نتایج جستجو برای عبارت :

این نیز بگذرد

باز باران سما هم از سر ما بگذرد،
تیرباران قضا هم از سر ما بگذرد.
هر سر بالا همی باشد گرفتار بلا،
با صبوری صد بلا هم از سر ما بگذرد.
تیر قسمت از سر ما نگذرد هرگز خطا،
گه عذاب و گه عزا هم از سر ما بگذرد.
چه جفا است اين که ماند از رفت و آ پای روان،
هر جفای ناروا هم از سر ما بگذرد.
گر جزایی را قضا همچون سزایی میدهد،
گه جزای ناسزا هم از سر ما بگذرد.
صد جزا از سر گذشت اندر جهان و چون جزا
اين جهان بی وفا هم از سر ما بگذرد.
غم مخور اين تیره ماه سوز و سرما ، بگذردهر چه پیش آید ز گردون بر سرِ ما بگذردروزگار تلخ گر شیرین نکرد کام همهبر زمین افتاده و بنشسته بالا ، بگذردگر مهیا گشت یا نه توشه بر خان همهروزگارِ مجلس مسکین و دارا ، بگذردرنجِ بار زندگی گر خم نموده قامتیاز ضمیر و خاطر نادان و دانا ، بگذردزیب باطن را نما پاينده ظاهر رفتنیستبی توقف اين زمان بر زشت و زیبا ، بگذردگو تو دل آسوده کن دنیای امروز هر چه هستبر من و تو ، یا شما و ما و آنها ، بگذرد . ۹۸/۱۰/۷فتانه -
عقل اگر می‌خواهد از درهای منطق بگذرد
باید از خیر تماشای حقایق بگذرد
آنچه آن را علم می‌دانند، اهل معرفت
مثل نوری باید از دل‌های عاشق بگذرد
طفل می‌گرید مگر می‌داند اين دنیا کجاست؟
عمر چون با های‌های آمد به هق‌هق بگذرد
هر بهاری باغبان راضی به تابستان شود
باید از خون دل صدها شقایق بگذرد
صبر بر دور جدایی نیست ممکن بی‌شراب
همتی کن ساقیا! تا مثل سابق بگذرد
از گناه مست اگر زاهد به کفر آمد چه غم
از خطای اهل دل باشد که خالق بگذرد
فاضل نظری
هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد
هم رونق زمان شما نيز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نيز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نيز بگذرد
ای تیغتان چو نيزه برای ستم دراز
اين تیزی سنان شما نيز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نيز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
اين عوعو سگان شما نيز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
چشم پوشم، تا دمی اندوه و غمها بگذرد،
چشم را وا م یکنم، بینم، که دنیا بگذرد.
عاشقیها از دل و دیوانگی از سر نرفت،
از سر شورید هام صد شور و سودا بگذرد.
غرق گشته در گناه خود ببین تردامنی،
تا به خشکی خشک او گرداب دریا بگذرد.
نوبهار آخر بگشت و دیر شد ایام گل،
بلبل شوریده هم با جان شیدا بگذرد.
گر خطایی بگذرد از ما، سزای ما جزاست،
هر جزای ناسزا هم از سر ما بگذرد.
انتظارم م یگذاری تا به فردا تو مرا،
زندگانی با امید روز فردا بگذرد.
هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد
هم رونق زمان شما نيز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نيز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نيز بگذرد
ای تیغتان چو نيزه برای ستم دراز
اين تیزی سنان شما نيز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نيز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
اين عوعو سگان شما نيز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد
هم رونق زمان شما نيز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نيز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نيز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نيز بگذرد
ای تیغتان چو نيزه برای ستم دراز
اين تیزی سنان شما نيز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نيز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
اين عوعو سگان شما نيز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
متن آهنگ اين نيز بگذرد دنگ شو
در سختى اين روزگار دلبرکم آهى برآر آن آه میرسد بالاى ابر آن ابر میشود رنگ بهارهمچون هوا در هر نفس اين نيز بگذرد This too shall passبى سازشو بى ساز مان دلبرکم سازى برانآن ساز میچکد بر کوه و دشت آن دشت میزند زنگ زمانهمچون هوا در هر نفس اين نيز بگذرد This too shall passتکست آهنگ اين نيز بگذرد دنگ شو
ادامه مطلب
متن آهنگ اين نيز بگذرد دنگ شو
در سختى اين روزگار دلبرکم آهى برآر آن آه میرسد بالاى ابر آن ابر میشود رنگ بهارهمچون هوا در هر نفس اين نيز بگذرد This too shall passبى سازشو بى ساز مان دلبرکم سازى برانآن ساز میچکد بر کوه و دشت آن دشت میزند زنگ زمانهمچون هوا در هر نفس اين نيز بگذرد This too shall passتکست آهنگ اين نيز بگذرد دنگ شو
ادامه مطلب
همه چیز بگذرد. ما بگذریم. خشم بگذرد.خون بگذرد. لطف دو دوست به هم بگذرد.باد بگذرد. خدا نمی‌گذرد.خدا می‌گذرد، امّا نمی‌گذرد.چنانکه خورشید، می‌گذرد و نمی‌گذرد.چنانکه باد، چنانکه یاد.می‌گذرد و نمی‌گذرد.
حلمی | کتاب لامکان
نقاشی از جاستینا کوپانیا
متن آهنگ اين نيز بگذرد دنگ شو
در سختى اين روزگار دلبرکم آهى برآر آن آه میرسد بالاى ابر آن ابر میشود رنگ بهارهمچون هوا در هر نفس اين نيز بگذرد This too shall passبى سازشو بى ساز مان دلبرکم سازى برانآن ساز میچکد بر کوه و دشت آن دشت میزند زنگ زمانهمچون هوا در هر نفس اين نيز بگذرد This too shall pass
ادامه مطلب
نذر کرده ام
یک روزی که خوشحال تر بودمبیایم و بنویسم کهزندگی را باید با لذت خوردکه ضربه های روی سر را باید آرام بوسیدو بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتادیک روزی که خوشحال تر بودممی آیم و می نویسم کهاين نيز بگذردمثل همیشه که همه چیز گذشته است وآب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است
 
درس پنجم فارسی پایه دهم 
۱- هم مرگ بر جهان شما نيز بگذرد / هم رونق زمان شما نيز بگذردمعنی: مرگ به سراغ شما هم خواهد آمد و رونق و روزی شکوه دوران شما نيز به پایان خواهد رسید.
۲- وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب / بر دولت آشیان شما نيز بگذردمعنی: محنت و سختی ، جغدِ شوم ویرانگری است که به ما بسنده نمی کند، شما را نيز خانه خراب خواهد کرد.
۳- آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام / بر حلق و بر دهان شما نيز بگذردمعنی: مرگ که نابودکننده خاص و عام است، روزی شما را ن
ای دل غم جهان مخور اين نيز بگذرددنیا چو هست بر گذر اين نيز بگذردگر بد کند زمانه،تو نیکو خصال باشبگذشت از اين بسی به سر،اين نيز بگذردور دور روزگار نه بر وفق رأی توستاندوه مخور که بی خبر،اين نيز بگذردیک حمله پای دار که مردان مرد رابگذشت از اين بسی بتر،اين نيز بگذردمنت خدای را که شب دیر پای غمافتاد با دم سحر،اين نيز بگذردابن یمین ز موج حوادث مترس ز آنکهر چند هست با خطر،اين نيز بگذردتشویش خاطر است ولی شکر چون نکردایزد قضا چز اين قدر،اين نيز بگذر
ترس از یک اتفاق مثبت یا منفی، حتی اگر بهترین و زیباترین اتفاق زندگیت هم باشد، گاه تمام وجودت را تسخیر میکند. اگر ندانی چطور با ترس و دلهره هایت روبرو شوی، و اگر کسانی را نداشته باشی که آرام به تو گوشزد کنند که چقدر از پتانسیل ها و قدرت خودت غافل مانده ای، ترس چون موریانه ای میشود که به زندگیت میزند و نابود میکند تمام لحظاتت را. باید قوی بود، باید با ترس ها روبرو شد و باید آنقدر صبور بود تا زمان بگذرد و بگذرد و خیلی چیزها را در ظرف خود حل کند.
عطار نیشابوری داستانی دارد که روزی پادشاهی علما را گرد هم می خواند تا به او چیزی بدهند که در مواقع سختی کار ها برایش آسان تر شود! آنها به او انگشتری هدیه می دهند که روی آن نوشته شده: اين نيز بگذرد!
اين جمله در حالِ سختی شاید کار ساز باشد، اصلن قاعده ـش اين است که بگذرد، با توجه به اينکه سختی ها هم قانون پایستگی دارند، هیچ سختی ای تا همیشه ماندنی نیست! اما زندگی ـست دیگر، سختی هایی سر وقت ـمان می آیند که از خود لکه هائی بجا می گذارند که حتا "زمان" ا
از پنجره‌‌ی پاویون طبقه‌ی ششم بیمارستان فرخی زل زده بودم به نورهای زرد و نارنجی شهر، به گرگ و میش هوا. بعد فکر کردم چند ماه دیگر من هم روی اين تخت‌ها و خوشخواب‌های فنری جوری خوابم می‌برد که دخترهای تخت‌های کناری. فکر کردم چند ماه دیگر اين شب تا صبح بیدار ماندن‌ها جوری برایم عادی می‌شود که بیدار بودن در طول روز. فکر کردم چند روز دیگر که بگذرد من هم عادت می‌کنم به صدای ناله‌‌ی آدم‌ها، به بوی خون، به رفتارهای ناخوشايند پرسنل بیمارستان، ب
   همه ی آدمهای روی زمین هر لحظه در یک موقعیت هستند، موقعیت الان شما با موقعیت یک ماه شما خیلی متفاوت است، در طی یک ماه اتفاق های زیادی در زندگی هر یک از ما می افتد، خیلی اين اتفاق ها باب میل ما هستند و از خیلی دیگر از اين اتفاقات بیزاریم بطوریکه وقتی اتفاق می افتند عالم و آدم را مورد لعن و نفرین قرار میدهیم، چه بسا اتفاقاتی ک به نفع ما هستند و از آنها بیزاریم و چ بسا اتفاقاتی که به ضرر ما هستند و ما خیلی به انها علاقه مند میشویم، درک و اعمال اين
بعضی چیزها هیچوقت از دل آدمی در نمیرود
هیچ وقت.
روزها که بگذرد،هفته ها،ماه ها،و شایدم سالیان سال هم بگذرد
بازم یادت نمیرود حرف ها و کارهایی که باعث شد همیشه بهش فکرکنی
حالا چه خوب و یا چه بد.
شاید کوچک باشد،شایدم بزرگ،شاید حرف خوب و شایدم حرف بد
توهین،تهمت،یا خوبی و یا نیکی و یا بزرگی
بعضی چیزها واقعا از دل من در نمیرود
موقع خواب به یادشم،موقع غذا به یادش،موقع استراحت،موقع کار،
موقعی ای که تو چهره همون افرادی که اين حرف را به من زدند یادش م
اينجا دقیقا اوایل ترم اولم توی رشته‌ی جدیدم بودم.
تازه کتابای کت و کلفت اين ترممو خریده بودم و درگیر انتخاب بین چندتا پیش‌نهاد کار جدی و جذاب (هرکدومشون از جنبه‌ای) بودم.
خلاصه که هنوز نتونسته بودم تعادلی بین زندگی و کار و درس پیدا کنم!
 
خب، اين احساسا و فکرا چیز جدیدی برام نبودن، توی لیسانس زیاد تجربه‌شون کرده بودم و بلد بودم با حضورشون به زندگیم ادامه بدم -هرچند به سختی-
ولی اين بار خیلی زودتر از چیزی که فکرشو می‌کردم تونستم از پسشون
بعضی چیزهارا باید سروقت خودش داشته باشی ، وقتش که بگذرد دیگر بود و نبودش برایت فرقی نمیکند چون به نبودنش عادت کرده ای و یاد گرفته ای چگونه بدون اينکه داشته باشی أش ، زندگی کنی
بعضی چیزها ، مثل  حس ها و تجربه ها ؛ دوره ی خاص خودش را دارد
مثلأ یک دوره ای آدم دوست دارد عاشق باشد .مثل خیلی های دیگر کادو بخرد ، ذوق کند ، برای کسی مهم باشد.
وقتی نیست ، زمانش که بگذرد دیگر فایده ای ندارد.کم کم  به تنها بودن میان جمعیت بزرگ دو نفره ها عادت میکنی و یا
از صب که پاشدم امسال برام مثل سالای دیگه نبود هر سال منتظر ختش و بش ها و شوخی های روز تولدم بودم و قبل از اينکه از رخت کنده بشم گوشیمو چک میکردم.
امسال نه ذوقشو داشتم نه کسی بود که پیام بده

سالای قبلم اگه کسی حرفی میزد به خاطر پست های لوسی بود که میخواستم بذارم و دو نفر روز تولدمو تبریک بگن بهم و یکم حالم خوب شه. ولی امسال حوصلشو نداشتم. امیر دو روز قبل تولدم خیلی قشنگ تولدمو تبریک گفت و استوری گذاشت ولی سعی کردم خودمو ذوق زده نشون بدم و ازش تش
 
شب می رود
ز عالم اطناب بگذرد
از پیچ و تاب
زلف تو بی تاب بگذرد
 
امشب خیال چشم
تو امکان نمی دهد
از چشم های
خسته ی من خواب بگذرد
 
تو چون نسیم
در گذری، می شود نسیم
از خواب چند
ساله ی مرداب بگذرد ؟
 
ترسم که اين
نماز به دوزخ کشاندم
تا یاد تو
ز گوشه ی محراب بگذرد
 
شن های ساحلیم
به دریا نمی رسیم
بگذار باز از
سرمان آب بگذرد
 
دل خوش به اين
شدم که به امضای چشم تو
از ذهن خسته
ام غزلی ناب بگذرد
 
الهام عمومی
 
از یک زمانی به بعد دیگر حتی خوابیدن هم راه نجاتم نبود. قبل تر ها، وقتی خیلی جوان تر بودم؛ خواب برایم مثل راه نجات بود. می خوابیدم و وقتی بلند می شدم همه چیز آسان تر شده بود. خوابیدن و خوردن و حرف زدن از آن اتفاق می توانست از هر ورطه ای نجاتم دهد. برای من که زندگی سخت بود. هنوز هم هست اما من دیگر آن آدم سخت گیر قبل نیستم. آن آدمی که از هر اتفاقی برای خودش سیاهچاله درست می کرد. هرچه سنم بیشتر می شود حیرت و قدر دانی ام نسبت به زندگی و جزئیاتش بیشتر می شو
سرباز. 
قدم های اجبـــــاری روز های تکـــــراری 
سرباز. خوابیدن اجبار بیدار شدن اجبار.
سرباز یعنی تنهایی. سرباز بی حوصله ، سرخورده
سرباز یعنی برجک است و تنهایی تو خاطرات روز های گذشته تو شیرینی خاطرات و تلخی حال 
سرباز که باشی باید موهاتو از ته بزنی. لباسی که دوست نداری بپوشی و کفشی که دوس نداری پات کنی. 
سرباز که باشی باید دو سال با آدمایی که دوست نداری زندگی کنی
سرباز یعنی لباس پلنگی. پوتین و برگ سینه 
سرباز یعنی ۲۱ ماه بی اختیاری.
در قبایل عرب همواره جنگ بود
اما مکه زمین حرام بود و ماه های رجب و ذی القعده ، ذی الحجه و محرّم
زمانِ حرام.
یعنی که در آن جنگ حرام است.
دو قبیله که با هم می جنگیدند، تا وارد ماه حرام می شدند جنگ را موقتا تعطیل میکردند
اما برای آنکه اعلام کنند که در حال جنگ اند و اين آرامش از سازش نیست
ماه حرام رسیده است و چون بگذرد ، جنگ ادامه خواهد یافت.
سنت بود که بر قبه ی خیمه ی فرمانده قبیله پرچم سرخی بر می افراشتند تا
دوستان، دشمنان و مردم بدانند که : جنگ پایان
فردا و پس‌فردا که بگذرد، چیزی از ماه مبارکش باقی نمی‌ماند. من می‌مانم و آرزوهای برباد رفته. همۀ اوقات فکریِ اين خیالِ خامم که از فردایِ ماه رمضان، شروع می‌کنم به کارهایی که تویِ ماه مبارک از خدا خواسته‌ام موفقم بدارد در انجام دادن‌شان. 
آدمی همیشه در حال فریب‌دادن خودش است. اصلا تا خودت را نفریبی، نمی‌توانی دیگران را بفریبی. درست و حسابی که فکر کنی می‌بینی ماه رمضان، به‌ترین اوقاتی بوده که همان چیزهایی را که از خدا خواسته‌ای، شروع کن
بیشتر از هر صلواتی، خدا!
صل علی علیّ موسی الرّضا
تامّةً، زاکیةً، باقیه
دائم و پیوسته، سلیس و رسا
پاک درودی که نباشد دروغ
ناب دعایی که نباشد ریا
تازه سلامی که نباشد کهن
تیز بریدی که نیفتد ز پا
بگذرد از دود و دم شهر ری
بال گشاید به سوی کبریا
نامهٔ عشاق برد سوی دوست
تازه کند قصهٔ باد صبا
گاه شود هم‌نفس موج‌ها
گاه شود هم‌سفر ابرها
گاه چو آهو بنهد پا به بند
گاه شود همچو کبوتر رها
هر سحرش ذکر خفی: فاطمه
نیمشبش بانگ جلی: مرتضی
گاه کند گریه برای حسن
گا
من در یک برهه‌ از زندگی به اينکه رنج کشیدن میتواند زیبا باشد ایمان داشتم. آنچه تو را نکشد قوی‌ترت می‌کند. قوی شدن زیباست. رشد زیباست. اما در آن ِحاضر هیچ نمی‌توانم رنج کشیدن را زیبا ببینم. حس می‌کنم باید تا میشود رنج را به تعویق انداخت، رنج را جدی نگرفت، رنج را بازی داد. فکر می‌کنم آدم فقط باید بدود. همیشه باید تلاش کند و به هیچ چیزی توجه نکند. از همه چیز بگذرد و فقط دنبال رسیدن به هدفش باشد. اول فکر می‌کردم اين نشانه‌ی از دست دادن حس ِهمدرد
 
ایمانکلوف» از مسئولین راه آهن بیان کرد که راننده اتوبوس با وجود هشدارهای جدی و سیگنال قرمز عبور قطار تلاش کرده تا از ریل بگذرد و به هشدارها توجهی ندارد که دچار سانحه شده است.
 
به گزارش ایران آنلاين به نقل از دیلی میل، در پی اين حادثه 57 نفر موفق به فرار و نجات جانشان شدند.درفیلم کوتاهی که توسط شاهدان ماجرا از لحظه تصادف گرفته شده قطار با سرعت زیادی به اتوبوس روی ریل راه آهن کوبیده و آن را از مسیر منحرف کرده است.ایمانکلوف» از مسئولین راه آه
همیشه از یک حدی که بگذرد قضیه برعکس میشود. از یک حد که مهربانتر شوی سو استفاده ها از تو زیاد میشود ، نقد و انتقاد و حسادت ها زیاد میشود از یک حدی که بیخیال تر شوی همه چیز روال‌ تر میشود. لکن اين حد بسیار مهم است . که باید از آن با بی رحمی تمام بگذری . مثلا زمانی که پشت فرمان ماشینم نشسته ام و با سرعت به سمت مدرسه یا منزل درجاده در حرکت هستم تمام چیزهایی که اطراف جاده هستند به سرعت عبور میکنند؛ اما وقتی خیلی سریع ‌تر رانندگی میکنم  ینی از حد
گاهی اوقات در زندگی مسائلی پیش میاد که آدم نمیدونه چه چاره ای براش بی اندیشه
شما با مسائلی که براتون پیش میاد چطور رو به رو میشین؟
به نظرم بهترین روشی که آدم میتونه انجام بده اينه که بپذیره اون مسئله رو و تلاش کنه برای مدیریت اون مسئله بخصوص مدیریت روحیه خود تا از اصل خود دور نشه ، چون اگر شخصی بخواد تمام وقت ، فکرش رو بزاره رو یک مسئله از زندگی خود دور میشه.
و در ادامه اگر انسان به اين درک برسه که از بدو تولد کسی براش فرش مخمل پهن نکرده و همه چ
پشت سر تی‌ای احتمال حرف می‌زنیم؛ دایی‌اش فوت می‌کند و غصه‌م می‌گیرد.
ذهنم پر از است از اين جور چیزها که نوشتنم نمی‌آید.
معیارهایم(ان) خراب است.
پی‌نوشت: گیریم اين‌ها تمامشان بگذرد و روی خورشید را ببینیم. با روحی که آسیب دیده، تکه‌تکه است، چه کنیم؟ خورشید را مرهمش بگیریم؟
هجده تیر نود و هشت ! به سلامتی بیست سال گذشت! بیست سال دیگر هم باید بگذرد تا معلوم شود زیر سینک آشپزخانه نظام چه سوسکهایی لانه کرده بودند! یا شاید لانه کرده اند هنوز هم!
وقتی سال شصت و هشت امام را تشییع می کردند جمعیت داد می زد که علی رغم هشت سال جنگ و آوارگی و گاها گرسنگی علی رغم هزاران ترور علی رغم همه ویرانی ها از کرده خود در انقلاب پنجاه  و هفت پشیمان نیست
اما امروز! امروز بیست دقیقه ای برجام را تصویب می کند با هر ای دست می دهد زیر با
 • منتظر:
 چهل سال هم بگذرد (چهل سال گذشته و من هنوز منتظرم)منتظرت می مانمتا نفست رالبخندت رااستخوان هایت رااز لوث ترکش های زنگ زده ی بیالایمو در چشم هایت سوسن و یاس بکارمو پیشانی بند سرخ یا حسینت را دوباره گره بزنم.
 
 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
عید امسال با مهمانی نا خوانده
کم کم به لحظات پایانی سال 1398 نزدیک می شویم.
یک سال دیگر با فراز و نشیب ها،تلخی ها و شیرینی ها و غم ها و خوشی هایش گذشت.
اما امسال عیدی متفاوت در پیش خواهیم داشت؛عیدی با مهمانی ناخوانده که وجودش خوشايند نیست.
اما خب اين نيز بگذرد.
بودند کسانی که عید سال گذشته را با خانواده خود به خوشی سپری می کردند اما حال درگیر مهمان نوازی اين مهمان خوفناک شدند و هم اکنون زیر خروار ها خاک آرمیده اند.
اين نيز بگذرد.
کاش کمی رعا
واقعن دوست داشتم تمام تعطیلات را در
جنگل سپری می کردم، اما هیچ چیز سر جای خودش نبود و بارندگی های بدون توقف
اين توفیق را نصیب بنده کرد که اين وقفه ی تقویم را در کنار جمعی از
دوستان دوره ی کاردانی بگذرانم! و در نوع خودش جالب بود، چون خودم را در
معرض اتفاقاتی قرار دادم که با آنها مشکل دارم و خارج از چهار چوب ـم هست! و
اينکه، زمان در حال حرکت است و اين به اين معنی ـست که ما در حال بزرگ شدن
هستیم، در حال کسب تجربیات جدید! پس اينکه هر چند یکبار دستی
بوعلی سینا مدت زیادی از عمرش را به ت و وزارت گذراند و وزارت چند پادشاه را داشته است و اين از جمله چیزهایی است که علمای بعد از او بر وی عیب گرفته اند که اين مرد وقتش را بیشتر در اين کارها صرف کرد، در صورتی که با آن استعداد خارق العاده می توانست خیلی نافع تر و مفیدتر واقع شود.
یک وقتی بوعلی با همان کبکبه و دبدبه و دستگاه وزارتی و غلام ها و نوکرها داشت از جایی عبور می کرد، به مرد کناسی برخورد کرد که داشت کناسی می کرد و مستراحی را خالی می نمود.
بو

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها