نتایج جستجو برای عبارت :

عشادی خوشحالی

من به تو قول دادم که در مورد دیروز مطلبی بنویسم.
دیروز ،سی اُمین روز از دومین ماه سال نود و هشت.
کِی فکر میکردیم که این روز بتواند در زندگی مان بُلد شود؟
تو خوشحالي و خوشحالي ات را فریاد میزنی، من دلم غنج می رود.
حال مطئمن تر از همیشه به هدفمان نزدیکیم و مگر می توانم خوشحال نباشم؟
ولی هزار برابر می کند خوشحالي ام را خوشحالي تو، خنده های تو.
ثبت می شود امروز به نام ثابت قدمان، به نام ما که دهلیز تاریک و نامعلوم زمان را با چراغ امید و عشق خود روشنای
❣روانشناس سوئیسی تعبیرِ جالبی از انسانِ خوشحال دارد که بسیار از 
تعریفِ عادی و معمولِ خوشحالي فاصله دارد
 
بر اساسِ این تعریف، خوشحال بودن یعنی: توانمندیِ بالای ما در شکیبایی و استقامت در برابر سختی ها. 
- خوشحالي یعنی اطمینانی درونی به این که درد و رنج و سختی و بیماری و مرگ جزء لاینفک زندگی ست 
اما هیچ کدام از آنها نمی تواند مرا از پا بیاندازد. 
- خوشحالي یعنی میل به زندگی علی رغم علمِ به فانی بودنِ همه چیز، خوشحالي یعنی در سختی ها لبخند زدن
روانشناسی سوئیسی گارل گوستاو یونگ تعبیر جالبی از انسان خوشحال دارد که بسیار از تعریف عادی و معمولی خوشحالي فاصله دارد.oبر اساس این تعریف، خوشحال بودن یعنی توانمندی بالای ما در شکیبایی و استقامت در برابر سختی ها خوشحالي یعنی اطمینان درونی به این که درد و رنج و سختی و بیماری و مرگ جز لا ینفک زندگی هستند اما هیچ کدام از آنها نمی تواند مرا از پا بیندازد.خوشحالي یعنی میل به زندگی علی رغم علم به فانی بودن همه چیز خوشحالي یعنی در سختی ها لبخند زدن،
چرا چیزی به اسم خوشحالي‌فروشی تو دنیا نیست؟
اگر بود لابد خیلی گرون بود و بازم آدمای عادی نمیتونستن از پس هزینه‌هاش بربیان بعد بیشتر افسرده میشدن و پولدارها خوشحالي‌ها رو میخریدن و همیشه خوشحال بودن. با این حساب خوبه که نیست. 
روانشناس سوئیسی تعبیر جالبی از انسان خوشحال دارد که بسیار از تعریف عادی و معمول خوشحالي فاصله دارد.
✍️ بر اساس این تعریف:
خوشحالي یعنی توانمندی بالای ما در شکیبایی و استقامت در برابر سختی ها.
خوشحالي یعنی اطمینانی درونی به این که درد و رنج و سختی و بیماری و مرگ جزء لاینفک زندگی ست؛ اما هیچ کدام از آنها نمی تواند مرا از پا بیاندازد.
خوشحالي یعنی میل به زندگی علی رغم علم به فانی بودن همه چیز!
خوشحالي یعنی در سختی ها لبخند زدن!
خوشحالي یعنی آگاه
امروز چالش صد روز خوشحالي رو شروع کردم.قراره هر روز تو زندگیم یه دلیل برای خوشحالي پیدا کنم و به خاطرش از خداوند سپاسگزار باشم.من تا حالا از این کارا نکردم و این اولین تجربه م از این نوع چالشهاست.این ایده رو هم یه خانمی که خیلی پیجش تو اینستاگرام رو دوست دارم تو سرم انداخت.اسم پیجشون هست pichomohre.blogfa
در کنار تمام موهباتی که یک زندگی عاشقانه و فلان وو بهمان دارد، امروز و این ساعت فکر می کنم خیلی از آدم ها ارزشمند تر و سزاوارتر از این هستند که فقط محبوب یک نفر باشند و خوشحالي یا غم شان در گروی توجه و خوشحالي آن یک نفر.
سزاوارتر.
عکس نوشته عروسی بهترین دوستت
خوشحالي یعنی عقد بهترین دوستت باشه
عروسی بهترین دوستت نزدیک باشه
شادی یعنی بهترین دوستت عروس بشه

خوشحالي یعنی دوستت داره عروس میشه
خوشحالي یعنی رفیقت عروس شه
خوشحالي یعنی عروسی رفیقت نزدیک باشه
پروفایل عروسی دوستم نزدیکه
متن آهنگ خوشحالم همین که تو شادی همین که خوشحالي سیروان خسروی
خوشحالم همین که تو شادی همین که خوشحالي این شیرین ترین حسه!♫!مث نم بارون رو تن خیابون این دنیامو میسازه دنیامو میسازه!♫!
 آهنگ جدید سیروان خسروی به نام خوشحالم همین که تو شادی همین که خوشحالي
خوشحالي یعنی شب پیام بدی به دوستت که "چرا دو هفته ست کلاس نمیای؟"
و بخوابی.ساعت ۶ صبح بیدار بشی و در اوج خواب آلودگی ببینی پیام داده ؛
"پنجشنبه هفته قبل جشن عقدم بود, این هفته میام.شیرینیتون هم محفوظه:)))"
مگه دیگه از خوشحالي خوابت میبره؟؟؟؟؟
یکی از دغدغه های این روزهام ازدواج این دوستم بود که خدا رو شکر ازدواج کرد:))
ان شاء الله ازدواج تک تک شمایی که این پست را میخونید تو وبلاگم اعلام کنم:))
+در قنوت نماتون بگید:"اللهم ارزقنی زوجا صالحا ودودا غیور
بیشتر افراد کل زندگی خود را به دنبال شادی و خوشحالي هستند و تنها منتظر آن می‌مانند.آن‌ها به این موضوع فکر می‌کنند که اگر شغلی به دست آورند، عاشق شوند یا پول کافی کسب نمایند خوشحال و راضی خواهند بود. اما واقعیت این است که خوشبختی و خوشحالي از درون انسان‌ها سرچشمه می‌گیرد و نیازی به بهانه‌های مادی نیست.
این یک خبر خوب برای همه افرادی است که به دنبال شادی و خوشحالي در زندگی خود هستند زیرا با چند تغییر کوچک در عادت‌های روزمره می‌توان به شادی
روانشناس سوئیسی تعبیرِ جالبی از انسانِ خوشحال دارد که بسیار از تعریفِ عادی و معمولِ خوشحالي فاصله دارد: بر اساسِ این تعریف، خوشحال بودن یعنی توانمندیِ بالای ما در شکیبایی و استقامت در برابر سختی ها. خوشحالي یعنی اطمینانی درونی به این که درد و رنج و سختی و بیماری و مرگ جزء لاینفک زندگی ست اما هیچ کدام از آنها نمی تواند مرا از پا بیاندازد. خوشحالي یعنی میل به زندگی علی رغم علمِ به فانی بودنِ همه چیز، خوشحالي یعنی در سختی ها لبخند زدن، خوشحالي
متن آهنگ چشمای ستاره دار
کی میگه عاشقی بده حال بارونو کی بلده جز من و تو
تند نرو خب من هستم تازه قلقت اومده دستم
وقتی میکنی اونجوری نگاه دلم ضعف میره
قول تا تهش بمونی برام دلم هست پیشت
من فقط با تو جفتم تو جایی نری لطفا
دلم خوشه با تو کسی نگیره جاتو
خوشحالي یعنی من تورو دارم و چشمای ستاره دارو
دلبری میکنم واسه دلم حاضرم جونمو بدم پا تو
خوشحالي یعنی من تورو دارم و چشمای ستاره دارو
منبع : www.rosemusics.com
دلبری میکنم واسه دلم حاضرم جونمو بدم پا تو
تویی د
باورم نمیشه قبول کردن! داریم برمیگردییییم^_^
من و این همه خوشحالي محاله:/ :)
اونقدر  توی طول روز خسته میشم که متاسفانه هیچوقت به نماز صبح نمیرسم-_-  امروزم پا نشدم، مامان جان هم به هوای اینکه x بیدارم میکنه، نمازشو خونده و خوابیده-_- 
دیشب تمممام نوشته هامو برای x خوندم، یه سری ها روهم سانسور میکردم، یهو گفت، توکه داری میخونی، چرا سانسور میکنی؟
گفتم درسته، ولی بازززم نمیتونم یه سری چیزا رو که بگم. 
خندید:) 
اون عادت داره تمام راز هاشو بهم بگه، ا
25 ساله شدم . بر خلاف هر سال ، امسال شب تولدم غمگین بودم . آخرین روز 24 سالگی من با غم همراه بود . هیچ وقت آدم هایی که روز تولدشون خوشحال نبودن رو درک نمی کردم . چون نه از بالا رفتن سن ناراحت میشم و نه می ترسم . 
امسال برای خودم ناراحت بودم . از این که خودم انتخاب کردم که مستقل بشم ، از این که خودم خواستم که کاری رو انجام بدم که دوست ندارم . از این که کارمند بودن رو انتخاب کردم .
اما تولد امسالم کنار کسایی بود که برای من دور هم جمع شده بودن . نه برای خودشو
خوشحالي وقتی که بعد از چند وقت بالاخره به فکرت برسه با قلبت دوست بشی
ازش بپرسی چرا ناراحته
چرا رنج میکشه؟
 
میخواست چی بشه؟و ببینی میگه اگر چطور میشد خوشحال میشدم؟
اونوقت به خواسته هاش فکر کنی ببینی منطقی؟
یعنی واقعا اگر خواسته هاش براورده میشد تو خودت گارانتی میکنی که اخرش خوشحال میشد؟
 
وقتی یک سوال ازش پرسیدم و فهمید از چه چیزی ناراحته و فکر کردم مسلما چیزی که میخواد با واقعیت خیلی فرق داره به حرفم گوش داد
 
راستی یک کتاب پی دی اف خوانده ش
یا خالق. 
امروز روزیه که خدا مقرر کرد من زمینی شوم، روزیست که خداوند متعال از روح خود‌ش در من دمید مبارک با‌شد این روز برای من. 
به قول امروزی ها  "تولد-م- مبارک»
روز تولدم پر از حس های متناقضم. خوشحالي، ناراحتی، هیجان.از این من ناراضی نیستم که اگر باشم ناشکریست ولی راضی هم نیستم. باید همچنان سعی و تلا‌ش کرد ان شاالله. 

پ. ن۱: علیرضا میگوید :" من این جشن تولد گرفتن و خوشحالي وازاین مباحث قبول ندارم، اتفاقا ادم باید ناراحت باشه، یکسال
دغدغه ای که این روزها ذهنمو مشغول کرده اینه که 
من هیچ وقت از زندگیم راضی نیستم . شاید میشه گفت روزهای رو گذروندم که ارزوی 
یه سری چیزهای رو داشتم و سالیانی گذشت و بهشون هم رسیدم ولی !!
تا چندین سال پیش یه ارزوی بزرگ داشتم .وقتی هر چیزی رو بدست می اوردم غیر
از اون ارزوی بزرگ برام خوشحالي نداشت چون فکر می کردم من فقط با رسیدن به 
ارزوی قلبیمه که خوشحال میشم
سالها گذشت و من بالاخره به ارزوی قلبیم رسیدم چند ماه اول خوشحال بودم ولی باز .
دوباره
یه خ شحالی کوچولو یعنی سر زدن ب ی دوست خیلی 
قدیمی و البته صمیمی.
میخوام بستنی بخرم برم خونشون :)
نظرتون؟
راستی امروز انتخاب واحدم درست شد :)
توسط یک انسان شریف و کار راه انداز :))
اینم میتونه ی خوشحالي کوچولو باشه .
یا شایدم ی خوشحالي بزرگ ^_^
متن آهنگ مرتضی اشرفی به نام دارم واست
یه شبه شدم بد عالم واست اینجوری که نمیمونه دارم واست
یه شبه داری میری و تنها میشم تو که منو دوسم داشتی تا دیشب
عشق یکی دیگه شدی من دق کردم تو خیالم دیگه تورو عاشق کردم
ولی حالا رفتی و تنها موندم چی میکشم از این دل واموندم
دلت از هر کی پر بود سر من خالی کردی خبردار شدی باختم خوشحالي کردی
باهات بد نبودم دروغ بلد نبودم ببین مشکل من اینه که تو بر نمیگردی
دلت از هر کی پر بود سر من خالی کردی خبردار شدی باختم خوشحال
خوشحالي یعنی وقتی من تشخیص و درمانم درسته و دو اشتباه میگه و از حرص اینکه منه سال پایینی درست گفتم برام کشیک اضافه میزنه.
الان با وجودی که بیشتر 24 ساعته چیزی نخوردم جز قهوه و بیسکوییت ولی خیلی خیلی خوشحالم.اینکه جون مریضو نجات دادم خیلی خوشحالم میکنه.اینکه پرسنل حرف منو قبول میکنن ولی حرف دو رو نه منو برده تو ابرا.خوشحالي اینکه پرسنل اصرار میکنه مریض منو میخوام خودت ببینی نه هیچ سال یک یا حتی سال دو دیگه منو برده تو هوا.
خدایا عاشقتم خیل
این چند روزه همش خبرای بد میرسید ولی امشب انقدر خوشحالم که نمیتونم بخوابم.
البته یه حس ناراحتی و خوشحالي همزمان
از وقتی خبر رو شنیدم اشکام بند نمیاد؛ این چند روزه بغض داشتم و گریه‌م نمیگرفت ولی امشب حس میکنم سبک شدم خیلی سبک؛ انقدری که انگاری وجود ندارم
از دیروز عصر منتظر این خبر بودم ولی فکر نمیکردم همین امشب خبر رو بشنوم
البته من بازم دلم آروم نشده و بنظرم کافی نیست این انتقام و اگه کل نیروهاشونم نابود بشن ارزشش کمتر از یه تار موی سردار
چند هفته پیش که حالم خیلی خیلی بد بود فکرشم نمی‌کردم که بعد از چند هفته که با جنگیدن خستگی‌ناپذیر شرایطو برگردوندم و تونستم چیزی رو که فکر می‌کردم کاری نمی‌تونم براش بکنم حل کنم از خوشحالي بال درنیارم و نتونم بیام اینجا با خوشحالي از نتیجه‌ی جنگ و از پا ننشستن بنویسم. 
اما شرایط طوری تغییر کرد که دیگه خوشحاليم هم شکننده‌ست. یک جورهایی انگار همه چیز معنای خودشونو از دست دادن تو این دو هفته‌ی اخیر. وقتی بحث مرگ و زندگی میاد وسط همه‌ی چیز
یهو هیجان زده و با خوشحالي گفت ماماااان
گفتم بله
گفت پام رو ببین یه کمی مو درآورده حالا منم میتونم اپلاسیون کنم
و کلی خوشحال بود
رفتیم پارک آبی
تو یه قسمت رودخانه یهو فهمید پاهاش به زمین میرسه با خوشحالي گفت: عهههه پام زمینو گرفته
موقع برگشت هم میگفت:بازم بریم تو حوض خونه ی ما (به رودخانه ک خیلی خوشش اومده بود میگفت حوض خونه ی ما)

هرکسی ازش میپرسه دوست داری پسر بشی
با قاطعیت بهش میگه نههههه دوست دارم دختر باشم همیشه
دخترکم بسیااار خوشحالم که
وقتی لجم میگیره، با حرص میگم "خدا منو بکششش" چند وقتی میشه، کلیه‌ام درد میگیره-_- اول بی توجه بودم ولی امروز.
وقتی نماز مغربُ خوندم، موقع رکوع بغضم گرفت، دعا کردم کلیه‌ام نباشه:(
امشب، تنها آرزوم سلامتیم بود و بس:) 
نه دکتری خواستم
نه خوشبختی 
نه خواهر و برادر 
نه موفقیت(درسی، شغلی، درسی) 

زندگی وقتی زندگیه که سالم باشی! سالم که باشی تمرکزت بالاست، تمرکز که داشته باشی درسخونی، دکتر میشی، دکتر که باشی موفقم میشی، موفقم که شدی خوشحالي و خوشحا
 
دیدین چند سالی هست تو ایران پسره زانو میزنه و خواستگاری میکنه و دختره یهو از شدت خوشحالي اشک میریزه و بالا پایین میپره؟ من اینا رو اصلا درک نمیکنم.
بابا این خوشحالي برا دختر غربی‌ه. اونجا روابط دختر پسر آزاده و بدون محدودیت تو انتخاب، با هرکس بخوان هستن و نیاز به ازدواج نیست. بعد پیشنهاد ازدواج یعنی تثببیت رابطه عاشقانه شون. نه تو ایران که توی دختر نمیتونی رابطه ازاد داشته باشی و فقط از راه ازدواج میتونی باهاش باشی. تو که خواستگاری تنها گز
اول از همه از
خدای مهربون خیلی ممنونم که این اتفاق را در زندگی من پیش آورد و از این بایت اِنقدر
خوشحالم که از شدت خوشحالي تو شوکم و اِنقدر تو شوکم که نمی توانم بفهمم حالم چه
جوریه و چه احساسی دارم احساسم را در میان این همه خوشحالي گم کرده ام، بعد از
اینکه ماشینم را پارک کردم
ادامه مطلب
روز های بهتری می آید
چون اعتقاد دارم که روزگارِ آفتاب سوخته پوست می اندازد.
چون اعتقاد دارم  اگر غصه هست یواش یواش جاشو خوشحالي میگیره، اگه دلتنگی هست خیلی آهسته اما بالاخره دیدار رو میرسونه و اگه بغض هست به مرور لبخند ها واقعی تر میشه.
  اعتقاد دارم ، چون میدونم همونقدر که خوشحالي عمر داره، غم هم یه زمانی داره، میمیره، تموم میشه، میریزه و دوباره برگ های سبز ِ حال خوش جوونه میزنن.
 چون دیده بودم روزایی رو که تموم شد و روزگار، پوست تازه ای به خ
" بسم ربی" 
 
شاید خوشحالي یعنی اینکه حدود یک هفته بی خبری و نبود تلگرام و اینستا و تعطیلی کلاسا
اسمش یهو بیاد رو صفحه گوشیت ( حتی اگر اشتباهی و سهوا دستش خورده باشه!)
و تاکی کاردی بگیری :)) که بعد 50 دقیقه هم نرمال نشده باشه ! 
واقعا یه زمان هایی اتفاقات ساده چقدر میتونه هیجان انگیز و خوشحال کننده باشه 
 
+ خدایا منو به درس خوندن وادار کن -_- مرسی! 
 
پ.ن: وقایع آبان 98 و فتنه . 
فتنه خود شخص رئیس جمهوره! فتنه خود اسهال طلبان! واقعا که #سرطان_اصلاحات برا
نمی‌دونم این روزها چمه! به گواه دو تا روانپزشک افسردگیه. بهم دارو دادن و من هیچ کدوم رو نخوردم. بقیه‌ی دوستانم که پزشکن تاکید کردند که تشخیص‌ها احتمالا اشتباهه و بهتره که دست نگه دارم. 
احساس سقوط می‌کنم. سقوط از همه چیز و همه کس. مغزم خسته است. عقل و احساسم قاطی شدند و خسته‌ام. سنگرهام یک به یک سقوط می‌کنند. چیزی برام باقی نمونده. می‌دونم که این روزها هم می‌گذرند و دوباره روزهای بهتر می‌آن. مگه میشه نیاد؟ مگه میشه تا همیشه در سیاهی و انتظا
این هفته یه مهمان بزرگ داریم خونمون
مهمانی که دلیل خلقت این عالم هستی است
مهمانی  که خدا به حضرت محمد درموردش فرمود 
ای محمد اگر تو نبودی افلاک را نمی افریدم اگر علی نبود تو را نمی آفریدم و  اگر فاطمه نبود شما دوتن را نمی آفریدم 
مادرمون حضرت فاطمه دلیل خلقت علم هستی است 
وایی چقدر من خوشبختم . 
یعنی خوشبختی بیشتر از اینه که  مادری داشته باشی 
که تمام عالم هستی برای او آفریده َشده باشه 
پس اگه این دنیا برای مادرمون آفریده شده،ایشون همه کا
سلام
- چرا وقتی که ما یک وسیله ی آهنی میخریم مثلا ماشین، باید حتما خون یه موجود زنده رو بخاطرش بگیریم؟ که چی؟ مثلا داریم خون میریزیم که ماشین و یا هر چیز دیگه ای بیمه بشه؟ صدقه ست؟ واقعا فکر میکنید که با ریختن خون یک موجود بی گناه و بی پناه دیگه اتفاقی برای اون وسیله نمیوفته؟ واقعا این کار خیلی بی رحمانه و احمقانه ست، خیلی راههای بهتری برای صدقه دادن وجود داره، این همه خانواده هستن که اگه شما بجای پول خرید و کشتن اون حیوون بی چاره اون پول رو بد
امشب تقریبا نیمی از خانواده با رعایت فاصله بهداشتی و رعایت نکات ایمنی و دور نگه داشتن ننه از کل فضای اشغال شده، زدند و رقصیدند. به شادی تازه عروس و داماد! 
به من میگفتند بیا برقص، بیا برقص، دست بزن، پایکوبی کن و قص علی هذا.
من واقعا این کارها را نیاموخته ام، نه اینکه نخواهم شادی کنم. دست میزدم و میخندیدم.
میگفتند:ایشالا برای خودت، برقص بابا برقص تا برای خودت برقصیم.(این شاید در فرهنگ ایرانی نمود شگفتی، خیرخواهی، خوشحالي، نیکویی، آرزو و قص
دیدم دم پارک حبیب آباد تابلوی بیمارستان برخوار را زده بودند اولا  این بیمارستان حالا حالا ساخته بشو نیست . ثانیا به مردم عزیز بگم ساختن بیمارستان خوشحالي نداره یه ناراحتی بزرگه وزارت بهداشت از این طرف به هر آشغالی مجوز میده و خوراک مردم می کنه تا از  طرف  دیگه بتوانه مریض تولید  و بیمارستانها را زیاد کنه و پزشکانش که خون مردم را دارند می مکند را به یک نوایی برسونه مردم عزیز فکر خوراکتون باشید تا طعمه همچین جاهایی نشید.
الان که دارم این متن رو می‌نویسم ساعت 10 شب 29 آبان 98 هست.
اینترنت تا الان 5 روزه که قطع شده و خیلی از کسب و کارهای آنلاین به طور نسبی یا مطلق نابود شدن.
این چند روز چیزی که بیشتر من رو آزار میداد ، sms های گاه و بیگاه سایت هایی بود که اعلام وجود میکردن و میگفتن که سایت‌هاشون هنوز هم در حال کار کردنه.
این موضوع خیلی من رو آزار میداد.
اینکه وقتی کلی بیزینس با خطر نابودی محض مواجه هستن و اعصاب اکثر مردم به معنی واقعی کلمه خورد هست ، تو بیای و تبلیغ کار
داستان کوتاه
شخصی نزد سقراط رفت و گفت:
گوش کن می خواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو می گفت 
سقراط حرف او را قطع کرد و گفت: 
قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده ای یانه؟ 
- کدام سه صافی؟ 
- اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف می کنی واقعیت دارد؟ 
-نه. من فقط آن را شنیده ام.
شخصی آن را برایم تعریف کرده است. 
- سقراط سری تکان داد و گفت:
پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالي گذرانده ای
مس

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها