نتایج جستجو برای عبارت :

.دانلودرمان مه جبین

خلاصه :
 دانلودرمان قرعه به نام سه نفر رمان (قرعه به نام سه نفر)اززبان نویسنده اش:۳ تا برادر با نام های (رادوین – رایان – راشا) است که شخصیته راشا کمی پررنگ ترهاین ۳ تا پسر توی این رمان میشه گفت یه جورایی هم شخصیت منفی دارن و هم مثبتیعنی کلا بچه مثبت نیستنبا اینکه وضعیت مالی بدی ندارن
ادامه مطلب
دانلود رمان آسمان آبی دلم pdf رها با لینک مستقیم
برای اندروید و کامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان رها میباشد
موضوع رمان:عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان آسمان آبی دلم
درباره دختره خود ساخته ای است به نام ریحانه رفیعی؛ که بعد از مرگ مادرش
درگیر مشکلات زیادی می شود در این بین عشق نیز به سراغش می اید و
دانلود رمان نقاب دل مرضیه یگانه
متن اول رمان آسمان آبی دلم
با صدای گوشیم چشم از تلویزیون گرفتم طبق معمول سارا بود
-سالم سارا
سارا:سالم ریحانه خوبی؟
-مرسی خو
دانلود رمان آسمان آبی دلم pdf رها با لینک مستقیم
برای اندروید و کامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان رها میباشد
موضوع رمان:عاشقانه/اجتماعی
خلاصه رمان آسمان آبی دلم
درباره دختره خود ساخته ای است به نام ریحانه رفیعی؛ که بعد از مرگ مادرش
درگیر مشکلات زیادی می شود در این بین عشق نیز به سراغش می اید و
دانلود رمان نقاب دل مرضیه یگانه
متن اول رمان آسمان آبی دلم
با صدای گوشیم چشم از تلویزیون گرفتم طبق معمول سارا بود
-سالم سارا
سارا:سالم ریحانه خوبی؟
-مرسی خو
 
من و قلب کوچکم برای حاصل کار و پول عرق جبين خویش نگرانیم !
 یه سفارش دادم اینترنتی اونم چی ؟؟ مانتو !!
حالا پول خود را داده ایم رفته و به انتظار پستچی نشسته ایم :))
 
+ شما از ریسک خرید اینترنتی بگید و به دلداری ام بپردازید :)))
 
             بر آیینه جمال طاها صلوات         
 بر نور دل زاده ی زهرا صلوات
      در گلشن لیلا بشکفته یک گل      
بر روی جمال گل لیلا  صلوات
*         *        *         *
به گلِ دشت نینوا صلوات
به نکو شبه مصطفی صلوات
به علی اکبر، عزیز حسین(ع)
آنکه شد کشته از جفا صلوات
*         *        *         *
گل لیلا به جمالت صلوات            به جبين و خط و خالت صلوات
تو همان کتاب حسن        تو همان وجه خدای سرمدی
تو همان آینه ی محمدی         
بوده شیطان صفتانی که خدائی کردند 
بر سرِ ماذنه ها نغمه سرائی کردند 
تا بگویند که ما نیز مسلمان شده ایم 
رفته از داغِ جبين پرده گشائی کردند 
به رخِ شهر فقط رنگ سیاهی زده اند 
بعدِ هر شادیِ ما نوحه سرائی کردند 
تیغِ دین تا که فتادست به سر پنجه شان 
شده بی بال و پر آنان ، که همائی کردند 
رنجِ دین قسمت ما بود ، ولیکن آنها 
گنجِ دین برده و با آن ، چه صفائی کردند 
نان ما نذر همین تازه مسلمانان شد 
نذرِ آنان که چنین جور و جفائی کردند 
ننگشان باد که از
تمام عشق من به تو  ، از آن  ، نگاه اولین
برای بردن دلم  ، چه کرده ای تو نازنین
تمام شوق وصل را  ، ز چشم تو گرفته ام
دگر چه مانده از دلم ، پر از تو گشته دلنشین
نگاه میکنم به تو ، به هر کجا که بنگرم
ببین چگونه مانده ام ، سر به هوا درین زمین
درین مجال عاشقی ، بر تو کسی حریف نیست
تمام دل نوشته ها ، به وصف توست مه جبين
ولی کاری ندارم چه جهان بی مهری داریم 
 
فقط کافیه یه نگاهی به اخبار و اتفاقات دور و برمون بندازیم و گاهی حتی زندگی خودمون . ! 
 
× رضا به داده بده وز جبين گره بگشایکه بر من و تو در اختیار نگشادستمجو درستی عهد از جهان سست نهادکه این عجوز عروس هزاردامادستنشان عهد و وفا نیست در تبسم گلبنال بلبل بی دل که جای فریادست 
 
حافظ جان
۱. به و فایی که نداری قسم ای ماه جبين
   هر جفایی که کنی در دل من عین وفاست
۲. اگر قصد شکارم داشتی اینک اسیرم من
   دگر از باغ بیرون شو  مسوزان آشیانم را
۳. تا که ویران شدم آمد به کفم گنچ مراد
   خانه ی سل غم آباد که ویرانم کرد
 سه بیت از شاطر عباس صبوحی
۴. متاع تفرقه از کار ما همین دل بود
   خداش خیر دهد هرکه این ربود از ما
 نمیدونم از کیه
۵. منی که نقش شراب از کتاب میشستم
   زمانه کاتب دکان می  فروشم کرد
نیز
۶. دریاب که از عمر دمی بیش نماندست
   بشتا
طائر کوی تو منم، از دل و جان وفا کنممن ز فراق تو چه سان لبم به خنده وا کنمنرو ز پیش من تو ای جان من و سرشک منهستی من بسته به تو، بی تو چه هوی و ها کنماین دل هرزه گرد من مست نشد به جام کسدست تو و شراب می، نوشم و اقتدا کنمزهی هزار آفرین بر تو نگار نازنینیک سره کار من بساز که آبرو رها کنمقد تو مهر و ماه من، صورت تو هلال منروی من است سوی تو، نام تو را صدا کنمدست تو تکیه گاه من، پای تو پا به پای منحدیث توست شعر من، شور و شعف به پا کنمیاد تو جمله هست من، بود
 
ت اسلام تکیه‌گاه محرومان
صدها سال است که ت اسلام تکیه‌گاه محرومان بوده است، همیشه مستضعفان از کوثر زلال معرفت فقهای بزرگوار سیراب شده‌اند. از مجاهدات علمی و فرهنگی آنان که بحق از جهاتی افضل از دماء شهیدان است که بگذریم، آنان در هر عصری از اعصار برای دفاع از مقدسات دینی و میهنی خود مرارتها و تلخیهایی متحمل شده‌اند و همراه با تحمل اسارت‌ها و تبعیدها، زندان‌ها و اذیت و آزارها و زخم زبان‌ها، شهدای گرانقدری را به پیشگاه مقدس
تا چه اندازه کمر به شکستن بسته ای؟ همان ابتدا که آمدی خورده شکسته های گم و گور شده در اتاق را به دستان مصمم تو سپردم. حال چرا مصمم تر از همیشه مشت می زنی؟ نه دیواریست که تاب بیاورد نه پنجره ای که طعم خون را بچشد. تنها زمینی مانده خشک و بی باران. هرچه می خواهی فریاد بزن ,تکرار کن گذشته ی زشت و کثیف را. اینجا پژواکی هم به سویت روانه نیست , دل خوش به پاسخی هم نباش.نه جانی به جسمی نه آبی به کامی نه نوری به چشمی. پلی هم نمانده , تنها راهیست به تاریکی لهجه د
شیخ را دیدم با صورتی نورانی، با دایره ای به رنگ قهوه ای روشن در وسط پیشانی. پرسیدم: "مولانا! این چه حالت است که می بینم؟ مگر همیشه نفرموده اید از ریا اجتناب کنیم؟". گفت: "چرا! فرموده ام و باز هم می فرمایم!". گفتم: "پس این گودی جبين بر آن روی روشن چیست که مثال دهانه های موجود بر روی ماه(!)، عقل و دین از مریدان به یغما می برد؟!". گفت: "خاموش باش! تظاهری در کار نیست. این نورانیّتی که تو می بینی، اثر کرم سفیدکننده است؛ لیکن چون سجده با آن صحیح نبود، دایره ای ر
رنگ پر ریختهٔ الفت گار توایم
جسته‌ایم از قفس خویش و گرفتار توایم
خاک ما جوهر هر ذره‌اش آیینه‌گر است
در عدم نیز همان تشنهٔ دیدار توایم
مرکز دیده و دل غیر تمنای تو نیست
از نگه تا به نفس یک خط پرگار توایم
اشک و آه است سواد خط پیشانی شمع
همه وا سوختهٔ سبحه و ر توایم
پیش ازین ساغر الفت چه اثر پیماید
می‌رویم از خود و در حیرت رفتار توایم
دامن عفو حمایتکدهٔ غفلت ماست
خواب راحت نفس سایهٔ دیوار توایم
جنس موهوم هوس شیفتهٔ ارزش نیست
قیمت ما همه این
حاجت به شرح آن نیست،دردی که خود عیان استاین اشک شور گونه، شیرین ترین بیان استاز عشق یوسف مصر یک دل فقط جوان شددر خیمه ی حسینی، دلها همه جوان استبالاترین عبادت، شادی قلب زهراستشادی قلب زهرا، ذکر حسین جان استزهرا تمام ما را با اسم می شناسدنزدیک درب هیئت چشم انتظارمان استاین سرخی بدن ها، یا این به سرزدن هااز جهل نیست، از عشق بی کران است"اینجا گناه بخشند، کوهی به کاه بخشند"وقتی که پیرمردی، با عشق روضه خوان استآهی کشید خواهر در ماتم براد
 
در کویر عمر ما او تک گل بیخار بود  همدم شبهای ما آن نرگس بیدار بود    
تا که بود از مهر بی پایان خود حرفی نگفتهرکه بود آن مه جبين از عشق ما بیمار بودموی پرچین را بمضراب دوناخن می نواختگویی آوای سه تار و نغمه ی سیتار بودجهد او حاصل نشد تادرکشد جام شبابتر نشد یک لحظه کامش مرغ بوتیمار بودپیش پای مهر او ما عشق خود گردن زدیمآنچه بود عشقی نبود مذبوح بی مقدار بوداو محاط از  فرق وهجرو زجر دلتنگی زماما محیط رفق او ، او نقطه ی پرگار بود 
زان صباحی که ف
برخی به کجاها رسیدند؛و ما در ظلماتِ عالم کثرات فرو رفته‌ایم.گر خبر از مُلک جان داری بیاریا نشان از بی نشان داری بیاراز بیان و لفظ بگذر یک زمانعشقِ بی لفظ و بیان داری بیارظنّ و علم و قطع را یک‌سو فکنرؤیت و حسّ و عیان داری بیارگفتگو از جام و مِی دیگر بس استحالتی از مِی کشان داری بیارعلم و حکمت را به اهلش واگذارهای و هوی عاشقان داری بیاربوسه شیطان بُوَد داغِ جبينداغِ جانسوزِ نهان داری بیاربزم وحدت جای هر بیگانه نیسترنگ و روی مَحرمان داری بیا
 
 
باسمه تعالین بهشتیحضرت آسیهغزل۶
آسیه تنهاترین در کاخ ظلم و جور شاهپایداری کرد او بر باور و ایمان و راه
می کند مخفی مرامش را ز فرعون لعینهست او را اعتقاد محکمی در بارگاه
آسیه مانع شود از کشتن طفل صغیرگفت باشد باعث خیر و شود وی را پناه
بود او مادر برای حضرت موسی چنانتا بدیدش نور یزدان در جبين و در نگاه
همسر فرعون عبادت کرد مانند نبیگشت او یکتاپرست و دید موج خشم شاه
می کند فرعون گله از آسیه بر مادرشبلکه بنماید پشیمان یا که باز آید به راه
چ
آخ خدای من! تکرار دل آشوبی های این دخدر تا کی باید سیاهی های این دنیا را سیاه مشق کند؟
خسته از نجوای خود آزارانه "ببین و دهان به تحسین بگشای"، بال های ترکیده از فهم عظمت نقصان بنشسته بر گردنه ی کردارم را بر سر خاکستر باورم گشوده فریاد دردا دردا درمانا مانا ماناگر به گلو می اندازم.
هان! ای دهل‌چی بختِ برگشته‌ی زندگیِ من! کی نوای "بهاران آمدت" دیگر صرف کاست غم عمو نوروز از فراغ ننه سرما نمی شود؟
کی دستم به قلم می رود تا برای رضای خدا و یکبار هم که ش
هوالجمیل
 
نه هر دل کاشف اسرار اسرا» ستنه هر کس محرم راز فاوحا» ست
نه هر عقلی کند این راه را طینه هر دانش به این مقصد برد پی
نه هرکس در مقام لی مع الله»به خلوتخانهٔ وحدت برد راه
نه هر کو بر فراز منبر آیدسلونی» گفتن از وی در خور آید
سلونی » گفتن از ذاتیست در خورکه شهر علم احمد را بود در
چو گردد شه نهانی خلوت آراینه هرکس را در آن خلوت بود جای
چو صحبت با حبیب افتد نهانینه هرکس راست راز همزبانی
چو راه گنج خاصان را نمایندنه بر هرکس که آید در گشای
 
باسمه تعالیوقایع قبل عاشورامسلم ابن عقیلغزل۱در پی صد ها پیام و دعوت از شخص اماممی رود مسلم به کوفه، می دهد حضرت پیاماکثر مردم کنند بیعت با مسلم نخستاو بگیرد عهد و پیمان کثیری از عظاممردمان مشتاق دیدار امام و مقتداجملگی راغب به پیمانی مجدد با اماملیک با نصب عبید الله، مردم در هراس
می کند سرکوب یاران ولی اندر قیامکرد مسلم در ره محبوب جانش را فدااز برای حفظ دین آورده شمشیر از نیاماو شباهت بر پیمبر داشت در روی و جبينبین فرزندان بابش او رشید ا
عرق ها بر جبين بریزید. شب ها چون جغد بیدار بمانید و بخوانید و بخوانید و بخوانید. روزها از تفریحاتتان بزنید و در آخر هم دکترا قبول نشوید. گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود دیگر. من از مراد شکایت دارم که باب دل همه هست به جز بنده که به وی ارادت خاصی دارم. انسان خسته میشود. خیلی دلم میخواهد مفصل برایتان تعریف کنم که چه گذشت و چه دارد میگذرد ولی در این مقال نمیگنجد. خلاصه که ننگ بر سنجش و کنکور و آقای ابراهیم خدایی و هر آنچه به اینان مربوط است. لعنت به ف
این چند مرحله را داشته باشید، تا ببینیم بعدها خداوند متعال چه می‌خواهد:
کاری به این‌که هیتلر آدم بدی نداریم. اما یک جمله خوب دارد. می‌گوید اشک‌هایی که نریخته‌اید، همان عرق‌های پیشانی است که موقع تمرین و کار نریخته‌اید. ساده‌اش می‌شود این‌که: جیک‌جیک مستونت بود؛ فکر زمستونت نبود؟ یعنی قبلاً باید کار می‌کردی تا بعداً شرمنده کار نکردنت نباشی.
از عرق پیشانی و جبين صحبت کردیم. به هر حال انجام هر کاری، نیاز به عرق پیشانی دارد. منظور هم زحم
این نیز بگذرد
زمان جنگ ایران و عراق هر وقت که آژیر
قرمز بمبارانهای هوایی شهرها اعلام میشد،
اولین توصیه گوینده رادیو حفظ خونسردی بود.
گوینده ی رادیو :
" شنوندگان عزیز! توجه فرمایید
شنوندگان عزیز! توجه فرمایید
آژیری را که هم اکنون میشنوید
اعلام وضعیت قرمز در منطقه. است.
ضمن حفظ خونسردی خود به پناهگاه بروید."
آن روزها با خاطرات تلخ و شیرین گذشت.
دیری نمیپاید امروز هم به همان گذشته میپیوندد.
پس خونسردی خود را حفظ کنیم و با
گوش سپردن به سخنان د
به نامۀ عملم نیست جز گناه گناه.
ولی به وقت سخن کوهی ادعا دارم
الا امیر سحر ای مسافر صحرا
امید وصل تو را بین هر دعا دارم
به کام خویش چشیدم غم جدایی را
نشان رحمتی از یار آشنا دارم
مرا میان قنوت سحر مَبر از یاد
بیا و نامه اعمالِ من مرور نکن
که بر جبين عرق شرم از شما دارم
هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم
 پاورپوینت ادبیات درس دهم - چهارم دبیرستان
 
پاورپوینت آماده ادبیات درس دهم - چهارم دبیرستان در 29 اسلاید طراحی شده بخشی از مطالبی که در این پاورپوینت مورد بررسی قرار میگیرد به شرح زیر است:
 
- درس دهم قلب مادر
- تاریخ ادبیات
- معرفی ایرج میرزا
- شعر ایرج میرزا
- معنی بیت بیت شعر ایرج میرزا
- بررسی قالب شعر
- بررسی جبين
-بررسی آونگ
و.
نکته:داخل فایل اصلی هیچ اسمی از سایت ما برده نمی شود
نکته ۲:پاورپوینت مدیریت منابع انسانی شرکت گوگل قابل ویرایش م
در کویر عمر ما او تک گل بیخار بود  همدم شبهای ما آن نرگس بیدار بود    
تا که بود از مهر بی پایان خود حرفی نگفتهرکه بود آن مه جبين از عشق ما بیمار بودموی پرچین را بمضراب دوناخن می نواختگویی آوای سه تار و نغمه ی سیتار بودجهد او حاصل نشد تادرکشد جام شبابتر نشد یک لحظه کامش مرغ بوتیمار بودپیش پای مهر او ما عشق خود گردن زدیمآنچه بود عشقی نبود مذبوح بی مقدار بوداو محاط از  فرق وهجرو زجر دلتنگی زماما محیط رفق او ، او نقطه ی پرگار بود 
زان صباحی که فرا
 
در کویر عمر ما او تک گل بیخار بود  همدم شبهای ما آن نرگس بیدار بود    
تا که بود از مهر بی پایان خود حرفی نگفتهرکه بود آن مه جبين از عشق ما بیمار بودموی پرچین را بمضراب دوناخن می نواختگویی آوای سه تار و نغمه ی سیتار بودجهد او حاصل نشد تادرکشد جام شبابتر نشد یک لحظه کامش مرغ بوتیمار بودپیش پای مهر او ما عشق خود گردن زدیمآنچه بود عشقی نبود مذبوح بی مقدار بوداو محاط از  فرق وهجرو زجر دلتنگی زماما محیط رفق او ، او نقطه ی پرگار بود 
زان صباحی که ف
خواب زیاد همیشه از روی سستی نیست؛و همیشه هم نشانگر تنبلی نیست؛گاهی خواب زیاد از فرط خستگی است اما همیشه هم اینگونه نیست!من به وفور کسانی را می‌شناسم که از روی ترس، زیاد می‌خوابند!ترس از دست دادن عزیزان، ترس نزدیک شدن موعود خرید دوچرخه‌ی وعده داده شده، ترس از زندگی، ترس از آخرت، ترس از بودن در میان این مردمان، ترس از هر روز ناامیدتر شدن، ترس قرض، ترس بدهی، ترس بی‌پولی، ترس سر ماه و عرق و جبين، ترس از نیمه‌شب و خاطره‌ها، ترس از نشخوار حرف‌
آن جای مُهر
 برای رضای خدا ست یا که فریب؟
پیشانیت به داغ نشان کرده ای ز ریب
این کاش داغ بر دلت از رنج کودکان
یا از نگاه مادر رنجور بی نشان
اما خیال باطلت اینست . مردمان
دستت بخوانده اند . نداری خبرازآن
ای کاش جای پینه به پیشانیت دغل
بردل تو داشتی سر سودائی از عمل
دانی تو پینه به دستان کجائیند؟
اهل مروتند و جدا از تباهیند
ای آنکه هست ذهن تو تاریکتر ز شب
امروز را مبین که بود موسم طرب
تا کی سر خدا بغلط مینهی کلاه؟
روزی رسد که پی ببری بوده اشتباه
ای ب
مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی سیاه ‌پوست در گوشه‌ای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سیاه پوست.زن به جای آن که مکدر شود و چین بر جبين آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشک
دانلود رمان گرگ و مهتاب pdf فرزانه رجبی با لینک مستقیم
برای اندروید و کامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان فرزانه رجبی میباشد
موضوع رمان:عاشقانه/معمایی
خلاصه رمان گرگ و مهتاب
این رمان جلد دوم رمان عشق یا مسئولیت است برای
خوندن این رمان باید حتما قبلش جلد یک رو بخونید
تا در جریان تمام اتفاقات هیجانی اون قرار بگیرید
داستان من از زبان دو شخصیت اصلی روایت میشه
می‌خواستم شیوه دانای کل رو پیش بگیرم؛ اما دیدم بهتره سبک نوشتنم
کاملا با جلد یک همخونی داشته
به نام خالق بی‌همتا
# مجالس+
# دیوارنوشت
سلام ما به تو و سامرای اطهر تو
سلام ما به حرمخانه منور تو
سلام بر تو و برحرمتت که جبرائیل
جبين گذاشته بر آستانه در تو
سلام ما به تو ای عسکری لقب که خدا
نهاده خیل ملک را معین و عسکر تو
سلام ما به شکوه و شوکت و قدرت
که آگه‌ست از این قدر و جاه داور تو
قسم به عمر کمت ای گل بهشت رسول
دوباره زنده شده یاد عمر مادر تو
سلام ما به دل پاره‌پاره‌ات هر دم
سلام اهل سماواتیان به پیکر تو
سلام ما به تو و آن گلی که از داغت
شرر
دانلود رمان گرگ و مهتاب pdf فرزانه رجبی با لینک مستقیم
برای اندروید و کامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان فرزانه رجبی میباشد
موضوع رمان:عاشقانه/معمایی
خلاصه رمان گرگ و مهتاب
این رمان جلد دوم رمان عشق یا مسئولیت است برای
خوندن این رمان باید حتما قبلش جلد یک رو بخونید
تا در جریان تمام اتفاقات هیجانی اون قرار بگیرید
داستان من از زبان دو شخصیت اصلی روایت میشه
می‌خواستم شیوه دانای کل رو پیش بگیرم؛ اما دیدم بهتره سبک نوشتنم
کاملا با جلد یک همخونی داشته
آن‌سوی دریچه‌هاست، باغیبا چار بهار خفته در خاکبا چار غروبِ تا همیشهبا چار غمِ نهفته در خاکآن‌سوی دریچه‌هاست، نوریاز چار چراغِ تیرگی‌سوزاز چار شراره، چار شعلهاز چار ستاره‌ی شب‌افروزآن‌‌سوی دریچه‌ها صدایی استمن می‌شنوم، چقدر زیباستهرچند که گفته‌اند وهم استهرچند که گفته‌اند رؤیاستآن‌سوی دریچه‌های بستهغوغاست همیشه، آه غوغاستآرام گذار پای خود رااز بس که دل شکسته آنجاستآن‌سوی دریچه‌هاست، زخمیدر حسرتِ صبحِ التیامشای شیعه بیار
یا زینب کبری اغثنی.
با این صداها بود که چشم هام رو باز کردم به خودم اومدم که دیدم یک خانم جوانی پیشانیش رو به من تکیه داده و روی شانه های کوچک من می باره.
 صدای لرزش قلبش رو شنیدم صدای شکستن شیشه قلبش مثل یه تلنگر بزرگ منو به خودم برگردوند.
 همینطور که به صدای دل شکسته و نگاه به اشک نشسته زائرها مشغول بودم صدای همهمه بلندی شنیدم تا چشمام رو برگردوندم که ببینم چه خبره؟
 صدای انفجار بلندتری به گوشم رسید.
 با چشم هایی که از تعجب مثل تیله ها بزرگ ش
باسمه تعالی
قصیده(۷)
حضرت علی (ع)
من چو خارم به کنار گل خوشبوی علی   
  دست گل چین زمان چید گل روی علی
نجف و کرب و بلا را تو نصیبم گر دان 
  بل ببینم رخ و بویم گل خوشبوی علی
گر چه در بند هوا و هوس خویشتنم  
  عاشقم، عاشق آن مرقد و آن کوی علی
من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست  
  تا که بینم گل وبوسم رخ خوشبوی علی
گر چه من در صدد تزکیه ای روح خودم     
 زین سبب هست مرا جان و روان سوى علی
قوم خیبر که شکستند دمی پیمان را      
  دست حق گشت عیان از ید و بازوی ع
به نام خدا
عزیزی می‌گفت هرچقدر از بدی ها ناله کنی لذتِ چشیدنِ طعمِ شیرینِ خوبی ها را از دست میدهی. فلذا بر آن شدم ناله هایم را بگذارم درِ کوزه و آبش را بخورم و برای دل خودم هم که شده خوبی های سالی که گذشت و گذاشت  را بر شِمُرم.
۱- از کتابخانه ی دانشگاه تماس گرفتند و گفتند مایلند مارا به عنوان نیروی فعال و کاری در خزانه ی کتابخانه بپذیرند. دست گلشان درد نکند.
۲- دریافت کردم اولین پولی را که از عرق جبين خودم در آورده بودم. دروغ چرا ، پول در آوردن کیف

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها