به سرم ، هوای عشقتدرد من ، دوای عشقت آمدم به جان نثاری بشوم فدای عشقتتب کهنه ، بیقراریجان خسته ، بردباری چه شود ، که با من آیدنظری ، نگاه عشقت دگران خبر ندارند که تو را چگونه خواهمهمه جان و تن ببازمسر ماجرای عشقت به امید صبحگاهیکه در این بند نباشممطلعی که سر بريدهبرسم به پای عشقت
سر بريده گوزن رو پرت میکنه جلوی پای شکارچی. سر قل میخوره - شاخهاش توی برفها گیر میکنه. خون از رگای بريده سر گوزن بیرون میزنه و برفای سفید رو قرمز میکنه، برفای زیر سر گوزن - قرمزی بزرگ و بزرگتر میشه و تا زیر چشمای بی حرکت گوزن میاد.
آهنگ نفس بريده
به تو گفتم قبل رفتنت اگه نباشی یک روزکاری با دنیا ندارمبه تو گفتم خودم و می کشم و پر می زنم تو اسمون بگوگفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتمبه تو گفتم زنده ام با نفس خیال چشمات چشاتم تنهام گذاشتنحالا من موندم و اشک و بغض و آه و عکس پاره تو ومن بگو گفتم یا نگفتم بگو گفتم یا نگفتممگه بهت نگفته بودم بی تو روزگار من تیره و تارهحالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب داره
دیگه جون نداره دستام اخر قصه رسیده
عطر تو مثل نفس بود وا
کشف جسد زن جوان با سر بريده شده
اخبار حوادث-مجله زیبا- شوهر این زن جوان که به قتل رسیده بود به پلیس گفت:همسرم، دختر عمویم بود و هیچ اختلافی با هم نداشتیم و صبح برای کار نقاشی ساختمان به محل کارم رفتم که در تماس پلیس متوجه به قتل رسیدن همسرم شدم.
به ادامه بروید
ادامه مطلب
همسر یکی از دوستام به سبک هایکو شعر میگه
گفتم یکی از شعرای همسرت رو بفرست این رو فرستاد:
با انگشت بريده ات قهوه ام را شیرین میکنم و باز کنار فنجان میگذارمش(مهدی قنبری)
یاد یه خاطره ای افتادم یه هم اتاقی داشتیم مستقیم نمیگم کی
آخر هفته تنهاش گذاشته بودیم تو اتاق رفته بودیم خونه شنبه که اومدیم دیدیم نیست یه جوری رفته انگاری فرار کرده بعد بهش گفتم چی شد چرا رفتی گفت هیچی نصف شب به سرم زد مطالعه کنم کتاب ناصر ارمنی امیرخانی رو میخوندم داستان انگ
کتاب ماه محرمانتشارات: زائر
معرفی:
ماه محرم کتابی خوب و ساده است که با نگاهی خوب به ماه عزاداری سید و سالار شهیدان می پردازد.همچنین علت قیام امام حسین و تشریح مختصری از وقایع کربلا را نیز در قالبی شعری کودکانه بیان میکند.ارزشمندی این کتاب ازین جهت است که کودک را با فضای شهر و هیئت در این ماه آشنا می کند و خالی از هرگونه تعابیر نامأنوس با فکر و عقل و ذهن کودک است.
بريده کتاب(۱):
به هر کجا پا میذاریصدای یا حسین میادبه گوش دل از آسموننوای یا حسین
هشت سال و نیم پیش، همین صفحه را باز کردم و یکی از اشعار فاضل نظری را منتشر کردم. بزرگ شدم. قد کشیدم. خمیدم. شکستم. ساختم. باختم. هر طوری بود، خودم را به اینجای زندگی رساندم. اما راستش، امشب از آن شبهاییست که این رسیدن، از نظرم نمیارزد.
دوست دارم بروم بالش و پتویی پیدا کنم، نرم باشد و پفدار. خاکستری ساده. بوی نویی بدهد. خنک باشد. روی بالشام ضربه بزنم تا چاق شود. سرم را روی بالش نرم و سردم بگذارم. چشمهایم را به درازای ابد ببندم و وقتی بازشا
توی دهاناش مار دارد که میبینم از امتدادِ پیچش به دور حلق و حنجرهاش پیدا شدهست، بريده بريده نفس بیرون میدهد چون که در میانه مار نفس میبلعد.
زهر که از پایانهی رگها توی حفرهها جمع میشود، میسوزاند، و حفره بسط میدهد که درنهایت یک حفره بماند از ابتدا و انتها.
و حافظه را مار خوردهست و سفیدیِ مانده نقشِ گذشته میگیرد.
نقشِ کلماتِ مرموزی که خوانده نمیشوند، نمیتوانم بخوانم. سواد ندارم. و بعد که کلمات از چشمِ من ناامید میشو
درس میخوندم که صدای تق تق درو شنیدم رفتم درو باز کنم میبینم سپر درب و داغون ماشینو گرفته دستش و غش غش میخنده!!! بريده بريده میگه: هیچی . از ماشینت. نمونده!!
میگم: خببب؟!
میگه: مامانت دماغش شکست. زنداییت پاش شکست. داییتم با کله رفت تو شیشه!!!
میگم:خببب؟!
میگه: مهم اینه خودم سالمم مگه نه بابا؟! یه لبخند گل و گشادم میزنه :)))
میگم: فدای سرت :) بعدشم شماره ی مامانو میگیرم!دقیقا همینقدر خونسرد مثل خودش در این جور مواقع :)
روباه در حادثهای دمش را از دست داد.روباههای گله از او پرسیدند دمات چه شد؟ روباه دمبريده با حیلهگری گفت که خودم قطعاش کردم! همه با تعجب پرسیدند چرا؟ دم نداشتن بسیار بد است و اکنون زیباییت را از دست دادی. روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک.
احساس راحتی میکنم! وقتی راه میروم فکر میکنم که دارم پرواز میکنم. یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دم خود را قطع کرد. چون درد شدیدی داشت و نمیتوانست تحمل کند، نزد روباه دمبريده رفت و گفت: ت
کار باید تشکیلاتی باشد:برای باقی ماندن، تشکیلاتی شوید، تشکیلاتی بمانید و تشکیلاتی کار کنید.
کار باید تشکیلاتی باشد: به کوشش محمد زارعی
معرفی:
من کار می کنم، تو کار می کنی، او کار می کند… این خیلی خوب است. اما اگر ما” نشویم، خودمان را ببینیم و جمع و کار تشکیلات را نبینیم فایده ندارد. در طوفان ها حذف و جذب می شویم.برای باقی ماندن، تشکیلاتی شوید، تشکیلاتی بمانید و تشکیلاتی کار کنید.
بريده کتاب(۱):
یک کار تشکیلاتی،یک کار جمعی،خصوصیتش این است ک
برتری حضرت امیر المومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما بر همهی مردم (به روایت اهل تسنن)
از جمله فضائل حضرت علی بن ابی طالب سلام الله علیه و حضرت زهرا سلام الله علیها، محبوبیت ایشان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله میباشد چنانچه نسائی از علمای بزرگ اهل تسنن در خصائص چنین روایت کرده است:
۱۱۰- أخبرنی احمد بن شعیب ، قال : اخبرنی زكریا بن یحیى ، قال : اخبرنا ابراهیم بن سعد قال : حدثنا شاذان ، عن جعفر الاحمر ، عن عبد الله ابن عطاء عن ابن بریدة ، قال :
با سعید و دوستانش همراه شوید هادی
نفسنفس میزد و بريدهبريده میگفت: پ.پ.پیدا کردم! گرمای ظهر تابستان،
با آتش شور و شوق درونی او همراه شده بود؛ اما بالاخره لیوان آبی که پوریا
برایش آورد، کمی آرامش کرد! سعید گفت: حالا درستوحسابی حرف بزن تا بفهمم چی میگی!
ادامه مطلب
بسم رب الرفیقپ.ندلتنگ شب هایی ام که دلم ضربان داشت؛شاید فقط ترس باشه که باعث شده دست روی دست بذارم و جرأت نکنم قدمی از قدم بردارم. سن آدم که میره بالا محتاط تر میشه، دیگه اون بی پروایی سابق رو نداره. اتفاقا الان یاد اولین باری افتادم که علاقه م رو ابراز کردم. چه اولین بار جذابی بود. چقدر استرس و ترس و نگرانی از پس زدن داشتم! و چقدر سادگی در حرف های کوچک و بريده بريده گنجیده بود. آه! واقعا گاهی دوست دارم دوباره برگردم و یک بار دیگه خیلی حس ها رو، خی
من شهریور 98 از قطار ترمز بريده جمهوری اسلامی بیرون پریدم
همانطور که می دانید قطار جمهوری اسلامی از دوره دوم ریاست جمهوری
ترمز برید.
از دوره دورم تا امروز، خیلی از مردم از قطار ترمز بريده جمهوری اسلامی
بیرون پریده و به گوشه ای پناه بردند.
من شهریور ماه 98 زمانی که برای چندین بار پیایی در آزمون سلیقه ای دکتری (ملاک پذیرش دانشجو دکتری در ایران شده صرفن سلیقه اساتید و دانشگاهها نه چیزی دیگر) رد شدم،
از قطار ترمز بری
کتاب با دست من گلوی کسی را بريده اندشاعر: حامد ابراهیم پور
✍
باران به روی پنجره هاشور می زندباران گرفته است و دلم شور می زنددر حسرت نوشتن یک شعر تازه امبگذار تا به حرف بیاید این جنازه اماز خواب های یخ زده بیرون بکش مرااز این تن ملخ زده بیرون بوش مرادر خاک، تکه های تن مرا نشان بدهبا خود مرا ببر، وطنم را نشان بدهنگذار راه آمدنم را عوض کنندنگذار نقشه ها وطنم را عوض کنندنگذار تا اسیر شوم زیر پیله ام بی آبرو شوند ن قبیله امنگذار دین، هراس بریز
کتاب زغال سرخ : حق گرفتنی ست… حتی اگر نوجوانی باشی در روستا
تاب زغال سرخنویسنده: سیدحسن حسینی ارسنجانیانتشارات: شهرستان ادب
بريده کتاب:
شجاع نفس راحتی کشید و به راه افتاد… اما دویست سیصد متر بیشتر نرفته بود که راهزن ها یکی پس از دیگری با اسب هایشان آمدند و هر کدام تکه ای از پیراهنش را پاره کردند و به رسم نارنگی با خودشان بردند…ص۸۸
بريده کتاب(۲):
پشت گوشش را خاراند و گفت: چه عرض کنم؟ اول صبحی تیمور خان و یک زن و مرد انگلیسی آمدن، بعدش هم
فیلم نامه پرویننویسنده: بهزاد بهزاد پورانتشارات: نیستان
بريده کتاب فیلم نامه پروین :
صدای دکتر محسنی: بعضی ها فکر می کنن خیلی زرنگن، با خودکشی، می خوان از این دنیا فرار کنن. اما خبر ندارن که اگر عمر واقعیشون، چهل سال باشه، درست بعد از چهل سال در آن دنیا براشون باز می شه و اگه زودتر از چهل سال دست به رفتن بزنند باید تا آخر عمر چهل سال پشت در اون دنیا منتظر بمونن و رنج بکشن.
بريده کتاب(۲):
ناگهان در مقابل پروین فضای اتاق پر از آتش می شود و ش
کتاب دوست خوب خدا : دوست خوب که باشد هم خیال راحت است هم مسیر گلباران
کتاب دوست خوب خدانویسنده: مسلم ناصریانتشارات: جمال
بريده کتاب:
در خانه کوچک یک زن بود به نام تونا که همسری مهربان داشت.شوهرش تارخ، صبح زود به بازار می رفت و شب خسته برمی گشت. غروب که می آمد سرباز را می دید سلام می کرد، ولی سرباز جواب نمی داد، فقط مثل سنگ نگاهش می کرد. شوهر تونا آهسته به خانه اش می رفت او هم می ترسید. تونا هم نگران بود…ص۸
بريده کتاب(۲):
تونا نگران
در جستجوی خواهر: داستان دخترکی جسور و بی باک
در جستجوی خواهر: نویسنده غلام محمدپور
معرفی:
این کتاب داستان دختری است زیبا با چارقدی گل گلی بر سر، سوار بر اسب و
خنجری در پر شالش که از قتل و و بی رحمی مغول به سوی گل های پاک دشت
ها می گریزد.
بريده ای از کتاب(۱):
خان زیر لب زمزمه می کند :خدا نگهدارت ،زهرا مانند فرشته ای در میان گرد و غبار صحرا می تازد واز نظر ها دور می شود.
بريده ای از کتاب(۲):
خان به دختر چشم می دوزد ودر دل فکر می کند حتی قولان زن زی
مجموعه یک: شامل معرفی، خلاصه و بريده ی کتب می باشد؛بصورت فایل بندی شده بر اساس حروف الفبا
فایل زیبپ شده را از اینجا دانلود کنید.
فایل زیپ شده جهت چاپ
مجموعه دو: شامل یک منوی خوشمزه ی کتابی
فایل زیپ شده را از اینجا دانلود کنید.
هر روز افسرده تر از روز قبل میام اداره، به قول بعضی ها در یه پیچ تاریخی بزرگ گیر کردم، گزاره های عجیب غریب و بعضا نامربوط به هم به ذهنم هجوم میارن، اصلا دلم نمیخواد اینجا باشم.
اواخر هفته پیش دکتر سعادت بهم خبر داد ع.ص ک از مدیر پروژه ای کنار گذاشته شده و شده کارشناس!
اولین واکنش من : " کاملا قابل پیش بینی بود، خلاف جهت آب شنا کردن اونم با شدتی که اون داشت میرفت نتیجه ای غیر از این نداشت، اگه تا الان هم صبر کردن بخاطر این بود که جرئتش رو نداشتن و
اگه امروز میدیدمت
امروز یه دیقه از آغوشت بیرون نمیومدم و سفت میفشردمت و فکر میکردم یه آدم ِ قوی تو ِ دنیام !و بعد تو منو میفشردی میفهمیدم نه تو قوی ترینی . اینو صدای دنده هام و نفس بريده بريده م میفهمیدم .
اگه میومدم اونجا تمام اون لحظه ها دستمو دور صورتت قاب میکردم تا باورم شه دیدمت بعد چند وقت ریشاتو حس میکردم روی نرمی دستام و حتی میزاشتم خراش بده دستامو . که حس ترت کنم اگه میومدی تو امروز پیشمتو رو یه دل سیر بو میکردم . اونقدری که من سر
هان، ای اجاره نشینان دستهای بريده درخت!ای دسته دسته، خیره به رهگذران فصل سرد،در فکر چیستید؟ .سه فصل گذشت:بهار آمد و رفت: نوعروسی زیبا در لباسی سفید؛و تابستان - پیر خردمند و پخته روزگار؛پاییز؟ نوجوانی پر از شیطنت، اما. یخ زده در عمق وجود. و اکنون - زمستان.قارقار مستانتان که بود، فکر زمستانتان نبود؟هان، ای نظارهگران سیصد ساله روزگار،اکنون - زمستان.بهتر از من میدانید که ننه سرمای قصهها،جایی در اوایل بهمن ذات الریه گرفت و مرد.و پسر نا
داشتم قدم میزدم، محو دیدن درختهای خشک شدم! صدای ماشینهایی که از کنارم رد میشدن، آسمون دلگیر، و نفسهایی که سعی میکردم طوری بکشم که انگار آخرین نفسهای زندگیمه! نفسهای بريده بريدهی عمیقی که وقتی بیرون داده میشد گرمای وجودمو کم میکرد! گرمایی که هیچوقت دوسش ندارم! گرمای آتیشی که همیشه منتظر بارونه، تا قطره قطره به سمت خاموش شدن بره.
سیاهی پشت پلک یه جاییه که بهش میشه پناه برد. از رنگ، از نور، از چشمهایی که دارن نگات میکنن،
لپ تاپ رو میز ناهار خوری بود. سی دی شو داد دستم که پلی کنم و ازم خواست یه بالش بذارم رو صندلی که راحت تر بتونه کارتون شرک رو برای بار هزارم ببینه.این باعث شد ارتفاع کفی صندلی زیاد شه و بالا رفتن و نشستن رو صندلی براش سخت بشه و هی سر بخوره بیفته زمین.بهش گفتم: عمه میخوای بغلت کنم بذارمت رو صندلی؟در کمال حیرت، در جوابم گفت: عمه اجازه بده! من دارم "تلاش"مو میکنم!دلم ضعف رفت براش. خودمو کنترل کردم و گفتم باشه عمه. ادامه بده.و بعد از چند بار افتادن ب
2644 - بر اساس اسناد تاریخی، وعده مجانى بودن آب و برق» در روز 8 اسفند 1357توسط عباس امیرانتظام» عضوِ سکولارِ جبهه ملی و سخنگوی دولت موقت داده شد، اما امام خمینی(ره) چند روز بعد در 12 اسفند57 در سخنرانی فیضیه قم، با بیان اینکه هدف انقلاب غیر از مادیات است، فرمودند: دلخوش نباشید که مسکن فقط میسازیم و آب و برق را مجانی میکنیم، اتوبوس را مجانی میکنیم . دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت میدهیم و .” اما معاندین، این جملا
خیلی وقته اینجا چیزی ننوشتم
بعد از مدتها اومدم یه بخشی از ارشوم رو خوندم
خدا
چقدر دلم برات تنگ شده. دلم کربلا میخواد. دلم میخواد منم همسفر بشم با مارکو و مهربان. خدایا دلم اشوبه. ارومم کن.
یا امام حسین به تو سپردمشون. یا امام حسین به حق رقیه ات. یا امام حسین تو که پناه بی پناها هستی تو که همه کس بی کسا هستی. خودت به فریادم برس. خودت واسطه بشو پیش خدا. خدایا عزیزانم رو در پناه خودت سالم و سلامت حفظ کن و هر چی شر و بدی و بلا و گرفتاری و مریضی هست رو
سلام دوستان روز قشنگ پاییزیتونبخیر
بابتتاخیردرانتشاربريدهکتابمعذرتمیخوامهوایپاییزیهستوهوایسرماخوردگیومنهمبینسیبنموندم
واما"بريده کتاب"کتابجدیدمونازویندایر"آرزوهایتحققیافته"
"شمامختارهستیدهرفکری که دوست دارید را ازبین میلیاردهافکرکهبهطورمداومبررویتسمهنقالهبیپایانافکارقراردارندوبهذهنشما خطورمیکنند،انتخابکنید.هرفردمیتواندیکفکرمناسبراانتخابکردهپسازمدتی
سلام دوستان روز قشنگ پاییزیتونبخیر
بابتتاخیردرانتشاربريدهکتابمعذرتمیخوام
هوایپاییزیهستوهوایسرماخوردگیومنهمبینسیبنموندم
واما"بريده کتاب"کتابجدیدمونازویندایر"آرزوهایتحققیافته"
"شمامختارهستیدهرفکری که دوست دارید را ازبین میلیاردهافکر
کهبهطورمداومبررویتسمهنقالهبیپایانافکارقراردارندو
بهذهنشما خطورمیکنند،انتخابکنید.هرفردمیتواندیکفکرمناسبراانتخابکرده
پسازمدتی
کتاب گنجینه عفاف : قدر داشته هایمان را بدانیم، میراث بانویمان زهرا قیمتی ست…
کتاب گنجینه عفاف : مهدی نصیریان دهزیری، نشر اندیشه صادق
معرفی:
تا حالا یه عالمه مطلب کوچولو وخیلی جالب یه جا دیده بودی؟ الان میتونی ببینی! وقتی این کتابو میخونی، می فهمی چی داری که خودت خبر نداری…؟!همه می دونند ولی تو قدرشو نمی دونیاونی که نداره داره زجر میکشه ولی تو که داری حواست نیسیت! بخون تا بفهمی چی میگم!
بريده کتاب(۱):
زن ومرد، دختر وپسر نامحرم مثل دوسیم برق
کتاب راهی به آسمان : حسن محمودی
معرفی:
چرا باید برای امام زمانمان دعا کنیم؟
بريده کتاب(۱):
عبدالحمید واسطی به امام باقر علیه السلام عرض کرد:ما در انتظار امر فرج همه زندگی خود را وقف کردیم به گونه ای که برای بعضی از ما مشکلاتی را به همراه داشته است.امام در پاسخ فرمود:ای عبدالحمید: آیا گمان می کنی که خداوند راه رهایی را برای آن بنده ای که خود را وقف خداوند کرده باشد قرار نداده است. خداوند رحمت کند بنده ای را که امر ما را زنده دارد.فکر نمی کنی دعا
داوود امیریان پایگاه سری عهد مانا
پایگاه سری : قصه بزرگ مردانی که کوچک بودند…روایتی از جنگ کردستان
یگاه سرینویسنده: داوود امیریانانتشارات: عهد مانا
خلاصه:
این کتاب روایتگری دو داستان جبهه و جنگ اولی در کردستان است. قصه بزرگ مردانی که کوچک بودند.جعفر وناصر دو رفیق و همراه، در یک عملیات به نوجوانی برخورد می کنند که راهنمای آنها در پیدا کردن پایگاه سری موشکی می شود.اما داستان دوم روایت نوجوانی است که فرار می کند و اتفاقی سوار بر قطاری می شود
مرد هندی پس از قتل مادرش 20 کیلومتر با سر بريده وی راه رفت تا خود را به پلیس جنوب غربی هند معرفی کند.
بهگزارش رکنا به نقل از دیلی میل، پاشوپاتی» 35 ساله که اهل کارناتاکا» هند است در حالی که به قتل فجیع مادرش اعتراف کرد، گفت: من از دوران کودکی خاطرات بدی م داشتم او رفتار مناسبی با من نداشت به همین خاطر تصمیم گرفتم پس از سالها به این وضعیت خاتمه دهم.
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کآنجاسرها بريده بینی بیجرم و بیجنایت.+شعر فارسی یک خوبی خیلی بزرگ دارد. آن هم آرایههاست. آرایههای فراوان و لذیذ.شعر گفتن فارسی، آن هم به سبک آن قدیمیها، واقعا چه هنرمندانه و ظریف و دقیق است. شاید بتوان صدها بیت مثال زد که با خواندن آنها عیمقا بتوان متحیر شد. از حافظ، از سعدی، از عطار، از محتشم کاشانی، از نظامی، از هاتف اصفهانی، از خیلیها که من هنوز فرصت کشفشان را نداشتهام. از شاعران زمان حال شاید بتوان
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کآنجاسرها بريده بینی بیجرم و بیجنایت.+شعر فارسی یک خوبی خیلی بزرگ دارد. آن هم آرایههاست. آرایههای فراوان و لذیذ.شعر گفتن فارسی، آن هم به سبک آن قدیمیها، واقعا چه هنرمندانه و ظریف و دقیق است. شاید بتوان صدها بیت مثال زد که با خواندن آنها عیمقا بتوان متحیر شد. از حافظ، از سعدی، از عطار، از محتشم کاشانی، از نظامی، از هاتف اصفهانی، از خیلیها که من هنوز فرصت کشفشان را نداشتهام. از شاعران زمان حال شاید بتوان
مولانا شمس الدین-قدس اللهّ سرّه-میفرمود که قافلهای بزرگ به جایی میرفتند، آبادانی نمییافتند و آبی نی. ناگاه چاهی یافتند بی دلو. سطلی به دست آوردند و ریسمانها، و این سطل را به زیر چاه فرستادند. کشیدند، سطل بريده شد. دیگری را فرستادند هم بريده شد. بعد از آن اهل قافله را به ریسمانی میبستند و در چاه فرو میکردند، برنمیآمدند.
عاقلی بود، او گفت: من بروم.» او را فرو کردند. نزدیک آن بود که به قعر چاه رسید، سپاهی باهیبتی ظاهر شد. این عاقل گ
کتاب مناجات: بنده است و کوله باری از گناه… و اما خدایی که عجیب رحیم است و کریم
کتاب مناجاتنویسنده: سیدمهدی شجاعیانتشارات نیستان
معرفی:
خداوندا! در این برهوت عاطفه، هرکه را تتمه دلی برای مهرورزیدن هست، گرامی بدار و سرش را به سنگ جفا آشنا مکن
بريده کتاب:
خداوندا دلهای سنگ آسا را بشکن تا مگر در شکستگی ها نشانی از تو بیابند که خود فرموده ای: انا عند القلوب المنکسره.ص ۷
بريده کتاب(۲):
به ما آنچنان ایمانی عطا کن که خود را اسلام نشمریم و دین معنا نکن
درباره این سایت