نتایج جستجو برای عبارت :

پسره لنگهای دختره رو داده بالا می کنه توش رفیقشم داره یواشکی فیلم می گیره فقط ایرانی

دختره و پسره تو خونه تنها بودن.پسره ب دختره گفت دوسم داری؟؟.دختره گفت اره.پسرگفت ثابت کندختره  تک تک لباساشو دراورد.دختره ب پسره گفت تو چی دوسم داری؟؟.پسره گفت اره.دختره گفت ثابت کن.پسره تک تک لباسای دختره رو کرد تنش.از دید مثبتش ب این ماجرا فک کنید ن منفی.
دختره و پسره تو خونه تنها بودن.پسره ب دختره گفت دوسم داری؟؟.دختره گفت اره.پسرگفت ثابت کندختره  تک تک لباساشو دراورد.دختره ب پسره گفت تو چی دوسم داری؟؟.پسره گفت اره.دختره گفت ثابت کن.پسره تک تک لباسای دختره رو کرد تنش.
انیمه ی دختر گرگی و شاهزاده سیاه رو دیدم امروز چون نتم جدیدا کم سرعت شده نميتونستم فیلمي چیزی دانلود کنم دیگه مجبوری نشستم دیدمش و توصیه ميکنم که شده از بی حوصلگی کلتونو بکوبونید به دیوار نبینید این انیمه ی چرت رو:/ 
پسره قشنگ یه نکبت احمق از خود راضی چندشه که کلی سرش حرص خوردم دختره هم احمقههههه :/ اون یکی پسره که عتشق دختره شده بود خجالتی بود چقدر کیوت بود کاش دختره ميرف با اون !! 
اصلا این انیمه رو که ميدیدم فکر ميکردم دارم از اون رمان ايراني
دختره چینی ورودی جدید در حالی که به سختی انگلیسی حرف ميزنه اومده در مورد دینها از پسره هندی ميپرسه.همون پسره هندی مسیحی خیلی مهربون و خیلی خوب.
پسره براش ميگه ببین توی دنیا ادیان خیلی متفاوتی هستن و توی هند هم همين طور.البته خیلیها هندو هستن و من کریسشن هستن.دختره ميگه چی هستی؟ ميگه جیسس رو ميشناسی؟ ميگه کی؟ 
پسره پا شده رفته عکس مسیح رو رو کامپیوتر به دختره نشون بده که بدونه کی رو ميگه.
دختره ميگه توی چین که دین نداریم ما.فقط یه تعداد ک
دختره رفته تو لایو اینستا به دوست دختر یه پسره فحش داده و پسره یه نقشه کشیده دختره رو از تهران کشیده سیرجان و بردتش تو یه باغ متروکه تا جایی که جا داشته کتکش زده و ازش فيلم گرفته و پخشش کرده تا به دوست دخترش ثابت کنه خیلی مرده!!!
-کجا داریم ميریم ما!!
-چرا زندگی خصوصیمون رو ریختیم دم دست همه!!!
-این حجم از ادبیات فحش از کجای ما درمياد بیرون که به هر کس و هرچی فحش ميدیم!!!
-این حجم از خشونت کجای ما نهفته و از کجا اومده!!!
-خانواده ها کجان؟؟؟
-فضای مجازی چ
یه پسری هست خیلی خفن.اقا.مدیر.پر انرژی.باهوش.باشعور.مهربون.دنیا دیده.پولدار.
اصلا جامع الخصال
این پسر یه دوست دختر داره که امریکاست و سالهای ساله که با همن به قصد ازدواج و خانواده هاشونم کلی دوست شدن با هم و .
حالا یه دختری داریم که دوست پسر نداره و شدیدا زیرکه و دنبال یه دوست پسر خفن.
این دختر تمام مدت به اسم دوست توی دست و پای این پسره است و مثلا باهاش درس ميخونه و
چند روز پیش هم چند تایی با همکلاسیاشون رفتن کشور دختره گردش.
ا
+دیشب لاتاری رو دیدم. دوستش داشتم، قشنگ بود.
+the notebook رو هم دیدم. اونم فيلم بدی نبود. عین گفته بود پایان تلخه، اما به نظرم در شادترین حالت ممکن تموم شد. 
برای کسایی که نمي دونن، داستان دو تا نوجوونه که تو تابستون عاشق هم مي شن، اما وقتی تابستون تموم مي شه، دختره با خونواده ش از اون شهر مي ره. خانواده دختره خیلی پولدار بودن و پسره نبوده، برای همين مامان و بابای دختره با باهم بودن اینا مخالف بودن. وقتی دختره مي ره، پسره برای یه سال هر روز براش نامه م
جوک جدید خنده دار
 
جوک آمپول دختره
دختره به پسره ميگه ميخوای جایی ک آمپول زدم رو نشون بدم؟
پسره با خوشحالی گفت آره !!!
دختره ميگه ساختمان روبرو طبقه دوم :))))))
برای دیدن جوک های بیشتر روی لینک زیر یا تصویر بالا کلیک کنید
جوک چدید
 
تو جلسه خواستگاری دختره به پسره ميگه خودتو معرفی کن
پسره ميگه: 28سالمه، پزشکم، دوتا خونه دارم، ماشینم لکـسوس مشکیه، بابام کارخونه داره، تک فرزندم 
و شما ؟ 
دختر : دیونه این چه سوالیه
من زنتم دیگه
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
وقتی چند روز پیش به شوخی به مامان گفتم که فکر مي‌کنم یه دختره تو مدرسه‌مون موادفروشه، فکر نمي‌کردم امروز رو ببینم. 

چند روز پیش داشتیم مي‌رفتیم خونه. پسره تکیه داده بود بهنرده‌های جلوی مدرسه. دختره داشت رد مي‌شد. پسره یه اشاره‌ای بهش کرد و بعد دو تایی بافاصله و خیلی نامحسوس رفتن تو اون مجتمعه، جلوی مدرسه. چی بگم. برای مامان که داشتم تعریف مي‌کردم گفتم فکر کنم دختره موادفروشه.
امروز اومدیم بیرون. پسره رو دیدیم اون ور. طوطی_یکی از بچه‌ه
=================Lantern23.blog.ir»=================
پسره خواسته دختره رو بترسونه یه لیوان آب پاشیده تو صورت دختره
.
دختره صورتشوگرفته داد زده سوختم سوختم .
پسره خندیده گفته احمق آب بود.
دختره دستاشو برداشته از جلو صورتش.پسره دید صورتش عوض شده ترسید پا به فرار گذاشته.باورش
شده اسید پاشیده.نفهميده آرایش دختره پاک شده .ميگن هنوز پسره باز نگشته
==================================
ادامه مطلب
=================Lantern23.blog.ir»=================
پسره خواسته دختره رو بترسونه یه لیوان آب پاشیده تو صورت دختره
.
دختره صورتشوگرفته داد زده سوختم سوختم .
پسره خندیده گفته احمق آب بود.
دختره دستاشو برداشته از جلو صورتش.پسره دید صورتش عوض شده ترسید پا به فرار گذاشته.باورش
شده اسید پاشیده.نفهميده آرایش دختره پاک شده .ميگن هنوز پسره باز نگشته
==================================
ادامه مطلب
دختره اومده سر فلان قضیه نصیحتم کنه، که برم علت انگیزه‌های درونی‌مو پیدا کنم، و حالا وسط حرفاش مي‌گه: من به دراگ خیلی علاقه دارم. کنجکاوم دربارش. یه دفعه به رفیقم که پسر هم هست، گفتم و با تعجب زل زد تو چشمم و منو نهی کرد که اصلاً سمتش نرم و فلان.این دختره خیلی هم با من رودروایسی داره. یه زمانی رو من کراش داشته و اینا.من کاری به دراگش ندارم. همه چی به کنار.چه ومي داره که با تأکید بگی که رفیقت پسره؟ :))آقا، من خودم هم داغونم. منم معصوم نیستم. م
چند روز که پیش که با همسر  رفته بودیم فروشگاه یکی از نیروهاشون که یه پسر جوونی هم بود داشت قفسه ها رو مرتب ميکرد  دیدم دختری که تازه شده ارشدشون اومد و یه تذکری بهش داد و پسره گوش نداد رد شدیم و دوباره که از همين طرف برگشتیم دیدیم دختره با یه چیز خط کش مانند فی داره ميزنه به پسره جدی نگرفتیم و بعد از یه مدت که مشغول بودیم دیدیم واقعا داره پسره رو ميزنه من فقط نگاه ميکردم باورم نميشد بعد هم از سرو صدای اونا مدیرشون اومد و به پسره با تندی گفت
الان خیلیا هستن تو اینستا هم ميبینمشون در به در دنبال اون پسرین که به خیال خودشون لگد زده به پهلوی دختر چادریه
خب مومن یه ذره چشاتو واکن ببین جفت پاهای پسره رو زمينه و رنگ شلواری که داره لگد ميزنه با رنگ شلوار پسره فرق داره بعد تگ بزن مغیره زمانت را بشناس و جایزه بزار برا هرکسی که اون پسره رو بهت معرفی کنه :/
یه چیزی رو توی ااین مدت متوجه شدم.مردی که یه دختر رو دوست داره، طاقت نمياره ببینه که اون اذیت ميشه؛
همه تلاشش رو خواهد کرد که دختره بهترین تصميمها رو بگيره و تمام کمکها رو بهش انجام خواهد داد.
هميشه کنار دختره خواهد بود و به جلو هولش خواهد داد
و دلش نخواهد امد که حتی یه دقیقه دختره رو توی زندگی تنها بذاره.
اون مرد ارزش داره باهاش بمونین، حتی اگه تفکرش رو قبول نداشته باشین.
مردی که ایتطوری نیست دو حالت داره:
1. یا دختره رو دوست نداره
2. یا دوست دار
پسره با نامزدش رو موتور با سرعت بالا داشته ميرفته
دختر محکم پسر رو بغل ميکنه .
ميگه : من ميترسم آروم تر برو
پسره ميگه : اول بگو دوست دارم .
دختره ميگه : دوست دارم .
پسره ميگه :
بلندددددددددددددد تر
دختر داد ميزنه دوسست داااااااااارم .
پسره ميگه :
این کلاه ایمنی رو از سرم بردار بزار سرت اذیتم ميکنه .
فردای اون روز در رومه چاپ ميشه .
دو سرنشین سوار بر موتور تصادف کردند
ولی یکی از اون ها زندس .
اونی که گلاه گذاشته بود سرش
سلامتی پسری که .
ف
چقد دختره شبیه تو بود 
عین تو مي گفت دماغم قشنگ نیست 
ولی پسره عاشق دماغش بود (:
مثل منو تو با هم آشنا شدن 
مث تو خواننده بود 
مث تو پیانیست بود 
ولی داستان فيلم اونجوری که مي خواستم تموم نشد 
َA Star is Born
یکی از بچه های کلاسمون
خیییییلی رو نمره حساسه
اکثرا هم ترمای پیش با اینکه چند برابر من ميخوند نمره ش کمتر ميشد و قشنگ از حرص مي ترکید و چند بار به رومم آورد
ولی این ترم داره جررر ميده که نمره هاش بالا شه
دیروز بعده امتحان بهم یه تیکه انداخت
بد موند سر دلم
گفتم تا حالشو نگیرم ول کن نیستم
از دیروز بد قفلی زدم روش
نمره های آنا که اومد خیلی خوب نشده بودم اون از من یه عالمه بهتر شده بود
بعد به یکی از پسرای کلاسمون که با دختره رابطه داره نمره مو یه ذره
در کشورمان دیده ام و واقعاً دیده ام بعضی افراد به خاطر یه سؤال نکردن از هم دور شدند
و خانواده هایی به همين دلیل از هم جدا شدند.
بعضی وقت ها یه سؤال مي‌تونه کلی برداشت اشتباه رو حذف کنه
بعضی وقت ها یه سؤال مي تونه یه فرد رو به بالاترین جاهایی در فکرش برساند
بعضی وقت ها به سؤال مي تونه یک گروه رو پایدارتر نگه دارد
بعضی وقت ها شده یک نفر یه کاری کرده که شمارو خیلی ناراحت کرده و شما تو دلتون بگید خاک برسرم
که برای ایشون این همه کار کردم و وقت گذاشتم
فکر کنم که (این جدیده و حاصل تجربیات دو سه ماه اخیرم)،
یک مرد
وقتی که واقعا یه دختر رو دوست داره
همه زندگی و عمرش و وقتش و همه چیزش رو صرف ميکنه که اون دختر رو خوشحال کنه و اون دختر کلا خوشحال باشه.
 
ممکنه سعی هم حتی بکنه که یکمي بهش زور هم بگه،
به دو دلیل:
1. کاری که دختره ميکنه ممکنه اون لحظه به نفعش نباشه و پسره نميخواد اسیبی به دختره وارد بشه
2. مردها معمولا دوست دارن یکمي قدرت و کنترل هم روی دختری که دوسش دارن داشته باشن.
 
سلام
 اگه یه دختر عاشق پسری بشه و بخواد بصورت ناشناس حسش رو به پسره بگه ، آیا کار درستیه؟ هدف دختره هم فقط اینه که پسره بدونه یکی هست که اینقدر اون رو دوست داره و همه ش به فکرشه ،همين. چون دختره خودش اصلا اهل دوستی نیست بعلاوه واسه ازدواج هم دختره اصلا در حد پسره نیست و پسره خیلی سرتر از اونه.
مطمئنا دختر رو قبول نميکنه. اما دختر خیلی اون رو دوست داره و حالش اون قدر خرابه که کم مونده دیوونه بشه، حس ميکنه اگه پسره حداقل بدونه یه همچنین کسی هست یه
یادمه چند ماه قبل که داشتم مي رفتم سر تمرین،پیاده بودم و راهمو گرفته بودم از یه پارک برم که حوصلمم سر نره،بعد یه دختر و پسر جَوون دیدم که نشستن رو چمنای پارک:)بعد پسره دستشو انداخته بود رو شونه های دختره و دخترم سرشو گذاشته بود رو شونه ی پسره:)))))
منکه با فاصله ی پنجاه سانتی از جلوشون رد شدم یه نگاه انداختم بهشونو ناخودآگاه نیشم تا بناگوش باز شد:))))همينطور داشتم مي رفتم که دختره صدام کرد و خواست برم ازشون عکس بگیرم^~^ 
در طول دو دقیقه ای که طول کش
یادم رفت راجع این انیمه پست بزارم خیلی وقت پیش تمومش کردم خلاصش رو هم از یکی از پستای قبلیم برميدارم :
خلاصه انیمه سواری در بهار جوانی: دختر و پسری خجالتی کم حرف در راهنمایی به هم علاقه مند ميشن به روز قرار ميزارن برن بیرون اتفاقی دختره به یه پسره که بهش گیر داده بوده که با فلانی(پسره) چه نسبتی داری این ميگه اه ولم کن به خاطر همينه که از پسرا متنفرم. اون یکی پسره ميشنوه شانسی و اون شب قرارشونو نميره بعد تابستون دختره ميفهمه که پسره مدرسشو عوض کر
خدا این قابلیت رو به پسرا داده که از یه دختری خوششون بیاد،راجبش فکر کنند،بررسی کنند،یه نگاه به سرتا پای خودشونم نندازن حتی!و سرشونو بندازن پایین برن به دختره پیشنهاد ازدواج بدن.
تازه همون لحظه هم از دختره جواب مثبت یا منفی یا نظرشو بخوان!!
دخترِ بیچاره هم دو راه داره.یا عصبی بشه (که قطعا ميشه) و بروزش بده و سرتا پای پسره رو قهوه ای کنه.یا اینکه بروز نده و محترمانه طرفو بپیچونه که بره رد کارش.
بعد از سالها به این درجه از عرفان رسیدم به خودم مسلط
یادمه یبار تو مترو بودم، ی دختر و پسر هم جلوم نشسته بودند، دختره موهاش فرفری بود، نگاهم کرد، در گوش پسره پچ پچ کرد، پسره شونه ش رو بالا انداخت که نمي دونم! دختره دوباره نگاهم کرد و دوباره در گوش پسره پچ پچ کرد! که نامفهوم صداش اینطور مي اومد که: بگم بهش؟! پسره دوباره گفت نمي دونم! بعد دختره بهم گفت آقا ببخشید، شما تو گروه فرفری ها تو تلگرام عضوید؟! ما ی گروه چند هزار نفری هستیم که همه موهامون فرفری هست! منم هنسفری سمت چپم رو درآوردم و گفتم من اصلن
از وقتی خبر ازدواج اون دختر 10 ساله با پسر 22 ساله رو شنیدم و اخبار رو دنبال کردم ، در نهایت این خبر اعلام شد که اون عقد باطل شد ، قوه قضائیه اون عقد رو باطل اعلام کرده ، دوستانی که در جریان هستن ميتونن بهم بگن که مگه همچین چیزی ممکنه ؟؟؟
 
من کاری ندارم که اون کودک همسری هست و هزار داستان پشتشه ، اینا نه ، مگه ميشه عقدی صورت بگيره بعد قوه قضائیه بگه باطله؟ اگه اینطوری باشه پس اگه  مثلا دوست دختر یه پسره ، در غیاب پسره ميره با یکی دیگه ازدواج ميکنه
دوستان ميخوام براتون امشب از تجربه ی جدید و جذابم بگم.
داستان نیچه 
و اینکه هنوز کامل نميدونمش ولی همينقدر دونستن هم بنظرم جذابه 
ميتونید به پادکست رواق رجوع کنید
داستان از این قراره.
یه دختر کسخل و خود شیفته ی عجیب که خوشگل و با اعتماد بنفس هم بوده. ميره با ۲ تا مرد تشکیل خونواده سه نفره بدون ميده.
تو فاز روشنفکری و این حرفا.
ولی اون مردها جفت شون عاشقش بودن و خب قبول هم ميکنن کا وارد این بازی بشن بدون اینکه حرفی از عشق بزنن.
یکی از اون مرد
امروز بالاخره امتحانای احمد کمي سبک تر شده بود بهش گفتم بعد از مدرسه تا شب بره استراحت شبو بیاد خونه ما تا منم کمي به امور عقب افتاده این یه هفته برسم.
خلاصه تصميم گرفتم شام پای سیب زمينی درست کنم که البته حسابی محمد و احمد استقبال کردن و واقعا هم خوشمزه شده بود.
رفتم حمام و یه اصلاح کامل و اساسی کردم خونه حسابی مرتب بود ولی محمد کمي بیشتر از کمي دیر کرد ساعت ۷ و نیم رسید خونه. و تا حد زیادی برنامه هام به هم خورد چون وقت زیادی برای بازیگوشی ندا
کلیت کلیپ های این پسره محمد امين کریم پور تو این موارد خلاصه ميشه:یه عده دارن ميزنن و ميرقصن بعد اون دختره ميگه:واااااااای محمد(کاملا با عشوه خوانده شود)جا داره یه بار دیگه به اون چهار ميلیون و ششصد هزار نفر بگم خاک بر سرتونواقعا یه پست کفاف نميداد
آره، هیچی قد بی تفاوتی آزارت نمي‌ده. دارم آزار مي‌بینم از بی‌تفاوتی‌هاش از این که بود و نبود من به هیچ جاش نبود ولی خب باید بگم ببند و جمع کن خودت رو. چیه اینقدر ک س شعر مي‌گی. داشتین لاس مي‌زدین دیگه مي‌خوای بگی نمي‌دونی؟
دیشب تو هایپر یه پسره کارگر اونجا التماس یه دختره که کارگر اونجا بود رو مي‌کشید که باهاش خوب باشه و دختره مي‌گفت حال نداره. دلم گرفت. راستش هیشکی جز ع منتم رو نکشید و نخواست باهاش خوب باشم. هميشه من اونی بودم که منت مي‌ک
یه دختر پسره روبروی من نشستن، بعد از یه سری بحث‌ها که کردن، که البته تمامشون از سمت دختره بود از جمله: دیگه نميخوام درس بخونم. مامانت کی تورو دنیا آورد(!). جایی کار ميکنم چند برابر اتاقمه. پوستر فلان، این چاییه بهمان، عکس العملای پسره تبدیل شده به: عه! چه جالب.اوه! جدی؟.چقد خوب!
بعنوان یه ناظر، بطور واضح موضوعاتی برای دخترا جالبه برای پسرا نیست! سوالی که پیش مياد اینه تو زندگی متأهلی چجوری چندین سال باهم تعامل انجام ميشه؟!
.
پ.ن: خدایی خیل
سلام
برای من خیلی جالبه بعضی از دختران نمي خوان جواب نه بشنون! ولی وقتی به یک پسر جواب نه ميدن اصلا اون رو نمي فهمن!
این مطلب رو برای اون مطالبی ارسال کردم که دختره عاشق پسره شده بود و نميدونست چطوری بگه و یا اینکه به پسره گفتن و بعد پشیمون شدن و پسره نه گفت و یا بعدا جوگیر شد و .
بعد جالبه که دختران ميان این جور جاها ميگن که دختر نباید به پسر پیشنهاد بده! نه، وای چه کار بدی، چقدر آخه!، دختر غرورش ميشکنه دختر فلان و بهمان ولی این طور نیست اصلا . 
ا
یه کارتونی هست به اسم "چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم"
یه دختر و یه پسر تو کارتون هستند که هرکدوم سوار بر اژدهای خودشون دارن پرواز ميکنن. دخترک داره نگاه ميکنه
یهو با لبخندی شیطنت آميز ميگه: ببین چقدررررر دوسشششش دارهههههه
ميگم: دوسش داره؟ چرا؟
ميگه: بهش گفت از من دور نشو   (دختر و پسره ناگهان وارد یه منطقه خطرناک شده بودند پسره به دختره گفته از من دور نشو)
ميگم : چرا خب گفته ازش دور نشه دختره؟
ميگه: چون پسره نميخاد دختره به خطر بیفته
ميگم: عه چه
من هم کنکور هنر داده بودم
بسکه تعداد دختر ها زیاد بود فک کردم محل کنکور اشتباه اومدم
چند بار رفتم از نگهبانی پرسیدم 
گفتن هر دو گروه همينجاست
بعد یه پسره رو نشون داد که دنبال اون برو 
منم دوییدم به پسره برسم 
چند بار هم صدا کردم آقا 
انگار نه انگار 
تا اینکه رسیدم بهش فهميدم اونم دختره
کلی هنگ کردم 
تازه به عمق نکته رشته هنر پی بردم
وارد سالن شدم 
دیدم جمعیت زیادی دختر تو راهرو هستن 
من با اینکه شماره اتاقمو پیدا کردم 
باز خجالت مي کشیدم برم
* پریروز موندم دانشکده تا عصر
 بعدازظهری در حال استراحت بودم دیدم صدای جیغ یه زن داره از توی خیابون مياد. خسته بودم محل نذاشتم. دیدم باز تکرار شد. کنجکاو شدم ببینم کیه، از پنجره پایینو نگاه کردم( ما طبقه هشتیم)
توی پیاده رو یه خانم چادری ایستاده بود یه ماسک سفید هم زده بود روی دهنش، وقتی کسی از کنارش رد ميشد یه کم دور و برش رو نگاه ميکرد وقتی مطمئن ميشد کسی نگاهش نميکنه جیغ ميکشید.
بعد اونایی که از کنارش رد شده بودن برميگشتن اطرافو نگاه ميکردن ب
برای دخترش خواستگار آمده بود، گویا خودش هم راضی بود اما دختر و پدرش نه!
رو کرد سمت "ص" و گفت "تو باهاش حرف بزن بلکه راضی بشه" !
"ص" هم بلند شد و رفت! 
وقتی برگشت پرسیدن چه خبر؟ چکار کردی؟ ، گفت :
پسره ۳۰ و خرده‌ای سالشه، یه‌ بار قبلا ازدواج کرده و یکی، دوتا بچه داره ولی پولداره، خونه داره، ماشین داره، کار داره، همه چی داره، بهش گفتم واسه چی ميگی نه؟ نکبت گرفتَتِت مگه؟ یه مرد باید خونه و پول داشته باشه که داره، چی ميخوای دیگه؟!" همه‌ی این‌ها را وق
 
والا باور کنین من مردهای زیادی رو تتیبشون رو ندادم تا به این شناخت برسم.
من فقط خیلی فکر ميکنم.
ظاهرا این مردها روخیلی اذیت ميکنه. چون اولش فوری خوششون مياد و ميگن جدا شو کلا جمع کن بیا پیش من. انگار زندگی من پشمه.
 
بعد که ميبینن ميگی نميتونم، نميتونم، ميگن ما چه گناهی کردیم که سی و هشت سالمونه و دوست دختر نداریم؟!
ميگی خب برو پیدا کن یکی. 
ميگن نه! دخترا ميخوان ما رو کنترل کنن!
خب اسکل شاید منم عن شم بخوام تو رو کنترل کنم.
باور کنین من اهل دادن
داشتم با دختره تو اتاقم نماز مي خوندم.
یهو چشمم افتاد به عکس روی طاقچه.
یه فکری تو ذهنم خطور کرد.
به دختره گفتم این عکسه کیه؟ ميشناسیش؟
دختره گفت نه.
گفتم این آبجی منه.
یه نگاه متعجبانه کرد.
گفتم الان پیش خداست.
 
یهو چند قطره اشک اومد توی چشمام.
سریع نماز دوم رو خوندم و دعا کردم دختره جلو مامان بابام راجع به اون عکس حرف نزنه، سخته یه زخم کهنه دوباره باز بشه.
یه بنده خدایی از دوستهامون چند روز قبل عکس گذاشت که عقد کرده ، و هممون کلی خوشحال و تبریک و .
من اصلا همسرش رو نميشناختم .
از بچه های سراسری ترم پایینی بود .
هیچی خلاصه همون موقع دوست من که از دی ماه مهمانی گرفته رفته تهران به من پیام داد که اینا چجوری آشنا شدن و کی آشنا شدن و.؟ 
گفتم والا من نميدونم ! 
یهو گفت این پسره تا همون دی ماه به من پیام ميداد  ، پیشنهاد ميداد ‌.
اضافه کنم که این دوستم هرکی ازدواج ميکنه یا دوست ميشه ميگه شوهر طرف یا دو
داشتم نو اینستا ول ميگشتم الکى. یهو این پسره رو دیدم 
رفتم تو پیجش از روى کنجکاوى
که دیدم ایشون یکمممم به جناب کیم ته ته شباهت دارن*-*
ولى اسمشو نمى دونم. اسم پیجش تو عکس هست
پسره:
هیچکسسسس تهیونگ نميشه
ولى شباهت داره یکم 
تهیونگ:
(نکشتتون )
نظرتون چیه؟ 
فقط همين عکس از پسره شبیه ته بود. چنتا از پستاسو دیدم شبیه نبود خیلى*___*
صداشم. بد نبود:)
پسره کره ایه
صورت تهیونگ استخون بندیش درشت تره این پسره یخورده ریزه ميزس
 
اون بچه کنکوری که ماتحت خودشو با درس پاره کرده بود الان درس کلهم اجمعین 30 درصد زندگیشم شامل نميشه
ترم هشته احتمالا تا ترم 11 قراره غذای سلف رو بخوره و از املت های زیرج تغذیه کنه
سر کار ميره
2 تا دبیرستان کار ميکنه یه پسرونه یه دخترونه
یه مدرسه ابتدایی زده و داره ماتحتش با هزینه های حساب شده (حقوق و اجاره و اینا) و حساب نشده (150 هزار فاکینگ تومن پول اس ام اس بانکی اومده و مالیات برای گردش مالی 3 ميلیاردی) سال اولش پاره ميشه فعلا
یه استارتاپ زد که تب
یه جوونی بود یه دختری رو ميخواست که سرپرست نداشت بعد
پسر عاشق ميره خواستگاریش اما آشنایان دختره بهش جواب ردن ميدن  ميگه هیچی
نداری برو بیرون . اونم ميره . دختر بهش زنگ ميزه ميگه من پدر ندارم
یعنی حامي ندارم اگه مرد زندگی هستی بیا منو ببر! پسر عاشق قصه ی ما تصميم
ميگيره با دختر قصه ی ما فرار کنه . اون پسر عاشق یه دوست نافهمي داشت
قضیه فرار رو بهش گفت اونم بهش ميگه فرار کار درستی نیست اگه ميخایش برو
باهاش عقد کن یه روز وقت محضر ميگيره خودش ش
فکر اینکه حدودا یه ماه دیگه باید با خانواده برم عید دیدنی خونه فاميلا از همين الان داره عذابم ميده.
 
‏دیت اول فقط دوست من که یه ربع نگذشته پسره پاشد گفت ببخشید من قیافه و ظاهر خیلی برام مهمه، رفت
 
 اونجایی که همه دخترا یه خواستگاردکتر داشتن که از قضا ردش کردنميخواستم از همه دخترا خواهش کنمدکتر ها رو یه کم دوست داشته باشن:)) 
اولین بار که موفق شدم ویندوز نصب کنم پیش خودم گفتم دستخوش پسر ، دیگه وقتشه بری سفارت تا مقدمات استخدام تو  مایکروسافت
خب هنوزم که هنوزه نت قطعه و بیشترین جاهایی که ميرم اینجا و سایت نماشاس. از اونجایی که دستم زیاد باز نیس همينطوری شانسکی انیمه از کانالای مختلف دانلود ميکنم ميبینم 
یکی انیمه ((بگو دوستت دارم)) رو دیدم که عاشقانه بود یکی‌ هم ((کاگویا ساما، عشق جنگه =لاو ایز وار)) اینم عاشقانه و کمدی بود. جفتشونم تهش به جوری تموم شد که به شخصه منتظر قسمت های بعدی بودم -___- ولی خب وجود نداشت -_-
الان هم دارم انیمه سواری در بهار جوانی رو ميبینم اميدوارم این آخرش مثل قب
ما آدم ها واقعا گاهی وقتا نميدونیم که با خودمون چندچندیم،چی ميخوایم
برخی از آدم ها برای تمام سال هایی که زندگی کردند باید تاسف خورد چراکه هميشه
در کارهای نادرستشون تا عمرر دارند درحال غرق شدن هستند
برای اون دسته افرادی که نميفهمند باکارهای نابجاشون چه تاوان های بزرگی باید پس بدهند
و اغلب اینها جبران ناپذیر است چراکه پای آبرو درميون هست و آبرویی که ریخته شود جمع نشدنیست
ميدونید چیه،،برام جای سواله که دختری که متاهله و نامزد داره،شوهر داره
رفتیم یه فیلمي دیدیم
 
به اسم last Christmas
 
اول این رو بگم
که اخرای فيلم شروع کردیم به گریه کردن!
 
فیملش خیلییییییییییی قوی نبود، ولی یه حرفی داشت برای به زبون اوردن،
 
درباره یه دختر هست
که تحت عمل جراحی قرار ميگيره،
تومور داشته توی قلبش
و قلبش رو برميدارن و یه قلب جدید سر جاش ميذارن،
 
دختره مهاجره، یوگوسلاوی سابق،
 
در طول فيلم با یه پسری ارتباط برقرار ميکنه (فقط احساسی)
 
انگار که پسر ر نميدیده خیلی.
 
وقتی ميره خونه ش
 
ميفهمه که پسره در واقع
تو تاکسی نشسته بودم یهو یه دختره گفت چیمنم گفتم هیچی!
دختر: چیمن: به ارواح خاک آقام هیچی!
دختر: چیمن: به حضرت عباس هیچی
دختر: چیمن: آقای راننده جون مادرت بزن بغل این دختره ول کن ما نیس.
راننده: خفه شو بتمرگ سرجات خانوم داره عطسه ميکنه
امشب یه وب رفتم فک ميکردم دختره،
بعد یاد یه سوتی پارسال م افتادم
یه شبکه اجتماعی عضو بودم 
که اولین و اخرین بود حوصله 
شبکه های اجتماعی ندارم
تو اون صفحه من هیچ وقت با اقایون
حرف نميزدم باهمه شون سازگاری نداشتم
دشمن خونی من بودن
بعد یکی بود وقتی انلاین ميشد
منو صدا ميزد سلام عزیزم خوبی
منم ميگفتم سلاامم قربونت عزیزدلمم
این موضوع تا یک ماه ادامه داشت تا اینکه
یه روز که دوباره صدام زد و منم گفتم خوبم اجی
و همه استیکر خنده فرستادن
فهميدم اون پ
ميخوام بهش بگم اگر یکشنبه و سه شنبه هفته دیگه بره اونجا رابطه ی پدردختریمون تمومه.
به احتمال زیاد رفتن رو انتخاب ميکنه.
به احتمال زیاد دوباره دل من و خواهرم و مامانم رو ميشه
به احتمال زیاد دوباره جایگاه م رو بهم یاداوری ميکنه.
به احتمال زیاد دوباره دیگری رو به من ترجیح ميده.
نميتونم به خودم قول بدم که گریه م نگيره و افسرده نشم. اما به خودم قول ميدم که اینبار زود کنار بیام. 
پ.ن : یه دیالوگ از یه فيلم بود که پسره ميخواست بره تو رینگ و مس
دیشب هم اتاقیم حرف هایی زد ک ب شدت منو متعجب کرد!
دختر 31 ساله داره بهم ميگه ک با ی پسر 22 ساله اینترنتی آشنا شده و داره ميره سر قراار و پسره عاشقش هست!! ینی داریم اصلا؟! پسره ی شهر دیگه س-سال سوم لیسانس. هم اتاقی من دکتری فلسفه داره و داره ارشد مجدد ميخونه تو رشته روانشناسی!
انقدر راحت کلمه عاشقم شده رو ب کار مي برد ک شاخ هام زده بود بیرون. هر شب ساعت 7 ميره پارک لاله. ميگفت شب ها اونجا بهتر درس ميخونم. ولی دیشب کاشف ب عمل اومد ک اونجا با ی جمع پسرها دو
یکمي مغرور  هستم ،از آن دسته دختر هایی که دنبال هیچ مردی نمي روند چه دوست پسر یا نامزد یا شوهر مادرم ميگوید اخه دختر اخر این غرورت کار دستت ميشه ،ناز کن ولی نه دیگه اینقدر ،زیر لب غر ميزند و ميگوید چیکار ميکنی با پسره که از دستت بغض ميکنه,حالا هی غرور این پسر بیچاره بشکن تا اخر تو آتیشش بسوزی ،ببین کی گفتم. .تفکر مادرم واسه عهد ناصر الدین شاهه فکر ميکنه زن باید مدام دنبال مردش بدوه و ناز و لوسش کنه ،اما این حرفا تو کت من نميره زن ناز داره زن ب
ميگه فاطمه شماره خونتونو بدم به یکی از فاميلامون واسه امر خیر .
ميگم خب اطلاعات.
ميگه !ميفهمم نصفشو داره اغراق ميکنه .ولی خداییییی قد ۱۹۰ ؟اون سریع مشخص ميشه قد اصلیشاااا!کما اینکه ادمي ک نردبونه واسه هیچ کس جذاب نیس!_مگه اینکه والیبالیست باشه!_
.
فک کنم خودش پسره رو ميخواست.خیلی بیخودی ازش تعریف ميکرد .حالا ميگم بیخودی من تاحالا ندیدمش ولی .حس و حال دختره یه جوری بود!گفتم چرا نمياد خاستگاری خودت؟گفت چه ميدونم .البته منم جواب مثبت ن
 -کف مترو نشستیم، اهنگ گوش دادیم، رفتیم انقلاب کتاب خریدیم، بعدم رفتیم بعد از کلی ده بیس سی چهل کردن بلیط سینما گرفتیم "نیو کاسل". ری ری همش گشنه ست :| رفتیم به اقاهه گفتیم سیب زمينی ميدی؟؟ بعد ده دیقه داد :| فيلم شروع شده بود :|| ما هی داشتیم ميزدیم تو سرمون، بعد اون هییییی ميخندید هی ميخندید خو زهرماااارررر اخوی :|
-رفته بودیم کتاب بگیریم پسره بی تربیت برگشت گفت از الان ميخونید؟؟ سکوت کردیم، بله برداشت کرد و گفت از قیافه هاتون معلومه :| بی تربیت :|
یه چیزایی هستن،
 
که باید مغزت رو خیلی به کار بندازی،
یا باید سنت بگذره، در مواجهه با ادمهای واقعی ازون تایپ قرار بگیری،
تا بفهمي که اون چیز رو نباید انجام بدی.
 
هم خونه ای قبلی من،
همون پسر وایته
 
یه دوست دختر چینی داشت
 
که ميومد پیشش،
 
(اولا که اینها اصلا و ابدا بیرون نميرفتن، یعنی برعکس منکه هر ماه حداقل یه سفر ميرم، گاهی وقتا هشت نه روز توی سفرم، و ویکندها هميشه بیرون، از هشت صبح تا ده یازده شب، اینها هميشه توی خونه در حال تماشای فيلم با
فکر کنم دچار یه اختلال روانی حاد و نادرم. 
نمي‌دونم دارم تو حال زندگی مي‌کنم، یا تو گذشته. 
دلم مي‌خواد حرف بزنم، ولی نمي‌دونم چی بگم. 
دلم مي‌خواد گریه کنم، ولی نمي‌تونم. 
دلم یه چیزی رو مي‌خواد که نمي‌دونم چیه. 
دلم تنگ چیزاییه که هرگز نداشتم. 
دلم، دلم، دلم.
تو فيلم زاپاس اون پسره مي‌گفت همه چی به دل ربط داره
انگاری راست مي‌گفت. 
دلم بدجوری داره اذیتم ميکنه
عطر یاس:# کمي_تفکر
بهش گفتم امام زمان (عج) رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارمگفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟گفت: آره!گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نميدی؟گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دلهگفتم: از این حرف که ميگن به ظاهر نیست ، به دله بدم ميادگفت: چرا؟براش یه مثال زدم:گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شدهو الان توی یه رستوران داره باهاش شام مي خوره. تو هم سراسیمه ميری
گویا بچه های سال سه ای مون سرکلاس بودن که یکی از پسراشون جلوی یکی از دختراشون زانو ميزنه و جعبه حلقشو باز ميکنه و بدین ترتیب رابطشون رسمي ميشه^___^ و پسره نهایتا پس از قبول کردن دختره و حلقه دست کردنش همه بچه ها رو بیرون نهار مهمون ميکنهخیلی رمانتیک بوددختره خییلی مهربون و خوبه دوستش دارم ایشالا که خوشبخت بشن
الان دیگه هیچ پسری چشممو نميگيره.
نهایتا برا دو روز روز سوم کلا یادم ميره یارو کی بود.
پسره تو المان زندگی ميکنه اومده منو زارت فالو کرده.
با چند تا دخترای دیگه.
من نميفهمم واسه چی یه نفر که تو المان زندگی ميکنه مياد فالو ميکنه دخترای ايراني رو.
مطمئنم با روزی ۱۰۰ تا دختر ميلاسه.
کاملا مشخصه دخترای اروپایی محلش نميدن.
حالا پسره
بور با نمک حتی در مواردی ناز.
منم بهش بک داده بودم.
چندین ماه بود که فقط تو فالورام و اینا بود.
بعد یه روز داشتم استوری ش
فک کنم داشتم خواب ميدیدم که بچه هامون گفتن که
ما ميدونیم ک الف رو دوسش داری
+بعضی وقتا احساس ميکنم دارم ب خودم تلقین ميکنم که بهش
علاقه دارم،شاید من فقط چشاش وخنده هاش رو دوس دارم ب عنوان ی رفیق ک خیلی عزیزه برام!! نميدونم تکلیفم مشخص نیست
فقط ميدونم دلم نميخواد ازدواج کنه بااون دختره 
ازاون دختره مزخرف که همش اعصابشو خورد ميکنه وخیلی هم
ترحم انگیزه واقعابدم مياد
+ جلوم تو اتوبوس یه خانومه خیلی خسته بود، داشت گریه مي کرد. نزدیک بود منم بزنم زیر گریه که یه پسره خواست پیاده شه، دم ایستگاه راننده وایساد، درو وا کرد خورد تو صورت پسره. خب قطعا گزینه ی دو رو انتخاب کردم :))))))
+ یه خانومه تو کتابخونه هست موهاش مشکیه بعد روشو (فقط سطح روشو) طوسی کرده. بعد موهاش پسرونه تیز تیزیه. شبیه جوجه تیغی شده. بعد مژه هاش کاریده است :| (نميتونم صفت مفعولی کاشتن رو بسازم :| ) اره خلاصه قیافه متفاوتی داشت. بعد خب خب تو کتابخونه صدا
شبکه چهار ساعت هشت و بیست دقیقه، فيلمای قشنگی مي‌ذاره.
آن‌سوی ابرها
این رو اون شب با مامان و بابا دیدیم. 
خیلی فيلم قشنگی بود. 
مجید مجیدی توی هند فيلم رو ساخته و داستان یه پسریه به اسم امير که وضع زندگی درست و حسابی‌ای نداره. موادفروش خرده‌پاست، درواقع مواد رو از یکی از این گردن‌کلفتا ميگيره و مي‌بره تخس ميکنه. طرف کله‌گنده‌هه پولشو نمي‌ده و اینم پاپی‌ش مي‌شه و طرف لوش مي‌ده. پلیسا مي‌ریزن و امير مي‌تونه دم آخری خودش و دوستش رو نج
- چقده ژولیده و خواب آلود!
بدو برو دست وصورتتو بشوی و موهاتو شونه بزن که مهدت داره دیر ميشه!
- هوا خوب نیست مامان! امروز  دیگه مهد نرم!
- ای دختره ی زشت تنبل!
صدای گریه ی دختر بلند
- شوخی کردم. دختره ی خوشگل تنبل!
لبخند دختر تا به پهنای صورت!!
این دخترکای تازه آدم شده هم اولویتشون انگار جز قشنگی نیست!
چکار داریم ميکنیم با آینده اونها و البته این مملکت؟!
به جان خودم هميشه فک ميکردم اینچور چیزا تو فيلما اتفاق ميوفته که دختره توی ویترین یه وسیله ای بدجور چشمشو گرفته و بنابه دلایلی اونو نميخره و از خیرش ميگذره، بعد کاملا تصادفی (!) اون پسری که عاشق دختره بوده اونو ميبینه و دختره که بیخیال ميشه پسره ميره همون وسیله رو برا دختره ميخره و سورپرایز و اینا. تا اینکه خودم تو مغازه ای چشمم اینو گرفت:
معمولا حس خساستم (همون خسیسی شدید) بهم اجازه نميده به اینجور چیزا پول بدم! داشتم به بغل دستیم مي گفتم که ا
امروز ساعت ده نوبت روانکاو داشتم.از هفت بیدارم کرده مامان بزرگ ميگه پاشو.خلاصه ما مو کشان و روی ن که ساعت تغییر کرده یارو ساعت رسمي گفته.خلاصه ما رفتیم اونجا.
چقدر زندگی تلخه.
خلاصه اونجا کلی حرف زدیم حسابی پول گرفت.بگذریم 
اومدیم بریم ناهار.رفتیم مجتمع زین گفتیم قبلا رفتیم غذاش خوبه و فارق از اینکه یادمون رفته رستوران زیتون فقط شب بازه و ما ظهر رفتیم.
هیچی ما این اسانسور زدیم یه دختره تقریبا بیست و دو سه ساله با چشم پره اشک اومد بیرون.اسا
خودمو حبس کردم تو اتاق از مامان کتک نخورم!!!!
بهانه ی دیشبیم رو بگم بهتون؟
گفتم قدمون به هم نميخوره!
مامان جارو برقی گرفته دستش پشت در اتاق به کمينه.یه جوری بزنه تو سرم که ۱۰ سانت از پاهام بره تو زمين.!!!اینطوری پسر مردمو زا به راه نکنم.
مامان ميگه گناه داره.معصیته.بی عقل و منطق اميد مردمو نااميد کنیم سنگ بندازیم جلو پاشون.ميگم مامان معصیت اون موقع اس که ما وقتی ميخوایم دور از حونمون دست تو دست هم زیر بارون راه بریم بهمون ببگن یا امااام نگا
غروب که از کتابخونه برگشتم
دیدم ه داره با قلی مي حرفه
فهميدم قلی ميدونسته من کتابخونه بودم
تعجب کردم این از کجا مي دونسته
بعد فهميدم یکی از پسرامون که تو کتابخونه بوده و منو دید زنگ زده بهش گفته :/
خلاصه این بشر سایید منو
اولش که پشت تلفن دو ساعت خندیدیم و داشت ميگفت ميخواد بندازتم به این پسره و کلی سس شعر گفت
بعدم که من خوابیده بودم باز زنگ زده بود به ه
با ذوووق برگشته بود گفته بود نارنج کجاس
ه گفته بود خوابه
قلی هم گفته بود زنگ زدم واسه امر خی
شرح ما وقع:
تلفن سیمي خونمون زنگ خورد.
مادر به تلفن نزدیک تر بود، بلند شد تلفن رو برداشت.
با من کار داشتند.
خواهرزاده 8 ساله ام بود. دختره.
اومدم باهاش شوخی کنم، صدامو عوض کردم :))
گفت: دایی جون خواهشاً جدی باش، مي خوام باهات صحبت کنم!
من، پشت تلفن پوکر فیس :| شدم، در حالی که سیمِ تلفن داشت از خنده پاره ميشد :)))
دختره: دایی جون، مي خوایم نمایش اجرا کنیم مدرسه. برای تولد حضرت زهرا (س). لطفا برامون بنویس!
من: دایی جون ولی من.آخه.
دختره: نه! نمي گم الان! شا
زندگی سخت بود؛ سخت‌تر شد. رنگش طوسی بود؛ نوک‌مدادی شد. اما آدم باید ميان مرداب هم برای خودش نیلوفر پیدا کند. مثلا یکی از نیلوفرهای زندگی من این است که آدم‌ها را در ذهنم با جملاتی از قبیل فلانی که در ریاضی نفهم است» و او که قشنگ مي‌خندد» و فلانی که صدایش خوب است» به یاد نمي‌آورم. به‌جایش با خودم مي‌گویم استعدادش در ریاضی یواش است»، خنده‌هایش بوی سیب گلاب مي‌دهد» و در گلویش انگار سهره نشسته». این‌جور نگاه کردن به آدم‌ها قشنگ‌تر نی
از همون اولش، خوندن رمانای اینترنتی صدمن یه غاز، گیلتی پلژر من بودن. خزعبلات مسخره‌ای که همون فقط به درد بچه‌های اول راهنمایی مي‌خورن که شبا يواشکي زیر پتوشون بخوننش و کیف کنن که دارن کتابای آدم‌بزرگا رو مي‌خونن. 
آره، یه مدت طولانی بد جوری تو نخشون بودم، حدود سه سال. یادمه یه شب سه چهار تاشون رو پشت هم خوندم و هنوز هم نمي‌تونم داستاناشون رو توی ذهنم تفکیک کنم، پیچیدن تو هم.
الان فائزه داره این برنامه مضحک کودک شو رو مي‌بینه. اسم دختره پا
حس نوشتنم نمياد.اما ننویسم هم حرفام یادم ميره.
الان توی قطار از فلورانس به شهر هم گروهیمون هستیم.
بقیه رفتن  ظهر و فقط من موندم و دوست اندونزیایی.
قطاری که مثل کارتونای بچگی از تو باغ و کوه رد ميشهنه مثل قطار تهران کرمان که بیابون و بیابون.
ایستگاهای قطار دقیقا مثل همون که متیو رفت دنبال انه شرلی که ببردش خونه.
تاریکه و دیگه هیچ جا معلوم نیست
از وقایع خاص انسان شناسی این روزا این بود که تو گروهی که استاد نیست بچه ها راحت ترنتو موزه
امروز که رفته بودیم سرکار (بله جمعه س و ما دخترای مادی گرای پول پرست ميریم دنبال پول) موقع برگشتن خیلی نم نم داشت بارون ميومد و ما هم داشتیم از معایب و مزایای هوای دو نفره حرف ميزدیم که یهو ورق برگشت و دیدیم یا پیغمبر. تگرگ مياد به چه شدت و به چه عظمت! عرض یه دقیقه حال و هوای دو نفره تبدیل شد به این. 
حرفمون این بود که داشتیم از فانتزی هامون در رابطه با انواع خواستگاری حرف ميزدیم. حالا آبجی که دیگه بلیطش باطل شده و شوهر داره، من
خلاصه : داستان درباره یه خواهر و برادر عاشقه که تو روستا زندگی مي کنن؛برادر دختر ما عاشق دختر داییشه و بالاخره روز عروسی عشق پسره فرا ميرسه بنظرتون عکس العمل پسره چیه؟ اصلا دختره برای عشقی که تو قلب برادرشه چیکار ميکنه؟روز عروسی چه اتفاقی ميوفته؟رابطه عشق خون وقصاص چیه؟ حکم تو روستا چیه؟ این قانون خان و رعیته!.
لینک دانلود:
دانلود با فرمت PDF
رمان های پیشنهادی:
رمان عرق سگی
رمان این عشقه یا هوس
رمان جریر آتش(مسیحه زاد خو)
پسره سری تو سرا داره،
ميگه ادرس وبلاگتو بده بهم،
ميگم نه اگه اشکالی نداره ندم. چون محتوا ندارم و ضمنا غر ميزنم و مسخره بازی درميارم و مطلقا شبیه شخصیت واقعیم نیست این وبلاگ.
گفت اوکی.
و بی خیال شد.
این شاید صدمين مردی هست که اینطوریه.
 
بعد گرگ زاده با نیم ميلی متر ، هزار ساله مياد يواشکي ميخونه اینجا رو،
بعدم محتوای همون رو سرکوفت ميزنه به من،
 
بعدم ميگه نميخوانم!
 
خاااااااااااااااااااااااااااااااااک.
بسم الله الرحمن الرحیم ./
امشب بیشتر از هميشه با هم بازی کردیم . داره ميخوابه ، دستای کوچولوشو برد بالا گفت برا عمه ! گفتم چی ؟ مامانش گفت داره برات دعا ميکنه .
گفت برا عمه اومد .
مامانش گفت چی؟
گفت خانومه کو ؟
گفتم خانومه ؟ کدوم خانومه ؟
مامانش گفت دختره ؟
گفت اره .
مامانش گفت به نفع خودت کار نکنی . خندیدیم . 
خندیدم در حالیکه که گوشه ی چشمم اشکم ميلرزید :)
+ محمد یاسین ۲ سال و یک ماهشه
بسم الله الرحمن الرحیم ./
امشب بیشتر از هميشه با هم بازی کردیم . داره ميخوابه ، دستای کوچولوشو برد بالا گفت برا عمه ! گفتم چی ؟ مامانش گفت داره برات دعا ميکنه .
گفت برا عمه اومد .
مامانش گفت چی؟
گفت خانومه کو ؟
گفتم خانومه ؟ کدوم خانومه ؟
مامانش گفت دختره ؟
گفت اره .
مامانش گفت به نفع خودت کار نکنی . خندیدیم . 
خندیدم در حالیکه که گوشه ی چشمم اشکم ميلرزید :)
+ محمد یاسین ۲ سال و یک ماهشه
سلام به همه
اميدوارم خوب باشین
داشتم نظرات قدیمي رو ميخوندم
که دیدم یه چیزی بهم قول دادع بودین که یادتون رفته
قرار بوووووووووووووووووووود
اسمممممممممممممم
بچههههههههههههه ییییییییی
منوووووووووووووو
کوووووووکیییییی 
رووووووووووووو 
شما انتخاااااااب کنییییییییین
جنسیتش معلووووووم شده
دخترهههههههههههه
پس لطفا اونی های گلم
و هانی جان که قرار بود انتخاب کنن
اسماشونو بگن که به کوکی بگم
هر کدومو دوست داشت بذاریم 
برا بچه اموووووون
اولی
بچه ها اینو بخونین:
750ft2 - Offering a room with a view for free (Toronto)
I have a beautiful penthouse that I am open to sharing with a female. Not expecting any rent. Hoping for a mutually beneficial arrangement. Brown single guy in late thirties
خخخخخخخخخ
پسره یا ايرانيه یا مال آمریکای جنوبیه.
چون نوشته brown
همسن غالب پسرای مجرد ايرانيه
مطمئنم که پسره ايرانيه
چون South american ها غالبا ميگن که مثلا مال امریکای جنوبی هستن
همش بهتون ميگم که تنهایی و بدبختی داره از سر و روی پسرای ايراني و مردهای ايراني اینجا ميباره؟!
خیلیاشون درامداشون ميره بالا
راستش خودمم نميفهمم چمه!:(
من ریاضیم امسال خیلی خوبه ینی خوب بود چون رشتم ریاضی بود ریاضی فیزیکم خیلی خوبه 
تو ازمون گزینه 2 قبلی ریاضی و فیزیکم رو تو مدرسه اول شدم ولی خب بچه ها خیلی گند زدن
معلم ریاضیمون رو یه بار براتون گفته بودم از این بادی بیلدینگی هاست 190 هم قد داره و از همه مهم تر یه صدای خیلی ترسناک داره ولی در کل از دور که نگاش ميکی جذابه ها ولی من بعد از هر بار دیدن این 2 ساعت گریه ميکنم ميگی چرا؟به خاطر اینکه خیلی داد ميزنه و عصبیه من رو
دو شب در هفته رو سنگم از آسمون ميبارید ميرفتیم فلافلی رسول. سه شنبه و جمعه. غیر یه بار. یه سه شنبه که تو راه فلافلی ناپدریش زنگ زد. هیچی نگفت. فقط گریه کرد. ميم گریه هم نکرد. فقط راهشو کج کرد سمت ترمينال. رفت تبریز. وقتیم برگشت دیگه ميم نبود.
جمعه بود. مغازه هم شلوغ تر از هميشه. گردن دراز کرد گفت آقا رسول همون هميشگی! بعد انگاری خیلی کیف کرده باشه از حرفش زد زیر خنده. گفتم ابله! خندیدم. گفت خودتی و باز به خودش پیچید. گفتم این اداها واسه اوناس که عصر به
بعد قبل طلوع هیچ  فیلمي دیگه اونقدر نرفت تو دلم. تا دیشب. از همون یه ریع اولش حس کردم دارم فيلم معرکه‌ای رو ميبینم. و بله. معرکه بود. تا تهش. که شد قشنگ ترین فیلمي که دیدم. تموم شبو بعد دیدنش فکر کردم به اینکه خب منطقیه محبوبت بشه ولی چرا اینقدر محبوب شد برات؟ چون شخصیت اول فيلم شبیه تو بود. من شبیه تو دیدمش. که تو پیش از طلوع هم اون شخصیت تو بودی. که اصلا شاید منظورم خود خود شخصیت هم نیست، یه سری رفتارا، یه سری ری اکشنا. نميدونم! ولی تویی. چه بد مين
من + : بیا بدووییم
_ : دیوونه شدی دختر
+ : آره
+ : بدوییم ؟
_ : مسخره مون ميکنن 
+ : نگاه اون سمت اون دو تا مرغ
عشقها هم دارن ميدویین 
_ : عزیزدلم بچه نشو ميخندن 
ميگن نگاه پسره پا ب پا دختره داره
ميدوییع
+ : بذا مسخره کنن 
بذا بخندن 
ولی ارزششو داره که
دل منو شاد کنی 
و با تو که بدوییم از تهـ
دل بخندم و یه خاطره
قشنگ بسازی واسه هر دو مون
_ : از دست تووو دختر باشه
دستمو بگیر 
+ : ۱ .۲.
_ : ۳ بدوووو
نفس نفس +: تو که از من بچه تری
_ : پا به پای تو بچه ميشم
# خیال پرداز
یه قابلمه برای فروش گذاشتم توی سایت دیوار. توی عنوان نوشتم: قابلمه تک تفلون در حد نو! خب قاعدتا وقتی اون لغت "در حد" رو استفاده کردم منظورم اینه که این قابلمه دو سه باری استفاده شده. قیمت: پنجاه هزار تومن. حالا آقایی زنگ زده و اصرار داره که قابلمه رو با نصف قیمت بهش بفروشم. امون نميده من حرف بزنم. توضیح ميده که قابلمه رو برای جهیزیه دختری مي خواد که خانواده داماد به خاطر جهیزیه نمي برنش! بعد مي فرمایند: براش از همين سایت دیوار یه اتو هم خریدیم که ک
بسم الله مهربون :)
دخترخاله م امشب اومده بود خونمون، بعد شام هی اصرار داشت فيلم ترسناک ببینیم. علاقه ی عجیبی داره به این مدل فيلم ها! اولش مخالف بودم، ولی بعدش وسوسه شدم و گفتم باشه!
فيلم کینه رو دیدیم. هر جایی که آهنگش ترسناک ميشد یا حس ميکردم الان اتفاق وحشتناکی ميفته چشمامو ميبستم و نميدیدم ولی هی ميپرسیدم چی شد، چی شد، دلم ميخواست ببینم و بدونم چی ميشه ها ولی خب ميترسیدم d;
یه سکانسی بود دختره با روح توی یه اتاق بودن، هی صدا های وحشتناکی ميو
سلام
یه سوالی داشتم و اونم اینکه جدیدا البته جدیدا هم نه، شاید من به تازگی باهاش برخورد کرده باشم و چند سالی باشه که این مساله باشه. تازگی ها دیدم عده ای از آقایون مجرد (حالا همکار یا آشنا یا همکلاسی و بعضا فاميل) معدود آقایونی هستن و نه خیلی ها که توی پیج شون عکس هایی ميذارن هميشه هم نه، بلکه هر از گاهی. این عکس ها موضوعش اینطوریه که یه جوری هاله روش کشیدن یا به قول معروف حالت شطرنجی شده داره
تصویر خودشون هست در کنار یه دختری که مثلا دختره رو
پریروز سر لی لی با یه هفتميه دعوا کردیم. عین اسکلا هی مي اومد از وسط بازی رد مي شد. بعد مدرسه خودش و دوستاشو دنبال کردیم و اینا، ولی خدایی اونا جدی گرفتن، اما ما قصدمون شوخی بود. کار به دعوای فیزیکی هم نکشید، همين جوری لفظی در حد بیشعور و عوضی و اینا.
بعد این قدر حال داد که گفتیم کاش فردا هم یه دعوای دیگه راه بیفته. که کاش راه نمي افتاد.
دوباره داشتیم لی لی بازی مي کردیم. دختره اومد سنگو شوت کرد اون ور. دوری بهش گفت: گاو، داریم بازی مي کنیما! دختره ه
خیلی ناراحتم :(
مامان بیشعور برگشته بهم ميگه دختر تا یه سنی باید ازدواج کنه
بعد مردم چی ميگن
گفتم مردم گه ميخورن چیزی بگن
خدا لعنتت کنه دوست پسر سابق که کل زندگی و عمرمو پات گذاشتم
لعنت بهت سین که اینو تو جونم انداختی
لعنت به زبونم که قبولشش کردم
که بعد ۵ سال اون بشه شادوماد و منم دختر ترشیده منتظر خواستگار
همينجور اشکام داره مياد پایین
فردا مادر یه پسره ميخواد بیاد منو ببینه
ميخوام صد سال نبینه
کثافت

<<< انشالله به حق ۵تن مادر پسره ازون س
امروز رفته بودم پیش دوستم.
برگشت گفت که فلانی؛ اسم تی ای مون چی بودش؟
منم نگاش کردم.
گفت مثلا باقالی پور؟
گفتم آره انگار
گفت تو با اون رل زدی آیا؟
گفتم وات؟
گفت بچه ها ميگفتن تو با اون رل زدی؟ جان من نکردی؟
من : دقیقا کی همچین حرفی زده؟
تازه ميگه یادم نیس عن خانوم.
گفتم والا آش نخورده دهن سوخته.
یا.
بیان برن این تو همشون.
تازه آخرش ميگه پسره بد هم نیستا. قبلا ميگفت اه پیف چون پسره تحویلش نميگرفت.
گفتم گوه نخور.
حس ميکنم چوب تو اونجای پسره کردن چو
داشتم یه فيلم مي دیدم ، توی فيلم دختری بود که علاقه ای به ازدواج نداشت و عاشق پسری شده بود که دوست داشت ازدواج کنه و خانواده تشکیل بده.با اینکه هردوشون مي دونستن با هم تفاوت دارن با هم بودن اما این قضیه آزارشون مي داد.یه جایی دختره که خیلی ناراحت بود حرف خیلی جالبی زد: به پسره گفت تو آدم عادی هستی چون مي خوای ازدواج کنی اما فکر مي کنی من عجیبیم و مدام باید برای اینکه نميخوام ازدواج کنم برات توجیه و بهونه بیارم اما تو ومي نمبینی بخوای اینکار ب
دختره هرروز داره یه آرزوش و زنده به گور ميکنه، هرروز خوشیا مثل ماهی از زیر دستش سر ميخورن و غما جا رو براش پر ميکنن و هرروز با بعد جدیدی از غصه آشنا ميشه ولی هنوز به مضخرف ترین شکل ممکن اميدواره و نميخواد شرایط و بپذیره. یکی نیست بهش بگه لعنتی هنوز چن روز ازش نگذشته که به وضوح تهش و دیدی و گفتی اگه این جهنم نست پس چیه.
دختره خله.
این همه راه جلوی پاش بود و با انتخابا و تصميميای غلط گند زذ به همشون.
این همه خوشی داشت و کاسهی صبرش بد جایی لبریز شد
خیلی فيلم حوصله سر بری بود ولی دیگه چون قصه مشهوری بود به زور تا آخرشو نگاه کردم که ببینم چی ميشه.
 
یه چیزی رو راس مي گفت. این که آدم به عشق زنده است.
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود 
 
اما عشق بیشتر به شخصیت خود عاشق مربوطه تا این که عاشق چه کسی ميشه. پسره درونش پر از عشق بود واسه همين همه ی این سال ها رو با سرمستی و شادی زندگی کرده بود ولی دختره چون وجودش عاشق نبود یه دفه به نظرش همه اینا توهم اومد و crash کرد! آخر
یه خبر بد تموم نشده بعدیش شروع ميشه
چرا کیپاپ دیگه رنگی رنگی نیست
خلاصه مطلب اینکه ونهوو چند وقتی بود توسط یه دختره اذیت ميشده و اون دختره خیلی قبلا با ونهوو یه گذشته داشته.
و الانم که دختره رفته همه چیزو جلو رییس کمپانی لو داده و ونهوو هم بخاطر فشار ها و این اتفاقی که افتاده گروه رو ول کرد و کمپانی هم هیچ تلاشی واسه برگردوندنش نکرد:/
این دختره قبلا همين بلا رو سر یه ایدول دیگه هم اورده بوده
تبریک ميگمجایزه نفرت انگیز ترین دختر کیپاپ ۲۰۱۹ ر
یکی از دوستام که خیلی یا بهتر بگم اصلا هم باهاش صميمي نیستم، هرچیز جدید و جالبی راجع به کره ببینه و بشنوه برا من ميفرسته. در همين راستا چند وقت پیش مصاحبه ی یه ايراني رو با هم دانشگاهی هاش توی کره برام فرستاده بود که اینم لینکش :)
من بعد از دیدن این فيلم رفتم اینستا و پیج پسره (مصاحبه کننده) رو فالو کردم ببینم دیگه چه چیزایی از کره داره تو دست و بالش. هی عکساشو لایک ميکردم هی غبطه ميخوردم به حالش و این غبطه خوردن امروز به حدی رسید که تو اینستا ع
داشتم مطالب قبلی وبلاگمو ميخوندم ، هی خوندم و دیدم همه ش غصه ، گریه ، حال خراب ، داغون ،
شکایت ، گله و . هی رفتم عقب تر و دیدم از یه جایی به قبل اون حجم از گریه و ناله کم ميشه
به عبارتی نقطه ی عطف این حال بدم رو پیدا کردم! 
راجع به اختلافی که تو گروه کارآموزیمون افتاده بود واستون گفتم
تا چند هفته پیش فکر ميکردم فقط یکی از پسرا گروهمون خود بی تربیت و بی فرهنگش رو نشون داده
تا اینکه اتفاقات جوری رقم خورد که فهميدم دوس دختر دو رو و ریاکارش دقیقا هم
آبجی هلاکمون کرده ،هر دفعه که دعوا مي‌کنن مياد ميگه ميخوام به هم بزنم هفته ای دو سه بار تقریبا 
هر بار ما به مامان ميگیم زود دست به کار شو .مامان طرف پسره رو ميگيره و هممون کلافه و عصبی با داد و بیداد قهر ميکنیم همه با هم قهر .جو سنگین 
دیروز آبجی بزرگه گفت هر دفعه دعوا ميکنید ميای اینجا و اعصاب همه رو خورد ميکنی وقتی خوبید با هم چرا نميای بگی این اخلاقش خوبه این کارا رو ميکنه 
خوشیت تنها تنها غمت تو دلِ ما، چقد قشنگ گفت 
دیشب پسره نصف شب زن
رفتم عابربانک یه کم پول بگیرم بعد یه پسره جلو عابربانک وایساده بود داشت با گوشیش کار ميکرد، بهش گفتم داداش ميشه اجازه بدی اول من پول بردارم بعد شما؟
وقتی برگشت برگام ریخت، دختر بود :\ چند ثانیه نگام کرد بعد با صدای نازکش گفت بفرمایید. منم هول شدم گفتم نه شما بفرمایید آبجی
خداوکیلی یه جوری لباس بپوشید که جنسیتتون زیر سوال نره، منظورم فقط دخترا نیستن‌ها! خودم چندبار واسم پیش اومده که طرفو از پشت دیدم فکر کردم دختره بعد از جلو که دیدم پی بردم
من ازین جهت خیالم راحته که پسره رو ميشناسم و یه جورایی دوسش دارم.
مراقبت ميکنه از اون دوستم و یا ازین شیلین وودلی :)))
از یه جهت دیگه اخلاقش گند هست بچه ها.
دختر دایی من خیلی آروم و خجالتیه.
ميزنه له ميکنتش.
ولی اون دختره تو انتاریو جنگجوئه واه واه واه.
ميزنه اینو هشت تیکه ميکنه.
پس، شایلین رو نگه ميدارم واسه خودم
این دراز رو معرفی ميکنم
شب وقتی به جدی ميگم که خوابه!! (سه ساعت از ما جلوتره ساعت اونها)
بچه ها اخلاقمون رو خوب کنیم
بداخلاقی خیلی خیلی ب
گفت الهام دیروز اون پسره رو دیدم.لباسا داغون.ریش نامرتب.هر موی ریشش یه وری تو هوا ول بود
با همون یه دست لباس هميشگی و کهنه.
اگه یه وقت تو رو گرفت درستش کن خواهشااین چه وضعشه.
در همون حین پسره ی اشفته با لباسای کهنه و یه دبه شیر زیر بغل از جلومون رد شد.
خوبه حداقل شیر ميخوره زیر اون همه شگی استخوناش سفت بمونه
تجسم رویاها :))))
از این سریالهای شبانه تلویزیون کدومش رو مي بینید؟ الان شبکه ۳ گاندو داره. شبکه ۲ دکتر ماهان و شبکه ۱ عروس تاریکی یا بوی باران. به نظرم شبکه ۱ از همه بهتره. هان؟ فقط این دختره ستایش که اسمش تو این فيلم ترانه است دیگه شورشو در اورده از بس فوضولی مي کنه :))
بعضی وقتا سر کلاس زبان یه سری بحثا ميشه و استاده ميگه اینجوری که ميگی ظاهرا دوستی برات مهمه و جزو اولیوت های زندگیته و فلان
خو منم ميگم اره و فک ميکنم عادیه
ولی الان ميبینم نیست. ینی اون ميل به دوست پیدا کردن رو خیلی تو ادمای دور و برم ندیدم. یا دوستاشون.دوستن! ینی باید دوست باشن ولی دوست نیستن اه چه جوری بگم  
مثلا مامانم یه دوست داره که الان 20 ساله همدیگرو ميشناسن. تهران زندگی ميکنه و خب بعضی وقتا ماه ها از همدیگه خبر ندارن ( و یا حتی ممکنه به
 
امروز ۲۹ آذر نود و هشته! خیلی روز خاصی نبود 
یه جمعه ی معمولی و آروم که همين البته چیز خیلی خاصیه
دیگه مدتیه وقتی از زیر پلی که هميشه با پ قرار ميذاشتیم رد ميشم با نگاه دنبالش نميگردم 
ینی راستش از اون شبی که عین بهم گفت پ دوست دختر داره دیگه یهو همه چی خاکستر شد مثه یه زغال خیلی سوخته بود گمونم
بعدش اون روزی که رفتم کتابخونه و دختره رو با پ دیدم اول قلبم افتاد بعد حسابی دختره رو نگاه کردم 
یه خط نورو خوندم یه نگاه به دختره کردم 
داشتم خل ميشدم
سلااااااااااااااااااااااااام.
بچه ها من دنبال دوتا فیک هستم.
1یه فی بود توش کوک جیمين ازدواج کرده بعد خواهر جیمين ميميره  
2 یکی دیگه که جیمين با یه دختره ای ازدواج کرده بعد دختره و خیمين هم را دوس ندارن و یه بچه هم  دارن بعد دختره با کوک ميخواد ازدواج کنه اما کوک عاشق جیمينه
کسی این دوتا را نداره؟
بگید جان مننننننننننننننننننننننننننن
الف.پسر همسایه مون حدودا 10 ساله هست. داشت گریه مي‌کرد که چرا مامانش اجازه نمي‌ده بره کوچه و مثل بقیه از چارشنبه سوری لذت ببره. مامانش هم داشت تلاش مي‌کرد که حواس پسره رو به چیزهای دیگه پرت کنه .(توی پارانتز اینکه من فضول نیستم و صدای گریه پسره کنجکاوم کرد!)
ب. داشتم به این فکر مي‌کردم که آیا مادره کار خوبی ميکنه که اجازه نمي‌ده پسرش بره بیرون و سطح بالایی از هیجان و لذت رو تجربه کنه؟ یا والدینی که فرزندشون رو همراه خودشون برای تماشای انفجا
مشکل اومدن به کشورهای دیگه اینه که انگلیسی خیلی کلمه ها رو یاد ميگیری ولی فارسیش رو نميتونی بگی
عین اذری، که من خیلی کلمه به اذری بلدم یا به ترکی استانبولی یا المانی، ولی فارسیشون رو نميتونم بگم
dungeon هم همين جوری شد
ميبینی معنیش رو ميفهمي ولی نميتونی فارسی رو بگی.
من دو تا شهر مختلف ونکوور بزرگ زندگی کردم و به جرات ميگم تنوع کلمات حتی در این دو شهر که نزدیک همن هم زیاده.
همه اینها باعث ميشن که مغز قاز بزنه.
 
یه هم خونه ای داشتم توی انتاریو،
که
 
دیدین چند سالی هست تو ایران پسره زانو ميزنه و خواستگاری ميکنه و دختره یهو از شدت خوشحالی اشک ميریزه و بالا پایین ميپره؟ من اینا رو اصلا درک نميکنم.
بابا این خوشحالی برا دختر غربی‌ه. اونجا روابط دختر پسر آزاده و بدون محدودیت تو انتخاب، با هرکس بخوان هستن و نیاز به ازدواج نیست. بعد پیشنهاد ازدواج یعنی تثببیت رابطه عاشقانه شون. نه تو ایران که توی دختر نميتونی رابطه ازاد داشته باشی و فقط از راه ازدواج ميتونی باهاش باشی. تو که خواستگاری تنها گز

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها