نتایج جستجو برای عبارت :

عشقبازی تا حد مرگ

غروب دلگیریه، بعد از عشقبازي‌ه اجباری از جانب من و عدم تکمیل فرایند، بعد از هزار چانه‌زنی با خودم که هیچ فرقی بین میم و ح در عشقبازي نیست و تمام تفاوت در هورمون‌های من است، حالا به کنجی خزیده‌ام و غم در دلم بمانند قطره آبی بر سنگ دارد رسوخ می‌کند و من به هرچه پناه می‌برم تا گریزی یابم از آن در این س و خلوت. 
در آغوش میم اما برایم مسجل شد که من بی عشق نمی‌توانم. یا باید زندگی را کنار بگذارم و یا هرازچندی تن به عشقی هرچند سوگوارانه دهم.
بس ا
دانلود فیلم (An Affair to Die For (2019
دانلود فیلم یک عشقبازي تا مرگ محصول 2019

نام اثر: (An Affair to Die For (2019 یک عشقبازي تا مرگ
ژانر: هیجان انگیز
مدت زمان: 82 دقیقه
سال تولید: ۲۰۱۹
زبان: انگلیسی
محصول: آمریکا
کارگردان: ویکتور گارسیا
نویسنده: Elliott San
بازیگران اصلی: Claire Forlani, Jake Abel, Titus Welliver

ادامه مطلب
دانلود فیلم (An Affair to Die For (2019
دانلود فیلم یک عشقبازي تا مرگ محصول 2019

نام اثر: (An Affair to Die For (2019 یک عشقبازي تا مرگ
ژانر: هیجان انگیز
مدت زمان: 82 دقیقه
سال تولید: ۲۰۱۹
زبان: انگلیسی
محصول: آمریکا
کارگردان: ویکتور گارسیا
نویسنده: Elliott San
بازیگران اصلی: Claire Forlani, Jake Abel, Titus Welliver

ادامه مطلب
می خواهم بروم 
و 
برایت یک دشت صفا و عشق بیاورم 
دشتی پراز  مهر  علف هرز و گل سرخ 
و 
عشقبازي بین زلف خار و چنگ های اتش 
در
قلب سیاه شب 
چه 
چیزی بیشتر از این میخواهی؟ 
باید عشق را نوشید 
شب را چشید 
و همه چیز را 
 فهمید، 
نباید دید 
گاهی وقت ها اجازه میدم سکوت در بین من و محدثه تخت قدرت را بگیرد. گاهی وقت ها باید سکوت کرد، باور دارم هیچ کلمه ای یا حتی بوسه ای نمی تواند جایگاه عشقبازي سکوت را بگیرد. لا روشفوکو، فیلسوف اخلاق اهل فرانسه در قرن هفده، اصل مشهوری دارد که می‌گوید بعضی مردم اگر نشنیده بودند که چیزی به اسم عشق وجود دارد، هیچ‌وقت عاشق نمی‌شدند.» برای من می تواند درست باشد اگر محدثه را ندیده بودم.دیروز محدثه پرسید: به نظرت کنارت خوشبخت می‌شم؟!گفتم: جوابش پیش خود
۴۰۵ – عشق ازی و جوانی عشق بازی و جوانی و شراب لعل فام   مجلس انس و حریف همدمو شرب مدام ساقی شکر دهانو مطرب شیرین سخن     همنشینی نیک کردار و ندیمی نیکنام شاهدی از لطف و پاکی رشکآب زندگی   دلبری درحسن و خوبی غیرت اه تمام بزمگاهی دلنشان چون قصر … عشق ازی و جوانی – عشقبازي و جـوانـیّ و شــراب لعـل فام – غزل ۲۹۶ – ۴۰۵
منبع : فالگیر
عشقبازي نه من آخر به جهان آوردم
یا گناهیست که اول من مسکین کردم
 
تو که از صورت حال دل ما بی‌خبری
غم دل با تو نگویم که ندانی دردم‌
 
ای که پندم دهی از عشق و ملامت گوییتو نبودی که من این جام محبت خوردم
 
تو برو مصلحت خویشتن اندیش که من
ترک جان دادم از این پیش که دل بسپردم
 
عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم
و گر این عهد به پایان نبرم نامردم
 
من که روی از همه عالم به وصالت کردم
شرط انصاف نباشد که بمانی فردم
 
راست خواهی تو مرا شیفته می‌گردانی
گرد ع
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن

در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن


از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن

از دوستان جانی مشکل توان بریدن


خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ

وان جا به نیک نامی پیراهنی دریدن


گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن

گه سر عشقبازي از بلبلان شنیدن


بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار

کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن


فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل

چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن


گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی

یا رب به یادش آو
آرام بگیــــــر دلـــــم.او بی تـــو آرام استـــــ ـ ـ


                        
نقص عجیبیست.
بین دروغهای وقت عشقبازي
و راستگویی محض بعد از آن.
فقط وقتی در آغوشت بودم از تو مردانگی دیدم.
بقیه وقتها من ار تو.
مـــــــــــردتـــــــر 
بودم.!
چرا با این حجم از عشق نمی توانیم با هم باشیماگر من عاشقم تو که عاشق تریاما من
رمز این داستان را یافته ام!رمزش عمق عشق ماست که از تاب این جهان بیشتر استحجم دلدادگی ما همه چیز را می شکندهم آغوشی ما دنیا را زیرو رو میکندبا بوسه ما همه دریا ها متلاطم می شودنمی بینی که حتی فکر تو خواب را آشفته می کند؟نه! امتداد این عشق در این زندگی میسر نیستتو و عشقت اینجایی نیستی که اینجا با تو عشقبازي بتوان کردتو امید جهان دیگر منی.
هیشکی رو ندارم که باهاش درد دل کنم، میام اینجا واسه خودم می‌نویسم، خودم می‌خونم و اشک میریزم و شایدم تهش آروم شدم.
من تو زندگیم هیچ وقت هیشکی رو نراشتم یه چند صباحی با میم عاشقی کردیم و بعد هم عادی شد رابطه و تمام. هر کی رفت سراغ زندگی خودش ولی باهم بودیم. بعد یه مدت افتادم به عشقبازي با آدم‌های سر راهم و خب هربار درد، هربار زخم، هربار خونین‌تر از دفعه‌ی قبل تموم شد.
این بار این داستان با ح هم به انتها رسید. ته ته دلم می‌خوام هنوز ادامه داشته
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکندبلبل شوقم هوای نغمه خوانی میکند
همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دستطاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند
بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمنبا خزان هم آشتی و گل فشانی میکند
ما به داغ عشقبازي ها نشستیم و هنوزچشم پروین همچنان چشمک پرانی میکند
نای ما خاموش ولی این زهره ی شیطان هنوزبا همان شور و نوا دارد شبانی میکند
گر زمین دود هوا گردد همانا آسمانبا همین نخوت که دارد آسمانی میکند
سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوزدر در
به بدنم که نگاه می‌کنم نشونه‌های متفاوتی از مقاطع مختلف زندگی رو روش می‌بینم. مثل این جای زخم کهنه روی پا که موتور از روش رد شده، مثل این دنده شکسته و کج جوش خورده که یادگار افتادن از بلندیه، مثل این جای بخیه روی شقیقه که یادگار افتادن از روی موتوره، مثل این زخم چشم که یادگار یه دعوای بچگونه است، مثل این جای محو سوختگی روی کمر که یادگار ریختن زغال توی یه عروسیه و مثل این تار موی سفیدی که امروز توی آینه خودنمایی کرد و می‌تونه یادگار تموم اتف
فرزندم
جنسِ محبت به مظلوم با جنسِ محبت به مقتدر، متفاوت است.
انسانهای مظلوم (ضعیف) محبتی از جنس ترحم در انسان بر می انگیزانند
و انسانهای مقتدر محبتی از جنس عشق در انسان بر می انگیزانند.
و انسانهای مقتدرِ مظلوم (مستضعف) هر دو احساس را در انسان برمی انگیزاند.
و اقتدار و عزت جز در سایه حق و ولایت حق حاصل نمیشود.
علت اینکه انسانهای مقتدر از خلق الله دلبری میکنند این است که ابتدا از خدا دلبری کردند. و همین موجب اقتدارشان هم میشود.
فرزندم بکوش
چون روز چهارشنبه فرا رسید بهرام جامه‌ی پیروزه به تن کرد و  عازم قصر پیروزه‌ای رنگ شد و شب هنگام از بانوی قصر خواست تا ایین بانوانه به جای اورد و از راه عشقبازي‌ ‌‌‌‌‌‌ او داستانی به دلنوازی او گوید و آن غنچه ی گلگشاد سرو افراز بر برگ گل خود شمامه ی قند بست و پس از زمین بوسی و مدح شاه سخن اغاز کرد که:
در زمانهای درو در دیار مصر مردی بود ماهان نام. نیک منظر ونیکنام که محبوب دوستان و اشنایان بود.
ادامه مطلب
دکتر قرص هایش را تنظیم کرده بود و گفته بود ممکن است ماه رمضان نتواند روزه بگیرد. غم چنبره زده بود روی دلش. برق از چشمانش رفته بود. متفکرانه گفتم: "عزیزم خب روزه میگیری‌که حرف خدا رو اطاعت کنی دیگه؛ حالام دستورش این شکلیه، چه فرقی میکنه؟ مهم اینه که هرچی بگه تو میگی چشم!" چیزی نگفت به دور دست‌ها خیره شده بود. انگار اصلا من و حرف هایم آنجا نبودیم. خودش بود و تو! و من چه تلاش بیهوده ای کرده بودم برای یاد آوری‌ات.
از پسِ اردوی هفتدهم، هجدهمی هم رسید
آزردی مرا و یک جهان دردهایم درمان نکرد
چشم پر اشکم را هیچ حرفی بعد تو خندان نکرد
ای که عشقت افسون من، درد و هم درمان من
چشمهایت زندان و طبیب رنجهای جان من
بعد هجرت با قاصدکها عشق بازی می کنم
شعر میخوانم اشک میریزم دلنوازی می کنم
هر غزالی آمد چشم تو در چشمهایم دید و رفت
چون بوسید طعم لبهایت دید پس نالید و رفت
من ماندم و آرزوی عشق و فریاد جنون
دل خسته در تب و تاب تو شد دریای خون
جان برفت از جسم مرگ در آغوشم گرفت
مرگ بر عشق بی فرجامم گریست چون جانم گ
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی

در طریق عشقبازي امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی

آدمی در عالم
عشقبازي نه من آخر به جهان آوردمیا گناهیست که اول من مسکین کردم
تو که از صورت حال دل ما بی‌خبریغم دل با تو نگویم که ندانی دردم‌
ای که پندم دهی از عشق و ملامت گوییتو نبودی که من این جام محبت خوردم
تو برو مصلحت خویشتن اندیش که منترک جان دادم از این پیش که دل بسپردم
عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیمو گر این عهد به پایان نبرم نامردم
من که روی از همه عالم به وصالت کردمشرط انصاف نباشد که بمانی فردم
راست خواهی تو مرا شیفته می‌گردانیگرد عالم به چنین ر
(ای دل غـــافل) نوشته های انحـرافی،فیلم وتصویرها،مدیحه سـرایی ها کامنتها ی فریبنده، غزلسـراییهای بظاهــر روشنفکر مآبانه انشــای پرغلطی است که کودکان نابینا دقیقا زیرپـرتو نور خورشید مینگارند،آنها نمی دانندکه رسـم عاشقی به شیوه حاج قاسم در رنگ ولعـاب الفاظ بی خاصیت نمـی گنجد،ـ آنهــا نمی دانندکه در دورترین نقاط جغرافیای خـاکی شاگردان تربیت شده حـاج قاسـم چگونه باخدایشــان عشقبازي میکنند،آنــهانمـی دانندکه معنویت برمادیت غلبه یافته
 پعقوب بن یاسر گوید متوکل  باطرافیانش میگفت موضوع ابن امام هادی ع  مرا خسته ودر مانده کرداز میگساری  همنشینی. با من سر باز میزند نمیتوانم در این باره از او فرصتی بدست اورم تا اورانزد مردم  خفیف و سبک کنم و الوده و گنهکار نشان دهم  انها گفتند اگر باو راه نمیابی برادرش موسی مبرقع هست او اهل ساز واواز است میخورد و میاشامد  و عشقبازي میکند متوکل گفت دنبالش بفرستبد اورا بیاوربد تا اورا در نظر مردم بجای ابن الرضا جا بزنیم و بگوببم. ابن
 
زیاد کردن میل جنسی با روغن های مختلف
 
 
 
 
روغن‌هایی که خواص افزایش دهنده میل جنسی دارند، به بیدار شدن میل جنسی کمک میکنند. 
 
افزایش میل جنسی ن با روغن اسانس گل سرخ
 
 
عطر بوی روغن اسانس گل سرخ با عشقبازي در رابطه شویی در ارتباط است.باعث زیاد شدن میل جنسی ن و کم شدن استرس‌های جسمی و روانی می‌شوند.
 
این روغن را با یک روغن پایه لاکچری مخلوط کرده برای لذت بردن از عطر و خاصیت آن بدن همسر خود را با این روغن ماساژ دهید.
 
 
ادامه مطل
محبوب این سال هایم ! امروز اتفاقی آدرس صفحه ات را در گوگل جستجو کردم و در کمال ناباوری ،دیدم که دوباره صفحه را فعال کرده ای و پست هایت را با اندکی کم و زیاد بازگردانده ای . بر حسب آن عادت خاله زنک گونه ام که از ۱۷ سالگی ام  با من مانده ،شروع کردم به خواندن دوباره ی کپشن ها ، زیر و رو کردن لایک ها و کامنت ها . 
در ۱۷ سالگی میشد نامش را فضولی » نهاد ، اما در ۲۰ سالگی میگویم نامش کنجکاویست ، کنجکاوی بی انتها در شناخت تو ، شناختت حتی بوسیله ی آنهایی ک
خوشا عشقِ خوش آغازِ خوش انجام
همه ناکامی اما اصل هر کام
خوشا عشق و خوشا عهد خوش عشق
خوشا آغاز سوز آتش عشق
اگر چه آتش است و آتش افروز
مبادا کم که خوش سوزیست این سوز
چه خوش عهدیست عهد عشقبازي
خصوصا اول این جان گدازی
هر آن شادی که بود اندر زمانه
نهادند از کرانه در میانه
چو یکجا جمع شد آن شادی عام
شدش آغاز عشق و عاشقی نام
بتان کاردان خوبان پرکار
در آغاز وفا یارند وخوش یار
ولیکن از دمی فریاد فریاد
که عشق تازه گردد دیر بنیاد
نوای عشقبازان خوش نواییست
عطر یاس:# کمی_تفکر
بهش گفتم امام زمان (عج) رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارمگفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟گفت: آره!گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دلهگفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میادگفت: چرا؟براش یه مثال زدم:گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شدهو الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری
زمانش رسیده که با ترسهایم روبرو بشم 
وقتی ازدواج کردم ۲۳ ساله بودم از همون موقع میترسیدم نکنه کسی بیاد تو زندگیم زندگیم رو بهم بزنه. از همون موقع ها حس میکردم با همسرم خیلی تفاوت دارم من میخواستم یه خونواده برای خودمون تشکیل بدیم اون نمیتونست دست از دوستان قبل از ازدواجش برداره ولی من تو یه گردابی افتاده بودم به خاطر دوستان نابابم دخترانی که فکر میکردن تنها راه خوشبخت شدن ازدواجه بخاطر همین منم بعد از لیسانسم با خواستگارم که هم رشته خودم ب
گاهی اوقات مثل الان صدای سوت کشیدن مغزمو میشنوم
سرم درد میگیره
اهلِ قُرص و مُرص و اینا نیستم اما بعضی وقتا خیلی طبیعی خیلی زیاد داغ میکنه کله ام
حس میکنم این آدمایی ک دارم میبینم دیگه بدرد نمیخوره ، وقتی از خواب بیدار میشم و وِز وِز تلویزیون رو میشنوم که داره خبرِ مرگِ باباش و میگه دلم میخواد برم سرم و بکوبم تو تلویزیون تا یا تلویزیون یا خودمو بفرستم گوشه مریضخونه
آرامش لازم دارم ، خالی شدن لازم دارم
بعضی وقتا دلم میخواد برم کنار رودخونه آی
عشق بازی قبل از نزدیکی از اهمیت ویژه ای برخوردار است و عشقبازي زن و مرد روی تختخواب قبل از نزدیکی باید به قدری خوب باشد تا بتوانند یک رابطه جنسی و نزدیکی منحصر به فرد را با یکدیگر تجربه کنند. میل جنسی، غریزه ای است ذاتی در انسان که بایستی به آن پاسخ داده شود. رابطه جنسی به مانند داستانی است که باید در ابتدا به خواندن مقدمه پرداخت و سپس وارد متن اصلی شد. عشق بازی مجموعه‌ای از رفتارهاست که در حکم مقدمه کتاب عمل می‌کنند. عشق بازی قبل از نزدیکی ف
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وان جا به نیک نامی پیراهنی دریدن
گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن
گه سر عشقبازي از بلبلان شنیدن
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی
یا رب به یادش آور درویش پر
بسمک یا احد
**********
الهی
ای عشق بی پایان من
مستم
خمارم
تویی ک " مَن لا یَشغَلُهُ شأنٌ عن شأن  " ی و هر آن و هر لحظه ک طوبی مست و خمار باشد، تو هستی ک شراب نوشین عشق را ب جانش بریزی و سیرابش نمایی.
نگار من
تویی ک " لا تأخذه سنةٌ و لا نوم" ی؛ و همیشه و هر لحظه در حضوری ؛ در تمام لحظه های نیازم ب عشقورزی و عشقبازي با تو، تو هستی. در حضوری. و من در معیت تو. { هو معکم أینما کنتم}
محبوب من
شراره های عشق تو از جان و روحم زبانه می زنند و روز و ساعت نمی شناسند. این بیق
 
از زبان یک # وورکر(( )):
برای اینکه یک ساعت با مردی بگذرانم، 350 فرانک سوییس می‌گیرم.یک ساعت در واقع اغراق است.اگر . کل این مدت می‌شود یازده دقیقه رابطه‌ی #جنسی.

یازده دقیقه . !!!

دنیا دور چیزی می‌گردد که فقط یازده دقیقه طول می‌کشد!!به خاطر این یازده دقیقه در یک روز 24 ساعته!!

(با این فرض که همه‌ی زن و شوهرها هر روز عشقبازي کنند، که مزخرف است و دروغ)
، مردم ازدواج می‌کنند،‌خانواده تشکیل می‌دهند، گریه‌ی بچه‌ها را تحمل می‌کنند،مدام ت
 
از زبان یک # وورکر(( )):
برای اینکه یک ساعت با مردی بگذرانم، 350 فرانک سوییس می‌گیرم.یک ساعت در واقع اغراق است.اگر . کل این مدت می‌شود یازده دقیقه رابطه‌ی #جنسی.

یازده دقیقه . !!!

دنیا دور چیزی می‌گردد که فقط یازده دقیقه طول می‌کشد!!به خاطر این یازده دقیقه در یک روز 24 ساعته!!

(با این فرض که همه‌ی زن و شوهرها هر روز عشقبازي کنند، که مزخرف است و دروغ)
، مردم ازدواج می‌کنند،‌خانواده تشکیل می‌دهند، گریه‌ی بچه‌ها را تحمل می‌کنند،مدام ت
بسمک یا روحی و حیاتی
********************
سخن عظیمی در دل طوبی هست، ک آتشفشان درونش را ب انفجاری مخرّب کشانده
محبوب ازلی من
ای عشق ابدی من
ازل بود و تو بودی، یک وجود بی نهایت.
هرچه اسما و صفات از تو می شناسم در تو بی نهایت، و در اعلی مرتبه بود. بی هیچ نقصی. بی هیچ قیدی.
بی هیچ حدّ و محدودیتی. بی انتهای بی انتها. لایتناهی. غیر قابل وصف و غیر قابل بیان و لا تعیّن.
حتی شور و عشق در وجود تو بی حد بود ک غلیان کرد و تو را واداشت تا اراده بر خلق وجودی کنی و خویش را ب
بسمک یا روحی و حیاتی
********************
سخن عظیمی در دل طوبی هست، ک آتشفشان درونش را ب انفجاری مخرّب کشانده
محبوب ازلی من
ای عشق ابدی من
ازل بود و تو بودی، یک وجود بی نهایت.
هرچه اسما و صفات از تو می شناسم در تو بی نهایت، و در اعلی مرتبه بود. بی هیچ نقصی. بی هیچ قیدی.
بی هیچ حدّ و محدودیتی. بی انتهای بی انتها. لایتناهی. غیر قابل وصف و غیر قابل بیان و لا تعیّن.
حتی شور و عشق در وجود تو بی حد بود ک غلیان کرد و تو را واداشت تا اراده بر خلق وجودی کنی و خویش را ب
دریغا که بار دگر شام شدسراپای گیتی سیه‌فام شد
همه خلق را گاهِ آرام شد
بجز من که درد و غمم شد فزون
جهان را نباشد خوشی در مزاج 
به جز مرگ نَبْوَد غمم را علاج 
ولیکن در آن گوشه در پای کاج 
چکیده ست بر خاک"  سه قطره خون"
امروز دوباره دم غروب دو گربه زیر باران سیل آسا در پناه دیواری که پله های اضطراری ر‌وبه رو به آن چسبیده اند مشغول عشقبازي با ناله های بلند خراشیده بودند .بی اختیار  یاد "سه قطره خون هدایت"  یاد این تصنیفی که در آن داستان توسط"  عباس "خ
هوالجمیل
یوسفستان خدا
چونکه آن زیبا» بُود معمار دلدل همیشه در پی زیبائی استچونکه او زیباست» در افعال و ذاتهرچه آن زیبای مطلق آفریدچونکه زیبائی عیان در ظاهر استدر مظاهر ، دل توقف می‌کندلیک در باطن ندارد جستجوجلوه‌ای زیباتر از ایثار جانزین سبب در کربلای پر شهیدگرچه یوسف از همه خوش‌روتر استروح یوسف، باغ زیبای حیاستحکمت‌‌آرا و عدالت پیشه استنظم و ترکیب و تناسب در جهاناین جهان در اوج زیبائی به پاستدر پرستشگاه فطرت، روح مابوده هر آئینه
 

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‎کندبلبل شوقم هوای نغمه‎خوانی می‎کند

همتم تا می‎رود ساز غزل گیرد به دستطاقتم اظهار عجز و ناتوانی می‎کند

بلبلی در سینه می‎نالد هنوزم کاین چمنبا خزان هم آشتی و گل‎فشانی می‎کند

ما به داغ عشقبازي‎ها نشستیم و هنوزچشم پروین همچنان چشمک‎پرانی می‎کند

نای ما خامُش ولی این زهره‎ی شیطان هنوزبا همان شور و نوا دارد شبانی می‎کند

گر زمین دود هوا گردد همانا آسمانبا همین نخوت که دارد آسمانی می‎کند

سالها شد رفته د
شعر با ه
 
در این مطلب از سایت علم سرا می خواهیم درباره شروع یک بیت اول شعر با ه و هیچ و با هم بودن برای مشاعره در دسته سرگرمی برای شما صحبت کنیم . در ادامه با ما همراه باشید .
هر چه دارد عالم اخلاق بی‌ایثار نیست
دست بسیار است اگر از آستین بیرون‌کنید
بیدل دهلوی
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
هر آن نسبت که پیدا شد ز شهوت
ندارد حاصلی جز کبر و نخوت
شیخ محمود شبستری
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
هر دم زند هوس به چراغ دگر مرا
رسوا کند ز شکوه ی داغ دگر مرا
هر مح
   ♡ ارائه شده توسط وبسایت متن عاشقانه ♡ 
نوشته های عاشقانه برای دختر و پسر

پـاییـــز می خــواهــد و چشــم هـای عاشقـتــــ را نگــاهــت را از مــن نگیـــر ایـن پاییـــز را عاشقـــم بـاش لطفــــاً !
❤️❤️❤️  تلخ ترین و شیرین ترین جمله عاشقانه : من می تونم بدون تو زندگی کنم اما نمی خوام!!
❤️❤️❤️
شهامت می خواهد دوست داشتن کسی که هیچوقت هیچ زمان سهم تو نخواهد شد ! 
❤️❤️❤️
دنیای بی تو … مثل صبح بهاری بی گنجشک ؛ نه اینکه زیبا نباش

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها