نتایج جستجو برای عبارت :

به من نگو ببعی

خسته از پیدا نکردنِ آستر مورد نظر در آخرین مغازه پا به پا کردم و پرسیدم"جناب آستر خز دار دارید؟از اون هایی که شکلِ ببعي هستن میخوام!"فروشنده لبخندی زد که سی و دوتا دندونش پیدا شد و گفت"خانوم به اون مدل میگن آسترِ تدی،خیر نداریم"
با لبخندی در افق محو شدم و درآخر استر مذکور را یافتم اما چون قیمتش متری هشتادتومن بود!نخریدم و به یک آستر زپرتی قانع شدم :| و اینگونه رویای داشتنِ کاپشنی با آستر ببعي طور به فنا رفت.
+پارچه خیلی خیلی خیلی گرون شده.شانس آو
تاریخ فراموش نخواهد کرد که صاف کردن موهام یک ساعت و نیم به طول انجامید. خب خدایا تو که به ما چارتا دونه شیوید دادی میذاشتی همونجوری صاف بمونن چرا زحمت کشیدی ما رو ببعي کردی؟ -_-
+ دارم میرم پیششون ^_^ 
+ بعد از مدتها لاک صورتی ^_^ 
 
دانلود انیمیشن ببعي به ماه می رود دوبله فارسی Black to the Moon 2013 انیمیشن ببعي به ماه می رود با کیفیت 1080p & 720p & 480p با لینک مستقیم دانلود رایگان انیمیشن Black to the Moon 2013
نام انیمیشن : ببعي به ماه می رود – Black to the Moon 2013 ژانر : انیمیشن | ماجراجویی | کمدی زبان : دوبله فارسی + زبان اصلی کیفیت : BluRay 720p مدت زمان : 81 دقیقه امتیاز : 3,3 از 10 سال انتشار : 2013 محصول کشور : اسپانیا کارگردان: Francis Nielsen ستارگان: Emilee Wallace, Kristina Hughes, Wayne Grayson اطلاعات بیشتر : IMDb خلاصه داستان : مشکی ،
 
مشاعره در کلاه قرمزی
فامیل دور: چی بگم؟!آقای مجری: اگر در بند در ماندو نه! اون قبول نیست!فامیل دور: اونو میخواستم بگم آخه! اینو میگم حالا: از در درآمدی و من از خود به در شدم.پسرعمه زا: سلطان غم مادر، بی تو پسر نمی‌شود!آقای مجری: نه بچه جان! یه شعر قشنگ؛ باید میم هم داشته باشه.پسرعمه زا: می تو پسر نمی‌شود. خوبه؟!فامیل دور: ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم.آقای مجری: این دیوونم کرد از دست این دره!پسرعمه زا: سلطان غم مادر!ببعي: مرنجان دلم را که
دیشب خواب دیدم کامی اومده به حساب ما یه جای هتل مانندی مثل خوابگاه مون بود.
چون بجز خونواده ما و کامی همه دختر بودن.
بعد حالا شب شده بود کامی بغل من خوابیده بود رو زمین.
انگار من دوسشداشتم تو همون حال بغلشکردم و اینا. اون نتونست زیادمقاومت کنه و منم بغل کرد اون البته اینجا نشسته بودیم.
حالا نمیدونم چرا مامانم فکر میکرد ما حالت نامزد هستیم.
بعد که در حالت خواببده بودم هم کامی رو بغل کردم خوابیدم.به جای ببعي.
من همیشه ببعي رو بغل میکنم میخوابم!
حا
چرا این همه سال توی دانشگاه درس خوندم متوجه نشدم که استاد هم می تونه در حق آدم خیانت کنه! چرا نفهمیدم میتونه چنان آدم رو به زمین گرم بزنه و بعدش بگه: وا عجب آدمی هستین شما، چرا چسبیدین به زمین گرم!!!


پ.ن: موقت

+ در مقابل افکار منفی ای که در برابرتون هست، مقاومت کنید. دکتر گفت دندونت باید کشیده بشه، بگو بری بالا بری پایین نمی زارم، باید همینطوری درستش کنی. استادت گفت برو دیگه از دست من کاری بر نمیاد. برو دیگه فرصتی نداری. مقاومت کنید. بگید نه هم کا
+می‌خواستم یه بار این جوری مورد مورد بنویسم ببینم چی از آب در می‌آد:)
+یه چند روزی نیومدم اینجا، می‌خواستم ببینم چه قدر دووم میارم بدون اینجا و دیدم دووم میارم، اما سخت. معتاد شدم به گمونم.
+اومدیم قم و امروز برای اولین بار دو تایی با کارلا رفتیم یه جایی دورتر از پارک سر کوچه. برگشتنی اتوبوس گیرمون نیومد و داشتیم پیاده می‌اومدیم خونه. رسیدیم به یکی از این انشعاباتی که می‌رسن به میدون نفید. داشتم عین ببعي از خیابون رد می‌شدیم که دیدیم سرعت ما
دختر ساکت و سر به زیر و درس گوش کن کلاس من بودم. دختر شنگول و پر هیجان و خنده رو و سوتی بده ی کلاس الی و سومی تو بودی. یه وقتا انقدر عاقل و فهمیده که باورم نمیشد یه دختر چهل و پنج کیلویی ریزه میزه بتونه اینقدر خوب و به موقع حرف بزنه و تصمیم درست بگیره، یه وقتا بچه شرور مردم آزار و ریسک پذیری که از جسارتش انگشت به دهان می موندم. شما دو تا رو همه توی دانشگاه دوست داشتن. استادا، همکلاسیا، هم خوابگاهی ها، اصلا همون همه. یه جور شیطنت معصوم توی وجودتون ب
هوالرئوف الرحیم
گفتم که روز تولد رضوان فسقلک که قبلا چندبار دیده بودم بدون گرفتن دستش از یه جا عبور کرده بود، رسما راه رفتنش رو بهمون اعلام کرد. فردا و پس فرداش کج دار و مریز پیش رفت ولی امروز دیگه خودش رو ذوق خودش هی تو خونه راه می رفت.
دیشب یه چیزی از رو زمین برداشت گذاشت دهنش. پریدم از دهنش در بیارم پیدا نکردم. خوابوندمش و با انگشت تو دهنش جستجو می کردم که یهو اون ته لثه ی بالاش یه دندون جدید دیدم.
یعنی چهارتای جلو. یه دونه اون ته مه ها. 
دیده ب
دلم میخواد همه ی فکرهای منفیِ توی سرم رو بریزم تو کیسه ی زباله، درش رو گره بزنم، بذارم بیرون پیش پوشکای تولیدیِ علی، تا حضرت آقا آخر شب ببره بذاره سرِ تیرِ برقِ دمِ در! ولی متاسفانه تهِ کیسه زباله سوراخه و همه ی فکر منفیا میریزه رو فرش! و باز بال درمیاره و برمیگرده تو مغز خودم!
دلم میخواد با پشه های پررویِ خونه رفیق بشم و بهشون به چشم هم خونه نگاه کنم. ولی وقتی انقدر رو دارن که میچسبن به قاشقم، دیگه جایی برای صلح نمیمونه!
دلم میخواد چشمامو که م
 
نزدیک دو ساعت خودش و مشاورش حرف زدن و دو خط برنامه و معرفی از خودش نداد. یعنی مخاطبان رو در حد ببعي هم حساب نکرده بود. فحوای کلامش هم کلا این بود بهم رای بدین چون خیلی درستکار و خوبم. بعدم گفت کسی سوالی نداره برم.
کجا داداش؟! دیر اومدی نخواه زود برو!
تازه لیست سوالایی که برای شخص شخیص ایشون طراحی کرده بودم درآوردم. میگم رزومه تو بگو. انگار توقع نداشت! همه باید بشناسنش خب!
میگه بیست سال مدیر بودم.
میگم آقا! کدوم اداره؟ رشته ت چیه؟ معرفی کردنم بلد
 
نزدیک دو ساعت خودش و مشاورش حرف زدن و دو خط برنامه و معرفی از خودش نداد. یعنی مخاطبان رو در حد ببعي هم حساب نکرده بود. فحوای کلامش هم کلا این بود بهم رای بدین چون خیلی درستکار و خوبم. بعدم گفت کسی سوالی نداره برم.
کجا داداش؟! دیر اومدی نخواه زود برو!
تازه لیست سوالایی که برای شخص شخیص ایشون طراحی کرده بودم درآوردم. میگم رزومه تو بگو. انگار توقع نداشت! همه باید بشناسنش خب!
میگه بیست سال مدیر بودم.
میگم آقا! کدوم اداره؟ رشته ت چیه؟ معرفی کردنم بلد
 
نزدیک دو ساعت خودش و مشاورش حرف زدن و دو خط برنامه و معرفی از خودش نداد. یعنی مخاطبان رو در حد ببعي هم حساب نکرده بود. فحوای کلامش هم کلا این بود بهم رای بدین چون خیلی درستکار و خوبم. بعدم گفت کسی سوالی نداره برم.
کجا داداش؟! دیر اومدی نخواه زود برو!
تازه لیست سوالایی که برای شخص شخیص ایشون طراحی کرده بودم درآوردم. میگم رزومه تو بگو. انگار توقع نداشت! همه باید بشناسنش خب!
میگه بیست سال مدیر بودم.
میگم آقا! کدوم اداره؟ رشته ت چیه؟ معرفی کردنم بلد
هجده تیر نود و هشت ! به سلامتی بیست سال گذشت! بیست سال دیگر هم باید بگذرد تا معلوم شود زیر سینک آشپزخانه نظام چه سوسکهایی لانه کرده بودند! یا شاید لانه کرده اند هنوز هم!
وقتی سال شصت و هشت امام را تشییع می کردند جمعیت داد می زد که علی رغم هشت سال جنگ و آوارگی و گاها گرسنگی علی رغم هزاران ترور علی رغم همه ویرانی ها از کرده خود در انقلاب پنجاه  و هفت پشیمان نیست
اما امروز! امروز بیست دقیقه ای برجام را تصویب می کند با هر ای دست می دهد زیر با
آبی پررنگه دکمه بازگشت میذاره تو اکشن بار
فایل havij.java
package ir.ben.frog;
import androidx.annotation.NonNull;
import androidx.appcompat.app.AppCompatActivity;
import android.os.Bundle;
import android.view.MenuItem;
import android.view.View;
import android.widget.ImageView;
public class havij extends AppCompatActivity implements View.OnClickListener {
ImageView photo;
ImageView photo2;
@Override
protected void onCreate(Bundle savedInstanceState) {
super.onCreate(savedInstanceState);
setContentView(R.layout.havij);
photo=findViewById(R.id.kola);//instructor cast
photo2=findViewById(R.id.babe);
photo.setOnClickListener(this);
photo2.setOnClickListener(this);
if(getSupportActionBa
هوالرئوف الرحیم
آقا این "جیم" مارو انداخته بود به تکاپو. با اینکه می دونستم 26م روز زنه، چون گفته بود پس فردا طلاهه رو می خواد و بدو بدو اومد گرفت که ببره پرداختش کنن، معادلاتمون بهم ریخت و همینطور چشم براه بن بودیم.
حتی ظهر به رضا گفتم اول 22 بهمنه چند روز بعدش تولد حضرت زهرا. ولی بازم هر دو فکر می کردیم که باید اون روز همین شنبه ی پس فردا باشه.
هیچیییی دیگه. رضا که از سرکار اومد یه گل باقچه ی ایستگاه ولی خیلی خوشگل(رز سرخابی ریز با برگهای بنفش)و یه
​​​​​* سلام سلاام من کلی حالم خوبههه =)) امیدوارم شماهم خوب باشیین *_*
** چند شب پیش که رفته بودیم خونه عمه متوجه شدم که آیینه خونشون خیلی خفنه! چرا که توسطش خیلی جاذاب می‌دیدم خودمو=)) شایدم واقعنی خیلی جاذابم اصن:)) [اعتماد به نفس کاذب] بعد اونجا یه ببعي‌کوچولو هم بود که کلی با مطی نازش کردیم و میخواستیم براش اسم انتخاب کنیم حتا:دی
*** با داداش از تو صندوق قدیمی، آلبومای قدیمی‌ رو کشیدیم بیرون عکسای بچگیامونو دیدیم کلی کیف کردیم و خندیدیم و
​​​​​* سلام سلاام من کلی حالم خوبههه =)) امیدوارم شماهم خوب باشیین *_*
** چند شب پیش که رفته بودیم خونه عمه متوجه شدم که آیینه خونشون خیلی خفنه! چرا که توسطش خیلی جاذاب می‌دیدم خودمو=)) شایدم واقعنی خیلی جاذابم اصن:)) [اعتماد به نفس کاذب] بعد اونجا یه ببعي‌کوچولو هم بود که کلی با مطی نازش کردیم و میخواستیم براش اسم انتخاب کنیم حتا:دی
*** با داداش از تو صندوق قدیمی، آلبومای قدیمی‌ رو کشیدیم بیرون عکسای بچگیامونو دیدیم کلی کیف کردیم و خندیدیم و
به قول اون نی نیه سالام باچاها :)))
۱. ری ری میگه فلانی گفته من شبیه نیکی کریمی ام. 
میگم شاید منظورش فیروز کریمی بوده یا کریم باقری اصن :) 
بی شعور از پله ها پرتم کرد پایین عرضم به خدمتتون که نقاط تحتانی بصل النخاعم آسیب ریزی دیده که حل میشه نگران نباشید :)
۲. با محاسبات ریاضی که تو برگه امتحان شیمی انجام دادم تماااام برگهای ریاضی دانان را ریزوندم :))))))))) مثلا یهو حال کردم یک دوم رو مساوی قرار بدم با پنج :))))) خب دوز دارم اصن :)))
۳. امروز یهوووو وارد دف
۱. پست گوهربارم رو با چه دلنواز اومدم اما با ناز اومدم» ِ لیلا فروهر طوری آغاز می کنم. 
۲. حقیقت امر اینه که بیش از یک ماهه همه اون بچه های از دماغ فیل افتاده، برخی چاپلوس، برخی مامان، برخی گوگولی، برخی کودک ۲ ساله رو ندیدم و در صدر همه ری ری رو. ویدیوکال با لباس گل گلی و موهای ببعي طور که واس آدم بغل نمیشه. وقتی ساعت ۱۲ زنگ می زنه، من هنوز خوابم و چندعدد فحش نثارش میشه و با پیژامه و همچنان موهای ببعي طور سعی میکنم قانعش کنم منطقیه که الان خواب با
مجموعه : اس ام اس جدید
اس ام اس های استاد گپ درباره  زیبا با موضوع آرزو کردن 
برترین و زیباترین اس ام اس ها درمورد آرزو کردن را می‌توانید در
آلبوم زیر دنبال نمایید و برای عزیزان خود ارسال کنید و لذت ببرید.
 
آرزو میکنم روی این فرش سپیدزیر این عرش کبیر!هر کجا خسته شدییا که دلبسته شدی!دستی از غیب به دادت برسد!و چه زیباست که ان دست خدا باشدوبس…****اس ام اس آرزو دارمنذر کردم تا بیایی هر چه دارم مال تو/چشمهای خسته و
پر انتظارم مال تو/یک دل د
سلام
من دلم نمیخواهد وقت عزیزتان را بیخود هدر بهم.اگر این پست را نخوانید هیچ چیز را از دست نداده اید؛ولی برای اینکه تا اینجا امده اید دست خالی بر نگردیدپیشنهاد من اینست که توضیح عنوان را در اخر اخر پست بخوانید:)
خب، دوباره یادم رفته بود اینجا هیچکی ادمو به خاطر خودش دوست نداره و هیچکی اصولا براش مهم نیست که تو زنده ای یا نه.اینجا که میگم مکانی است حدودا سه در چهار یا بیشتر که 4 انسان عاقل و بالغ همنفس هم در آن زندگی میکنند هر لحظه با هم در ارتب
کارتون کودک کارتون کودک شاد قسمت ۹۸ کارتون کودک شاد قسمت ۴۸ فیلم کودک برنامه آپارات کودک ‫کارتون فینگیلیا برنامه کودک ‫توپ بازی #کارتون#کودک#بازی#ستایش#بهار‬‎ ویدیو : کارتون کودکانه با داستان \"جعبه شن و ماسه کودک\" دنیای کارتون: kids.mp4.ir نی نی کارتون دیدن این کارتون ها برای کودکان ممنوع! دانلود
کارتون کودک کارتون کودک شاد قسمت ۹۸ کارتون کودک شاد قسمت ۴۸ فیلم کودک برنامه آپارات کودک ‫کارتون فینگیلیا برنامه کودک ‫توپ بازی #کارتون#کودک#باز
هجده تیر نود و هشت ! به سلامتی بیست سال گذشت! بیست سال دیگر هم باید بگذرد تا معلوم شود زیر سینک آشپزخانه نظام چه سوسکهایی لانه کرده بودند! یا شاید لانه کرده اند هنوز هم!
وقتی سال شصت و هشت امام را تشییع می کردند جمعیت داد می زد که علی رغم هشت سال جنگ و آوارگی و گاها گرسنگی علی رغم هزاران ترور علی رغم همه ویرانی ها از کرده خود در انقلاب پنجاه  و هفت پشیمان نیست
اما امروز! امروز بیست دقیقه ای برجام را تصویب می کند با هر ای دست می دهد زیر با
حسنی ما یه بره داشتبره شو خیلی دوس میداشتبره ی چاق و توپولی ، زبر و زرنگ و توقولیدس کوچولو ، پا کوچولو ، پشم تنش کرک هلوخودش سفید ، سمش سیا ، سر و کاکلش رنگ حنابچه های این ور ده ، اون ور ده ، پایین ده ، بالای دههمگی باهاش دوس بودنصبح که میشد از خونه در می اومدندور و برش جمع می شدن ، پشماشو شونه می زدنبه گردنش النگ دولنگ ، گل و گیله های رنگارنگحسنی ما سینه اش جلو سرش بالا قدم میزد تو کوچه ها نگاه میکرد به بچه هایه روز بهارباباش اومد تو بیشه زارداد
می‌توانید تصور کنید که مأمور دفتر پست، پاکت‌های نامه را روی پیش‌خوان گذاشت و یکی‌یکی مشغول بررسی مشخصات و آدرس‌ها شد. یکی از پاکت‌ها تمبر چسبی قدیمی داشت که البته قیمت آن هم خیلی کم‌تر از هزینۀ پست بود. دندانه‌های تیزْ و درشتیِ خطی که مشخص بود کار یک کودک دبستانی است، در قسمت نشانی فرستنده و گیرنده توجهش را جلب کرد. نشانی گیرنده را خواند و لبخندی روی لبش نشست: روستای شلمرود - خانۀ حسنی. با خنده سری تکان داد و به‌خودش اجازه داد که قبل از ب
 
به آقای معلم گفته بودن توجیهش کن بیاد باهامون همکاری. آقای معلم هم که خودش میدونه دیگه حناش رنگی نداره و روی صحبت هم نداشت، یه پیام متواضعانه فرستاد که اگه صلاح میدونید یه نشست دیگه داشته باشیم.
تلاش هم کرده بود آدم واسطه کنه و بعد خودش پشیمون شده بود. واسطه اومد گفت آقای معلم رو دیدم هی بهت سلام رسوند، هی اومد یه حرفی بزنه، حرفشو خورد. باز گفت هیچی سلام برسون. این چش بود؟
و یه تماس هم خودشون گرفتن و باز دعوت کردن. 
منم جهت اینکه حجت به خودم و
ظاهرا از بس من از توی بلاگفا شکلک آوردم توی اینجا تصمیم گرفتند توی بلاگ هم شکلک بذارن
فقط شکلکاش زشته و کمه یه مقدار که به خوشکلی خودم می بخشم
به منزل دوستم آقای جوگیر رسیدم و در زدم.یک صدای بچگانه پنج - شش ساله از پشت در گفت کیه؟من نیز چون خیلی احساس باحال بودندی کردم. صدایم را مدل ببعي کردم و گفتم: منم منم مادرتون.
وقتی در باز شد دیدم مادرجوگیر و دخترش پشت در هستند​
صدایم را صاف کردم و گفتم: ببخشید آقای جوگیر هست؟مادر: من و منگول داریم می‌رویم
دوست ها سلام.
 
کوروش جانم خوابیده و منم یه کاسه تخمه آوردم و مهستی هم گذاشتم و یه پتو هم پهن کردم جلو شوفاژ و اومدم که بنویسم.
 
پنجشنبه عصر خودم رو وقف گوشی و وبلاگ و پینترست کرده بودم.راستش دوباره وبلاگ اومدن،نوشتن،خوندن وبلاگهایی که دنبال میکنم،کامنت گذاشتن و این کارا خیلی خیلی برام لذت بخش بودن.شبش به زور لپ تاپو خاموش کردم .خاطرات یک خون آشام خیلی هم سریالی نیست که بگم وووواووو برید ببینید.نمیدونم چرا من اینقدر براش وقت میذارم.شبش هم م
نامه‌ای را که بچه‌ای برای حسنی در شلمرود نوشته بود و ماجرای آن نامه را در پست قبلی خواندید. بعد از آن‌که کارمند دفتر پستی نامه را تا آخر خواند، کلی خوشش آمد و تصمیم گرفت به‌جای آن‌که نامه را به فرستنده برگرداند، آن را به‌عنوان یکی از جالب‌ترین خاطرات دوران کاری‌اش نزد خودش نگه دارد. به‌این هم فکر کرد که اگر نامه را برگرداند، آن بچه متوجه می‌شود که نامه به‌دست حسنی نرسیده و ناراحت می‌شود. در ذهنش گذشت که پاسخی به‌نامۀ آن‌بچه از زبان ح
۱. هر چی به این بیست و پنج سالگی کذایی نزدیک‌تر میشم بیشتر استرس میگیرم مهم‌ترین دلیلش هم اینه که بیست و پنجم سالم میشه بدون اینکه مفید بوده باشم نه برای خودم نه دیگران و این خیلی بده!
۲. یکشنبه هفته پیش قرار بود برم نمایشگاه بابام گفت حالم بده الم و بلم نرفتیم و منم از آدینه بوک آنلاین سفارش دادم دیروز زنگ زد که فلان کتاب رو نیافتم منم دعوا کردم که غلط کردی نیافتی و چه و چه بعد من خیلیم حرصم گرفت که یه روزی گفته که نمایشگاه تموم شده!‌ (من همیشه
 
قرار گذاشته بودیم تقسیم کار کنیم امروز رو و من غذا بپزم و بشینیم سر کارمون. صبح که بیدار شدم دیدم یه سری پیام اومده ولی حوصله خوندن نداشتم. غذا رو گذاشتم و بعد نشستم یخرده خستگی در کنم و یه نگاهی به پیاما بندازم.
اولین پیام عکس سردار سلیمانی بود و دست جدا شده ش به همراه انگشتر عقیقش. مات مونده بودم و باورم نمیشد. رفتم تازه اینستا رو باز کردم و دیدم انگار راسته!
شوکه بودم!
عموما سابقه ابراز احساسات برای فقدان کسی رو ندارم. بجز موارد بسیااار معد
آقا باید بودید و می‌دیدید فقط! الان من هر چقدر هم بگم باز واقعیت اتفاق افتاده رو نمی‌شه تجسم کنید ولی بذارید شماها هم در خنده من سهیم باشید. 
تارزان غیرتی از همون اواسط تعطیلات گفته بود که بچه‌ها اولین دوشنبه بعد تعطیلات ناهار نیارید می‌خوام یه جای خیلی خفن ببرم‌تون. 
لوکیشن : ساختمان دانشکده شیمی طبقه سوم آزمایشگاه بیوشیمی، مورخ دوشنبه نوزدهم فروردین نود و هشت شمسی
تارزان غیرتی: ناهار که نیاوردین؟
من: نه، اتفاقاً دیشب می‌خواستم بگم با
پانتومیم ساده | 250 کلمات پانتومیم ساده و راحت (مناسب بچه ها)
پانتومیم ساده : این روزها پانتومیم که قبلا هنری نمایشی مختص سالن های تئاتر بود به خانه های ما آمده و به عنوان یک سرگرمی جذاب و محبوب در شب نشینی ها و دورهمی ها مورد استفاده قرار میگیرد. مشکل اینجاست که در میان بازی بزرگتر ها گاهی بچه ها حوصله شان سر میرود و دوست دارند همبازی پدر مادر ها و بزرگتر هایشان باشند اینجاست که یک مجموعه کلمات و ایده های پانتومیم ساده و راحت که آنها بتوانند اجر
خیلی خسته ام و متنفرم که چیزهایی که مهم بود را یادم میرود تا تعریف کنم. همچنین ا موهای در حال ریزشم که به طرز عجیبی چرب هم هستند متنفرم. ا همه چیز و همه کس متنفرم. جز تینا.
امروز صبح، یعنی دوازده و نیم، در مسیر اول مترویی که سوار میشوم جای نشستن گیر آوردم. کتاب بالاتر ا هر بلندبالایی، یا یک همچین چی ای، سلینجر را درآوردم. فکر کنم تمام داستانهای سلینجر را خوانده ام ولی خب مشکل این است که ایران خیلی تخمی است و هر که با ننه اش قهر کرده آمده چند داستا
        امید مظلومی 

          
      امید مظلومی  رمان اشرافی  تحمیلی  اپیزود ۲ 
تو اتاقم نشسته بودمو داشتم مگس میکشتم!!کنایه نیستا!!واقعا داشتم مگس میکشتم!!مگس کش قرمزمو برداشته بودم و افتاده بودم به جون مگسای تو اتاقم!فک کـــن!!با اون همه دبدبه و کبکبه و چمیدونم آرایش و لباس وکوفت و زهرمار افتاده بودم دنبال این مگسای نکبت!!ینـــ ــی اصن یه وضــ ـــیا!!
یه هو یکی در زد!!منم همونجوری لنگ در هوا و مگس کش به دست خشک شدم!!
تی به خودم دادم و گفتم:

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها