی اش داشت به
بله! بنیادهای قدیمی کوبیده می‌شن تا روش‌ها و تفکرات تازه رشد بکنن :)
از کار کردن با تری دی مکس لذت می‌برم. بالاخره بعد از یه صحبت طولانی با یه دوست خوب، علی، از ميون تری دی مکس و بلندر، مکس رو انتخاب کردم.
+ و گویا وجودش به یک حالت انسانی تنزل پیدا کرده بود.
 
امواج کیهانی از اعماق فضا برای آشکار کردن وجود یک تالار در یک هرم 4500 ساله مصر و یکی از عجایب هفت‌گانه دنیای باستان، واقع‌شده به زمین سفر کردند. ولی آن‌ها موجودات کوچک سبزرنگ بیگانه نبودند، بلکه ذرات بنیادی کوچکی بودند به اسم "ميون"!
محققان ژاپنی و فرانسوی در ماه نوامبر 2017، اعلام کردند که آن‌ها از سه نوع متفاوت از گیرنده‌های "ميونی" برای آشنایی بیشتر با ساختمان داخلی اهرام استفاده کرده‌اند و طی این تحقیق موفق به یافتن یک تالار عظیم و ناشن
باز افتادم توی مخمصه ی ترس و دلهره!
ميون یه عالمه کار که نمیدونم چجوری باید اونا رو با هم و با خودم تنظیم کنم! چقدر مدیریت سخته!
اونم وقتي که پای آدمای قلدر وسطه!
شرایط از حالا خیلی سخت میشه یعنی بنظر میاد که سخت میشه اونم با انتخابی که کردم!
انتخابی که نمیدونم درست بود یا نه! از پسش بر میام یا نه!
کاش میتونستم صدای خدا رو بشنوم که بهم دلگرمی میده:
" یک قدم با تو تمام گام های مانده اش با من."
ادامه مطلب
سلاااااام سلااااااام سلااااااام سلااااااااااااام خوبید؟منم خوبم! جونم براتون بگه که امروز روز درختکاریه و منم به پاس این روز قشنگ کلی نیلوفر تو دو تا باغچه کوچیک خونه نظر.آبا.د کاشتم تا تابستون نیلوفرام غوغا کنند و از دیدن زیباییشون روحم شاد بشه!گل نیلوفر همیشه منو یاد بچگیهام می اندازه یادتونه مامان یه عالمه نیلوفر تو حیاط خونه می کاشت و صبحها چه غوغایی به پا می شد و چقدررررررررررررر زیبایی گلهاش روحمونو نوازش می کرد و چه حس و حال قشنگی
حتما شما هم بعضی وقتا به این فکر کردین که راز هاتونو با چه کسی در ميون بذارین، اصلا در ميون بذارین یا نه؟
اینجا میخوام دو دسته ادم رو بهتون معرفی کنم که تا حد امکان باید از در ميون گذاشتن راز باهاشون خودداری کنید
دسته اول آدم هایین که زیاد حرف میزنن. این دسته چون از همه چی و همه کس حرف میزنن واقعا انقدر قابل اطمینان نیستن که بخواین چیزی بهشون بگین و ازشون بخواید که به کسی در مورد اون نگن. اگر مدتی با دقت به حرفاشون گوش بدین متوجه این میشید که از
دانلود آهنگ مهرزاد امیرخانی – چرا نمیشه

Download New Song Mehrzad Amirkhani – Chera Nemishe

 



 

دانلود آهنگ مهرزاد امیرخانی چرا نمیشه



دانلود آهنگ مهرزاد امیرخانی چرا نمیشه
 

متن آهنگ مهرزاد امیرخانی با نام چرا نمیشه
   

عشقم از دستم رفت اسم خودمم یادم رفت
شاخه شکست زیر پام پوسیده بود این درخت
من اگه دوسش نداشتم غم روی غماش میذاشتم
میدونی دردم چیه این درخت رو خودم کاشتم
چرا همیشه هی نمیشه یکی پیدا شه خوشبخت شم
که جای اسمم بگه عشقم آدما دائم دروغ
سمی بهم میگه نسبت به قبلنات قوی تر و بزرگتر شدی. حس میکنم حرفش درسته. قبلا تو سختی زیادی بال بال میزدم. زیادی غر میزدم ولی الان دیگه یاد گرفتم وقتي غم بیخ گلومو میگیره بی صدا با خودم درد و دل کنم خودمو آروم کنم و بغضامو نگه دارم که شبا اشک بشن. یاد گرفتم اونقدر بخوابم تا مرز بین خیال و واقعیت رو نتونم تشخیص بدم. یاد گرفتم لال شم. یاد گرفتم وقتي کلی حرف و گله دارم به خودم بگم مبادا دلی بشکنی از دل شکسته ی خودتا مبادا حرفی بزنی که زخم شه روی زخمای دی
اینجا همیشه خاکستریه، فرقی نداره چقدر بخوای به رنگ ها اهمیت بدی. ته رنگی بودنت دو رنگه، سیاه، سفید. میگی نه؟ به این تارهای روی شقیقه ام نگاه کن. یه دسته ی کاملا سفید. 
اینجا همیشه خاکستریه حتی وقت هایی که ناخن های لاک خورده ی یه خط در ميون پریده مو توی جیب های پالتوم یا زیر جزوه ها قایم می کنم تا حراست خوابگاه نبینه. 
اینجا همیشه خاکستریه حتی وقتي صداشون توی هندزفری می پیچه و مستقیم تو قلبم فرو میره. حتی وقتي وسط خوندن شعرهای فرمالیست غرب یه سر
با شروع کرونا، اعلام شد که آزمون تخصص ما هم از ۱۵ اسفند به ۴ اردیبهشت جابه‌جا شده. خوشبینانه میتونست یه فرصت تازه برای یه مرور دیگه و کم کردن استرس باشه اما انگار حق با بچه‌ها بود که از همون اول تو سروکله خودشون زدن. ماها هرکدوم یا سرکار پاره وقتيم یا کشیک یا یه تایم مرخصی چند ماهه گرفتیم و درس خوندیم تا بالاخره برسیم به اسفند که خب . بگذریم هرچی بیشتر ازش بگم داغونتر میشم. فشار روحی و استرس توی این چند ماه، کم بود که کرونا هم اضافه شد. کم و ب
کاش می‌تونستم بعضی لحظه‌ها رو ذخیره کنم، اونموقع می‌شد گوشه‌ای تویِ همهمه‌های این دنیا وقتي بیقرارم حسشون کنم، درست مثل این روزای گرمِ   نفس گیر  ، اگه میشد  بتونم  اون حسو بگیرم ميون دستام، چشمامُ ببندم و به جونم تزریق بشه. حتی تصور و فکر بهش هم هرچند گذرا اما حالمُ خوب میکنه.شاید اگه اینطور بود سخت‌ترین تصمیمات هم تو شرایط بد با خوش‌بینانه‌ترین حالت ممکن گرفته می‌شد. 
+یادداشت شماره ۷
 
 
 میدونی چرا ازت بدم میاد؟! چون ميون این آشوب من دلم فقط به تو قرص بود، رو هیکل تو حساب کردم فقط، ميون این همه نامرد فکر کردم تو مردی بهت اعتماد کردم تو چیکار کردی؟! خنجرت رو تا دسته کردی تو قلبم!! آره نمیکشمش بیرون، نمیتونم بکشمش بیرون که این خنجر رو من خودم به خودم زدم تو فقط وسیله بودی انگار‌ و عین خیالت هم نیست همین نامردی‌ها آدما رو نسبت به هم بدبین میکنه نامرد، تو نامردی کردی، چرا نمیخوای بفهمی لعنتی، فکر کردم توی کثافت نزدیکترین
دانلود ریمیکس دیوار فرزاد فرخ
Download remix Farzad Farokh >> ♬ Divar ♬ >> Music streaming from wikimusic
 
عاقبت تقدیر بین ما دو تا دیوار ساخت
از من آزرده دل دیوانه ی بیمار ساخت
عاقبت عشقت مرا رسوای این دنیا کرد دور شدم
از چشم تو من ماندم و یک کوه درد
خاطراتت میزند آتش به قلب و جان من روح
من را میبرد پیش تو ای مهربان من
من هنوزم میپرستم چشم زیبای تو را عشق تو
بر من جفا کرد بی وفا با من چرا
من غرورم را شکستم تا من و تو ما شویم از خودم
هر بار گذشتم تا ز هم شیدا شویم
من هنوزم
دانلود اهنگ اگه دلت بخواد بری نمیزارم اصلا عشقم
دانلود کامل اهنگ جدید و عاشقانه مهراد جم به نام اگه دلت بخواد بری نمیزارم اصلا عشقم با فرمت mp3 با لینک مستقیم
 
- مهراد جم غمت نباشه دانلود آهنگ جدید مهراد جم غمت نباشه من عاشقتم حواست به . که عشق ميون ما رو اگه دلت بخواد بری نمیذارم اصلا عشقم زوریه نمیشه که از .متن آهنگ غمت نباشه مهراد جم. دلم میخواد با تو یه جای دورو که نباشه هیشکی خودت میدونی که الهی کور بشه نبینه اونی که عشق ميون ما رو اگه دلت
(4)درخت هدف ها
بزارین بحث رو با یه حکایت قدیمی در مورد شخصیت معروفی بنام لقمان شروع کنیم :گفته میشه کارفرمای  لقمان که ارباب او محسوب میشد،یه روز به او دستـور داد که در زمینش ، برای او کنـجد بکارد.ولی لقمان بجای کنجد، جُو کاشت.چند ماه بعد که زمان درو شده بود ، ارباب به مزرعه اومد و دید که لقمان بجای کنجد ،جو کاشته.از او سوال کرد : چرا جو کاشتی؟ لقمان گفت : به این امید جو کاشتم که خدا برای تو کنجد برویاند.اربابـش گفت : مگه چنین چیزی ممکنه؟! لقمـان گ
به حنانه گفتم: شبیه لینک نیست؟ و دنبال عکسی گشتم که نشانش بدهم. چند بار نگاهش را از صفحه‌ی گوشی بلند کرد، دقیق شد به نیمرخ سمت راستی و دوباره برگشت به گوشی. بعد -آن طور که بخواهی از زیر شوق نگاه کسی خلاص شوی- سر تکان داد، که یعنی شاید باشد. خب، به هر حال من خیال می‌کنم باشد، و فکر کردم که کاش تیغ تیغِ موهای کوتاه گیر نمی‌کرد به روسری تا من هی سرم را ماشین کنم.این‌ها مقدمه. امروز، کلاس که خلوت شد، دیدم لپ تاپش را زیر نیمکت جا گذاشته. حنانه داشت می
یه درخت خشک وبی برگ ميون کویر داغتوی تهمونده ذهنش نقش پررنگ یه باغشاخه سبز خیالش سربه آسمون کشیدبرو دوشش همه پرشد زاقاقی سفیدزیر سایه خیالی کم کمک چشماشو بستدید دوتا کفتر چاهی روی شاخه هاش نشستاولی گفت اگه بارون بازبباره توکویر،دیگه اما سررسیده عمراین درخت پیردومی گفت که قدیما یادمه کویرنبود، جنگل وپرنده بود و گذر زلال رودگفتن و پریدن با یه دنیا خاطرهاون درخت اما هنوزم تو کویر باور
اولی گفت اگه بارون بازبباره توکویر،دیگه اما سررسیده عم
اطراف ما پر از انرژی منفیه 
پر از خبرای بد 
پر از الودگی 
پر از خستگی 
همه نا امید و ازرده خاطرن 
اگر بخوایم تو این اجتماع رها باشیم میمیریم. 
پس 
بیایم از فردا 
ميون تمام گل و لای و تاریکی ها 
دنبال یه نقطه نورانی و کوچیک باشیم! 
و بخاطرش خدا رو شکر کنیم 
نقطه نورانی میتونه شب خوابیدن و صبح بیدار شدنه! . خدایا شکرت که به من امید داری و من رو از نعمت زندگی محروم نکردی. 
نقطه نورانی میتونه نوشیدن یه لیوان چای گرم کنار خانواده باشه. خدایا ش
دانلود آهنگ حامد زمانی سپیدار
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * سپیدار * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , حامد زمانی باشید.
دانلود آهنگ حامد زمانی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Hamed Zamani called Sepidar With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ حامد زمانی به نام سپیدار
با عشق این قصه شروع میشه اون جا که عطر یاس میپیچهمن مردمی رو میشناسم که دنیا کنار عشقشون هیچهآتشفشان تو قلب مرداشه کوهن که
اینو نوشتم؟ نمیدونم، اما جیمینای عزیز و قشنگم از آخرین باری که دیدمت داره بیشتر از یک هفته میگذره و دل من خیلی برات تنگ شده. احتیاج دارم که ببینمت. و دستات رو بگیرم. و بغلت کنم. و ببوسمت. هوا سرده کمی و من دلم میخواست تو دقیقا کنارم نشسته بودی روی همین مبل و من سرم روی شونه ت بود دقیقا مثل همون شب و دستات رو گرفته بودم و نمیدونم. حرف می زدی برام و من مثل آخرین باری که دیدمت زل میزدم به دندونای قشنگ خرگوشیت وقتي لب هات خشک میشد و لب تر می کردی! و حر
تقریبا دو سال پیش بود (شایدم بیشتر) که اون خمیرهای ژله ای مانند/ ژله های خمیر مانند :) (slime) تازه تو اینستا مد شده بود و هی از صداهاشون فیلم میذاشتن این خارجی ها و من که حتی اون موقع اسمشم نمیدونستم در به در دنبالشون می گشتم که فقط یبار بتونم بهشون دست بزنم. اونقدر پیدا نکردم که به کل یادم رفت و دیروز خواهرزاده ی همسایه مون داشت از سفرشون به مشهد تعریف میکرد که یهو گفت از این اسلایم ها هم خریدم. و بالاخره به آرزوم رسیدم و کلی باهاش بازی کردم :)
یکی
قسمت اول را بخوان قسمت 119
دستم را روی گاواهن گذاشتم و گفتم:
- همین که گفتم یک سال رعیتی دستت بوده دیگه نمی خواهم اجاره بدم
مش رجب بی توجه به حرف من گاو اهن را، براه انداخت. نمی توانستم اجازه دهم زمین ها را بکارد و می دانستم مش رجب کسی نیست که زبان خوش سرش شود.برای همین جلوی گاو اهن دراز کشیدم
مش رجب کلاهش را از سر برداشت و گفت::
- وخیز ضعیفه ابروریزی نکن.
- تا وقتي که گاو اهن را از زمین بیرون نبری پا نمیشم
مش رجب استغفر الللهی» گفت در همین وقت اوس
#در_جست_و_جوی_ثریا#عبدالرسول_کشمیری
تصحیح و بازنگری: سعید عاکفنشر ملک اعظم
یه شب از تنهایی حوصلم سر رفته بود که به خانمم گفتم بیا بریم یه کمی قدم بزنیم. اون موقع به ورزش نانچیکو علاقه مند شده بودم و همیشه دو تا نانچیکو تو دستم بود و دائما تمرین می کردمبعد راه افتادیم سمت خونه سید مهدی که همون نزدیکیا بود. در حالی که دو تا نانچیکوهام تو دستم بود و داشتم باهاشون ور می رفتم، زنگ خونه شون رو زدم. از پشت آیفون یکی گفت بفرمایین. فکر کردم صدای قناده.
آقای دکتر قاف فوق تخصص کلیه ی کودکانه. خوش اخلاق و خوش مشربه ولی خب زیادی چارخونه میپوشه به هر حال آدم که نباید کت و پیرهنش هر دو چارخونه باشن! در کل خوش قد و بالا هم هست هر صبح بعد راند و ویزیت مریضا میگه برید کلید کلاس پشت بوم رو بگیرین 
کلاس پشت بوم یه اتاق دو در دوعه که تو این هوای خوشگل و ابر و بارونی و خنک جای دلبریه 
کلا من از بچگی عاشق پشت بوم بودم همیشه از باباجون کلیدای پشت بومو میگرفتم و میرفتم برا خودم میچرخیدم و لذت میبردم از پشت بوم
شده هرگز یک موضوعی که براتون خیلی مهم با دیگران در ميون بزارید بعد احساس کنید که اونا نمیخوان باهاتون رو راست باشن؟
یجورایی انگار وقتي ازشون سوال میکنید و م میخواهید از جواب طفره میرن یا انگار زیادی نشون میدن که توی فکرن!
نمیخوان در واقع جواب بدهند.
یعنی فکر میکنن اگر راستشو بگن چی میشه؟
یا اگر نگن هیچوقت شما نمیفهمید؟
بنظرم اگر آدمیزاد و میشد از فهمیدن و کشف کردن و اختراع کردن بازداشت الان ما هنوز توی دورانی شبیه عصر حجر زندگی میکردیم
خوب میخوام یکم تیرم رو جمع بندی کنم و ببینم چه کارایی کردم و چه کارایی نکردم و باید جبران کنم توی این دو ماه باقی مونده تابستون^-^
(چقدر زود تیر شد"-"\من هنوز تابستونم رو شروع نکردمT-T)
خوب من داشتم الان به تیرم فکر میکردمو واقعا چون وبلاگ نویسی نکرده بودم رسما هیچی از تیرم یادم نمیاد._.ولی خوب دیگه خاطرات دست و پا شکسته منو از تیر قبول کنید:")
خوب اول از همه تیرخوب تابستون شروع شد و بعد از امتحانا بود خیلی بیرون رفتم نسبت به قبلا و مخصوصا امتحانات
دوتا راه دارین:
➖ یا اینکه برید مستقیم قضیه رو باهاشون در ميون بذارین و یه جوری حل و فصلش کنین، 
➖ یا اینکه ببخشیدش و کلا قضیه رو فراموشش کنین.
ولی معمولا ما هیچ کدوم از این دو تا کار رو انجام نمیدیم! بلکه شروع میکنیم تو ذهنمون صد بار قضیه رو تکرار میکنیم و بارها تو ذهنمون با طرف مقابل دعوا میکنیم!
نتیجه این میشه که پر میشیم از خشم و کدورت و ناراحتی. حالا یا یه روزی میترکیم و خشم مون رو روی طرف خالی میکنیم یا اینکه این ناراحتی میمونه تو دلمون و
میدونی چی اذیتم میکنه ؟
یه شبایی که دلم لک زده بود واسه دیدنت آرزو میکردم خوابتو ببینم یکم دلم آروم بگیره ولی دریغ از یک ثانیه تو خواب دیدنت 
از وقتي نیستی از وقتي فکرم و عقلم حالشون ازت بهم میخوره و نمیدونم دلم چه حسی بهت داره دارم یه شب در ميون خوابتو میبینم 
دیشب خواب دیدم داشتیم وسایلمونو میبردیم تو خونه خودمون بچینیم 
خونمون انگار ته دنیا بود ولی انقد حالم خوب بود که حاضر بودم باهات تا ته دنیام بیام 
خونه رو که داشتیم تمیز میکردیم یهو د
قسمت اول را بخوان قسمت 110
حاج حلبیان تمام چیزهایی که آورده بودم را خرید و پول خوبی بابت ان ها پرداخت کرد. اول بچه ها را به امامزاده بردم و بعد از اطراف امامزاده و مغازه ها برایشان گیوه و لباس تهیه کردم و به ده برگشتم پولی که گرفته بودم را در گنجه پنهان کردم و با خودم گفتم اگر یکی دوبهار دیگر بگذرد
با پول هایی که نصیر پس انداز کرده می توانیم کاغذ زمین ها را پس بگیریم و در تمام این مدت نگران بودم که نکند طلای بیاید و نسبت به زمین ها ادعای مالکیت بک
یکی از مشهودترین و مهم ترین قوانینی که تجربه کردم قانون عمل و عکس العمله . در این جهان من نمی تونم بدی کنم و انتظار خوبی داشته باشم ، نمی تونم کار نکنم و انتظار روزی داشته باشم ، نمی تونم بد اخلاق باشم و انتظار مهربانی داشته باشم ، نمی تونم خیانت کنم و انتظار وفا داشته باشم .
حالا بریم ببینیم این قانون رو کجاها میشه دید در بین بزرگان .
آنچه من خودم با دوستانم در ميون میذارم بیت زیبای "این جهان کوه است و فعل ما ندا"ی مولاناست . خیلی زیبا و ساده
 
 
ميون تمام کار های اسفندی که بیشتر شبیه مرگ است تا شبیه زندگی دوباره و بهار. (این دویدن ها و روز شماری کردن ها و سال بعد گفتن ها و کار ها رو حواله ی١٣روز دیگه کردن، بیشتر  شبیه مرگ است که انگار قرار است همه چیز تمام شود. یک فنایی دارد که بقایی ندارد )
ميون همه ی این ها وقتي مجبور میشم آلبوم رو دربیارم و یکی دوتا عکس مونده ات را نگاه کنم و لبخند بزنم به خودم و دق کنم تو همون ثانیه رو دوست دارم . 
حافظه ی خراب به حافظه ای میگن که با دیدن یه صحنه ا
 
میگن خانوما ناز دارند
نازشونَم می خریم
افتخار هم می کنیم به این کارِمون
چه داد و ستدی پر سود تر از خریدن نازِ تو خواهرِ گُلَم
ارزشِ داشتنِ قلبِ تو جونِ منه نه نازخریدنِ من
 
دیروز که کارم غلط بود و یه اتفاق بود و شرمنده ام که نگرانت کردم و جوابت رو ندادم (هرچند دروغِت نگم، یه کم دلم خنک شد که منتظر بودی چون من خیییییییلی وقت ها منتظرتم و تو حتی متوجه نمی شی چون من چیزی نمی گم)
 
ولی امروز راستش من برای اولین و آخرین بار خواستم کمی توقع کنم برات
خوابم نبُردميون صدای بلند رویاهام و نم نم بارون نتونستم بخوابم.باید از این به بعد موقع خواب یه چوب بلند بگیرم دستم و دونه دونه ی این جاه طلبی ها رو هیس هیس کنان ساکت کنم بلکه دو دقیقه چشمام روی هم بره.
*نمیتونم وصف کنم این تنهایی چقدر خوشمزه ست.این تنهایی و درس خواندن های دلی.
بعد از مدت ها یک مانتوی روشن دوخته بودم. به رنگ نارنجی. روی آستین هایش پولک و منجق و ملیله کاشتم. پزش را شب قبل در خانه آقای پدر مقابل چشمان عضو جدید خانواده، یعنی داماد کوچک تر داده بودم. آقای پدر به شوخی خواسته بود که فردا در خانه پدرِ تاج سر دست هایم را به نشانه گرم بودن مدام تکان دهم تا پولک ها و منجق ها و ملیله ها بهتر دیده شوند. آقای پدر است دیگر. شوخ طبع است و کارهای نابم را با شوخی تایید می کند. بیچاره آقای پدرم. او نمی دانست فردا قرار است چه
بعد از مدت ها یک مانتوی روشن دوخته بودم. به رنگ نارنجی. روی آستین هایش پولک و منجق و ملیله کاشتم. پزش را شب قبل در خانه آقای پدر مقابل چشمان عضو جدید خانواده، یعنی داماد کوچک تر داده بودم. آقای پدر به شوخی خواسته بود که فردا در خانه پدرِ تاج سر دست هایم را به نشانه گرم بودن مدام تکان دهم تا پولک ها و منجق ها و ملیله ها بهتر دیده شوند. آقای پدر است دیگر. شوخ طبع است و کارهای نابم را با شوخی تایید می کند. بیچاره آقای پدرم. او نمی دانست فردا قرار است چه
یه روزهایی هست 
وقتي اسمون ابی رو نگاه میکنی همراه با ابرهای سفید و پنبه ای 
دلت میخواد ميون این اسمون پرواز کنی و نفس عمیق بکشی 
با یه لبخند بزرگ وجود سرشار از نشاط خودتو نشون بدی
خلاصه دلت میخواد جیغ بزنی، بپری و این شادی رو با عالم و ادم قسمت کنی:)
یه روزهایی هم هست آسمون همون آسمونه
با همون ابرهای پنبه ای کوچولو کوچولو
ولی نه پای پریدن داری
نه پر پرواز
دیگه حتی یدونه تاپ تاپ قلبتم برات میشه یه کار سخت
ولی رفیق 
قسم به همون آسمون
قسم به  قلب
 
شاید نسلهای بعد گونه ی ما رو نبینند
 
توی گونه ی ما مواردِ خاص و کمیابی مشاهده شده
 
مثلا تصور کن وقتي عشقت تب کنه تو بمیری
وقتي پای عشقت در ميون باشه.
. دیگه نه کارت مهمه، نه خودت مهمی.
 
تصور کن همه چی شو زیبا ببینی
عشقت
هر چی از عشقت می بینی برات زیبا باشه
هرچی
چیزایی که بقیه به خاطرش عشقت رو سرزنش می کنند
ولی تو به جای سرزنش، سرسلامتی بهش بدی و کمکش کنی تا زیباترش کنه
 
به نظرت گونه ی ما در حال انقراض نیست؟
 
نع
 
در حال انقراض نیست
به جاش ی
با سلام خدمت شما کاربران عزیز خانواده برتر
من نویسنده پست (دختر مورد علاقم وقتي فهمید بهش علاقه دارم سرد شده) هستم.
واقعیت از این قراره که چون ترم آخر هستیم تصمیم گرفتم برم جلو و حرفم رو به ایشون بزنم و از ایشون خواستم که اگر مشکلی نبود بهم اطلاع بدن که با خانواده هامون در ميون بذاریم و به صورت رسمی جلو بریم. ایشون خیلی از بنده تعریف و تمجید کردن ولی گفتن که نمیتونن، وقتي بهشون گفتم که چرا گفتن دلیلم شخصیه.
ادامه مطلب
ميون کلومتون قند و عسل. توی بیان سمی چیزی پاشیده شده؟ امروز عصر وقتي وبلاگ رو باز کردم دیدم فقط یک وبلاگ ستاره‌اش روشته و بقیه همچنان خاموش. میگن وقتي عزیزی رو از دست می‌دی، باید دورۀ سوگ رو طی کنی و بعد دوباره برگردی به زندگی. میگن اگر زیاد توی سوگ بمونی و زانوی غم بغل بگیری، دلت سیاه میشه. یادت میره اصلاً برا چی زنده‌ای و چه وظیفه‌هایی داشتی. خلاصه می‌دونم روزای سختی بوده و می‌فهمم که حس و حال خوبی نداشتیم این چند روز و هنوز هم احتمالاً ند

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها