نتایج جستجو برای عبارت :

نوشته هایم به چه طریقی رسیده اند تخیلات تازه ای را آماده می کنم

۱۰ ژانویه ۲۰۱۶، وقتی وبلاگی رو در بلاگ اسپات  ميروندم، به جاي بدرقه نوشته بودم بدرغه. 
و امروز بعد از ۳ سال اين غلط املايی رو دیدم. زمان زیادی گذشته اما تازه‌ بود نوشته. اونقدر تازه که لازم دیدم براي خاطراتی اينقدر زنده بايد تصحیح کرد غلط‌ها رو.
اين روزها در برخورد با بعضی همکلاسی‌هايم متوجه شدم آدمي هرچقدر عميق‌ و با اصالت‌تر، ساده‌تر و بدون شوآف است.هرچیز ساده‌اي از نظر آن‌ها بی‌کلاس و از مد افتاده و هرچه شلوغ‌تر با رنگ و لعاب بیشتر، با کلاس‌ و فاخر است؛ لذا طبق نظر اساتید نان و پنیر براي افطار بی‌کلاس است، خرما قدیمي شده و هر خوراکی عجیب غریب قشنگ ‌‌‌‌تر است.
خلاصه که روزی هزار بار به روی ما مي‌آورند که آن‌ها خداي کلاس و شخصیت هستند و ما از قوم بربر ها.
تحمل جماعت تازه به
احساس مي کنم چند وقتیست که نوشته هايم اسیر چهارچوب ها و قواعد شدند.قواعدی که اجازه نمي دهند مثل قبل راحت تر بنویسم.نمي دانم خوب است یا بد؟ شايد خوب چون هرچیزی را نمي نویسم و ساعت ها جملات را کنار هم مي نشانم و هی با خودم مي گویم یعنی منظورم را به مخاطب رساندم یا نه.شايد بد چون شدم خانم ناظم نوشته هايم و هی ازشان غلط هاي الکی ميگیرم.اسارت نوشته هايم  را وقتی فهميدم که بارها مي نویسم و پاک مي کنم.هربار از اول مي خوانمش و مي گویم نه نشدنه انگار مف
اين روزها در برخورد با بعضی همکلاسی‌هايم متوجه شدم آدمي هرچقدر عميق‌ و با اصالت‌تر، ساده‌تر و بدون شوآف است.هرچیز ساده‌اي از نظر آن‌ها بی‌کلاس و از مد افتاده و هرچه شلوغ‌تر با رنگ و لعاب بیشتر، با کلاس‌ و فاخر است؛ لذا طبق نظر اساتید نان و پنیر براي افطار بی‌کلاس است، خرما قدیمي شده و هر خوراکی عجیب غریب قشنگ ‌‌‌‌تر است.
خلاصه که روزی هزار بار به روی ما مي‌آورند که آن‌ها خداي کلاس و شخصیت هستند و ما از قوم بربر ها.
تحمل جماعت تازه به
دايی پدرم بعد از مردن زنش که دو هفته پیش بود، تازه یادش افتاده که زنش نیست. مثلاً بعد از شصت سال یک روز صبح از خواب بیدار ميشی و مي‌بینی همه رفتن خونه‌ خودشون، بعد تازه مي‌فهمي که فاطمه دیگه تو آشپزخونه نمي‌چرخه.
در توئیتر نوشته‌بود. 
شعر نو مي گویم اما حرف هايم تازه نیستعزم رفتن دارم اما رد پايم تازه نیستیک دو روزی در دلی بودیم و رفتیم عاقبترفتن از یاد عزیزانم برايم تازه نیستدوستت دارم ولی دیگر چه جاي ماندنم ؟ميروم بی منت از جايی که جايم تازه نیستآمدم با شور و شوق از عشق گویم با دلتکهنه شد آواز من شور و نوايم تازه نیستسخت مي گردد تنفس در فضاي بی کسیسینه ام سنگین و هم حال و هوايم تازه نیستروزگاری گوش یاران بود و صحبت هاي منگرچه مدت هاست هم دیگر صدايم تازه نیست
نميدانم.و باز هم نميدانم چرا و چطور تمام نوشته هايم بوی تورا ميدهدشايد از  یادگاری  نفس هاي به جاي مانده ات استگاهی وقت ها که بی قراری هايم اوج ميگیرد کوله یادگاری هايت را برميدارم و به قله دلتنگی هايم صعود ميکنمو دست اخر انجا  قلم و کاغذی برميدارم و از سر دلتنگی هاي خاطراتت با سکوت درونم رنج ميکشم.
پی نوشت1: بخشی از نوشته هاي مربوط به کتاب قلب زرد که ان شالله بعد اين بیماری بره براي چاپ (شايدمهرماه) 
پ ن :من تو را در واپسین لحظات اين روزهايم
نوشته هاي ذخیره شده ام را مرور ميکنم. به قدری زیبا براي همسرم نوشته ام که باورم نمي‌شود اين ها را، همه ی  همه اش را واقعا من نوشتم؟ چقدر عاشقم و چقدر خوشحال. شب عروسیم هم خوشحال بودم. نمي‌توانستم لبخند پررنگم را ملايم کنم. شبیه کودکی هايم شده بودم؛ انگار چهار سالم است، نه دختری بیست و نه ساله که ماه هاست رسما همسر مردی شده و احتمالا چند وقت دیگر، مادرِ کودکی! نوشته هايم را مرور ميکنم و به زندگی لبخند پررنگی مي‌زنم.
تو از منی و از نوشته هاي من بلند شده ايسال ها پیشخوابِ تو را دیدم.خوابی که هیچ تصویر چهره اي نداشتو فکر مي کردم او همان گمشده ی من استنیمه ی پنهانِ من‌‌‌.وقتی قلبم شیرین مي شودو پروانه در عمق آن مي رقصند،احساس مي کنم گمشده ام راپیدا کرده امو آن غریبه اي که توی خواب هاي پولکی امنگاهی گرم داشت،تو بودی!فراموش مکن؛فراموشت نخواهم کرد!با تمام وجود آن را درک کنو هر از گاهی اگر وقتی پیش آمدبه نوشته هايم بیندیشو آن ها را زیر لب زمزمه کن.که از دلم بلن
حرف خاصی نیست.
فقط ميخواهم بگویم آنچه را که شايد بايد ميگفتم.
گفته هايم را مينویسم تا بخوانید. نوشته براي خوانده شدن است و نویسنده عاشق خوانندگانش، ولی بعضی نوشته ها را بايد از دید خوانندگان پنهان داشت تا شکار نشوند.
گاهی نوشتن بهتر از خواندن تو را راهنمايی ميکند و گاهی نوشتن بیشتر از گریه کردن خالی ات ميکند.
نوشته ها حرف هايی اند که زده نشده اند، برخی حرف هاي زده شده را مينویسند اما من نوشته را صدايی ميدانم که به گوش کسی نرسيده است.
اين دومين تابستانی است که از آخرین نوشته ام مي گذرد. چله اش گذشته اما هنوز به نیمه نرسيده است. تابستان امسال را مي گویم. 
گفته بودم از زندگی تازه ام خواهم نوشت، گفته بودم از تحصیل و دانشگاه خواهم نوشت.
"تازه" جايش را با "دو ساله" عوض کرده و از دوران تحصیل و دانشگاه، تنها پايان نامه ی بی بخارش باقی مانده است.
اينکه چرا بايد بعد از دو سال، آن هم با چشمهايی که خسته اند و تنها چهار یا پنج ساعت فرصت استراحت دارند، مي خواهم بنویسم را نمي دانم اما بايد بن
دنیا جا‌‌‌‌‌‌ یی است که هربار کشف و حیرت تازه اي نصیب آدم ميکند
کشف هايم بی کم و کاست محدود است ولی در تقلايم، درتقلاي کشفی جدید، شايد خودم را دوباره کشف کنم و تجزیه کنم به ابعادی بهتر از اين که هست، ابعادی خالی از کبر و غرور که درونش احساسات در غلیان است، ابعاد دیگرم شايد در اينجا که هستم نباشد جايی که بايد با‌شم است، نمي‌دانم کجا اما هرجايی بهتر از هرجا، بهتر از راه رفتن در زمينی که مجبوری شخص دیگری باشی، جايی که شايد به اندازه نفس هايم
خاطره هايم را 
در ميان عصب هايم مدفون مي کنم.
قلبِ سنگینِ سکوت
شبیه بنفش مي شود.
و پُر رنگ تر از آن
_ سیاه _
سیب هاي سرخ گاز گرفته شدند.
بی آنکه مهر خاموشی دارکوب ها
دیده شود. 
****
خاطره هايم را نمي نویسم.
تا مثل سیب هاي سرخ
گاز زده.
راستی چه طعمي دارد؟ 
برگ کاهوی تازه؟ 
زیر دندانِ بنفش؟
محبوبه باقری
 
در اين بلاگ ميخواهم بگویم آنچه را که شايد بايد ميگفتم.
گفته هايم را مينویسم تا بخوانید. نوشته براي خوانده شدن است و نویسنده عاشق خوانندگانش، ولی بعضی نوشته ها را بايد از دید خوانندگان پنهان داشت تا شکار نشوند.
گاهی نوشتن بهتر از خواندن تو را راهنمايی ميکند و گاهی نوشتن بیشتر از گریه کردن تو را خالی.
نوشته ها حرف هايی اند که زده نشده اند، برخی ها حرف هاي زده شده را مينویسند اما من نوشته را صدايی ميدانم که به گوش کسی نرسيده است.
قرار است اينجا
دنیا جا‌‌‌‌‌‌ یی است که هربار کشف و حیرت تازه اي نصیب آدم ميکند
کشف هايم بی کم و کاست محدود است ولی در تقلايم، درتقلاي کشفی جدید، شايد خودم را دوباره کشف کنم و تجزیه کنم به ابعادی بهتر از اين که هست، ابعادی خالی از کبر و غرور که درونش احساسات در غلیان است، ابعاد دیگرم شايد در اينجا که هستم نباشد جايی که بايد با‌شم است، نمي‌دانم کجا اما هرجايی بهتر از هرجا، بهتر از راه رفتن در زمينی که مجبوری شخص دیگری باشی، جايی که شايد به اندازه نفس هايم
شب است و پنجره ها خفته اند
تو نیز پلک ها بر هم بگذار
که قاصدک بوسه هايم را
روان کرده ام به شهر باران ها
تا که شايد رویاهايمان
در اين سکوت پر غوغاي ظلمت
دیدارشان تازه شود
به مهر
زیر نور ماه 
.
.
.
بوسه هايم نذر چشمانت

روح وحشی
1:07 بامداد 
دیشب داشتم براي محمدمتین تعریف مي‌کردم که وقتی اول دبستان بودم و تازه خواندن و نوشته یاد گرفته‌بودم، هر جا، هر نوشتهاي مي‌دیدم مي‌خواندم. از جمله چیزهايی که بچه‌ها با مداد و خودکار روی در و دیوار مدرسه مي‌نوشتند. تا اين که یک روز، دیدم یک جا نوشته " هر کس اين را بخواند خر است." بعد از آن تا مدت‌ها همه‌ی سعیم اين بود که به غیر از کتاب و دفتر خودم، هیچ نوشتهاي را نخوانم.
صبح که بیدار شدم، اين روی ميز بود:
در اين خلوت روزهايم را مي نویسم. کارهاي زندگی. خیابان ها. خریدها. آدم هايم. اشیا. واژه ها. شعر. شايد هم خلوت نیست چون خودم خواسته ام و اين یعنی چیزهايی را هم نمي نویسم. تا هر جاي هر سو هم که بتوانی بدوی، جاهايی هست و وقت هايی که خودت مي گویی اين سمت نرو یا دور بزن و برگرد یا بنشین و نفسی تازه کن.به هرحال اين ها هم طوری است از اين زندگی. اين نوشته ها. اين ننوشتن ها و پاک کردن ها یا دور ریختن ها. جدی نیست آن قدر که فکر مي کنم. هست. فقط هست  مثل خیلی چیزهاي
قبل از اينکه بروم حمام لباس هايی که بوی سیگار ميداد را گذاشتم توی تراس. ميز را دستمال کشیدم و پیچک عزیز تازه رسيده ام را رویش فرم دادم. کنار پیچک ها شمع چیدم. تازه از سفر رسيده بودم و وسايلم در اتاق نامظم بود، منتها حالا از کمال گرايی ام کم کرده ام و ميدانم بنا نیست همه کارها را در یک لحظه انجام دهم. باقی جمع و جور را گذاشتم پس از مراسم! 
با کاموا روی ميز مخفف اسمم را نوشتم. سررسید را گوشه راست گذاشتم . هدفون و دستبند سال تولد را گوشه چپ.
از حمام که
بر اين پهنه‌ی خاک چیزی هست که به رغم ما ادامه مي‌دهد، نفس بودن به راستی موکول به بودن ما نیست، و اين خوب است، خوب است که جلوه‌هاي بودن را به غم و شادی ما نبسته‌اند، خوب است که غم ما، با استناد به قول شاعر  اگر غم را چو آتش دود بودی» دودی ندارد، تا جهان جاودانه تاریک بماند
اين‌ها را هوشنگ گلشیری در کتاب آینه‌هاي دردار نوشته. و چقدر خوب نوشته. مثلا فکر کنید که اين روزها در اين روزها مي‌ماند. نمي‌گذشت. اين شب‌ها هیچ وقت صبح نمي‌شد. آفتاب ن
بر اين پهنه‌ی خاک چیزی هست که به رغم ما ادامه مي‌دهد، نفس بودن به راستی موکول به بودن ما نیست، و اين خوب است، خوب است که جلوه‌هاي بودن را به غم و شادی ما نبسته‌اند، خوب است که غم ما، با استناد به قول شاعر  اگر غم را چو آتش دود بودی» دودی ندارد، تا جهان جاودانه تاریک بماند
اين‌ها را هوشنگ گلشیری در کتاب آینه‌هاي دردار نوشته. و چقدر خوب نوشته. مثلا فکر کنید که اين روزها در اين روزها مي‌ماند. نمي‌گذشت. اين شب‌ها هیچ وقت صبح نمي‌شد. آفتاب ن
خیلی وقت است که مستقیم حرف نزده‌ام و طفره رفتم و حرف‌هايم را پیچاندم دور خودم؛ طوری که گاهی خودم هم یادم مي‌رود منظورم از گفته‌ها و نوشتههايم چه بوده؛ گاهی اين حرف‌هاي پیچ‌دار گردنم را مي‌گیرند و آن‌قدر فشار مي‌دهند که دیگر نه مي‌توانم حرف بزنم و نه گوش دهم. حرف‌هايم دیگر مهم نیستند.
پاک کنید. 
گذشته ی تمام شده را.
اگر عکسی دارید که شمارا به عمق گذشته بر ميگرداند.
اگر نوشته اي از رفته ها دارید.
اگر گلی خشک شده در گلدان گوشه اتاق شمارا ساعتها به رویاهاي دور تمام شده ميکشاند.
پاک کنید.!
گذشته اي که تورا متوقف ميکند.
مانع از جریان انرژیهاي جدید است.
پاک کنید انرژیهاي صرف شده و تمام شده را.
راه را براي انرژیهاي تازه باز کنید.
براي رویاهاي تازه.
آدمهاي تازه.
راه را براي زندگی تازه تر باز کنید.

+ از صبح چندین بار اين مت
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فايل هاي صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمي باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهاي رايج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه مي باشدبا اين حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش اين فايل را براي تان فراهم آورد.
در شب تیره ، دیوانه اي ، کاو
دل به رنگی گریزان سپرده
مي‌کند داستانی غم آور.
از دلی رفته دارد پیامي
داستان از خیالی  پریشان.
 
اي انسان هاي مهربانی که چه در کامنت هاي عمومي و چه خصوصی به من گفتید ک
عشقت مرا اسیر بیابان نوشته استمجنون ترین صحابی دوران نوشته است
اين هم ز مشکلات و مکافات عاشقی استدست مرا براي گریبان نوشته است
از دست اختیار تو راه فرار نیستاين جبر را خدات به پامان نوشته است
(مگه دست خودت بوده اينجا اومدی، آوردت مولا دور هم جمعمون کرد)
مانند تو.مانند تو امير فقط یک نفر ولیمانند من اسیر فراوان نوشته است
شکر خدا که نام مرا اعتبار توسلمان نوشته است، مسلمان نوشته است
نام تو را به آب طلا دستِ کردگار
ادامه مطلب
امروز مه‌سا یادم آورد که وبلاگم خیلی وقت است آپدیت نشده. آمدم بگویم اين روزها استاد داستان‌نویسی‌ام از من فارسی نوشتن مي‌خواهد که زبانِ دردها و دغدغه‌هايم است و استاد مقاله‌نویسی‌ام انگلیسی‌نویسی، که زبان آکادميک و علمم است. و من؟ حانیه خوب نوشته که از دنیاي شفابخش نوشته‌ها دور افتاده‌ام.
بايد به آهنگی که برام فرستاده بود گوش مي کردم و لذت مي بردم، عشق مي کردم از اين همه دوستی و دوست داشتن هاي از راه دور و مقاوم در برابر زمان. بايد از فیلمي که تازه به دستم رسيده بود لذت مي بردم یا شامِ نیمه آماده اي که مزه اش از همه ی غذاهاي نیمه آماده ی اينجا بهتره! بايد از خواب نیمه شب لذت مي بردم، حتی از بیمارستان رفتن ها ی نیمه شب سعی در خندیدن و خندوندن مریضی که غم عزاداری رهاش نمي کنه! بايد از هواي نیمه شب لذت مي بردم، از نم  بارون، از خواب ِ ی
آماده شدیم بریم بیرون
خبر کرونا رو لحظه آخر شنیدم
هیچی دیگه 
منصرف شدیم
روز اولی که خبر کرونا چین منتشر شد
کامنت هاي ملت غ ی و ر رو مي خوندم
اکثرا نوشته بودن انشالله بره
ی عده هم از همون شهر نوشته بودن ما چه گناهی کردیم
اميدوارم خدا به همه مردم رحم کنه
حتی اگه یکی مثل من از مردن نترسه
از عذاب کشیدن و ذره ذره مردن مي ترسه حتما
 
پ.ن: مورد مترو تهران!!
خدايا چقدر اين دنیا بالا و پايین داره
خدايا شکرت من همين امواج را مي خواستم
اين تازه اول راه عاشقیت. 
براي فتح دریاي پرتلاطم الهی بايد آماده شد. 
نه اشتباه مي کنم
بايد بتوانم در اين تلاطمات آمادگی، تمرین کنم
تا بدون واهمه اي بتوانم در دریاي مواج الهی با آرامشی الهی غرق شوم
و اين تازه آغاز عاشقی و اول یک سفر بزرگه.
 
 
اين قرنطینه خانگی براي من که خیلی خوب بوده.بچه ها و همسر همش تو خونه هستن و همه کارا به خوبی پیش ميره:)))
همسر روی بچه ها حساسه براي همين اگر من صبح شیفت باشم خودش پا ميشه صبحونه آماده مي کنه و صداشون مي کنه. براي منم آماده مي کنه و صدام مي کنه.چايی و هر چی هم بخوام مياره.
همکارم مي گفت ما تو اين مدت همش داریم با هم دعوا مي کنیم.ولی من انصافا برام بد نبوده تازه خیلی هم خوش گذشته:)
 
ولی شرايط کارمون اين چند روزه خیلی بد بود.خدا رو شکر امروز بهتر شده.ک
اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت
زمين در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
 
دل من نیز با تو بعد از آن پايیز طولانی
دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت
 
درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد
که عشق از کُندهٔ ما یادگاری تازه خواهد یافت
 
دهانت جوجه‌هايش را پریدن گر بیاموزد
کلام از لهجهٔ تو اعتباری تازه خواهد یافت
 
بدین سان که من و تو از تفاهم عشق مي‌سازیم
از اين پس عشق‌ورزی هم، قراری تازه خواهد یافت
 
من و تو عشق را گسترده‌تر خواه
سلام مامان!
امروز سر کلاس داشتم چند تا از نامه هايی که براي خواهرت هدی نوشته بودم را ميخواندم، بچه ها صدايشان در آمده بود و مدافعان حقوق تو شده بودند که چرا براي تو نامه ننوشته ام و چرا بین بچه هايم تبعیض قائل ميشوم!
گفتم براي زینب هم نوشته ام. گفتند حتما نوشته ايد: مراقب خواهرت هدا باش! نکند صدايش را در بیاوری مگر نه ميکشمت  :)))
جانِ مادر! راستش عذاب وجدان گرفتم‌. آمدم بنویسم هیچ هم اينطور نیست. خیلی هم دوستت دارم. فقط نميدانم چرا نوشتن براي هدی
دیروز که متن پست قبل را نوشتم،اولش فرستادم براي خواهر جان
خواهرجان هم همينطور یک هویی ارسال کرد وسط گروه فاميل
خدا من رو ببخشه ،چقدر آتیش زده بودم به جیگرشون.
دختر عمه م که مي‌گفت ساعت دوی نصفه شب متنت رو خوندم و گریه امونم نميداد،.گفت اينقدر فحشت دادم که حد نداشت:/
عروس عمه م گفت نشستم واسه شوهرم خوندم و اونم گریه ميکرد.
دختر عموها هم خیلی متاثر شده بودن.
اون یکی دختر عمه م گفت تو نمي فهمي روح آدم خدشه دار ميشه با اين نوشته ت؟آزار داری؟:/
و
سوی ظهورمهدی اين اربعین رسيده/پیغام کربلايش روی زمين رسيده/صدکاروان عاشق پاي پیاده آید/دراين شکوه دنیاغوغاي دین رسيده/درکوچه محبت زائر قدم گذارد/بهرحسین ویاران صدهمنشین رسيده/یاری برولايت تاانقلاب مهدی است/گنج بصیرت او برما چنین رسيده/دشمن شکست خورده از وحدت وولايت/بازمزم حسینی نورمبین رسيده/تاکربلاست جاری اين اشک عاشقانش/بهرظهورمولا یار امين رسيده/آماده باش شیعه بهر امام آخر/لشکربراي رهبر از مومنین رسيده/وقت ظهورمهدی اين اربعین مولا
بسم الله
دنیايی از حرف در گلویم مانده و تمام حرفی که ميتوانم بزنم هیچ است.
هیچ براي من که روزی صفحات اينترنتی را به قلم خویش سیاه مي کردم، دستاورد بزرگی ست. حالا یاد گرفته‌ام هنر سکوت کردن را. شايد هم دنیا مرا به سکوت نشانده. شايد هم غرق شده ام چنان که دیگر ندايی از من برنمي آید.
سالهاست فعالیت مخفیانه دارم به اين معنا که خانواده ام از اينکه گاهی ی و گاهی نقد فرهنگی و گاهی مذهبی و . مي نویسم بی خبرند. شايد بهتر اگر بخواهم بگویم، سالهاست که
سوالاتی کم و بیش ذهن دوست داران قهوه و حتی کسانی که قهوه نمي نوشند را مشغول کرده است که:
قهوه تازه یا فله با قهوه فوری چه تفاوتی دارد؟
قهوه هاي فوری:
اين نوع قهوه ها طی مراحل و فرآوری هايی به قهوه فوری Instant Coffee” تبدیل مي شود که پودر قهوه به محض تماس با آب جوش رنگ مي دهد و آماده مصرف مي شود و زمان کوتاهی طول مي کشد تا قهوه تان آماده شود. اين نوع قهوه ها همراه با طعم دهنده ها و اسانس ها مي باشند.
قهوه هاي تازه:
اين قهوه ها به صورت روزانه یا هفتگی رست
نشریه آمریکايی نیوزویک گزارش داده دولت آمریکا اقدام به برگزاری رزمايش‌هايی بی‌سابقه کرده که هدف آنها تمرین جنگ با روسیه» بوده است.
 به نقل از فارس، یک نشریه آمریکايی روز جمعه با اشاره به رزمايش‌هاي نظامي که آمریکا در سال گذشته برگزار کرده نوشته هدف اين تمرین‌ها را آمادگی براي جنگ با روسیه توصیف کرده است. 
نشریه نیوزویک در عنوان مطلب خود نوشته با آنکه توجه رسانه‌ها و افکار عمومي به شدت گرفتن تنش‌ها ميان ايران و آمریکا جلب شده ارتش آمر
خلاصه کتاب جامعه شناسی آموزش و پرورش دکتر علاقه بند
 
دانلود فايل
 
 
 
 
 
 
پاورپوینت کتاب جامعه شناسی آموزش و پرورش تالیف دکتر .پاورپوینت کتاب جامعه شناسی آموزش و پرورش تالیف دکتر علی علاقه بند. دریافت فايل . پاورپوینت خلاصه کتاب تئوری هاي مدیریت پیشرفته دکتر علی رضائیان .http://file3enter.yeksell.ir/file3enter.yeksell.ir › پاورپوینت-آماده--جزوه-درس-و-خلاصه-کتاب-جامعه-ش.پاورپوینت آماده; جزوه درس و خلاصه کتاب جامعه شناسی آموزش و .پاورپوینت آماده; جزوه درس و

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها