نتایج جستجو برای عبارت :

وقتی گل عشق تو رو کاشتم میون باغ دل

به یه دختره گفتم چه موهای قشنگی
گفت: کاشتم
گفتم چه دندونای سفیدی 
گفت: کاشتم
گفتم چه ناخونایی 
گفت: کاشتم
لامصب دختر نبود که محصول کشاورزی بود
 
دخترا وقتي میگن اتفاقا آرایش ندارم منظورشون اینه که گریم نکردن و اگر نه کرم و سورمه و رژل لب و روژ گونه و خط چشم براشون آرایش محسوب نمیشه
 
 
ته قَوِر سَر دِکاشْمه چَن رَقِم گِل سِرخ و زرد و اِسپه، خاطِرِ ته دِلشمع سو هاکِردِمه، گِل بَوینی خار ته گِلِ رو نَدیمه، لینگ بَیّه شِلترجمه فارسی بر سرمزارت چند رقم گل کاشتم برای خاطر دلت گلهایی به رنگ سرخ، زرد و سفید کاشتم  شمع را کنار گلها روشن کردم تا گلها را خوب ببینیامّا صورت نازنینت را ندیدم و از پا افتادم دوستعلی علیخانی / تیر نود و هشت
داشت جارو می‌کشید. رفتم چای ریختم گوشه‌ی اتاقم چمباتمه زدم به صداش گوش کردم. حس خوبی داشت ولی همه‌ش یه عذاب وجدانی وجود داشت که مرتیکه پاشو برو جارو رو ازش بگیر خودت جارو بزن خونه رو. مگه یادت نیست چند وقت پیش کمرش درد گرفته بود؟»
ولی خوب. :د
یه بار هم داشتم ته شهباز راه می‌رفتم. از جلوی یه مغازه رد شدم. صاحبش نشسته بود رو پلّه‌ی جلوی مغازه و لیوان چای‌ش رو چسبونده بود به صورتش. بامزه نیست؟ این کارهای کوچولوی لذّت‌بخش؟!
گفتم هر چی فکر و دغد
امروز من و همسر رفته بودیم روستا.چند تا قلمه از بعضی درختا جدا کرده بودم و کاشتم.دیگه جا برای درخت نداریم ولی چون علاقه دارم و قلمه هم معلوم نیست بگیره یا نگیره کاشتم دیگه.تازه بعد هم میشه جابجاش کرد یا بدی به کسی که فضاشو داره و میخواد بکاره.البته پارسال حدودا 10 تا قلمه انگور کاشتم که همشون سبز شدن:)همسر اونجا حالش بد شدسردرد میگرنی داره کم کم حالت تهوع هم اضافه شد دیگه ترسیدم و راه افتادیم بچه ها هم تو خونه تنها بودنبه همسر گفتم بگیر تخت
آخرین انتقال از وبلاگ پسرچوپان در بلاگفا به وبلاگ پسرچوپان در بیان




درخت گردو از پست لینکدین مهر 97

درخت مثمر در شهر را دوست دارم. موقعی که مرحوم همسرم عضو شورای شهر بود
طرحی به او دادم اما متخصص ها قبول نکردند. خودم جلوی خانه ام درخت گردو
کاشتم. یکی گفت ریشه اش پی ساختمان را خراب می کند. یکی گفت ریشه در راه
فاضلاب نفوذ و مسدود می کند. دیگری گفت از شاخه اش به پشت بام می رود.
وهمه گفتند بچه ها برای انداختن گردو سنگ پرت می کنند و شیشه پن
بابام برام یه فیلم 7 دقیقه ای از حیاط خونه مون فرستاده .هفت دقیقه ایستاده و از رعد و برق و تگرگ و بارون فیلم گرفته
قبل از دانلود شدن فیلم با خودم گفتم بیا هفت دقیقه بریم خونه ببینیم چخبره!
حین دیدنش یاد سوال میم افتادم که تو دلت واسه خونتون تنگ نمیشه؟
و جواب بی رحمانه ی منفی خودم
گفتم دلم واسه خانواده ام تنگ میشه اما واسه خونه نه.
و الان با دیدن این فیلم به یاد تمام 19 سالی که توی اون فضا زندگی کردم افتادم
روزهای بچگی و بازی هام با داداشم
مهد رفتن
امروز صبح تا ظهر خاک گلدون عوض کردم و گل کاشتم و باغچه رو مرتب کردم. عکس
ظهر تا حالا هم دندون میتراشم. دو تا تراشیدم. این سومیه! یعنی 15 امیه! دو تا دیگه هم برا تمرین باید بتراشم. باکسم که دیگه تکمیله. حال نداشتم هم نمیتراشم اون دندونا رو
+ چه خوب که خر نشدم برم پزشکی! 
+ آی آدم ها. 
دانلود آهنگ هوروش بند مثل ماهی + متن اهنگ 
Download New Mp3 Music Hoorosh Band – Mesle Mahi 
دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبا و شنیدنی هوروش بند با صدای مهدی دارابی به نام مثل ماهی با لینک مستقیم و کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ از تهران دانلود
متن آهنگ مثل ماهی هوروش بند 
آسمونت دیگه آبی و امن نیست
توی دلت دیگه جا واسه من نیست
دیدی نشد بشم صاحب قلبت
آخ چقدر کاریه این دفعه قهرت
من اگه خار می کاشتم ، تو زمین اینجوری عمرمو میریختم به پات
 
اون الان گل داده بود کجا رفت اونی که ق
یه دلیل اینکه دارم ازینجا میرم
واسه همیشه
اینه که
وقتي هوا افتابی میشه
من اینجوری میشم:
Home (2015) - Boov Do Not Dancing Scene
یعنی اتوماتیک بدن من ریسپانس قوی داره و با پای میپرم بیرون که برم بدوئم و کلا مودم عوض میشه.
برای هوای بارونیم همین جورم
من دختر شمالم :))))

حقیقتش من بدون آفتاب و بارون نمیتونم زنده بمونم.
برف باید باشه قطعا
ولی فقط بین دو هفته الی 4 هفته از سال
نه که همیشه هر زمان هر جا، نه که نه ماه از سال ما فقط برف ببینیم و زمین رو نبینیم.
من توی
دلم برای گرین گیب،خونه ی عزیزی که همیشه در یادم می مونه،تنگ شده.خودم اسمش رو گرین گیب گذاشتم.اولش سرسبز نبود ولی اون قدر توش گل و گیاه کاشتم تا این که اون قدر سرسبز شد که الان شش نوع درخت متفاوت و چند نوع گل تویش هست.آخ که خنکای هوای گرین گیبم رو چه قدر دوست دارم.گل های پیچ سفیدی که چند سال پیش کاشتم بالاخره اون قدر بزرگ شدن که تموم یکی از پنجره های روبه حیاط رو گرفته.گل پیچ صورتی پررنگ و بنفش هم داشت ولی حیف که خشک شدن.خیلی قشنگ بودن.الان
بسم الله الرحمن الرحیم
ازبی عنوانی هردری وری به ذهنم برسه میذارم اون بالا
و خانوم دکتری که با شلوار تو خونه ای میاد سر کار :) 
خداوکیلی چقد ریلکسه
+این گلدونارو برای حیاط رنگ کردم اصلا حال شمعدونی هایی که توشون کاشتم خوب نیست.شفای عاجل ان شاالله
                 
+من خیلی کمرو و مظلوم هستم شاید باورتون نشه
+وبلاگ عزیزم داره تبدیل میشه به روزانه نویسی و اصلا راضی نیستم:(
احساس میکنم داره به وبلاگم گند زده میشه
ایرج پزشک زاد طنز پرداز مشهور ایرانی و خالق کتاب دایی جان ناپلئون از خاطرات دوران کودکی اش می گوید:
از بابا پرسیدم بچه چه جوری میاد توی شکم مامانش؟بابا کمی فکر کرد. بعد گفت بیا بریم توی حیاط!به حیاط رفتیم بابا یکی از بته های گل سرخ رو نشون داد و گفت:- این بته اول یک تخم کوچیک بوده. بعد این تخم رو تو زمین کاشتیم. بعد بهش آب دادیم و بعد از مدتی بزرگ شد و حالا شده این بته بزرگ که می‌بینی. منم تخم تو رو توی شکم مامانت کاشتم و بعد تو آمدی. -با دست کاشتی ی
زندگی ام را در امید خلاصه کردم.آسمان بی انتهای خوشبختی را حصار آن قرار دادم تا خوشبختی زندگی ام را محاصره کند. دور تا دور آن گلهای علم کاشتم تا زینت زندگی ام علم باشد. پله هایش را از تفاوت ساختم تا هروقت بالاتر رفتم یادم بماند چه مراحلی را پشت سر گذاشته ام.درختی که چند سال پیش کاشته بودم را آب می دهم تا محصولش موفقیت باشد. بخشی از علمم را در رود گذاشته ام تا همه از آن بهره مند شوند.برگه ی امتحان علومم را به دیوار خانه ام چسباندم تا بدانم گاهی در ب
منی که توو کل زندگیم
فقط خوردم و شستم
یه شب خواستم و توانستم
یه کیک خوب بپزم
سریع با جنون لذت زنگ زدم
تا یار دعوت کنم
خواستم پز بدم که بلدم
خواستم تا بگم دوست دارم
اما فراموش کردم
شمع تولد بخرم
مثل دیوانه ها ترسیدم
و روی کیک سیگار کاشتم
تو روستامون داریم خونه میسازیمیه قسمتیش رو بابام خودش گفت انجام میدمبماند سه روزه که به خاطر باران اینور اونورش میکنهامروز اومدیم سر خونه،بیل به دستملات درست کردم،بلوک و اجر دادم دست پدرمیگم بسم الله شروع کنرفته بالا دیوار یک ساعت دوتا بلوک کار گذاشته میگم گفتین یه ساعت کار داره هاااااخرش راضیش کرذم بنا بیارهعااااقا کار را به کاردانش بسپارید
خدا این بارش نمیشد تابستون می بود که زمین جون بگیره نه سیل ببره
تعطیلات ما هم تموم شد و فردا به س
ميون این همه روزای تاریکی که با سرعت از بیخ گوشم میگذرن ، صدای هیچ بادی شنیده نمیشه
به قیمت گذروندن ثانیه هایی که از نور سریعترن درحالی که نفس های اخر این زندگی رو میکشیم
لای این همه دروغ که مثل دود اطرافمون رو پر کرده
خنده هایی محو از جنس نقابی که روش با یه فونت درشت نوشته "Made in your heart" !
و دلتنگ بوی نفس هاش
آخ که وقتي زل میزنم به شعله‌ی وحشی فندک موقع روشن کردن سیگار ، جای سیگارم فقط خودمم که میسوزم
میسوزم و بی صدا آب میشم ميون شعله های این اتیش
در این مطلب بهترین مراکز کاشت مژه و ابرو طبیعی در تهران، شیراز، اصفهان، تبریز، مشهد، کرج، قم و اهواز را به شما معرفی می کنیم. ما فقط کلینیک هایی را معرفی می کنیم که بالاترین میزان رضایت کاربران را داشته اند و حالت تجاری (سرعت بالا و کیفیت کم) ندارند. این لیست نتیجه ماهها تجربه و تحقیق است از این بابت مطمئن باشید.
معیارهای ما
نظر کاربران (آنهایی که ابرو و مژه کاشته اند و نظر کاربران تایید شده در تمام سطح فضای مجازی)
قیمت ها
تخصص و مهارت پزشک و می
نشستم وسط اتاق و از بین سه گلدون کوچک مرجانی که خریده بودم، قشنگ ترینشون رو انتخاب کردم. گلدون سرامیکی رو آوردم جلو و گل رو با احتیاط از گلدونش در آوردم و گذاشتم تو گلدون سرامیکی. بعد با بیلچه خاک رو آروم آروم ریختم دورش. خوب نگاهش کردم و ازش خواهش کردم تا چند روز دیگه که قراره تو دست های تو آروم بگیره مراقب گل هاش باشه. به دوتا جوونه گل جدیدی که زده بود سلام کردم و ازشون تشکر کردم که ذوق حیات دارن، دست کشیدم روی سرشون و بهشون گفتم دووم بیارید، ه
یادمه تو دوران فرجه ی امتحان علوم پایه ، بعد ناهار جمع کردن تمرکزم خیلی سخت بود ، پلک‌هام سنگین میشدن و دلم می‌خواست پنجره رو باز کنم و زیر پتو مچاله بشم و حداقل یک ساعت بخوابم . تایم بعد ناهار من همزمان بود با زمانی که آقای باغبون می‌اومد تا کارهای باغچه پشتی که دقیقا رو‌به‌روی پنجره ی اتاق منه رو انجام بده ، صدای آهنگ شاد افغانی اش هم اون قدر بلند بود که من به وضوح می‌شنیدم اش ‌‌. یادمه چند بار با دیدنش از پشت پنجره در حالی که من اینور حسا
چند وقت پیش بود که احساس کردم کنار تربچه هام داره یه چیز دیگه هم از خاک میاد بیرون! اولش فک کردم علف هرزی چیزیه، بعد مامان گفت ولش کن چندتا لوبیاس که من کاشتم! منم خدا شاهده عین بچه های خودم ازشون مراقبت کردم و گذاشتم کنار بچه هام زندگیشونو بکنن (نامادری خوبی میشم :) ) چند روز پیش مامان بهم گفت لوبیاهارو دیدی؟! گفتم نه چیزی شده مگه؟! گفت بچه دار شدن!! :)) یعنی آنچنان ذوق میکنم از دیدن اونا که فک نکنم اگه روزی برم سئول رو از نزدیک ببینم اینهمه ذوق کنم
۱.سفرهای زیادی که امسال باعث خنده های من شد
۲. امسال بر خلاف سالهای پیش سعی کردم به علاقه های خودم رسیدگی کنم. یکی از این علاقه ها کشاورزی بود. با تمام وجودم گل کاشتم، شکوفه ها را نوازش کردم و لبخند زدم.
۳.خندیدن های زیاد با دوستانم در کتابفروشی، با کتابخوان ها
۴.چندین عروسی که امیدوارم خداوند به زندگی جوان ها برکت بدهد
۵. یاد گرفتن زبان جدید همراه با خنده زیاد و دوست های جدید
۶. ورود به دانشگاه و رشته و دانشگاهی که عمیقا دوستش داشتم و نفس راحتی
اسفند سه سال پیش یک نهال توی باغچه ی حیاط پشتی کاشتم. بهار اومد و نهال های باغچه جلوی خونه شکوفه دادن اما اون نهال سبز نشد. منتظرش موندم تا شاید با بارون سبز بشه، اما هرچقدر صبر کردم، با بهار همراه نشد و خشک باقی موند. ناراحت بودم. باقی درخت ها سبز میشدن و توی پاییز دوباره عریان، اون نهال همچنان بی برگ بود.
چند روز مونده به بهار امسال، وقتي داشتم از پنجره ی اتاقم به باغچه سبز نگاه میکردم، متوجه شدم چندتا نقطه ی سفید-صورتی جایی اون گوشه هست. دقت
بالاخره حس و حال عید به بنده منتقل شد :)
ر.ک : معطلی بانک
ر.ک : معطلی و گیر افتادن در شلوغی تره بار
ر.ک : خلوت شدن خیابون شریعتی
ر.ک : همسایه های طی و لگن به دست ( اره خودمم باورم نمیشد :)) )
ر.ک : حس کردن بوی بهار ( فکر میکنم اولین سالیه که ابریزش بینی و عطسه های پی در پی ندارم و بالاخره الرژیی که درمان شد :)) )
ر.ک : برام سبزه سبز کرد :) دیشب بهم داد و گفت اینا نارنجه برای تو کاشتم ( بله مطابقا مردم از خوشی :)) )
ر.ک : بعد از چند سال اولین سالی که روزای اخر سال خاطر
وقتي سالها تنها میشی
وقتي با تنهایی خو میگیری
وقتي به همه دردات عادت میکنی
وقتي هیچ چیزی دیگه بیشتر ازین غمگینت نمیکنه
غمگین ترین لحظت
میشه لحظه دیدن پیک آخرت توی لیوان مشروبت
آخ که چه دردیه دیگه این آخری
انگار فرو ریختن آخرین دیوار قلعه ت ميون یه جنگ نا برابر
379لابد به هوای یک مطلب عاشقانه آمدید؟ نه نه. دیوانه کننده اوضاعی بود که با آن درگیر بودم. واقعا بعضی از مشتری ها من را تا مرز جنون می برند. خدایا توبه، از این که شماره ام را نوشتم گذاشتم سر در پیجم. :| فرت فرت زنگ میزد. "خانم این و ندارین؟" دو دقیقه بعد زییییینگ "خانم اون و ندارید؟ خانم چرا اون که من پسندیدم و تموم کردین؟" دیشب هم که بابت گلی که من کاشتم تماس گرفت و با همان ادبیات طلبکارانه از خجالتم درآمد. امروز کلا گوشی را گذاشتم روی حالت پرواز. ا
379لابد به هوای یک مطلب عاشقانه آمدید؟ نه نه. دیوانه کننده اوضاعی بود که با آن درگیر بودم. واقعا بعضی از مشتری ها من را تا مرز جنون می برند. خدایا توبه، از این که شماره ام را نوشتم گذاشتم سر در پیجم. :| فرت فرت زنگ میزد. "خانم این و ندارین؟" دو دقیقه بعد زییییینگ "خانم اون و ندارید؟ خانم چرا اون که من پسندیدم و تموم کردین؟" دیشب هم که بابت گلی که من کاشتم تماس گرفت و با همان ادبیات طلبکارانه از خجالتم درآمد. امروز کلا گوشی را گذاشتم روی حالت پرواز. ا
سلام بر شما مخاطبان گل زیبا 
اوایل اسفند بود فکر کنم که یک درختچه کوچک یاس هلندی گرفتم و اواسط اسفند که هوا یکم بهتر شده بود داخل باغچه کاشتم .  الان بعد از دو ماه اندازش سه برابر شده و گل های بسیار خوشبویی در شب داده .  رشد گلها و گیاه هایی که در ابعاد کوچک می خریم و بعد بزرگ میشن لذت  دو چندان به انسان چه برسه به اون که بذر یک گیاه رو بکارید . 
این گیاه فوق العاده مقاوم در مقابل ات و سرما و گرماست و ظاهر زیبایی به باغ یا باغچه ما میدهد . رایحه
BluRay,Mune: Guardian of the Moon 2014,x265 HEVC,دانلود Mune: Guardian of the Moon 2014 720p,دانلود انیمیشن Mune: Guardian of the Moon 2014,دانلود انیمیشن ميون نگهبان ماه Mune: Guardian of the Moon 2014,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود فیلم با حجم کم,دانلود مستقیم Mune: Guardian of the Moon 2014 1080p,دوبله فارسی,زبان اصلی,کیفیت بلوری,ميون نگهبان ماه,
ادامه مطلب
صبح چارشنبه از خواب بیدار شدیم بقیه وسایل رو به زور چپوندیم توی ماشین و رفتیم دو تا گلدون شمعدونی یه درخت شاهتوت و یه گلدون توت فرنگی خریدیم ، از قبل هم کلی درخت دیگه خریده بودیم و همون طوری که حدس میزنید به وانت هم نه گفتیم و همه رو به زور جا دادیم توی ماشین و راه افتادیم به سمت ییلاق .جاده رسیدن به خونه بخاطر بارون هایی که اومده بود شسته شده بود و نمیشد با ماشین رفت ، به زور و به سختی با دست خالی درخت ها و گل ها و . رو بردیم تا خونه . ناهار کوکو
 
دو تا چادر سیاه روی زمین پهن می کردیم. گندم ها را توی تشت می ریختیم و می شستیم و بعد که آبش می رفت، روی سیاه چادر پهن می کردیم تا خشک شود. بعد گندم ها را می بردیم مکینه کردی (آسیاب) تا آرد کنیم. کنار مکینه می نشستم. گندم را از بالا توی مکینه می ریختیم و زیر مکینه کیسه می گرفتیم تا از ارد پر شود.
 
با زجر بزرگ شدم و سختی زیادی کشیدم. زرنگ بودم اما کم حرف. سالی یک بار هم لباس نمی خریدیم. لباسم همیشه کهنه و پر از وصله بود. گاه این وصل ها آن قدر زیاد می شد
شش ماه اول سال گذشته، پاییز است که شبیه پاییز نیست چه تکرار بیهوده‌ای داشتم تمام روزهای عمرم شبیه به هم.
شاخه‌های گلدانم را که برگهایش میریخت سر بریدم و در گلدان جدید کاشتم و آرزو کردم که ریشه بدهند این شادی های سطحی دارد از عمق غمم کم میکند و این غم‌انگیز است ار خودم می‌پرسم چرا آن لحظه که دریا را دیدی و یا جنگل را و یا هر چیز دیگر را که آرزوی تو نبودند فراموش کردی که غمت باید انقدر عمیق باشد که اگر سنگ درش بیاندازی صدایش در نیاید حالا غمم
کنار این خیابونی که سرده
کنار این خیابونی که تنهاس
تو می‌آیی به شهر ساکت من
و میلادت سرآغاز یه رؤیاس
ميون جدول و سیمان و دیوار
تو سرسختی، ولی زیبا و تردی
ميون این خیابون‌های زشتی
تو تنهایی، ولی بازی رو بردی
توی این بازی بس نابرابر
هزار برگ برنده دست تو بود
صدای تو صداهامونو گم کرد
که بغض صد پرنده دست تو بود
ميون سنگفرش و کاشی و کفش
تو مثل روز روشن پا گرفتی
تمام حرمت این قصه بودی
که کم‌کم، کعبه رو از ما گرفتی
خدای زندگی بودی تو ای گل!
کنار کاشی
سلام به همه دوستان
 
امروز بعد از مدت ها با توجه به اینکه چند روز پشت سرهم هوا بارونی بود و زمان مناسبی برای کاشت خیار نبود رفتم و خیارهایی که از سال قبل بذرشون رو نگه داشته بودم رو به کمک مادرعزیزم کاشتم.
 
تجربه‌ی جالبی که داشتم این بود، من امسال برخلاف پارسال که همه ی خیارهامو در یک جا باهم کاشته بودم و به شدت هم‌بست شده بودن بیچاره ها. ازقبل جاشون رو آماده و مشخص کردم و بعدش زمان مناسبشون که امروز بود خیلی تمیز و مرتب هرکدوم سرجای خودشون
سی و نمیدونم چند روز مونده به کنکور. این روزها بی نهایت آرومم. حال امسال و پارسال همین روزهام اصلا قابل مقایسه نیست. این منبع آرامش چیه یا کیه الله اعلم! تازه پارسال آرامبخش هم مصرف میکردم ولی امسال هیچی و صد برابر هم آروم ترم. :) با وجود این که اندازه ی پارسال هم درس نخوندم… امیدوارم همیطوری آروم بمونم. :))
امروز آخرین روزی هستش که قراره توی هارون الرشید (ر.ک به پست های قبل) سپری بشه و فردا میام خونه. دلم برای تک تک شون تنگ میشه. نیکا، پریا، فاطمه،
دیروز آروم و سر به زیر سر شد, من لیست کارهای دفتر رو توی سررسیدم نوشتنو و کنار هر کدوم که انجام شد یه تیک صورتی اکلیلی زدم, دیروز روز آرومی بود روز آرومِ کم انرژیِ من.
روزی که به امید دیدن همسرم و فیلم تختی و بودنمون با هم سر شد.
عصر دو تا قلمه پتوس رو که حسابی ریشه گرفته بودن زدم زیر بغلم تا برم خونه, تو حال و هوای خودم داشتم یه مسیری رو پیاده میرفتم که سرم گیج رفت افتادم شقیقه ام به یه میله آهنی اصابت کرد و مابقی داستان رو بزار تند بگم برات, کنسل
بنجامین پوسید. از بین اون همه شاخ و برگ، فقط یکی از شاخه های بالایی حالش خوب بود؛ با یه برگ سبز و یه جوونه. اما چه فایده که تموم شاخه و برگای دور و برش ده روزی بود که خشک شده بودن و داشتن می ریختن، یه جورایی اون شاخه ی سبز هم محکوم بود به پوسیدن :)
بعضی از آدما هم اینجورین، نه؟! هر چقد مقاومت کنی آخرش باید تسلیم بشی؟!
شاخه ی سبز و جدا کردم به نیت قلمه زدن، که خودش جدا ریشه بزنه بکارمش. ولی اونم بعد دو هفته مراقبت های ویژه خشکید، طاقت جدایی نداشت فکر
بیایید میخواهم باز برایتان بدگویی دنیا را بکنم.
هنوز رخت چرک سیاه را از تن نوشته هایم درنیاورده ام، دلم نمیخواهد.
فکر میکنم بی آنکه خود بدانم این روزها و نه تنها همین روزهای دم دست که دوره ای طولانی، زیاد اذیت شده ام.
کاشتم و برنداشتم.
اهمیت دادم و بی اعتنایی گرفتم.
بماند که میپذیرم اگر بگویید تو هم کم ناامید نکرده ای آدم ها را.
کم بی تفاوت نبوده ای به مهم هایشان.
خب همین است، همیشه هم دلم نمیخواهد بکارم. هیچکس نمیخواهد.
حرفم روی مود ها نیست، رو
هیچکس به طور دقیق از آینده خبر نداره ، همه ی آدم ها طبق تصوراتشان وارد مسیری میشن و تنها چیزی که میدونن اینکه باید تا ته مسیر رو برن . از حواس لامسه ، شنوایی و هر چیز دیگه ای که دارند و میشه باید استفاده کرد. ته این مسیر  بسته به کارهایی که انجام دادن ، تجربه هایی که کسب کردند متفاوته . اصلش اینه که این مسیر برای همه میتونه یکی باشه! در واقع ته این مسیر در ابتدا از عدم شکل گرفته اما هر چه بیشتر پیش بری در واقع این تو هستی که آخر این مسیر رو میسازی .
در امتداد خیابان های خلوت این شهر دلگیر قدم میزنم
دلم هوای یک شهر شلوغ و پر هیاهو را می‌کند ،از آن خیابان ها که اگر در یک روز سرد پاییزی در حالی که باران نم نم میبارد، دلم گرفت از زمین و زمان هدفون در گوش در حالی که آهنگ مورد علاقه ام پخش میشود در در امتدادش قدم بزنم و خودم را درون شلوغی و هیاهیو و ترافیک هایش گم کنم
 .
.
.
+باید پنجره را بست و چفتها را محکم کرد تا پاییز یاد عشق را به یغما نبرد.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها