بازدر بهاری سبز از یادتبی قرار قرارهای گمشده در نسیمک های بهاریو خنده هاییکه در گذر زمان باد با خود برد!
ما از نسل کوچه های سوخته در آفتاب انتظارآه انتظار و انتظارچه معصومانهچشم به نامه ای در زیر سنگدلسوخته یک خنده ریزماآفرینش عشق را در رواق های گونه های شرم تجربه داریم!ما همچنان پاس مي داربم،احترام یک بوسه کی در خلوتی کوچه سوخته از عشق!
آه ای کوچه ها خميده در خاکستر سالهای رفته بر بادای بادگیرهای از نفس افتادهای رواق های پر از خاطره های
مي نویسم سیل
مي خوانم:او خواهد آمد
مي نویسم زله
مي خوانم:او خواهد آمد
مي نویسم گرانی و اغتشاش
مي خوانم:او خواهد آمد
مي نویسم آلودگیِ هوا
مي خوانم:او خواهد آمد.
مي نویسم شهادتِ سردار
مي خوانم: او خواهد آمد.
مي نویسم سقوط هواپیما
مي خوانم:او خواهد آمد.
مي نویسم کرونا
مي خوانم :او خواهد آمد.
مي نویسم کُشت وکشتار مسلمانانِ هند
مي خوانم: او خواهد آمد.
اینها همه بهانه اند;
زمين تو را مي خواهد امامِ مهربانم
#اللهم عجل لولیک الفرج
در اینبخش همه ی چیز درباره حادثه چرنوبیل را مرور ميکنیم، فاجعه چرنوبیل کـه در دهه هشتاد ميلادی اتفاق افتاد بدترین حادثه هسته ای در تمام تاریخ ميباشد. این حادثه در نیروگاه چرنوبیل ودر کشور اوکراین اتفاق افتاد، البته در ابتدا این حادثه و خسارات آن توسط دولت جماهیر شوروی پنهان شد اما فاجعه بـه حدی بود کـه بـه تمام کشور هـای همسایه اوکراین خسارت زد.
ادامه مطلب
گناه مي کنم و بی قرار مي مانم
به شوق روی تو چشم انتظار مي مانم
اگر که توبه کنم، از تو نااميد شده م
به قید معصیت امّیدوار مي مانم
پلنگ زخمي ام و خون خویش مي لیسم
فغان نمي کنم و رازدار مي مانم
اگر تو آمده بودی بهار مي آمد»
تو تا نیامده ای بی بهار مي مانم
بهارهای دروغین بیاید و برود
به احترام غمت سوگوار مي مانم
هوای بی توئی ام در تلاطم افکنده
دوباره باز -ولی- بردبار مي مانم
نبرده منّت این دستمالها که تو تا
نوازشم نکنی، در غبار مي مانم
ب
در ميدان، مي مانم، تا نفس آخرمراهی راه حسین، همقدم رهبرمکرده قیامت به پا، شور قیام حسینکی رود از یاد ما، نام و مرام حسینقافله عاشقان، راهی کرب و بلاستمشعل راه خدا، خون شهیدان ماستدر ميدان، مي مانم، تا نفس آخرمراهی راه حسین، همقدم رهبرمبسته شریعه اگر، ابن زیاد زمانگشته گلستان ما، آتش نمرودیانکشتن آلاله ها، شیوه اهریمن استاین وطن اما پر از روشن استدر ميدان، مي مانم، تا نفس آخرمراهی راه حسین، همقدم رهبرمزآتش و خون آمده جان منامه به لب
ماه زده بر پس تنهایی خویش
من نه
خورشید پشت کرده به نورانی خویش
من نه
ستاره نیز گاهی تک و منفرد
صوت تنهایی مي کند پروا
ابر هم بی خودی نمي کند پروا
من نه
مي مانم پای قرار بی قراری ام
سایهی بی صدایی ام
نغمهی بی کلامي ام
تا ته این بی انتها
یک مدعا
یک باور، یا اشتباه!!!
نیستی هرشب برایت شعر مي خوانم هنوزپای قولی که تو یادت رفته مي مانم هنوزمي نشینم خاطراتت را مرتب مي کنمدر مرور اولین دیدار، ویرانم هنوزکاش روز رفتنت آن روز بارانی نبوداز همان روزی که رفتی خیس بارانم هنوزراه برگشتن به سویم را کجا گم کرده ایمن برای ردپاهایت خیابانم هنوزبا جدایی نیمه ای از من به دنبال تو رفتبی تو از این نیمه ی دیگر گریزانم هنوزبعد تو من مانده ام با سالهای بی بهاربعد تو تکرار جانسوز زمستانم هنوزدست هایم را رها کردی ميان زندگ
در جریان فاجعه چرنوبیل یک اپراتور یک دکمه را فشار نداد و از فاجعه جهانی جلوگیری کرد هر چند عواقب حادثه و انفجار راکتور چرنوبیل هنوز هم بر جان مردم و آن جغرافیا نشسته. ( متاسفانه اسم اپراتور را به خاطر ندارم)
در حادثه سقوط هواپیما چه کسی پشت دکمه های پدافند سپاه نشسته بود؟و آن لحظه که هواپیما اوج مي گرفت به چه فکر مي کرد؟
ميدوم ميان زندگی. در سراشیبی خیابان دانشکده با کولهی سنگین و کتابهای بغلم راه نميروم، ميدوم. قبل از آنکه خورشید طلوع کند. آن کتابخانه و راهرو و کلاسها خانهی من شده است. خانهی امنی که آدمهایش را دوست دارم یا کاری به کارشان ندارم. خانهای که کمکم ميکند خوب باشم و هیچوقت اذیتم نکرده و نميکند. خوشحال ميشوم. صدای خندهام ميپیچد. چیزهایی که ميخوانم را بلندبلند تعریف ميکنم. معلمهایم نام کوچک مرا به خاطر سپردهاند.
حال من همهی اینها را تکّهتکّه ميخواهم، همه اینها را پارهپاره ميخواهم. هر که بر سر جان خویش، به پای تخت خویش، به پایتخت خویش ميخواهم. حال همه را به پایتخت خویش ميخوانم.
همه را بر سر جان خویش ميخوانم، بر سر جای خویش. هر که به دین خویش، به سرزمين خویش ميخوانم. آنک برادران توأمان.
ن به آستان خویش ميخوانم و مردان به آستان خویش، و هر دو از خویش رها ميخوانم.
حلمي | هنر و معنویت
برای یک ملت و یک کشور آمدن زله و سیل فاجعه است اما عميق تر از فاجعه حرف و حدیث ها و تفسیر های گوناگون و خود حرف زدن در ان رابطه فاجعه آميز تر است.هر کسی برای خودش حرفی مي زند و تفسیری ارایه مي دهد . و آن بیچارگانی که در سیل و زله درمانده شده اند نیازی به این همه تفسیر و همهمه ندارند بلکه نیازمند کمک هستند. وای از آخر و عاقبت این مردم. گوشی بدست و حراف
صندوق تامين خسارت های بدنی یک نهاد عمومي غیر دولتی مستقل بیمه ای است که با هدف تحقق عدالت اجتماعی و حمایت از زیاندیدگان حوادث رانندگی که به دلایلی امکان دریافت خسارت از مقصر حادثه یا شرکت بیمه را ندارند تشکیل شده است.
این نهاد در صورت
1- فقدان یا نداشتن بیمه شخص ثالث مقصر حادثه
2- انقضای بیمه شخص ثالث مقصر حادثه
3- ابطال بیمه شخص ثالث مقصر حادثه
4- شناخته نشدن وسیله نقلیه مقصر حادثه
5- کافی نبودن تعهدات بیمه شخص ثالث مقصر حادثه
6- تعلیق یا لغو فع
مسئولان راه آهن از حادثه دیدگان عذرخواهی کرده و تاکید کردند که تیم کارشناسی برای روشن شدن علت این حادثه به محل اعزام شده است
به گزارش ایران آنلاین به نقل از ميرر، این حادثه در خط ریل شرقی ایستگاه هونگ هوم » رخ داده و چند واگن از ریل خارج شده است.در پی این حادثه ایستگاه راه آهن تعطیل شده است. گفتنی است در زمان حادثه 500 مسافر درون قطار حضور داشته اند .مسئولان راه آهن از حادثه دیدگان عذرخواهی کرده و تاکید کردند که تیم کارشناسی برای روشن شدن
برای پرنده ی در بندبرای ماهی در تُنگ بلور آببرای رفیقم که زندانی استزیرا، آن چه مياندیشد را بر زبان ميراند.
برای گُلهای قطع شدهبرای علف لگدمال شدهبرای درختان مقطوعبرای پیکرهایی که شکنجه شدند
من نام ترا ميخوانم: آزادی!
برای دندانهای به هم فشرده برای خشم فرو خوردهبرای استخوان در گلو برا ی دهانهایی که نميخوانندبرای بوسه در مخفیگاهبرا ی مصرع سانسور شدهبرای نامي که ممنوع است
من نام ترا ميخوانم: آزادی!
برای عقیدهای که پیگ
من خسته ام. از شنیدن حرفای دیگران خسته ام. از خواندن حسرت هایشان خسته ام. از خواندن آرزوهایشان برای برگشتن به دوران دبیرستان خسته ام. از فکر کردن به آینده و ناراحتی برایش خسته ام. از مقاومت برای تغییر خسته ام. من از دوست شدن با آدم هایی که چندین و چندین سال از خودم بزرگ ترند خسته ام. من از وقت گذراندن بزرگ ترم خسته ام. من از دوری با آدم های هم سن و سالم خسته ام. من از ایميل زدن به نیکولا خسته ام. من از درس خواندن خسته ام. من از این یکنواختی خ
داریم مي رویم. اما من مي نویسم. آنجا هم مي نویسم. در کره ی ماه هم مي نویسم. مي نویسم چون نیاز دارم. مي نویسم چون مطمئنم آنجا حتی با دیدن یک صحنه ی کوتاه هم متنی به ذهنم مي رسد. باید بنویسم. باید تمرین کنم. روزی یک ساعت باید بنویسم و چندین ساعت بخوانم. من کسی بودم که موقع امتحان های ترم شب ها بیدار مي ماندم تا کتاب بخوانم و روزها برای امتحان فردایم تلاش مي کردم. من کسی هستم که در زنگ ریاضی کتاب مي خوانم. زنگ ادبیات کتاب مي خوانم. زنگ علوم کتاب مي خوانم
من مسلمانم .قبلهام یک گل سرخجانمازم چشمه ، مُهرم نور .دشت سجاده من !من وضو با تپش پنجرهها ميگیرم !در نمازم جریان دارد ماهجریان دارد طیفسنگ از پشت نمازم پیداستهمه ذرات نمازم متبلور شده استمن نمازم را وقتی ميخوانم ،که اذانش راباد گفته باشد سر گلدسته سرو !من نمازم راپِیِ تکبیره الاحرام علف ميخوانم !پِیِ قد قامت موج .
| سهراب سپهری |
حسین پناهی چه زیبا گفت:ﻭﻗﺘ ﺑﻤﺮﻡ ﻫ ﺍﺗﻔﺎﻗ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ…!ﻧﻪ ﺟﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﻞ ﻣﺸﻮﺩ…!ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓ ﺯﺩﻩ ﻣﺸﻮﺩ…!ﻧﻪ ﺧﺎﺑﺎﻧ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﺸﻮﺩ…!ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﻢ ﺧﻄ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﺸﻮﺩ…!ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻤ ﺳﺪﺗﺮ ﻣﺸﻮﺩ…!ﻭ ﺪﺭﻡ ﻤ ﺷﺴﺘﻪ ﺗﺮ…!ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﺎﺭ …!ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﺴﺎﺭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺒﺎﺏﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﺸﻮﺩ …!ﺭﺍﺳﺘ، ﻋﺸﻖ ﻗﺪﻤﻢ
نقص عضو
پایان نگرانی ها در مورد پرداخت هزینه های پزشکی حادثه و نقص عضو .
پوشش های حادثه
نقص عضو و از کارافتادگی (حادثه) نقص عضو
هزینه های درمانی و پزشکی (حادثه)
بیمه پاسارگاد برای اولین بار در بیمه های عمر و تامين آتیه پوشش نقص عضو و از کار افتادگی بر اثر حادثه و همچنین پوشش هزینه های پزشکی حادثه را برای بیمه گذاران خود لحاظ کرده است.در این پوشش اگر بیمه شده تا سقف 250 ميلیون تومان پوشش بیمه داشته و مي تواند از بیمه سرمایه (غرامت) استفاده نما
هیچ حادثه ی وقوع یافته یی را ضمن مردود شمردن انکار نمي کرد و وهم حادثه ای دلخواه را هرگز به جای حادثه ی وقوع یافته ی نادلخواه نمي نشاند بلکه هر دو صورت را پیش روی تخیل فعال مي آورد و به مقایسه ی آنها مي پرداخت و در این هميشه عبرتی بود.
من از متن نميگویم، از بطن ميگویم. سخن از دل است، از گِل نیست. من دم دل ميزنم، زین سبب است پیرامونم خلوت است. جلوهی پایین کشتهام تا جلوهی بالا گیرم. از روز رو گرفتهام تا در شب بدرخشم. تصویر نميدانم، از نور قرنهاست جان بردهام. تنها صدا ميدانم، تنها صدا ميرانم.
من شعر نميدانم،از لامکان صفحه ميخوانم.
حلمي | هنر و معنویت
معشوقِ جان به بهار آغشتۀ منیکه موهای خیسات را خدایان بر سینهام ميریزند و مرا خواب ميکنندیک روزَمي که بوی شانۀ تو خواب ميبَرَدَممعشوقِ جان به بهار آغشتۀ منی تو شانه بزنهنگامۀ منیمن دستهای تو را با بوسههایم تُک ميزدممن دستهای تو را در چینهدانم مخفی نگاه داشتهامتو در گلوی من مخفی شدیصبحانۀ پنهانیِ منی وقتی که نیستیمن چشمهای تو را هم در چینهدانم مخفی نگاه داشتهامنَحرم کنند اگر همه ميبینند که تو نگاهِ گلوگاهِ پنهانیِ
بارالها…از کوی تو بیرون نشودپای خیالمنکند فرق به حالم چه برانی،چه بخوانی…چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی…نه من آنم که برنجمنه تو آنی که برانینه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشمنه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهیدر اگر باز نگردد…نروم باز به جاییپشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی به غیر از تو نخواهمچه بخواهی چه نخواهیباز کن در که جز این خانه مرا, نیست پناهی»خواجه عبدالله انصاری
یک سال نه اما اگر دفعه قبلی که پست ميگذاشتم اینجا زمستان بود امشب هم کم از آن ندارد و بارش باران شدیدی گرفته. ميدان تیر فردا کنسل شد. احتمالا کمي دیرتر از خواب بیدار شوم. هر شب یک کتاب را نیمه کاره ميخوانم و به جای خواندن کانال های تلگرامي، مثل گذشته وبلاگ ميخوانم و حس خوبی بهم ميدهد. به دوستی گفتم دلم برای عطر و بوی اینجا تنگ شده بود. ظهر شیرشاه جدید را دیدم و همراهش گریه کردم. برایم عجیب بود. همين. زیاده عرضی نیست :)
قرارمان به اتمام رسید.
نه تنها نشد که بشود، بلکه دنیا تعطیل شد. تمام کائنات دست به دست هم دادند تا نشود. ای جهانیان! این اعتراف را از یکی از زندانیهای زندان سراسری دنیا ميخوانید: باشد! قبول! من منتظر ميمانم؛ چون تو نخواستهای که همه چیز تمام شود. با همهی سختیهایش منتظر ميمانم. باشد که سرانجام بشود آن که هردویمان ميخواهیم .
امروزپنجم دیماه سالروز زله بم هر سال، یادآور یکی از بزرگترین فجایع طبیعی ایران است فاجعهای که در چند دقیقه جان دهها هزار شهروند بمي و برواتی را گرفت و پنج دی را به یکی از روزهای سیاه تقویم تبدیل کرد.اما سوای از تلخی و مصائب این حادثه جانسوز، خلق لحظه های زیبایی که منجر
ادامه مطلب
روزی کسی بود که از آیندههای دور حرف ميزد بدون اینکه بگوید من هستم و ميمانم.روزی کسی بود که حمایت ميکرد بدون اینکه بگوید تکیه کن و من هستم.روزی رفت و من ماندم با ناباوری و دخترانههای احمقانهای که جابهجا شد و بازی گرفتهشد.
حالا کسی هست که محکم و مستقیم مي گوید من هستم و ميمانم.حالا کسی هست که هميشه حمایت کرده و گرما بخشیده و امن بوده.حالا کسی هست که عميق است.اما دخترانههای ترک خوردهی من حالا به هر حرفی بدگماناند و پر از ت
گاهی دنیای ادم ها قبل از وقوع لرزش زمين اوار شده است ،گاهی سیل قبل از شروع باران مياید و تمامت را با خودش ميبرد ،ان وقت بی ترس تر از هميشه ،دیوانه وار مينشینی گوشه ای از جهان گویا سونامي شهر را دفن کرده که کسی این درد را نميفهمد و عمق فاجعه از هر بلایی ویرانگر تر است ."نبودنت علت طبیعی این فاجعه هاست "#خواهرانه ای دلتنگ
دوباره روی آورده ام به دیدن فیلم هایی که هزار بار دیده ام شان.
واین تنها به خاطرخانه نشینی اجباری از هراس ابتلا به مرض واگیردار نیست. هميشه آخر سال فیلم هایی را که هزار بار در طی سال دیده ام را برای بار هزار و یکم مي بینم.
باز "چهارشنبه سوری"را دیدم باز "پل های مدیسون کانتی" را باز "چند کیلو خرما برای مراسم تدفین را باز" دی یِرجان را" و.بی وقفه کتاب مي خوانم،کتابهایی که به واسطه ی مشغله ها نیمه کاره مانده بودند .دارم "بیست نامه و چهارده چهره بر
جمعی از معلمان در اعتراض به فقدان مدارس ایمن و استاندارد در ایران در بیانیهای خواهان محاکمه عاملان اصلی فاجعه آتشسوزی اخیر مدرسه زاهدان شدند.
معلمان با صدور بیانیهای ضمن همدردی با خانوادههای دانشآموزان جانباخته در حادثه آتش سوزی مدرسه در زاهدان، به فقدان مدارس ایمن و استاندارد در کشور اعتراض کردند و خواهان برخورد با عاملان اصلی این حادثه فاجعهبار شدند.
مدرسه پیشدبستان و دبستان غیردولتی دخترانه اسوه حسنه در زاهدان ساعت ۹ صب
دانلود رمان همش یک حادثه بود
نام رمان:همش یک حادثه بود
نویسنده:monika
موضوع:عاشقانه،اجتماعی
تعداد صفحات:۴۲۲
خلاصه :
دانلود رمان همش یک حادثه بود داستان درمورد مردی متاهل که یک
زندگی معمولی رو داره باهمسرش ميگذرونه اما یک حادثه مسیر زندگیشو عوض
ميکنه و…سال گذشته اما هنوز هیچی عوض نشده .
دانلود با فرمت pdf
DOWNLOAD
صورتت را هم یادم رفته ولی خودت را نه . غمي بی پایان دارم شب های باقی مانده ی عمرم را چه کنم طوری دیدمت که این چشم دیگر خواب را نخواهد دید نمي دانم اسمش را عشق بگذارم یا درد بگذار عشقش برای تو باشد و دردش برای من من و درد تو به هم خو کرده ایم . تو خوش باش که غمت را من مي خورم حالا که مي دانم برای من نخواهی بود به چه بهانه ای زنده بمانم تو باعث بودی این پرنده ی بی بال و پر به بی کران ها خیره شود اوجم افق چشمان تو بود که از من گرفتی
صورتت را هم یادم رفتهولی خودت را نه . غمي بی پایان دارم شب های باقی مانده ی عمرم را چه کنم طوری دیدمت که این چشم دیگر خواب را نخواهد دید نمي دانم اسمش را عشق بگذارم یا درد بگذار عشقش برای تو باشد و دردش برای من من و درد تو به هم خو کرده ایم . تو خوش باش که غمت را من مي خورم حالا که مي دانم برای من نخواهی بود به چه بهانه ای زنده بمانم تو باعث بودی این پرنده ی بی بال و پر به بی کران ها خیره شود اوجم افق چشمان تو بود که از من گرفتی شعر نمي باف
دیگر دیر است برای چنین حرفی ولی اگر یکبار تنها یکبار به عقب برميگشتم بکوب درس ميخوانم، از همان راهنمایی حتّی، مثل خر ميخوانم، شبانهروز ميخوانم، دیگر چیزی را به استعداد و محفوظات و قدرت قلم حواله نميکردم، چرتترین درسها را هم شونصدبار ميخواندم که ملکهی ذهنم شود. هميشه به مقدار کفایت و حتّی کمتر از کفایت خواندم و از آنجایی که خیلی از مطالب را علم لاینفع ميدانستم، بیرغبتی کردم و پشتکار به خرج ندادم و حال از این بابت ن
تهران در این روزها با آمار صعودی بستری بیماران کرونایی در بخش های مراقبت های ویژه مواجه است و این یعنی، فاجعهای در راه است.
این روزها صحبت از طرح فاصله گذاری هوشمند است که به دنبال اجرای طرح فاصله گذاری اجتماعی، از ۲۳ فروردین در کشور کلید خورده و قرار است از ۳۰ فروردین نیز در تهران اجرا شود. این در حالی است که مواضع انتقادی زیادی نسبت به این شیوه قرنطینه در کشور مطرح است.
ادامه مطلب
من مسلمانمقبله ام ،یک گل سرخجانمازم ،چشمه
مُهرم نوردشت ،سجاده منمن وضو با تپش پنجرهها ميگیرمدر نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیفسنگ از پشت نمازم پیداستهمه ذرات نمازم، متبلور شده است
من نمازم را وقتی ميخوانم که اذانش را باد، گفته باشد سر گلدسته سرومن نمازم را پی "تکبیره الاحرام" علف ميخوانمپی "قد قامت" موجکعبه ام بر لب آبکعبه ام زیر اقاقی هاستکعبه ام مثل نسیم، ميرود باغ به باغ، ميرود شهر به شهر"حجر الاسود" من، روشنی باغچه است
معشوقِ جان به بهار آغشتۀ منیکه موهای خیسات را خدایان بر سینهام ميریزند و مرا خواب ميکنندیک روزَمي که بوی شانۀ تو خواب ميبَرَدَممعشوقِ جان به بهار آغشتۀ منی تو شانه بزنهنگامۀ منیمن دستهای تو را با بوسههایم تُک ميزدممن دستهای تو را در چینهدانم مخفی نگاه داشتهامتو در گلوی من مخفی شدی #براهوونصبحانۀ پنهانیِ منی وقتی که نیستیمن چشمهای تو را هم در چینهدانم مخفی نگاه داشتهامنَحرم کنند اگر همه ميبینند که تو نگاهِ گلوگاه
بدون شک گوشی موبایل به یکی از اجزای جدانشدنی از زندگی ما تبدیل شده است و امروزه شرکتهای زیادی با تولیدات مختلف خود در این زمينه سعی در جلب مشتریان دارند. به هرحال گوشی موبایل به دستگاهی تبدیل شده است که ما را با جهان اطرافمان در ارتباط قرار ميدهد.
هواوی، شیائومي، سامسونگ، نوکیا و الجی مهمترین شرکتهای فعال در بازار گوشیهای اقتصادی هستند که در این مطلب به بررسی بهترین نمایندگانشان ميپردازیم.وقتی صحبت از بازار گوشیهای اقتصادی
درباره این سایت