نتایج جستجو برای عبارت :

بخاطر کف زدن و

پاییز را دوست دارم…بخاطر غریب و بی صدا آمدنشبخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اشبخاطر خش خش گوش نواز برگ هایشبخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اشبخاطر رفتن و رفتن… و خیس شدن زیر باران های پاییزیبخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه هابخاطر غروب های نارنجی و دلگیرشبخاطر شب های سرد و طولانی اشبخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام بخاطر پیاده روی های شبانه امبخاطر بغض های سنگین انتظاربخاطر اشک های بی صدایمبخاطر سالها خاطرات پاییزی امبخا
امروز در بلاد کفر روز شکرگزاری است، تقریبا تمام صفحات مجازی دوستان خارج از ایرانم امروز یک پست شکر گذاری داشت. شکر گذاری که دین و فرهنگ و اقلیم نمی شناسد. شکر گذاری که قاره و کشور و زبان نمی شناسد. شکر گذاری زبان مشترک تمام ما انسان هاست. من هم خدا رو شکر میکنم به خاطر تمام داشته ها و نداشته هایم! بخاطر نعمت داشتن دو فرشته در زندگیم، بخاطر مهربان ترین برادر دنیا، بخاطر زندگی آرامم، بخاطر رشته دانشگاهم، بخاطر موفقیت های تحصلیم، بخاطر پرنده های
 
من خیلی بدهکارم.
بخاطر همه عرق های نریخته، کارهای نکرده، زحمت های نکشیده
بخاطر همه نقص هایی که باید برطرف میکردم و نکردم
بخاطر همه وقت ها و انرژی ها و فرصت هایی که تلف کردم
بخاطر همه عادت ها و خصلت هایی که باید ایجاد میکردم و نکردم
بخاطر همه وقتهایی که ناامید شدم
بخاطر همه وقت هایی که مقاومت نکردم و تسلیم شدم
بخاطر همه بارهای روی زمین مانده ای که برنداشتم
 
بخاطر اینکه باور نکردم مهم ترین جای زمین ایستادم.
 
 
و قطعا لیاقت این شاهراهی که ب
وقتی با فشار دو دست رو شونه م خوردم به دیوار بغضم ترکید . بخاطر سال ها دیوار بودن برای رویاها . بخاطر تلاش هایی که کرده بودم تا دیوارهای زندگی چیده شن بیان بالا . بخاطر رنج و تلاشی که خودم رو به داشتنشون مجبور کرده بودم تا آینده جای بهتر و قشنگ تری بشه . بخاطر نداشتن ِ هیچ کس به جز همون دیوار برای تکیه کردن بهش . بخاطر ِ خودم . خودم که فقط خدا میدونه چقدر صادقانه تلاش میکنم تا هیچکس بخاطر من سختی نکشه . فکر نمیکنم اون دیوار رو هیچوقت فراموش کنم . دیو
بنام حق.
 
راه و روش زندگی، بر اساس خداست که آرامش خیال به همراه دارد و من با وجدانم در آرامش خواهم زیست. چه بسا آرزوهایی که به نیت او از ذهن و روزگار حذف شدند تا لبخندش را کنه قلب ببینم زیرا از همه به او محتاج ترم. 
حالا اینجا هستم بخاطر وجدانم. بخاطر او . بخاطر تمام امیدهای درد دل که به او دارم و بس.
چهارده ساعت و دو دقیقه!
بالاخره تابوی ذهنی ام رو شکوندم و این عدد رو ثبت کردم.لذتی وصف نشدنی.
 
*آزمون روان رو گند زدم.کلا توی روانپزشکی احساس ضعف میکنم که یکیش بخاطر جزوه ی بدی هست که انتخاب کردم و یک علتش هم بخاطر کم تکرار شدن سوالات روانپزشکی سالهای مختلف هست.اما این تنها آزمونی بود که بخاطر هفت تا غلط و نزده اش ناراحت نشدم چون دقیقا هفت تا نکته ی جدید یاد گرفتم.
با سهمیه پزشکی بهشتی قبول شده و همه اونو بیشتر از من بخاطر یونی ش تحویل میگیرین!حقیقت تلخ سهمیه =نادیده گرفته شدن تلاش ها زحمتای من و امثال من بهتر دیده شدن و با امکانات تر بودن فردی ک از من کمتر تلاش کرده ولی سهمیه داشته!!!و اینجاست این ادما بد دیده میشن نه بخاطر صرف فرزند جانباز یا شهید بود نه بخاطر مذهبی بودن!بخاطر احساس نا عدالتی!هر چقدر هم قدردان خود جانبازها و شهدا باشیم نمیتونم دلیلی پیدا کنم ک آدمی با سطح پایینتر از من در جایگاه بهتری ا
اگه پس فردا امتحان نداشتم الان میریخم خودمو تو خیابون و شعار که نه فحش میدادم . نه اینکه بنزین گرون شده ها بخاطر اینکه اینترنتو قطع کردن . بخاطر اینکه یه خرده آدم ترسو حول برشون داشته و صاف صاف دارن تو زندگی های شخصی سرک میکشن که کی و کجا حرفی به حکومت زده . بخاطر اینکه اختناقه.قبلا هم بوده اما دیگه به حد اعلای خودش داره میرسه. میرم میزنم شیشه مغازه ها رو میشکونم بخاطر اینکه یه عده خودسر مثل من دارن آتیش به پا میکنن تا یه عده ی دیگه که روی مبلاشو
با اینکه به شدت دلم عاشقی می‌خواد اما پوچی کل ماجرا داره بی‌میلم می‌کنه. عشق جز هیجان هورمون‌ها برای برانگیختن میل جنسی نیست. دلم ح رو می‌خواد اونم بخاطر هیجانش و خب دوسش داشتم. چرا؟ چون دوسم داشت. چرا؟ بخاطر میل جنسیمون بهم. بسه مری تو دیگه اونقدر تجربه از سر گذروندی که خوب بدونی اینها همه هیچ و پوچ‌اند. بدونی تهش هیجان و دلمردگیه. استاد بهم گفت قمار بازی، خوب قماربازی. فکر کردم اگه قمار باز نبودم به زندگی ادامه نمی‌دادم. اگه الان زنده‌ا
بگ‌بیگ : چه کسانی شاکی‌اند ؟
[بگ بیگ ، ویلی پاانداز و موسی تثلیث از جا برمی‌خیزند]
مردها : نگاه کنید ! اینها شاکی‌اند .
اینها هستند که شکایت دارند .
ویلی پاانداز : صدور حکم ، ریاست محترم دادگاه !
بگ‌بیگ : با توجه به موارد مخففه و ارفاق دادگاه بخاطر وضع نابسامان اقتصادیِ متهم ، تو پاول کرمن محکوم می‌شوی
موسی تثلیث : بخاطر دخالت غیرمستقیم در قتل دوستت
بگ‌بیگ : به دو روز حبس
موسی تثلیث : از آنجهت که امنیت و آرامش را برهم زدی
بگ‌بیگ : به دو سال محر
گاهی فکر میکنم که حقیقتا یه دختر بچه لوس و حساسم که تا بهش کم توجهی میکنن ناراحت میشه و میپیچه تو خودش! اینقدر که هیونگاش لوسش کردن و بهش محبت کردن شاید. 
+ امروز همش این فکر توی سرم میومد که من بخاطر تو اومدم و اگر این ماجرا برعکس بود تو از خونه بیرون میومدی؟ و وقتی میخوام غرق شم که نه نمیومدی، این یادم میاد که همین چند ماه پیش تو به اصرار من اومدی جایی که هیچوقت نرفته بودی. اما باز میخواد این فکر بیاد توی سرم که نکنه بخاطر همه و بقیه اومدی و نه ص
امروز که دیروز بود در واقع، کمی احساس بهتری به زندگی داشتم. بخاطر محبت های زیاد دختری که موهاش همیشه نارنجیه توی ذهنم :)) و بخاطر حرف زدن و حس مثل قبل بودن با کسی که بودنش رو توی زندگیم میخوام و دیروز نوشته بودم که میخوام باشه توی زندگیم :) و خب بی تی اس رو هم دارم :) اینا خوبن خب. اوهوم :) 
یه نفر به من پول بدهکاره. یکی که مثلا باهم دوست شده بودیم. پولمو نداد و به خیال خودش بالا کشید. احتمالا پیش خودش فکر میکنه خیلی زرنگه و با افتخار به همه اعلام میکنه فلانی حتی یه قرون هم نتونست از من بکنه!
تو این جریان از من هیچی کم نشد. اون پول اصلا برای من رقمی نیست که بخاطر از دست دادنش ضرر کرده باشم و یا با گرفتنش وضعم خوب بشه!
ولی این وسط، اون آدم شرف و آبروی خونوادگیشو پیش من و خونوادم از دست داد! طوری که به اون و خانوادش به چشم حقارت نگاه میکن
بسم الله الرحمن الرحیم
آدم بعضی وقتها به جایی میرسه نه میتونه زندگی کنه،نه میتونه بمیره یعنی جایی میرسه که فقط از خودش خسته است،بخاطر حماقتهاش،بخاطر نادانیاش ‌ووو اونجاست که چاره دردش فقط خوابه.نه میمیری نه زندگی میکنی.
باید قبول کنیم
که روزی بخاطر هیچ کدام از کارهایی که الان محدودیم شکر نکردیم ، حتی توجهی هم نداشتیم 
در کنار هم شانه به شانه قدم زدیم ، خندیدیم و دست در دست هم گره کردیم و حال خوبمان شکر نکردیم 
وسپس محکوم به سایه به سایه راه رفتن و فقط نگاه کردن به یکدیگریم البته این تا قبل از آن بود که حتی شکر همین جریان را هم به جا آوریم و فقط گله کردیم که مگر میشود کار و زندگی را تعطیل کرد
و حال تصویر هم را از پشت قاب و صدایی که دلتنگی را فریاد میزند
نکند که به
هیچوقت بخاطر پول با کسی که دوستش ندارید ازدواج نکنید. چون پولدار شدن شما دست خداست. اگه بخواد میتونه شما رو ثروتمند کنه و یا شما رو ورشکست و فقیر کنه. پس صادقانه ازدواج کنید و بخاطر ارزشهای وجودیه یک فرد و نه بخاطر اموالش. اینطوری آرامشتون هم بیشتره چون با ازدواج بدون علاقه هم به خودتون و هم به طرف مقابلتون ظلم میکنین.  
                                   
اول اینکه دیروز خاله پری شدم و خدا شاهده عین بیمار دو قطبی میشم قبل پریودی
و اینکه بنیامین مرخصی شو قبول نکردن خودش می گفت بخاطر مسایل نژاد پرستانه ، و بنیامین هم نامه استعفاشو نوشت و از کار اومد بیرون و شیفت شب کار می کنه ، شب ها میره هتل و روز ها برمیگرده خونه و اعصاب‌ سرزنش های خانواده ش رو نداره چون به حد کافی بخاطر من سرزنش شده و الان بدونن بخاطر اومدن به ایران قیدکارش رو زده خیلی بد میشه و دعواش می کنند 
خودش خیلی عادی برخورد می کنه ولی
۲۵ سالش بود و دانشجوی دانشگاه تهران.
یک روز به خوابگاهشان در کوی دانشگاه آمدند و از اهمیت تحولات به دستور امام سخن گفتند؛ سوال بعدی این بود: کدامیک از شما می‌خواهید فرماندار شوید؟
قصه‌ی ۳۰ سال پیش است.
اشتباه کردند و حالا هم اشتباه می‌کنند؛
آن‌زمان بخاطر عجله و حالا بخاطر محافظه‌کاری.
یکسال و چندماهه موهامو کوتاه نکردم. اولش بخاطر اینکه موی خیلی کوتاه ، خیلی رو اعصابم بود. بعدتر بخاطر اینکه شاید از اون دسته مردهایی باشه که موی بلند دوس دارن. 
 
این جوری شد که اسم این لونه ی کوچیک ، دیگه با من همخونی نداره :)
 
یکسال و چندماهه موهامو کوتاه نکردم. اولش بخاطر اینکه موی خیلی کوتاه ، خیلی رو اعصابم بود. بعدتر بخاطر اینکه شاید از اون دسته مردهایی باشه که موی بلند دوس دارن. 
 
این جوری شد که اسم این لونه ی کوچیک ، دیگه با من همخونی نداره :)
 
                                          منبع:قسمت 3 فصل 5 برنامه New journey to the westپ.ن:اینم از کشوری که بخاطر صنعت سرگرمیش توی دل مردم کشور ما جا باز کرده.خود مردم کره مینالن از زندگیشون و آرزوشونه برن اروپا اونوقت جوونای کشور ما میخوان برن کره ! 
ای کاش ما هم برای خودمون وجهه بسازیم.مردم کره که اگه بخوایم از یه دید غیر طرفداری بهشون نگاه کنیم نماد خودباختگین بخاطر عملای زیبایی که میکنن یعنی اصل وجود خودشونم قبول ندارن و بخاطر تقلیدایی که توی
بسم الله الرحمن الرحیمبه نام خدایی که به آدم قدرت انتخاب دادقدرت داد تا انتخاب کنه میخاد برنده باشه یا بازندهمن به خاطر آینده ی پسر و دخترم میخام بجنگم تا پیروز باشممن بخاطر شاد کردن همسرم میخام بجنگم تا پیروز باشممن انتخاب میکنم برنده باشم چون خدا برنده ها را دوست دارهمن میخام پیروز باشم پس با تمام قدرت میجنگممیجنگم و برنده میشمقدرتمند میشم و موفق میشمبخاطر سربلندی بچه هامبخاطر اینده سازی بچه هام باید برنده باشممن پیروز میشم
دلم که میگیره
تاوان لحظه ای رو میدم که دل بستم
نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت 
ولی هم خوشحالم هم ناراحت 
شاد بخاطر کسی که بهش دل بستم
دلخور بخاطر ندیدن و نداشتن
شاید روزی دلخوری ها ، ندیدن ها و نداشتن ها تمام شود 
اما هرگز از دل بستنم پشیمان نخواهم شد
چرا که در منتهاالیه دلتنگی ها هم اشکی میریزم از سر شوق 
که روزی خاطره ای خواهم داشت از دل با دل .
.
بارها بهم اثبات شده آدمها خیلی علاقه دارن به من نزدیک بشن  نه بخاطر خودم. بخاطر سرک کشیدن تو زندگیم  انگار براشون خیلی سوال برانگیزم بعد میان میبینن خبری نیست میرن. صد مورد دارم برای مثال . حتی تو همین فضای مجازی
بعد من میمونم و سوال که چی شد رفتن  چی شد اونهمه ذوق آشنایی  اتفاقی که نیفتاد پس چرا رفتن 
متنفرم از این تکراااار
بسم الله الرحمن الرحیمبه نام خدایی که به آدم قدرت انتخاب دادقدرت داد تا انتخاب کنه میخاد برنده باشه یا بازندهمن به خاطر آینده ی پسر و دخترم میخام بجنگم تا پیروز باشممن بخاطر شاد کردن همسرم میخام بجنگم تا پیروز باشممن انتخاب میکنم برنده باشم چون خدا برنده ها را دوست دارهمن میخام پیروز باشم پس با تمام قدرت میجنگممیجنگم و برنده میشمقدرتمند میشم و موفق میشمبخاطر سربلندی بچه هامبخاطر اینده سازی بچه هام باید برنده باشممن پیروز میشم
از میم متنفرم بخاطر اینکه هیچ وقت نفهمیدم شریک ه یا رفیق غافله 
از صاد متنفرم که ادعا میکنه منو میشناسه اما نمیفهمه من جنبه ی این جور شوخی هارو ندارم حدااقل نه تو این مورد نه تو این وضعیت که معلوم نیست بابام تا اخر ماه چی میشه 
(البته اون از مشکل من خبر نداره ولی به هرحال )
از ح جیمی ام متنفرم از اون از همه بیشتر متنفرم اینکه من اینقدر اسیب پذیرم الان بخشیش بخاطر اونه 
از خودم هم متنفرم بخاطر اینکه اینقدر هیجان زده ام همیشه و همیشه نیاز دارم
تا حالا پای آدمایِ زیادی به این‌جا باز شده. پسرعموی بابام، همکلاسیم، مدیر، معلم ادبیات مدرسه‌م، معلم المپیادم و حتی علی.
اما آه خدا. این‌که اخیراً پای 《 در و دافا》ی باشگاه انقلاب به این‌جا باز شده، باعث می‌شه بخوام بخاطر احترام به ساحتِ معظم وبلاگ‌نویسی و صیانت عرصه‌ی وبلاگ از حضور این موجودات اینستاگرامی( خلقاً یا کنشاً) این‌جا رو پاک کنم؛ 
نه حتی بخاطر جلوگیری از گه‌خوری‌های آینده و واکنش به گه‌خوری‌های گذشته.
میگه فرق شما ملاها با رضاخان چیه؟!
اون حجاب رو به زور از سر برمیداشت، شمام دارین بزور سرشون میکنین!!
میگم فرق این دو تا رو یعنی نمیدونین؟!
حجاب یه حق کاملا شخصی ست
دوست نداره کسی اندامشو ببینه! به هر دلیلی.
بخاطر اینکه عیب و نقصی درشه! بخاطر اینکه نگاه معنی دار دیگران ناراحتش میکنه! بخاطر اینکه به شخصیتش میخواد توجه کنن تا به زیبائی بدنش! بخاطر اینکه خلاف اعتقاداتشه و.
اما برهنگی در جایی که محل عبور و مرور همه جور آدمیه - جوان پیر، زن دار ب
غمگینیم بخاطر شروع دانشگاه نیست. بخاطر این است که سه‌شنبه باید برم سر کار . دانشجوهایی که کار نمی‌کنید، خوشا به حالتان! 
یکبار به سرم زد که تمام خرج‌ها را قطع کنم، استعفا بدم و با حسابی که مطلقا خالی است تا آخر سمستر برم. بعد یادم آمد که در دنیای واقعی پول اختیاری نیست. فقط برای خریدن ساعت‌ و ۱۲ جفت کفش نیست. ادم برای راه انداختن موتر پول نیاز دارد. برای خورد و خوراک پول نیاز دارد. 
سلام  به همه دوستان میخواستم درباره ترک متادون به ۲ صورت صحبت کنم بار اول به صورت یابوویی گذاشتم‌ کنار ۳ سال پیش ولی بخاطر اشتباهی که جلسات NA رو نرفتم و با هم خرجای قبلم گشتم بعد از ۱ سال پاکی دوباره زدم وگرنه الان ۳ سال پاکی داشتم‌ ولی جلو ضرر رو هر وقت بگیری منفعت هستش این بار با سم زدایی فوق سری متادون رو ۱۴ روزه گذاشتم کنار تقریبا ۸.۹ روز اول همه چی خیلی عالی پیش رفت و با اینکه حال جسمی و فکریم خیلی داغون بود  ولی گذشت و راحت میخوابیدم بخاط
میگه فرق شما ملاها با رضاخان چیه؟!
اون حجاب رو به زور از سر برمیداشت، شمام دارین بزور سرشون میکنین!!
میگم فرق این دو تا رو یعنی نمیدونین؟!
حجاب یه حق کاملا شخصی ست
دوست نداره کسی اندامشو ببینه! به هر دلیلی.
بخاطر اینکه عیب و نقصی درشه! بخاطر اینکه نگاه معنی دار دیگران ناراحتش میکنه! بخاطر اینکه به شخصیتش میخواد توجه کنن تا به زیبائی بدنش! بخاطر اینکه خلاف اعتقاداتشه و.
اما برهنگی در جایی که محل عبور و مرور همه جور آدمیه - جوان پیر، زن دار ب
خب اعتراف میکنم حتی تا همین یه ماه پیش  هم 
از خدا و مامانم و بابام شاکی بودم بخاطر بدنیا اومدنم 
و بخاطر زندگی اجباری,  و اینکه اعتقاد داشتم تا خدا نطلبه نمیشه مث مهمون ناخوانده بپری بغلش برای همین خودکشی نمی کردم شایدم دلشو نداشتم 
خب الان چند روزی میشه که خوشحالم از زندگی 
و شاید هدف از زندگی احساس خوب و امنیت کنار کسی هست که دوستت داره و همه جوره بهت ثابت میکنه.
 حرف زدم حرف زدم حرف زدم از گذشته حرف زدم باهاش
از گذشته ی خودم 
از روزی که مامانم منو باردار شد 
از هفت هشت سالگیم 
از دبیرستان 
از دانشگاه 
میون حرف زدن هم خیلی گریه کردم براش روزای بد زیاد بود
ولی سیاره پیش من نبود تا بغلم کنه بگه جوجو کوچولوی من کوچولو 
من ذوق کنم براش بیشتر برم تو بغلش 
اونم محکمتر بغلم کنه 
و من غرق لذت بشم 
#فکم بخاطر حرف زدن درد میکنه 
سرم بخاطر گریه کردن 
#بدون تو مگه میشه اروم گرفت 
بدون درد بود 
1- به خاطر دامین ir. ات!
2- به خاطر این که هر سایت و پیامرسانی تو هر شرایطی بسته بشه بازم تو بازی!
3- بخاطر بومی بودن سرورهات!
4- بخاطر نگهداری از فایلها و عکسهام به مدت چهارسال با همون کیفیت و بدون کم و کاست
5-بخاطر user Friendly بودنت! از نوجوان 12 ساله تا پیرمرد 92 ساله براحتی ارتباط باهات برقرار میکنن
6-بخاطر سرعت مناسب بالااومدن وبلاگهات
7-بخاطر احترام به مخاطبت، آزادی نسبی بیان در بیانت!
8-بخاطر انواع و اقسام تنظیمات تو وبلاگت!
9-بخاطر ظاهر شسته رفته و تمی
حدود چند ماهی میشه که خودم وبلاگ قبلی م در همین بیان و بلاگ اسکای رو که از سال 89 داشته ام رو خراب کرده ام فقط بخاطر اینکه آدرس شو به کسی داده ام که نباید میداده ام همین و بس دلم واسه وبلاگ قدیمیم تنگ شده.اینجا از عادت های بد و خوب یه چلاق ( معلول جسمی و حرکتی خفیف بهزیستی طور ) مینویسم عادت های که خیلی هاشو اطرافیانم بهم داده اند بخاطر نوع نگاه شون به من و یکسری هاشم به صورت پیش فرض در من بوده !!!!! 
وقتی می بینم که دبیرستان چقدر آدم را عوض می کند -حالا به خاطر محیطش یا بخاطر بزرگ شدن خود آدم یا هر کوفت دیگری- دلم می خواهد گریه کنم. تغییراتش هم معمولا این است که کمتر می خندند، کمتر کتاب می خوانند، کمتر به دوست های کوچک تر از خودشان اهمیت می دهند، کمتر وقت می ذارند برای بیرون رفتن، حیوان خانگی هایشان را می فروشند، باشگاه را ول می کنند، و جالب اینجاست که بعد از مدت ها کشف می کنی که اصلا این تغییرات بخاطر فشار و سنگینی درس ها نبوده.
به نام خدا
امروز عصر جایی برای مصاحبه‌ رفته بودم. بخاطر چیزی که انتظار داشتم، ذهنیت خوبی از آنجا برای خودم ساخته بودم و فکر می‌کردم آدمهای اونجا بخاطر هدف خاص و بزرگی که دارند، بشدددددت سرزنده، اکتیو، با سطح انرژی بالا، پرانگیزه و شاد هستند و من یه عالمه انرژی مثبت اونجا می‌بینم.
ادامه مطلب
سلام
نمیدونم.
بعضی ها به جای اینکه وقت بذارند برا خودشون ،از روی بیکاری غیبت می کنند.
جریان از این قرار که یکی هم دانشگاه محترم که نمیشه اسم شو گذاشت دوست،پشت سر بنده به موضوع نه علم و نه اطمینان داشته رو گفته که بنده به جای وقت گذاشتند برا درسم به کارهای بسیج وقت گذاشتم.
از موقع شنیدمخیلی ناراحتم.
چون واقعیت این شکلی نبوده و نیست.
افتخار می کنم که برا بسیج بودنم ،کار کنم ولی هیچ وقت بخاطر کارهای دیگه از درسم و کلاسم نزدم.اون نه بخاطر حر

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها