نتایج جستجو برای عبارت :

بلبل نخون نخون

ادعا می کنم با قدرت
و ایمان دارم با تمام وجود
که 
یادگیری با نوشتن اتفاق میفته
با نوشتن
.
زندگی نامه ی موفق ها رو نخون، بنویس
کتاب های خوب رو نخون، از روی آن ها بنویس
مطالب عمیق و تاثیرگذار رو نخون، از روی آن ها بنویس
به تراک های آموزشی گوش نده، وقتی گوش میدی بنویس
آرام و فاطمه دارن درس می خونن منم نشستم نزدیک شون و دارم کتاب می خونم. آرام میگه کتاب نخون. میگم چرا؟! تو که داری درس می خونی منم اینطوری مشغولم. میگه نه من درس می خونم ولی تو کتاب نخون میگم پس چیکار کنم؟ میگه بشین مارو نگاه کن:|:)
 
جدیدا تا جلو روش کتاب باز می کنم شروع می کنه به غر زدن
 
 
زنگ مشاوره
 #مشاوره 
 موقع درس خوندن زود خسته میشم!!
 چکار کنم ؟؟؟
این سوالیه ک خیلیاتون بارها رو بارها از مشاورینتون میپرسید
#راهکار
_تو درس خوندنت مرتب و منظم باش و بدون برنامه و سینوسی درس نخون. خلاصش اینکه عشقی درس نخون!
 
_تغذیه نقش مهمی داره. برنامه ی روزانه ی غذاییتو تغییر بده و پرخوری نکن. تعداد وعده های غذاتو بیشتر کن ولی با حجم غذای کمتر.
_فکرتو درگیر مسائل بیهوده نکن. اگر زیاد فکر میکنی، تمرین کن که فکر کردن به مسئله های غیر ضروری و حذ
دیگه کارش به جایی رسیده که توی خونه سیگار میکشه!
توی خونه!
توی خونه آخه لامصب؟!؟!؟!؟!
بلند شو برو تو حیاط خب بکش اینقدر بکش که سرطان بگیری! ولی چرا من بدبخت نباید تو خونه خودم هم احساس آرامش کنم؟!
کی میشه اپلای کنی بری راحت شم از دستت
دوست محترمی که میدونم داری اینجا رو میخونی،
دوستی که یکی از دلایل پاک کردن اینستام تو بودی،
آره آره با خودتم!!
نخون! دنبال نکن منو!
لطفا دیگه نه وبلاگمو بخون، نه اگه اینستا دوباره پیج زدم، بیا!
برو دنبال زندگیت:)

ولنتاینتون مبارک:)) غرب زده نیستم، فقط بهانه ایه برای یادآوری اینکه عشق هنوز هست. و دوستون دارم:)
هی می خوام غر نزنم.نمیشه.طرف پیشنهاد کار پژوهشی میده.معیار جبران زحمتش، تعداد کلمات خروجی پژوهشه.یعنی شما هیچی نخون، ولی صدهاصفحه خزعبل بنویس.خدا تومن بزن به جیب.عوضش هزارها صفحه بخون، یک صفحه خروجی به درد بخور بده.بهت چی میدن به عنوان دستمزد؟بوی گوز بز!!!افساد فی الارض اینه.
روزمون با صدای جیغ های گوش خراش زن اتاق 9 که سخت زایید،خیلی سخت زایید شروع شد و شبمون داره با جیغ های بلندتر زن تخت 7 که میگه من مطمئنم نمیزام ادامه پیدا میکنه.روز تستیکولاری بود کلا!
+هیچوقت توی زندگیم اندازه ی بخش ن جیم زن و در رو و درس نخون نبودم.کلا وجهه ای از خودمون نشون دادیم که امید تمام اتندینگ رو ناامید کردیم و نهایتا به این نتیجه رسیدن که ولمون کنن به امان خدا.راضی ام از اپروچی که توی این ماه های آخر در پیش گرفتیم.والا:)
باهام حرف ب
بر روی قبر وی بنویسید که او انگل را با ۱۸.۸ پاس کرد.باشد تا افتخاری برای آیندگان گردد
این ترممون به نظرم سخت‌ترین ترم علوم پایه بود و برای هیچ ترمی انقدر فشار رو تحمل نکردم و انقدر درس نخوندم.بماند که به خاطر ایمنیِ سه واحدیِ ۱۲ لعنتی ‌و معارف دو واحدیِ ۱۳ لعنتی تر الف نمیشم اما بالاترین معدلم تا حالا بوده.به روم نیارین که چقدر بچه درس نخون و تنبلی بودم ترم های قبل و خب اصلا هم پشیمان نمیباشماز وی الگو نگیرید
با سلام.
امروز صبح که نزدیک در مدرسه رسیدم دیدم که چند تا موتوری از مدرسه اومدن بیرون، وقتی به من رسیدن گفتن برگرد مدرسه تعطیله. من رفتم دیدم که 20 تا دانش آموز تو مدرسه ان.  دانش آموزهای من چهار تا بودن گفتن بریم یا بمونیم گفتم آدم یا میمونه یا میره. جالب اینه که همون کسایی اومده بودن که درس نخون بودن! 
تعطیلات بهتون خوش بگذره. 
آنقدر خورشید باش که اگر خواستی نتابی، نتوانی. 
یکی دیگه از مسائلی که ناشی از عدم بلوغ من بود
این بود که (هرکسی که هم که مثل من هست، به نظرم باید روی بلوغش کار کنه)
تو جلوی فعالیت بقیه رو بگیری.
یعنی: وبلاگ من رو نخون!
یعنی چی؟!
طرف دوست داره بخونه.
وقتی یه چیزی رو توی وبلاگ مینویسی یعنی ممکنه بخونن.
ولی خب منو بیشتر این میسوزوند که چرا یه نفر باید اصرار کنه که ادرس وبلاگ من رو بگیره
و بعد بگه نمیخونمش نه.
و بعد بخونه یواشکی؟
 
ولی اینها علامت عدم بلوغه.
 
اینکه ادم از بقیه انتظارات داشته باشه کل
سر و کله زدن باچن تا از بچه های بووووق و شنیدن یه عالمه دروغ،سر درد،یه سرماخوردگی نهفته ،حالت تهوع،خوابالودگی ،کلاس جزا و‌مبحث ی،دکتری ک بازم امروز میگه زیاد درس نخون _شب بیدار نمون_استرس نداشته باش.و من هیچ کدومو نمیتونم رعایت کنم!"اختیاراااا یا اجباراااا"،بارون نم نم خوشگل بعد ازظهر.تاریخ آزمونی ک هی عوض میشه .
از من یه ملغمه ساخته از غم _حسرت_شادی _فحش _درد_فین فین _مزخرفات و کمی_ امید !
که به خاطر شرایط بیرونی روز ؛قادر ب بروز ه
پدر بزرگ وی: اینا چی بود گذاشتی تو ماشین؟
وی: کتابام.
پدربزرگ وی: واسه چی؟
وی: میخوام برم.
- چرا؟
+ چون درس نمیخونم!
- میخوای بخونی بخون میخوای نخونی نخون!
صبح! 
-میری بری؟
+اره.
- واسه چی؟
+ میخوام تنوع باشه!
- خب اینجام تنوعه دیگه! یکم برو بالا یکم بیا پائین یکم برو سوئیت سمت راستی یکم برو تو جپی! خودش تنوعه!
مادربزرگ وی در حال سو استفاده از علاقه شدید وی به مرغ به همراه فلفل دلمه ای و بوی ان و واااای لعنتی!! : میخوای حالا ظهر بمون مرغارو بخور بعد برو!
و
1. اقا امروز برا اولین بار شنبه بود و 12:30 تعطیل شدیم و تا خونه قر دادم از خوشحالی ^~^ (وی همیشه 4:15 تعطیل میشد و تو دلش مونده بود :/)
2. حقیقتا ً امروز اولین روزیه که میخوام با برنامه مشاور پیش برم :/ زیبا نیست؟
3. خدا به خیر کنه، من چند روز پشت هم که خوشحالم بعدش به این معنیه روزهای زیادی قراره بدبختی بکشم -____-
4. ری ری داشت با یه قیافه جدی و حق به جانب حرف فلسفی می زد. بعد یهو پاش گیر کرد افتاد :))) بعد از اون نگاهای معروفم کردم بهش گفتم دیگه از این گوجه های ف
هفته پیش استاد ش.ل منو فاطی رو صدا زد که بریم به شاگردای مقدماتیش کمک کنیم و آمادشون کنیم برا اجراشون من طبق معمول سر ساعت اونجا بودم و بقیه دیر کردن،منم سوییشرت تنم بودو کلاهشو کشیده بودم رو سرم،با یه استایل پسرونه نشسته بودم رو صندلی و سرم پایین بود،جوری که کلا صورتم مشخص نمیشد(کلاه سوییشرتم نمیذاشت)یکی از بچه های کلاس مقدماتی اومد تو با فاطی سلام علیک کرد نشست بعد من چون سرم تو نمایشنامه بود با تاخیر سرمو بلند کردم گفتم سلام.بیچاره یهو ا
امشب داداش بزرگه به همراه زن داداش محترم اومده بودن خونمون و همین الان رفتن.
داداش اومده . میگه هاااا؟چرا انقدر گیجی؟؟؟
میگم ها؟
میگه گیجی دیگه.هیچی!
میگم خان داداش اضطراب منو کشت.دارم همینطوووری گند میزنم به امتحانا!
میگه صد دفعه بهت گفتم اینطوری درس نخون .همینه اوضاعت.وای از شهین جا نمونم وای از مهین جا نمونم.جمع کن بساطتو.درس بخون یه چیزی بفهمی!میگم اوووه . ن و منکر نمیخوان ازم اون دنیا سوال حقوقی بپرسن ک.ول کن بابا‌.
میزنه
سلام
پیامتو با ۹ روز تاخیر دیدم، نه؟ مدتیه کلا درحال مسافرتم و، خب، بزرگترین چالش هر سفری، طبیعتا اینترنته
ممنون تبریکت خیلی خوشحالم کرد؛ البته تبریک اصلی برای توئه :)
طی سال بعضی از آزمونای شبیه سازی که میدادیو هرازگاهی چک میکردم و میدیدم که کارت درسته، مثلا تراز بالای ۷۰۰۰ قلمچی برای من فقط یه بار تو عالم رویا اتفاق افتاده بود، خلاصه امیدوارم روانشناسی تهران بری(اخبارم درسته دیگه؟!)
در مورد فلساید
"از اونجایی که اگه یکی به خود من بگه یه ک
اینجانب به شدت وحشتناکی کمال گرام. درین حد که حتی حاضر نیستم برقارو بزنم و فقط کامپیوترارو میزنم و فقطم اصفهان!(تهرانم جهت شادی روحم میزنم :))) اصن با مغزم جور در نمیاد. دو شبانه روزه که با فکر اینکه خب، الویتت چیه، اینو ترجیح میدی یا اونو، و هی سعی میکنم بین دو راهی های مختلف نگاه کنم ببینم کودومو میخوام، من برق صنعتیو ممکنه بیارم، احتمالش خیلی زیاده، بعد نمیدونم، برم؟ نرم برم خود اضفهان کامپیوتر؟ نمیدونم. چل شدم بقرعان! :| 
از یه طرف فک میکنم
میخوای راستشو بدونی ?من ازین لحظه ،ازین آدم ، ازین کشور ، ازین آدما، ازین زندگی ، ازین بسته بودن ، ازین قفس ، ازین جدا بودن ، ازین به حساب نیومدن ، ازین چشمایی که میبینم ، ازین صداها ، ازین نرو ،نبین ، نخون ،نکنا ، از سخنرانی ، از سخنرانی ، از سخنرانی، از جمله ی دوستت دارم، از دلم برات تنگ شده ها ،از دلم برات تنگ نمیشه ها،از دلم برات تنگ میشه ها ، از تلقین تفاله ی فکر متعفن دیگران ، از تقلید، از ادا درآوردن ، از نقش بازی کردن،ازفکر متعفن دیگران ،
من مجبور شدم دختر قوی باشم.
مجبور شدم تو بدترین شرایز که خونوادم منو یه دختر لوس و ضعیف تربیت کردن ولی هیچوقت حمایتم نکردن زندگی کنم.
مجبور شدم موقع مریضی به خونوادم نگم و وقتی دم مرگم خودم از پس خودم بربیام
با کلی لاشی تو زندگیم که فکر میکردم ادمن.
اینقدر گریه کردم که اشک چشم هام خشک شد.
من اینقدر هیچکس رو حامی نداشتم که شده یکی از معیارام برا انتخاب پسر.
شدم یه شخصیت تنهای خجالتی و کم اعتماد بنفس با اینکه از نظر زیبایی و هوش متوسط رو به بالا ا
من یکی از اعضای شورای عالی حوزه هستم چند لحظه خودت را جای من بذار؛
طی این چند سال یک عده زیاد طلبه معترض و درس نخون می بینم که حوزه کاملا طبق خواسته اش هم بشه درس نمی خونه
خیل عظیمی از اساتید امروز ، مخالف تغییر کتب ثلاث (رسائل مکاسب کفایه) هستند.
از طرفی هم می بینم که کتابی ، جزوه ای و. هم نیست که جایگزین کنیم
خودم هم که اگه خدا قبول کنه با اینکه جاهای مختلف نظام مسئولیت دارم چند سال خوندمشون  و الان مشغول تدریسشون هستم
از طرفی هم خودتان احیانا
تقریبا دوازده سیزده ساله به نظر میرسه. شایدم بیشتر . یه شال وسط سرش انداخته. با مامانش اومده مسجد. مامانش میره نماز میخونه اون با حالت تدافعی و خشمگینانه میشینه یه کناری تا نماز مامانش تموم بشه و برن.
توی فکر فرو میرم. دوباره همون فکر همیشگی میاد سراغم. قبلنا یه جمله معروف توی ذهنم داشتم که مادری که چادریه ولی نتونسته تفکر چادری بودن رو به دخترش منتقل کنه خودشم چادرشو بهتره کنار بذاره. حالا جمله م توی ذهنم تبدیل شده به اینکه مادری که خودش نما
به نظرت این همه خوابیدم ، تمام شبو بیدار میمونم؟ یا خوابم می بره بازم. خودم نمیدونم هرچند بعید نمیدونم خوابیدنم رو ! حالا چیکار کنم یه ساعت جلو میزم نشستم نمیدونم چیکار کنم :/  یعنی میدونم دستم نمیره سمتش. شاید باید امروزو به خودم مرخصی بدم. فقط امروزو اما نمیدونم این کارامو نکنم چیکار کنم بشینم سقف رو نگاه کنم؟ شاید باید فیلم ببینم. نمیدونم شایدم آهنگ گوش کنم. اصلا این کارا راضیم نمیکنه. اصلا دلم میخواد همه مقاله هامو دوباره بخونم. چه اشکالی
به پیشنهاد خیلیا.
و یادآوری یکی از دوستان بیان.
دیروز رفتم کتابفروشی و کتاب رنج مقدس رو خریدم.
بیخیال کتاب و دفتر و جزوه شدم .و تا امروز تمومش کردم.
نمیدونم میشه اسمشو چی گذاشت.به قول یکی از بچه های دبیرستان "تحت الجو"ام.یا واقعا بهم اثر کرده.
شاید اینکه زیادی شبیه قهرمان داستان بودم.تا نصفه هاش که مصطفی وارد داستان شد .شاید.چون دلم حرفایی که چشمم میخوند رو باور میکرد‌‌.شاید چون نویسنده عنصر باور پذیری که همون تعلیق باور ناپذیریه
چند وقتیه که با معضل "من چرا هیچ استعدادی ندارم؟" رو به رو شدم. حس خیلی آزار دهنده ایه که فکر کنی در هیچ چیز استعداد نداری.
از وقتی که یادم میاد همینجوری بودم. یه دانش آموز شیطون و سر به هوا و درس نخون، اما بیست بگیر! که همه فکر میکنن خیلی خرخونه و دائم میپرسن "روزی چند ساعت درس میخونی؟ فلان درس رو چجوری میخونی که متوجه میشی؟" حالا بیا و ثابت کن که من درس نمیخونم. فلان درس رو هم خیلی معمولی میخونم! نمیدونم میشه اسم این آپشن (کم خون و بالا بگیر!) رو اس
 
پریشب یه خواب دیدم. می دونید چند روز پیش تو گروه مجازی فامیلی، که از بعد از این ماجرا ها روابط خیلی کمرنگ شده توش و سعی می کنم فقط جهت انجام صله رحم توش باشم و گاهی پیامی بدم ، یکی از دختر خاله ها پستی گذاشت از آیت الله بهجت در مورد رضایت والدین و اینکه اگر رضایت والدین رو نداشته باشیم به جایی نمی رسیم. با توجه به جو گروه انگار پیام رو خطاب به من داده بود. والدین من هم که قهرند هنوز.
پریشب خواب دیدم که وارد مجلسی شدم. انگار مجلس ختمی، عزایی . ، ب
وهماناهرکاری رو میکنم دلمومیزنه بعدیک مدت و هدفم و اعصابم داغون میشه!
فقط مطالب علمین که حس تازگی وحرکت روبه جلو رودارم باهاشون.
چندروزیه شروع کردم دوباره درس بخونم!ازنوروآناتومی شروع کردم! درکنارش آلمانی روهم شروع کردم.
بایدهرچه سریع یک رزومه ی خوب کسب کنم و پاشم برم اونور.خبردارشدم اگه زبان المانی یافرانسه بلدباشی دانشگاهای دولتیشون رایگانه.خب چی میشدزودترمیفهمیدم؟ میرفتم همونجادیگه.واقعن اینجا حوصلم نمیکشه ازبس اذیت میکنن و سنگ مین
 
پریشب یه خواب دیدم. می دونید چند روز پیش تو گروه مجازی فامیلی، که از بعد از این ماجرا ها روابط خیلی کمرنگ شده توش و سعی می کنم فقط جهت انجام صله رحم توش باشم و گاهی پیامی بدم ، یکی از دختر خاله ها پستی گذاشت از آیت الله بهجت در مورد رضایت والدین و اینکه اگر رضایت والدین رو نداشته باشیم به جایی نمی رسیم. با توجه به جو گروه انگار پیام رو خطاب به من داده بود. والدین من هم که قهرند هنوز.
پریشب خواب دیدم که وارد مجلسی شدم. انگار مجلس ختمی، عزایی . ، ب
مدتیه که نه میتونم بخونم نه بنویسم و نه مثل ادم بخوابم.شبا خیلی با خودم کلنجار میرم اما بی فایده س همش افکار مزاحم، چیزایی که طول روز هم دست از سرم برنمیدارن.الان که دارم مینویسم میزم روبروی آینه س و طبق عادت هرچند دقیقه خودم رو تماشا میکنم.
هفته ی گذشته و هفته ی قبل ترش،طولانی ترین زمان استفاده مکرر در عمر این لپ تاپ محسوب میشن،گودال چشمام هم به همین دلیل عمیق تر شده.
این روزا بیشتر از هر وقت دیگه ای یاد ادمای گذشته میکنم.خیلی کار برای انجا
صنعت رد العجز علیٰ الصدر
جو لبِ صبا پہ آیا نئی صبح کا فسانہنئی صبح کا فسانہ با نوائے عاشقانہبا نوائے عاشقانہ جسے گا رہا ہے بلبلجسے گا رہا ہے بلبل ہے بہار کا ترانہہے بہار کا ترانہ، جو نسیم نغمہ خواں ہےجو نسیم نغمہ خواں ہے با سرودِ مخفیانہ
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم

 هیچی در این دنیا اتفاقی نیست

پس اینکه حرکت این سفر با روز
تحویل متن به مشق توحید یکی شده هم‌لابد اتفاقی نیست

حالا که در اتبوس نشسته ام و
عازم این سفر هستم باید بیشتر با خودم فکر کنم‌






روز آخر دنبال کتابی میگشتم که
توی این راه بخوانم از رفقا م گرفتم دوستی گفت تو این‌سفر کتاب جدید نخون به
جاش به کتاب هایی که خوندی فکر کن 

حسین الهی
ادامه مطلب
سلام
به من میگن خبر نخون. خوب میشه بی خبر موند از حال عزیزانی که مرتب سفارش دعا می کردن براشون، از حاج احمد خسروی و . ( روحشون شاد)
چند بار نوشتم و ارسال نکردم، اما نتونستم نگم به قم و مردم قم و مخصوصا طلبه‌ها این‌ چند وقت خیلی جفا شد. بارها دلم خواست نفرین‌کنم اون‌هایی رو که هر چه لیاقت خودشون بود به این مردم نسبت دادن، اما گفتم جاهلن.
اما تو قم اوضاع خوب نیست، از کم کاری‌های دولت و . بگذریم، مردم خودشون شروع کردن به داد خودشون برسند!
مثل
۳۲۶- به دیدار تو فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش       گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نیست ه عاشق بکشند   خواجه آن است ه باش غم خدمتگارش جای آن است که خون موج زند در دل لعل     زین تغابن که … به دیدار تو – فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش – غزل ۲۷۷ – ۳۲۶
منبع : فالگیر
ده صبح که بیدار شدم یکم دیر بود. خواهرم روی تک تک سلولای مخم راه میرفت و میگفت همه‌ی مسئولیتا رو دوش منه و ولی نان‌استاپ فرمون میداد بهااااار فلان چیزو بیار. بهااااار پلاستیک. بهاااااار قیمه‌ها. بهااااار ماستا. آخرین بهااااار به یه زهرمااااار ختم شد. حس باحالیه که اسم آدم با فحش هم‌وزن باشه. یه دختره هم تو کتابخونه بود میگفتیم صبااااا، جواب میداد وبااااا. 
به هر دنگ و فنگی که بود با استفاده از برنامه‌ی اسرائیلی waze و خیانت به آدرس پرسیدن
یه مدت پیش صفحه هاتف خوندم،یه چالش برگزار کرده بود فشار روم بود و نمیتونستم شرکت کنم اما امروز متوجه شدم که تایم شرکت در چالش تمدید شده.
راستش من اگر بخوام از اولش بگم که حدودا باید تا فردا صبح بشینم و تایپ کنم.
دلچسبیه آشنایی با وبلاگ اون جایی خودشو نشون داد که کسایی رو پیدا کردم که شاید مثل خودم فکر میکنن،وبلاگ به من قانون رابطه هارو یاد داد.
وبلاگ من رو با خیلیا اشنا کرد.اینجا بزرگ شدم و احساس میکنم اینجا دقیقا شبیه خونمه،خاطرات تلخ و شیری
حالا رسیدیم به فصلی که قبل از ظهرش نور کمرنگی از پنجره ی اتاق کم نورم میاد داخل و من پاهام رو میذارم روی میز تا نور قلقلکم بده.امروز سر مبحث constipation بودم و همزمان حمام آفتاب میگرفتم که چشمم افتاد به درخت روبه روی پنجره ی اتاقم،دوتا پرنده ی قشنگ که فکر میکنم شاید بلبل بوده باشن نشستن روی یک شاخه جیک تو جیک هم.چند دقیقه ی طولانی نگاهشون کردم.هر کدوم به نوبت بالهاش رو باز میکرد و اون یکی به زیر بالهاش نوک میزد.نمیدونم شاید این هم معاشقه ای به س
هرجلسه از فانکشنال با اوا و پیترکه میگذره من کلی دچارچالش میشم.
از استرس هول میکنم
اصلا هزارتا فکر که خدایا چی میشه چی نمیشه از ذهنم میگذره.
کلاس ژوژا که فقط تو این فکرم یعنی من چجوری میخوام اینارو عین بلبل جواب بدم وحال اینکه همشون نیخوان عین بلبل بگی و فرصت فکرکردن نداری واقعاا.
اینا همه درحالیه که من برای هرجلسه فانکشنال که خوبه هر روز من دارم برای فانکشنال وقت میذارم خای تو بگو یه ساعت،از یه ساعت گرفته تا چندین ساعت.
هممون همینیم
میل ورم خشک میلورم
میلورم خشک میل ورم خشک شده
میلورم خشک برای تغذیه انواع ماهی ها (اسکار،فلاور،آروانا٫کوی.)انواع پرندگان (مرغ وخروس،قناری،سهره،طرقه،مرغ مینا،طاووس،قرقاول،بلبل،فنچ.)انواع خزندگان (بیردد،گکو،آفتاب پرست،پکمن فراک.)
میلورم خشک دارای پروتئین بالاتری نسیت به زنده ان است.
میلورم خشک برای بلبل.هزاردستان.فنچ.خرگوش.گربه.مرغ.خروس.طوطی مناسب می باشد.
فروش 5 گرم الی 1000 گرمی
ارسال به تمام نقاط ایران تماس: 1826|682|0912
تفاوت ثبت شرکت و ثبت برند

در کشور ما ایران، ثبت شرکت ها و تلویحاً نام آن ها بر عهده ی اداره ی ثبت شرکت ها و ثبت علائم تجاری و اختراعات بر عهده ی اداره ی مالکیت های صنعتی می باشد.تصدی امور مربوط به مالکیت صنعتی و همینطور نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در سازمان جهانی مالکیت معنوی و اتحادیه های مربوط به کنوانسیون های ذی ربط  ، بر عهده ی سازمان ثبت اسناد و املاک است که اداره ی مالکیت صنعتی سازمان ثبت و اسناد و املاک کشور، ثبت همه ی موضوع های مالکی

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها