مدیرکل حمل و نقل کالا سازمان راهداری و حملونقل جاده ای اعلام کرد: اگر برای رانندگان وانتبارهای برون شهری تا اول بهمن ماه امسال کارت هوشمند دریافت نکنند، سهمیه بنزین آنها قطع خواهد شد.
غلامحسین دغاغله اظهار کرد: در راستای دریافت سهمیه بنزین پیمایشی برای ناوگان حملونقل عمومی و سنگین و بر اساس ضوایط و مقررات تردد در جادههای برون شهری، این ناوگان نیازمند سند حمل یا بارنامه است. بنابراین سازمان راهداری در راستای ساماندهی و ایجاد انتظا
اوایل بهم می گفت آجی
بعد شد مامان
بعد تر آله
فکر می کنین چند وقته چی صدام می زنه؟ نامه!
+تو خونه ما، آدم بزرگا هم مثل بچه ها حرف میزنن.حالا گفت و گوی این چند وقت اخیر این طوری صورت می گیره:نامه یه چای میریزی برامون؟ نامه میای بریم بیرون؟ گوشی رو بده به نامه.نامه کجایی؟نامه کجا میری؟!
*نامه صورت دیگری از فاطمه است که خواهرزاده ی دو ساله ام مرا صدا میزند :)
++اون یکی خواهر زاده ام که بزرگتره بهم میگه: خاله فاطمهاما وقتی خیلی دوستم داره و میخواد
هفته پیش استاد ش.ل منو فاطي رو صدا زد که بریم به شاگردای مقدماتیش کمک کنیم و آمادشون کنیم برا اجراشون من طبق معمول سر ساعت اونجا بودم و بقیه دیر کردن،منم سوییشرت تنم بودو کلاهشو کشیده بودم رو سرم،با یه استایل پسرونه نشسته بودم رو صندلی و سرم پایین بود،جوری که کلا صورتم مشخص نمیشد(کلاه سوییشرتم نمیذاشت)یکی از بچه های کلاس مقدماتی اومد تو با فاطي سلام علیک کرد نشست بعد من چون سرم تو نمایشنامه بود با تاخیر سرمو بلند کردم گفتم سلام.بیچاره یهو ا
کرم_ worm_زرد و پلاستیکی رو کوک میکنم.
و میذارم رومیز .جیر جیر کنان میره صاف میشه و جمع میشه تا میرسه به رومیزی و بعدش درجا میچرخه .
داداش میگه گمونم تا دو سال دیگه بیشتر ایران نباشم.ینی نباشیم!
میگم پس تصمیمتونو گرفتین !میگه آره .
میگم منم واسه بچه ات از این اسباب بازیا پست میکنم!
تموم تصورش از عمه !میشه یه کرم زرد که روی زمین میلوله .!
بغض .
میگه مگه تو نمیخواستی بری؟
میگم ایران!تمدن اسلامی؟ .بازگشت به دوران اوج ؟علوم انسانی بومی؟
ف
هوالرزاق
09167329832 تاکسی تلفنی اهواز درخدمت شماست.
تاکسی یک وسیله حمل و نقل عمومی است که برای حمل یک یا تعداد اندکی مسافر به کار میرود. تاکسی معمولاً یک خودروی دارای مجوز برای حمل و نقل افراد است که با با رنگ متمایز یا یک نشان بر بالای آن مشخص میشود.
تاکسی از وسایل نقلیه کرایهای به حساب میآید که بیشتر برای مسافرتهای کوتاه و درونشهری مورد استفاده قرار میگیرد.
کلمات به صورت پیشفرض زیر مطلب نمایش داده خواهند شد.
آژانس
آژانس مس
با سلام
آهنگ فاطي از تتلو
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
فاطي که رتبه ی یک ارشد رو آورد، هیچکس باورش نمیشد، حتی خودش! با اون داستانهایی که موقع کنکورش داشت، با اون اختلافات عمیقی که با نامزدش داشت وآخر سرم به طلاق ختم شد!
فاطي هم اتاقیمون بود، لر بود. اندازه ی ماها بچه مثبت و بسیجی و این تیپی نبود، ولی دختر پایه و بامرام و خوش اخلاقی بود. خیلی با ماها حال میکرد.(ما رو اینجوری نبینید که تیپ میزنیم و قیافه میگیریم! ما دوران دانشجوییمون همش در حال خندیدن و خندادن بودیم!)
فاطي رو میگفتم.البته آخریا خیلی
جنس خستگی هامو کسی این روزا متوجه نمیشه. کسی نمیفهمه چقدر احتیاج به محبت دارم و چقد ازین نیاز فراری ام. امروز صبح روی نیمکت نشسته بودیم سرد بود به فاطي گفتم بغلم کن. وقتی دستاش دورم حلقه شد حس کردم بیشتر سردم شد. جنس بغلشو دوست نداشتم .خودمو از لای دستاش بیرون کشیدم و سرمو ت دادم گفتم نه این بغلی نیست که من بخوام. فاطي سرشو ت داد با جیغ گفت : خب بتخمم. چند نفر کناریمون خندیدن زهرا عصاشو به نشونه زهرمار ت داد واسشون و من داشتم فکر میکردم
فاطي که رتبه ی یک ارشد رو آورد، هیچکس باورش نمیشد، حتی خودش! با اون داستانهایی که موقع کنکورش داشت، با اون اختلافات عمیقی که با نامزدش داشت وآخر سرم به طلاق ختم شد! فاطي هم اتاقیمون بود، لر بود. اندازه ی ماها بچه مثبت و بسیجی و این تیپی نبود، ولی دختر پایه و بامرام و خوش اخلاقی بود. خیلی با ماها حال میکرد.
فاطي رو میگفتم.البته آخریا خیلی درس میخوندها، از کله سحر میرفت سالن مطالعه و پاسی از شب که میگذشت، چشم بسته میومد تو اتاق و از همون دم در ل
نون چارکی سه عباسی پنیر سیری دو عباسینون چارکی سه عباسی پنیر سیری دو عباسیآدم مفلس را چو من وامیداره به رقاصیشب که میرم توی خونه، اکبری به به میکنهقاقا میخواد نونش میدم میخوره و اه اه میکنهمیگه تا کی سر بکنم چادر نماز کرباسی؟روغن سیری چار عباسی پنیر سیری سه عباسیآدم مفلس را چو من وامیداره به رقاصیفاطي میون گهواره گشنشه عرعر میزنهمادر بچهها میره گهواره را سر میزنهمیبینه فاطي مشغول سرسری است و دس دسیشیر چارکی چار عبا
داشتیم با صبا راجب موضوعاتی حرف میزدیمبعد من داشتم روده بر میشدم از خنده وسطای خنده یاد باران میفتادم دلم تنگ میشد اشک تو چشام حلقه میزد بعد باز میخندیدمخواهرم میگه سیمات قاطی شدن
خدایااا یکی دو تا دوست مث فاطي و صبا قسمت همه بکننن
به پیشنهاد یکی از دوستان جان ، تصمیم به دیدن فیلمی گرفتم که بعد از تعریف و تمجید بسیار ، داستان فیلم برایم جالب بود. پس از ابتدای هفته برنامه ای ریختم که در تنها سانس موجود ، این فیلم را بروم و تماشایش کنم . رضا
رضا نماد دو دلی است این رو از همین سکانس اول پوشیدن و لباس کندن فیلم می شود دریافت، نماد یک انسانی است که نمی داند دنبال چیست فاطي بهش می گوید که میخواهد جدا شود و او بی هیچ مقاومتی قبول می کند ، او نماد ترجیح دادن دیگران به خود هست در ت
امسال نبودم برا همین میخوام خاطرات آخرین سال مدرسم بنویسم.هم شما کمی بخندید هم برا من یادگاری بمونه
اولین خاطره ای که میخوام بگم
از آموزش و پرورش سر دبیر اومده بود که اوضاع معلم هارو بسنجد.زنگ اول حسابان داشتیم و معلم وسط درس دادن بود که آقای مو قشنگ(همه لقب میزارم)اومد که درس دادن دبیر ببین.این معلم سوال های کتاب می رفتیم پای تخته یه نمره حل میکردیم.ما از پی دی اف سر کلاس می نوشتیم می رفتیم پای تخته.فاطي و ندا از گوشی نوشتن فاطي در حال نوشت
من یه شب بارونی نخوام درس بخونم باید کیو ببینم؟
همه رفتن به بهانه اینکه فاطي درس داره بذار بشینه بخونه!
من نمیخوام درس بخونم اصلا.
منم میخواستم برررررم!ولی خب.نرفتم!
میدونین دلم چی میخواد؟
لبو و باقالی داغ میخوام.زیر چتر دکه .تو گنج نامه ای. عباس آبادی .جایی!یه جوری این پا و اون پا کنم از سرما و لبو بخورم.خب چیه؟
حوصله کتابام رو ندارم به این هوای خوب!
هوالرزاق
تاکسی سرویس
09167329832 از اهواز به آبادان/خرمشهر/چذابه/حمیدیه/سوسنگرد/دغاغله و به مناطق عرب نشین
تاکسی الأهواز »
Ahvaz taxi »
تاکسی الأهواز إلى عبدان
ahvaz taxi to abadan
تاکسی احواز کیف
Taxi Ahvaz is attractive
تاکسی الأهواز إلى خرمشهر
Ahvaz taxi to Khorramshahr
الوپیک
سامانه حمل و نقل آنلاین
دانلود اسنپ
قدس آنلاین
سازمان تاکسیرانی اهواز
اسنپ
آژانس تاکسی سرویس VIP اهواز
تی سی اولین تاکسی اینترنتی در اهواز
تاکسی اینترنت
دیروز برای تایید ترجمه یکی از مدارکم رفتهبودم دادگستری. جلوی در ورودی یکی از فاطي کماندوها بهم گفت: لطفا چادر سرتون کنین بعد برید داخل.
گفتم: چرا باید چادر سرم کنم؟
- چون لباستون مدل لباس مهمونی هست و حاج آقایی که شما پیشش کار دارین خیلی حساس هستن رو این مسائل.
دوست داشتم سر اون حاج آقا و حاج آقاهای مشابه رو فرو کنم داخل ظرف اسید، به میل شما بپوشیم بگردیم کار کنیم.
.
+فاطي !ینی از اولشم دوسم نداشت؟
_نمیدونم!چی بگم؟
+آخه اینطوری خیلی نامردیه .نیس؟
_چرا هست!
+چرا هیچی نمیگی؟
_چی بگم؟
+بگو غلط کردی دل بستی!بگو از اول اول اولش غلط کردی!که دلت سر خورد!مث قدیما تو مدرسه .هلم بده سمت دیوار و بگو دست برداااار!
_نمیگم!
+چرا؟
_چون خودت روزی هزار بار به خودت میگی!
+ینی از اولشم دوسم نداشت؟
کاش بقیه میفهمیدن.
پ.ن این یک مکالمه واقعی ست .براش دعا کنین!
نام رمان : قصر متروکه خون آشام(جلد ۱)
نویسنده : مریم دغاغله
ژانر : ترسناک
فرمت APK-PDF-epub
خلاصه رمان :
آلیس زن جادوگریست که برای محافظت از دخترش ماریا را در برابر سرگروه گرگینه ها،"جی" او را به دوست خون آشام و قدیمی اش ربکا می سپارد ؛ ربکا او را به قصر متروکه ای می برد که در واقع پناهگاه خون آشام هاست.ماریا در آن جا با حکمران سنگدل قصر آشنا می شود و ناخواسته اتفاقاتی بین آن ها می افتد که این خود آغاز ماجراست.
لینک دانلود
دانلود رمان قصر متروکه خو
نام رمان : قصر متروکه خون آشام(جلد 2)
نویسنده : مریم دغاغله
ژانر : ترسناک
فرمت APK-PDF-epub
خلاصه رمان :
ماریا همراه بقیه خدمتکاران درحال اماده کردن جشن کریسمس هستند.دراین روزها ماریا تغییری در رفتار ادوین مشاهده می کند که همچنان برای او گنگ است و کششی که سنگدل ترین و بی احساس ترین خون آشام این سرزمین به او دارد را درک نمی کند. مهمان های زیادی اینجا جمع می شوند که مرموزترین آنها لوکاس و کلودیا و همچنین دختر برادرشان ویکتوریاست.آنها مدتی اینج
رضا تجربهی تماشا کردن و صبوری است، تجربهی هیچ کار بزرگی نکردن و اصلا نخواستن عمل کردن، تجربهی یک سفر درونی و عقبرونده. فیلم روایتی است از مردان و ن امروز که در بندهای عشق و روابط و جداییها و پیوستگیها دستوپای بیهوده نمیزنند. یک درام عاشقانه که بیشتاب، بدون هدفها و خواستهها و کنش واکنشهای بزرگ و جدی؛ چون امر جدی اینجا چیزیست پیرامون یک مکاشفه در گذشته و پیشروی به سوی اکنون، بدون در نظر گرفتن آینده.
در همان سکانس آغا
اولین نامه به خودم
برای فاطي که آرزو می کنم یه روز خودش رو پیدا کنه
خیلی ترسیده خیلی احساس تنهایی می کنه کاش توی این شرایط بیشتر کنارش بودم کمترین کاری که از دستم بر می اومد توی بغلم قایمش می کردم نمی ذاشتم با چشمای خودش کشته شدن رویاهاش رو ببینه جای اشک هاشو می بوسیدم با موهاش بازی می کردم بهش می گفتم من و تو باید زنده بمونیم چون خیلی چیزا توی زندگی به خودمون بدهکار هستیم بوسه های پر حرارت فرانسوی، رقصیدن های بی وقفه هر جای شهر،
همه رو میخواستم.
زینب. اکرم. مریم. زهرا. مژگان. فاطمه. زیوَر.نگار. اون یکی مریم چشم زاغه. فاطي سیاه که همیشه تو شلوارش جیش میکـــ.
از همه بیشتر اکرمو میخواستم. دوست داشتم همشون زنِ من باشن ولی اکرم یه چیز دیگه بود. بغلم که میکرد و ماچَّم میکرد حس خوبی بهم دست میداد.
مامان همش به توران خانم میگفت زینبتون برا مهدیمون. ولی من که دلم اکرمو میخواست.
مریم چشم زاغه خیلی به پر و پام میپیچید و فاطي سیاه هم که فکر میکرد چون من پسرم، نیمفهمم جیش چیه، همش
عزیزترینم!مثل جنگ های جهانیمثل سالهای وبامثل روزهای قرنطینهمثل شبهای دلتنگیخواهد گذشتتمام خواهد شداین روزهای تلخ نیز!تنها عشق خواهد ماندو بوسه های ناتمامو یک آغوشِ گرمِ همیشگی.
#طاهره_اباذری_هریس
+دیروز پشت تلفن بهم میگفت فاطي اگه از این مهلکه جون سالم به در بردممیخوام بهش بگم دوستش دارم!دنیا به این مخفی کاریا نمی ارزه!دارم به این فکر میکنم اگه بمیرم هیچی از زنده بودن نفهمیدم.
میخواستم بهش بگم.الان بگو!همه چی درست بشه.دوباره میش
آدمی نیستم که حسرت گذشته رو بخورم و بگم ای کاش این کارو می کردم یا نمی کردم. اصولا از کلمه ی کاشکی متنفرم، چون معتقدم توی اون زمان تصمیم درست رو گرفتم و اون مقطع زمانی اقتضاش اون تصمیمات و رفتارها بود. اما گاهی که با خودم خلوت می کنم درباره ی گذشته م می بینم هیچکدوم از اون پسرایی که من باهاشون می رفتم بیرون و وقت می گذروندم به لعنت خدا هم نمی ارزیدن. حالا این رو می ذاریم به حساب شور جوانی و کنجکاوی و هر کوفت و زهرمار دیگه ای. اما در نهایت اون جور د
چرا دارم خودکشی میکنم؟!
تو بخوای یه چیزی ام به اسم تقدیر اتفاق بیفته من گند میزنم توش :)
اصولا گند میزنم گند گند گند.
سر یه سوتی خواهرم . ب قول فاطي حالا فکر کن قسمت بوده یا هر چی :|
ولی فالو داد در صورتی که من قبلش سریع درخواست فالو رو برداشتم که نبینه اما انلاین بود :(((((
همیشه انلاینه چرااااااااااااااا؟
بعد انقدر جیغ زدم و لبامو برگردوندم و نیم ساعت با فاطي حرف زدم که این گند به بار اومد و این حرف هاااااااا.
کلی باهاش حرف زدم گفت عب نداره شاید ق
یه شب هم داشتیم از مراسم ختم دایی برمیگشتیم خانه. راننده پسرخاله بود و من جلو نشسته بودم. بعد فکر کنید در همین 15 دقیقه ای که مسیر حسینیه تا خانه را طی میکردیم من و پسرخاله دعوایمان شد. هر دو داد میزدیم و هیچ توجهی به "فاطي تو رو خدا بسه" و "امیر داد نزن" دختر خاله های نشسته روی صندلی عقب و لگد هایشان که به پشتی صندلی میخورد نداشتیم. ولی بعد از سه چهار دقیقه داد و بیداد یهو ناگهان جفتمان خفه خون گرفتیم. چرا؟ چون متوجه شدیم دچار سوتفاهم شده ایم
آنچه در ادامه میخوانید بخشی از مکالمه چتی دیشب من و یکی از دوستانم هستش ستاره ها * منم مربع ها ■دوستم
*سلام فاطمه خوبی میگم امروز دختر عمت رو تو دانشگاه دیدم خیلی دختر خوبیه
■ سلام دختر عمه من؟؟؟؟ مطمئنی من که دختر عمه ندارم!!!!
*اواا خودش گفت دختر عمتم نههه اشتباه میکنم شاید دختر داییت بود
■واااا طاهره حالت خوشه من که داییم ندارم مامانم دختر یکیه
* پس دختر عموت بود مالی میخوند دانشگاه یزد درسته؟؟
■ اشتباه میکنی من دختر عموی دانشگاه بروو
از دستش عصبیم.کلافه ام.اما هر لحظه که به خود خودش فکر میکنم میگم هاااای فاطي !حواسته؟
ولی حواسم نیس.
یه دختر بچه هپلی توی قلبم گریه میکنه و پاشو میکوبه به زمین .
زانوهای دختر بچه از بس که زمین خورده پر زخمه.
ولی بازم داره پا میکوبه روی زمین.قلبم درد میگیره!
بهونه گیر شده.
من بلد نیستم آدمش کنم.
بلد نیستم بزرگش کنم.
من بلد نیستم این دختر بچه رو اروم کنم.
مستاصلم کرده.
دلش از کسی گرفته که دنیاشه.
دنیاشه و دلش رو شکسته!
از وقتی صدای چرق
هوالرزاق
09167329832تاکسی سرویس شبانه روزی
تاکسی للنقل و النقل للرکاب الأعزاء و ضیوف اللغات العربیة والعراقیة فی مدینة الأحواز
09167329832
Taxi for transportation and transportation for dear passengers and guests of Arabic and Iraqi languages in the city of Ahwaz
09167329832
تاکسی جهت جابجایی وحمل و نقل برای مسافران عزیزنوروزی و مهمانان عرب زبان وعراقی های مهمان درشهراهواز 09167
من ترسیدم.
من اولین بار تو زندگیمه که خیلی ترسیدم.از فرداها.
از روزای ناگواری کهممکنه تو راه باشه.
من میترسم بچه ها.
امشب با یکی از دوستام که اینترن پزشکیه رفتم بیرون بلکه حال و هوام یه کم عوض بشه.اونم تا ۸ شیفت بود و وقتی زنگ زدم با کله قبول کرد.
میدونین حال اونم اصلا خوب نبود.تو هم بود.گفتم چته تو؟تو رو خدا بخند بلکه بفهمم زندگی هنوز خنده به خودش میبینه!
گفت چی؟
امروز تو اتاق عمل .همه با چشمای خودمون دیدیم دکتر شاه رگ مریضو زد
این پست راجب شماهایی که ادرس اینجارو دادم بهتون صدق نمیکنه واسه شماهاهمیشه وقت دارم و همیشه دوست دارم باهاتون چت کنم.
نمیدونم اسمشو بایدبذارم کینه ای بودن یا چیز دیگه ای ولی دفتر قهوه ایمو برداشتم و اسم فاطي رو از داخل ادمای امن دنیام خط زدم .شاید خیلی عجله ای تصمیم گرفتم شاید راجب هانی هم زیادی عجله کردم ولی بایدبگم از تموم شدن رابطمون خیلیم پشیمون نیستم ارامش فکریم بیشتره ولی راجب فاطي یکم دو دل بودم وقتی پشت تلفن بهم اون حرفارو زد ما
غم انگیزه !درست وقتی با خودت دست به یقه ای ،باید یقه ات رو از تو دست بقیه هم بکشی بیرون!
میگن مدیتیشن راهی برای درمان اضطراب و استرسه.توی گوگل سرچ میکنم :اصول مدیتیشن!
خاله یه دوره جدی افسردگی رو پشت سر گذاشت .درست وقتی آخرین خاستگارشو رد کرد و دیگه براش خاستگاری نیومد!جز دوتا معتاد و علاف و بیکار!افسردگی رو البته پشت سر نذاشت ؛هنوزم داره.قرص میخوره!
منم یه کم که دلم میگیره.یه کم که بغض رسوب میکنه ته گلوم،چشمای مامان با تردید و عمیق زل میزنه به
نمیدونم چیو؟!همه چیو!من ترسیدم خب اره ولی واقعا هیچ دلیلی برای ترس نداشت اون هیچی از من نداشت حتی عکس هم رفته بود از پروفایل تلگرامم برداشته بود که اصلا کاملا محجبه بودم و حتی یه تار موم هم پیدا نبودش و نمیتونست کاری کنهو هیچ وقت هم ریکوئس اینستاشو قبول نکرده بودم فقط چون گفت هکت میکنم پیجمو میخواستم ببیندم که فاطي دستش خورد و وارد پیجم شد و الان نمیدونم چه غلطی بکنمخلاصه من زود عادت میکنم الان دیگه اینستارو دوست ندارم اصولا هم فقط تتلو رو
دیروز ظهر تو شرکت وقتی داشتم با حرص و عصبانیت درباره شوهرم مطلب میذاشتم زنگ زد و گفت عصری مامان میخواد واسه بابا تولد بگیره ساعت پنج میگیره ک کارگرشونم باشه آخه واسه باباش شکلات نذر کرده بوده کارگرشون
گفتم جشن رو اگ آبجی بزرگهت میگیره نمیام ،گفتش نه مامان داره جشن برگزار میکنه
پرسیدم یعنی کیک رو فاطي نمیپزه؟ گفتش نه مامان پول داده بخرن کیک
رفتیم و کیک رو آبجی بزرگهش خریده بود و مراسم، مراسم آبجیش بود .
با اینکه از اول میدونستم دروغ
دانلود اهنگ سیستانی صالح بهمنش و حسن کریمی
دانلود اهنگ سه چاپی زابلی حسن کریمی
دانلود اهنگ سیستانی حسن کریمی وصالح بهمنش
فول البوم حسن کریمی سیستانی
صالح بهمنش فاطي
صالح بهمنش تک دست
اهنگ های سیستانی صالح بهمنش
دانلود آهنگ گل مه دختری از سیستونه
یه خلافِ عهدِ بوقی کرده بودیم تو مدرسه. حالم ازش بهم میخوره. با نخِ کِشرفته از دفترِ معاون، رفتیم یه گوشهی حیاط و سیبیلمونو زدیم. نگو نخ مدرسه قدیمی بود و در همین جهت، آلوده! بعد از این تخطی، تا یه هفته پشت لبمون قرمز بود. حتی مال فاطي جوش زد. تف به دنیای خلافکارا.حرفم اینه. شما به این دنیای کثیف پا نذازید.
#نه_به_خشونت_علیه_پشت_لب
پ.ن: فقط اونجایی که اشتباهی به خرمای بِرحی گفتم کَبکاب! یه نفر تحمل نکرد و به حرف اومد: به توام میگن دختر جنوبی
فاطي زنگ زد تلفنو از برق کشیدم داخل خونه هم گفتم اگه زنگ زد بگید من نیستم. به این حرف عادت دارن به صورت مقطعی راجب ینفراینو اعلام میکنم مامانم پرسید قهرکردین؟گفتم نه میخوام درس بخونم باکسی درارتباط نباشم بهتره. چند روز پیش فاطي بهم گفت: چطور میتونم باهمچین ادم نامردی که همچین کاری در حقم کرده درارتباط باشم و باهاش حرف بزنم دیشب ماجرا فاطيو واسه علی میگفتم علی بهم گفت چطور همچین ادمی رفیق صمیمیم بوده؟ واسم عجیب بود چند روز نگذشته فاطي خودش ت
دوست عزیزم این روزها شرکت های طراحی سایت خیلی زیاد شدند و انتخاب واقعا کار سختی شده ! اما اولین چیزی که شاید به چشم بیاد نزدیکی شرکت طراحی سایت هستش که خیلی مهم هستش.اما نه به اندازه کیفیت کار و قیمت تمام شده ! اما چه خوب میشد اگر هم نزدیکی محل شرکت رو داشتیم و هم کیفیت کار و قیمت تمام شده رو,شرکت طراحی سایت در شهرک راه آهن یا گلستان آماده ارتقا کسب و کارهای منطقه به بهترین نحو ممکن می باشد.
ادامه مطلب + فیلم در خصوص شرکت طراحی سایت در شهرک راه آ
درباره این سایت