نتایج جستجو برای عبارت :

من برادرت نیستم

تو جنس دوم نیستی دخترم. تو فقط در قیاس با برادرت که هم‌زمان با او رشد می‌کنی صبورتر و آرام‌تری. تو قبل از آنکه تحت تاثیر تربیت خانواده و فرهنگ جامعه‌ات قرار بگیری، بی‌قراری برادرت را برای شیر می‌بینی و صبر می‌کنی. تو مرا حیران می‌کنی دخترم؛ وقتی هر دوی شما را در کنار هم می‌بینم. تو زنی؛ تماماً زن؛ از بدو خلقتت. تو حتی گریه‌ات ریز و بریده است. تو هرگز پیوسته جیغ نمی‌کشی. تو لطیفی و خنده‌های دلبرانه را خوب بلدی. تو حتی پاهایت را کمتر و نرم‌
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.




















وقتی برادرت میخوابه ♡
اگه برادرت اینطوری هست نظر بده☆
آنها که بار بستند و راه افتادند، آنها که بی هوا و ناگهانی، راهی شدند. آنها که به این در و آن در زدند و مسافرت شدند، لبیک عیان و رسا و مجسم‌اند به فریاد العطش دخترانت به خطبه غرای خواهرت. به علم افراشته برادرت. به رجزهای پرشور اصحابت.
اما این جامانده‌ها، این شکسته‌ها، این خانه نشینهای صبور که بار مسافران را با اشک‌های یواشکی  بستند. پشت سر زائرانت دویدند و نرسیدند. که دردهای سخت امان رفتنشان نداد و ماندند. این غریب‌های نشسته‌ پا
آنها که بار بستند و راه افتادند، آنها که بی هوا و ناگهانی، راهی شدند. آنها که به این در و آن در زدند و مسافرت شدند، لبیک عیان و رسا و مجسم‌اند به فریاد العطش دخترانت به خطبه غرای خواهرت. به علم افراشته برادرت. به رجزهای پرشور اصحابت.
اما این جامانده‌ها، این شکسته‌ها، این خانه نشینهای صبور که بار مسافران را با اشک‌های یواشکی  بستند. پشت سر زائرانت دویدند و نرسیدند. که دردهای سخت امان رفتنشان نداد و ماندند. این غریب‌های نشسته‌ پا
بسم الله الرحمن الرحیم
با صیاد دلها در نهضت خاطره گویی
در دام صیاد (1)
تابستان بودم. مادرم به من گفت برو سراغ برادرت-او کوچک تر از من بود و یک مقدار شر و با بچه ای دیگر، رفته بود به باغ مردم-.من به قصد این که او را بیاورم، راه افتادم. وقتی رفتم، دیدم او و چند نفری از دوستانش رفته اند بالای درخت و میوه می خورند. حقیقتش یک هوس شیطانی وسوسه ام کرد، منتهی یک جنگی در درون من بر پا شد که :تو خودت آمدی برادرت را ببری، حالا چه طور شده که می خواهی مثل آن ها با
ارتش َت را به خط کردی 
 
و من را مثل همیشه خط زدی.
 
ما نالایق ها هم روزی به کارت می آییم. 
 
از کودکی شنیدم که برادرتان کریم است. 
 
بخاطر برادرت ما را هم بخر. 
 
پ. ن:گرچه سه ماه پیش کربلا بودم ولی اربعین یه چیز دیگس. بخصوص که تابحال نرفته باشی
 
 
حسن بن علی بن محمد بن علی(ع) در ماه ربیع الثانی (ششم یا هشتم یا دهم) سال 230 یا 231 هـ به دنیا آمد. مادر آن بزرگوار از ن صالحه و عارفه بوده است که به نام حدیث، سلیل، و سوسن یاد شده است.(1)
ولادت حضرت امسال همزمان شده است با دورانی که هنوز غم تخریب مرقد عسکریین (ع) بر آن سایه افکنده است و دلهای شیعیان بلکه مسلمانان را داغدار نمود، چرا که امام حسن عسکری(ع) نه تنها در منظر شیعیان بلکه در دیدگاه علمای اهل سنّت و شخصیت های جهان اسلام نیز از جایگاه والا و ب
- این پسره چشم روشنه هست که توی عصر جدید مجریه
+ احسان علیخانی؟
- آره، که میگی چشماش شبیه دوستته
+ لباش هم مثل دوستمه، خب؟
- تو شبیه اونی
+ من؟! کجام شبیهشه؟!
- دماغت
+ الآن از من تعریف کردی یا از اون ایراد گرفتی؟
- هیچکدوم. قبلاً به برادرت هم اینو گفته بودم. واقعا دماغاتون مثل همدیگه است.
+ خیلی ممنون :)))
 
 
 
- مامان
+ من
سفارش امام کاظم علیه السلام به علی بن ابی حمزه  مردی بنام علی بن ابی حمزه می گوید: خدمت امام کاظم علیه السلام  رسیدم. به محض اینکه وارد شدم، به من فرمود: فردا کسی را ملاقات می کنی که از اهل مغرب است و سوالاتی راجع به عقاید و احکام دارد. با او خوش برخورد باش و اگر خواست با من ملاقات کند، او را نزد من بیاور. گفتم: مولای من، نشانی بدهید تا او را بشناسم. فرمود: مردی قد بلند و درشت اندام است و اسمش هم یعقوب است. علی بن ابی حمزه می گوید: روز بعد مشغول طواف
                                                                            بسم الله الرحمن الرحیم
متن نوحه زبان حال زائران اربعین حسینی
سروده شده: کربلایی محمدرضا بدخشان
تقدیم به پیشگاه با عظمت و مقدس قطب عالم امکان حضرت بقیة الله الاعظم روحی وارواح العالمین فدا و تقدیم به ساحت مقدس سیدالشهداء ارباب بی کفن و شهید مظلوم کربلا امام حسین علیه السلام
متن نوحه:
(نگام به پرچمت ____ مقصد من حرمت)2
یک طرف حرمت          حرم برادرت
یک طرف حرمت         تل زینب خواهرت
میدونی بابا جانم؟ صداتو می شنیدم از پشت گوشی که پشت هم میگفتی بگو چرا نمیای پیش ما؟ بگو امشب بیاد خونه ما. بگو یه وقتی بیا شب هم بمون. بگو امشب بیا شب هم بمون. و کلی جمله های این شکلی دیگه که خب باید بگم من هم خیلی خیلی دلم برات تنگه و دیروز خیلی بهت فکر میکردم تا برادرت رو دیدم :)) تو همیشه برای من دوست داشتنی هستی و باقی می مونی عزیز دلم. حساب تو از اون سواست و خودت میدونی و این دو طرفه ست :) میبینمت حتما و به زودی :*
امام صادق ع میفرمود سرور اعمال سه چیز است انصاف دادن بمردم از خود تا انجا که هر چه خشنودت کند مثلش را برای مردم بخواهی و مواسات نمودن با برادرت در مال ویادخدا در هرحال وان گفتن سبحان الله والحمد لله و لا اله الاالله والله اکبر فقط نیست بلکه هر گاه امرخدای عزوجل بتو رو اورد عمل کنی و چون نهی وباز داریش بتو رسد ترک کنی4 امیرالمومنین ع در ضمن کلامی فرمود بهوش باشید هر که از خود بمردم انصاف  دهد خدا جز عزتش نیفزاید
محتوای مکالمات تلفنی م محتوایی جز این نداره معمولا:
-الان رفتی تهران چی کار کنی؟
-نه زنگی زدی، نه خبری دادی، نه خداحافظی آن‌چنانی کردی، ما هم که نامحرمیم نباید بدونیم چی‌کار می‌کنی.
-ساعت چند برگشتی خونه؟ مستقیم رفتی خونه دیگه؟
-شام رو کی درست کرده؟ نکنه برادرت درست کرده؟
-کی میای خونه؟ رفتین کلا خانواده رو فراموش کردین؟
و برام عجیبه چرا از این‌که بهش زنگ نمی‌زنم تعجب می‌کنه، با چه انگیزه‌ای باید اجازه بدم اعصابم رو خورد کنه؟
شاید برای بعضی از ما قابل درک نباشه فقط آنقدری بهتون بگم وضعیت قرمز یعنی خواهر یکی فوت میکنه ولی نمیتونه خودش دفنش کنه وضعیت قرمز یعنی بیمار هستی ولی بیمارستان جا نداره شما رو بستری کنه وضعیت قرمز یعنی برادرت کرونا گرفته ولی نمی تونی بری پیشش چون برگردی بچه ات هم میگیره وضعیت قرمز یعنی مادر پیرت رو
ادامه مطلب
باید چیکار کرد وقتی که برادرت ساعت 2.30 شب یواشکی از خونه میره بیرون که سیگار بکشه و کسی نفهمه؟
باید به مامان بابام بگم یا نباید بگم؟ اگه نگم چی میشه؟ اگه بگم چی میشه؟
بعدا نوشت:گفتم و هیچی نشد. همونطور که مجوز داره هر وقت حالش بده منو با ماشین زیر کنه؛ با همون مجوز می تونه تا ساعت سه صبح پیش عملی های معتاد توی کوچه سیگار بکشه.
داد زد دنبالم نیاین، موندیم‌بیرون از بیمارستان، تنها رفت تو،چند دقیقه بعد زنگ زدم گفت باید چکاپ انجام بدن، سی تی اسکن، ریه، خون، سرفه زد قطع کرد. زنگ زدم گفت چهل دقیقه دیگه. چهل دقیقه می تابیدم و با سه چهار متر فاصله خانم جوانی هم می تابید، بابا کنار ماشین بود کسی آن طرف با فاصله ایستاده بود می گفت:" حالا خودش میاد بیرون." 
بعد چهل دقیقه اومد بیرون رنگ پریده بود ولی بیرون بود و همین طور که زیر لب می گفت:" منفی" خیره شده بود به زنی که با سه چهار مت
امروز درسای زیادی داشت واسم. امروز فهمیدم روی هیچکس نباید حساب باز کرد. آدما، منفورترین، دروغگوترین و دوروترین‌ها هستن. آدما اونقدر بهت نزدیک میشن و اونقدر اعتمادت رو جلب میکنن که تو به عنوان خواهر و برادرت ازشون یاد میکنی. بعد با یک حرکت، بهت میفهمونن که هفت پشت غریبه‌ن. بعد اون‌وقت حرصت می‌گیره. از کی؟ از خودت. که چرا همیشه چنین آدمی بودم؟ که چرا ذره‌ای تغییر نکردم و نمیتونم تغییر کنم! که چرا عاقل کند کاری آخه؟
عصبانیم. ولی یه عصبانیِ خو
ناز حضرت صادق ع روایت شده که امیرالمومنینع در ظمن سخنی از سحنان خود فرمود هر کاری که از برادر دینی خود سرزند ان را ببیهترین وجه ان حمل کن تا کاری کند که راه توجیه را بر تو ببندد و هیچگاه بسختیکه از دهان برادرت بیرون اید  گمان بد مبر در صورتیکه برای ان سخن محمل خوبی می یابی  شرح  مقصود این استکه هر گاه گفتاری یااکرداری از برادر دینی سرزند که دارای دو وجه است یکی نیک ویکی بد باید تا انجا که مقدور انسان است انرا حمل بر وجه نبک کند گر چه احتمال طرف
اینکه برادر آدم بیاد مثل این بچه ها بخواد خیلی زیر پوستی نظرت رو درمورد یه موضوع مشکوک بپرسه و تو هم خیلی بدجنسانه به حرف کشیدن ادامه بدی و بدونی رو یه دختره ای کراش داره :| بعد درحالی که خیلی ناباور به قیافه ی جدید برادرت خیره شدی و همه ش تو دلت میگی مگه میشه ؟!.نه مگه میشه ؟!:/ و یه لبخند متحیرانه و شوک زده رو لبته همه ش میگی :عه!, نه !!، خووب ؟!://. خیلی زیباست:| 
میخواستم بهش بگم پاشو جم کن این اسکل بازیارو :| اینا همه ش وقت تلف کردنه و آخرشم آدم می
--: آخه نمیشه انسان هیچ نفعی از طرف مقابلش نبره و دوستش داشته باشه.
++: میشه رفیق.پای خدا که وسط بیاد میشه.
--: این شعاریه.
++: تو خودت وبلاگ نویسی. منم وبلاگ نویسم. میدونی بعضی از وبلاگ نویسا هستن که غالبا مطالبشون رو نمی خونم. اما دنبالشون میکنم. وقتی مطلب جدید نوشتن میرم یکی دو خط از مطلبشون رو میخونم یه امتیاز مثبت (لایک) میدم و صفحه وبشون رو میبندم.
--: چرا نمی خونی شون؟
++: حرف قابل تاملی ندارن برام. یعنی حتی خیلی دنبال یاد گیری علمی هم نی
امام صادق ع  فرمود هر که در باره بگوید انچه دو چشمش دیده ودو گوشش شنیده پس او از کسانی استکه خدای عزوجل در باره انها فرموده همانا انانکه دوست دارندفراوان یا فاش شود فحشا در باره انان که ایمان اورده اندایشانرا است  عذابی وردناک سوره نور ایه 18  شرح مجلسی ره گوید مقصود اینستکه مورد ایه تنهابهتان نیست بلکه شامل حقی هم که دبده و شنبده است مبشود  داودبن سرحان گوید از حضرت صادق ع ار غیبت پرسیدم که چیست  فرموداینستکه در باره برادرت در دین او بگو یی
سایت آثار جاج محمود کریمی   %% شب عاشورا 1398 %%
 
صوت نوحه " وقتی برادرت تنهاتر شد "  حاج محمود کریمی    
 
فیلم نوحه " وقتی برادرت تنهاتر شد "  حاج محمود کریمی   
 
**************************
صوت نوحه " ای حرمت در دل و جان یا علی " حاج محمود کریمی  
 
فیلم  نوحه " ای حرمت در دل و جان یا علی " حاج محمود کریمی 
 
******************************
شب هفتم محرم 1398
صوت نوحه " لالایی گلم لالا مهتاب اومده بالا " حاج محمود کریمی 
همه ی ماها داریم از تنهایی هامون مینویسیم درصورتی که تنها نیستیم
خدایی همراه ما است که از رگ گردن به ما نزدیکتر است
خدایی درکنار ما است که از پدرو مادر به ما مهربان تر است.
اگر احساس تنهایی میکنیم،مشکل ماهستیم نه خدا.میدونی چرا؟چون دست خدارو رها کردیم 
مگه تاحالا شده پدری دست بچشو رها کنه؟نه.
پس خدا دست بنده هاشو رها نمیکنه.
کافیه یه بار مثل یه بچه ی خوب برگردی و محکم دست خدارو بگیری،اونوقت میبینی که خدا چقدر هواتو داره
تونوقت دیگه احساس تنه
خواهرِ بهشتی ام، سلام

سلامم را از دوردست ها پذیرا باش

امروز اندیشه ام در یکی از گفته هایت گیر افتاده بود:

 

یک روز به من گفتی که هیچ وقت اجازه ندادی یارَت اشکهای
مروارید گونه ات را ببیند

 

با خودم گفتم .

شگفت زده به خودم گفتم؛

"ولی من پنجمین روزِ نوروز با چشمهای خودم اشکهای
الماس گونه ی خواهرم را به نظاره نشستم و دلم لرزید و."

رمز و رازِ این داستان چیست؟ این دیدن و ندیدن

هرچند برادرت تو را پند داد که یارت را از دیدن اشکهایت
محروم نکنی و تو
پادشاه لیدا که در نظر داشت با داریوش پادشاه ایران وارد جنگ شود، برای حصول اطمینان از نتیجه مثبت جنگ با کاهن معبد دلفی م کرد و این پیشگویی را دریافت نمود: اگر به جنگ داریوش بروی یک امپراتور قدرتمند را نابود خواهی ساخت.» پادشاه لیدا با شادمانی به جنگ داریوش رفت، اما به زودی شکست سختی از او خورد و نزدیک بود خود او هم کشته شود.وقتی از مرگ نجات یافت شکوائیه و نامه گلایه آمیزی به کاهن معبد نوشت. کاهن پاسخ داد که پیشگویی درست بوده است و او در جنگ
2546 - اسدالله علم» وزیر دربار، نخست‌وزیر و از نزدیکان محمدرضا پهلوی» در خاطراتش می‌نویسد: "فرمودند به وزارت خارجه گفته‌ام که هیچ مقامی غیر از خود من حق ندارد در کارهای وزارت خارجه مداخله بکند، حتی گفته‌ام برادر هویدا که نماینده ما در سازمان ملل است، حق ندارد به نخست وزیر گزارش بدهد، حتی تلفنی بکند. او را هم توبیخ کردم که چرا به برادرت گزارش‌های وزارت خارجه را می‌دهی»"منبع: خاطرات علم، جلد سوم، ص۳۶۷
دانلود فایل اصلی
سلام.میدونن برای خیلی وقت پیش هاست.
*فرستنده:فریماه کلاس چهارمگیرنده:فریماه عبیداصل مهدکودکسلام.من فریماهم.این نامه از آینده برای تو فرستاده میشهمیدونم این اواخر حال و احوال خوبی نداشتی.چون نگین حسنی نقش اصلی رو تو نمایش عیدنوروز ازت گرفته و راه به راه یه چیزی بهش میچسبونه و به بقیه میگه.مثلا:بچه ها فریماهو یادتونه؟از بس تو نمایش قبلی و قبلی ترش بد بازی کرد که الان از رای اوردن فریماه گرخید و منو کرد.میدونم،میدونم،خیلی بده.میخواستم بهت بگ
آقا فرض کنید #غدیر اصلا نبوده که پیامبر جلوی هزاران نفر امیرالمؤمنین رو به جانشینی منصوب کنهیکی از احادیثی که در فضیلت امیرالمؤمنین هست و شیعه وسنی اونو نقل کردن، #حدیث_منزلت است. معاویه‌ای که دستور به دشنام و لعن امیرالمؤمنین داده بود، این حدیث رو نقل کرده، نمیتونست انکار کنه. چون اکثر مردم بارها از زبان پیامبر در جاهای مختلف شنیده بودن. متن حدیث اینه.(یاعلی) أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی.(ای علی) تو نسب
یکی از دلایل این‌که امام ‌با یزید صلح نکرد، این بود که یزید با معاویه کاملاً متفاوت بود. اگر معاویه برخی از شئون را حفظ می‌کرد، یزید هیچ‌چیزی را حفظ نمی‌کرد. یزد شارب‌َ الخمر مُعلِمً بالفسق و قاتل‌النفس المحترمه» ، یعنی هم قاتل است، هم فساد علنی دارد وهم شرب خمر دارد و مثل لایبُالُ» ،مثل‌ منی‌ هرگز صلح نمی‌کند، یزید علناً قصد کشتن اباعبدلله (ع) را کرده بود. بنابراین اباعبدلله (ع)‌ چاره ای جز نپذیرفتن صلح نداشت. کما این که جابربن عبدا
- ای انسان مرموز، آنکه بیش از همه دوست می‌داری کیست؟ 
پدرت؟ مادرت؟ خواهرت یا برادرت؟
- نه پدر دارم، نه مادر، نه خواهر و نه برادر.
- دوستانت؟
- سخنی بر زبان می‌آورید که معنایش هنوز برایم ناشناخته مانده.
- وطنت؟
- نمی‌دانم که در کدام نقطه از جهان است.
-زیبایی؟
- او را دوست می‌داشتم، اگر به کمال رسیده و جاودانی بود.
-زر؟
- از آن بیزارم همانگونه که شما از خدا بیزارید.
- آه، پس چه دوست‌داری، ای غریبه‌ی شگفت انگیز؟
- من ابرها را دوست دارم.ابرهایی که م
یک روز می ایی که من دیگر دچارت نيستم 
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نيستم 
یک روز می ایی که من نه عقل دارم نه جنون 
نه شک به چیزی نه یقین مستو خمارت نيستم 
شب زنده داری میکنی تا صبح زاری میکنی 
تو بی قراری میکنی من بی قرارت نيستم 
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد 
گل میدهی نو میشوی من در بهارت نيستم 
زنگار هارا شسته ام دور از کدورت های دور 
ایینه ای روبه توام اما کنارت نيستم 
دور دلم دیوار نیست انکار من دشؤار نیست 
اصلا منی در کار نیست امنم
اگه بخاطر ایمانم نبود و اگه گناه بزرگی نبود، حتما زندگیمو تموم میکردم.»
نمیدونم به آدمایی مثل من چی میگن یا این ویژگی من از کدوم موضوع روانشناسی منشا میگیره ولی من به تک تک کلماتی که میگم و میشنوم اهمیت میدهم و خودم برای انتخاب هر کلمه وسواس ب خرج میدم. 
جمله بالا کلمات کلیدی مهمی داره. بخاطر ایمان. تموم میکردم. تو این جمله به من اشاره نمیشه. به خوشحالی من اشاره نمیشه. به اهمیت وجود من هیچ اشاره ای نمیشه. این جمله به من القا میکنه تو هیچ معنای
همیشه وقتی به کسی در مورد غیبت کردن تذکر می‌ دهیم یا خدایی نکرده خودمان مرتکبِ غیبت می‌شویم، توجیه مان این است که: دروغ که نگفتم!در واقع این همان تفاوت غیبت و تهمت است.
اگر کسی چیزی را که در برادر دینی اش پنهان است به دیگران بگوید، چیزی که اگر بشنود، خوشش نیاید، غیبت کرده است.اما تهمت یعنی چیزی بگویی که نه آشکار و نه پنهان، بلکه دروغ است. امام صادق فرمودند: غیبت آن است که درباره برادرت چیزی را بگویی که خدا بر او پوشانده است و اما چیزی را که در
دختر بزرگ خونه که باشی ، روزگار همه دل نگرونی های بقیه افراد خونه رو به خوردت میده . بی صدا !
مثل مامور شکنجه،  با چکمه های سیاه چرمی و دست دستکش پوشیده بیخ گلوت ! با لبخندی اغواگرانه و نگاه بدذاتانه! 
شاید هیچ وقت ،هیچ کس نفهمه که تو ، کنج اتاقت همچنان که بقیه فکر میکردند داری برای امتحانت میخونی ،از دلشوره ی آینده ی برادرت و اوضاع و احوالش ، قلبت ضرب گرفته باشه . تا اونجا که دست به دامان پروپرانولول شده باشی! 
شاید هیچ وقت کسی نفهمه که تو نگر
نهی از اعتماد بیجا حتی به نزدیک‌ترین افراد
ثقة الاسلام کلینی و ابن شعبه حرانی رضوان الله علیهما روایت کرده‌اند:
محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن علی بن إسماعیل، عن عبد الله بن واصل، عن عبد الله بن سنان قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: لا تثق بأخیك كل الثقة فإن صرعة الاسترسال لن تستقال.
امام صادق علیه السلام فرمودند: حتی به برادرت اعتماد كامل و تمام (بدون ملاحضه) مكن؛ زیرا زمین خوردن ناشی از اطمینان كردن، قابل جبران نیست.
الکافی، تالیف ثقة
 
امین فرج نژاد یکی از جوان‌ترین ورزشکاران رشته قوی‌ترین مردان ایران بامداد جمعه در یک نزاع خیابانی در کرج هدف گلوله قرار گرفت. فرج نژاد در این درگیری تا آستانه مرگ رفت.
 رامین فرج نژاد یکی از جوان‌ترین ورزشکاران رشته قوی‌ترین مردان ایران بامداد جمعه در یک نزاع خیابانی در کرج هدف گلوله قرار گرفت. فرج نژاد در این درگیری تا آستانه مرگ رفت.
رامین فرج نژاد گفت: ساعت ۲ شب بود و خواب بودم. نگهبان باغ بیدارم کرد و گفت برادرت کامران با چند نفر درگ
هرچقدر کسی را بیشتر دوست داشته باشی، بیشتر حاضری برایش فداکاری کنی؛اگر نیازی پیش آمد:برای دوست چندین ساله‌ات حاضری از ماشینت بگذری؛برای برادرت حاضری خانه‌ات را هم بفروشی؛برای پدر، مادر و همسر و فرزندت حاضری از جانت هم بگذری،
اما هیچ کدام از این دوست داشتن‌ها عشق نیست و هیچ کدام از این فداکاری‌ها عاشقانه نیست؛کسی که عاشق است کاری به نیاز معشوق ندارد، لازم نیست نیازی پیش بیاید تا از خودش بگذرد؛ بلکه عاشق از روی شوق دنبال بهانه‌ای برای ف

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها