یا خیر حبیب و محبوباز زیباترین و امیدبخش ترین اشعار علامه حسن زاده آملی.رباید دلبر از تو دل ولي آهسته آهسته مراد تو شود حاصل ولي آهسته آهستهسخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم که گفتا حل شود مشکل ولي آهسته آهستهتحمل کن که سنگ بی بهایی در دل کوهیشود لعل بسی قابل ولي آهسته آهستهمزن از ناامیدی دم که آن طفل دبستانیشود دانشور کامل ولي آهسته آهستهنبور دانش و تقوی شود گمگشتگانی را به حق آوردن از باطل ولي آهسته آهستههمای عشق ما را بُرده
ز چشمی اشک می ریزد، اگر آهسته آهسته
بدان در سینه می سوزد، جگر آهسته آهسته
تو هم چشمان خود گریان، دَمی با او که می ترسم
ز چشمانش زند بیرون، شرر آهسته آهسته
نپرسی زو چرا گرید، نپرسی او چرا سوزد
که چشمانت دهد از او، خبر آهسته آهسته
نگاهی کن نگاهش را، صدایی کن خدایش را
تو پیغامی به دلدارش، ببر آهسته آهسته
بگو زخمی کزو خورده، چو گلدانی به پژمرده
بگو زخمش دهد حالا، ثمر آهسته آهسته
بگو مذهب اگر داری، بگو مطلب اگر خواهی
بگو آید به بالینش، سحر آهسته آه
دل از من بردی ای دلبر بفن آهسته آهسته
تهی کردی مرا از خویشتن آهسته آهسته
کشی جانرا بنزد خود ز تابی کافکنی در دل
بسان آنکه میتابد رسن آهسته آهسته
ترا مقصود آن باشد که قربان رهت گردم
ربائی دل که گیری جان ز من آهسته آهسته
چو عشقت دردلم جا کرد و شهر دل گرفت از من
مرا آزاد کرد از بود من آهسته آهسته
بعشقت دل نهادم زین جهان آسوده گردیدم
گسستم رشته جان را ز تن آهسته آهسته
ز بس بستم خیال تو تو گشتم پای تا سر من
تو آمد خرده خرده رفت من آهسته آهسته
سپردم ج
کسی می آید از یک راه دور آهسته آهسته
شبی هم می کند زینجا عبور آهسته آهسته
غبار غربت از رخسار غمگین دور می سازد
و ما را می کند غرق سرور آهسته آهسته
دل دریایی ما را به دریا می برد روزی
به سان ماهی از جام بلور آهسته آهسته
ازین رخوت رهایی می دهد جانهای محزون را
درونها می شود پر شوق و شور آهسته آهسته
نسیم وحشت پاییز را قدری تحمل کن
بهار آید اگر باشی صبور آهسته آهسته
کسی می آید و می گیرد احساس خدایی را
ز انسانهای سرشار از غرور آهسته آهسته
فنا می گردد ا
می آید منجی عصر و زمان آهسته
آهسته
می آید شرح و تفسیر اذان آهسته آهسته
قدم بر چشم ما خواهد نهاد آن سرو بستان ها
می آید عاقبت آن مهربان آهسته آهسته
زداید او غبار غربت از چشمان
مشتاقان
می آید آن امید عاشقان آهسته آهسته
دل ما را دهد او عاقبت با
آسمان پیوند
می آید عاقبت از آسمان آهسته آهسته
به دریا می برد این چشمه های
اشک ما را او
رسد وقتی که او با کاروان آهسته آهسته
قلوب غمگساران بار دیگر شاد
خواهد شد
بهاران می رسد بعد از خزان آهسته آهسته
پ
انسان، آهسته آهسته عقب نشینی میکند.!!
هیچکس یکباره معتاد نمیشودیکباره سقوط نمیکندیکباره وا نمیدهدیکباره خسته نمیشود، رنگ عوض نمیکند، تبدیل نمیشود و از دست نمیرود.
زندگی بسیار آهسته از شکل میافتدو تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه میکند.
قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدمهای بعدی را شتابان بر خواهیم داشت."
نادر_ابراهیمی
انسان آهسته آهسته عقب نشینی می کند،
هیچکس یکباره معتاد نمی شود،
یکباره سقوط نمی کند،
یکباره وا نمی دهد،
یکباره خسته نمیشود،
رنگ عوض نمیکند،
تبدیل نمیشود و ازدست نمی رود،
زندگی بسیار آهسته از شکل می افتد
و تکرارخستگی بسیارموذیانه
و پاورچین رخنه میکند؛
قدم اول را اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم
شک نکن که قدم های بعدی را شتابان بر خواهیم داشت.
ادامه مطلب
گاهی اوقات تو زندگی طوفان شن در میگیره اینقدر طوفان عمیقه،عظیمه و وسیعه ک شما حتی نمیتونید ببینید ک خارج از حیطه ی طوفان چیزی وجود داره چشمتون جلو رو نمیبینه نمیتونید درست نفس بکشید ولي تنها چاره تون اینه ک توی گوش تون یه چیزی بزارید و جلوی دهنتون رو بگیرید ولي آهسته آهسته آهسته حرکت کنید طوفان بالاخره فرو میشینه طوفان ک فرو نشست؛ تو هرگز اون آدم قبلی نیستی هرگز هرگز گمان نبر ک همون آدم قبلی چیز دیگه ای شدی.
انسان، آهسته آهسته عقب نشینی میکند.!!
هیچکس یکباره معتاد نمیشودیکباره سقوط نمیکندیکباره وا نمیدهدیکباره خسته نمیشود، رنگ عوض نمیکند، تبدیل نمیشود و از دست نمیرود.
زندگی بسیار آهسته از شکل میافتدو تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه میکند.
قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدمهای بعدی را شتابان بر خواهیم داشت."
نادر_ابراهیمی
آهسته آهسته حسی خوش درون قلب او پیدا شد
آرام آرام حسی از نوع تفاخر و افتخار در او قدم زد
در کمتر از چشم بر هم زدنی، فرصت دیدار از دست رفت
ما هیچ از خود نداریم، این حقیقت را با مکاشفه در حقیقت مرگ، و هم آغوشی با خاک می توان دریافت و سر فرود آورد که هستی آدمی عاریه از اوست
یاد بگیریم از محبت دیشب پدر نگوییمدر حضور کسی که پدرش در آغوش خاک آرمیده است
یاد بگیریم از آغوش گرم مادر نگوییم در حضور کسی که مادرش را فقط در خواب میتواند ببیند
یاد بگیریم اگر به وصال عشقمان رسیدیم، میان انبوه جمعیت کمی دستانش را آهسته تر بفشاریم،شاید امروز صبح کسی در فراق عشقش چشم گشوده باشد
یاد بگیریم اگر روزی از خنده فرزندمان به وجد آمدیم، شکرش را در تنهاییمان به جا آوریم نه وصف خنده اش را درجمع شاید کسی در حسرتش روزها را میگذرا
قصد دارم قدم در راهی بگذارم که فقط خدا می تواند من را به پایانش برساند
راهی زیبا و شاید شیرین و سخت
30 سال زندگی و درجا زدن ؛ حالا من قدم در راهی جدید گذاشته ام.
میخوام شرح تلاش هام رو ثبت کنم و آهسته آهسته این مسیر زیبا را تا آخر بروم .
ان شاا.
پارک در حجم انبوهی از درختان سر به زیر و خاموش مانده بود
اولين راهرو
سومین نیمکت
پشت به همه ی دنیا
جامه هایی سراپا سیاه آن دو غریبه را در خود پوشانده بود .
اولي با ریش های سیاه
دومی با مژه های سیاه و تاب داده اش.
.
آهسته آهسته اما محکم منطق زندگی
سوار واژه ها در برگ ها می وزید
کسی در گوشم از محبت میخواند
محبت اشک میشد
و سیاهی مژه های تابدار دامن عشق را می گرفت.
صدا ذهنم را خراش می دهد اصلا از صدای ترمز قطار بدم می آید، نه خوشم می آید اصلا هردو چون از یک طرف ذهنم را پاره پاره می کند و از طرف دیگر صدای رسیدن است آهسته آهسته قطار می ایستد از این لحضه که همه بلند می شوند و شلوغی هم بدم می آید انگار با سرنگ استرس را وارد بدن می کنند
ادامه مطلب
آهسته آهسته من را
از خودت دور می کنی
و تند تند از یادت می روم.
عجیب تر آنکه ، آهسته آهسته که می گذرد
تند تند عاشقت می شوم.
نمی دانم ثانیه ها طولانی شده اند یا من مسحور تو شده ام. هرجا که می روم فقط یاد تو با من هست و فقط چشم های تو را به یاد می آورم.
من از زمین که کمتر نیستم. سالی یک بار به دور خورشید می چرخد ولي روزی یک بار به دور تو. میخواهم هر لحظه دور چشمان تو طواف کنم و از ابروهایت چون چتربازی فرود آیم به سرزمین چشم هایت.
گاهی به خود می گویم
دوست دا
مردمان آهستهآهسته به خواب میروند و شب آهستهآهسته روشن میشود. خاموشان آرامآرام حجرههای خلوت و کار ترک میکنند و از راهروهای رخشان میگذرند و در کوچههای باریک شهر و در میادین نادیدنی به دیدار میرسند. خاموشان با مشعلهای خرد و بیداری در دست، به رقص برمیخیزند. خورشیدان روز و مشعلداران شب، تا چرخ بچرخد و بشر نو شود.
جامها بالا میرود و خون طرب به جوش میآید، ظلمت پیراهن میدرد و دیوان و آمال شوم و سرابهای فکر، به سردابها و سر
انسان، آهسته آهسته عقب نشینی میکند.!!
هیچکس یکباره معتاد نمیشودیکباره سقوط نمیکندیکباره وا نمیدهدیکباره خسته نمیشود، رنگ عوض نمیکند، تبدیل نمیشود و از دست نمیرود
زندگی بسیار آهسته از شکل میافتدو تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه میکند.
قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدمهای بعدی را شتابان بر خواهیم داشت."
نادر_ابراهیمی
کمک فنر تالیسمان قطعه ای کوچک جهت حرکت با ثبات و جلوگیری از از تکان های شدید و کوچک است که نحوه عملکرد این قطعه جذب انرژی وارد شده از خودرو و آزاد کردن آهسته این انرژی می باشد.
این عملکرد بدین صورت است که به محض فشار زیاد به کمک فنر ، بجای عکس العمل شدید کمک آهسته جمع می شود و آهسته شروع به باز شده می کند.
این عملکرد به صورت برعکس نیز به همین گونه عمل می کند.
اینگونه جذب و دفع انرژی باعث تکانهایی نرم و یکنواخت می شود
کیت تنظیم ارتفاع کمک فنر ا
همین حالا، نوشتن اولين نقد زندگیام را تمام کردم. با دانستههایی که ریزریز در طی این ترم جمع کرده بودم و بر یکی از نوشتههای خودم. با شوق سر بلند کردم و این طرف و آن طرف را نگاه کردم که به کسی نشانش بدهم ولي کسی را پیدا نکردم. کاغذهایم را جمع کردم و ساکت و دست به سینه نشستم روی صندلی. حس طفلی را دارم که بعد از هزار مرتبه کلنجار رفتن با خودش، دستش را از میز جدا میکند و خودش آهسته آهسته اولين قدمها را برمیدارد، ولي مامان و باباش نیستند که تم
عشق هر روز از یک جا سرِ آغازیدن میگیرد. یک روز از عطر خوش لوبیاهای سبز تازه که آهسته در تابه سرخ میشوند. گاهی از بوی بادمجان کبابی. یک روز از تماشای عاشقانه تابلوی خوشنویسی برادر جان، با نور ملایمی که به خطوطش تابیده. وقتی از حرارت دلچسب یک استکان چای شیرین شده با عسل. یک روز از قدمهای سنگین و آهسته میان سبزیجات تازه و معطر چیده شده در ترهبار. گاهی از نوازش شورانگیز برگ نوی یک گیاه در گلدان یا خنکای مطبوع صبحگاه جمعهی اتوبان وقتی حاشیه
امشب هم منتظر می مانیم تا ببینیم آقای تنابنده و پایتختش ، چه دروغهای به مردم آموزش خواهند داد و کدام قسمت از اعتقادات مذهبی را به سخره می گیرند .
البته صدا و سیما به کار خودش خیلی وارد هست و قبل از شروع فیلم با نظرخواهی منتخب خوداز مردم و به تصویر کشیدن آن،به زعم خود مجوز این اهانت ها را می گیرد!
مردم مازندارن؟! لطفا آهسته تر بخندید!!!
چشم تو چشم هم نشستیم و زل زدیم به چشم و عمق وجودمون.
گن با تمام وجودم میگم و تو با تمام وجودت میشنوی.
من نگاه میکنم تا ابد یادم بمونه و تو نگاه میکنی تا من نگاهتو در ذهنم حک کنم.
نمیدونم پس نگاهت چیه ولي آدم عاشق مطمئنا همه چیو میفهمه.
کم کم دو روح به هم نزدیک میشت و حس و حال همو تجربه میکنن و میفهمن که خواسته هاشون چیه و آهسته آهسته میشن یکی.
من به خودم نگاه میکنم و تو به خودت. یعنی ما.
این آغازی هست که من و تو نیستیم و دو جسم با یک نگا
چشم تو چشم هم نشستیم و زل زدیم به چشم و عمق وجودمون.
گن با تمام وجودم میگم و تو با تمام وجودت میشنوی.
من نگاه میکنم تا ابد یادم بمونه و تو نگاه میکنی تا من نگاهتو در ذهنم حک کنم.
نمیدونم پس نگاهت چیه ولي آدم عاشق مطمئنا همه چیو میفهمه.
کم کم دو روح به هم نزدیک میشت و حس و حال همو تجربه میکنن و میفهمن که خواسته هاشون چیه و آهسته آهسته میشن یکی.
من به خودم نگاه میکنم و تو به خودت. یعنی ما.
این آغازی هست که من و تو نیستیم و دو جسم با یک نگا
مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد
بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد
بانگ تکبیر نگردرهمه عالم بر پاست
همه گویند مگر جلوه یزدان آمد
اززمین نوربه بالا رود امشب زیرا
نور خورشید امامت همه تابان آمد
قائم آل محمد (عج)گل گار رسول
حجه بن الحسن (عج)آن مظهر ایمان آمد
اللهم عجل الوليک الفرج
صبحدم پیک مسیحا دم جانان آمد
گفت برخیز که آرام دل و جان آمد
سحر از پرده نشینان حریم خلوت
نغمه برخاست که شاهنشه خوبا
امه محله شمه محله سامونه
امه ریکا شمه کیجا خواهونه
اگه خوانی دونی ونه نشونه
قد بلند بالا و لث لث راه شونه
امه محله شمه محله دیاره
امه ریکا شمه کیجای یاره
بورین و باوین ونه ننا ره
عاروس هاکنه و هاده اماره
ترجمه معنایی:
روستای ما به روستای شما مشرف است
پسری از روستای ما عاشق دختری از روستای شماست
اگر نشانه این پسر را میخواهید بدانید؛ قد بلندی دارد و آهسته آهسته راه میرود
روستای ما از روستای شما دیده میشود
پسری از روستای ما یار دختری از روس
انسان، آهسته آهسته عقب نشینی میکند.!!
هیچکس یکباره معتاد نمیشودیکباره سقوط نمیکندیکباره وا نمیدهدیکباره خسته نمیشود، رنگ عوض نمیکند، تبدیل نمیشود و از دست نمیرود.
زندگی بسیار آهسته از شکل میافتدو تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه میکند.
قدم اول را، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم، شک مکن که قدمهای بعدی را شتابان بر خواهیم داشت."
نادر_ابراهیمی
نویسنده : حسن کاشی
هر گونه کپی برداری بدون ذکر نام نویسنده شرعا حرام است.
فصل اول : سقوط شهر
مرد آهسته آهسته قدم بر میداشت ، صدا هوهوی باد شدیدی که می وزید او را می ترساند ؛ اصلا برای چه او به این جنگل سرد و تاریک قدم گذاشته بود ، گم شده بود ؟ دنبال چیزی یا کسی می گشت ؟ خودش نیز نمی دانست ، مثل این بود که بخشی از حافظه اش گمشده است . باران شدیدی شروع به باریدن گرفت و صاعقه هایی به درختان جنگل بر خورد کرد و جنگل آتش گرفت ، مثل اینکه اتفاقی بزرگ در شر
باد که پره های گوش برگ ها را به لب می گیرد و شادمانه با شاخه های ظریف درختان بازی می کند من بیش از همیشه پاییز را دوست می دارم. عشق بازی باد با طبیعت زیباترین فصل شادمانی زمین است. پاییز مثل عاشقی کهنه سوار به زرق و برق جامه های نو به رنگ های نارنجی، زرد و قرمز، معشوقه طبیعت را می فریبد تا آهسته آهسته پا به حجله زمستانی بگذارد.
چه گفتگوی مستانه ای! هیچ رازی هم در میان نیست! همه محرمیم! همه شاهدان این معاشقه چند ماهه ایم. چه دلبری ها که این برگ های پ
یکی بیاد این شعرو برای همه آدمهای عجول.همه آدمهای خودخواه.همه آدمهایی که بدون آلارم و تذکر جفت پا میان وسط شکم طرف مقابل ترجمه کنهشاید یه کم مراعات همدیگه رو بکننشاید سنجیده تر و منصفانه تر عمل کنن
کمی آهسته تر زیباکمی آهسته تر رد شوکمی آهسته تر خستهکمی آهسته تر بد شو.ای داد از آهم دادم فریادمای داد از سوزم سازم آوازم.مرا جای خودم بگذارخودت رو جای گهوارهبه آغوشی تسلی بخشکنارم باش هموارهکمی آهسته تر زیباکمی آهسته تر بد شو
داشت میخندید. همه داشتند میخندیدند.
سعی میکرد صدای دختر عقبی را در سرش خاموش کند که جیغ میکشید: هستییی!! رو لباست موی دختره؟ میکشمت!
داشت میخندید که بلند شد. کسی اهمیتی نداد، همه بدجور فاز شوخی گرفته بودند. آهسته و خندهخنده به سمت دیوار رفت.
با همان قهقهه شروع کرد به کوبیدن سرش به دیوار. هیچ کس واکنشی نشان نداد. همه داشتند میخندیدند و فکر میکردند دارد شوخی میکند. کسی نفهمید چرا آرامآرام زمین و دیوار خونی شد.
یک نفر دست از خند
چرا الفما؟
اول قرار نبود اسم اینجا الفما» باشد، در تلاش یافتن نام در حال شور و م بودیم که یکباره، به ذهنمان خطور کرد. الفما عجب اسم نو و بدیعی است. اسمِ اسمورسمداری ست. اصالت دارد.
الف» که حرف آغاز است و میم» هم حرفی است برگرفته از نام هر دو نفرمان و ا» آخر نیز همان الف آغاز است. ما بین دو الف، یعنی اول اوست و آخر هم اوست. میم» وسط نیز چنان خمیده و شکسته است که ادعایی ندارد و نمیتواند داشته باشد.
خودمان را در حصن حصین الف قرار
غم ِ آرام را دوست دارم. غمی که جولان نمیدهد. که آشوبم نمیکند. غمی که از تعادل خارجم نمیکند. غم آرام، آرامم میکند. بارها دقت کرده ام که در چنین حالی، حرکاتم نجیبانه میشوند. آرام تر قدم میزنم. آرام تر صحبت میکنم. آرام تر پلک میزنم. و حتی با سرعت کمتری فکر میکنم. خارج از اختیار خودم. غم آرام، لبخند میشود روی لب هایم. لبخندی خارج از اختیار. بغض ملایمی در گلویم مینشاند که اذیتم نمیکند. غم آرام صورتم را باز میکند. عمق چشم هایم را ب
آقا گناه جهنم، مهم نیست ( البته که خیلی مهمه).اما از اون به مراتب بدتر اینه که به رعایت تقوات غره میشی و فکر میکنی خبریه و برای خودت حق گناه قائل میشی. این قائل شدن بسیار پنهانی و مرموز در اعماق روح و جانت وجود داره وتو رو به سمت هلاکت میکشونه. میگی خوب این همه تقوا رعایت کردم، حالا ی گل هم بخوریم هیچی نیست! اون دقیقا لحظه ای که تو به پروردگارت غره میشی! خداوند در جواب ادمهای گوهی مثل تو میفرماید
وَ مَنْ جاهَدَ، فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِه
سارا هشت ساله بود که از روی صحبت پدر و مادرش فهمید برادر کوچکش سخت مریض است و پولي هم برای مداوای او ندارند.
پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پر خرج برادرش را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت : فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد. سارا با ناراحتی به اتاقش رفت و از زیر تخت قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست. سکه ها روی تخت ریخت و آنها را شمرد. فقط پنج دلار بود. بعد آهسته از در عقبی خارج شد و چند کوه بالاتر به د
این کوچه ای که می بینید مسیر قدیمیه ماهان-بم هست. این سمت کوچه یه کاروانسرا بود که درشو گل گرفته بودن. و فقط ورودی شو میشد دید؛ مثل همین باغی که عکسشو می بینید[که درشو گِل گرفتن]. خیابان اصلی الان، با فاصله حدودا 10 متری موازی با همین کوچه قرار داره.
خیلی از بنا های قدیمی توی مکان های گمشده ای از ایران قرار دارن که قدمتشون زیاده و به دلیل بی توجهی بهشون و عدم رسیدگی و مرمت، همینجوری رها شدن؛ در حالی که معماری اصیل ایرانی رو به تصویر میکشن، حتی
ما در هزاره سوم همه چیز را سریع میخواهیم، نسل های قبل از ما برای هر کاری مرحله به مرحله و با آرامش بدون عجله و سرعت کارها را به پیش میبردند تا به نتیجه برسد. اما ما همه چیز را در سریعترین زمان ممکن میخواهیم لاغری در یک ماه، یادگیری زبان در 3 روز و.
در دنیا جنبشی وجود دارد به نام زندگی آهسته
این جنبش در سل 1986 از ایتالیا در مقابل غذای سریع (فست فود) آغاز شد با نام غذای آهسته که به محصولات و غذاهای محلی که آرامش در پختن و آرامش در خورد و بیش از همه ب
کاش میشد زمان همینجا، در همین لحظه، و در همین روزها متوقف شود. کاش میشد دیگر جلوتر نرفت. کاش فردا نمیآمد، پسفردا نمیشد. سال نو نمیشد. فروردین و اردیبهشت و خرداد نمیآمد. کاش از این بزرگتر، پیرتر نمیشدم.
کاش فردا نمیآمد.
فردا و فرداها احتمالا پر از اتفاقات خوب و بد جدید است، پر از آدمهای جدید، کارهای جدید، پر از دل شکستنهای جدید، پر از اشکها و لبخندهای جدید. من این را نمیخواهم. میخواهم زمان و زندگیام همینجا متوقف شو
کاش میشد زمان همینجا، در همین لحظه، و در همین روزها متوقف شود. کاش میشد دیگر جلوتر نرفت. کاش فردا نمیآمد، پسفردا نمیشد. سال نو نمیشد. فروردین و اردیبهشت و خرداد نمیآمد. کاش از این بزرگتر _پیرتر_ نمیشدم.
کاش فردا نمیآمد.
فردا و فرداها احتمالا پر از اتفاقات خوب و بد جدید است، پر از آدمهای جدید، کارهای جدید، پر از دل شکستنهای جدید، پر از اشکها و لبخندهای جدید. من اما این را نمیخواهم. میخواهم زمان و زندگیام همینجا متوق
بگذار سربسته بماند معنی عشق
دلتنگ مشو
که دلت هم بیگانه شده
بگذار راز بماند رازی که هیچکس یادش نیست
حلول کند
به جانت
آهسته آهسته
،بماند
عشق نثار قلب نشده بود
بلکه،
قلب
و جان
نثارِ طبعش
شُده بود
دلتنگی ات
را جا گذاشته ام
در قلبی که
عشق در آن مزاحمِ
هیچکس نشود
من مانده ام
و تنی که ثانیه به ثانیه میلرزد
از
صِدای قلبی
که
درون
صندوق شش قُفلِ سینه،
پنهان ست
تو خوب مدارا میکنی
با قلبت
جوری که باور میکنم
من عشق را خیالاتی شده ام
دل
چیست!؟
بنام خداوند مهر و مهربانی
سلام
عرض احترام دارم خدمت همراهان گرامی
در سالی که گذشت با مباحث " آرایه های ادبی "، " دستور زبان فارسی ".، " شعر و قوالب آن " در خدمت شما بودم
در لحظات پایانی سال 1397 آخرین جلسه " شعر و قوالب آن " هم به روز شد. ( جلسه سیزدهم) . امید آن است که در سال آینده نیز در کنار ما و همراه با ما باشید. صمیمانه از،این همراهی تشکر می کنم.
حضورتان مایه افتخار است.
آهسته، آهسته، صدای پایان. سال97 را می شنویم. سالی پر از فراز و نشی
پس که لطف میکند؟
کی پوست سیمای تو را، به بوسه، میدرد
تا نور، فرو ریزد و
آهسته، شکر شود؟
من! من که بوسهام، ترسناکتر از یک امضاست.
هوای روشن را تایید میکنم، و قیام را، از روی صندلی
بخاطر بدرود.
- بیژن الهی
با نگاهی مست و رویایی دخترک افسانه می خواند نیمه شب در کنج تنهایی بیگمان روزی ز راهی دور می رسد شهزاده ای مغرور می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر ضربه سم ستور باد پیمایش می درخشد شعله خورشید بر فراز تاج زیبایش تار و پود جامه اش از زر سینه اش پنهان بزیر رشته هایی از در و گوهر می کشاند هر زمان همراه خود سویی باد . پرهای کلاهش را یا بر آن پیشانی روشن حلقه موی سیاهش را مردمان در گوش هم آهسته می گویند آه . او با این غرور و شوکت و نیرو در جهان یکتاست بیگم
خداوندا
سرزمین مرا از
دشمن،
خشکسالی
و دروغ
در امان بدار :(
- دلم میسوزد و کاری ز دستم برنمیاید.
شبان آهسته میگریم که شاید کم شود دردم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتادپر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاکدمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بیمهری دریا، قسیالقلب شد آتشبه جان دودمان رحمة للعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسیها نیستکه چشمش سوی خیمه، لحظههای واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سربسته میگویمزبانم لال.النگوی ن از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخمهایت رااگر خواهر مسیرت سوی من
ساعت دو و بیست دقیقهی صبح است. زن به پشت خوابیده است روی زمین. دستهایش را زیر سرش به هم قلاب کرده. آسوده از لذت و رخوت و رنج و ملالی چند ساعته، شاید هم چند ساله. صدای خر خری آرام از تخت گوشهی اتاق به گوش میرسد. امیدوار است که سرمای سرامیکها کمی گرمای آتشی را که به جانش افتاده خنک کند. خنک نمیکند. بدنش اما به لرزه افتاده. دندانهایش به هم میخورند. دردی مبهم در تمام بدنش حس میکند. خیره است به سقف. آن جمله فوئنتس در کنستانسیا که تعلقی که
چرا قلبمان کند میزند؟
برخی
اختلالات متابوليک میتوانند موجب ضربان قلب آهسته شوند. کمکاری تیروئید
یکی از شایعترین نمونههاست که در آن غده تیروئید به میزان کافی
هورمونهای تیروئید را ترشح نمیکند.
ضربان قلب با توجه به سطح فعالیت فرد تغییر خواهد کرد. طی یک فعالیت جسمانی
شدید، قلب سریعتر و سختتر عمل پمپاژ را انجام میدهد، از این رو ضربان
آن افزایش مییابد.ضربان قلب انسان به طور کلی با افزایش سن
حد تعادل را پیدا نمیکنم. انگار که جهانم صفحهای باشد بر شاخهای گاوی و گاو ایستاده بر لاکِ لاکپشتی و لاکپشت آرام آرام بخزد بر پشت خمیدهی نهنگی. من ایستادهام روی آوارهای این صحنه، در انتظار فروریختن. پیشتر دویدهام، دستم را به دستی -بلکه دستهایی- رساندهام، ولي هیچ چیز نپاییده، چون جهان من صفحهای است بر شاخهای گاوی ایستاده بر لاکِ لاکپشتی که آهسته آهسته راه میرود بر پشت خمیدهی نهنگی. حالا ایستادهام در میانه، وحشتزده
آهسته آهسته صدای پای بهار را می شنویم . زمستان عزم رفتن دارد ؛ اگر مجالی دهی این دو صبا هم می گذرد . بهار با تمام هیاهو لباس دشت و سبزه به تن می کند . زیبا تر از همیشه به زمین می نشیند .
موسیقی سیال زمان ؛ هر لحظه به گوش می رسد .
بهار من را ؛ تو را و همه کسانی که با عشق نفس می کشند را صدا می زند . کوش بسپار به آوای طبیعت ؛ بدون شک صداب بهار را می شنوی .
نفس بکش با عشق نفس بکش .بگذار زندگی درون ریه هایت به جریان اوفتد . انوقت به هر عاشقی که رسیدی , لبخن
کتاب لبخند در غربت نویسنده: بیژن کیانی انتشارات: موسسه فرهنگی پیام آزادگان
کتاب لبخند درغربت : آزاده که باشی در بند هم لبخند از لبت نمی رود…
کتاب لبخند در غربتنویسنده: بیژن کیانیانتشارات: موسسه فرهنگی پیام آزادگان
بریده کتاب:
حسین آهسته لب هایش را باز کرد وبه سختی گفت: پس خداحافظهر دو جور دیگری این کلمه را گفته بودند گویی این بار معنای دیگری داشت آهسته سرش را برد بیخ گوش حسین وگفت: (لبخند بزن بسیجی فکر کن صدام مرده)
اندازه گیری فشار خون کاری است که خیلی از ما بارها تجربهاش کردهایم . پرستارهای دورهدیده آنقدر پرسرعت با سوای کوچکترین مشکلی فشارمان را مقدار میگیرند که می پنداریم اندازه گیری فشار خون با دستگاههای معمولي در توان آب میل کردن بی آلایش است . در صورتیکه که ابدا اینطور نیست .دراین پست دیگه چی؟ به شما یاد میدهید که چطور فشارخون بگیرید و چطور مطمئن گردید که تنتان سلامت و دلتان خوش است .گام اوليه اندازه گیری فشار خون : باد کردن
قبل از انقلاب با ابراهیم به جایی می رفتیم، حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگر عجله نداشتی؟ همین طور که آرام حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش بریم تا از این آقا جلو نزنیم! من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلوليت، پایش را روی زمین می کشید و آرام راه می رفت. ابراهیم گفت: اگر ما تند از
چرا عمرمون سریع میگذره؟
کی شب شد؟ امسال چقدر زود گذشت! انگار همین دیروز بود، اصلا متوجه گذر زمان نشدم این جملهها با بالارفتن سن بیشتر و بیشتر به ذهنمون خطور میکنه. با اینکه زمان برای ما و برای کودک پنج ساله همون ۲۴ ساعت شبانهروزه ولي چرا انقدر برای ما سریع میگذره؟ در حالی که همون زمان برای کودکان به قدری طولانیه که انگار تمومی نداره.
ادامه مطلب
همونجوری که ضرباهنگ نور سفید - باران سیاه، آهسته منو تو خودش میکشه، دقیقا همونجوری، کم کم بیحس از تنم فاصله میگیرم و دیگه تعلقات معنایی ندارن. حتی اینکه بهت بگم زندگیم پوچ و دردناک شده هم مسخره به نظر میاد. میره بالا و دور خودش میچرخه.
یک
تجربه ی حضور در میان تماشاگران تئاتر و سینما و خیره شدن به صحنه یا
پرده در تاریکی سالن نمایش، امتداد گرد آمدن شبانه گرداگرد آتش و خیره شدن به شعله
های رقصان آن و گوش سپردن به داستان های شکار، یعنی نخستین سرچشمه های آیین است.
گوش سپردن به جادو-درمانگر پیر، آهسته آهسته و در طول قرن ها به دراما تبدیل شده
است. قصه گوی پیر نمرده است. بارها پوست انداخته و دگرگون شده و هنوز در بطن این
هنر زندگی می کند. گاه بر تخت عزت و شکوه نشسته و گاه خاموش و ساکت
کازئین:
اول از همه، کازئین نامی است که برای یک خانواده از پروتئین های مرتبط
که معمولا در شیر یافت می شود، داده می شود. در واقع، این پروتئین ها حدود
۸۰ درصد از پروتئین های موجود در شیر گاو را تشکیل می دهند و دیر هضم است
یعنی مدت طولانی را به خود برای هضم و جذب اختصاص می دهد. این معمولا به
عنوان یک افزودنی غذایی استفاده می شود و جزء اصلی پنیر است (کلمه کازئین
خود از لاتین casein” یعنی پنیر مشتق شده است).
خصوصیات مکمل کازئین:
ü هضم همانطور که گ
هر دوربین مداربسته بستگی به نوع و کاربردی که دارد دارای خاصیت ها و کارکرد های متنوعی است. این ویژگی ها نیز خود حاصل عوامی دورنی است که در هر دوربین بکار می رود.
حرکت سوژه: همان طور که انتظار می رود سرعت سوژه در حال ثبت بر سرعت شاتر مورد نیاز تاثیر می گذارد. سوژههایی که سریعتر حرکت میکنند به سرعت شاتر بیشتری نیاز دارند تا حرکت را ثابت کنند و از تار شدن حرکت جلوگیری کنند، در حالی که سوژههایی با حرکت آهستهتر را میتوان با سرعت شاتر پایین
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رودوان دل که با خود داشتم با دلستانم می رودمن مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از اوگویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشاندیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخنمن خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
در این مطلب با استفاده از چندین مجله معتبر پزشکی و نظر متخصصان، شما را با عوارض جانبی، کاربردها، روش ترک و نکات مصرف اصولي قرص آلپرازولام معروف به زاناکس آشنا می کنیم.
آلپرازولام چیست؟
آلپرازولام یک داروهای تجویزی است که تحت نامهای تجاری Alprazolam Intensol, Xanax یا Xanax XR دردسترس است.
این دارو بصورت یک داروی ژنرال (عمومی) هم موجود میباشد. داروهای ژنرال معمولا ارزانتر از داروهای تجاری هستند.
قرص خوراکی آلپرازولام بصورت قرص سریع الاثر و آهسته رهش در دست
کتاب دوست خوب خدا : دوست خوب که باشد هم خیال راحت است هم مسیر گلباران
کتاب دوست خوب خدانویسنده: مسلم ناصریانتشارات: جمال
بریده کتاب:
در خانه کوچک یک زن بود به نام تونا که همسری مهربان داشت.شوهرش تارخ، صبح زود به بازار می رفت و شب خسته برمی گشت. غروب که می آمد سرباز را می دید سلام می کرد، ولي سرباز جواب نمی داد، فقط مثل سنگ نگاهش می کرد. شوهر تونا آهسته به خانه اش می رفت او هم می ترسید. تونا هم نگران بود…ص۸
بریده کتاب(۲):
تونا نگران
✅روایتگری خانه حضرت زهرا سلام الله علیهابسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین این قسمتی که تشریف آوردید، خانۀ فاطمه زهرا سلام الله علیها است. فاطمه زهرا سلام الله علیها کسی است که بر خلاف دیگران که عادتشان بیرون رفتن از خانه و شترسواری بود، داخل خانه میماند و بههمین خاطر هم میتوانست که در دامان و در خانۀ خود، دو امام پ
سلام نمی خوام منتی سرت بذارم ولي تو آدم خوشبختی هستی این حرف های ته دلم رو می خونی خیلی خوب می دونم از شوخی خوشت نمی یاد
فکر می کردی یه روزی برات یه دفتر فوق سری رو پست کنن من صبر کردم از شیراز برم بعد برات بفرستمش یعنی دستت بهم نرسه نه این که ازت بترسم نمی خواستم با توچشم تو چشم بشم حتما داری توی ذهنت می گی من همیشه می دونستم این دختره دیوونه آست
حالا ممکنه بخوای برام کریه کنی که حتما این کار رو نمی کنی یا این که بخوای بخندی بهم می شه اصلا
صبح از خواب بیدار شدم و اینترنت گوشی رو که فعال کردم یه پیام از طرف دوست آمد که از گرونی بنزین خبر می داد اولش باور نکردم ولي خب آهسته آهسته و با شنیدن خبر از شعبی که به انبار اومدن مطمئن شدم بنزین گرون شده !
خلاصه شیخ حسن و بچه های دولتش روز تولد پیامبر و امام صادق که جمعه هم بود گل کاشتن هر طور حساب می کنم می گم حداقل این اتفاق باید روز شنبه میفتاد نه جمعه ای که عید بزرگی هم بود . شاید واقعا قصد بدبین کردن مردم به ایام تولد معصومین هم داشته با
دیدین بعضی فیلمارو سانسور میکنند یه جاهایی از فیلمو اصلا نمیفهمی چی میشه!
مثلا دو ساعت فیلم اصلیه. و سانسور شدش 90 دقیقه! :|
یا عین بازی زنده والیبال تلوزیونمون که یه صحنه رو چندبار به طور آهسته نشون میده!
پس چیزی که دارین در معرض دید همه به نمایش میذارید یه جور سانسور شده ی خودتونه نه خودتون!
به دوره ی امپراطوری روم رسیده ام.دوره ای که ادبیات آن آهسته آهسته رو به انحطاط نسبی می رود.
به آثار منثور سِنِکا می رسم و مجموعه رسالات اخلاقی "گفتگوها".باکنِر،در توضیح مضمونِ بابِ"کوتاهی عمر" نوشته است:
اگر زندگی را تلف نکنیم،به قدر کافی فرصت داریم.
تاریخ ادبیات جهان را می بندم و فکر می کنم ما به اندازه ی تمام کارهایی که از پیش برای داستان زندگی مان برنامه ریزی شده است و در اندیشه ی آنیم،فرصت داریم.
مسئله خود مائیم!
مائیم که وقتمان را پای آدم ه
می گویند وقتی که آدم دارد از بلندی سقوط می کند، عملکرد مغز خیلی سریع می شود. انگار که تخلیه ناگهانیِ انرژیِ جنبشی، نیرویی به ذهن آدم وارد می کند و چنان شتابی به آن می دهد که باعث می شود فکر کنی دنیای آن بیرون مثل فیلمی است که روی دور آهسته به نمایش درآمده است.
از کتاب مردی به نام اُوِه نوشته فردریک بَکمن ترجمه فرشته افسری
این مطلب نتیجه چندین روز مطالعه و جستجو در مجلات معتبر پزشکی دنیاست. در این مقاله به طور کامل راجب قرص متوپرولول، کاربرد، عوارض جانبی، نحوه استفاده اصولي و سایر نکات مهم صحبت می کنیم.
نگاه کلی به متوپرولول
قرص متوپرولول به عنوان دارویی ژنریک یا با نام تجاری در بازار موجود هست. نام تجاری این دارو: Lopressor and Toprol XL
متوپرولول میتونه به صورت قرص آهسته رهش یا قرص پیوسته رهش یا به صورت کپسول باشه. همچنین میتونه به صورت تزریقی هم استفاده بشه.
متوپرولو
وقتی سؤالات فرزندمان را پاسخ میدهیم، درواقع توانایی حل مسئله را آهسته آهسته از آنها میگیریم. پدر و مادر باید با هر سؤال فرزند خود، سؤالات جدیدی را در ذهن او ایجاد کنند و به او کمک کنند تا بتواند خودش مسائل خودش را حل کند و یاد بگیرد در مراحل بعدی، مسائل جدیتر و مهمتر را نیز حل کند.
لذت حل مسئله نباید برای فرزند ما رنگ ببازد. او باید بتواند فارغ از توانایی حل درست مسئله، قدم در این چالش بگذارد و خود را همواره ارتقا دهد و هراسی از مسئله و
دانستهام که مرگ میتواند مهربان باشد، حتی مهربانتر از زندگی . مرگ، با قدمهای استوار اما آهسته آمده است.من روی خاکهای دشت دراز کشیده ام.چون جنینی جمع شدهام و سرم روی تکه سنگی ارمیده است. چشم فروبسته ام، اما مرگ در باد به کرانههای دور چشم دوخته است . دو دستانم را بالشی کردهام زیر سرم و مثل یک درویش توی شعرهای قدیم، با یک لبخند در آستا ن رفتنم و دل کندن از این جهان، آری سخت نیست، بلکه شیرین است؛ وقتی چشم فروبستهام و خواب تو را
۱. در کدام ساعت از روز احساس آرامش میکنید؟
الف- صبح
ب- عصر و غروب
ج- شب
۲. طریق راه رفتن شما چگونه است؟
الف- نسبتا سریع، با قدمهای بلند
ب- نسبتا سریع، با قدمهای کوتاه، ولي تند و پشت سر هم
ج _ آهسته، با سری صاف روبه جلو
د _ آهسته و سر به زیر، خیلی آهسته
۳. طریقه صحبت کردن شما با دیگران چگونه است؟
الف- میایستید و دست به سینه حرف میزنید
ب- دستها را در هم قلاب میکنید
ج- یک یا هر ۲ دست را در پهلو میگذارید
د- به شخصی که با او صحبت میکنید دست میز
گریه و مرثیه سرایی برای حضرت حمزه سید الشهدا(ع)
در جنگ احد، آنگاه که حمزه شهید شد، صفیه دختر عبد المطّلب در دامنۀ احد به دنبال پیامبر می گشت. وقتی حضرت او را دید، میان انصار و او فاصله انداخت و فرمود: او را به حال خود واگذارید. صفیه کنار جنازۀ حمزه نشست و گریست. هرگاه صدایش به گریه بلند می شد، صدای گریۀ پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بلند می شد و اگر او آهسته می گریست پیامبر هم آهسته گریه می کرد. فاطمه، دختر رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله نیز می گ
گرچه من را میتوانی زود از سر وا کنی
تا سحر این پا و آن پا میکنم در وا کنی
آمدم دیگر بمانم پس مرا بیرون نکن
مشت خاک آوردهام تا کیسهی زر وا کنى
اول مهمانی از تو خواهشی دارم فقط
میشود زنجیر را از پای نوکر وا کنی
من خودم رسوای این و آن شدم با معصیت
پیش چشم خلق لازم نیست دفتر وا کنی
افتضاحی که به بار آوردهام شد دردسر
اصلاً اینجا آمدم که از سرم شر وا کنی
واسطه چه بهتر از این نام زهرا هست که
آنقدر میکوبم این در را که آخر وا کنی
گریه از نان شبی که م
یه داستان هست که قدیما پدرِ عزیزی از مدل موی فرق خیلی بدش میومده و نسبت بهش حساس بوده و به پسرش هم اجازه این کار رو نمی ده ، از اون طرف هم پسر به این مدل مو که اون روزها حسابی مد شده بود علاقه پیدا کرده بود و نمی دونست با مخالفت پدر چکار کنه !
تا این که به عقلش می رسه که هر روز و هر روز فقط قسمت کمی از موهاش رو تغییر حالت می ده جوری که اصلا پدر هم متوجه این تغییرات نمی شه ، آهسته آهسته تا حدی پیش می ره که مدل مو پسر تبدیل به فرق می شه بدون این که پدر هم
کسبوکار آلیستر رولينز را با کمی دشواری میتوان تشریح کرد. شرکت او به نام MoveGB خدمات ایجاد حق عضویت برای کسبوکارهای مبتنی بر عضویت را فراهم میکند. خدماتی که این شرکت انجام میدهد، به عنوان یکی از کسبوکارهای نوپا و موفق در انگلستان شناخته شده.
ادامه مطلب
و چرایی دوست داشتن یک سوالیستو چرایی دیگر دوست نداشتن یک سوالیست،مبهموسوال اندودکه جوابش مرا به یغمآیی سرد میکشانددیگر نمیدانم کجا میروم ولي جواب آن به یک نقطه پایان میپذیرد#مرگوقتی در بی جوابی به هزار هزار جواب شاید قانع کننده میرسمو باز تو جواب نداده ای و من در ابهامجواب پیدا میکنم و به جواب نمیرسم تا دلم فصل بسته شدنش را آهسته آهسته حس میکندو من از تو جواب خواسته بودم وو حتی نمیدانم وقتی میگفتی چشمانت بسته بود یا بازولي #مرگ در دلم نفوذ
وقتی در اتاق را باز کردم او آنجا کنارِ بخاری روی صندلی راحتیاش نشسته بود و در سکوت و آرامشی که او در نظر من بزرگ جلوه میداد به رویم نگریست و آن وقت مثلِ این که صدای به هم خوردن پنجرهها ناگهان او را از خوابِ رویا بار و شیرینی بیدار کرده باشد آهسته گفت:
ادامه مطلب
آهسته تر برو.
بگذار من هم، به تو برسم!
آخر میدانی، دیگر توانی در پاهایم نمانده، نمیتوانم پا به پای تو، قدم بردارم. این است که، همیشه از تو دورم!
این است که، تو همیشه آن جلو قدم بر میداری و من با هر قدمت، پشت سرت جان میسپارم!
این است که هر دو چنین تنهاییم.
نکند کسی فاصله ی میان ما را پر کند؟
آهسته تر برو.
بگذار من هم به تو برسم!
بگذار برای یک بار هم که شده، من و تو 'ما' بشویم
سمیرا.ص
جهر و اخفات در قرائت نماز - چنان چه از بعضی از روایات استفاده می شود - یکی از سنت های پیامبر اکرم(ص) است که خداوند خواسته با این سنت امّت را نسبت به پایبندی به سیره و سنت پیامبرش آزمایش کند کما این که پیامبر خدا در خصوص نماز می فرمودند: که طبق حدیث نبویصلوا کما رأیتمونی اصلی»[1]؛ نماز بخوانید آن گونه که من می خوانم»
در علل الشرایع و عیون اخبار الرضا از امام رضا ـ علیه السلام ـ نقل شده که حضرت فرمود:علت این که بعضى نمازها باید بلند و بعضى آهسته
آرامآرام فرو میریزد و آهستهآهسته جذب جان میشود. به یکباره نیست، که به یکبارگی جان به هدر دادن است. عشق نخست به نرمی آغوش میگشاید، و آنگاه از آتشهاش گریزی نیست. عشق، آرام سوختن است.
نخست شعلهها نرماند و گرماند و پذیرا، و آنگاه توفناک. این توفناکی را گریزی نیست. آن فراق را گریزی نبود، این وصال را گریزی نیست. این همآغوشی و در آغوش خموشی و ناله در جان زدن و به رضا اشک ریختن را گریزی نیست.
از رفتن گریزی نیست. هیچ جا خانهی روح نیست ج
سال ۱۳۹۸ (در دست تکمیل)
مسخره باز
سمفونی نهم
مطرب
متری شش و نیم
ایده اصلی
قسم
رد خون
سرخپوست
شبی که ماه کامل شد
گلدن تایم (هنر و تجربه)
سورنجان (هنر و تجربه)
ذغال (هنر و تجربه)
در جست و جوی فریده (هنر و تجربه)
رضا (هنر و تجربه)
تتاتر صدای آهسته برف
تتاتر آبی مایل به صورتی
تتاتر لانچر ۵
سال ۱۳۹۷
هزارپا
بمب یک عاشقانه
مارموز
مغزهای کوچک زنگ زده
درساژ
حله جوانام آزدی یاشیم یورولموشام شیشیب باشیم
ایستیرم ایچیم آشیم
آی دده وای وای دده وای
ایشلمیرم یوخدو پولوم
ایستیرم شهرت اولوم
منن بزیب ساغیم سولوم
آی دده وای وای وای
سوگیلریم آتیب منی
وار دولته ساتیب منی
گُل نیسه آلادیب منی
آی دده وای وای وای
حله جوانام آزدی یاشیم
یورولموشام شیشیب باشیم
ایستیرم ایچیم آشیم
آی دده وای وای دده وای
عمر گئدیر آرام آرام
حاق یولوندا منده وارام
نه ادتسم ده گناهکارام
آی دده وای وای وای
ووگار دییر سوزلرینی
دیب یوم
کیسه وسایلشو برداشت و انداخت رو شونه ش و راه افتاد.
اما بعد از چند قدم وایساد و انگار بخواد یه موضوع مهمی رو بهم بگه، آهسته و شمرده گفت:
عمه! یه آدمایی هستن که آشغالا رو جمع میکنن و میریزن تو کیسه ی بزرگ، بعد اینجوری -دوباره کیسه رو انداخت رو دوشش- با خودشون میبرن.
و بعد راه افتاد و رفت.
عین یه پیرمرد دانا که بخواد بهت یه دریافت مهمی رو از زندگی بگه!
دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است:
١ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم نیستند.
عمده آدمها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
٢ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند.
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصیتاند و بیاعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده
یاد بگیریم که در زندگی دیگران دخالت نکنیم
جوانی از رفیقش پرسید: کجا کار میکنی ؟ گفت: پیش فلانی، پرسید ماهانه چند میگیری ؟گفت: 5000 افغانی، باز پرسید: همه اش همین 5000؟ چطور زنده ای تو؟ صاحب کار قدر تو را نمی داند. این حقوق تو خیلی کم است !!!آن مرد با شنیدن سخنان دوستش آهسته آهسته از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد، صاحبکار هم قبول نکرد و اخراجش کرد قبلا وظیفه داشت، اما حالا بیکار است.
- زنی کودکی را به دنیا آورد ، زن دیگری گفت : به من
فکر میکنم همین عبارت پروتکلهای دانشوران صهیون کافی باشه تا با جدیت بیشتر به فکر آموزش نسل جوان باشیم. وقتی دشمن اینقدر روی آموزش حساسه طبیعیه که ما هم باید حساس باشیم.
حالا بخشی از پروتکل رو بخونیم
راستی گوییم یعنی چهار پا اما صهیونیستها به کسایی که یهودی نیستن میگن گوییم.
متن پروتکل
ما موظفیم آموزش در مدارس گوییم را به طور دقیق هدایت کنیم و این مطلب را در اذهان بیندازیم که هرگاه با مسأله ی دشواری که نیاز به کند و کاو و کوشش ذهن دارد روبه ر
خانه دلتنگِ غروبی خفه بودمثلِ امروز که تنگ است دلمپدرم گفت چراغو شب از شب پُر شدمن به خود گفتم یک روز گذشتمادرم آه کشید؛زود بر خواهد گشت.»ابری آهسته به چشمم لغزیدو سپس خوابم بردکه گمان داشت که هست این همه درددر کمینِ دلِ آن کودکِ خُردآری، آن روز چو می رفت کسیداشتم آمدنش را باورمن نمی دانستممعنیِ هرگز» راتو چرا بازنگشتی دیگر؟آه ای واژه ی شومخو نکرده ست دلم با تو هنوزمن پس از این همه سالچشم دارم در راهکه بیایند عزیزانم، آههـ الف سایه (هوشنگ
#شعر الایی
یه لالایی قشنگ
بخواب ای گل، گل زیبالالا لالا، لالا لالا گل سوسن، گل کوکبگل مریم، گل مینا به روی مثل ماه توستاره می زنه سو سو
بخواب ای ماه تابانملالا لالا گل شب بو بگو آهسته زیر لبخدای مهربان من به امید تو می خوابملالا لالا گل لادن
کوچولوهای قشنگ و نازمامیدوارم شب خوشی داشته باشین و راحت بخوابین
خانه دلتنگِ غروبی خفه بودمثلِ امروز که تنگ است دلمپدرم گفت چراغو شب از شب پُر شدمن به خود گفتم یک روز گذشتمادرم آه کشید؛زود بر خواهد گشت.»ابری آهسته به چشمم لغزیدو سپس خوابم بردکه گمان داشت که هست این همه درددر کمینِ دلِ آن کودکِ خُردآری، آن روز چو می رفت کسیداشتم آمدنش را باورمن نمی دانستممعنیِ هرگز» راتو چرا بازنگشتی دیگر؟آه ای واژه ی شومخو نکرده ست دلم با تو هنوزمن پس از این همه سالچشم دارم در راهکه بیایند عزیزانم، آههـ الف سایه (هوشنگ
. از پشت کوه دوبارهخورشید خانوم در اومد
با کفشای طلا وپیرهنی از زر اومد
آهسته تو آسمونچرخی زد و هی خندید
ستاره ها رو آروم⭐️از توی آسمون چید
با دستای قشنگش☀️ابرا رو جابه جا کرد
از اون بالا با شادیبه آدما نیگا کرد
دامنشو ت دادرو خونه ها نور پاشید
آدمها خوشحال شدنخورشید بااونها خندید
Chori Chori Chupke Chupke 2001
محصول کشور: هند
ستارگان: Salman Khan, Rani Mukerji, Preity Zintai
کارگردان: Abbas Alibhai Burmawalla, Mastan Alibhai Burmawalla
ژانر: اکشن , درام , موزیکال
امتیاز IMDb: 5.4 از ۱۰
امتیاز کاربران: ۶٫۵ از ۱۰
راج و پریا به تازگی با هم ازدواج کرده اند . پریا صاحب فرزند میشود اما با یک اتفاق غیر منتظره او فرزند خود را از دست میدهد و قادر به باردار شدن مجدد نیست و …
ادامه مطلب
- داری چیکار میکنی؟
+ دارم قصه می نویسم برای بچه ها.
- تعریف کن ببینم قصه رو.
+ تعریف کنم که قصه .، هر وقت تموم شد میدم بخونی!
- خودتو لوس نکن تعریف کن (آهسته آهسته عصبانی می شود)
+ خیله خب حالا اخم نکن!
- پس تعریف کن
+ قصه سه تا بزغاله که مادرشون توی خونه تنهاشون میذاره و آقا گرگه
- خب حالا اسم بزغاله ها رو چی گذاشتی؟
+ یه چیزایی تو فکرم میگذره، مثل شنگول و منگول، ولي نمیدونم سومی رو چی بذارم!
- اممم! بذار فکر کنم. آهان، شنگول و منگول و حبه انگور!
+
آدمها هر روز خنجر تیز تری را در قلبم فرو میکنند.هر روز فریبی تازه.دسیسه ای نو.هر روز با سلاح جدیدی احساساتم را نشانه میگیرند.و من تکه تکه و پر از درد.پر از خون.و با کوهی از اندوه،آهسته و به سختی مثل پیرمردی که کوله بار سنگینی را بر پشتش گذاشته باشند خودم را جلو میکشم و پیش میبرم.من میان اشک هایی که میریزم ته ته ته قلبم به وجود خدایی که هر چند از دور اما هوایم را دارد اعتقاد دارم.من دلم،کمرم،وجودم شکسته اما هنوز ایمان دارم خدا یک روزی انت
شب هایم
سخت آهسته اند
و این کشداری شان
سخت کشنده است .
روزهایم اما
زود تمام میشوند
صفحه ی روزگارم
روی دور تند است
.
موش موذی انتظار
ذهنم را میجود
و موریانه ی بیهودگی
روحم را
من به صدای تحلیل رفتنم خو کرده ام
بهانه ای برای زیستن
بهانه ای برای خندیدن
بهانه ای برای ادامه
تهی ام از هر بهانه ای
.
بیا کمی حرف بزنیم
بیا بخندیم
بیا دوباره بودن را تجربه کنیم
خسته ام از این همه صرف _ مصدر_ تلخ_ نبودن
صبح
ظهر
شب
روح وحشی
+ کاش عادت میکردم . کاش از سرم می
تو فکر میکنی من هم مثلِ بعضی استعارههای آهسته،
جایم فقط کنارِ همین کلماتِ کودن است.
تو فقط یک راه داری: بزن!
همهی تیرهای خلاص
از هجدهمِ همین جهانِ مزخرف میگذرند.
تعلل نکن،
تا ترانهی بعدی راهی نیست.
من آبام را خورده،
کَفَنَم را خریده،
اشهدِ علاقهام به عدالت را نیز خواندهام.
تو یکی . دستِ مرا نخواهی خواند!
حالا بروم، یا بمانم؟
دارد باران میآید،
دارد یک ذره نورِ آبی
به غشای شیشه نوک میزند.
تو برو نمازت را بخوان،
مکانیزم آهسته طراحی شده در سالیدورک و کتیا فرمت فایل دانلودی: .zipفرمت فایل اصلی: stpحجم فایل: 365 کیلوبایت قیمت: 4600 تومان
توضیحات:
مکانیزم آهسته طراحی شده در سالیدورک و کتیا
قابل مشاهده در CATIA – SOLIDWORKS – NX – PRO
همراه فایل تک تک قطعات داخل فایل سه بعدی
آماده جهت رندرگیری
***
برای
سفارش هرنوع پروژه یا مدل دیگر یا تهیه نقشه از مدل ها با ذکر کد کاربری
تهیه کننده این فایل از طریق منوی سفارش فایل اقدام فرمایید.
پرداخت با کلیه کارتهای عضو شتاب امکا
به تقویم هجری دوسال پیش توی همچین شبی بستریه بیمارستان بودم، داشتم دردهای جدا شدن تو از عالم رحم به عالم دنیا رو تجربه می کردم، آروم و آهسته، شد که فکر می کردم چی از این درد شدیدتر خواهد بود، و چه دردی اینقدر عاقبت امید بخشی میتونه داشته باشه!؟
درد اونایی که دارن شهید میشن.
به دنیا اومدی و بعد از ورود تو به دنیا، چشیدم دردهای شدیدتر و بدون امید رو، آهسته آهسته مادر شدن رو باور کردم.
تا مرگ رفتم، مرگ رو باور کردم، دیدم از دست رفتن قوا رو، د
به تقویم هجری دوسال پیش توی همچین شبی بستریه بیمارستان بودم، داشتم دردهای جدا شدن تو از عالم رحم به عالم دنیا رو تجربه می کردم، آروم و آهسته، شد که فکر می کردم چی از این درد شدیدتر خواهد بود، و چه دردی اینقدر عاقبت امید بخشی میتونه داشته باشه!؟
درد اونایی که دارن شهید میشن.
به دنیا اومدی و بعد از ورود تو به دنیا، چشیدم دردهای شدیدتر و بدون امید رو، آهسته آهسته مادر شدن رو باور کردم.
تا مرگ رفتم، مرگ رو باور کردم، دیدم از دست رفتن قوا رو، د
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چو
مکانیزم آهسته طراحی شده در سالیدورک و کتیا فرمت فایل دانلودی: .zipفرمت فایل اصلی: stpحجم فایل: 368 کیلوبایت قیمت: 4600 تومان
توضیحات:
مکانیزم آهسته طراحی شده در سالیدورک و کتیا
قابل مشاهده در CATIA – SOLIDWORKS – NX – PRO
همراه فایل تک تک قطعات داخل فایل سه بعدی
آماده جهت رندرگیری
***
برای
سفارش هرنوع پروژه یا مدل دیگر یا تهیه نقشه از مدل ها با ذکر کد کاربری
تهیه کننده این فایل از طریق منوی سفارش فایل اقدام فرمایید.
پرداخت با کلیه کارتهای عضو شتاب امکا
مکانیزم آهسته طراحی شده در سالیدورک و کتیا فرمت فایل دانلودی: .zipفرمت فایل اصلی: stpحجم فایل: 368 کیلوبایت قیمت: 4600 تومان
توضیحات:
مکانیزم آهسته طراحی شده در سالیدورک و کتیا
قابل مشاهده در CATIA – SOLIDWORKS – NX – PRO
همراه فایل تک تک قطعات داخل فایل سه بعدی
آماده جهت رندرگیری
***
برای
سفارش هرنوع پروژه یا مدل دیگر یا تهیه نقشه از مدل ها با ذکر کد کاربری
تهیه کننده این فایل از طریق منوی سفارش فایل اقدام فرمایید.
پرداخت با کلیه کارتهای عضو شتاب امکا
هاست ارزان XZN Hosting میزبان فوق العاده قابلیت اطمینان
اگر سایت شما در دسترس نیست و باید با خرابی دست و پنجه نرم کنید ، آیا ارزش صرفه جویی در ماه یا دو دلار در ماه را دارد؟ ارزان ترین ارائه دهنده هاستینگ که با کمال تعجب خریداری سخت افزار سرور ارزان نمی کند ، از پرسنلی برای نگهداری تجهیزات برخوردار نیست و از منابع لازم برای ارائه شبکه ای با کیفیت برخوردار نیست. شما زمان زیادی را برای طراحی وب سایت خود صرف می کنید ، محتوای ارزشمندی را برای بازدید ک
شوهر گفت: دوستت دارمزن گفت: منم دوستت دارم.شوهر گفت: ثابت کن! داد بزن تا همه دنیا بفهمند که دوستم داری.زن در گوشش آهسته زمزمه کرد: دوستت دارم!شوهر گفت: چرا داد نمیزنى؟ چرا نجوا میکنى؟زن گفت: چون تو تمام دنیای منى.اینگونه بود که مرد گول خورد و شستن فرشها، پتو، پاک کردن شیشه ها در پاچهاش رفت!!!+ خلاصه این روزها موقع خونه تی مواظب باشید! وجداناً فقط خواستم اطلاع رسانی کرده باشم :))
مراسم شب هفتم محرم 1441 در مسجد امام محمد باقر تایباد برگزار گردید .
حجت الاسلام حسن عسگری ؛ در شب هفتم محرم به موضوع سؤظن و بی اعتمادی پرداخت و با اشاره به آیه 12 سوره مبارکه حجرات افزود :سؤظن و بی اعتمادی بر دو نوع است .1- بی اعتمادی به خود 2- بی اعتمادی به مردم
امام جماعت مسجد امام محمد باقر در پاسخ به این سوال که سؤظن و بی اعتمادی از کجا سرچشمه میگیرد ؟تصریح کرد که :کم شدن نور ایمان باعث می شود انسان به بی اعتمادی روی ببرد.
او با بیان یک مثا
آبی همیشه رنگ مورد علاقه من است آبی دریا، دریایی که آرامش بخش است دریایی که مفرح است مثل شنایی در تابستان. همیشه وقتی یاد عمق دریا می افتم گرچه که گنگ است ولي آرامشبخش و به دور از هیاهوی زندگی است هرچند سطح دریا متلاطم است ولي وسعتی دارد وسعتی بی کران که آدم را هوایی میکند و سبز رنگ مورد علاقه ی دیگر من است که جنگل سرسبز را به یاد من میاندازد روییدن گیاه رشد ونمو که پراز طراوت است وسرزندگی،رشدی آهسته و پیوسته ی گیاه.
دنیا را بدون مردها میخواستم. حالم با دنیای خودم خوش بود و تعجب میکردم که چطور بعضی از دوستانم نمیتوانند بدون حضور هیچ مردی خوشحال باشند؟! نمیتوانستم درک کنم که دختری شادیاش را مشروط به حضور مردی در کنار خود کند. حالم با دنیای خودم خوش بود، مسافرت میرفتم، کتاب میخواندم و روزهایی که فرصت کافی داشتم میرقصیدم. به نظرم زندگی تا بهابد همانقدر زیبا ادامه پیدا میکرد و نیازی نبود کسی را به زندگیام راه بدهم.
تو آمدی، آهسته و آرام.
یه سوال برام پیش اومده.
آیا کسایی که توی تیمارستان هستن، روزی که توی خونه شون بودن و صبح بلند میشدن موهارو شونه میکردن، صبونه میخوردن. شبم میخوابیدن (یا سعی میکردن بخوابن)؛
میدونستن یه روز برس موهاشونو تو کشوی دراور اتاق تیمارستان میذارن؟
درباره این سایت