نتایج جستجو برای عبارت :

ازخواب که برخیزم اول تو بیاد آیی

مژده وصل تو کو کز سر جان برخيزم
طایر قدسم و از دام جهان برخيزم
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی
از سر خواجگی و مکان برخيزم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخيزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخيزم
خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات
کز سر جان و جهان دست فشان برخيزم
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخيزم
روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیز
چقدر سخته که
یک روز صبح ازخواب که بیدار شدی
ببینی .حرف بزنی
اما نفهمی بقیه چی میگن!!!!!!
و سخت تر از اون اینکه
بقیه بهت بخندن و بگن دیوونه
و دخترات ذره ذره به این تمسخر;آب بشن.
امشب یادِ اون لحظه ای افتادم که
شامیا به اهل بیت "خارجی " گفتن
یادِ روضه ی سر
یادِ رقیه.!
قرار بود این روزا;روزای خوبی باشه
اما نمیدونیم چی میخاد سرمون بياد
#خدایا شکرت که به من اشک دادی
#الا بذکر الله تطمئن القلوب
دولت مداوم وعده وعیدمیدادازتابستان1397تافروردین1398میگفت سودسهام عدالت میدهدعیدی وسبدکالامیدهدهمه اینهاشعارهای توخالی بودند.همه چیزگران وگرانترمیشدپیازبیش ازدلاردرهرکیلوقیمت پیدانموده بود.
هیچ فردی دولت ومجلس کم کارواهل وعده های توخالی رادوست نداشت.رهبرفرزانه سال1398راسال رونق ملی نامگذاری کردتااین جماعت ازخواب خرگوشی بیدارشوند.
امااین عده میگفتندمافیاودست های پشت پرده نمیگذارندبه وعده های خودعمل کنیم.
با افتخار اعلام می‌کنم که تونستم صبح ساعت 8 ازخواب بیدار شم ^^ و پس از ماه‌ها اومدم دفتر نقلی خودم  و همانا انجام دادن کار مورد علاقه ت نه تنها تکراری نمیشه بلکه هر روز یه کشف جدیده :)) اگه بخوام شاعرانه ترش کنم باید بگم جوونه های وجودتو شکوفا میکنه ^_^
ببین به درجه ای از عرفان رسیدم که صبح پست میذارم :دی
پ ن : کاش کرونا تموم شه بتونم بیشتر از این فضای پرآرامش استفاده کنم
 بی ربط نوشت: حساسیت بهاره خر است خرر :|
 
بیدارنشدن ازخواب قبل طلوع آفتاب بر متابولیسم تاثیر دارد.
نخوردن آب کافی باعث کاهش متابولیسم میشود.
افراط درخوردن چربی ها وشیرینی ها.
نداشتن برنامه غذایی مناسب.
مصرف الکل ومشروبات
کمبود ویتامین ها واملاح معدنی باعث کاهش متابولیسم میشود.
رژیم غذایی سخت در حالی که غذا بسیارکم میخورید.میتواند پس ازمدتی باعث کاهش شدید متابولیسم شود.و باعث ایجاد چاقی شود.
خوابم نمیبره بااینکه ۲۰ساعته نخوابیدم و نکته بدتراینکه ازیکساعت پیش یهو بدنم یجوری شده وحس میکنم فردا که ازخواب پاشم کل بدنم عفونت کرده و ی سرماخوردگی جانانه منتظرمه.
این روزاهمه مریض هستن امامن رعایت میکردم ب شدت.
اه اه.کلا ی جوری شدم وخدابخیرکنه.فردااصلاوقت مناسبی برای سرماخوردگی نبود ب شدت کارودغدغه دارم.البته بقول خیابانی الان توی فرداییم.
حالت خفگی هم کم کم داره حسمیشه.
نمیدونم چراهروقت پرانرژی و توپ میشم بلافاصله ی ضدحالی شتابان ب
بسم الله الرحمن‌الرحیم
 
#مسیرعشق    1
صبح باصدای گوشی ازخواب بیدار شدم.هرچند دوست نداشتم تخت گرم رو رها کنم.اما مگه میشد از دست بهار اسوده خوابید.
بیخیال خوابیدن شدم و با یک کش و قوس به خودم بالاخره از تخت اومدم پایین،تخت رومرتب کردم و به سمت دستشویی خواستم برم که هوای بیرون نظرموجلب کرد.
برگشتم پنجره رو باز کردم.نم نم بارون کوچه روخیس کرده بود.عمیق نفس کشیدم .بوی نم بارون رو خیلی دوست داشتم.نسیم خنکی صورتمو نوازش کرد.هوشیارتراز قبل ومصمم تر
مردی مست به خانه آمد
آنقدر مست بودکه گلدان قیمتی که زنش به آن خیلی علاقه داشت راندیدوبه گلدان خورد و گلدان شکست
پیش خودش گفت حتما زنم فردا واسه گلدون کلی دادو بیداد میکنه همونجا خوابش برد صبح که ازخواب بیدارشد یادداشتی را روی یخچال دید: "عزیزم صبحونه موردعلاقتو روی میز چیدم الانم رفتم بیرون تا برای ناهار موردعلاقت چنتا چیز بخرم دوست دارم عشقم"
مرد با تعجب از پسرش پرسید این یادداشت چیه چرا مامانت ناراحت نشده
پسر گفت دیشب که مست بودی مامان بغ
صبح زود است و خواب می‌چسبدباید اما که باز برخيزماز اذان پر شدست کوچه ی ماباید از خواب ناز برخيزمباز مادربزرگ بیدار استبوی نان برشته می‌آیدمادرم غرق در نماز و دعاستبوی بال فرشته می‌آیدبا صدای خروس همسایهمی شود خواب ناز، شیرین ترصبح زود است و خواب می چسبدهست اما نماز شیرین تر
چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخيزموین آتش خندان را با صبح برانگیزمگر سوختنم باید افروختنم بایدای عشق بزن در من کز شعله نپرهیزمصد دشت شقایق چشم در خون دلم داردتا خود به کجا آخر با خاک در آمیزمچون کوه نشستم من با تاب و تب پنهانصد زله برخیزد آنگاه که برخيزمبرخيزم و بگشایم بند از دل پر آتشوین سیل گدازان را از سینه فروریزمچون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارمچون خشم رخ افروزد در صاعقه آویزمای سایه ! سحرخیزان دلواپس خورشیدندزندان شب یلدا بگشایم
آیت الله بهجت می فرمود:
تکان می خوری بگو یا صاحب امان، می نشینی بگو یا صاحب امان،برمی خیزی بگو یاصاحب امانصبح که ازخواب بیدار میشوی مؤدب بایست، صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن وبگو آقا جان دستم به دامنت،خودت یاریم کن، شب که می خواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو   السلام علیک یا صاحب امان بعد بخواب، شب و روز را به یاد محبوب سر کن. اگر اینطور شد شیطان دیگر در زندگی توجایگاهی نداره، دیگرنمی توانی گناه کنی، دیگرتمام وقت بیمه
امروز روز بدی بود از لحظه ای که اون تلفن کذایی ازخواب بیدارمون کرد  و تا الان و از روزهای آینده مطمن نیستم.خوب بودن یا بد بودن آدمهای اطرافم این روزها پر از ابهام حس میکنم هر لحظه بازم قرار خبر مرگ‌یکی بهمون بدن.خدایا مرگ چقدر میتونه به آدم نزدیک باشه.دلم میخواد برم یه جای دور .فکر کردن به اینکه این وضعیت چقدر دیگه میتونه ادامه داشته باشه و من چقدر میتونم تحملش کنم واقعا وحشتناک برام.
بدترین قسمت همه این بیماری نگرانی برای بقیه مردم.نمیتونم
آخر هفته ها تقریبا بهشته واسه من و ی خواب درست حسابی دارم
چرا؟ چون خواهر وبرادرام مدرسه نیستن و ساعت۶ صبح باصدای 
آلارم و صحبت کردناشون ازخواب پانمیشم-_- 
منم مدرسه میرفتم انقد آروم و بی سروصدا حاضرمیشدم صبحا
که مامانم اصن نمیفهمید که من کی بیدار میشدمو میرفتم
بقیه روزای هفته ،هرروز صبح پتانسیل بالایی پیدا میکنم واسه
قاتل شدن ،بعد اینکه اینامدرسه میرن مامانم باتلویزیون میزنه کانالای
رادیویی که آهنگ پخش میکنن، و خلاصه که اعصاب نمیمونه واس
کتاب او در میان ماست : حسین شریعتمداری، نشر کیهان
معرفی:
خیلی غمگین بود وقتی جبرائیل دلیل ناراحتی اش را پرسید فرمود: برای امتم می ترسم ازقیامتشان, جبرائیل دوباره آمد:خدایت فرمود: آنقدر ازامت تو ببخشم که راضی شوی.خواندن این کتاب لحظاتی ما رو گره می زنه به بهترین بنده خدا, همون که مهمترین نگرانی اش خوشبختی مابوده…
بریده کتاب(۱):
انوشیروان وحشت زده ازخواب برخواست……همهمه ای مرموزهمه جای کاخ رافراگرفته بود. واهمه ای ناشناخته به جان انوشیروان
بعد از آخرین مکالمه تلفنی ساعت یازده ونیم یعنی دوساعت قبل ازشهادت آقامصطفی باایشون
در شب یکشنبه95/2/4
خواب دیدم آقامصطفی اومدن خونه وباعجله بهم گفتند برو و یه پرچم سبز بیارمیخوام بزنم سر در خونه  من یه پرچم سه گوش آوردم ودادم به ایشون گفتند نه این کوچیکه☝️ ورفتند از توخونه یه پرچم سبز خیلی بزرگ آوردندو بالای بام نصب کردند روش نوشته بود: کلنا عباسک یازینبو گفتند خونه مدافعان حرم باید بابقیه فرق داشته باشه.
وقتی ازخواب بیدارشدم نزدیک نمازصب
انشا مقایسه برخاستن از خواب در صبح روستا و شهرپ
انشا صفحه 73 کتاب نگارش هشتم

انشا مقایسه برخاستن از خواب در صبح روستا و شهر کتاب نگارش هشتم
انشا درباره برخاستن از خواب در صبح شهر و انشا درمورد برخاستن ازخواب درصبح روستا برای دانش‌آموزان در این پست قرار است که بگذاریم این انشا در صفحه ۷۳ کتاب نگارش پایه و کلاس هشتم می باشد که به زودی آن را در این سایت قرار خواهیم داد و تا پیدا کردن این انسان مطلب همینجوری باقی خواهد ماند.

ادامه مطلب
چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخيزم
وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
گر سوختنم باید افروختنم بایدای عشق بزن در من کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم در خون دلم داردتا خود به کجا آخر با خاک در آمیزم
چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهانصد زله برخیزد آنگاه که برخيزم
برخيزم و بگشایم بند از دل پر آتشوین سیل گدازان را از سینه فروریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارمچون خشم رخ افروزد در صاعقه آویزم
ای سایه ! سحرخیزان دلواپس خورشیدندزندان شب یلدا بگ
بیدارنشدن ازخواب قبل طلوع آفتاب بر متابولیسم تاثیر دارد.
نخوردن آب کافی باعث کاهش متابولیسم میشود.
افراط درخوردن چربی ها وشیرینی ها.
نداشتن برنامه غذایی مناسب.
مصرف الکل ومشروبات.
کمبود ویتامین ها واملاح معدنی باعث کاهش متابولیسم میشود.
رژیم غذایی سخت در حالی که غذا بسیارکم میخورید.میتواند پس ازمدتی باعث کاهش شدید متابولیسم شود.و باعث ایجاد چاقی شود.
باید دوباره به خلق‌کردن برخيزم. باید دوباره راهی که در پیش رویم نیست را بسازم. ذرّه ذرّه با خون جان خویش و خشت خشت با استخوان خویش آنچه در پیش رویم نیست را بسازم، و آن قلعه‌ها برآورم و آن عمارتها بنا کنم.
باید دوباره خدایی کنم. باید دوباره ضعف، سستی، کبر، منم‌منم، قیاس، ستیز، کوچکی، کودکی و حماقت، همه را به پای عشق قربانی کنم. باید دوباره این اژدهای هزار سر را امشب، سرهاش تک به تک فرو اندازم و یک به یک در هر رگ و ریشه‌ی خدا تا سحر برخيزم.
امشب
در حد تماس و پیام کوتاه میرم سراغش!
اقا اینجوری بگم برات که سه روزه شارژ نکردمش و شصت درصد شارژ داره !
انقدر دوری و دوستی ایم . نه ببخشید دوری و قهری!
.
.
.
کاش یکی بياد و این حرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکی بياد و این حرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکی بياد و این حرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکی بياد و این حرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکی بياد و این حرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکی بياد و این حرفای تو ذهنم رو تایپ کنه :)
کاش یکی بياد و این ح
 هرروزیه مشغله یاچالش جدید منو بخود مشغول می کنه وهردل مشغولی که دردنیایی از احساس غوطه وراست رنگ تک تک موهای منو سفید وسفیدترمی کنه .
هرروز که می گذرد نشان از کوتاهی فرصت های زندگی است . درخیابان وکوچه وبازار دنیایی جدید درپیش رو هست که ما هم گوشه ای از ان هستیم دنیایی متعلق به نسلی جوان ترازما . وهمتراز های ما هرکدام به نوعی سردرگریبان خود وزندگی با هزاردل مشغولی این ور وان ور می روند وبادیدن هم سن خود گویی همزبانی دردنیایی نااشنایی جوان ه
ترم4شدیم وکلا10واحدم مونده!خیلی سبک ولاکچری.
10بهمن تا27بهمن:فقط خواب و خواب و خواب .یعنی اونقدرخوابیدم که حالم ازخواب به هم میخوره الان.کاردیگمم دیدن یکباردیگه ی گیم اوترونزبود.
دیشب اتاق دوستم بودیم(که رابط طبقست یعنی اتووجاروبرقی و میده به بقیه) یک ترمک هم مهمونمون بود.بهش گفتم اینجاحموم بخای بری باید ژتون بگیری ازرابط طبقه:))بنده خداباورکرده بود و امروز اومده گفته میخوام برم حموم لطفا ژتونمو بدین!رفیق ماهم درکمال ریلکسی یک تیکه کاغدوام
‍ ■‍ مرد آذری: یه خاطره‌ای از خودم بگم. اول ازدواج ما بود. ناراحتی 
همه‌جور کشیده بودیم. همه‌جور. آخراونقدر خسته شدم از ناراحتی، که یه 
روز پا شدم خودمو راحت کنم. صبح زود، تاریکی بود. پا شدم، طناب رو 
برداشتم انداختم پشت ماشین که برم قال قضیه رو بکنم. برم خودکشی کنم. 
اطراف میانه بود. سال 39. توتستان بود بغل خونه ما. تاریک بود. 
طناب رو هر بار مینداختم گیر نمی‌کرد. یه مرتبه انداختم گیر نکرد. دو 
مرتبه انداختم گیر نکرد. آخر خودم
 ازخواب بیدار شد و اومد مثل برج زهر مار نشست 
  کنار میز صبحانه 
 نمیدونستم سلام کنم یانه 
 دستی به سیبیل هاش کشید و من هم صدارو صاف کردم و گفتم  سلام سبیل خان 
 سرش رو به نشانه تایید حرکت داد 
  فهمیدم هواپسه 
 خداعاقبت مارو امروز به خیر کنه 
 یک کم گذشت و دیدم شروع به حرف زدن و خندیدن کرد 
 گفتم خب خدارو شکر رفع بلا شد سیبیل خان زبونش وا شد 
 اومدم برم پنیر از یخچال بردارم 
 دیدم اخم کرد 
 یاپیغمبر مگه چیکار کردم ؟
 یه دفعه دیدم  گفت پنیییی
دونالدترامپ رسانه هارامقصرمیدیددرهربخشی اززندگی اورسانه هابودندکه میامدندمیگفتندچه اقدامی بهترهست وچه اقدامی بهترنیست.اینکه رسانه هامیگفتنداومجنون است که مکانی راجهت زجردادن افرادمهاجری میسازدکه عموم آنهانتیجه جنگ های نژادپرستانه وقومی مذهبی بوندودرواقع پناهنده به ایالات متحده شده بودندکه عضوشواری امنیت بودوواحدپولی آن نقش اثرگذاررابرزندگی این افرادداشت بصورت کامل موجب ناراحتی عصبی اومیگردید.
همیشه میگفت هیچ کشوری به هیچ معا
سلام
امروز وقتی ازخواب بیدار شدیم وبعداز صبحانه خوردن کارهایمان را کردیم واز خا نه رفتیم بیرون ومادرم رفت که برایدایی من مایه ی لبا شویی بخرد ولی تمام کرده بودوبعد امد تا باهم  با اوتوبوس برویم خانه ی مادر بزرگ چون من عسر نوبت دکتر دندان پزشکی داشتموبرای اینکه کسی نبد تا بچه ها را نگه دارد رفتیم انجا تا ما در بزرگم بچه هارا نگه دارد  وقتی رسیدیم به انجا  لبا س هایمان را اوز کردم  یعنی کردیم وبعد کمی  میوه خوردیم وبعد مادرم رفت کمک مادربزرگ
خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخيزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود  در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
بسم الله الرحمن الرحیم

امروزمسیرمحل کارم راتاخانه پیاده طی کردم تاراجب موضوعی که رئیس امروزگفت
فکرکنم،واقعیتش یکم سخت اینجورکه رئیس  میخواست
فکرکن 6ساعت بایدبیشترازهرروزمیموندیم باورش برام خیلی سخت بود

هروزمنتظربودم تاساعت کاریم تمام بشه زودبه خانه برم ودخترشیرین زبونم عسل
وببینم ،حالاباید6ساعت دیرتربه خانه میرفتم واین برام خیلی

زجرآوربود.دراین صورت وقتی به خانه میرسیدم که عسل باباخواب بود.

حالا بایدچیکارکنم تحملش برام خیلی سخت
تو که نیستی از خودم بی‌خبرم
کی بياد و کی بشه همسفرم
دل من از تو جدا نیست
این هوا بی تو هوا نیست
چی بگم از کی بگم وای
دیگه غم یکی دوتا نیست
**
تو که نیستی از خودم بی‌خبرم
کی بياد و کی بشه همسفرم
دستم از دست تو دور
این شروع ماجراست
روز و شب، هفته و ماه
قصه های غصه هاست
بودن اینجا که منم
مرگ بی چون و چراست
همه چی از بد و خوب 
قصه رنگ و ریاست
**
تو که نیستی از خودم بی‌خبرم
کی بياد و کی بشه همسفرم
عشق و مستی پیش تو
پشت دیوار
غم غربت نداره
اونجا که خونه
داشت چهل سالش می شد اما قشر نازک روی دانه اش را نتوانسته بود بشکافد و از دل خاک بیرون بزند! داشت چهل سالش می شد که کم کم به فکر افتاد استخوانی بترکاند هنوز زیر خاک نپوسیده بود. عجب صبری در دانه اش نهفته بود.
زن ساده لوح باهوش همه دنیا را از طریق همانچیزی که زیر دندان خودش می توانست بیاورد می شناختشناختن چیزهای فراتر را به کمک قوه تخیلش رها کرده بود. یعنی خیال می کرد می شناسد شان و برای همین کاری به کارشان نداشت!
زن ساده لوح تمام بدیهای خودش ر
سلام من علی هستم
امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدمخیلی دلم میخواست که بازم  بخواهم  ولی هم بچها نگزاشتن وهم پدر بزرگ من آمده  بود خانه ی ماومن برای احترام به پدربزرگم ازخواب بیدار شدم ورفتم دبه پدربزرگ پدریم سلام کردم و نشستم روی تخت وبعد من بلند شدم ورفتم دشویی ونعد از دشوییرفتن  رفتم وبعد رفتم و کمک مادرم کردم وسفره ی صبحانه را پهن کردیم وپدر بزرگم برای ما خامه عسل آورد وما یعنی من ودوتانرادر هایم یعنی مهدی وامیرحسین صبحانه خوردیم  وپدر و
اهنگ خدا بهش بگو بياد از ارشاد
دانلود اهنگ خدا بهش بگو بياد ارشاد
دانلود اهنگ ارشاد بنام خدا بهش بگو بياد
دانلود اهنگ ارشاد به نام خدا بهش بگو بياد

آهنگ جدید ارشاد خدا بهش بگو بياد
دانلود اهنگ ارشاد خدا بهش بگو بياد بگو دلم اونو میخواد

خدا بهش بگو بياد دلم اونو میخواد
اهنگ ارشاد خدا بهش بگو بياد بگو دلم اونو میخواد بگو هر چی ک دارمو میریزم زیر پاهات بیا
جمعه 29  / 9/ 98
سلام
امروز صبح وقتی ازخواب بیدار شدم ر فتم دشویی وبعد دبا ره گرفتم خوا بیدم بعد مادر گفت که میری ببینی که نون وایی و
ببینی نان میپزد ومنهم گفتم که ببخشید ولی من الان خسته ام می خواهم بخواهم وگرفتم خوابیدم.وبین دو راهی خیلی سخت قرار گرفتم
یکم که گذشت من فهمیدم که عمو امینم برای ما حلیم  آورده است ومن خیلی خو شحال شدم وبا خودم گفتم که آخجون حلیم
بعد مادرم گفت که  حالا بورو و از مادر بزر گت  سه تا نون بگیروزود بیاخونه تا صبحانه بوخور
خیلی وقت بود کهاینجوری حالم گرفته نشده بودددد میپرسی چه جوری؟
دنبالم بیا تا بگم 
 
 
 
 
حتما میپرسی چقدر اینتر میزنی خوب زود باش ادامه بده .یه آدمی که حالش گرفتس اینجوریه دیگه همش دنبال اینه که حال بگیره
 
امروز نشستم خاطراتی که تودفترم نوشته بودم تو وبلاگم وارد کنم برای همین ازخواب بعد اذان وخستگی اینا گذشتم ونشستم پای لب تاپ وشروع کردم به نوشتن منتها فی البداهه. موضوع خاطرم مشخص بود اما متنش نه  .شروع کردم به نوشتن ؛برکات بین الطلوع
 
اسپلیت و کولر گازی دیواری اینورتر اجنرال 
ویژگی ها:
تایمر خواب :مایکروکامپیوتر به طور خودکار دمای اتاق را به تدریج تغییر می دهد تا شما ازخواب شبانه راحتی بهره مند شوید.حالت پر قدرت :در این حالت، عملکرد دستگاه در حداکثر جریان هوا و حداکثر سرعت کمپرسور، به سرعت اتاق را به محیطی راحت تبدیل می کند.حالت کم صدا :میزان صدای پنل خارجی را می توان انتخاب نمود.علامت فیلتر :این علامت به وسیله یک چراغ ، زمان تمیزکردن فیلتر را نشان می دهد.فیلتر یون بوزدا
امروز چه روز پر واقعه ای بود!
حوصلم نمیکشه همشو بگم
اما خب روزم از بعد ظهر شروع شد طبق معمول
ازخواب ویک آپ شدم به چک کردم شبکه های اجتماعیم!
بعد ساعت ۳-۴ بود گت آپ شدم
نمازم اینا رو خوندم اومدم نشستم پشت لپ تاپ
یه سر صدایی تو کوچه شد که حال ندارم بنویسم
بعد سر همون ع گفت بیا بریم مغازه دوستم
منم پاشدم کلی بیشتر از معمول آرایش کردم و لباس پوشیدم و رفتیم
نشستیم اونجا همه چی اوکی بود که یه سر رفتم دم در که ع بهم گفت برووو تووووووووو
یه نگاه کردم دیدم
دلم میخواد تو این شرایط سازمان سنجش روبگیرم فقط بزنم ازاون حرکتا هس که طرف یه چرخ میزنه با پشت پاش میزنه توصورت طرف بعد طرفم پخش زمین میشه ازاونا که اسمشم نمی دونم نه واقعا احساس میکنم سازمان سنجش داره لذت میبره این جوری باروح وروان جوونای مردم بازی میکنه .من سه شب درست حسابی نخوابیدمممممم(اکنون زارزدن من را تجسم کنید)حالا شما فک کنید تواین اوضاع احوال نابسامان بنده یک عدد دخترخاله  مریض وروانی  دارم زنگ زده بود گوشیم دیده بوده جواب ن
دانلود رایگان آهنگ جدید عمران عربانی به نام معراج

آهنگ جدید عمران عربانی به نام معراج 
معراج موزیک جدید عمران عربانی با کیفیت بالا 
از جناب موزیک با دو کیفیت ۳۲۰ ، ۱۲۸ 
Download The New Emran Arabani Song Meraj 
لینک پرسرعت دانلود آهنگ معراج + پخش آنلاین
 



 
ادامه مطلب

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها