نتایج جستجو برای عبارت :

اسیر دست تو

اگر دیر این پیام را میفرستم به خاطر اینه که بنده به همراه جمعی از دوستان ٬ سه روز  خدا تو خانه اش ما را زندانی کرده بود و شروع سال نو اسير خدا بودیم .  ان شالله قسمت همگی بشود این اسارت   . آدم خوبه اسير خدا بشود . اسير شیطان نشه
در پناه حق
پادشاهی قصد کشتن اسيری کرد. اسير در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد.
شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می گوید؟ وزیر گفت: بهجان شما دعا می کند. شاه اسير را بخشید.
وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسير به شما دشنام داد.پادشاه گفت: تو راست می گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود.گلستان سعدی»
 
جز راست نباید گفتهر راست نشاید گفت
پادشاهی قصد کشتن اسيری کرد. 
اسير در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد. 
شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می گوید؟ وزیر گفت: به جان شما دعا می کند. شاه اسير را بخشید.
وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسير به شما دشنام داد.
پادشاه گفت: تو راست می گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود.
گلستان سعدی»
جز راست نباید گفت
هر راست نشاید گفت
مردم دور اسير عراقی را گرفته بودند. سرباز عراقی مرتب می گفت: ماء . ماء».
نمی دانستیم منظورش چیست؛ تا اینکه به دبه آبی که کنارمان بود اشاره کرد. فهمیدم منظورش آب است. یکی از زن ها با ترس به من گفت: گناه دارد، به او آب بده».
 
به سمت اسير رفتم. از من می ترسید! وقتی از کنارش رد شدم، خودش را به عقب کشید. رفتم سر دبه آب را برداشتم. دبه را کج کردم و سر دبه آب را پر کردم و به اسير دادم.
متبع: فرنگیس، ص 113
فرهآد 
کاش بداند
،شیرین ها هم بهِ پایش بیفتد
تیشه زن میشوند 
در رآه فرهآدشان
کاش بداند شیرین ها اگر مانده اند
چون اسير هستند
در قصری 
که برایشان ساخته اند 
کآش فرهآد بداند
این قصر خوشبختی نیست 
و رهایش کند
از قصر،
به هر طریق که بتْوانَد 
ای کآش بداند 
قصر ِ
شیرین همآن ملک فرهآد است 
به هرکجا بآشد
یا اسارت!
من همان شوالیه رخشان در تاریکی امروز ها بد شکست خورده ام،تحمل فشار های روحی و روانی و کلی زخم ها که خورده و تاب ایستادن ندارد.
از اسب افتاده و اسير؛اسير پلیدی ها.
مرا را راه رهایی کجاست؟
جنگیدن میگویی!یاری نمانده که.آری تنهای تنهایم!
ولی هنوز از اسب نیافتاده ام.
 
من شوالیه تنها،ارتشی یک نفره هستم.
دانلود آهنگ جدید اسير از پویا بیاتی
Download Mp3 Song Pouya Bayati–Asir + Lyrics
آهنگ اسير پویا بیاتی را با لینک مستقیم و پخش آنلاین به همراه متن آهنگ از رز موزیک دانلود کنید. امیدواریم از شنیدن آهنگ اسير لذت ببرید.
بزودیدمو منتشر شد.
دانلود آهنگ اسير از پویا بیاتی

ادامه مطلب
دانلود آهنگ جدید اسير از پویا بیاتی
Download Mp3 Song Pouya Bayati–Asir + Lyrics
آهنگ اسير پویا بیاتی را با لینک مستقیم و پخش آنلاین به همراه متن آهنگ از رز موزیک دانلود کنید. امیدواریم از شنیدن آهنگ اسير لذت ببرید.
بزودیدمو منتشر شد.
دانلود آهنگ اسير از پویا بیاتی

ادامه مطلب
دانلود آهنگ جدید اسير از پویا بیاتی
Download Mp3 Song Pouya Bayati–Asir + Lyrics
آهنگ اسير پویا بیاتی را با لینک مستقیم و پخش آنلاین به همراه متن آهنگ از رز موزیک دانلود کنید. امیدواریم از شنیدن آهنگ اسير لذت ببرید.
بزودیدمو منتشر شد.
دانلود آهنگ اسير از پویا بیاتی

ادامه مطلب
دانلود آهنگ جدید اسير از پویا بیاتی
Download Mp3 Song Pouya Bayati–Asir + Lyrics
آهنگ اسير پویا بیاتی را با لینک مستقیم و پخش آنلاین به همراه متن آهنگ از رز موزیک دانلود کنید. امیدواریم از شنیدن آهنگ اسير لذت ببرید.
بزودیدمو منتشر شد.
دانلود آهنگ اسير از پویا بیاتی

ادامه مطلب
دانلود آهنگ جدید اسير از پویا بیاتی
Download Mp3 Song Pouya Bayati–Asir + Lyrics
آهنگ اسير پویا بیاتی را با لینک مستقیم و پخش آنلاین به همراه متن آهنگ از رز موزیک دانلود کنید. امیدواریم از شنیدن آهنگ اسير لذت ببرید.
بزودیدمو منتشر شد.
دانلود آهنگ اسير از پویا بیاتی

ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
آقا از قول خودم نمی گویم ، روایت از حضرات معصومین علیهم السلام است
کسیکه ایرادات خودش را فراموش کرده است و به عیب دیگران فکر میکند چنین فردی اسير مکر شیطان شده است
یعنی آقا و خانمی که از همسرت ایراد میگیرید در حالی که خودتان وظایفتان را فراموش کرده آید قبل از هرچیز باور که اسير مکر شیاطین هستی
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و الغلبه
در سمرقند بودیم و خوارزم‌شاه سمرقند را در حصار گرفته بود و لشکر کشیده، جنگ می‌کرد. در آن محلّه دختری بود عظیم صاحب جمال، چنان‌که در آن شهر او را نظیر نبود. هر لحظه می‌شنیدم که می‌گفت:خداوندا کِی روا داری که مرا به دست ظالمان دهی؟ و میدانم که هرگز روا نداری و بر تو اعتماد دارم.» 
چون شهر را غارت کردند و همه خلق را اسير می‌بردند و کنیزکانِ آن زن را اسير می‌بردند، او را هیچ المی نرسید و با غایت صاحب جمالی کس او را نظر نمی‌کرد. تا بدانی که هر ک
بیا که زخم زبان می زند سرم به دلمولحظه لحظه ازحرکاتش ملولم  وخجلمنشسته روبروی من به حالتی پر مکربه طعنه نیش وکنایه زند چرا کسلمچه آمده به سرم من خودم نمی دانمچه شد رفیق عزیز وملوسم وزبلمفقط همین که زمین خورده ام ببین بد جورنفس نم ودرمانده ام  چو پابه گلممن از خجالت این روزها سرم زیر استنمانده حسی وحالی اسير در هچلممرا به خنده همی می نوازد این دشمنکه کو رفیق شفیق کجاست آن سجلمنگویمت که تو برگرد خوب  می دانینفس به پای تو بند است ای عزیز دل
بیا
بیا در میان عاشقان بهترین باشیم ، ما می توانیم عاشقترین باشیم.من و تو یعنی عشق ، عشق یعنی ما ، ما یعنی یک دنیا خوشبختی.تو یعنی بهترین ، زیباترین ، عاشقترین ، لایق ترین.تو یعنی برای من ، برای قلبم ، تا ابد و برای همیشه.تو یعنی اسير ، یک اسير در این قلب بی طاقت.من و تو با هم یعنی یک قصه بی پایان.من برای تو ، تو برای من ، ما برای هم ،
ادامه مطلب
متن آهنگ مرا ببخش ترکاش
 
 (مرا ببخش مرا ببخش اسير تقدیرم مرا ببخش مرا ببخش که بی تو میمیرم)2
سکوت بیقرار من غرور و گریه های تو  و اشک های ساده ای که میچکد برای تو
(زمان بده به زیر سایه دلت کمی مرا امان بده)2
مرا ببخش مرا ببخش اسير تقدیرم مرا ببخش مرا ببخش که بی تو میمیرم
هوای رفتن تو را نمی شود نفس نکشید چگونه سرنوشت ما به دورمون قفس کشید
حضور تو سراب شد وجود من شراب شد هوای دل خراب شد (نرو ز خاطرات من)2
مرا ببخش مرا ببخش اسير تقدیرم مرا ببخش مرا ببخ
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



 
کلیپ تصویری وقتی مدافعان حرم خواستن اسير داعشی را بزنن 
*شهید محمودرضا بیضایی* جلو اسير داعشی ایستاد ونگذاشت مدافعان حرم اورا بزنن وگفت: او الان اسير است وتنها کتک زدن اسير هم شیوه ی ما نیست
عشقت مرا اسير بیابان نوشته استمجنون ترین صحابی دوران نوشته است
این هم ز مشکلات و مکافات عاشقی استدست مرا برای گریبان نوشته است
از دست اختیار تو راه فرار نیستاین جبر را خدات به پامان نوشته است
(مگه دست خودت بوده اینجا اومدی، آوردت مولا دور هم جمعمون کرد)
مانند تو.مانند تو امیر فقط یک نفر ولیمانند من اسير فراوان نوشته است
شکر خدا که نام مرا اعتبار توسلمان نوشته است، مسلمان نوشته است
نام تو را به آب طلا دستِ کردگار
ادامه مطلب
می‌دونی؟ زندگی بی‌حساب و کتاب‌تر از اون چیزیه که بهت قول بدم بالاخره همه چیز درست میشه یا یه همچین چیزی، دنیا به حدی ناپایدار و غیر قابل پیشبینیه که شاید بهتر باشه کلا بیخیال بشیم و خیلی بهش دل نبندیم، نمی‌گم تلاش نکنیم، نمی‌گم بشینیم به مسیر حوادث روزگار، نمی‌گم تغییری توی زندگی ندیم، این طوری با مرده چه فرقی داریم؟ اما می‌گم به زندگی و نتیجه و آینده‌اش دل نبندیم، واقعیت اینه که نگرانی ما توی زندگی فقط و فقط وقتی تموم میشه و همه چیز وق
 به این شهر کثیف و مزخرف نگاه می کنم و این آدم های بدبخت رو می بینم 
آدم هایی که حتی تو ذهن خودشون هم آزاد نیستند 
حتی جرئت ندارند پیش خودشون به چیز متفاوتی فکر کنند 
همیشه وحشت دارند که یه نفر داره بهشون نگاه می کنه , یه نفر زیر نظرشون گرفته
این آدم ها اسير زندان خودشون اند 
دور سرشون زنجیر های نامرئی پیچیده شده
تو این زندان نامرئی بدون اینکه متوجه باشند گیر افتادند 
برده هایی که حتی نمی دونند آزاد نیستند
به این شهر کثیف و مزخرف نگاه می کنم
بندار و اصلان از درون کوچه‌ی مردم ، راه به‌سوی پهلوان بلخی گشودند . اما پهلوان بلخی ، همچنان بر کار و سخن خود استوار بود :
- او مهمان من است . من نمی‌توانم مهمانم را به شما بسپارمش !
- مهمان تو ؟! او اسير من است !
- اسير تو نیست بندار . من او را گرفته‌ام !
- او گروی پسر من است گودرز ! حرف حالیت نمی‌شود تو ؟!
- گروی پسرت را خودت باید می‌گرفتی بندار ! این مرد را من به خانه‌ام پناه داده‌ام .
- او در قلعه‌چمن ، در قلعه‌ی من ، اسير شده گودرز . او مال من است . م
هیچ وقت از بچه قلدرا خوشم نمیومد من یه دختر تخس شیطون بودم اما مهربون شیطنت میکردم اما به کسی آزار نمیرسوندم. لیدر بودم اما حواسم به همه بچه های تیمم بود. از قلدری بدم میاد همیشه وایسادم جلوی زور. در بدترین حالت که کاری از دستم بر نمیومد جیغ زدم داد زدم اما ساکت نبودم.
از دولت امریکا بدم میاد. روی همین اصل . بچه قلدر کلاس که یه سری نوچه هم جمع کرده و بقیه مجبور به کارایی میکنه که خودش میخواد بعد از رسیدن به اهدافش یه سری استخوون هم بر
متن آهنگ تلفات از رستاک
میشه امشب با هم بریم بیرون میشه این قصه رو شروع کنیممیشه به جای آسمون امشب از دل سینما طلوع کنیموقتی تو عکس تار می افتی بغض وقتی صداتو میپوشهتو همیشه هیمشه زیبایی حتی وقتی چراغ خاموشهچشمات چشمه جوشان چشمه نه آب حیاتمن اسيرم اسير چشماتم تو زمین لرزه ای دلم تلفاتچشمات چشمه جوشان چشمه نه آب حیاتمن اسيرم اسير چشماتم تو زمین لرزه ای دلم تلفاتبی تو دنیای من تو این روزا یه اتاق نمور سرد و خفسحال و روزم بدون تو مثل حال و روز
طفا اگر حال روضه ندارید از خوندن این غزل صرف نظر کنید .
مانده عبایی کنج زندان از تن تو
یوسف! چرا خونین شده پیراهن تو؟
از استخوانهای شکسته خوب پیداست
میراث دار خون زهرا» بودن تو
این تازیانه با زبان بی زبانی
دارد خجالت از صبوری کردن تو
در چاه غم هستی اسير، اما اسير است
زندان و زندان بان آن بر دامن تو
دوری ز معصومه تو را دلتنگ کرده 
او هم به فکر جایگاه و مأمن تو
هرشب به امیدی که بابایش بیاید
یک دم نخوابیده به شوق دیدن تو
دوری دختر از پدر سخت است،
شهر خالی از عشق آرشا کیانی
تو شهر خالی از عشق که آدماش بی حس ان
خیابونا دلگیر و دل شکسته ان
یه عمره عادت کردم به گریه های پنهون
برام چی مونده غیر از یه قلب داغون
به دل به احساس لعنت به قلب حساست لعنت
به بغض هر شب لعنت به چشم وسواس لعنت
به نیمه شب
به دستای سرد لعنت به هرچی نامرد لعنت
به هرکی رفته لعنت دلم شکسته دلم شکسته .
یه عمر آدم اسير عشق اسير درد اسير قلب
قسم به نفرت به اشک و حسرت محاهدعاشق بگیره عبرت
به دل به احساس لعنت به قلب حساس لعنت
به بغض
۲۶۷۰ - اسدالله علم» معتمد محمدرضا پهلوی» می‌نویسد: جریان مسافرت سناتورها (آمریکا) . را مطالعه می‌کنند و رفتن آنها به بندرعباس . عرض کردم که آنها را مجموعا اداره کردیم و فکر نمی‌کنم گزارش نامناسبی بدهند». ضمن اظهار خوشوقتی، خندیدند و فرمودند ما را ببین که اسير چه گُه‌هایی هستیم. سه تا پسره جُعلقِ [.] راجع به سرنوشت ما باید تصمیم بگیرند. تازه اگر اینها بگویند خیر، آمریکا نباید به ایران اسلحه بدهد»”منبع: خاطرات علم، جلد ۵، صص ۴۹۸-۴۹۷
روزی که شروع کردم فقط  یک دختر هفده ساله بودم
حالا وقتی به خواسته ام میرسم
یک دختر بیست ساله می شوم
هیفده سالگی،  هیجده سالگی و نوزده سالگی ام
به اشک و اه گذشت
به غم و نرسیدن گذشت
به خواستن و نتوانستن گذشت
من حتی اگر به خواسته ام برسم به ماه ها روانشناسی و کمک نیاز دارم تا دوباره به خودم برگردم اگر برگردم 
سه سال اسير شدن کم نیست 
سه سال اسير چنگال نرسیدن شدن کم نیست
میترسم سکته کنم و مادرم دق بکند 
میترسم پدرم از نبود من گریه کند 
میترسم سکت
همه‌ی عمر به دنبال آزادی می‌دویدم، و چون به آزادی می‌رسیدم فریاد می‌زدم "خدایا خدایا مرا اسير کن!" گویی بند بندِ تنم از هم می‌گسست، زیرا که فقط من آزاد نبودم، تکه‌های وجودم هم آزاد بودند. و نمی‌خواستند که در قالبِ من» اسير باشند.
آنگاه فهمیدم که من» وجود ندارد، مگر در قالب تکه‌پاره‌هایی از کلمات، که ذراتِ سرگردانِ وجود را به هم پیوند می‌زنند تا جهان علی‌الظاهر برقرار بماند.
امشب در آینه به چیزی می‌نگرم که همه‌ی عمر من‌»اش خوانده
عامل اصلی نزاع ها: تعلقات، دلبستگیها و حب نفسعارف بالله حضرت امام خمینی: در فطرت اصلیه که رنگ تعلقى نیست، نزاع [هم] نیست. اگر همان طورى که حضرت موسى بی تعلق بود، فرعون هم بی تعلق بود، دعوا نمیشد. اگر در همه عالم، انبیا جمع بودند، هیچ وقت دعوا نمیشد؛ و این دعوا سر تعلقات است. همه دعواهایى که در عالم واقع مىشود، سر این تعلقات است. بی رنگى اسير رنگ شد»، یعنى این فطرتى که رنگ نداشت، تعلق نداشت، وقتى اسير تعلق شد، اینها دعوایشان میشود. اگر این رنگ ب
دوران اسارت یکی از شگفت ‌انگیز ترین برهه ‌های تاریخ جنگ به حساب می ‌آید که تجربه جدیدی را در مقاومت و مبارزه رقم می ‌زند. اسارت به شکل کلی مفهومی تسلیمی» دارد و فرد اسير بیش از آنکه بتواند کاری کند، تحت اراده دشمن و فرمان او است اما در دوران دفاع ‌مقدس با آنکه در ابتدا شهادت برتر از اسارت – به معنای تسلیم – بود ولی این مفهوم تغییر کرد و رزمندگان اردوگاه‌ های عراق را تبدیل به میدان مبارزه جدیدی کردند؛ میدان مبارزه ‌ای که بیش از هر زمانی ب
واقعا توصیفی بهتر از عنوان کتاب براش نمیبینم D: 
من اولین کتابی بود که ار بوکوفسکی میخوندم و یه پرویز خاصی تو وجودش میبینم :))))) پرویز پونه اینا منظورمه
انگار تو هر جمله‌ش یه " اسير شدیم " نهفته و این اسير شدیمو تف میکنه تو صورتت
چند جمله از کتاب : 

بعضی  آدم‌ها همیشه می خواهند جایی بروند : 
"بریم یه فیلم ببینیم"
"بریم قایق سواری"
"بریم دختربازی"
من هم همیشه می گویم : گوربابای همه شون. بذارید من اینجا بشینم! 
***
همه ی مردم در لس آنجلس دارند همینکار ر
قبلا گفته بودم به خاطر این که میزم نزدیک دره، افتخار دربانی و منشی‌گری آزمایشگاه رو دارم و هر کس که دنبال دکتر میم می‌گرده، به محض ورود از من می‌پرسه دکتر کجاست و هر کس در می‌زنه، از من انتظار داره در رو باز کنم.
اما فکر نمی‌کردم ملت با قیافه‌ی من شرطی شده‌باشن و با دیدنم احساس کنن که حتما باید یه چیزی بپرسن!
صبح به محض این که رسیدم دانشکده و با کاپشن و کوله‌پشتی و هدفون وارد آزمایشگاه شدم، آقای قاف که خودش قبل از من و از نمی‌دونم کِی اونج
سردار شهید علی چیت سازیان
دیگر رمقی برایمان نمانده بود. این خدا بود که ما را می آورد. باقی ماندة گروهان من تیر خورده بودند و علیل. خودم هم ترکش خورده بودم از پا.
تازه باید با این وضعیت یک خط از دشمن را می شکافتیم تا به عقب برسیم.
لنگ لنگان و آهسته آمدیم بالا. رسیدیم به یک رشته کانال و سنگرهای عراقی که بالای سرمان قرار داشت. توش و توان درگیری نداشتیم، چون برای خدا جنگیده بودیم خدا هم کمکمان کرد.
من نگاه کردم بالای سرِ خودم و دیدم یک زیر پیرهن سفید
آیا ممکن است بشر آزادی اجتماعی داشته باشد، ولی آزادی معنوی نداشته باشد؟یعنی بشر اسير شهوت، خشم، حرص و آز خودش باشد؛ ولی در عین حال آزادی دیگران را محترم بشمارد.امروز عملا می گویند:بله!
عملا می خواهند بشر برده حرص، آز، شهوت و خشم خودش باشد؛ اسير نفس امٌاره خودش باشد و در عین حال چنین بشری که اسير خودش است، آزادی اجتماعی را محترم بشمارد.
این یکی از نمونه های ه و ریش پهن است.یکی از تضادهای اجتماع امروز بشر همین است.
 
 
۱-کتاب آزادی انسان، انت
دانلود آهنگ غمگین و احساسی به نام دلم خونه زمونه دلم صد سد درد داره از حامد خان عزیزی با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang delam khone delam sad dard dare
دلم خونه زمونه دلم صد درد داره♫♪✌
تو این دنیای فانی آخ چقدر نامرد داره♫♪✌
منو بی راهه بردند چنان دل را شکستند♫♪✌
تمام وعده ها را یه جا از هم گسستن♫♪✌
منو کردند دلم را زاره کردند♫♪✌
دلم خونه زمونه دلم صد درد داره♫♪✌
تو این دنیای فانی آخ چقدر نامرد داره♫♪✌
منو بی راهه ب
تیگلات پالسر چهارم در ۷۴۴ ق.م به کشور ماد به‌تاخت و شصت‌هزار اسير و غنیمت بسیار از گوسفند ، شتر و قاطر گرفته به کالاه پایتخت آشور برد . یکی از سرداران او تا دامنه‌ی بیکنی Bikini یا کوهِ لاجورد (کوه دماوند) براند . آشوریان آن کوه را پایان جهان می‌دانستند ، و بواسطه‌ی این فتح بزرگ که به آخر دنیا رسیده بودند ، از آن سردار در آشور تجلیل بسیار کردند . در ۸۳۸ ق.م در کتیبه‌های آشوری ، در میان شهرهای تصرف شده‌ی فلات ایران به‌نام شیرکاری یا شیلکاکی برمی
میون یه دشت زیر خورشید کویر
مونده یک مرداب پیر توی دست خاک اسير
منم اون مرداب پیر از همه دنیا جدا
داغ خورشید به تنم زنجیر زمین به پام
من همونم که یه روز می خواستم دریا بشم
می خواستم بزرگترین دریای دنیا بشم
آرزو داشتم برم تا به دریا برسم شبو آتیش بزنم تا به فردا برسم
اولش چشمه بودم زیر آسمون پیر
اما از بخت سیاه راهم افتاد به کویر چشم من
چشم من به اونجا بود پشت اون کوه بلند
اما دست سرنوشت سر رام یه چاله کند
توی چاله افتادم خاک منو زندونی کرد
آس
مولانا شمس الدین-قدس اللهّ سرّه-می‌فرمود که قافله‌ای بزرگ به جایی می‌رفتند، آبادانی نمی‌یافتند و آبی نی. ناگاه چاهی یافتند بی دلو. سطلی به دست آوردند و ریسمان‌ها، و این سطل را به زیر چاه فرستادند. کشیدند، سطل بریده شد. دیگری را فرستادند هم بریده شد. بعد از آن اهل قافله را به ریسمانی می‌بستند و در چاه فرو می‌کردند، برنمی‌آمدند. 
عاقلی بود، او گفت: من بروم.» او را فرو کردند. نزدیک آن بود که به قعر چاه رسید، سپاهی باهیبتی ظاهر شد. این عاقل گ
آیا ممکن است بشر آزادی اجتماعی داشته باشد، ولی آزادی معنوی نداشته باشد؟یعنی بشر اسير شهوت، خشم، حرص و آز خودش باشد؛ ولی در عین حال آزادی دیگران را محترم بشمارد.امروز عملا می گویند:بله!
عملا می خواهند بشر برده حرص، آز، شهوت و خشم خودش باشد؛ اسير نفس امٌاره خودش باشد و در عین حال چنین بشری که اسير خودش است، آزادی اجتماعی را محترم بشمارد.
این یکی از نمونه های ه و ریش پهن است.یکی از تضادهای اجتماع امروز بشر همین است.
 
 
۱-کتاب آزادی انسان، انت
نمیدونم چی شد شاید بعد از 4 یا 5 سال . امروز انقدر عصبانی شدم. بی سابقه بود از من این همه عصبانیت 
اما همه این عصبانیت به خاطر یک کلمه بود که گفت و منم دیگه متوجه بعدش نشدم:)
داشتم خودم رو قانع میکردم که کار خوبی کردی. بالاخره باید یک روز این حرفارو میگفتی . اما واقعاً لازم بود انقد عصبانی بشم؟؟؟؟ نه
خب باید بگم به فاصله 5 دقیقه بعد از عصبانیت، بعدش کلی گریه کردم. متاسفم که نتونستم خودمو کنترل کنم. البته هنوزم چشمام پر اشک
ای کاش ای کاش . این نس

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها