نتایج جستجو برای عبارت :

يک روز مي آيي که من ديگر دچارت نيستم

یک روز می ایی که من دیگر دچارت نیستم 
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم 
یک روز می ایی که من نه عقل دارم نه جنون 
نه شک به چیزی نه یقین مستو خمارت نیستم 
شب زنده داری میکنی تا صبح زاری میکنی 
تو بی قراری میکنی من بی قرارت نیستم 
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد 
گل میدهی نو میشوی من در بهارت نیستم 
زنگار هارا شسته ام دور از کدورت های دور 
ایینه ای روبه توام اما کنارت نیستم 
دور دلم دیوار نیست انکار من دشؤار نیست 
اصلا منی در کار نیست امنم
یک روز می آیی که من، دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی، چشم انتظارت نیستم
یک روز می آیی که من، نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی، نه یقین، مست و خمارت نیستم
شب زنده داری می کنی، تا صبح زاری می کنی
تو بی قراری می کنی، من بی قرارت نیستم
پاییز تو سر میرسد، قدری زمستانی و بعد
گل میدهی، نو میشوی، من در بهارت نیستم
زنگارها را شسته ام، دور از کدورت های دور
آیینه ای پیش توام، اما کنارت نیستم
دور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست
اصلا منی”در کار نیس
یک روز میآیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم!
یک روز میآیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین، مست و خمارت نیستم!
شب‌زنده داری می‌کنی تا صبح زاری می‌کنی 
تو بیقراری می‌کنی، من بیقرارت نیستم!
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی، نو می‌شوی، من در بهارت نیستم!
زنگارها را شسته‌ام دور از کدورت‌های دور
آیینه‌ای رو به توام، اما کنارت نیستم!
دور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در
می‌خواهم برایت بنویسم اما واژه‌ها از قلمم می‌گریزند، جمله‌ها نیمه‌کاره می‌مانند و حرف‌ها ناگفته. دیگر نمی‌توانم از چشمانت بنویسم. اعتراف تلخی است اما انگار تو در من مرده‌ای. قلبم تاریک‌خانه‌ای شده بی‌فانوس؛ می‌تپد اما گرم نیست. خیال آمدنت از سر این همواره مست بیدل، پریده. دیگر به این فکر نمی‌کنم که کجایی، دیگر به این فکر نمی‌کنم که می‌شود از خط لبخندهایت شعر نوشت، دیگر به این فکر نمی‌کنم که من چقدر کنار تو زیباترم. رهایت کرده‌ام
رویای با تو بودن را نمیتوان نوشت، نمیتوان گفت و حتی نمیتوان سرود. با تو بودن قصه ی شیرینیست به وسعت تلخی نداشتن و.و من همچون غربت زده ای در دامان بیکران دریای بی کسی به انتظار ساحل نگاهت مینشینم و میمانم تا ابد و تا وقتی شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشویند و چه احمقانه و چه مشتاقانه در انتظار آن روزم یاد تو پرچم صلحیست میان هجوم بی امان این همه فکر ولی در هیاهوی بی نغمه ی وجودم کسی فریاد میزند. یک روز میاید که من دیگر دچارت نیستم، از ص
گفت: یه عمره دارم نافرمانی خدارو میکنم و عذاب هم نمیشم.اگه گناه کیفر داره پس چی شد؟این خداتون کجاست که منو عذاب کنه.
ندا اومد به پیغمبر خدا که بهش بگو ما خیلی وقته به عذاب های زیادی دچارت کردیم خودت نمیدونی.همین که شیرینی مناجات و امید به لذات اخرتو گرفتیم بزرگترین عذابته.
 میگن بزرگترین عذاب تو قیامت هم اینه که خدا به روی بنده نگاه نمیکنه.
یه وقت فکر نکنیم خیلی کارمون درسته و .‍♂#دلنوشته
یک روز میآیی که من دیگر دچارت نیستماز صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم

یک روز میآیی که من نه عقل دارم نه جنوننه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم

شب زنده داری می کنی تا صبح زاری می کنی
تو بیقراری می کنی ، من بیقرارت نیستم

پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستم

زنگارها را شسته‌ام دور از کدورت‌های دور
آیینه‌ای رو به توام ، اما کنارت نیستم

دور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست
اصلا "منی" در ک
کانال ما در سروش
یک روز بر می گردی و خاطره های پشت سر گذاشته را نظاره میکنی، به دنبال نشانی از من .یک روز برمیگردی و در میان هیاهوی شهر صدایم میزنی به امید اینکه شاید پاسخی بشنوی . چشم هایت در انبوهی از جمعیت سوسو میزند تا شاید کسی شبیه مرا بیابی .یک روز برمیگردی که من دیگر دچارت نیستم و آن روز برای همیشه معنای دیر کردن را میفهمی.صدایم میزنی . نگاهت میکنم .برایم از عشق میگویی از تک تک لحظاتمان.برایم آواز میخوانی ، مثل قدیم تر ها در کوچه ه
قوی تر آمدم اما خداقوت به بازویت
که بردی لشکر قلب مرا با تار گیسویت
نمی دانم میان برق چشمانت چه وردی بود
که هم جادوگران ماندند در تفسیر جادویت
تو آن سیلی و من آوار گیلانم تو میدانی
که هر دم غرق می گردم میان این هیاهویت
نمی دانم کجا آموختی علم قضاوت را
که هر جا بوده حق با من تو گفتی از ترازویت
شبیه تنگ بی ماهی بدون تو چه آرامم
دچارت بودم و در انتظار نوش دارویت
کتابی یافتم در عمق تنهایی” خود از خود
از امشب می شوم با شعرهایم من غزل گویت
محمد امین
امروز،
فقط بهونه اس که از تو بنویسم 
تا وقتی دورم از آغوشت 
از لا به لای این نوشته ها اسمتو دربیارم و سرمه ی چشمام بکنم
همه میدونن که من چقدر عاشقم تورو.❤
که جای خالی نبودنا رو با بغلت پر میکنی
با اینکه موهات یهو سفید شدن هم قد هیجده سالگی من میشی 
و با حوصله کل کل میکنی باهام.
بابا!
درسته که یوقتایی از بغلت میام بیرون
اما یادم نمیره وقتی پر بغض بودم و پاهامو تو شکمم جمع کرده بودم
دستتو پیچک کردی دور شونه ام،همون وقتا که من لبریز بودم از دستای
من ساکت نیستم که سر حرف رو باهات باز نمی‌کنم.من جدی نیستم که بهت لبخند نمی‌زنم. من بیکار نیستم که همیشه من رو نزدیک خودت می‌بینی. من نگاهم به همه نیست که همیشه باهات چشم تو چشم میشم. من خجالتی نیستم که جواب سلامت رو دیر میدم. من ازت بدم نمیاد که نادیده‌ت می‌گیرم.من دوستت دارم.
آمدی و طلوع کردم
دیگر نامرئی نیستم
آمدی و بال دارم
دیگر پیاده نیستم
.
آمدی و آسمانم شدی
دیگر پرنده قفسی نیستم
آمدی و بذر خنده کاشتی
دیگر لب کویری نیستم
.
آمدی و بهشت دیدم
دیگر اهل بندگی نیستم
آمدی و صلح دارم
دیگر پشت سنگری نیستم
جمله‌ی "نباشی،نیستم"وما خبر از مرگ کسی در نبود شما را نمی‌دهداین یعنی نباشی دیگر آن ادم سابق نیستماین که آدم سابق نیستم، یعنی دیگر مثل قبل زندگی نمی‌کنممثل قبل نمی‌خندماز خودم عکس نمی‌گیرمسینما نمی‌رومهیچ چیز سرذوق نمیاوردماهنگ مورد علاقه.غذای مورد علاقه لباس مورد علاقه.هیچ علاقه ایی وجود نداردنه سردی بستنی توی چله تابستان رو حس میکنمو نه گرمای هات چاکلت توی برف زمستانهیچ حسی وجود نداردتوی آینه به خودم لبخند نمی‌زنمشب‌ها
 
بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
من اگر در چشم تو یکتاى عالم نیستم
خرده‌اى بر خود نمی‌گیرم که من کم نیستم
 
علت دل‌مردگى را در خودت پیدا بکن
من دلیل روزهاى سرد و پر غم نیستم
 
با سکوتم حرف‌هایم را بگویم بهتر است
اندکى پیچیده هستم، گنگ و مبهم نیستم
 
روزى آخر زیر بار عشق کم مى‌آورم
بیش از این دیگر حریف دردهایم نیستم
 
گفته بودى تاب تنهایى ندارى، بعد من
چاره کن تنها نمانى، من که آدم نیستم.
 
سیدتقی سیدی
 
 
* منبع: صفحه‌ی اینستاگرام شاعر
این منم. قوی نیستم. دو روز تموم نمیتونم از جام بکنم و زندگی کنم. می مونم توی تخت و تلاش می کنم واقعیتو بذارم یه جای دوری توی مغزم و درو روش ببندم. 
به اندازه کافی قوی نیستم. برای دیدن و شنیدن این چیزا قوی نیستم. برای موندن و مبارزه کردن قوی نیستم. فکر می کردم که فرار نمی کنم و الان تنها چیزی که میخوام راه فراره. اما نگران اینم که برای فرار کردن هم به اندازه کافی قوی نباشم. 
 
 
 
دانلود آهنگ جدید امیر تتلو من به کم راضی نیستم
دانلود آهنگ جدید امیر تتلو به نام من به کم راضی نیستم با لینک مستقیم و کیفیت بالا از رسانه فاز موزیک
من به کم راضی نیستم ♫♪ * ♫♪ من به کم راضی نیستم
دله من بدجوری مرده ♫♪ / ♫♪ ولی خب بد جوری زندگی می خواد !!
Download New Music Amir Tataloo – Man Be Kam Razi Nistam

ادامه مطلب
سه شنبه اى دیگر نیز بى حضور نازنین مولایمان (عج) سپرى شد! 
این سه شنبه به تاریخ ۷ مهرماه، با پذیرایى " چای و دمنوش " میزبان رهگذران "خیابان ورزش شیروان"بودیم. 
این هفته  به نیت ظهور مولایمان، عطر انتظار یوسف زهرا (س) را در کوچه پس کوچه هاى شهر پراکندیم.
منتظر حضور همشهریان عزیز سه شنبه ها در سطح شهر شیروان هستیم 
کودک بودم اما از همان عالم بچگی دچارت شدم! 
هرگاه شمارِ بی نهایت گناهانم، امیدِ بازگشتم را ناامید می کرد، آوایی در دلم می گفت :
هنوز پدر
قوی تر آمدم اما خداقوت به بازویت
که بردی لشکر قلب مرا با تارِ گیسویت
 
نمی دانم میان برق چشمانت چه وردی بود
که هم جادوگران ماندند در تفسیر جادویت
 
تو آن سیلی و من آوار گیلانم تو میدانی
که هر دم غرق می گردم میان این هیاهویت
 
نمی دانم کجا آموختی علم قضاوت را
که هر جا بوده حق با من تو گفتی از ترازویت
 
شبیه تنگ بی ماهی بدون تو چه آرامم
دچارت بودم و در انتظار نوش دارویت
 
کتابی یافتم در "عمق تنهایی" خود از خود
از امشب می شوم با شعرهایم من غزل گویت
 
"
نه.من دیگه اون #آدم_سابق نیستم .
یعنی نباید باشم.
نیستم 
نیستم
نباید.
عوض میشم.
این رو همتون میفهمید.
میفهمید و یه روزی به تمام اون لحظاتی که مسخره م کردید ،میخندید.میخندید.
چون منِ من خودش رو شناخته و حالا وقته درست کردن خودشه!
من میتونم 
به خودم ثابت میکنم.!♤
۱۶ فروردین ۹۸ ، ۱۶:۴۸ 
در راه برگشت از اصفهان به تهران
گفتی من مش حسن نیستم، من گاو مش حسنم! یعنی که من زبان نیستم، دیوار زبانم.
دارم با کلمات بازی میکنم مثل کسی که انگشتان پایش را (حتی اگر مطمئن باشد بیش از ده تا نیستند) هی میَشمارد تا زمان بخرد. چک کردن اینستاگرام هم در این وقت شب برایم همین حکم را دارد. 
احساس رقیقی دارم هر چند رقیق‌القلب نیستم. حس می‌کنم پوست تنم در امتداد هوا کش می‌آید و در این ساعات که جهان کند شده، به صورت اسلوموشن مثل مگسی در بشقاب سوپ در فضای اطرافم غوطه میخورم. 
 
سنگینم. بارِ حضورِ آدماییو تو زندگیم تحمل میکنم که میانگین لبخندامو ۶۲ درصد کم کردن. فکرمو ۸-۷ ساعت در روز درگیر این سوالا کردن که من دوست داشتنی نیستم؟ باهوش نیستم؟ جذاب نیستم؟ حتی مهربون هم نیستم؟! این افکار واقعی ان؟ نه واقعا. اینارو تعاملات غلط با آدمهای غلط میسازن.حالا باید تعاملات غلطمو حذف کنم، بعد ماه ها خودمو ریکاوری کنم و بعد، دعا کنم خدا بهم علم غیب» عطا کنه که بتونم قبل از این ماجراها بفهمم اونی که دارم بهش بی دلیل و بهونه هدیه م
من نیستم مانند تو، مثل خودم هم نیستم
تو زخمی صدها غمی، من زخمی غم نیستم
با یادگاری از تبر از سمت جنگل آمدی
گفتم چه آمد بر سرت؟ گفتی که محرم نیستم
مجذوب پروازم ولی دستم به جایی بند نیست
حالا قضاوت کن خودت، من بی‌گناهم، نیستم؟
خواندی غزل‌های مرا، گفتی که خیلی عاشقم
اما. نمی‌دانم خودم. هم عاشقم هم نیستم

نجمه زارع
مذهبی، اسلامگرا، انقلابی و میهن‌دوست قطعاً هستم؛
سنّتی، پان‌اسلامیست، محافظه‌کار و ناسیونالیست قطعاً نیستم؛
حزب‌اللهی، اصولگرا، اصلاح‌طلب و روشنفکر هم نمی‌دانم هستم یا نیستم؛ شاید باشم، شاید نه. چرا که متأسّفانه هنوز که هنوز است، تعاریف روشنی ازشان ارائه نشده است که مورد قبول همۀ موافقان و مخالفانش باشد.
ضوابط اختصاصی کفالت مادر1- شروط اصلی برای بهره‌مندی از معافیت كفالت مادر كدامند؟ جواب : الف) مادر به سبب طلاق یا فوت همسر فاقد شوهر باشد. ب) مشمول تنها فرزند ذكور بالای 18 سال برای مادر باشد. 2- مدت معافیت كفالت برای مادر چه مدتی است؟ جواب : الف ) درصورتی که 30 ماه از تاریخ ثبت طلاق گذشته باشد معافیت دائم تعلق خواهد گرفت . ب ) درصورتی که از تاریخ ثبت طلاق کمتر از 30 ماه گذشته باشد معافیت موقت به مشمول تعلق خواهد گرفت . 3- در چه صورت معافیت موقت 30 ماهه به
من خوب نیستم، با این‌حال از صدای گنجشک‌ها لذت می‌برم و منتظرم تمشک‌های ملس جنگلی از راه برسند، می‌خندم و مادربزرگ را سفت و سخت در آغوش می‌گیرم. من خوب نیستم، با این‌حال به کاکتوس‌هایم آب می‌دهم و با یادآوری اینکه تولد امسالم در روز پنج‌شنبه است، لبخند می‌زنم. حال آدم‌ها را می‌پرسم و وقتی جواب نمی‌دهند، به تریج قبایم برمی‌خورد و سعی می‌کنم قدر آدم‌هایی که حال مرا می‌پرسند بیشتر بدانم. به گمانم زندگی همین است. مجموعهٔ خوب‌بودن‌ها
دلم میخواست حقیقتا از این برفی که داره به زیبایی میباره لذت ببرم.‌.
مدتهاست فکر میکنم یه جایی اشتباهی قرار گرفتم!
یه چیزایی این وسط با روحیاتم اصلا جور نیست
چند روز اخیر باز افکار و احساسات عجیب و غریب سراغم اومده
شایدم عجیب غریب نیست!
اینکه دنبال تفریحاتی که خیلیا هستن نیستم
دنبال هیچ رابطه خاصی نیستم
دنبال مد و تشریفات و تجملات نیستم
دنبال قر و فر نیستم
اصلا این چیزا حالمو خوب نمیکنه
و اینکه یه دختر مجرد تو این سن دنبال این چیزا نباشه انگا
دانستنی؟
آیامیدانید؟ احتمال دارد درسال 6000میلادی علم به حدی پیشرفت كند كه خودرو ها دیگر استفاده نشوند و انسان توسط موج برروی زمین باسرعت بالا حركت كند!!!!!!!!!!
آیامیدانید؟ ترانزیستور قطعه ای الكترونیكی است كه توسط این قطعه انقلابی درجهان ایجادشد وباعث بوجود آمدن عصر اطلاعات وارتباطات شد.تمام وسایل الكترونیكی ارتباطی برای ایجاد ودریافت امواج ازاین قطعه استفاده میكنند.
آیامیدانید؟اگر از زمین فراتر وبسیار زیاد دور شویم  آسمان ها را به صورت
+خب یه چیزی خوندم.به خودمون توهین نکنیم.کسی که به خودش توهین میکنه بی ارزشه. پس از بقیه که براش ارزش قائل بشن نباید داشته باشه.پس من حرفامو پس میگرم.من احمق نیستم.وقیح نیستم.اعصاب خورد کن نیستم.بی ارزشم نیستم.فقط یه ادمم که نمیدونه داره چه اتفاقی میفته و اشتباه کرده یا شایدم اتفاق خوبی براش بوده که یه نفرو از دست داده.این ادم خودش میدونه گم شده.از گمشده ها چیزی بیشتر از پیدا شدن نخواید و چیزی بیشتر از اونم بهشون نگید تا وقتی که پیدا بشن و اونموق
سلام یه لحظه یاد آهنگ حضرت شایع افتادم، که میگفت،من اخراجی نیستم،، پسر حاجی نیستم، نمیدونم همین بود یا چیزه دیگه،ولی میدونم پسر حاجی نیستم چون پولشو نداشتیم که بفرستیمش، اگه هم داشتیم نمیذاشتیم بره آخه با این کار عمو حسن همه ملت مستحق شدن، بهرحال پسر حاجی نبودیم،ولی انگار اخراجی هستیم، از زندگی،از خوشی،همین که یه ذره حالمون خوب میشه،یکی میاد میرینه
ادامه مطلب
باید بگم که 
مهربانم اما احمق نیستم .
سکوت میکنم در مواقعی اما نادان نیستم .
خشمگین و اعصبی می شوم اما بی تفاوت نیستم .
می جنگم اما خنجر از پشت نمیزنم 
می بخشم اما فراموشکار نیستم .
تهدید نمی کنم در صورت وم عمل کردن را ترجیح میدهم
عقیده و باورهایم خودم‌ را می گویم و جار میزنم چون ترسو نیستم .
در زندگی ام هیچ وقت فیلم بازی نکردم همینه که هستم و رفتارم مختص خودم هست . تهمت نمی زنم و دروغگو نیستم
چون به محکمه الهی ایمان دارم‌ ‌
ظلم نمی
نصرتِ رحمانی می‌خونم:
 
من خسته نیستمدیریست خستگی‌امتعویض گشته است به درهم‌شکستگی.من خسته نیستمدرهم‌شکسته‌اماین خود امید بزرگی نیست؟
.
ای دوستاین روزهابا هرکه  دوست می شوم احساس می کنمآنقدر دوست بوده ایم که دیگروقت خیانت است
شاید ما رو می‌گه کی می‌دونه؟ حداقل دیگه خودمم گاهی نمی‌فهمم الان تو چه وضعیتیم؟ قرمز ؟ آبی؟ زرد؟ سبز؟
هئی. همه آلودگیست این ایام. 
مهم‌ترین جایی که تا به حال از من مطلبی خواسته تا برایش بنویسم، نشریه‌ی ماهانه‌ی دانشکده‌مان بود که سردبیرش که از قضا با هم دوست هستیم از من خواهش کرد که چیزی برایشان بنویسم. من هم با توضیح این‌که من این‌کاره نیستم و به اصرار دوستم چند خطی نوشتم و برایشان فرستادم. تا اینجای کار همه چیز عادی است، اما نکته‌ی ماجرا این‌جاست که چیزهایی نوشته بودم که گویا به مذاق آن بالا بالایی‌ها خوش نمی‌آمد و دردسر می‌شد و خب طبیعی است که مطلبم را منتشر نک
یکی از ایرادهای اساسی من اینه که بلد نیستم زیبا حرف بزنم!!
دیدین بعضی ها ساده ترین مفاهیم رو با بهترین شیوه بیان میکنند، من اینطوری نیستم!:(
دلایل و ریشه های این ناتوانی بماند، ولی باید تمرین کنم، پیشنهادی در این زمینه دارین؟
امام_موسی_صدر
ابتدای صبح بـود ، کسی خدمت سید موسی آمدو فریاد میزد به خدا قسم تو مهدی #موعود هستی. سید بسیار خونسرد وبا کلامی نافذ، خیلی ساده، منطقی و با لـبخندی ملیح به آن مـرد گفت که من مهدی موعود نیستم .
اماآن شخص دست بردار نبود! سپس سید موسی رو به آن مرد کرد و گفت
ای مـردِ عرب‌ به تو می گـویم که مـن صاحب امان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیستم و این هم از دو حالت خارج نیست
یا راست می‌گویم، که در این صورت مهـدی‌ موعود عجل ‌الله تعالی فـرجه ا
مهمه که آدم بدونه آدمه چه کاری هست آدم چه کاری نیست
مثلا من آدم دل شکستن و نیش و کنایه زدن نیستم آدمش نیستم بعضی از این آدمش نبودنا همون بهتر که نباشی مثلا آدم دروغ گفتن نیستم خیلی بده خیلی ضربه میخورم ولی خب نیستم 
ولی بعضیاش بده باید باشی مثلا آدم روز نیستم شبا بیشتر بیدارم خب خوب نیست 
آدم ورزش نیستم 
آدم زود رها کردنم زود ولش میکنم هرچی . به واقع هیچی رو به آخر نرسوندنم آدم زود ناامید شدنم و بعد جا زدنم این روزا خیلی این حس و حال رو توی خود
سلام
این من نیستم،منِ چند ماه پیش و یا سالِ پیش نیستم،اتفاقات بسیاری گذشته که تغییرات عجیب و تجربیات گرانبهایی کسب کردم،به گمانم از شهریور پارسال یا دی ماه سال گذشته یا ابان ماه امسال به شدت بزرگ شدم و محدثه گذشته نیستم،رنگ ارزوهاورویاهایم تغییرکردن ودیگر ادامه تحصیل در کشور سوئد جز ارزوهایم نیست حتی دیگر اصراری ندارم که در پژوهشکده رویان مشغول بکارشوم،من ازاین همه بزرگ شدن میترسم و در تعجبم،این روزهاکه بزرگ شده ام فقط دلم میخواهد خاطر
دارم فکر میکنم از نظر مادی اون قدر ثروتمند نیستم که
پول بالای شیرینی بدم و در عوض ویتامین های اساسی بدنم را از دست بدم
پول بالای چیپس و پفک بدم و فشار بالای خون بدست بیارم
اون قدرم بی عقل نیستم که پول بالای آجیل بی کیفیت بدم و در عوض انگل بگیرم و قارچ!
خدایا قبل از پول مرا عقلی ده که آن به
سلام
حدود یک ماهی است که مرخصی هستم. در این یک ماه انواع دورهمی ها و شب نشینی هاو گعده هاو خوش گذرانی ها را تجربه کردم خداروشکر
اما نکته ای که همیشه با من وجود داشت این بود که من ته دل هیچ وقت خوشحال نبود خیلی وقت است که با تمام وجود خوشحال نیستم. از وضعیت موجود بهره می برم. وقت را غنیمت می شمرم و هوش میگذرانم اما به هیچ وجهی خوشحال نیستم
ماه بعد این موقع حتی سرباز هم نیستم و زندگی روی بی رحمش را بمن رنشان خواهد داد و من اگر تا ان موقع کار پید
سررسید
اختصاصی و سالنامه همان دفترچه یادداشت روزانه است، با این تفاوت که هر صفحه
آن دارای تاریخ است؛ البته امروزه بر اساس کاربردهای زیاد در مشاغل، انواع مختلف سررسید به بازار آمده‌اند که در ادامه به
شرح آن‌ها می‌پردازیم. همچنین به خاطر کاربردی بودن و همچنین عمر طولانی ( یک سال
) می‌تواند به‌عنوان یک محصول تبلیغاتی نیز مورد استفاده قرار گیرد.

سررسیدها را می‌توان برحسب اطلاعات صفحات
داخلی، جنس جلد، نوع صفحات، نوع چاپ، اندازه چاپ و ن

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها