باید به دهان تو رجوع کردلبخندت را بوسیدپنجره ی روحت راآنجا که خواب از سر خیالم پراندآنجا که بوسه غرق بود در ابدیت
بگو چندبار می توان عاشق یک لبخند شد؟می توان غنچه ای را چیدباز در حسرت دیدنش جان داد؟
لبخندت را می بوسمآنجا که هنوز عشق در اتفاق می افتدحالا آغشته ام کن به روحتیا با من دهانم را شریک شو.
"مهسا رهنما"
پ.ن1:
اخم هایت را که باز کنی
تازه شاعرانگی ام گل می کند.
"امیر ارسلان کاویانی"
پ.ن2:
سال بد رفت و من زنده شدمتو لبخندی زدی و من
واسه مراسمت نتونستم بیام. دوست دارم بدونم روحت الان کجاست. دیدن لست سین تلگرامت که دیگه آنلاین نمیشه و عکس پروفایلت که تا ابد اون کودک خالص و مهربون میمونه اذیتم میکنه. یادم میاد اون روز رو که همه های بودیم و داشتیم در مورد تشییع جنازت حرف میزدیم. در مورد پرواز روحت از بالای سرمون و فحشهایی که به آدما میدی. چه دنیای ستمگری. کی فکرشو میکرد بعد از یک سال تو دقیقا همون طوری که خواستی بمیری و هیچ کدوم از ما تو مراسمت نباشیم که های کنیم و برات
نمی دانم از کی به جای واژهی ناخوشایند مجبرای شما عبارت جانباز اعصاب و روان مرسوم شد نوع خاصی از جانبازی که به جای قطعهای از جسم،تکهای از روحت را گذاشتهای وسط سالهای جنگ،بین همسنگرهایت.معنویت آن بچهها را دوست داشتهای و هوای این روزهای دنیا دارد خفهات می کند یا دلتنگشانی برای همین هر چند وقت یکبار میروی سراغ تکهی گم شده روحت و مرور میکنی خاطرهی پر پر شدنشان میان توپ و تانک و خمپاره را.
گاهی روحت در تنت سنگینی می کند و ه
نمی دانم از کی به جای واژهی ناخوشایند مجبرای شما عبارت جانباز اعصاب و روان مرسوم شد نوع خاصی از جانبازی که به جای قطعهای از جسم،تکهای از روحت را گذاشتهای وسط سالهای جنگ،بین همسنگرهایت.معنویت آن بچهها را دوست داشتهای و هوای این روزهای دنیا دارد خفهات می کند یا دلتنگشانی برای همین هر چند وقت یکبار میروی سراغ تکهی گم شده روحت و مرور میکنی خاطرهی پر پر شدنشان میان توپ و تانک و خمپاره را.
گاهی روحت در تنت سنگینی می کند و ه
هو
برای آن که سِیر [برزخ] برای سالک پیش بیاید عظمت روح شرط است. اگر روحت عظمت پیدا کرد بر تو حقایقی کشف می شود و مشاهدهٔ روح پیدا می کنید ، گدایی درِ خانهٔ حق عظمت روح هاست پس عظمت پیدا کنید تا روحت [پس از مرگ] محتاج و گرفتار نشود ، به شریعت محمدی و طریقت علوی عمل کنید تا مشاهدهٔ روح پیش آید. روح تو وقتی پر و بال پیدا می کند که تزکیه ای در کار باشد ، یک کمی حرکت کنید تا حقیقت خودتان را دریافت کنید. چرا نیروی وجود خودتان را درک نمی کنید؟ آفریده شده ای
هو
برای آن که سِیر [برزخ] برای سالک پیش بیاید عظمت روح شرط است. اگر روحت عظمت پیدا کرد بر تو حقایقی کشف می شود و مشاهدهٔ روح پیدا می کنید ، گدایی درِ خانهٔ حق عظمت روح هاست پس عظمت پیدا کنید تا روحت [پس از مرگ] محتاج و گرفتار نشود ، به شریعت محمدی و طریقت علوی عمل کنید تا مشاهدهٔ روح پیش آید. روح تو وقتی پر و بال پیدا می کند که تزکیه ای در کار باشد ، یک کمی حرکت کنید تا حقیقت خودتان را دریافت کنید. چرا نیروی وجود خودتان را درک نمی کنید؟ آفریده شده ای
هرگز به کمتر از بهترین قانع نشو ، معمولی را از دایره انتخابت حذف کن و آرزوهایت را با قدرت باور کن.
▪️آنگاه که ذهنت می گوید تو شرایط آن ازدواج عالی را نداری روحت میگوید توجه نکن خداوند بهترین همسر مورد علاقه ات را برایت کنار گذاشته است تنها کافیست باورش کنی.
▪️آنگاه که ذهنت میگوید تو لایق داشتن شغل رویاهایت نیستی، روحت می گوید ایمان داشته باش، خداوند بهترین شغلی که دوست داری را برایت کنار گذاشته است تنها کافیست باورش کنی.
▪️آنگاه که ذهنت م
من همانم که در شب
روحت را در خواب به تمامی بازمیستانم
تا به آن آرامش دهم
و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمیانگیزانم
و تا مرگت که به سویم بازگردی
به این کار ادامه میدهم.
(انعام۶۰)
+چه خبره عامووو؟5 نفر خاموش؟
آدم میترسه:/
راستی، میدونی روزی چیــه؟
امروز که داشتی از خیابون رد می شدی و دستِ یه پیرمرد و گرفتی و رد کردی و. یادت رفت!
☕️ چند دقیقه پیش که رفتی برای خودت چای بریزی، یه استکان هم برای همکارت ریختی و یادت رفت!
دیشب که بابات ازت همون کاری رو خواست که اصلاً به انجامش تمایل نداشتی، اما انجامش دادی و یادت رفت!
همه ی اینا؛ روزی هایِ قشنگیه، که خدا هر روز بدستان خودت، به خودت میرسونه، تا قیافه ی روحت رو قشنگ تر کنه. اما تو نمی بینی شون و یادت میــره
راست
ترس، همه چیز را از بین می برد.ترس، تمام موفقیت های آینده ات را متوقف می سازد.
ترس، تمام عظمت روحت را تصاحب می کند
و نمی گذارد که با تمام وسعت روحت، با زندگی برخورد داشته باشی.
باید در زندگی ات، یک حادثه ی عظیم رخ دهد. حادثه ای که بسیار ضروری است.
و این حادثه چیزی نیست جز اینکه به جای ترس، عشق و یقین و ایمان را جایگزین کنی.
آنگاه، تمام خواسته هایت به اذن خدا برآورده خواهد شد.
تلگرام:bagheri6298
بهاری که خاک را سبز میکند. یقینا از پسِ سبز کردنِ چراغ های قرمز هم بر می آید.
من به این اتفاق ایمان دارم. سال نو بر همه مبارک باد.
عید مبعث هم مبارک:)
تازه تولد مادربزرگمم ۵ فروردین بود:) روحت شاد عزیز:)❤
سلام به بازماندگانِ ۹۸
خیلی عجیبه برام تاریخِ توی پست ها که زده ۹۹
ادامه مطلب
دلتنگی حال عجیبی است،قاتل بی رحمی ست.دلتنگی ظالم،به یک باره نمی کشد،نه مثل تیزی لبه ی تیغ،نه مثل داغی گلوله ی تفنگ،نه مثل زبری طناب دار،نه مثل دِشنه و خــَدَنگ.دلتنگی جُـزام است!چون خوره ای وحشتناکذره ذره ی نشاط روحت را می جود!تابه خودبیایی،میبینییک گوشهدر آخرین ایستگاه زندگـی،به استقبال مــرگ ایستاده ای!#میناشیردل
اینکه میبینی کسی با سرعت داره به سمت یه حادثه نامیمون میره و نمیتونی این اتفاق رو بهش بفهمونی، خیلی دردناکه. چون اگه چیزی بگی میشی اون آدم فضوله و بیشعوره که فکر میکنه همه باید از چشمای اون جهان رو ببینند. اون گوسالهای که به خودش حق میده درباره زندگیای که ازش چیزی نمیدونه، نظر بده. ولی واقعیت اینه که تو داری خودت و اشتباهاتت رو دوباره توی جهان میبینی و همینه که روحت رو به درد میاره.
دلتنگی حال عجیبی است،قاتل بی رحمی ست.دلتنگی ظالم،به یک باره نمی کشد،نه مثل تیزی لبه ی تیغ،نه مثل داغی گلوله ی تفنگ،نه مثل زبری طناب دار،نه مثل دِشنه و خــَدَنگ.دلتنگی جُـزام است!چون خوره ای وحشتناکذره ذره ی نشاط روحت را می جود!تابه خودبیایی،میبینییک گوشهدر آخرین ایستگاه زندگـی،به استقبال مــرگ ایستاده ای!
#میناشیردل
این چند روز این شعر منو سوزوند
واقعا دل آدمو آتیش می زنه
مرحوم ذاکر روحت شاد
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">
پروفسور عزیز سلام.امیدوارم که روحت در آرامش کامل باشد،که قطعا هست.چه کسی سزاوار تر از تو برای یک آرامش همیشگی؟تو بیشتر از هر کسی لیاقت این آرامش ابدی را داری.
قصدم از نوشتن این نامه ی کوتاه چیزی نیست جز کمی مرور خاطرات و کمی هم درد و دل.
ادامه مطلب
میگم: دلم یه جوریه.
میگه: درد میکنه؟
میگم: نه، اون دلم نه. اون یکی دلم یه جوریه.
میگه: یعنی مغزت؟ روحت؟ احساست؟
میگم: نه، خود دلم. یه حس عجیبی اینجام دارم.
و به شکمم اشاره میکنم.
شونه بالا میندازه و میگه: من که از حرفای تو سر در نمیارم!
چند دقیقه بعد، میگم: شاید.
میگه: شاید چی؟
میگم: شاید دلم براش تنگ شده.
میگه: برای کی؟ کارلا؟ عین؟
دهنمو باز میکنم که بگم نه، اما نمیگم. میگم: آره.
میگه: دیگه چیزی نمونده، تعطیلی عید فطر می
آزادگی و شجاعت، حق طلبی و زلالی روح در حرکت زیبای حسین به اوج می رسد. اشک بر حسین لجن روزمرگی را از قلبت می شوید تا روحت از اسارت پلیدی ها آزاد گردد و دست در دست مولای خوبی ها در آسمان جاودانگی حقیقت به پرواز درآید.اگر عزاداریت از این معنا خالی است،سرگرمی ای بیش نیست.
صبح با صدای مامانم از خواب بیدار شدم
هنوز گیج بودم و خوابالو
با شنیدن اسم شهید و هلی کوپتر وبمب و جنگ گوشامو تیز کردم
با خودم گفتم " یاخدا باز چی شده ؟؟"
وارد سالن پذیرایی جایی که همیشه بابا و مامان صبحونه میخورن شدم
بعد از سلام کردن به هردوشون به تلویزیون نگاهی کردم
عکس یکی رو نشون میداد که که خوب میشناختمش
از بابام پرسیدم " چیزی شده خبریه ؟؟"
بابام در حالی شقیقه هاشو ماساژ میداد گفت " شهید شد نامردا زدنش "
چشمم به عکس توی تلویزیون
هیچ وقت نیمه شب های بارانیِ روزهای قرنطینه کتاب های موراکامی را نخوانید! همچین خطایی فقط از یک دیوانه سر میزند. تاثیرش از دیدن انیمه های ژاپنی وقتی سرماخوردی و یک لایه ی خاکستری روی همه ی خاطراتت نشسته هم بیشتر است. کتاب های موراکامی همان درِ رنگ و رو رفته ی تویِ کمدِ اتاق است که فقط بعضی شب های بارانی قفلش باز میشود و تو را میان یک سرزمین خاکستری، عجیب، زنده و شدیدا حزن انگیز رها میکند . حالا چشم هایت را ببند و صدای چک چک باران روی روحت ر
وقتی کمترین بیماری در جسمت پدید می آید به هر دری می زنی تا مداوایش کنی!
اما وقتی در روحت احساس درد و ضعف و کمبود می کنی آیا راهش را بلدی؟" وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً " اسرا/82خداوند متعال قرآن را برای درمان دردهایمان نازل فرموده. کافیست به طبیب و نسخه اش ایمان داشته باشیم.
تا همین پنجاه روز پیش، اگر زندگی، درونت از رونق افتاده بود، جهان بیرون و آدمها میتونستن پناهگاه و گرمابخش باشن. اما حالا اگر خودت تقلا نکنی افسردگی و دل مردگی تو رو تا انتها خواهد بلعید.
تا همین پنجاه روز پیش، سرماخوردگی های روحت، موقتی بود. اما حالا مدام بادهای می وزن که شعله جانت رو خاموش کنن و مدام باید مراقب باشی.
دوام شادی، دل آرامی، گرمای درون خیلی کوتاه شده و منقطع.
شبای امتحان هرقدرم که خونده باشم عصبی میشم و انگار ده لیوان اسپرسو خورده باشم این ور اون ور میپرم. انرژی حضورتو اطرافم حس میکنم همینجوری که داشتم درس میخوندم یهو به خودم اومدم و دیدم دارم برای تو توضیح میدم. روحت کنارم نشسته امشب. آرومم میکنه. اولین امتحانیه که شبش آروم آرومم. یه فصل نخونده و دوتا تکلیف ننوشته دارم ولی آرامشی که اون روزا از بوییدن عطرت میگرفتم رو دارم :) مرسی که کنارمی عزیزم
فرزندم
در مکتب ولایت برای رشد روحت ، مثل رشد جسمی ات، دوران امیری داری. بعدش دوران اسیری و تربیتی داری. و ان شا الله بعدش دوران وزیری داری. و اگر قابل بشی دوران اب شدن یا ام شدن هم داری.
بدون که نه در جمال و نوازش دوران امیری باید توقف کنی.
نه در جلال و تشر دوران اسیری.
و نه وقتی در دوران وزارت به اختیارت خیلی احترام میذارن و تو رو صاحب رای میدونن.
همه اینها باید باشه اما اگر در اون جلوات غرق بشی متوقف میشی.
بهش گفتم: ببین بعد به یه جایی میرسی که این آتشفشان تو قلبت رو میتونی کنترل کنی، میتونی تصمیم بگیری کی و کجا گدازهها بریزن بیرون. میتونی گدازهها رو آروم بریزی تو قالب کیک که شکل بگیرن و آتیش دلت رو شستهرفته و تروتمیز بذاری جلوی بقیه.
میتونی موقع نوشتن عمیقترین دردای روحت، حواست به رعایت همهٔ علایم نگارشی و نیمفاصله و. باشه.
اینجا جای خاصیه.»
یک سال پیش دعوت شده بودم به یه مهمونی. یه ویلا بود طرفای جواهرده رامسر. یادم میاد فرداش امتحان هماتولوژی داشتم. برنامه م این بود که تا ساعت یازده دوازده بمونم و بعدش بپیچونم بیام شهسوار که یکم درس بخونم. تو مهمونی وقتی همه قر تو کمرشون فراوون بود و نمی دونستن کجا بریزن چشمم خورد به یه آشنا. یه آشنا که قرار بود دیگه غریبه باشه. یکی که بهم گفته بودن اون شب اونجا نیست ولی بود.صاحب مهمونی هم بود. تنها نبود. با یه نفر نبود. با همه بود و با هیچ کس نبو
وقتی کاری انجام نمی شه ، شاید خیری توش هست ، صبر کن
وقتی مشکل پیش بیاد ، شایدحکمتی داره
وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتما ًدرسی است که باید یاد بگیری
وقتی بهت بدی می کنند ، شاید وقتشه که تو خوب بودن رو یادشون بدی
وقتی همه ی درها به روت بسته می شه ، شاید با صبر و بردباری در دیگری به روت باز بشه و خدا بخواد پاداش بزرگی بهت بده
وقتی سختی پشت سختی میاد ، حتماً وقتشه روحت متعالی بشه
وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی
@Mosbatbash1
دلتنگی حال عجیبی است،قاتل بی رحمی ست.دلتنگی ظالم،به یک باره نمی کشد،نه مثل تیزی لبه ی تیغ،نه مثل داغی گلوله ی تفنگ،نه مثل زبری طناب دار،نه مثل دِشنه و خــَدَنگ.دلتنگی جُـزام است!چون خوره ای وحشتناکذره ذره ی نشاط روحت را می جود!تابه خودبیایی،میبینییک گوشهدر آخرین ایستگاه زندگـی،به استقبال مــرگ ایستاده ای!
#میناشیردل
امروز صبح ، بین ساعت هفت و ربع تا هفت و نیم ، اتفاقی تو بخشمون افتاد که چیزهای مهم و بزرگی به من فهموند ،که تغییرم داد ، من رو با یه مفهوم جدید و مهم آشنا کرد . درد آدمها رو عوض میکنه . و نه فقط دردی که خودت کشیدی و لمسش کردی، گاهی دیدن رنج و درد آدمها ، پیچاپیچ زندگیشون و عذابی که سرنوشت به اونها تحمیل کرده ، مثل چکشی به روح تو ضربه میزنه ، شکل اون رو تغییر میده ، و تو رو به آدم دیگهای تبدیل میکنه ، آدمی شاید صبورتر، خوددارتر ، آرومتر و
دو هفته است که وضع کار خرابه.یعنی من همه ش گند میزنم.اون قدر ترس تو جونمه که نمیتونم صبر کنم و همه ش ذکر "سگ تو روحت" گویانم.دیروز اما اتفاقی تو کلاس زبان افتاد که تا بهش فکر میکنم لبخندم جمع نمیشه.مدیر آموزشگاه که سه ترم معلمم بود بعد از کلاس من و دو نفر دیگه رو نگه داشت و گفت:شما سه نفر تاپ کلاستون هستین و از این ترم آموزشگاه میخواد به تاپ ها کلاس بده.اگه تمایل دارین تا شنبه اعلام کنین تا براتون کلاس آموزشی بذاریم و واضحه که جواب من بله بود از هم
با هوش ذاتی و دقت عجیبی که انگار یکی از آپشن های چشم هاش بود -چون وقتی می خواست پشت جسمت، لا به لای روحت را کنکاش کند، حالت چشم هاش عوض می شد- بعد از یکی دو جمله ی کوتاه و ظاهرا ساده فهمید من شیفته ی کشف کردنم. همین جا بود که دانه ریخت. خیلی محتاط. چون هنوز نمی دانست من از آن دسته احمق هایی هستم که شجاعانه به سراغ تجربه های جدید و کشف های تازه می روند یا از آن دسته احمق هایی هستم که دلشان ضعف می رود برای سرک کشیدن و مزه کردن و پرده برداشتن و لمس لذت
جالبه بعد این همه وقت و سال خوندن و گفتن از id و ego و super ego ، هیچ وقت نفهمیدم دقییقا منظور فروید چیه و چه کاربردی می تونه توی زندگی فعلی و مسائل بزرگتر ما داشته باشه، تا امروز صبح!
امروز صبح به طرز عجیبی قضیه برام جا افتاد! چرا فروید اینقدر خودشو تیکه پاره می کرده و چرا اینقدر اصرار داشته حرفش درسته!
مصداق عینی خیلی مهمی توی زندگی خودم براش پیدا کردم که هیچ نظریه ای نمی تونست اینقدر خوب توضیحش بده. حداقل به نظر خودم تا الان
مرسی فروید روحت شا
میخواهی صبح که از خواب بیدار میشوی آفتاب
رویت نیفتاده باشد، هوا خنک باشد، اگر خنک نیست تو توی سایهی خنک باشی، نه آن قدر
گرم که اگر پتو رویت باشد عرق کنی، نه آن قدر سرد که اگر پتو رویت نباشد سینه پهلو
کنی. نه حساسیت فصلی داشته باشی که آن هوای خوب از توی دماغت بیرون آید، نه خدمت
مقدسی داشته باشی که یک جفت پوتین از پاهایت بیرون نیاید. نه تعطیل باشد که آخر شب
غم کشتن روزت را داشته باشی نه غیرتعطیل باشد که آخر شب غم کشتن روحت را داشته
باشی. نه مر
گاه باید دست دلت را بگیری و بی هوا، از شهر و فضای دودآلودش دور شوی… بگذاری احساست هوایی بخورد و نوازش گرم و رنگین مادر طبیعت را به جان بخری… در میان رنگ و نور غرق گردی و روز تازه ای را برای خودت تعریف کنی… فرقی نمی کند به چه کسب و کاری مشغولی، برای جلای روحت هم که شده، روزهایی از سال به دل طبیعت برو و رنگ های جدیدی بر زندگی خود بباران…
با اطمینان میدانم که هر روز زندگی این فرصت را در اختیارت قرار میدهد که نفسی تازه کنی، از قید و بند رها شوی و تا جایی که میتوانی صاحب یک زندگی بدون پشیمانی و سرشار از لذت، خنده و شادی باشی. میتوانی آنطور که روحت به تو القا میکند در صحنه زندگی همچون رقص والس، حرکت کنی یا کنار دیوار بنشینی و اجازه دهی سایه ای از ترس و تردید تو را پس بزند
| با اطمینان میدانم که/اپرا وینفری |
این دلتنگی هم از اون دردهای بد روزگارهها، یه جای خالی که همهچی رو میبلعه، سیاهچالهطور؛ همینقدر کلیشهای. انگار که روحت چنگ بندازه به گلوت و جونت بیفته به خودخوری. بدمصب موی آدم رو سفید میکنه و روزگارش رو سیاه. از اون دردهاییه که آدم دلش نمیآد حتی واسه دشمنش بخواد. اونوقت من حیرونم که چطوز دانشمندها هنوز کشف نکردن که همین درده که مادر همۀ دردهاست. بغضیه که هرچقدر گریه بشه آروم نمیشه؛ ولی میدونی. یه وقتهایی آدم انقدر دلت
می دانی در انتظار یک تیک دوم ماندن، چگونه هر روز روحت را خرد می کند؟سال ها گذشته.
می دانی، من دل همه ی بعد از تو ها را شکستم :):
بعد از تو، اندک کسانی هستند که پایم ماندند.
و تو می دانی که من هنوز هم در حال شکست قلبشان هستم؟!
این است که عذابم می دهد.
یک بار تو قلب مرا شکستی و یک بار من قلبش را شکستم و قلب خودم هم شکست.!
گویا قربانی فقط منم که دلم دو بار شکست.
شکستی و شکست، شکستم و شکست! :)
اصلا کاش این دل لعنتی همیشه شکسته بماند تا شاید روزی، خاک بشود
ریبون هایتی ریبون هایتی hiti برای چاپ کارت پی وی سی توسط چاپگر هایتی مورد استفاده قرار میگیرد ریبون هایتی انواع مختلفی دارد از جمله: ریبون رنگی هایتی که قابلیت چاپ 400 کارت را دارد ریبون مشکی هایتی که امکان چاپ 1000 و 2000 کارت را دارد ریبون طلایی هایتی و ریبون نقره ای هایتی که در دو نوع 1000 و 2000 پرینت عرضه میشود ریبون اسکرچ هایتی که هر یک از این ریبون ها برای چاپ نوع خاصی از کارت مورد استفاده قرار میگیرند کلیه ریبونهای ارائه شده توسط coico اورجینال و دا
درباره این سایت