نتایج جستجو برای عبارت :

ولی آهسته آهسته ویسگون

یا خیر حبیب و محبوباز زیباترین و امیدبخش ترین اشعار علامه حسن زاده آملی.رباید دلبر از تو دل ولي آهسته آهسته مراد تو شود حاصل ولي آهسته آهستهسخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم که گفتا حل شود مشکل ولي آهسته آهستهتحمل کن که سنگ بی بهایی در دل کوهیشود لعل بسی قابل ولي آهسته آهستهمزن از ناامیدی دم که آن طفل دبستانیشود دانشور کامل ولي آهسته آهستهنبور دانش و تقوی شود گمگشتگانی را به حق آوردن از باطل ولي آهسته آهستههمای عشق ما را بُرده
ز چشمی اشک می ریزد، اگر آهسته آهسته
بدان در سینه می سوزد، جگر آهسته آهسته
تو هم چشمان خود گریان، دَمی با او که می ترسم
ز چشمانش زند بیرون، شرر آهسته آهسته
نپرسی زو چرا گرید، نپرسی او چرا سوزد
که چشمانت دهد از او، خبر آهسته آهسته
نگاهی کن نگاهش را، صدایی کن خدایش را
تو پیغامی به دلدارش، ببر آهسته آهسته
بگو زخمی کزو خورده، چو گلدانی به پژمرده
بگو زخمش دهد حالا، ثمر آهسته آهسته
بگو مذهب اگر داری، بگو مطلب اگر خواهی
بگو آید به بالینش، سحر آهسته آه
دل از من بردی ای دلبر بفن آهسته آهسته
تهی کردی مرا از خویشتن آهسته آهسته
کشی جانرا بنزد خود ز تابی کافکنی در دل
بسان آنکه می‌تابد رسن آهسته آهسته
ترا مقصود آن باشد که قربان رهت گردم
ربائی دل که گیری جان ز من آهسته آهسته
چو عشقت دردلم جا کرد و شهر دل گرفت از من
مرا آزاد کرد از بود من آهسته آهسته
بعشقت دل نهادم زین جهان آسوده گردیدم
گسستم رشته جان را ز تن آهسته آهسته
ز بس بستم خیال تو تو گشتم پای تا سر من
تو آمد خرده خرده رفت من آهسته آهسته
سپردم ج
کسی می آید از یک راه دور آهسته آهسته
شبی هم می کند زینجا عبور آهسته آهسته
غبار غربت از رخسار غمگین دور می سازد
و ما را می کند غرق سرور آهسته آهسته
دل دریایی ما را به دریا می برد روزی
به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته
ازین رخوت رهایی می دهد جانهای محزون را
درونها می شود پر شوق و شور آهسته آهسته
نسیم وحشت پاییز را قدری تحمل کن
بهار آید اگر باشی صبور آهسته آهسته
کسی می آید و می گیرد احساس خدایی را
ز انسانهای سرشار از غرور آهسته آهسته
فنا می گردد ا
می آید منجی عصر و زمان آهسته
آهسته
می آید شرح و تفسیر اذان آهسته آهسته

قدم بر چشم  ما خواهد نهاد آن سرو بستان ها
می آید عاقبت آن مهربان آهسته آهسته

زداید او غبار غربت از چشمان
مشتاقان
می آید آن امید عاشقان آهسته آهسته

دل ما را دهد او عاقبت با
آسمان پیوند
می آید عاقبت از آسمان آهسته آهسته

به دریا می برد این چشمه های
اشک ما را او
رسد وقتی که او با کاروان آهسته آهسته

قلوب غمگساران بار دیگر شاد
خواهد شد
بهاران می رسد بعد از خزان آهسته آهسته

پ
انسان، آهسته آهسته عقب نشینی می‌کند.!!
هیچکس یکباره معتاد نمی‌شودیکباره سقوط نمی‌کندیکباره وا نمی‌دهدیکباره خسته نمی‌شود، رنگ عوض نمی‌کند، تبدیل نمی‌شود و از دست نمی‌رود.


زندگی بسیار آهسته از شکل می‌افتدو تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می‌کند.
قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدم‌های بعدی را شتابان بر خواهیم داشت."
نادر_ابراهیمی
انسان آهسته آهسته عقب نشینی می کند،
هیچکس یکباره معتاد نمی شود،
یکباره سقوط نمی کند،
یکباره وا نمی دهد،
یکباره خسته نمیشود،
رنگ عوض نمیکند،
تبدیل نمیشود و ازدست نمی رود،
زندگی بسیار آهسته از شکل می افتد
و تکرارخستگی بسیارموذیانه
و پاورچین رخنه میکند؛
قدم اول را اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم
شک نکن که قدم های بعدی را شتابان بر خواهیم داشت.
ادامه مطلب
گاهی اوقات تو زندگی طوفان شن در میگیره اینقدر طوفان عمیقه،عظیمه و وسیعه ک شما حتی نمیتونید ببینید ک خارج از حیطه ی طوفان چیزی وجود داره چشمتون جلو رو نمیبینه نمیتونید درست نفس بکشید ولي تنها چاره تون اینه ک توی گوش تون یه چیزی بزارید و جلوی دهنتون رو بگیرید ولي آهسته آهسته آهسته حرکت کنید طوفان بالاخره فرو میشینه طوفان ک فرو نشست؛ تو هرگز اون آدم قبلی نیستی هرگز هرگز گمان نبر ک همون آدم قبلی چیز دیگه ای شدی.
انسان، آهسته آهسته عقب نشینی می‌کند.!!
هیچکس یکباره معتاد نمی‌شودیکباره سقوط نمی‌کندیکباره وا نمی‌دهدیکباره خسته نمی‌شود، رنگ عوض نمی‌کند، تبدیل نمی‌شود و از دست نمی‌رود.


زندگی بسیار آهسته از شکل می‌افتدو تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می‌کند.
قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدم‌های بعدی را شتابان بر خواهیم داشت."
نادر_ابراهیمی
آهسته آهسته حسی خوش درون قلب او پیدا شد 
آرام آرام حسی از نوع تفاخر و افتخار در او قدم زد 
در کمتر از چشم بر هم زدنی، فرصت دیدار از دست رفت
 
 
ما هیچ از خود نداریم، این حقیقت را با مکاشفه در حقیقت مرگ، و هم آغوشی با خاک می توان دریافت و سر فرود آورد که هستی آدمی عاریه از اوست
یاد بگیریم از محبت دیشب پدر نگوییمدر حضور کسی که پدرش در آغوش خاک آرمیده است
یاد بگیریم از آغوش گرم مادر نگوییم در حضور کسی که مادرش را فقط در خواب میتواند ببیند 
یاد بگیریم اگر به وصال عشقمان رسیدیم، میان انبوه جمعیت کمی دستانش را آهسته تر بفشاریم،شاید امروز صبح کسی در فراق عشقش چشم گشوده باشد 
یاد بگیریم اگر روزی از خنده فرزندمان به وجد آمدیم، شکرش را در تنهاییمان به جا آوریم نه وصف خنده اش را درجمع شاید کسی در حسرتش روزها را میگذرا
قصد دارم قدم در راهی بگذارم که فقط خدا می تواند من را به پایانش برساند
راهی زیبا و شاید شیرین و سخت
30 سال زندگی و درجا زدن ؛ حالا من قدم در راهی جدید گذاشته ام.
میخوام شرح تلاش هام رو ثبت کنم و آهسته آهسته این مسیر زیبا را تا آخر بروم .
ان شاا.
پارک در حجم انبوهی از درختان سر به زیر و خاموش مانده بود
اولين راهرو 
سومین نیمکت 
پشت به همه ی دنیا 
جامه هایی سراپا سیاه آن دو غریبه را در خود پوشانده بود .
اولي با ریش های سیاه 
دومی با مژه های سیاه و‌ تاب داده اش.
.
آهسته آهسته اما محکم منطق زندگی 
سوار واژه ها در برگ ها می وزید 
کسی در گوشم از محبت میخواند 
محبت اشک میشد 
و سیاهی مژه های تابدار دامن عشق را می گرفت.
صدا ذهنم را خراش می دهد اصلا از صدای ترمز قطار بدم می آید، نه خوشم می آید اصلا هردو چون از یک طرف ذهنم را پاره پاره می کند و از طرف دیگر صدای رسیدن است آهسته آهسته قطار می ایستد از این لحضه که همه بلند می شوند و شلوغی هم بدم می آید انگار با سرنگ استرس را وارد بدن می کنند
ادامه مطلب
آهسته آهسته من را
از خودت دور می کنی
و تند تند از یادت می روم.
عجیب تر آنکه ، آهسته آهسته که می گذرد
تند تند عاشقت می شوم.
نمی دانم ثانیه ها طولانی شده اند یا من مسحور تو شده ام. هرجا که می روم فقط یاد تو با من هست و فقط چشم های تو را به یاد می آورم.
من از زمین که کمتر نیستم. سالی یک بار به دور خورشید می چرخد ولي روزی یک بار به دور تو. میخواهم هر لحظه دور چشمان تو طواف کنم و از ابروهایت چون چتربازی فرود آیم به سرزمین چشم هایت.
گاهی به خود می گویم
دوست دا
مردمان آهستهآهسته به خواب می‌روند و شب آهستهآهسته روشن می‌شود. خاموشان آرام‌آرام حجره‌های خلوت و کار ترک می‌کنند و از راهروهای رخشان می‌گذرند و در کوچه‌های باریک شهر و در میادین نادیدنی به دیدار می‌رسند. خاموشان با مشعل‌های خرد و بیداری در دست، به رقص برمی‌خیزند. خورشیدان روز و مشعل‌داران شب، تا چرخ بچرخد و بشر نو شود.
جامها بالا می‌رود و خون طرب به جوش می‌آید، ظلمت پیراهن می‌درد و دیوان و آمال شوم و سرابهای فکر، به سردابها و سر
انسان، آهسته آهسته عقب نشینی می‌کند.!!
هیچکس یکباره معتاد نمی‌شودیکباره سقوط نمی‌کندیکباره وا نمی‌دهدیکباره خسته نمی‌شود، رنگ عوض نمی‌کند، تبدیل نمی‌شود و از دست نمی‌رود
    
زندگی بسیار آهسته از شکل می‌افتدو تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می‌کند.

قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدم‌های بعدی را شتابان بر خواهیم داشت."

نادر_ابراهیمی
کمک فنر تالیسمان قطعه ای کوچک جهت حرکت با ثبات و جلوگیری از از تکان های شدید و کوچک است که نحوه عملکرد این قطعه جذب انرژی وارد شده از خودرو و آزاد کردن آهسته این انرژی می باشد. 
این عملکرد بدین صورت است که به محض فشار زیاد به کمک فنر ، بجای عکس العمل شدید کمک آهسته جمع می شود و آهسته شروع به باز شده می کند.
این عملکرد به صورت برعکس نیز به همین گونه عمل می کند.
اینگونه جذب و دفع انرژی باعث تکانهایی نرم و یکنواخت می شود
کیت تنظیم ارتفاع کمک فنر ا
 همین حالا، نوشتن اولين نقد زندگی‌ام را تمام کردم. با دانسته‌هایی که ریزریز در طی این ترم جمع کرده بودم و بر یکی از نوشته‌های خودم. با شوق سر بلند کردم و این طرف و آن طرف را نگاه کردم که به کسی نشانش بدهم ولي کسی را پیدا نکردم. کاغذهایم را جمع کردم و ساکت و دست به سینه نشستم روی صندلی. حس طفلی را دارم که بعد از هزار مرتبه کلنجار رفتن با خودش، دستش را از میز جدا می‌کند و خودش آهسته آهسته اولين قدم‌ها را برمی‌دارد، ولي مامان و باباش نیستند که تم
عشق هر روز از یک جا سرِ آغازیدن می‌گیرد. یک روز از عطر خوش لوبیاهای سبز تازه که آهسته در تابه سرخ می‌شوند. گاهی از بوی بادمجان کبابی. یک روز از تماشای عاشقانه تابلوی خوشنویسی برادر جان، با نور ملایمی که به خطوطش تابیده. وقتی از حرارت دلچسب یک استکان چای شیرین شده با عسل. یک روز از قدم‌های سنگین و آهسته میان سبزیجات تازه و معطر چیده شده در تره‌بار. گاهی از نوازش شورانگیز برگ نوی یک گیاه در گلدان یا خنکای مطبوع صبحگاه جمعه‌ی اتوبان وقتی حاشیه
امشب هم منتظر می مانیم تا ببینیم آقای تنابنده و پایتختش ، چه دروغهای به مردم آموزش خواهند داد و کدام قسمت از اعتقادات مذهبی را به سخره می گیرند .
البته صدا و سیما به کار خودش خیلی وارد هست و قبل از شروع فیلم با نظرخواهی منتخب خوداز مردم و به تصویر کشیدن آن،به زعم خود مجوز این اهانت ها را می گیرد!
مردم مازندارن؟! لطفا آهسته تر بخندید!!!
چشم تو چشم هم نشستیم و زل زدیم به چشم و عمق وجودمون. 
گن با تمام وجودم میگم و تو با تمام وجودت میشنوی. 
من نگاه میکنم تا ابد یادم بمونه و تو نگاه میکنی تا من نگاهتو در ذهنم حک کنم. 
نمیدونم پس نگاهت چیه ولي آدم عاشق مطمئنا همه چیو میفهمه. 
 
 
 
کم کم دو روح به هم نزدیک میشت و حس و حال همو تجربه میکنن و میفهمن که خواسته هاشون چیه و آهسته آهسته میشن یکی. 
من به خودم نگاه میکنم و تو به خودت. یعنی ما. 
این آغازی هست که من و تو نیستیم و دو جسم با یک نگا
چشم تو چشم هم نشستیم و زل زدیم به چشم و عمق وجودمون. 
گن با تمام وجودم میگم و تو با تمام وجودت میشنوی. 
من نگاه میکنم تا ابد یادم بمونه و تو نگاه میکنی تا من نگاهتو در ذهنم حک کنم. 
نمیدونم پس نگاهت چیه ولي آدم عاشق مطمئنا همه چیو میفهمه. 
 
 
 
کم کم دو روح به هم نزدیک میشت و حس و حال همو تجربه میکنن و میفهمن که خواسته هاشون چیه و آهسته آهسته میشن یکی. 
من به خودم نگاه میکنم و تو به خودت. یعنی ما. 
این آغازی هست که من و تو نیستیم و دو جسم با یک نگا
مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد
بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد
بانگ تکبیر نگردرهمه عالم بر پاست
همه  گویند  مگر  جلوه  یزدان   آمد
اززمین نوربه بالا رود امشب زیرا
نور خورشید امامت همه  تابان  آمد
قائم آل محمد (عج)گل گار رسول
حجه بن الحسن (عج)آن مظهر ایمان آمد

اللهم عجل الوليک الفرج
             صبحدم پیک مسیحا دم جانان آمد             
گفت برخیز که آرام دل و جان آمد
سحر از پرده نشینان حریم خلوت               
نغمه برخاست که شاهنشه خوبا
امه محله شمه محله سامونه
امه ریکا شمه کیجا خواهونه
اگه خوانی دونی ونه نشونه
قد بلند بالا و لث لث راه شونه
 
امه محله شمه محله دیاره
امه ریکا شمه کیجای یاره
بورین و باوین ونه ننا ره
عاروس هاکنه و هاده اماره
 
ترجمه معنایی:
روستای ما به روستای شما مشرف است
پسری از روستای ما عاشق دختری از روستای شماست
اگر نشانه این پسر را میخواهید بدانید؛ قد بلندی دارد و آهسته آهسته راه میرود
 
روستای ما از روستای شما دیده میشود
پسری از روستای ما یار دختری از روس
انسان، آهسته آهسته عقب نشینی می‌کند.!!
هیچکس یکباره معتاد نمی‌شودیکباره سقوط نمی‌کندیکباره وا نمی‌دهدیکباره خسته نمی‌شود، رنگ عوض نمی‌کند، تبدیل نمی‌شود و از دست نمی‌رود.
 
                                                         
 
 
زندگی بسیار آهسته از شکل می‌افتدو تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می‌کند.

قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدم‌های بعدی را شتابان بر خواهیم داشت."

نادر_ابراهیمی
نویسنده : حسن کاشی
هر گونه کپی برداری بدون ذکر نام نویسنده شرعا حرام است.
 
فصل اول : سقوط شهر
مرد آهسته آهسته قدم بر میداشت ، صدا هوهوی باد شدیدی که می وزید او را می ترساند ؛ اصلا برای چه او به این جنگل سرد و تاریک قدم گذاشته بود ، گم شده بود ؟ دنبال چیزی یا کسی می گشت ؟ خودش نیز نمی دانست ، مثل این بود که بخشی از حافظه اش گمشده است . باران شدیدی شروع به باریدن گرفت و صاعقه هایی به درختان جنگل بر خورد کرد و جنگل آتش گرفت ، مثل اینکه اتفاقی بزرگ در شر
باد که پره های گوش برگ ها را به لب می گیرد و شادمانه با شاخه های ظریف درختان بازی می کند من بیش از همیشه پاییز را دوست می دارم. عشق بازی باد با طبیعت زیباترین فصل شادمانی زمین است. پاییز مثل عاشقی کهنه سوار به زرق و برق جامه های نو به رنگ های نارنجی، زرد و قرمز، معشوقه طبیعت را می فریبد تا آهسته آهسته پا به حجله زمستانی بگذارد.
چه گفتگوی مستانه ای! هیچ رازی هم در میان نیست! همه محرمیم! همه شاهدان این معاشقه چند ماهه ایم. چه دلبری ها که این برگ های پ
یکی بیاد این شعرو برای همه آدمهای عجول.همه آدمهای خودخواه.همه آدمهایی که بدون آلارم و تذکر جفت پا میان وسط شکم طرف مقابل ترجمه کنهشاید یه کم مراعات همدیگه رو بکننشاید سنجیده تر و منصفانه تر عمل کنن
کمی آهسته تر زیباکمی آهسته تر رد شوکمی آهسته تر خستهکمی آهسته تر بد شو.ای داد از آهم دادم فریادمای داد از سوزم سازم آوازم.مرا جای خودم بگذارخودت رو جای گهوارهبه آغوشی تسلی بخشکنارم باش هموارهکمی آهسته تر زیباکمی آهسته تر بد شو
داشت می‌خندید. همه داشتند می‌خندیدند. 
سعی می‌کرد صدای دختر عقبی را در سرش خاموش کند که جیغ می‌کشید: هستییی!! رو لباست موی دختره؟ می‌کشمت!
داشت می‌خندید که بلند شد. کسی اهمیتی نداد، همه بدجور فاز شوخی گرفته بودند. آهسته و خنده‌خنده به سمت دیوار رفت. 
با همان قهقهه شروع کرد به کوبیدن سرش به دیوار. هیچ کس واکنشی نشان نداد. همه داشتند می‌خندیدند و فکر می‌کردند دارد شوخی می‌کند. کسی نفهمید چرا آرام‌آرام زمین و دیوار خونی شد.
یک نفر دست از خند
چرا الف‌ما؟
اول قرار نبود اسم اینجا الف‌ما» باشد، در تلاش یافتن نام در حال شور و م بودیم که یک‌باره، به ذهنمان خطور کرد. الف‌ما عجب اسم نو و بدیعی است. اسمِ اسم‌ورسم‌داری ست. اصالت دارد.
الف» که حرف آغاز است و میم» هم حرفی است برگرفته از نام هر دو نفرمان و ا» آخر نیز همان الف آغاز است. ما بین دو الف، یعنی اول اوست و آخر هم اوست. میم» وسط نیز چنان خمیده و شکسته است که ادعایی ندارد و نمی‌تواند داشته باشد.
خودمان را در حصن حصین الف قرار
غم ِ آرام را دوست دارم. غمی که جولان نمی‌دهد. که آشوبم نمی‌کند. غمی که از تعادل خارجم نمی‌کند. غم آرام، آرامم می‌کند. بارها دقت کرده ام که در چنین حالی، حرکاتم نجیبانه می‌شوند. آرام تر قدم می‌زنم. آرام تر صحبت می‌کنم. آرام تر پلک می‌زنم. و حتی با سرعت کمتری فکر می‌کنم. خارج از اختیار خودم. غم آرام، لبخند می‌شود روی لب هایم. لبخندی خارج از اختیار. بغض ملایمی در گلویم می‌نشاند که اذیتم نمی‌کند. غم آرام صورتم را باز می‌کند. عمق چشم هایم را ب
آقا گناه جهنم، مهم نیست ( البته که خیلی مهمه).اما از اون به مراتب بدتر اینه که به رعایت تقوات غره میشی و فکر میکنی خبریه و برای خودت حق گناه قائل میشی. این قائل شدن بسیار پنهانی و مرموز در اعماق روح و جانت وجود داره وتو رو به سمت هلاکت میکشونه. میگی خوب این همه تقوا رعایت کردم، حالا ی گل هم بخوریم هیچی نیست! اون دقیقا لحظه ای که تو به پروردگارت غره میشی! خداوند در جواب ادمهای گوهی مثل تو میفرماید 
 
 وَ مَنْ جاهَدَ، فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِه
 
سارا هشت ساله بود که از روی صحبت پدر و مادرش فهمید برادر کوچکش سخت مریض است و پولي هم برای مداوای او ندارند.
پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پر خرج برادرش را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت : فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد. سارا با ناراحتی به اتاقش رفت و از زیر تخت قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست. سکه ها روی تخت ریخت و آنها را شمرد. فقط پنج دلار بود. بعد آهسته از در عقبی خارج شد و چند کوه بالاتر به د
این کوچه ای که می بینید مسیر قدیمیه ماهان-بم هست. این سمت کوچه یه کاروانسرا بود که درشو گل گرفته بودن. و فقط ورودی شو میشد دید؛ مثل همین باغی که عکسشو می بینید[که درشو گِل گرفتن]. خیابان اصلی الان، با فاصله حدودا 10 متری موازی با همین کوچه قرار داره. 
 
خیلی از بنا های قدیمی توی مکان های گمشده ای از ایران قرار دارن که قدمتشون زیاده و به دلیل بی توجهی بهشون و عدم رسیدگی و مرمت، همینجوری رها شدن؛ در حالی که معماری اصیل ایرانی رو به تصویر میکشن، حتی
ما در هزاره سوم همه چیز را سریع میخواهیم، نسل های قبل از ما برای هر کاری مرحله به مرحله و با آرامش بدون عجله و سرعت کارها را به پیش میبردند تا به نتیجه برسد. اما ما همه چیز را در سریعترین زمان ممکن میخواهیم لاغری در یک ماه، یادگیری زبان در 3 روز و.
در دنیا جنبشی وجود دارد به نام زندگی آهسته 
این جنبش در سل 1986 از ایتالیا در مقابل غذای سریع (فست فود) آغاز شد با نام غذای آهسته که به محصولات و غذاهای محلی که آرامش در پختن و آرامش در خورد و بیش از همه ب
کاش می‌شد زمان همین‌جا، در همین لحظه، و در همین روزها متوقف شود. کاش می‌شد دیگر جلوتر نرفت. کاش فردا نمی‌آمد، پس‌فردا نمی‌شد. سال نو نمی‌شد. فروردین و اردیبهشت و خرداد نمی‌آمد. کاش از این بزرگ‌تر _پیرتر_ نمی‌شدم.
کاش فردا نمی‌آمد.
فردا و فرداها احتمالا پر از اتفاقات خوب و بد جدید است، پر از آدم‌های جدید، کارهای جدید، پر از دل شکستن‌های جدید، پر از اشک‌ها و لبخندهای جدید. من اما این را نمی‌خواهم. می‌خواهم زمان و زندگی‌ام همین‌جا متوق
کاش می‌شد زمان همین‌جا، در همین لحظه، و در همین روزها متوقف شود. کاش می‌شد دیگر جلوتر نرفت. کاش فردا نمی‌آمد، پس‌فردا نمی‌شد. سال نو نمی‌شد. فروردین و اردیبهشت و خرداد نمی‌آمد. کاش از این بزرگ‌تر، پیرتر نمی‌شدم.
کاش فردا نمی‌آمد.
فردا و فرداها احتمالا پر از اتفاقات خوب و بد جدید است، پر از آدم‌های جدید، کارهای جدید، پر از دل شکستن‌های جدید، پر از اشک‌ها و لبخندهای جدید. من این را نمی‌خواهم. می‌خواهم زمان و زندگی‌ام همین‌جا متوقف شو

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها