نتایج جستجو برای عبارت :

میخوام پانکراس تو بخورم

پسی که صد ساله زندگی ازم می‌خواد بخورم رو می‌خوام بخورم واقعا. کاش فردا صبح رم بیاد بین من و زندگی واسته سینه سپر کنه جلو زندگی بگه گه می‌خوری به ممد میگی پستو بخوره، اما خب، رم هم خودش یه پس داره که میخواد بده من بخورم. یهو دیدی امشب پیش‌ پیش پسِ زندگی رو خوردم. 
در آخر شعبان بخورم چندان می از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
نسل برتر
نامه یادداشت گویند که شهر رمضان گشت پدید من بعد بگرد باده نتوان گردید در آخر شعبان بخورم بسیار می کاندر رمضان غم بخسبم تا جشن وضعیت کتابت . 28 Likes 1 Comments vs_hip on Instagram گویند که شهر امساک کم فاصله ورود من بعد بگرد می نتوان گردید در آخر شعبان بخورم چندان.
ادامه مطلب
پانکراتین ترکیبی از آنزیم های گوارشی است. این آنزیم ها معمولا توسط غده پانکراس تولید می شوند و باعث هضم چربی ها، پروتئین ها و قندهای مهم می شوند.
نکات مهم
زمانی که پانکراس به تنهایی به اندازه کافی آنزیم تولید نمی کند پانکراتین برای جایگزینی آنزیم های گوارشی مورد استفاده قرار می گیرد
بعضی شرایط پزشکی از جمله فیبروز کیستیک، التهاب مزمن پانکراس، سرطان پانکراس یا جراحی پانکراس می تواند باعث این کمبود آنزیم ها شود.
پانکراتین ممکن است برای درما
 درد شکم، یکی از شایع‌ترین مشکلات گوارشی است و در این مطلب به شما خواهیم گفت که چه وقت باید درمان‌های خانگی را کنار بگذارید و برای نجات جانتان سراغ یک متخصص بروید.
 
 
 
مشکلات مربوط به کبد، کیسه صفرا و پانکراس
 
بعضی وقت‌ها معده‌درد یا احساس دل‌درد به یک درمان اورژانسی نیاز دارد و بعضی وقت‌ها هم آرام‌آرام با مصرف دارو‌ها برطرف می‌شود. اگر به مشکلات مربوط به کبد، کیسه صفرا و پانکراس دچار شده باشید، ممکن است از دل‌درد هم شکایت کنید. دردی
کتری رو گذاشتم روی گاز تا بعد از تمرین سه تار ، چای بخورم و درس بخونم.
خونه جمع و جوره.
۴شنبه برام مهمون میاد و من تا ظهر ۴شنبه خونه نیستم دیگه. 
فقط مونده لباسها رو از روی بند جمع کنم و ظرف های آشپزخونه رو جا به جا کنم.
باید برای فردام سالاد هم درست کنم.
اون طالبی ها رو هم یکیش رو پوست بکنم ببرم تو کشیک فردا بخورم.
اه.
لعنتی‌.
یهویی چقدر کار شد :))) 
من برم سراغ کارهام وقت نیییست   
دانلود آهنگ جدید غمگین کلیپ اینستا گرام ترکی هنوز جوونم سن کمی دارم خسته شدم
Ahang turki Hanoz Javoonam San Kami Daram Khaste Shodam
دانلود آهنگ ترکی هنوز جوونم سن کمی دارم خسته شدم
هنوز جوونم سن کمی دارم خسته شدم هوا برمیدارم ميخوام بخورم مست بشم ای بابا ای بابا کار میکنم پولی ندارم
اهنگ جدید خارجی که همه گوش میدن, اهنگ زمانی که میمیرم دوستان من, پیدا کردن آهنگ قدیمی از روی متن و صدای اهنگ, جستجوی آهنگ از روی صدا, جستجوی آهنگ بر اساس متن, چگونه اهنگی را ک نامش را نمید
 درد شکم، یکی از شایع‌ترین مشکلات گوارشی است و در این مطلب به شما خواهیم گفت که چه وقت باید درمان‌های خانگی را کنار بگذارید و برای نجات جانتان سراغ یک متخصص بروید.
 
 
 
مشکلات مربوط به کبد، کیسه صفرا و پانکراس
 
بعضی وقت‌ها معده‌درد یا احساس دل‌درد به یک درمان اورژانسی نیاز دارد و بعضی وقت‌ها هم آرام‌آرام با مصرف دارو‌ها برطرف می‌شود. اگر به مشکلات مربوط به کبد، کیسه صفرا و پانکراس دچار شده باشید، ممکن است از دل‌درد هم شکایت کنید. دردی
گرسنه هستم. خیلی هم گرسنه هستم. سراغ غذا می‌روم اما نمی‌توانم چیزی بخورم. اگر چیزی بخورم بعدش حالم بد می‌شود. سنگین می‌شوم. فکر کردن به غذا حالم را بهم می‌زند ولی گرسنگی هم آزاردهنده است. نمی‌دانم چه کنم! بخورم؟ نخورم؟ اصلا این چه حال مسخره‌ای است؟! تهوع؟! مامان‌خانم می‌گوید: "فکر کردی مادر شدن الکیه؟!". نه مامان‌خانم! الکی نیست. خیلی هم سخت است. وقتی بوی تن تاج‌سر که مستم می‌کرد این روزها حالم را بهم می‌زند یعنی سخت است. وقتی سیستم غذایی
سرطان پانکراس که به خیلی جاهای بدن پخش شده.
من میگم مرگ جز زیبایی از زندگیه که ما پزشکا خیلی زشتش میکنیم.مریضی که میدونیم حتما به زودی منظورم طی چند روز اینده اس میمیره رو به زور هزار دارو و خون و لوله و دستگاه زنده نگه میداریم برای چی؟چرا خونواده ها نباید بفهمن که مرگ برای عزیزشون راحتترین قسمته.
فرح زنی میانسال با سرطان پانکراس.متنفرم از تمام سال بالایی ها و استاد هایی که مدام بهش خون و دارو میدن و مجبورش میکنن زنده بمونه.متنفرماز برا
دلم میخواد :
فیلم ببینمزیـــــاد
کتاب غیر درسی بخونم زیــــــــاد
فست فود بخورم.زیـــــــــــاد
برم بیرون بی هیچ هدفی ول بچرخم.زیــــــــاد
توی نت چرخ بخورمزیــــــــــاد
با یکی دعوا کنمزیــــــــاد
برم شهربازی اون سقوط ازاد لعنتی رو سوار شم زیــــــــاد
24 ساعت پشت هم تو رختخواب بخوامزیــــــــــاد.
برم مسافرتزیــــــــــاد
برم به بابام بگم خیلی دوسش دارم زیـــــــــــاد
تو جلسات خانوادگی شرکت کنمزیـــــــ
خب ددیم دعوت کرد که این چالشو بدم ~~
۱. اتاقمو اون مدل کاغذ دیواری که ميخوام بزنم 
۲. فن ساین و کنسرت برم 
۳. آلبومای از زمان دبیوت تا آخرین آلبوم رو تمام ورژناشو داشته باشم
۴. دنسر شم 
۵. ددی و مامیمو ببینم 
۶. یه دفعه از نزدیک رامتینو بزنم ()
۷. اتاقمو از زیر بنا مرتب کنم
۸. سرویس اتاق خوابمو عوض کنم
۹. یه عاالمه کیک بستی و نوتلا بخورم .
۱۰ . با دوستام برم بیرون
 
نشستم روی صندلی پشت میز و تکیه دادم به دیواری که سرده و سرمای کمرم حس اینسکیوری میده، بهرحال، دارم قهوه ی تلخ میخورم که نمیدونم چرا یهو تصمیم گرفتم شکر توش نریزم و ازش لذت نبرم و یه دونه شکلات قهوه ی خیلی خوشمزه ی مگا استار آوردم بجاش. بله بله من از همونام که قهوه ی تلخ بخورم قیافه م تو هم پیچ میخوره و حرفه ای و خفن نیسم:)) تازه یه وقتا سعی میکردم شکلاتای تلخ یا که قهوه رو با توجه به مکان گیرنده های تلخی روی زبون بخورم بلکه کمتر حس بشه اما موفقیت
تا یک ماه آتی (و بیشتر حتی) دلم برای خنده هامون با ری ری، یواشکی پی ام دادنای موطلایی، خنده های تارا، شکیبایی شکیبا، چشم غره های سارینا، زر زدنای مبینا حتی :|، منطقی حرف زدنای نیکا، چتریای ایناروس، احساس خطر در برابر روژینا :|، خنده های کوثر، غازیِ زهرا :))، برگای قربانی، مهربونیای گلی، کوچولویی سبا و عینک بزرگش، سرتق بودن نیکی، موهای بافته نگین، خنده های هدی، معرفت نفیسه، مامان بودنای آیدا، تتوی پرتو، چتری آنالی و لباسش، پیوند مقدس آریانا، ا
هرچی داشته باشیم و هرچی که میلم بکشه و بتونم بخورم، غنیمته! حالا غذای رستورانِ دانشگاه باشه یا پفک یا غذای مامان پز.
ولی عذاب وجدان داره میکشتم.! همش تو ذهنم رژیم های بارداری و توصیه های غذایی طب سنتی و جدید و اسلامی میاد. :(
خدایا قول میدم خوب بشم از ماه ۴. اون موقع که بتونم درست غذا بپزم و بخورم. میشه الان مسامحتا تاثیر نداشته باشه.؟ :(
7
یک روز، آخر کلاس نشسته بودم و یواشکی، بدون اینکه معلم مرا ببیند کتاب می‌خواندم و آجیل می‌خوردم. بین آن همه لذت دور زدن کلاس و خواندن کتاب و خوردن آجیل یک بادام تلخ خوردم. از جا پریدم و با دهان تلخی که رو به تندی رفته بود از معلم خواهش می‌کردم اجازه دهد بروم و آب بخورم.این روزها همان مزه بادام تلخ است تی‌تی. از اریبهشت تا همین امروز دهانم تلخ شده و بی‌تاب به کسی التماس می‌کنم بگذارد آب بخورم و کسی نمی‌گذارد. شاید چون آن بیرون آبی نیست.
نامردی یعنی اینقدر قشنگ بازی بخورم و اینقدر قشنگ تر خانواده رو علیه من بسیج کنی:)من که شرایطم به اندازه کافی خوب نیست فقط اینکه بگه آخر راه من به تباهی میرسه و میزاره که برم و خومم بفهمم رو نمی تونم باور کنم ، من که میرسم به انتهای این مسیر اما اینکه منتظری با ندامت برگردم بگم من اشتباه کردم رو نمی تونم قبول کنم ، منتظری زمین بخورم که منتت گوش فلک رو پر کنه؟؟اگه آره که هنوزم منو نشناختی اما بدون کاری که با من کردی رو فراموش نمی کنم ،هیچوقت.
از ساعت دو تا هشت شب کلاس زبان بودم و اگه سال بعد این موقع اونجایی که ميخوام ،نباشم همتونو به توپ میبندم که خب درسته شما حتی یک سر سوزن مقصر نیستید اما خب نباید اولین آخرین تابستون هیفده سالگیم انقدر سخت بگذره تا آخرشم شکست بخورم:d)
به خدا اگه فهمیده باشید چی گفتم-__-
قرصم رو دو روزه نخوردم 
راستش وسط آلارمهای هر سه ساعت به سه ساعت گوشیم این یکی گم شد 
بعدشم شدیدا میخواستم بعد نهار بخورم چون دستورش بعد نهار بود گرچه من چند سال پیش که میخوردم شبها می خوردم ولی خوب با خودم گفتم روز بخور حتما یه سدی داره میگه روز بخور دیگه 
دکتر گفته بود اسپاتینگ میده 
نمی دونم شاید هم راز اینکه دو روز نخوردم این بوده که باز بشه 
چون دقیقا اون روز اول که شب شد بیشتر شد 
و دیروز هم شدید شد 
حالا ميخوام صدای زنگ این یکیو عوض کنم
امروز واقعا اتفاق خاصی نیوفتاد ،نزدیک نه و نیم صبح خوابم برد و نزدیک دو ظهر چش وا کردم که قل بخورم دیدم دوتا چش سبز زل زده بم،بعله،گربه بود رفته بود گوشه ی تخت ک یه باریکی بین دیوار و تخته قایم شده بور چنان جیغی زدم ک همه سکته کردن بعدم بی هیچ مقدمه ای دراز کشیدم سریع خوابم رفت و بیشتر نگران مسابقه ی عزیزترین بود ک خداروشکر اول شد،و تاندون پشت پاش انگاری مشکل پیدا کرده ک فردا باید بره دکتر،بعد افطارم طبق هرشب پتوس و سینگونیوم و غبارپاشی کردم و
بارون میباره،خیلی شدید و خشن،شاید خشن صفت مناسبی براش نباشه ولی همینطور که دارم از پنجره اتاقم بیرونو نگاه میکنم و گاها یک بند از کتاب "تهوع" میخونم،احساس میکنم خدا بدجور از دستم عصبانیه که رعد و برق هاش شیشه های اتاقمو میلرزونه.آخرین باری که از رعد و برق تا این حد ترسیده بودم،تو یکی از کلاس های خانه ی جوان داشتیم تمرین می کردیم،تنها نبودم،فاطمه هم بود.رعد و برقا به حدی شدت گرفته بودن که ناخودآگاه همو بغل کردیم و اخمی از ترس رو صورتمون نشست
تصمیم گرفتم از این به بعد کارای متفرقه انجام ندم در عوض تمرکزم رو بزارم روی کارهایی که واقعا دلم میخواد انجام بدم پس خداحافظ روبان دوزی، خیاطی، رقص، چت و از این مزخرفات که واقعا برام دغدغه شده و به شدت افسرده ام میکنه .
عوضش ميخوام چند تا کار رو حتما انجام بدم .
کتاب بخونم حداقل روزی نیم ساعت .
بنویسم حداقل روزی یک متن.
آشپزی کنم حداقل سه بار در هفته.
کلاس شنا برم!(تا حالا نرفتم ،فقط به خاطر کمرم ميخوام برم) حداقل یک بار در هفته .
دندون پزشکی برم.
یه روز مرخصی ميخوام، که‌ صبح رو با یه صبحونه خوب و مفصل شروع کنم بعدش برم خرید و پاساژ گردی. نهار رو دل درست بخورم، چرت بعد از نهار داشته باشم و عصر برم استخر. Joker رو بدون وقفه‌ بینش ببینم. آخرشم شب رو ۸ ساعت پشت سر هم بخوابم!
یه روز مرخصی از مادری؟ میشه؟
هرگونه حس بدی رو رها میکنم و همون لحظه که ميخوام حرص بخورم میگم که خدا این جنگ کار من نیست سپردمش به خودت و سکوت میکنم.
کتاب اسکاول شین اوایلش جذبم کرد وسطاش افت انرژی رو سبب شد و حالا در انتها داره تازه با جملات و فرهنگ و ادبیات ما همخوانی پیدا میکنه و میشه حرفاشو باور کرد.
از بعد از فوت مادر بزرگ همه چیز عوض شد.نگاهم به دنیا.کنترل خشمم.دیدم به آدمهایی که عذابم میدادند.
آخ که مغزم درد می کنه!
آیا باید برای مسیر اشتباهی که می رفتم و کسی من رو در اون مسیر دوست داشته،و حالا ميخوام مسیرمو درست برم ولی ممکنه چند نفری دیگه دوستم نداشته باشن غصه بخورم؟!
قظعا خیر.اما پس چرا فکر میکنم دارم عذاب می کشم؟!
یادمه بچه ک بودم خیلی بی پول بودیم
هیچی پول نداشتیم
مامانم میرفت بال مرغ میخرید باهاش سوپ درست میکرد
من سوپ نمیخوردم دلم برنج میخواست
مامانم برام گوشتای بال مرغ رو ریش ریش میکرد سوپ رو برام میکوبید بعد کلی ناز و نوازشم میکرد ک بخورم
میگفت تو سن رشدم باید بخورم
دلم تنگ شده برا مامانم
چقدر اذیتش کردم
چقدر زحمت میکشید
پول نداشتیم، از خوراک و پوشاک خودش میزد
الان بنیه ضعیفی دارم
خیلیا میگن خیلی ظریفم
حتی پسرا آروم بغلم میکنن
الان دلم ضعف رفته ب
چند روز پیش یکی از دوستام حالم رو پرسید و گفت: غصه که نمیخوری محمد رفته؟ 
مثل همیشه که میزنم به خنده و شوخی و مسخره بازی گفتم آخه به من میاد بشینم یه گوشه غصه بخورم؟ (به انضمام کلی اسمایلی خنده و اینا)
چند ثانیه گذشت
جواب داد: آره بابا! چرا نیاد؟ مهربونی شما!
راستش خودش هم نمیدونست چقدر جوابش متفاوت و تاثیر گذار بود. شاید بعد از 27 سال عمر، اولین نفری بود که بهم مجوز داد برای چیزای کوچیک غصه بخورم و نه تنها احساس ضعف نکنم، که بذارم به پای قلب بز
تا حالا به این فکر کردید بدترین موقعیت های متضاد توی زندگیتون چیه که اعصابتون خرد میشه
برای من چایی خور چایی دوست بدترین تضاد اینه که همزمان دلم چایی تازه دم داغ و آب هندونه خنک باهم بخواد 
یعنی الان با یه دستم به دسته قوری گرفتم یه دستم به ظرف آب هندونه  موندم کدومش رو بخورم  هر دوتاشم رو به شدت ميخوام  الان دارم فک میکنم اگه چایی بریزم تو آب هندونه و باهم بخورم چی میشه  
هم زمان که دارم به چایی آب هندونه باهم فکر میکنم دارم تحلیل میکنم چرا ظ
می‌گه پاشو بیا لااقل یه لقمه بخور.
می‌گم باور کن میل ندارم!
می‌گه مسخره کردی خودتو ها! هی میل ندارم میل ندارم. صبحونه اون جوری، ناهار این جوری، شام اون جوری!
می‌گم خب چی کار کنم؟! به زور بخورم؟
چشماشو می‌چرخونه. 
+ انگار نه انگار که من هنوز همونم! میلم کلا به غذا نمی‌کشه و نمی‌دونم چرا. حتی اون روز دست رد به سینه کرانچی زدم و اون و روز هم نتونستم بیشتر از یه کاسه آب‌دوغ‌خیار بخورم. احتمالا سرطانی، چیزی گرفتم و به زودی خواهم مرد. نگران نباشید
من یه شب بارونی نخوام درس بخونم باید کیو ببینم؟
همه رفتن به بهانه اینکه فاطی درس داره بذار بشینه بخونه!
من نميخوام درس بخونم اصلا.
منم میخواستم برررررم!ولی خب.نرفتم!
میدونین دلم چی میخواد؟
 لبو و باقالی داغ ميخوام.زیر چتر دکه .تو گنج نامه ای. عباس آبادی .جایی!یه جوری این پا و اون پا کنم از سرما و لبو بخورم.خب چیه؟
حوصله کتابام رو ندارم به این هوای خوب!
 
ساعت نه تونستم برم افطار بخورم 
همکارم ساعت یازده اومده میگه میای جای من من برم افطار؟ خشکم زد! گفت فقط یه استکان چای تونستم بخورم :| 
سر میز شام دوستمو دیدم 
با هم حرف زدیم 
میگه اگه میخوای طول بکشه و بعد بگی نه. نميخوام داداشم ضربه بخوره 
میگم خوب چیکار کنم؟ ما هیچکدوممون نباید اشتباه کنیم دوباره 
گفتم باید این فرصتو بدی 
گفتم قرار نیست هر خواستگاری ای میشه دلبستگی و وابستگی ایجاد شه (یکی اینا رو به خودم بگه:/ ) 
گفت داداشم دقیقا همون موقع ک
اگر از حال این روزهام بخوام بگم.
گرسنگی دائمی که دلم نمیخواد چیزی بخورم. اگر بخورم نهایت ۴-۵ قاشق، بعدشم باید حالت تهوع و سنگینی رو تا چند ساعت تحمل کنم.
از بوها نگم.! نمیتونم آشپزی کنم چون بوی هر غذایی حالم رو بهم میزنه، از بوی ظرف های کثیف نمیتونم برم طرف سینک. اگه همسری همکاری نمیکرد خونمون دیگه جای زندگی نبود!
بی اعصاب، کم طاقت، خسته و کلافه ام.
نمیدونم چطور قراره روزای جدید درسی رو شروع کنم‌. منی که حتی حوصله شنیدن یه آهنگ تا آخر رو ندار
هفته ی قبل فکر می کردم دارم بدترین جمعه ی عمرمو میگذرونم.امروز فهمیدم اشتباه کردم.از صبح تلویزیون روشنه و دائم یه خبر تکراری پخش میشه.از صبح تو اتاقمم و دارم فیلم میبینم که نشنوم.چند ساعت پیش رفتم یه قلپ چای بخورم و نتونستم تحمل کنم.رفتم قرصمو بخورم که قرص اشتباهی خوردم.فقط دلم میخواد فرار کنم.برم جایی که تلویزیون نباشه.تا این همه وقاحت و حماقت رو با هم نبینم و نشنوم.قاعدتا باید آدمی هم نباشه.
هفته ی پیش دکتر بهم  گفت ممکنه به خاطر دارویی که ب
احتیاج دارم از این وضعیت درآم. 
ولی حوصله هم ندارم. 
دوست دارم یکی دو نفر محدود باهام حرف بزنن. اوناییکه خودم دلم میخوادشون نه هر کسی. 
دوست دارم بدونم پایان نامه رو باید چیکار کنم؟ چیکار کنم زشت نشن؟ به تایید بقیه نیاز دارم. یا که بگن دقیقا باید چیکار کنم. خیلی زشته این موضوع.
نباید باز اینقدر غذا بخورم. اگه بخوام باز بشنوم که لاغر شدی و خوب شدی، نباید اینقدر غذا بخورم
استرس دارم. مشخصه؟ استرس آینده نامعلومم و پایان نامه و ادامه زندگیم 
چرا
پانکراس، یک غده بزرگ پشت شکم شما و نزدیک به دوازدهه است. لوزالمعده آنزیم های گوارشی قدرتمندی دارد که از طریق لوله وارد روده کوچک می شوند. این آنزیم ها به شما در هضم چربی ها، پروتئین ها و کربو هیدرات ها کمک می کنند. پانکراس همچنین هورمون های انسولین و گلوکاگون را به جریان خون آزاد می کند. این هورمون نقش مهمی را در سوخت و ساز بدن ایفا می کند.
پانکراتیت، نوعی بیماری است که پانکراس در آن ملتهب می شود. آسیب به غده زمانی رخ می دهد که آنزیم های گوارشی ف
بیماری دیابت چیست ؟
اگر بخواهیم به زبان ساده توضیح دهیم که بیماری دیابت چیست باید بگوییم که مهمترین دلیل ابتلا به بیماری دیابت، میزان پایین ترشح انسولین در بدن است، که توسط پانکراس در بدن ترشح میشود. زمانی که انسولین کافی در بدن ترشح نشود ویا بدن به مقدار انسولینی که ترشح میکند مقاومت نشان دهد، این اتفاق باعث بالا رفتن سطح قند در خون میشود که از آن تحت عنوان دیابت یاد میشود.در واقع بر اثر این اتفاق توانایی بدن در سوخت و ساز گلوکز یا همان قند
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_شصت_و_ششم
.
ناهار دعوت آقا بودیم. خیلی ساده بود. قیمه و پلو و یه بطری آب معدنی 
خواستم بخورم اما اولین قاشقی که برداشتم یاد محمد افتادم
نتونستم بخورم
اون شاید الان بیرون منتظر من باشه و نتونسته باشه بیاد داخل 
اونوقت من چه طوری این رو بخورم
با همین فکر و خیال زدم بیرون
حالی که الان داشتم با حال قبلم کلی فرق داشت
الان یه امام گونه ای دیده بودم 
می گند ایشون نائب امام زمانه و این همه معنویت در تمام وجودش موج می زنه و می شه خدا ر
انقدر خسته ام که چشمام رو صفحه دو دو میزنه
ژوژمان هام تموم شده خداروشکر و الان ميخوام برم بیهوش بشم قبلش میخواستم برای استراحت فیلم ببینم و بیسکویت و چایی بخورم ولی این کار از توان و انرژیم خارجه
فعلا .
+: میخواستم بعد از نوشتن این پست یه کاری انجام بدم ولی هرچی فکر میکنم یادم نمیاد ، برم بخوابم تا مغزم نسوخته
دیگه نه محبت آدم ها برام مهمه و نه دشمنیشون.
باهرکس حد و حدود رو رعایت میکنم و هرگونه حس بدی رو رها میکنم و همون لحظه که ميخوام حرص بخورم میگم که خدا این جنگ کار من نیست سپردمش به خودت و سکوت میکنم.
کتاب اسکاول شین اوایلش جذبم کرد وسطاش افت انرژی رو سبب شد و حالا در انتها داره تازه با جملات و فرهنگ و ادبیات ما همخوانی پیدا میکنه و میشه حرفاشو باور کرد.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها