نتایج جستجو برای عبارت :

حالم از خودم به هم میخوره

من واقعا حالم از خودم بهم ميخوره و این حالم بهم ميخوره با همه حالم بهم ميخوره های دیگه فرق داره.از رفتار بدم ، شرمنده و خجالت زده ام که البته هر دو تاش به معنی میده و نمی‌دونم چرا دوس داشتم هر دوتاشو بگم :/ حالا هرچی اصن :/ پشیمونم هستم .دوس دارم زمان برگرده قبل از ساعت ۹ و من عکس العملم رو تغییر بدم.همین 
+من دوست دارم به خودم توهین نکنم ولی این یکی دیگه واقعا واقعیته و حالم رو بهم میزنم .
از ادم نباید چیزایی ک حتی به فکرش نمیرسه رو توقع داشتحالم از همه ی لیتمنا بهم ميخورهحالم از اینکه مستقل نیستم بهم ميخورهحالم از اینکه وابسته به مکانم و نمیتونم تو خونه درس بخونم بهم ميخورهشاید اگه شخصیت بد میشدم مث تانوس میشدم:/ با اینکه از دکتر استرنج و تونی و ثور خیلی خوشم میادحالم از اینکه تصمیمای زود میگیرم بهش ميخورهحالم از اینکه خانواده هنه اش مراعاتمو میکنن و واضح رو راست نمیگن خیلی چیزا رو بهم بهم ميخورهحالم از اینکه دارم اینارو می
واقعن فکرشو نمیکردم یه روز این رو بگم. ولی امیدوارم ازین جا بریم. ازین محله که فکر میکردم بهترین نقطه این شهره. چون بچگیم پره از خاطره هاش. مدرسه م تو همین محله و پیدا کردن بهترین دوستام. پارک رفتنامون بعد امتحانا. پرسه زدن تو کوچه پس کوچه هاش. برف بازی تو کوه هاش. همه ی اینا رو حاضرم بذارم و برم چون واقعن دیگه حالم داره بهم ميخوره و اینجا برام امن نیست. تا حالا نمیدونستم ولی الان میدونم. این وضع خیلی بده و من دیگه یک ثانیه هم تحملش نمیکنم. یه معذر
کاش هر چه زودتر برن از اینجا، راحت بشم ازشون ، راحت بشم از این آدمای عهد قجری و احمق . 
گلی به خودت قول بده روزی که قرار شد برن ، حتی واسه خداحافظی هم نری. 
این بند عاطفی رو پاره کن بنداز دور داری خفه میشی . حالم ازشون بهم ميخوره 
از اون دخترای فامیلی هم که زود و توی سن کم نامزد میکنن چندشم میشه و حالم بهم ميخوره چون یک مشت احمق و بیشعورن که کل هنرشون شوهر کردن و باعث میشن پدر و مادر بی فرهنگ ما هی اونا رو بکوبن تو سرمون. حالم از همشون بهم ميخوره عو
دیروز بی خاصیت ­ترین روز تولدی بود که داشتم. درگیر اولین مصاحبه
کاریم شدم. مصاحبه­ ای که همه زورمو زدم کارو بمن ندن ولی دادن. واقعیتش فقط برای اینکه
ببینم مصاحبه­ های کاری چطورین رفته بودم که بعدا تو مصاحبه­ موردنظر خودم بدونم
چیکار کنم. میتونی مطئمن باشی این مصاحبه اصلا موردنظر من نبود.
اگه بخوام بگم حس
واقعیم چیه حالم از 27 سالگی بهم می­­خوره، حالم از کسایی که می­خوان کمکم کنن
بهم می­خوره، حالم از کسایی که ازم کمک می­خوان بهم ميخوره، حالم
دیروز بی خاصیت ­ترین روز تولدی بود که داشتم. درگیر اولین مصاحبه
کاریم شدم. مصاحبه­ ای که همه زورمو زدم کارو بمن ندن ولی دادن. واقعیتش فقط برای اینکه
ببینم مصاحبه­ های کاری چطورین رفته بودم که بعدا تو مصاحبه­ موردنظر خودم بدونم
چیکار کنم. میتونی مطئمن باشی این مصاحبه اصلا موردنظر من نبود.
اگه بخوام بگم حس
واقعیم چیه حالم از 27 سالگی بهم می­­خوره، حالم از کسایی که می­خوان کمکم کنن
بهم می­خوره، حالم از کسایی که ازم کمک می­خوان بهم ميخوره، حالم
دیروز بی خاصیت ­ترین روز تولدی بود که داشتم. درگیر اولین مصاحبه
کاریم شدم. مصاحبه­ ای که همه زورمو زدم کارو بمن ندن ولی دادن. واقعیتش فقط برای اینکه
ببینم مصاحبه­ های کاری چطورین رفته بودم که بعدا تو مصاحبه­ موردنظر خودم بدونم
چیکار کنم. میتونی مطئمن باشی این مصاحبه اصلا موردنظر من نبود.

اگه بخوام بگم حس
واقعیم چیه حالم از 26 سالگی بهم می­­خوره، حالم از کسایی که می­خوان کمکم کنن
بهم می­خوره، حالم از کسایی که ازم کمک می­خوان بهم ميخوره، حالم
دیروز بی خاصیت ­ترین روز تولدی بود که داشتم. درگیر اولین مصاحبه
کاریم شدم. مصاحبه­ ای که همه زورمو زدم کارو بمن ندن ولی دادن. واقعیتش فقط برای اینکه
ببینم مصاحبه­ های کاری چطورین رفته بودم که بعدا تو مصاحبه­ موردنظر خودم بدونم
چیکار کنم. میتونی مطئمن باشی این مصاحبه اصلا موردنظر من نبود.

اگه بخوام بگم حس
واقعیم چیه حالم از 26 سالگی بهم می­­خوره، حالم از کسایی که می­خوان کمکم کنن
بهم می­خوره، حالم از کسایی که ازم کمک می­خوان بهم ميخوره، حالم
من ضد اجتماع ام یعنی وقتی ببینم هژار نفر یک کاریو انجام میدن حتی اگه خودم به عنوان نفر انجام داده  باشم حالم از اون کار بهم ميخوره. بدم میاد از بقیه. از رابطه های چند نفری متنفزم. دوست دارم فقط با یه نفر حرف بزنم بعدش ذهنشو وپاک کنم. تمام چت های تلگرام ایمیل و پیامامو پاک میکنم. دوست دارم  مخفی باشم. دلیل این خضوع وخشوع چیه!؟
از باختن متنفرم‌. اونقدر که بدم میاد از باختن که از بردن خوشم نمیاد. من باید  همیشه رقابت کنم. از الان رقیبم خود روز قبله.
با تشکر از دوست عزیزمون آنه ی عزیز بالاخره موفق شدم وبلاگ قبلی رو از دسترس خارج کنمکه نه چشم خودم بهش بیفته نه کس دیگه ای 
دوست ندارم از اوضاع این روزا چیزی بنویسم.نه اینکه حالم بد باشه نهحالم خوبهزندگی رو رواله.فقط دوس دارم بی خبر از همه چی و همه بی خبر از من به زندگیم ادامه بدم.
امسال رو باید رو.خودم و هدف هام سرمایه گذاری کنمدیگه همه توجه ها فقط به خودم خواهد بودهمه هزینه ها هم برای خودم میشه برو بریم اپریلهواتو دارم
مکالمه من با یکی از دوستام چند وقت پیش:
- پری باورت نمی شه چقدر حالم بده، همش حس گریه دارم
-الکی میگی
- نه به جان خودم! واقعا حالم خوب نیست
- خفه شو!
- بابا چرا منو جدی نمی گیری؟ به شرافتم قسم حالم بده!
- یعنی واقعنی؟!!. باورم نمی شه! من همیشه تو رو می دیدم می گفتم خوش به حال این دختره! کلا دایورته!(همراه با قاه قاه خنده!)
خلاصه این که بله دوستان! الحق که:
everyone you see is figting a battle you know nothing about!
سهم من از زندگی خیلی بیشتر از این حرفاس!از وقتی شروع کردم به دوست داشتن خودم،به حرکت در جهت ایده آل های خودم حالم بهتر شد،خوب شد کاملن حتی!چیزی ک من بهش نیاز دارم یه ادم خفنه !ولی نه یه پارتنر خفن نه!خودم !خودم باید به خودم حس ارزش بدم!
خسته و متنفر بودن از چیزی یا فردی در انگلیسی
sick (and tired) of someone or something.مثا:I am sick of it.حالم ازش به هم ميخوره/ ازش متنفرم.I'm sick of my life.از زندگی ام حالم به هم ميخوره/ متنفرم.They are trying to wash your brain, I am sick of them.اونها دارند سعی میکنند که مغز ات رو شستشو بدهند، ازشون حالم به هم ميخوره.Same old lies, same old bullshits, I am sick of watching TV.همون دروغهای همیشگی، همون مزخرفات همیشگی، حالم ازتماشای تلویزیون به هم ميخوره.I am sick and tired of cleaning up after you.من از تمیز کردن پشت سر تو(اینکه تو کثیف
یک زمانی بود جمعه ها، شش صبح از خانه می‌زدم بیرون و شش کیلومتر پیاده روی تند می‌کردم و میانش گاه گاه می‌دویدم. عمدا از حیطه ی خانه دور می‌شدم. نه پول همراه خودم می‌بردم نه حتی آب. فرقی نداشت باران باشد یا هوا سرد باشد یا گرم باشد یا چه باشد یا چه نباشد. حتی یک بار که به خانه برگشتم، آب ِ باران قطره قطره از بارانی ام می‌چکید . باران حتی به داخل کتونی هایم هم نفوذ کرده بود. ولی من حالم خوب بود. اصلا بیشتر از روز های عادی حالم خوب بود . 
و خب می‌
واقعا برات متاسفم. 
واقعا متاسفم 
چرا وجودت از روی زمین پاک نمیشه؟
چرا اینقد وجودت شیطانی شده؟
حالم بهم ميخوره ازت حالم بهم ميخوره ازت!
فقط کاش بشه زودتر خدا رو ملاقات کنی چیزاییکه لیاقتته نوش جونت بکنه
خواهش میکنم زودتر
هنوز حرفای ا. تو گوشمه
_خانوم ق.شما خیلی بی احساس وسردی 
بابچه ها سردی و.
من اشک میریختم جلوی اون واون منو متهم میکرد!
_سعی کردم این اخلاقای بچه گونتونو بذارین کنار و.
من بی دفاع تر ازهمیشه.حرف نزده و تهمت!مثل آش نخورده ودهنی که سوخته!
اون روز یادمه ج اومد گفت آقای ا.گفت چرا این زودتر ازهمه میاد!
تو جلسه همون آقای اگفت بابت ساعتای قبل کار حقوقی نمیدیم!
من تو ذهنم روزایو مرور میکنم که همون آقای ا.گفت کارای غرفه باخودته بیا رنگ بزن وانجام
وارد اولین روز بیست و دو سالگی شدم در حالی که ۲۱امین سال تا آخرین لحظه تلخ بود و سعی کرد انتقامش رو ازم بگیره
دعوا. بحث‌ فحش تحقیر نفرت
اینا چیزای تکراری خونه‌ی ما هستن
و من حالم از این فضا به هم ميخوره
واقعا از بابام بدم میاد
از ترسو بودن خودم بدم میاد از مامان بدم میاد از همه بدم میاد دلم میخواد برم زیر پتو. خودم رو از همه قایم کنم. مطمئنم هیچکس یادش نمیفته نیستم.
معده‌م درد میکنه. یه بغض توی گلوم نشسته. و کلی غم به دل دارم. من از
وارد اولین روز بیست و دو سالگی شدم در حالی که ۲۱امین سال تا آخرین لحظه تلخ بود و سعی کرد انتقامش رو ازم بگیره
دعوا. بحث‌ فحش تحقیر نفرت
اینا چیزای تکراری خونه‌ی ما هستن
و من حالم از این فضا به هم ميخوره
واقعا از بابام بدم میاد
از ترسو بودن خودم بدم میاد از مامان بدم میاد از همه بدم میاد دلم میخواد برم زیر پتو. خودم رو از همه قایم کنم. مطمئنم هیچکس یادش نمیفته نیستم.
معده‌م درد میکنه. یه بغض توی گلوم نشسته. و کلی غم به دل دارم. من از
حالم حال ِ آسمان، لحظاتی پیش از یک تگرگ سنگین. حالم حال یک آتشفشان، لحظاتی پیش از فوران. حالم حال اقیانوس، لحظاتی پیش از سونامی. حالم حال ِ زمین لحظاتی پیش از لرزیدن. 
حالم حال ِ جوجه عقابی آماده ی اولین پرواز. حالم حال ِ کره اسبی که تازه جان ِ دویدن در پایش دویده، اما هنوز دویدن را نچشیده . حالم حال ِ یوز ِ گوشه ای کمین کرده، برای اولین شکار زندگی اش. 
حالم . حال ِ پیامبری . دقایقی چند، پیش از بعثتش. حالم حال نویسنده ای، در لحظه ای پیش از خ
مدیر که رفت یه هیئت راه اندازی کردن شامل 3 نفر بعد اونا شدند فنی و ما شدیم نافنی
به طور محسوسی بین ما ها فرق میذارند. 
هر کدومشون هم ایراداتی داره که قابل هضم نیست و من با گندترینشون همکارم!
حالم بهم ميخوره
امشب مسافرم و کلی ذوق داشتم که یه همکاری کلا گنددددددددددد زد به حالم
  داشتم رمان ((جای خالی سلوچ )) رو می خوندم. و چند روز بعد هم یه رمان از مارکز. 
  اما من وقتی به خودم حق دادم که موقع خوندن رمان دولت آبادی بهش ایراد وارد کنم اما موقع خوندن مارکز فقط به به و چه چه حالم بهم خورد.
  من حالم از این غرب زدگی خودم به هم خورد!
حالم از همشون به هم ميخوره
کصافطای اشغال که فقط به فکر منافع خودشون هستن. حالم داره به هم ميخوره. ای کاش یه راه گریزی داشتم که میتونستم بیام بیرون از اون خوابگاه خراب شده. تمام عمر حرص خوردم و استرس کشیدم که بعدش برم اونجا و اونطوری زندگی کنم؟؟؟ روی برگشت ندارم. از مارکو و مهربان خجالت میکشم و از طرفی میترسم اونجا هم به درد نخور باشه و الا همین فردا تمومش میکردم. 
حالا صبر کن روز قرارداد بهشون نشون میدم. عوضیا
اینکه من یه اشتباهو چندبار در شیوه های مختلف تکرار میکنم فقط میتونه نشون دهنده ی حماقتم باشه و بس:////// خدایا خسته نشدی از اینکه فقط منو از این راه امتحان میکنی؟من خسته شدم:/به جان خودم :/ حالم داره بهم ميخوره از خودم اول از خودم دوم و از همه :/خدایا خاهشا پیمنتی:(من الان در موقعیتیم ک دارم یه اشتباهو تکرار میکنم و بدون فهمیدن اینکه چرا و من میدونم ک قبلا اینکارو کردم ولی باز دارم تکرارش میکنم خیلییی حس بدیه:(
اگه بخوام بگم حس و حالم خوبه دروغ گفتمحتی حال و هوای ماه رمضان هم منو نگرفتهیه جور حس سردی و بی خیالی نسبت به همه چیز پیدا کردم جاه طلبی ای تو خودم نمیبینمبه اینها اضافه کنید کابوس هایی که میبینمهمه اینها نشون میده حالم خوب نیست و نمیدونم چرانمیدونم دارم از کجا میخورم
قیمتِ سیگار؛ حالم را گرفتداغیِ سشوار؛ حالم را گرفت
تنگیِ تیشرت؛ قلبم را شکستچسبیِ شلوار؛ حالم را گرفت
جنگ، بی آبی، تورّم، قطع برقمجریِ اخبار حالم را گرفت
فکر می‌کردم که خیلی خوشگلم!!دیدن گار » حالم را گرفت
آدمِ بی کار؛ وقتم را ربودآدمِ پرکار حالم را گرفت
گرچه بابا داد پولش را ولیقیمتِ تالار حالم را گرفت
هی خدا بخشید جرمم را ولیوقتِ استغفار حالم را گرفت!
زیر میزی، نرخِ دارو، آمبولانسغصه‌ی بیمار حالم را گرفت
گُل مرتّب کرد احوالِ مرادر ک
فقط خدا میدونه این روزا چه فشار روحی رو تحمل میکنم . 
کاش این روزای بد تموم بشه
حالم داره از خودم بهم ميخوره  
کاش یه روز دنیا جابه جا میشد و ادم ها جای هم دیکه قرار میگرفتن 
اون روز احتمالا روز حسرت خوردن بود . که به چه کارای کوچیکی چقدر ادم ها رو رنجوندیم از خودمون !!!
#سحرنوشت ۷سلام عزیز دلم. حالم چطور است؟ خوبم؟ خوشم؟ کم و کسری که ندارم إن‌شاءالله؟چرا می‌خندی؟! خب من سراغ خودم را از چه کسی بگیرم که بهتر از تو بداند احوالم را؟! مگر نه اینکه نزدیکتری به من از رگ گردنم و مگر نه اینکه تقدیرم را دست قدرت تو رقم می‌زند؟! پس چطور انتظار داری حالم را از تو نپرسم؟اصلا مگر تو نخواهی منی هست که حالی داشته باشد؟ یا مگر آن حالی که تو در آن نباشی به درد من می‌خورد؟ قشنگی حالم و احسن الاحوالم درست همان است که تو برایم هد
#سحرنوشت ۷سلام عزیز دلم. حالم چطور است؟ خوبم؟ خوشم؟ کم و کسری که ندارم إن‌شاءالله؟چرا می‌خندی؟! خب من سراغ خودم را از چه کسی بگیرم که بهتر از تو بداند احوالم را؟! مگر نه اینکه نزدیکتری به من از رگ گردنم و مگر نه اینکه تقدیرم را دست قدرت تو رقم می‌زند؟! پس چطور انتظار داری حالم را از تو نپرسم؟اصلا مگر تو نخواهی منی هست که حالی داشته باشد؟ یا مگر آن حالی که تو در آن نباشی به درد من می‌خورد؟ قشنگی حالم و احسن الاحوالم درست همان است که تو برایم هد
اونقدر این مدت دروغ شنیدم 
ادما عوض شدن اطرافم 
اونقدر از اتفاقا مچاله شدم که حالم داره ازین جماعت و سروته همشون بهم ميخوره 
واقعا حالم گرفته از دست همه 
حس میکنم باید برم یه جای دور خیلی خیلی دور انقدر دور که هیچ بشر دوپای بی مغزی نبینم 
تا همین دو دقیقه ی پیش وقتی پیام هاتونو میخوندم میخواستم بیام بگم بابا چه خبرتوووونه؟! من حالم خوبه خوبه و اوکیم.نه این که الان حالم بد باشه ولی یجورایی متوجه شدم چی میشه که اینقدر بد میشه.
بله آقای علوی، اگر یک نفر ۵ سال مثل سگ جلوی خونه ش با آدم رفتار کنه و بیاد  بگه که برام عزیز ترین دختر روی زمین هستی و این انگیزه ی زندگی اون آدم باشه ؛ بگه که تو دخترمی و فلان فلان و تو بعد بفهمی بله تو فقط در حد سگ ایشون بودی که میاد دست میکشه رو سرت نه بیشتر
نقیِ سریال پایتخت : خدایا با من مسله داری ؟ 
اما غزاله ی داستان خودش مدتهاست گم شده حوالی احساساتش ، واقعیت ، حرف و نگاه اطرافیان ، اعتقاداتش و واقعیت ها .
کاش یه اتفاق بیفته حال همه ی آدمای کشورم خوب شه 
حالم اصلا خوب نیست .اصلا .
به خودم و تصمیماتم و همه چی و همه چی شک کردم 
از خودم میپرسم آیا ما هم روزای خوبو خواهیم دید ؟ 
از بچگی مشکل اضطراب داشتم و الان هم نفسمو بریده این اضطراب .
یه سوال دیگم میدونی چیه ؟ 
کجا دستاتو گم کردم ؟ که پایان من
کاش این گردباد زمان که دست همه رو گرفته و با خودش می بره، دست من رو هم میگرفت تا اینطور از کاروان جا نمونم. انقدر نگران و ناراحت و فسرده و پژمرده و خسته و ناتوان و در عین حال عصبی م که حالم بهم ميخوره ازینکه اینارو اینجا می نویسم. دلمم نمیخواد با کسی در موردش حرف بزنم. فقط خودم میتونم به خودم کمک کنم نه هیچکس دیگه. جنس استرسم با استرس سر جلسه امتحان فرق میکه. اونموقع دست و پام میلرزه. این روزا قلبم تیر میکشه. کاش قبل اینکه ازین کابوس بیدار شم، خود
سلام خدمت همگی
من خودم زخم خورده ام! و یک دل شکسته و زخم خورده داره اینو به شما میگه! زخم نزنید لطفا. دهن ما پسرا رو . نکنید لطفا!
من یک پسری هستم که وقتی به یک دختر ابراز علاقه بکنم، مثلا بیام به دختر بگم من بهت علاقه مند شدم، میخوام بیام خواستگاری اگه اجازه بدید و .، بعد دختر بگه باشه فکر میکنم و بعد اگه (این طوری) بخواد نه بگه حالم بهم ميخوره، دوست دارم مشت بزنم توی صورتش ناک اوتش بکنم! حالم بهم ميخوره حالم بهم ميخوره از این جور جواب دادن دختره
احتمالا تا یکی دو ماه دیگه پیوند میشم. برا بار دوم. این بار از خودم
+ خوشحال باشم یا ناراحت؟
+ راه دیگه ای هم هست مگه؟
+ هیدروکسی شد روزی یکی. وین کریستین و دوکسو شروع میشه. خداروشکر دوکسو ماهی یه باره کلا! 
+ یکی دو ماه دیگه باید برا تخریب کلی و تحویل نمونه بستری شم. بعدشم پیوند! و احتمالا چند ماه قرنطینه وحشتناک! فکر نکنم توانشو داشته باشم. 
البته من هیچ نقشی ندارم و جالب اینه که اخرین نفر من بودم که فهمیدم! 
+ حالم از خودم بهم ميخوره. همین. 
مینویسم اینجا ،
میخوام با امام زمانم صحبت کنم ، 
یه صحبت خصوصی .
آقا من اصلا نمیدونم چم شده ، اصلا اصلا اصلا.
یعنی اصلا نمیفهمم چه اتفاقی افتاد که من تونستم برم‌این همه فیلم ببینم ، این همه کار بکنم ، آقا واقعا من اینجوری نبودم ، آقا خودت میدونی ، من عهد بسته بودم تا یه سری جاها هم تونستم مطابق عهدم پیش برم، ولی یهو اصلا نمیدونم چی شد.
خب حالا که کار از کار گذشته،  من واااقعا پشیمانم این‌رو میتونی حس کنی خودت آقا،  به خدا بگو که من چقد پشیمونم.
اگه یکم حواسمون جمع باشه، هیچ وقت حالمون بد نمیشه.
هیچ اتفاقی اونقدر آشفتمون نمیکنه که غمبرک بزنیم،
 بگیم: اه . من حالم بده .چرا منو درک نمیکنید؟!:/
.
و من متاسفم برای خودم بابت همه روزایی که حالم بد بود.
شایدم اگه اون روزا رو تجربه نمی‌کردم، الان به این نمیرسیدم‌.
.
.
.
جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است
ز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار
حافظ
.
.
نمی دونم چرا این چند سال اخیر هر عید فطر استوکیومتری میخونم!:/
نفسم به زور بالا میاد
بغض داره خفم میکنه
حالم از خودم از اعتمادای بیجام بهم ميخوره
حس میکنم دیگه هیچ قلبی دیگه تو وجودم نمیزنه 
کاش نفر بعدی فوت میکنه من باشم
 
لطفا کامنت نصیحت نذارید آشفته تر از اونم که توضیح بدم یا نصیحت بخونم
فردا اخرین روز ۲۲ سالگی عزیزمه.میخام همه اشو برا خودم waste کنم:)هیچ کدوم از تولدامو دوس نداشتم از ۱۸ سالگی به بعد،تولد ۱۸سالگیم دوستامو دعوت کردم خونمون ولی بزرگترین اشتباهم بود!حالم ازشون بهم ميخوره،۱۹سالگی یادم نیس چی بود،۲۰سالگی(از نظر من مهم ترین تولد دو دهه زندگی) هیچکی تولد یادش نبود حتی خانواده م سه روز بعدش گفتن عههه تولدت بود،۲۱ سالگی هم شب مامانم گفت تولدت مبارک،پارسال هم پدرم کادوی تولد هارد برام گرفت چیزی ک نیاز همه خانواده بود

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها