نتایج جستجو برای عبارت :

دامان توشرسن قینانا

متن اهنگ سن شیشرسن قينانا
متن سن شیشرسن قينانا
دانلود اهنگ ترکی سن شیشرسن قينانا
دانلود آهنگ دامنان دوشرسن قينانا

متن شعر سن شیشرسن قينانا
اهنگ دامنان دوشرسن قينانا
متن دامنان دوشرسن قينانا
دانلود ترانه ی ترکی قدیمی قينانا
دوران کوثر کودکی، دوران بهتر کودکی
دوران باور کودکی، هرگز تو نگذر کودکی
دل می رود بر کودکی، با یاد آن دوران خوش
مادر بیا، مادر بیا، مارا ببر بر کودکی
یکدانه بودم کودکی، دردانه بودم کودکی
ای کودکی ای کودکی، دوران آذر کودکی
رو بوس مادر کار ما، آغوش مادر جای ما
پر می زدم بر دور او، چون آن کبوتر کودکی
گهواره ام دامان او، هر مشکلم آسان او
ای کاش بودی کان مرا، عمرم سراسر کودکی
فرزانه ای مادر بخوان، دیوانه ای مادر بخوان
با ما بیا دامان او، دردانه پر
مولود کعبه عشق   در کعبه  به پا  گشت ، خدا می داندمولِد   شیر  خدا   گشت ، خدا  می دانددر شب حادثه  در جای پیمبر  خوابیدهجرت  دوست  روا  گشت ، خدا می داندفاطمه کفو علی بود ، چنان  دسته گلیاز چه  قبرش  به خفا گشت  ،خدا می داندیُطعمون است سه شب خاطره ی افطارشسفره   لبریز  صفا   گشت ، خدا می دانددست پرورده ی دامان رسول است علیراه  او  جمله ،  وفا  گشت ،  خدا  می داندعلم در سینه ی  دریایی او مخفی  ماندنکته  در  نکته  چها  گشت،   خدا می داندبار ها
گریه کن تامغفرت آیدبه دامان عطا/روزهای آخری باشد در این ماه خدا/لطف ایزد برگ آزادی ازآتش بود/برترین نعمت بود آن گوهرناب ولا/درنمازوروزه وقرآن وافطار وسحر/گنج زیبای بصیرت بندگی باصفا/عشق درمان میشوددر پرتو آل نبی/ازخدا خواهیم دائم این ولارابا رضا/انس باقرآن همیشه عزت رحمانی است/ارث این ماه مبارک گلشن خوب دعا/ای خداتقوای ماراحفظ کن تاروز /تازشیطان ستمگر دور گردیم وجدا/آخرماه مبارک عیدی ماشدظهور/یوسف زهرابیاید میدهد دل راشفا/
شب تیره و ره دراز و من حیران فانس گرفته او به راه من بر شعله بی شکیب فانوسش وحشت زده می دود نگاه من بر ما چه گذشت ؟ کس چه میداند در بستر سبره های تر دامان گویی که لبش به گردنم آویخت الماس هزار بوسه سوزان بر ما چه گذشت ؟ کس چه میداند من او شدم . او خروش دریاها من بوته وحشی نیازی گرم او زمزمه نسیم صحراها من تشنه میان بازوان او همچون علفی ز شوق روییدم تا عطر شکوفه های لرزان را در جام شب شکفته نوشیدم باران ستاره ریخت بر مویم از شاخه تکدرخت خاموشی در ب
بسم رب الرفیقسر نماز بودم. از معدود ثانیه هایی که به زور با خدای خودم خلوت میکنم. رکعت دوم، بین قنوت و رکوع، انگار که زورِ دست هایِ نسیان نرسیده باشه، یاد تو از لابلای خاطرات خاک خورده خودش رو کشید بیرون! وقتی به خودم اومدم سلام آخر نماز بودم.+با وجود همه کم لطفی ها، ممنونم از نسیان!پ.ن
برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود
دست‌های خویش و دامان توام آمد به یاد
سهیل محمودی
"سوره باران"
مثل باران به تن خشک بیابان برگرد 
باغت آباد ! به آبادیِ ویران برگرد 
سبز بودیم ولی زرد چو گندم شده ایم 
قبلِ خشکیدن مان سوره ی باران برگرد
کوچه های دل خود را همگی ریسه زدیم 
ای سفر کرده به این شهر چراغان برگرد 
پای بر دامن غربت نکش از تنهایی
ای همه خلق تو را دست به دامان برگرد 
وعده های سرِ خرمن به دلم دادم دوست 
فصل خرمن که گذشته‌ است بهاران برگرد 
عید همگی مبارک :) 
#نیمه_شعبان
 
 
رفته بودی که بازگردی
رفته بودی که دیو خصم را به پیکار جوانمردانه از وطن بیرون برانی.
دیو خصم را یارای پیکار با تو نبود از در حیله درآمد و به جادوی سیاه رستم را به بند کشید.
چه جوانمردانه جان دادی در راه مام وطن
چه گل های سرخی که از خون پاکت بر دامان مادر وطن روییدند
عطر گل سرخ بود که روحم را نوازش داد
عطر گل سرخ بود که پاکی قلبت را به خاطرم آورد
عطر گل سرخ بود که لغزش اشک بر گونه های مادرت را سبب شد
شاید اگر بودی، روزی ملاقاتت میکردم و برایم ا
 
سرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرتعاقل تر از آنیم کِ دیوانه نباشیمچون می نرسد دست به دامان حقیقتسهل است اگر در پی افسانه نباشیم
 
                                                                  "اخوان ثالت"
 
بله؛ از آفتاب بِ ماهتاب،
 
از خشکی بِ دریا،
 
از خورشید بِ برف!
 
 
خسته‌ام.
الان که دارم این متن را می‌نویسم تو گویی کوهی همچون دماوند بر دوش می‌کشم.
 
آن‌قدر خسته که می‌خواهم برای چند ثانیه هم که شده از درون و بیرون خالی باشم. چه کنم که این آرزو خیلی دور از دسترس به نظر میرسد.
آرزویِ رهایی برای چند ثانیه.خوشحالم که هنوز طعم رها بودن را فراموش نکرده‌ام.
اما دل‌لرزان. نکند روزی بیاید که رهایی گم شود در میان گمشده‌هایم 
از چه خسته شده‌ام؟!از نبودن‌هایت؟!. از بودن‌هایِ موقت؟!. از شادی‌هایِ موق
بیهوده مرا به هیچ دلگرم مکن
با قول و غزل مرا تو سرگرم مکن
با من تو دو صد بار به جنگ آمده ای
دانم که تو هم چو من به تنگ آمده ای
ناصح شده ای سبک کنی بارت را؟
بر دوش من افکنی تو سربارت را؟
در کوره رهی . چراغ یاران شده ای ؟
در تاب و تب زمین. تو باران شده ای ؟
تو همچو منی و . درد من میدانی
ناکرده گناه گشته ایم قربانی
این درد ندارد هیچ درمان و دوا
آن به که رها کنیم دامان خدا
عادل نکند به هیچکس جور و جفا
یک قوم خوشند و مابقی باد هوا
بر خویش رها نموده  سامان جه
           دڵم ئەتوا
دڵم ئەتوا دووارە بۊچکا بوومچەنە رێواس تورت وتورش راخێگوڵاڵەێ بووم بدرەوشم ڤە سێوریڤە سینە مەخمەڵین سینە باخێ
دڵم ئەتوا گ ڤە ڤیر ڤەرینەیل۱دەست بگرم , بچیمە نا  کۊچەیلدووارە بۊمنە دو نوقڵ بۊچکڤە نوو شیرن بکەیمن کام کۊچەیل
دڵم ئەتوا گ چاو گوڵ چنیمانڤە نوو ڤە نام خێڵ،ئاوازە بگرێتو دامان بگری و م گوڵچنی کەمئەنامەت بوو گوڵەیل تازە بگرێ
چە بووشم گ تو خوەت جووش وەهاریگوڵەیلە عەتره  دامان تو خەێوشنچەم و چیم و چیا بۊنن چەوەیلت
دانلود پاورپوینت درس بیست وچهارم مطالعات اجتماعی پایه ششم (خرمشهر در دامان میهن)
 
درس 24: (استعمار چیست؟)
 
تعداد اسلاید : 13 اسلاید 
 
 
ویژگی های این پاورپوینت:
قابل ویرایش بودن پاورپوینت
در این پاورپوینت تمام موضوعات منطبق با کتاب درسی به بهترین وجه در کنار هم قرار گرفته اند.
از تصاویر شزیبا برای تاثیر بیشتر استفاده شده است.
در این پاورپوینت ما مطالب را به صورت بسیار زیبا برای شما آموزش داده ایم.
 اگر قصد ارائه در کلاس یا تدریس دارید بسیا
پر از بیقراری بودم. از خونه تا برسم سرکار رادیو قرآن گوش دادم.
عصر بعد از چنگ زدن به ریسمان کلمات حافط و سعدی دست به دامان قرآن شدم. خدا از موسی گفت.خدا گفت نترس.67 و 68 سوره طه رو مدام مرور میکنم. 
بیقراریهام شسته شد. خدایا با موسی ت حرف بزن؛ آدم به لالایی کلمات آرامش میگیره.
تدریس درس 24 (خرمشهر در دامان میهن) مطالعات اجتماعی ششم دبستان
توضیح کامل درس ۲۴ مطالعات اجتماعی کلاس ششم ابتدایی با عنوان خرمشهر در دامان میهن این درس به همراه نکات آن از روی کتاب برای دانش آموزانی که در کلاس حضور نداشته اند توسط استاد شهبازی تدریس شده است. علاوه بر تدریس خود متن نکات جالب مرتبط با موضوع درس هم بیان شده است.تدریس از روی کتاب بوده ولی مثل سایر تدریس ها به خواندن خط به خط از روی کتاب پرداخته نشده است و تدریس به صورت روان است.
ادامس بادکنکی بترکانید 
به دامان طبیعت بروید
ازته دل بخندید وجوک بگید
به موزیک واهنگای شاد گوش دهید
نفستان راتازه کنید
باخودتان مهربان باشید
استرس خودرابرروی برگ های کاغذبنویسد 
بادوستانتان صحبت کنید وبخندیدازته دل 
تحرک وورزش داشته باشین
شاید باورتون نشه، ولی من مطمئنم که آه جانسوز من بوده که دامان فردوسی پور رو گرفته!
همون دوشنبه شبایی که از خستگی چشمام میسوخت، پتو رو میکشیدم روی سرم ولی از صدای فردوسی پور که تو خونه میپیچید خوابم نمیبرد و در حالی که دندان به دندان کین میخاییدم، باغضب  میگفتم ساکت شی الهی عادل!
وی سرانجام برای همیشه ساکت شد!
دردانه کودکم
- برای دخترم، رهایم

دردانه کودکم
رهای کوچکم
با خنده های ناب
بر بوته های سبز زندگی،
گل می کنی!
با هر بهانه ات
با عشوه های ناز
و چشمان سیاهت چه می کنی!
شیرین زبانِ من
از باغِ کلام تو 
هر واژه چیدنی است!
آهنگ بابایی گفتنت،
لحنی شنیدنی است.
.
در اوج شادی ات
کودک بمان همیشه
به دامان زندگی.

سعید فلاحی
آن یار که عهد دوستاری بشکست  /  می‌رفت و منش گرفته دامان در دست
می‌گفت دگرباره به خوابم بینی  /  پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست

آن یار که عهد دوستاری بشکست  /  می‌رفت و منش گرفته دامان در دست
می‌گفت دگرباره به خوابم بینی  /  پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست
دکتر شریعتی در ص ۴۶۲ در توضیح ایمان پدران رسول گرامی اسلام (ص) این گونه توضیح می‌دهد:
 
ابراهیم، بت شکن تاریخ بشر، تربیت یافته‌ی آذر، بت تراش جامعه خویش، است… محمد در دامان بت پرستی رشد می‌کند. درست است که مورخین اسلام همه می‌کوشند تا دامان عبدالمطلب و ابوطالب را از شرک پاک سازند و این یک تمایل عمومی است که انسان دوست دارد قهرمان گرامی و مورد احترامش از خاندانی پاک، شریف و محترم باشد. همه قهرمانان ملی و اساطیری یا از خدایانند یا لااقل از خا
مگه میشه کتابی با عنوان روزی که برف سرخ ببارد کنار دستت باشه وتو بی توجه فقط درستا بخونی!!! حالا میخادفقط 20روز به کنکور مونده باشه :)وقتی برای اولین بار بازش کردم  با این ابیات مواجه شدم
به هیچ حیله در آغوش در نمی آئی 
مگر تو را ز نسیم بهار ساخته اند

بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق 
یوسف از دامان پاک خود به زندان رفته است 
صائب تبریزی 
بی اختیار دست به دامان شعر شدتا دید با سوال به جایی نمیرسد
وقتی حرام مد شده باشد کسی دگربا روزی حلال به جایی نمیرسد
من بی هنر نبوده ام اما میان کوهیک کوزه سفال به جایی نمیرسد
مرداب ها به ساحل دریا نمیرسندپس شک نکن محال به جایی نمیرسد
دم می دهد تکان که به نانی رسیده استغافل که با خیال به جایی نمیرسد
در جنگلی که شیر به کنجی نشسته استبا لطف دم شغال به جایی نمیرسد
#حمید_رفایی @hamidrefaeipoem
قصه ی درد
رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم
آشنای و دلم بود و به دست تو سپردم
اشک دامان مرا گیرد و در پای من افتد
که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم
شومم از آینه ی روی تو می آید اگر نه
ادامه مطلب
درد و رنج، آزارت میدهد؛ مگر اینکه بدو خو کرده باشی!
بدین‌گونه که اگر آن را از تو بگیرند؛ دردی افزون‌تر میان سینه‌ات می‌یابی!
سینه‌تان فراخ و پر‌درد باد!
 
پ.ن. درد عشقی کشیده‌ام که مپرس    زهر هجری چشیده ام که مپرس
.
همچون #حافظ غریب در ره عشق          به مقامی رسیده‌ام که مپرس
 
پ.ن.۲: این رو هم از #صائب_تبریزی بشنوید که گفت:
به دامان می‌دود اشکم، گریبان می‌درد هوشم      نمی‌دانم چه می‌گوید نسیم صبح در گوشم
.
ز چشمش مستی دنباله‌داری قسمت م
پاورپوینت آموزش درس بیست و چهارم کتاب مطالعات اجتماعی پایه ششم (خرمشهر در دامان میهن )
 
پاورپوینت آموزش درس بیست و چهارم کتاب مطالعات اجتماعی پایه ششم (خرمشهر در دامان میهن ) در 21 اسلاید زیبا و قابل ویرایش با فرمت pptx
مشخصات فایل
 
 

تعداد صفحات
21

حجم
6685 کیلوبایت

فرمت فایل اصلی
pptx

دسته بندی
پاورپوینت

توضیحات کامل
 
 
پاورپوینت آموزش درس بیست و چهارم کتاب مطالعات اجتماعی پایه ششم (خرمشهر در دامان میهن ) در 21 اسلاید زیبا و قابل ویرایش با فرمت
هر خیر و صلاحی که از هرجا بهمون رسید، از باب الجواد تو بود.
اومدیم به پابوست، و دم آخر، موقع زیارت وداع، دلمون رو، ایمان رو به دستت امانت سپردیم، چرا که جایی مطمئن تر از امانات تو ندیدیم.
چشمای گریونمون رو گره زدیم به شبکه های پنجره فولادت و دخیل بستیم به خان کرمت. که "عادتکم الاحسان. وسجیتکم الکرم."
رفیقی بامرام تر از تو پیدا نکردیم تو این دشمن بازار دنیا، وچه خوب انیسی شدی برا دل یتیممون
یا معین الضعفاء. ما به جز گدایی در درگاه سلطان کاری
السلام ای حضرت سلطان طوس/میدهی برزائران احسان طوس/سرقامت از تبار اهل بیت/دردرا داری شفادرمان طوس/بهرقرآن آیتی ازسوی حق/میچکدبرقلبها باران طوس/آب سقاخانه ات چون زمزم است/دست مابگرفته آن دامان طوس/آستانت آن بهشت ایزدی است/قلب راسامان دهدایمان طوس/هشتمین نورخدای سرمدی/برخراسان داده ای سامان طوس/مهدیت درانتظاریک ظهور/نائبش باسدهمان جانان طوس/
 
موسم خرمی دشت و دمن است و  گاهه ی مستی چشمان غزل خوان .
فصل نشو و نمای نبات در غایت و  گلبنهای تمام شکفته‌ی گلشن  و لطافت هواست    .
امپراطوری "اردیبهشت" ; 
این "نگاهبان زمین"  و "برپا 
کننده ی نظم در هستی"  را 
خرمی هست و نشاط ، 
شکوفایی هست و طراوت ، 
وصال هست و نیل به دامان 
جانان ،  نمو هست و 
بالندگی ،  میلاد هست و 
نورسیدگی
این امپراطوری را ملکه ای 
است نشسته بر سریر سبز 
بهار و طلایه دار شور زندگی  
و عطر مشک سای 
سرزندگی
ملکه اردیبه
ثروت گم گشته باز آید به دامان غم مخور
سفره ی خالی شود روزی فسنجان غم مخور
ای تن خشکیده روزی پر شوی دل بد مکن
وین لب ترکیده باز آید به دندان غم مخور
گر سراب نان باشد باز بر چشم بدن
. نانوایی را خری یک روز ای جان غم مخور
دور فرمون گر دو روزی بر سرای ما نگشت
دایما فرمان نباشد پیچ پیچان غم مخور
در خیابان گر به شوق خانه خواهی زد قدم
. سرزنشها گر کند بنگاه منزل غم مخور
گرچه م
دیده حسن روی تو دیده منور  میشود،
عالم از بوی خوش مویت معطر می شود.
گرد دامان تو گردم، دامن افشانی ز من،
سر به سودایت زنم، درد سرم سر می شود.
دیده چشمان ترت چشمان من تر می شود،
بوسه از لبهای تر گیرم، دلم تر می شود. 
آبرویم ریزی و از تو نشویم دست هیچ،
آبرو با آب جو گرچه برابر می شود. 
تشنه تر گردم، ببوسم از لبان تشنه ات، 
بوسه خوش باشد برایم، مرگ خوشتر می شود.
کاش با چشم دلت بینی جهان عشق را، 
پیش چشمانت جهان از عشق دیگر می شود.
 
 
 
 
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیممستیم اگر ساکن میخانه نباشیمما را چه غم ار باده نباشد، که دمی نیستاز عمر که با نالۀ مستانه نباشیمسرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرتعاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیمچون می نرسد دست به دامان حقیقتسهل است اگر در پی افسانه نباشیمهر شب به دعا می طلبیم اینکه نیایدآن روز که ما در غم جانانه نباشیم#مهدی_اخوان_ثالث
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانهیا "سنگی" در دامان یک کوهیا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوسشاید "خاکی" از گلدان‌یا حتی "غباری" بر پنجرهاما مرا از این میان برگزیدند : برای " نهایت"  برای " شرافت"  برای " انسانیت" و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن "  " دیدن "  " شنیدن "  " فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام : برای " قرب "  برای " رجعت "  برای " سعادت "من مشتی ا
روزگاری که هواش ابری باشه و تنهایی هاش بهانه گیر ،فاصله ها درد بیشتری دارند ،میگن دیوونه ام. اما من  یه حالی دارم مثل رؤیا از خاطره هایم خواهم گذشت ، نه اینکه زیر پا بگذارم   .
 
( شنیدستم که مجنون دل افکارچو شد از مردن لیلی خبر دار )
( گریبان چاک زد او تا به دامانبه سوی تربت لیلی شتابان )
( در آن ره کودکی دید ایستادهبه هر سو دیده حسرت گشاده )
( سراغ تربت لیلی از او جستپس آن کودک بخندید و به او گفت )
( که ای مجنون تو را گر عشق بودیز من کی این تمنا می
دردانه کودکم
- برای دخترم، رهایم

دردانه کودکم
رهای کوچکم
با خنده های ناب
بر بوته های سبز زندگی،
گل می کنی!
با هر بهانه ات
با عشوه های ناز
و چشمان سیاهت چه می کنی!
شیرین زبانِ من
از باغِ کلام تو 
هر واژه چیدنی است!
آهنگ بابایی گفتنت،
لحنی شنیدنی است.
.
در اوج شادی ات
کودک بمان همیشه
به دامان زندگی.

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
حقمان است اگر غم زده و سرد شدیم
یا که از مزرعه ی سبز خدا طرد شدیم
ما چرا عابر پس کوچه ی عادت شده ایم؟
دور افتاده ز دامان شهادت شده ایم؟
لب فروبند که مرغان غزلخوان رفتند
مرگان باد خدایا که شهیدان رفتند.
امروز رفتم قطعه ی 50 کنار خاک مهربان محمدعبدی که معلم و رفیق و عشق و علاقه ام بودحال خوشی داشتم!
دین واسلام وولایت همه احسان حسن/مکتب پاک محمدرخ ایمان حسن/پسر حیدروزهرا شده خورشیدولا/گشته تفسیرامامت برقرآن حسن/زقدوم وکرم او شده کوثر جاری/مذهب شیعه نگینش بشود جان حسن/دست زیبای کرامت بدهد شاه وگدا/کاش گیرم به قیامت گل دامان حسن/مجتبی چله نشین سحر ماه خدا/دردها لطف بخواهد بردرمان حسن/کشوروملت ورهبر همه دربیمه او/میشود اسوه دنیا همه ایران حسن/مژده داده برمهدی که رسد روز ظهور/لشکر ای هست چوجانان حسن/
هر طور که فکر می‌کنم از حکمت خداوند به دور است.
از عقلانیت هم به دور است.
اصلا از همه چیز به دور است!!!
در جنگی خصمانه مقابل دشمن، پیروز شوی و خاکت را پس بگیری
فرماندهان زیادی شهید شوند درست.
دوستداران حق، نوربالا ن در دامان سید الشهدا جای بگیرند، درست.
اما خداوند همه خوب‌ها را ببرد و کسی دیگر نماند؟!
کسی به خوبی آنان که رفته‌اند نماند که بار روی زمین مانده را بردارد؟!
یعنی هر چه امثال شهید همت و باکری و باقری و . بودند رفتند و پرکشیدند و
نه روزهای بد عقوبت هست، نه روزهای خوب پاداش.
زندگی پر از مساله ست که پذیرش و یا حلش رو تمرین میکنیم. با این نگاه آسونتر زندگی میکنم تا اینکه فکر کنم خدا، معشوق آزار هست و چون من لیلی ش هستم هر روز کاسه کوزه م رو میشکنه. زندگی بازی فکریه.جدیش نگیر اما ادامه ش بده و سرخوش باش که ارزش تو به جایگاهت در بازی ربطی نداره. ارزش تو به تعریف شخصی و یک نفره ت از خودت بستگی داره. 

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها