نتایج جستجو برای عبارت :

شوانه او دلیی من له فکری او گوله دا

اولین تجربه‌م از دیدن یه مریضی که متانول خورده، افتضاح بود.آقای ۵۱ ساله، دیروز عصر یه شیشه الکل (که روش نوشته بوده اتانول ۷۰٪) رو خورده. شب دچار تهوع و استفراغ و دل‌درد شده.فردا صبح علائمش بدتر شده. رفته درمونگاه، دکترِ اونجا به سرم زده و چنتا مولتی ویتامین، و بعد از یه ساعت مرخص کرده.همونجا مریض گفته که چشمم همه جا رو آبی می‌بینه.چند دقیقه بعدش گفته کور شدم.و چند دقیقه بعدش، توی آمبولانس، افت هوشیاری پیدا کرده.وقتی من دیدمش، دست و پاش جمع شد
خوابم نمی‌برد. اشک هام گوله گوله می‌ریزد روی بالشت، گوشه متکا را گاز می‌گیرم که صدای گریه هایم بلند نشود و به این فکر میکنم که گندِ گناه هایم قرار است از کجایِ زندگی ام بالا بزند و دقیقا کجایش را به آتش بکشد؟ 
آه اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل النقم 
من از حرمِ فاطمه اُخری آمده ام :) 
گفته ام که حاجت روایمان کنید خلاصه ، گفتیم که اگه ممکنه مارو هم زودی دعوت کنید حَرم برادرتان   :) 
خلاصه دعا کردم و گوله گوله اشک ریختم :)
و چقدر الان دلم حرم میخواد ، دلم میخواد باز دنبال صحن ِ انقلاب بگردم ، اخه هرسری گم میشم :)
نیامده ام ولی تو پناهم‌بده :) 
عکس:حرم حضرت فاطمه ی اُخری
عاشق روزایی هستم که برف گوله گوله میباره. این روزا بخاطر سال نو میلادی کارتنای با تم کریسمس که توش از برفه نشون میده و من مست میشم. برفم که میباره پرده ها رو میزنم کنار که لحظه به لحظه تماشاش کنم. ظهر برگشتنی برف تموم شد. بچه ها رفتن آهن ربا بخرن که بعدش هوس کردن برف بازی کنن. سه تایی بازی میکردن و من تو ماشین بودم و مست صدای خنده و شادی جوجه ها. چیزی که میدیدم کل زندگی من بود سریع گوشیمو برداشتم و فیلم گرفتم از کل زندگیم. این فیلم شده شارژر من. الا
از چند روز پیش شاید نه ام به بعد یا کندی کراش بازی می کنم یا کندی کراش بازی می کنم یا کندی کراش بازی می کنم یا تتریس جورچین می کنم یا وقتی از زور درد گردن دستم را می بندم و آویزان گردنم می کنم و دیگر کار خاصی ندارم انجام بدهم گوله گوله اشکم سرریز می شود. دقیقا هم نمی دانم چه مرگم است. هی به ذهنم خطور می کند اگر چنین بود چنان می کردم. اگر فلان بود بهمان می کردم. اگر می شد اگر می توانستم و از این دست افکار هی در ذهنم متبلور می شود و از چشمم فرو می چکد.
مدتهاست هیچ جایی نمی‌نویسم اما الانه که از درد خفه شم باید حرف بزنم با یکی بگم که دلم تنگه، که تنهام که تو تاریکی دارم گوله گوله اشک میریزم که می‌خوام از یاد ببرم همه هیچه و بس اما واقعیت اینه که همه هیچه و بس. می‌خوام همین حالا بمیرم. یعنی یه آرزوم هم نمی‌بایست تو این دنیا فی‌الفور مستجاب شه؟ 
آخ آخ آخ درد دارم دل تنگم و می‌دونم همه هیچ و این یعنی "بن بست"یعنی ته خط یعنی هیچی این زندگی نداره بهم بده.
دیشب رفتم لانچر ۵. خوب بود بد نبود. تو ب
ببینم.
شما هم هر دو ثانیه وبلاگتون رو باز می کنید، قربون صدقه قالبش میرید، باهاش انرژی می گیرید، و شانسی یکی از پستاتونو میخونید و کیف می کنید؟
.
درس مطالعات اجتماعی دیروز درباره مواد مخدر و اعتیاد بود. نمی دونم چرا احساس می کنم تو کل کلاس نگاها رو من بود.به نظرتون بو کردن کتاب اعتیاداوره؟ آخه نمی دونم چرا هروقت کتاب نو و جنس خوب بو می کشم، همه جا پر حباب میشه :)
-----
ادر حال حاضر اتاقم اوتاکو های ژاپنی رو رو سفید میکنه. بسته های چیپس و پفک گوله
هیچ وقت فکر نمیکردم این سریال گوله گوله اشکم رو سرازیر کنه. غمگین ترین و شیرین ترین عاشقانه ای که دیده م و شنیدم. دیشب آخرین قسمتش بود و تموم شد. بعد از سریال فرندز این دومین سریالی بود که به خاطر تموم شدنش گریه کردم. حسودیم میشه به کسایی که برای بار اول میخوان ببینن این رو.
+ به شدت پیشنهادی .! 
+ لینک دانلود
پنج سال
شصت ماه
چهارصد و بیست هفته
هزار و هشتصد و بیست و پنج روز
چهل و سه هزار و هشتصد ساعت
دو میلیون و ششصد و بیست و هشت هزار دقیقه
صد و پنجاه و هفت میلیون و ششصد و هشتاد هزار ثانیه
بسه دیگه .
همچین زمان کمی نیست!

تا چقدر میتونیم دووم بیاریم !؟
چقدر اهل خطریم !؟
یاد اون شعره افتادم که میگه محبوب من مبادا مرد خطر نباشی !

خطاب به خودم
هه پسر ! بازیگر خوبی میشی !
میای وسط هال و از بازی پینگ پونگ کفترها حرف میزنی و مثل همیشه به این سریال های صد م
از فردا چنین می شود:- سلام.
-  علیک سلام
- سجلتو بردار بریم :)))))
- کجا؟! می خواین چیزی به نامم کنین؟!
- آررررره. خودمو.
+ خدایی فردوس دیشب یه گوله (گلوله!) نمک بود. گوگولی با اون مارک کت و شلوار و حساسیتش روش و اون عطر زدنش و اون بهشت نرفتنش :)))
روحم شاد شد :)
خوب نیستم.نمیدونم تا کی باید هی حرفامو قورت بدمتا کی بغض بشنگوله بشن و خفه ام کنن.قلبم درد میکنهاز اینکه هی به حال خوب بقیه فکر کنم از اینکه جواب چیزی شده؟؟؟ بشه :ی ذره خستم.هوووف.
کاش میتونستم جای بغضمخودمو قورت بدم.کاش میشد تموم شمکاش میشد.
قطراتم اشکم گوله گوله میاد پایین
چه حال غم انگیزی دارم منمن لیلام۱۹سالم هست:)
گاهی وقت ها باید کنار گذاشت همه چیزها و فقط خودت
را نگه داری برای ثانیه ای.من خوشحال نیستم.ادای خوشحال هارو 
درمیارممن خوشبختم؟
نه
دلم عین یک گنجشک تازه به دنیا آمده است،،همانقدر کوچک همانقدر
ترسیده،،باهمانقدر تپش قلب بالا
این دنیا چیز خوبی نبوده برای منبدو تولد از پا گذاشتن به این دنیا
هراس داشم و با کلی جیغ و چشمانی گریان مرا به زور به این دنیا 
آوردند و
این اخر هفته هم نشد که درس بخونم
البته تا اخر شب یه چند ساعتی هنوز وقت هست
مصی بیچاره اومد و تمام خونم رو تمیز کرد و رفت
حقیقت اینه که بهش حق میدم که غصه ام رو بخوره و نگرانم باشه ولی برای نگرانیش کاری از دستم بر نمیاد
عصری که تو خونه تنها شدم رفتم کنار پنجره نشستم نمیدونم چرا یهو دلم پر از غصه شد و اشکام گوله گوله اومد پایین 
اینجور مواقع معمولا خوندن یه دعایی چیزی معجزه میکنه. یه چیزی مثل گوش دادن دعای مشلول صوتی.
از فردا که برم سر کار دقیقا ی
*دیروز زنگ اول قرآن داشتیم. یکی از بچه ها حالش خوش نبود. معلم قرآنمون با بچه ها رفیقه. پرسید چی شده؟ دختره زد زیر گریه. داشت گوله گوله اشک می ریخت. خودش حرفی نمی تونست بزنه از بس که گریه می کرد. پشت سری ما دوستش بود. گفت پسرخاله ش مرده. به همین راحتی. گفتم چند سالش بود؟ مریض بود؟ همون لحظه معلممون هم همین سوال رو از اون دختره پرسید. گریه ش شدیدتر شد، گفت دو سالش بود. آب جوش ریخت رو تنش، سوختگی ش زیاد شد و از کنترل خارج. خودم هم نمی دونستم چرا دارم گر
 
 حال معتادی رو دارم که یه روز صبح بلند میشه و می خواد اعتیادش رو بذاره کنار ، یهویی و بی مهابا . با ذره ذره آبی که می خوره این سم از بدنش میاد بیرون ، تک تک سلول هاش از درد مچالش میکنن و تا ساعت ها و روزها حتی  له و دردناک تو خودش گوله میشه . این قدر باید تحمل کنه که بیاد بیرون این عادت دردناک و پر از وسوسه . وسوسه ای به وسعت رسیدن به رویایی دور
 
 
 
حتی اتاق خودمم واسم غریبه س.
در و دیواراش،وسایلش؛انگاری هیچ کدوم مال من نیستند.
اینجا هم احساس آرامش و تعلق خاطر ندارم.
فکر میکردم امشب که بعد از سه هفته رو تخت خودم میخوابم خوشحال خواهم بود؛ولی باز هم گوله های اشک مهمون گونه هام شدن.
چه بی رحمانه تنهام.
 
 
** شکر نعمت نعمتت افزون کند/کفر نعمت از کفت بیرون کند **
++ خدایا هزارمرتبه شکرت میکنم واسه وجود مامان و بابام!
این چسناله ها رو رو حساب ناسپاسی نذار :(
خودم رو رها کردم و از میدان زندگی خارج شدم.از بیرون به خودم نگاه می‌کنم،بدون هیچ تعصب و سوگیری خاصی.سختِ اما همه‌اش برای پیشرفت خودمِ.یک سری راه‌های نرفته و کارهای انجام نشده اطرافم رو شلوغ کردند.مثل یک عالم پرونده می‌مونن،پرونده‌هایی که کف این اتاق رها شدن و به عمد نادیده گرفته می‌شن.یکی از اون‌هارو از روی زمین بر می‌دارم.پرونده‌ی یک کار ناتمام هست.به عنوان یک آدمی که "من" نیستم بهش نگاه می‌کنم.اوضاع خیلی بد نبوده و جا برای پیشرفت وجو
با دست که صندلی رو هل دادی عقب و حتی برنگشتی بهم نگاه کنی و از در زدی بیرون، فهمیدم که نبودنت یعنی چی.
حالا من اینجام؛ مغموم، شبیه این صندلی روبروم. به هیچ جایی تعلق ندارم و بی مفهوم شدم بدون تو.
زندگی‌ام هم شده شبیه اون پیرهن سفیدت که آویزونه پشت در، چروک تر از همیشه اس، خسته تر از همیشه.
بعد اینکه در رو محکم کوبیدی، من لبه تخت نشستم و گوله گوله اشک می‌ریزم و تو هر جای این شهر که وایسادی، اگه صدای بارون رو می‌شنوی، می‌خوام بهت بگم که توی این خ
اولین بار که این جمله رو شنیدم ، هشت سالم بود .مادر بزرگ همونجوری که چادر نخی گلدارش رو روی سرش میکشید از پستو بیرون اومد و رو به عصمت خانم که لپاش گل انداخته بود کرد و گفت:
" تا کی آخه؟ بسه . خسته نشدی از کتک خوردن؟ هلاک شدی ، جوونیت رفت واسه ی یکی بمیر که برات تب کنه"و عصمت خانم که اشکاش گوله گوله میریخت روی لپای سرخش تند تند می گفت :نمیتونم بالاخره بابای این بچه هاس لابد قسمت منم این بوده.تازه من آدمش نیستم!
و من وقتی تو حیاط قدیمی مادر بزرگ وسط ب
پتو رو کشید سرش و گوله شد گوشه ی تخت.
بعد دستشو آورد بیرونو عروسکشو ورداشت و برد زیر پتو.
بعد با صدای خفه گفت، عمه! بآب!.
ده ثانیه بعد پتو رو زد کنار و گفت: صب شد! صبونه بخوریم. نون و آمه!
و ادای غذا خوردن درآورد.
دو دقیقه بعد دوباره گفت: بآبیم و پتو رو کشید رو خودش و عروسکش.
و ده ثانیه بعد.
نون و آمه (خامه)، نون و ارده و نون و پنیر رو خوردیم.
واسه صبحانه روز چهارم من پیش قدم شدم و گفتم: بونگا بخوریم! (تخم مرغ) 
قبول کرد. منم طبق سه روز گذشته: ادای غ
بسم الله الرحمن الرحیم
اونشب که حرم بودم دررابطه با پستم جناب ناشناسی توصیه هایی کردند 
و خداخیرشون بده.
نه اینکه بیان بگن شما این کارو میکنین اشتباهه نکته هایی رو ذکر کردند که خوب بود و چون نکته بود و جوری بود که مثلا من خیلی خوبم(الکی) و ازین باب وارد شدند:)) باعث شد من که کمی انتقاد ناپذیرم استقبال کنم و پست اونشب رو رمز دار کنم
اما کلا یه موضوعی چند وقت ذهنم رو درگیر کرده و اون نوع صحبتم در این فضا هست
مشکلی که دارم جدی صحبت کردنه یعنی نمیتو
بسم الله الرحمن الرحیم
اونشب که حرم بودم دررابطه با پستم جناب ناشناسی توصیه هایی کردند 
و خداخیرشون بده.
نه اینکه بیان بگن شما این کارو میکنین اشتباهه نکته هایی رو ذکر کردند که خوب بود و چون نکته بود و جوری بود که مثلا من خیلی خوبم(الکی) و ازین باب وارد شدند:)) باعث شد من که کمی انتقاد ناپذیرم استقبال کنم و پست اونشب رو رمز دار کنم
اما کلا یه موضوعی چند وقت ذهنم رو درگیر کرده و اون نوع صحبتم در این فضا هست
مشکلی که دارم جدی صحبت کردنه یعنی نمیتو
هشدار: پست حاوی الفاظ حال به هم زن میباشد :D اگر در یک ساعت آینده قصد دارید چیزی بخورید لطفا نخونید پست رو.
 
خانومهایی که پسر سیبیلو دوس دارینمن یه بار سیبیل گذاشتم ، موقع فین کردن انقدر اندماغم لای سیبیلام گیر کرد آخر موزر رو گرفتم از ته زدم اون شراره های آتیش رهحالا اندفعه سر میز شام عاشقانه تر زل بزنید به سیبیلای آقاتون
 
پینوشت: جالبه هرچی فکر کردم لغت مودبانه ای برای اندماغ پیدا کنم چیزی به ذهنم نرسید :/ فینگیلی و گیگیلی شنیده بودما ولی او
فقط برای توفقط برای تویی که ذره ذره از وجود نازنینت کاسته شد تا من بزرگ شدم.
ذره ذره از وجود نازنینت کاسته شد تا با خودت کنار بیای و من رو راهی کنی
باز هم ذره ذره از وجودت داره کاسته میشه بخاطر ارزوهام.
من نمیدونم که مادر بودن یعنی چیولی خووب میدونم که نبودن صمیمی ترین دوست یعنی چی.ادم به زور میتونه با نبود صمیمی ترین دوستش کنار بیاد,همنوطور که من دارم با نبودت  در کنار خودم, کنار میام و همچنین خودت در نبود من.اما نمیدونم خدا که صب
چهارتا آدامسو با هم گذاشت تو دهنش. اونقدر دهنش پر بود که نفسش در نمیومد.
یه ده دقیقه ای آدامسها رو جوید و بعد روش کم شد. مامانشو صدا کرد و اون گوله ی بزرگ صورتی رنگو بعد از کلی فشار دادن و چلوندن انداخت کف دست مامانش و گفت: دیگه نمیخورم.
مامانش چندشش شد و یهو از دهنش پرید: اه! کثافتکاری نکن!.
جوجه در جا گفت: کثافتکاری؟!.
همه مون سکوت کردیم. هیشکی جواب نداد.
دوباره گفت: کثافت؟!.
همه به افق خیره بودیم.
زیر چشمی دیدمش که روشو کرد به پنجره و در حالی که
1. ایکی گون اؤنجه تورکان شورآی* ی گؤردوم. گلمیشدی من ایشلین یئره. بیر دانا فورم آلمیشدی دولدوروردی. فورمو دولدوردی خدافظلشدی، گئتمک ایستینده، اونوتموش آپاریردی. بیر آن فرقینه واردی و خودکاری گوله گوله قایتاردی. بو آرادا من اونون گؤزللیگینه قاپانمیشدیم. قاچاقدان اونا باخیپ و گؤزومی بیله‌سیندن زور آییرابیلیردیم! البته ائله اوولدن تانمیادیم کی بو خانیم تورکان شورآی‌دیر. ایسیراغا گوندن فیکریمی درگیر ائلیندن سونرا، نهایت دونن آخشام بیلمیش
1. باشیم چوخ شلوغ اولور، دا چوخدانیدی سؤزبازی اؤتورموشدوم. گئچن هفته راست‌گله سؤزبازی چک ائله دیم و بو صحنه ایله مواجه اولدوم:
 
اوولده شوک اولدم! بیرآز او ال بو ال، ایمئیل میمیئلی چک ائلیندن سونرا گؤردوم کی بلی»، هاست سؤزبازی سیلیپ! هن، بو راحاتیغا، هاست سؤزبازی سیلیپ! تصویرده اولان جمله اشتباه جمله‌دیر کی دییر سایتین یییه‌سی، سایتی سیلمیش!» سایتین یییه‌سی سایتی سیلمه‌میش ده هاست اونی سیلمیش! آما نیه سیلمیش؟! چون سایت ریپورت اولموش!
مقتل باید آرام اوج بگیرد. فکر کن نشستی مقابل امام صادق. داد می زنی؟ اصلاً شاید بهتر باشد روی صورتت یک تبسم باشد از غم. خودت گوله گوله اشک بریزی و با آستین های بلند قبایت آب بینی و چشمت را پاک کنی و همان طور مقتل بخوانی. تصویر کنی که آقا به زخم های شکم شان نگاه کردند. روی اسب شان خم شدند. در همان حال خمیده به خیمه ها نگاه کردند. چشم هاشان سیاهی رفت. دست شان ضعف کرد. شمشیرشان افتاد. اصلاً شمشیر را تصویر کنی وقتی می افتد روی زمین. هلهله ی لشکر خصم را. ش
این چند روز روبراه نبودم و بیماری انسان گریزیم عود کرده بود و دلم تنهایی میخواست.چهارشنبه تولد دخترجان بود و دقیقا صبح همون روز وقتی رفته بودیم بیرون با میم سر یه موضوع مسخره بحث مون شد و رفتیم تو فاز دلخوری.با این حال کیک و شمع و بادکنک و از این چیزا هم گرفتیم و بچه جان وقتی از مدرسه اومد سوپرایز شد.
پنج شنبه یهویی تصمیم گرفتیم بریم خونه ییلاقی و وسایل رو جمع کردیم و زدیم به جاده.هوا اونجا خیلی سرد بود و شبمون کنار آتیش شومینه و زیر پتوی گرم و
تقریبا یادم رفته بود که چقدر شب های پنجشنبه، وقتی میدانی فردا تا لنگ ظهر خواب آزاد است، خوش میگذرد. وقتی زیر پتو گوله میشوی و تو وبلاگ های ملت فوضولی میکنی. وقتی میتونی به این فکر کنی که چقدر اعصابت از دست خدا خورده ولی بهش میگی:چقدر معلم اجتماعی باحالی ساختیا.
ولی واقعا.خدا خیلی واسه جغدا پارتی بازی کردیا. کلی شبا بهشون خوش میگذره. وقتی به معشوقه هرودوت گرفته تا مسواک حضرت محمد، فکر میکنی یا تصور میکنی اگه یه خانوم غیبتوی دوران کوچه نشینی و
پسرخالهٔ نه ده سالم داره با تبلتش فوتبال بازی می‌کنه. می‌گه جام جهانیه. من فرانسه‌ام. ایران هم هست توش»، بازی می‌کنه و گلایی که می‌زنه رو نشونم می‌ده. بازی بعدی، بعدی و بعدی.‌ بعد یهو با ذوق می‌گه ببین من و ایران رسیدیم فینال! من از قصد می‌بازم که ایران برنده شه» :)
و بدین ترتیب، سال جدید با یه گوله حس خوب شروع می‌شه :)
 
+ روز آخر سال با یکی از بچه‌ها رفته بودم بیرون. بهش گفتم بیا بریم یه روسری خوشحال بخریم. دلم یه روسری خوشحال می‌خواد.»
آخرین باری که برف بازی کرده بودم کی بود؟با سمانه و دخترو پسر های محل داشتیم برف بازی می کردیم.ژاکت سورمه ای تنم بود و لپ های م گل انداخته بوداز سرمادختر و پسر همسایه عاشق هم بودند و برف بازی بهانه ی بود برای با هم بودنشان.آقا جان گوله برف های که به سوی هم پرت می کردیم و می خندیم دیدتوی سکوت رفت خانهچیزی نگفت نه آن شب نه هیچ شب دیگریصدای خنده های مستانه مان توی محل پر شده بود.هوا سرد شده بود اما کسی دلش نمی خواست برودچند سالم بود
 
گرانول نوعی از ساختاریست که در پلیمرها وجود دارد. ساختار گرانول به صورت دانه دانه بوده که در تولید بسیاری از مواد پلاستیکی کاربرد دارد. در واقع گرانول ها به شکل دانههای گوله‌ای شکل هستند که برای تولید مواد مختلف به اشکال مختلف در می‌آیند. در واقع جنس مولکولی گرانول ها هر نوع پلاستیکی می تواند باشد اما ساختار گرانول فقط به نوع خاصی اطلاق می‌شود که شکل گوله‌ای داشته باشد.
امروزه در صنعت محصولات بسیاری تولید می‌شوند که برای تهیه آنها از م
یکمی مغرور  هستم ،از آن دسته دختر هایی که دنبال هیچ مردی نمی روند چه دوست پسر یا نامزد یا شوهر مادرم میگوید اخه دختر اخر این غرورت کار دستت میشه ،ناز کن ولی نه دیگه اینقدر ،زیر لب غر میزند و میگوید چیکار میکنی با پسره که از دستت بغض میکنه,حالا هی غرور این پسر بیچاره بشکن تا اخر تو آتیشش بسوزی ،ببین کی گفتم. .تفکر مادرم واسه عهد ناصر الدین شاهه فکر میکنه زن باید مدام دنبال مردش بدوه و ناز و لوسش کنه ،اما این حرفا تو کت من نمیره زن ناز داره زن ب
چه روزهایی که با شوق رفتم سمت بچه ها،چه روزهایی که سعی کردم تمومِ نگرانی و انرژی منفی رو پشت درِ مهد بقچه پیچ کنم و بذارم همون دم در،چه روزهایی که بچه ها غبارِ نگرانی رو از روی دلم پاک کردند با وارد شدن به دنیای معصومانه و پاکشون.سال تحصیلی 97_98 تموم شد و از حالا دلم برای تک تکشون تنگ شده.

پ.ن: شکارِ لحظه ی خداحافظی توسط یکی از همکاران :)
بغل کردن یکی از بچه ها مصادف با چنین صحنه ای میشه،دُرست مثل قل خوردن گوله برفی که یهو تبدیل به بهمن میشه :))
توی جاده ک بودم فرندز دیدم. حالم خوب بود. تنهای تنها توی یه شهر غریبه قدم زدم و کیک و آبمیوه خوردم. عکس گرفتم و یه اهنگ فرانسوی گوش دادم و به رفت و اومد ماشین های کاملن غریبه نگاه کردم. ب بچه های مزخرف-گو مردم غر زدم و به بعضیاشون با مهربونی لبخند زدم و سرم رو ت دادم و تو دلم گفتم شات آپ بچ! تا پنج صبح بیدار موندم و کلی سریال دانلود کردم و نزاشتم اون نگار دوران بولوغ با دیدن ی سری عادما بیاد بیرون. حالم خوب بود توی سفر ۲۴ ساعته. کاش میشد برنگردم!
پسرخالهٔ نه ده سالم داره با تبلتش فوتبال بازی می‌کنه. می‌گه جام جهانیه. من فرانسه‌ام. ایران هم هست توش»، بازی می‌کنه و گلایی که می‌زنه رو نشونم می‌ده. بازی بعدی، بعدی و بعدی.‌ بعد یهو با ذوق می‌گه ببین من و ایران رسیدیم فینال! من از قصد می‌بازم که ایران برنده شه» :)
و بدین ترتیب، سال جدید با یه گوله حس خوب شروع می‌شه :)
 
+ روز آخر سال با یکی از بچه‌ها رفته بودم بیرون. بهش گفتم بیا بریم یه روسری خوشحال بخریم. دلم یه روسری خوشحال می‌خواد.»
بسیج دانشجویی دانشگاه شیراز با همکاری آموزشگاه زبان میهن مهر
برگزار میکند.
ویژه برادرانبرگزاری کلاس زبان
همراه با اعطای مدرک معتبر
هر ترم(حدود 30 ساعت کلاس آموزشی) فقط 150 هزار تومان
همراه با قسط بندی شهریه(ماهانه 50 هزار تومان)
مکان کلاس ها:
حوزه بسیج دانشجویی
برای ثبت نام و یا کسب اطلاعات بیشتر،به شماره زیر پیامک بزنید:
0917***9346

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها