نتایج جستجو برای عبارت :

من خود بلای خویشم، از خود کجا گریزم؟

انگار که سهم من بیشتر باشد از این حال و هوا، از این باران و صدای ناودان، وقتی همه خوابیده اند. وقتی بی خوابی سر وقتم آمده و بیداری قسمت این شب ها ـست.
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خويشم، عمریست پشیمان ز پشیمانی خويشم، عمریست پشیمان ز پشیمانی خويشم، عمریست پشیمان ز پشیمانی خويشم، عمریست پش
خلق قصد حق می‌کند. سوءقصد حق می‌کند خلق. من از این‌ها می‌گریزم بادپا، من این‌ها به هیچ می‌گیرم. من از هیچ ‌خاسته همه چیز به هیچ می‌گیرم و بادپا می‌گریزم.
من بذرها کاشته از خاک‌ها افراشته، از خاک‌ها می‌گریزم.من خواب‌ها دیده از خواب‌ها برخاسته، از خواب‌ها می‌گریزم.از عام‌ها می‌گریزم، از خاص‌ها می‌گریزم و از پیغام‌ها و نام‌ها.
من از فصل‌ها می‌گریزم، از وصل‌ها می‌گریزم و در خانه‌ی بی‌نام خویش از تمام هستی و نیستی خویش می‌گریزم.
ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند
نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند
بستاند ای سرو سهی! سودای هستی از رهی
یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند
از ذهن های کثیف آدمیان؛ می گریزم
از حرف های صد من یه غازشان
از لبخندها و سوال های کج و کوله ی پر طعنه شان
می گریزم و پناه می برم به خودم؛ به این زنی که درونم نشسته و منتظر تلنگر من است تا زندگی کند.
 
پ.ن: زنده ام
 
عکس: و  پناه می برم به چشمانم
 
من عاشـق آن رهبــر نورانــی خـویشم آن دلبــر وارستــۀ عـرفـانـی خــویشم عمـری است غمیـنم ز پریشانـی آن یارهـر چنـد که محزون ز پریشانی خویشم در دام بـلایت شـده ام سخـت گرفتـار امـواج بـلای دل طوفــانــی خـویشم چون نقـش نگـارین تو بر دیـده در اُفتــد گمگشتــۀ این دیـدۀ بـارانــی خـویشم زان لحظه که مجنون شدم از زلف سیاهت در کوهم و در دشـت و بیـابـانی خـویشم از شـوق وصال تو چه ویرانـه شد این دل چندی است که شاد از دل ویـرانی خویشم یک لحظه پشیم
من غمگینم برای هواپیمایی که تکه تکه شد، غمگینم برای آرزو هایی که رفت، غمگینم چون میفهمم تردید فرودگاه امامو میفهمم لحظه خدافظی رو میفهمم غم و غم و غم غمه که گر گریزم کجا گریزم غمه که گر بمانم کجا بمانم من میفهمم تماشای سو سوی چراغ هواپیما رو از اتوبان تهران قم من میفهمم اون پله برقی لعنتی رو من غمگینم برای قرمه سبزی های فریز شده و عکس های سوخته برای اون همه تلاش برای اون همه زجر برای اون همه امید من اونقدر غمگینم که نمیفهمم چی می
خوش نمایی خودنمایی می کند،
ناله نی از بینوایی می کند.
لب به لب بنهاده بر لبهای یار،
بس شکایت از جدایی می کند.
 
روز نومیدی ز تو کندم امید،
توت می گویم، تو می گویی ز بید.
آن قدر کردم سیاهت را سفید،
عاقبت موی سیاهم شد سفید.
 
رهگمزده در بیشة اندیشة خويشم،
هم تیشه زن پایه و هم ریشه خویشم.
من صبر کنم پیشه به پیش همه مردم،
شرمنده و رسواشدة پیشة خویشم.
 
لطف اگر از جانب یزدان شود
خیر و احسان در جهان ارزان شود.
شکر حق از جانب انسان شود،
یوسفستان کلبة احزان
نیاز دارم مدتی نباشم ؛
سفر کنم به جایی که هیچ کسی را نشناسم ،
به جایی که هیچ کسی مرا نشناسد .
دور باشم و رها
سبُک باشم و آزاد .
آدم هایی را ببینم ، که هیچ تصور بدی از آنها ندارم ،
مسیرهایی را بروم ، که تا به حال نرفته ام ،
عطرهایی را بزنم ، که تا به حال نزده ام ،
و لباس هایی را بپوشم ، که تا به حال نپوشیده ام .
در مکان هایی بنشینم ، که هیچ خاطره ای را برایم زنده نمی کنند ،
موسیقی هایی گوش کنم ، که مرا یادِ کسی نمی اندازند ،
و نوشیدنی هایی بنوشم ، که م
در گذشت پر شتاب لحظه های سرد چشمهای وحشی تو در سکوت خویش گرد من دیوار میسازد می گریزم از تو در بیراهه های راه تا ببینم دشتها را در غبار ماه تا بشویم تن به آب چشمه های نور در مه رنگین صبح گرم تابستان پر کنم دامان ز سوسن های صحرایی بشنوم بانگ خروسان را ز بام کلبه دهقان می گریزم از تو تا در دامن صحرا سخت بفشارم به روی سبزه ها پا را یا بنوشم سرد علفها را می گریزم از تو تا در ساحلی متروک از فراز صخره های گمشده در ابر تاریکی بنگرم رقص دوار انگیز طوفانها
چو به کار قتل خویشم همه در حیات عشقمبی‌خودی چو قسمتم شد همه در جهات عشقم   سوی من نگیرد آدم که سویی ندارد این کممن سوی شما بگیرم که دم نجات عشقم به شبان به روح خیزم که زمامدار روحمبه زبان روح گویم که شه فلات عشقم زاهدان و حلقه‌بازان هر شبی به جوب ریزمعاقلان به مرگ بیزم که دم ممات عشقم شاعران و لغوگویان که دُم دراز دارندهمه را لگام گیرم، چه گویی که لات عشقم خامشان به خواب بخشم هدیه‌های لامکانیهر که جان دهد جهانی بدهم که ذات عشقم حافظ صفات
حتا تصور این‌که کسانی هستند که این‌جا را می‌خوانند هم برایم هیجان‌انگیز است. من این‌جا دارم از تنهایی می‌نویسم. در تنهایی از تنهایی می‌نویسم. و برای شما آقای شاملو، برای شما می‌گویم که من نه از تنهایی می‌گریزم و نه به تنهایی می‌گریزم. تنهایی آن‌قدر در تار و پود وجودم تنیده شده که گریز از آن ممکن نیست. گریز به آن هم ممکن نیست. چگونه می‌شود فرار کرد به جایی که جزئی جدا نشدنی از وجود خودت است؟ به جایی که همواره و هرجا همراهت است؟ اما حالا ا
صدای چیست واژه‌ها امان نمی‌دهد مرا که بی صدا نشینم و نظر کنم خود تو را؛ بدون ادعا و ترس، بدون حبس یک نفس، فقط فقط فقط تو را نگاه می‌کنم چرا چنین به لرزه سوت و کور چو سنگ سرد ناصبور شنیدنت محال بود، شکستنت دگر چه سود؟! 
فسانه گویم از تو، خود چه بوده‌ام به جز سقوط؟ دو پا بر زمین که قدر کفش هم نشد گریزم از غم هبوط.
متن ترانه فرشید ادهمی به نام بلاي جونم

امشب دلم هر ثانیه میره تو فکر توتو چارخونه ی پیرهنم جا مونده عطر تودستم به کم نمیره که توی خواستن توعزیز مصر هم میبره پیش تو دستاشوخود خواهمو دل خواهمه برق نگاه توآخه دلم قرصه فقط به قرص ماه توتو یک مژه بهم زدن بردی دل و دینمخدا نیاره اون روزو بزنی دست رد به سینمدرد و بلات به جونم ، شدی بلاي جونمبد حالی داره قلبم ، وقتی که از تو دورمدلم کرده هواتو ، پر میکشه براتوبه صد بهشت نمیدم ، حتی یه نیم نگاتوهوایی م
صدایم بزن چارتار
متن آهنگ جدید چارتار به نام صدایم بزن
هم عاقبت مردم کاشانه به دوشم
من‌گام‌و گذر را به رسیدن‌نفروشم
من صورت ماتی که به ایینه نیاید
شعری که نه دیوانه فرزانه دراید
صدایم‌بزن که شاید زمستان من سراید
مرا زنده کن‌به تابیدنی که تنها ز رویت براید
صدایم‌بزن که بی تو فروخفته در سکوتم
به بال و پری نجاتم بده که من روبرو با سقوطم
سرتا سر این بحر پراکنده سراب است
حال قمر و شمس و زمین بی تو خراب است
حتی اگر اندوه تو در سینه بریزم
رسوا تر
خویشم را با هر شکستن نزدیک‌تر می‌شوم. صبر اگر داشتم در مفصلِ زخم‌های بزرگ، شاد می‌گریستم که بناست منِ دیگری، منِ بیش‌تری از پسِ هر زله پیدا شود، که دوست‌ترش بتوانم داشت.
با این همه، شیرین‌تر از سُکرِ نقاهت نیست، پس از تحمّلِ صعب‌ترین دردها.
خدا یاری‌ام کنَد از دردهای پسین، سربلندتر، محکم‌تر، جان به در ببرم.
با خود کجای می برد , هوش مرا صدای تو انگشت حیرتم به لب , در خلقت خدای تو عمر دوباره می دهد دیدار چون تویی عزیز بر خود دریده پیرهن این غنچه در هوای تو کردم نگه در آینه دیدم به جای خود تو را از چشم من مشخص است در جانم است جای تو جان هست در تنم ولی از خویش دور می شوم با خود غریبه می شود هر کس شد آشنای تو دور از تو خار در دل است کشتی نشسته در گل است جارو و آب می زند چشم و مژه برای تو دوره بگردم این فدا پروانه وار می دهم باران تویی ببار و من
از بس گلایه و غم از روزگار دارد
آیینه روزگاری است، گرد و غبار دارد
هر عابری در این شهر یک مرده ی عمودی است
این شهر تا بخواهید، سنگ مزار دارد
این آسمان بعید است، بی روشنا بماند
از بس ستاره های دنباله دار دارد
غم های بی نهایت، عشاق بی کفایت
من بی حساب دارم، او بی شمار دارد
در عین سر به زیری، سر مست و سربلند است
چون تاک هر که خانه بالای دار دارد
عشق اناری ام را از من ربود دارا
من عاشق انارم، سارا انار دارد
#سعید_بیابانکی
پ.ن: + وقتی به اصل فلسفه هم شک
نخستین بار که عشق به سراغم امد ادعای مالکیت جهان را کردم , همه کس و همه چیز را متعلق به خود دانستم, امروز که تهی از خودخواهی ها, نگاهی عاشقانه به زندگی دارم ,تنها از تمام مالکیت ها صاحب تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم این است نظام عشق,هیچ کس نبودن.
ایران درودی
درفاصله دو نقطه
صرف فعل گیلکی ویرۋتن/ فارسی گریختن
ۋ (ü)، ۊ (u)، ؤ (o)
 
¤ ماضی ساده (گریختم، گریختی، گریخت، .)
 مثبت : ویرۋتم، ویرۋتی، ویرۋت، ویرۋتیم، ویرتین، ویرۋتن 
 منفی : وینۋرۋتم، وینۋرۋتی، وینۋرۋت، وینۋرۋتیم، وینۋرۋتین، وینۋرۋتن 
 ---------------------------------
 ¤ ماضی نقلی (گریخته) » ویرۋته
 ---------------------------------
¤ ماضی بعید (گریخته بودم، .)
 مثبت : ویرۋته‌ بؤم/ بی/ بؤ/ بیم/ بین/ بؤن
 منفی : وینۋرۋته بؤم/ بی/ بؤ/ بیم/ بین/ بؤن
 ---------------------------------
¤ ماضی ملموس (داشتم م
جهت دفع بلاي کرونا و هر بلاي دیگر✍هر عزیزی《بسم الله الرحمن الرحیم》 را به نیت بسمله‌ی سوره حمد با مداد بر روی کاغذ سفید بی‌خط بنویسد و با خودش داشته باشد.:diamonds: ضمن اینکه تمام دستورات بهداشتی و سلامتی را مراعات می‌کند.:diamonds:بقای نسل پاک شیعه‌ی علی علیه السلامو محبین آن حضرت و حضرت فاطمه البتول۱۳ رجب المرجب۱۴۴۱ ق. یوم الولاده حضرت امیرالمومنین علیه السلامالاحقرداود صمدی آملی:beginner:نکته: تعداد کتابت بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره حمد به عدد
امام رضا (علیه السلام):
 به خداوند گمان نیک ببر؛ زیرا خداى عزّ و جلّ مى فرماید: من نزد گمان بنده ی مومن خویشم؛ اگر گمان او به من نیک باشد مطابق آن گمان نیک با او رفتار کنم و اگر بد باشد نیز مطابق همان گمان بد با او عمل کنم. »
اصول کافی، جلد 2، صفحه 72
 
نمیتونم بگم تصمیمم برای رفتن جدی بود،  اوصولا تو اون سن و سال نمیشه تصمیم جدی گرفت اونجا فقط میشه رویا ساخت و خوشبخت بود اما ورودم به دانشگاه مصادف شد با بر باد رفتن رویاها و استخدام دولت شدن وطبعا سوختن رویای مهاجرت 
سوم راهنمایی که بودم موضوع انشا داشتیم در مورد اینده اونجا نوشتم هاروارد و آمریکا نوشتم نوبل زیست شناسی 
توی روزهای سخت کارشناسی همش شاهد مهاجرت آدمایی بودم که قبولشون داشتم یکی یکی رفتن و من موندم و احساس از دست دادن.
عهد می بندم از این خانه روم جای دگربه هر آن سو که نباشد غم فردای دگر
آخر از لعل لبت شهد شکر خا نرسیدمی روم تا برسم بر لب  دریای دگر
همه شب خواب ربودی تو ز  چشمان ترممی گریزم که بسازم به نی و نای دگر
حیف از این دل که مرا غرق تمنای تو کرد می روم تا  نرسد  وقت تمنای  دگر
همه از شعله ی آتشکده عشق تو بودکه مرا سوخت ، به هر آینه پروای  دگر
نشدی ساقی و از باده نکردی مستممی روم تا بشوم مستِ  چلیپای دگر
سر سودای تو دارد دل احساسی من بهتر آن است که باشم پِیِ
ایضا دلم میخواد بخوابم. خیلی زیاد. و دلم درد میکنه :/ و جان؟ بله دارم غر میزنم چون دو فاکتور کم خوابی و گرم بودن هوا باعث بداخلاقی من میشه. بخوام تمیز تر و رک تر بگم، بله من یک موجود وحشی و اجتماع گریزم. و زندگی اجتماعی رو دوست ندارم مگر با یکی دو سه تا از دوستای عاکواردتر از خودم و یا نهایتا زوج تازه ازدواج کرده و مربان. اون هم در بهترین حالت یک الی دو روز. باور بفرمایید که روز سوم میخوام فرار کنم و پلاکارد بگیرم که لیو می د فاک علون :| 
تک‌تکِ سلول‌های بدنم تمنای نوشتن دارند، اما دستم به نوشتن نمی‌رود. سال‌هاست که می‌خواهم داستان بنویسم، ولی هیچ‌وقت عملی نشده است. حتی به‌طورِ جدی هم برایش تلاش نکرده‌ام تاکنون. بهانه پشتِ بهانه. دوباره احساسِ می‌کنم کلمات و نوشته‌هایم بی‌مایه شده‌اند، که موضوعِ نگران‌کننده‌ای‌ست. من هیچ‌وقت یاد نگرفتم که به اندازۀ کافی مغرور باشم و به خودم احترام بگذارم و برای بودن‌ام ارزش قائل باشم، و می‌دانم اگر همچنان پیش بروم، حتی بازنده
سیل #مازندران بلاي آسمانی نیست بلايی است که مدیران با ساختن سد،برداشت بی رویه از رودخانه هاوغارت معادن و جنگل خواری بوجود آورده اند.فقط کافیست با نگاهی به لیست مجوزهای برداشت از معادن و جنگلها که توسط ژن های خوب انجام میشود عمق فاجعه را فهمید.این فاجعه ثمره سالها ی و چپاول از این نعمت خدادیست که متعلق به ملت ایران است .درسال۹۵ که لایحه تنفس جنگل را به مجلس بردند چه کسانی مانع توقف این لایحه شدند تا بتوانند همچنان به غارت این ثروت عمومی که
شاعری بودم جوان ،اما تو پیرم کرده ای
 در حصار فکر چشمانت اسیرم کرده ای 

اینقدر با آتش عشقت مرا سوزانده ای 
 جنگلی بشکوه بودم تو کویرم کرده ای


در خیال خُلق چشمت من به دام افتاده ام 
در پی راه گریزم  ناگزیرم کرده ای 


ای دو چشم بی مروت ، روبهان ، مکارگان
مکر و حیله تا به کی حالا که شیرم کرده 
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
ای سرو پای بسته به آزادگی مناز
آزاده من که از همه عالم بریده ام
گر می گریزم از نظر مردمان رهی
عیبم مکن که آهوی مردم ندیده ام 
       
                         رهی معیری
هر که باشد خوش نظر، چون کان زر جوید مرا،
یا چو نذری ناظر و اهل نظر جوید مرا.
چون خمار باده لبهای میگون نگار
هر که نوشد ساغری، بار دگر جوید مرا.
صرف و نحو عمر خویشم در کتاب زندگی،
هر که سهوی میکند، گر مختصر جوید مرا.
 چشم کم بینی نبیند چشمه مهر مرا،
جو به جوی و ره به ره هر رهگذر جوید مرا.
از شر و شورم بشارت م برد اهل ریا،
تا در این م همه اهل بشر جوید مرا.
بعد مرگم از من و نامم نمی ماند نشان،
دلبری از دفتری از شعر تر جوید مرا.
در همهمه شهر
میرفتیم
دید چشم تب دار مرا
رو به افق مکثی کرد
 
زیر لب ذکری خواند
گفت: مرا میشنویی؟
گفتم: نه!
چشم تب دار مرا درد گرفت.
نگران گفت: بیا
صبر نکرد
زان میان برد مرا از خویشم
 
در فراسوی سکوت
اندر آن باغ زلال
بر درخت، سیبی بود.
چشم تب دار دلم، وسوسه شد.
دستم رفت
گفت: مرا میشنویی
گفتم: نه!
بغضی کرد
حجم فضا سنگین شد.
زیر لب در گوشم، ذکری خواند
 
چند قدم مانده به سیب
اشک مرا مهمان شد
ایمان مرا شکی برد
 
در همهمه شهر
مانده بودم تنها
در پس ذهنم می‌دانم وبلاگی هم هست که باید نوشتش، اما واژه‌ها در ذهنم جای نمی‌گیرند برای نوشتن. همه حرفم، بی هیچ سخن. منتظرم یکی بپرسد مشکل کجاست که سفره‌ی دل برایش بگشایم و آسمان ریسمان ببافم، اما مشکل دقیقا این‌جاست که هم‌سخنی نیست. منم آن نچسب‌ترین وصله!
دنبال بیدار کردن احساسات خویشم و از بی‌حلیمی می‌خواهم تهِ دیگ را پاک کنم. 
بیاور آنچه دل ما بیکدگر کشدا
بسر کشد آنچه دلم بار او بسر کشدا
غلام ساقی خویشم که بامداد پگاه
مرا زمشرق خم آفتاب بر کشدا
چو تیغ باده برآهختم از نیام قدح
زمانه باید تا پیش من سپر کشدا
چه زر چه سیم و چه خاشاک پیش مرد آن روز
که از میانه سیماب آب زر کشدا
خوش است مستی واز روزگار بی خبری
که چرخ غاشیه مست بی خبر کشدا
اگر بساغر زرین هزار باده کشم
هنوز همت من باده دگر کشدا
در نشاط (من) آنگه گشاده تر باشد
که مست باشم وساقی مرا بدر کشدا
دانلود اهنگ اهای بلاي شیرین رفیق و عشق دیرین علی اطهم 
Download New Music Ali Atham – Aziz Deldar
دانلود آهنگ جدید علی اطهم به نام عزیز دلدار با لینک مستقیم  وکیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ از تهران دانلود
ترانه و اهنگ : عماد نورزاد   تنظیم : امیرحسین وارسته
متن آهنگ آهای بلاي شیرین رفیق و عشق دیرین علی اطهم 
آهای عزیز دلدار به جرم عشق بسیار؛ من را تا زندم در آتش دلت نگه دار
تا دیدمت، به قصدِ شهر قلبت کوچ کردم
تمام خود برای حسِ تو، آغوش کردم
آهای بلاي شیرین رفیق و عشق دیرین
جهت دفع بلاي کرونا و هر بلاي دیگر✍هر عزیزی《بسم الله الرحمن الرحیم》 را به نیت بسمله‌ی سوره حمد با مداد بر روی کاغذ سفید بی‌خط بنویسد و با خودش داشته باشد. ضمن اینکه تمام دستورات بهداشتی و سلامتی را مراعات می‌کند.:بقای نسل پاک شیعه‌ی علی علیه السلامو محبین آن حضرت و حضرت فاطمه البتول۱۳ رجب المرجب۱۴۴۱ ق. یوم الولاده حضرت امیرالمومنین علیه السلامالاحقرداود صمدی آملی:نکته: تعداد کتابت بسم‌الله الرحمن الرحیم سوره حمد به عدد ۱۹ یعنی به عدد
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده‌ام
خارم ولی به سایهٔ گل آرمیده‌ام
با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق
همچون بنفشه سر به گریبان کشیده‌ام
چون خاک در هوای تو از پا فتاده‌ام
چون اشک در قفای تو با سر دویده‌ام
من جلوهٔ شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیده‌ام
از جام عافیت می نابی نخورده‌ام
وز شاخ آرزو گل عیشی نچیده‌ام
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده‌ام
ای سرو پای بسته به آزادگی مناز
آزاده من که از همه عالم بر
دستگاه قضائی آلمان امروز (جمعه) محاکمه یک عراقی را به اتهام عضویت در داعش و کشتار دسته جمعی ایزدی‌ها و برده‌گیری آن‌ها آغاز می‌کند.
مردی ۳۷ ساله به ارتکاب جنایت علیه بشریت و جنایت‌های جنگی و قاچاق انسان متهم است. او در دادگاه عالی منطقه‌ای فرانکفورت حضور خواهد
ادامه مطلب
دانلود آهنگ بسیار زیبا از امیر عظیمی به نام هیچ تر از هیچ تر از هیچ تر خسته تر از خسته تر از خسته ام با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
Ahang hichtar az hichtar az hichtar
دانلود آهنگ هیچ تر از هیچ تر از هیچ تر خسته تر از خسته تر از خسته ام
هیچ تر از هیچ تر از هیچ تر خسته تر از خسته تر از خسته ام♫♪✌
قفل ترین مغز جهان در من است بسته تر از بسته تر از بسته ام♫♪✌
♪♪♪ ♪♪♪
پوچ تر از پوچ تر از پوچ تر پر شدم از هر چه در این خانه نیست♫♪✌
سایه
دنیا جایگاه آزمایش
ان الله جَعَلَ الدنیا دار بلوی و الآخره دار عقبی، و جَعَلَ بَلْوَی الدنیا لِثوابِ الاخرهِ سَبَباً و ثوابَ الاخرهِ مِنْ بَلْوی الدنیا عِوَضاً (بحارالانوار، ج75، ص356.)
همانا که خداوند دنیا را سرای امتحان و آزمایش، و آخرت را سرای رسیدگی، و بلاي دنیا را وسیله ثواب آخرت، و ثواب آخرت را عوض بلاي دنیا قرار داده است.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها