نتایج جستجو برای عبارت :

هروقت که بودی

عایا همه تو این مراحل انقدر اذیت میشن یا منم ک دهنم داره سرویس میشه؟
ینی طبیعیه؟!
+ هروقت هروقت هروقت ذهنم میاد یکم آرامش بگیره و ب نتیجه نزدیک شه یکی از راه میرسه قشنگگگگ بنزین میریزه رو افکارم و یه کبریت هم براحتی روش میکشه و تامام!
هروقت که بودي ، همه چی قشنگ شد
تو الحق که خوبی
قلبم یه جوری ، میزنه واسه فقط تو
که عمراً بدونی
آ ، یک یک دو دو هشت !!
هروقت که بودي !
همه چی قشنگ شد !
هروقت هم نبودي !
نبودي رو ولش کن …
عشقم ، جونم ، همه چیزم
بذار همه زندگیمو ، به پات بریزم
بذار شاعر شم ، شعرتو بنویسم
بدون من عاشق کسی غیر خودت نیستم
عمرم ، یکی یه دونم
بدون عمراً ، من تو رو با کسی یکی بدونم
کلاً انگار ، با همه فرق داری
خب من ، میدونی فرقتو میدونم
هر وقت که بودي ، همه چی قشنگ شد
انقده تو خو
من اینطوریم که برای اینکه حالم خوب باشه و بتونم با بقیه درست تعامل کنم و به کارهای زندگیم برسم، باید یه مدت رو هرچند کوتاه تنها باشم و با خودم وقت بگذرونم. هروقت که تو روابطم به مشکل بر میخورم و نمیتونم تشخیص بدم مقصر خودمم یا نه، هروقت بیش از حد به همه چیز اهمیت میدم، یا هروقت که حس کنم اون نگار همیشگی نیستم میفهمم که به اون تنها بودنِ نیاز دارم. 
اگه اینکارو نکنم همه چیز فقط بدتر و بدتر میشه.
و تنها بودن به این معنی نیست که از مجازی فاصله بگیر
خدایا ممنونم ازت که هروقت ناراحت بودم به دادم رسیدی
خدایا ممنونم ازت که هروقت سپردم دست خودت بهترین شکل ردیفش کردی
خدایا ممنونم ازت که همیشه همه جا هوام رو داشتی
خدایا ممنونم ازت 
خدایا ناسپاسی هایم رو ببخش
از نادانی هایم کم کن و بر صبرم بیافزا
متین: عمه ها!
من و آرام: جان عمه
متین: میدونم شرایطشو ندارید اما، کاش میشد برای خودتون یه اتاق داشتید، که هروقت خسته میشید یا دلتون میگیره بتونید اونجا راحت باشید
بهت زده شدم
چون به ما فکر کرده بود و  دقیقا اصلی ترین مشکل الانمون، پیدا، و درک کرده بود، گفتم: ممنون که به ما فکر کردی :)
گفت منم یه وقتایی دلم میگیره.میفهمم هروقت دوس داشتین با یکی حرف بزنید و درددل کنید من زنگ بزنید:)
 
عید امسال که نگذاشتند اردو جهادی بروم، احساس میکنم اردو جهادیِ خونم کم شده! یادش بخیر. هروقت میدیدم بیسیم بیکار روی زمین است، برمیداشتم باهاش ور میرفتم. آخر هم نتوانستم صدایش را در بیاورم! اینقدری که با بیسیم سلفی گرفتم، با بچه ها نگرفتم!
مسئول اردو می‌گفت: هروقت بیسیم گم می‌شود، بدانید دست فاطمه است!
یکی از فانتزی هایم این است که بیسیم دستم باشد، آن ور هم آقاییِ خوجگلم. بیسیم بزنم: عجقم به گوشی؟!
عید امسال که نگذاشتند درست و حسابی اردو جهادی بروم، احساس میکنم اردو جهادیِ خونم کم شده! یادش بخیر. هروقت میدیدم بیسیم بیکار روی زمین است، برمیداشتم باهاش ور میرفتم. آخر هم نتوانستم صدایش را در بیاورم! اینقدری که با بیسیم سلفی گرفتم، با بچه ها نگرفتم!
مسئول اردو می‌گفت: هروقت بیسیم گم می‌شود، بدانید دست فاطمه است!
یکی از فانتزی هایم این است که بیسیم دستم باشد، آن ور هم آقاییِ خوجگلم. بیسیم بزنم: عجقم به گوشی؟!
هروقت شب راحت تونستی
سرت رو بزاری روی بالش و 
سریع خوابت ببره 
معنیش اینه که همه چیز روبه راهه
هرموقع بی دلیل خواستی
فقط بخندی و شاد باشی 
یعنی یکی برات چنین آرزویی کرده 
هروقت دیدی فقط داری شانس میاری 
بدون خدااومده کنارت و اسمش شده شانست 
ولی تو خبرنداری 
اما اما اما 
هروقت چهار ستون بدنت لرزید و تب کردی 
هر موقع که تو زندگیت فقط سیاهی دیدی و 
سیاهی و سیاهی 
فکر کن 
نکنه قلب یک پروانه رو یک جایی تو زندگیت لرزونده باشی 
نکنه دونه یک مورچه
هروقت شب راحت تونستی
سرت رو بزاری روی بالش و 
سریع خوابت ببره 
معنیش اینه که همه چیز روبه راهه
هرموقع بی دلیل خواستی
فقط بخندی و برقصی و شاد باشی 
یعنی یکی برات چنین آرزویی کرده 
هروقت دیدی فقط داری شانس میاری 
بدون خدااومده کنارت و اسمش شده شانست 
ولی تو خبرنداری 
اما اما اما 
هروقت چهار ستون بدنت لرزید و تب کردی 
هر موقع که تو زندگیت  فقط سیاهی دیدی و 
سیاهی و سیاهی 
فکر کن 
نکنه قلب یک پروانه رو یک جایی تو زندگیت لرزونده باشی 
نکنه دونه ی
هروقت باران بیاید، بالاخره بند خواهد آمد. هروقت ضربه می‌خورید
 بالاخره خوب می‌شوید. بعد از تاریکی همیشه روشنایی ست.
 هر روز صبح طلوع خورشید می‌خواهد همین را بگوید اما شما یادتان می ‌رود و درعوض فکر می ‌کنید که شب همیشه باقی میماند.
اما اینطور نیست. هیچ ‌چیز همیشگی نیست. پس اگر اوضاع زندگی خوب است از آن لذت ببرید چون همیشگی نیست.
 اگر اوضاع بد است، نگران نباشید چون این شرایط هم همیشه نمی ‌ماند.
گفته بودم یکی از 100تا کاری که میخوایم توو قرنطینه انجام بدیم وب زدن مشترکه. حالا اومدم در جریان یکی دیگه از 100 تا کار بذارمتون!
کچلگی
بعله! ما الان دوتا کچل کچل کلاچه روغن کله پاچه ایم
تجربه ی خوبیه باد میخوره به کلمو خواهرزادم هم بهم میگه دایی کچل هروقت یه چیزی ازم میخواد میگه خاله هروقت میخواد بندازم دنبالش بهم میگه دایی کچلو اینقد ذوق میکنه دست میکشه رو سرم! میگه خاله بیا دست بزنم به مغزت
دوستام بهم میگفتن چجوری تونستی از موهات دل بکنی؟ خب ب
بسم رب الرفیقامیرحسین خیلی سال پیش می گفت که هروقت میاد پیشتون، شما رو مادر صدا میکنه! یادمه چقدر اون موقع به این صمیمیت قبطه خوردم. خوش به حال امیرحسین. خوش به حال همه پسرهای شما.پ.نحتما اگر امشب بودي کلی خوشحال بوديم. حتما میلاد عمه جانمان بهانه ای میشد برای بیشتر دوست داشتنت. حتمابگذریم.
خواهر عزیزتر از جان! فقط ای کاش بودي.
ای که می‌خوانی. حالا، هروقت.
این‌جا کسی بوده در این لحظه که آرام، تماشاگر ترمیم زخم‌هایش بوده. که جای بنگی‌ها کم‌کم به جانش چسبیده و هویت تازه‌اش را ساخته. این‌جا کسی‌ست به یقین قوی‌تر از هروقت درمقابل تردید مرگ و زیستن. کسی که دیگر خیال مرگ، هر زمان که بیاید دلواپسش نخواهد کرد. نمی‌کرده.
 
 
م که چند سالی از من بزرگتره حرف میزدم که مابین حرفاش گفت امشب حالش خوب نبوده بغض داشته اتفاقی در حین صحبت با مدیر گروهشون میزنه به گریه و اونم که در جریان مشکلاتش هست بهش دلداری داده راهنماییش کرده گفته برو چند وقت کار نکن واسه خودت باش فوقش هفته ای یه بار دو ساعت بیا جلسه. خیالت راحت تنها نیستی من و فلانی و فلانی و فلانی و . همیشه هستیم باهات حتی اگه باهامون کار نکنی
به این فکر کردم که غیر این فلانیا که خودش گفت حداقل ٥،٦ نفر دیگه رو ف
ترم ۸ زبان که بودم ، جلسات آخر مربی جدیدی برای‌مان آمد . یک خانم ۲۸ ۲۷ ساله با موهای مشکی پرکلاغی ، خانم مرسلی . گفت که برای مربی قبلی‌مان مشکلی پیش آمده و جلسات باقی‌مانده و امتحان بر عهده‌ی اوست .در یکی از جلسات تاپیک‌مان در مورد شغل آینده بود و منِ ده ساله گفتم آرزو دارم پزشک شوم . پس از پایان ترم ، برای اولین و آخرین بار در کل دوران تحصیلم بابا برای گرفتن کارنامه رفت آموزشگاه . خانم مرسلی که تنها ۳ جلسه با او کلاس داشتیم ، به بابا گفته بود :"
وبلاگ باید یک سنسور داشته باشد و هنگام ورود ضربان قلب، فشار خون، سطح هورمون ها، ناقل های عصبی، دمای بدن را بسنجد و اگر در شرایط نرمال بودي اجازه ورود دهد. تا هروقت که احساس کردی قلبت تا چنددقیقه دیگر می ترکد، یا مغزت دارد آتش می گیرد، نتوانی احساسات آنی و گذرایت را share کنی. باید بتوانی یک وقت هایی که در اوج نیاز به حرف زدن بودي، زیپ دهانت را بکشی. باید یاد بگیری هروقت دلت بیش از اندازه ارتباط با آدم هارا خواست، به گوشه اتاقت بخزی، قهوه بنوشی، ک
روزگار نمیگذرد زمان ایستاده
خورشید طلوع نمیکند
شب نمیگذر
سخت درگیر بیماری ام 
بیماری انتظار
بعد تو
سایه ها أطرافم زیاد میشوند
اتاقم پر از سر و صدا 
خواب ماه هاست که از چشمانم ربوده شد
حس میکنم سیاهی را که درونم ریشه کرده
زمان با تو بودن را مرور میکنم
بهترین شب های زندگیم
هر زمان که بودي من 
ابی اسمان را حس کردم
رویا هایم رنگی بود 
مهتابی نگاهت سیاهی شب هایم را روز میکرد

#هروقت که بودي همه چی قشنگ شد
دانلود اهنگ تتلو هر وقت نبودي من فقط زدم غر همراه با متن کیفیت خوب جدیدترین آهنگ امیر تتلو به نام هر وقت که بودي هر وقت که بودي همه چی قشنگ شد انقده . هر وقت نبودي من فقط زدم غر هر کجا زدم تو خاکی زدی یه تلنگر
دانلود آهنگ امیر تتلو » هروقت که بودي | Amir Tataloo Harvaght Ke Boodi دانلود آهنگ . قشنگ شد انقده تو خوبی میره بالا توقع هر وقت نبودي من فقط زدم غر هر کجا زدم تو .
دانلود اهنگ هر وقت که بودي از امیر تتلو با لینک مستقیم و پخش آنلاین از رادیو جوان . هر وقت
دو روز و نیم با خانواده توی بهشت امام رضا بوديم.
الان سوار اتوبوس شدم تا تنهایی برگردم خونه.
یکی از این حاج آقا های سمت خدا می گفت حرم امام رضا رو به اندازه دلتون وسعت بدید، حتی اگه هزار کیلومتر اون طرف تر هم می روید، باز هم توی حرم باقی بمونید.
به قول یکی از خادم ها، با دل بیاید زیارت نه با دست. 
خوش به حال بچه های مشهد، هروقت آقا بطلبه، یه نیم ساعت بعد میرسند حرم.
امروز رفتم باسه رفیق شهیدم، حاج محسن حاجی حسنی کارگر هم فاتحه خوندم.
چه میشه کرد که
وقتی چند تا موضوع ناراحت کننده تو ذهنت باشن و هرچی فکرتو منحرف میکنی باز ب خودت میای و میبینی تهش ب اونا رسیدی
گفتن واقعیت گاهی سخت ترین کار دنیاس
چرا هروقت با نیت خوب کاری رو انجام میدم اینجوری میشه خدایا؟
ینی من اینهمه خودم و بقیه رو زجر دادم ک تهش بشه این؟
چرا بی موالاتی یکی دیگه باید باعث بی آبرویی من بشه
تو این لحظه دوس دارم بمیرم ولی مجبور نباشم واقعیتو بگم.
من آدم دروغگویی نیستم وگرنه با فرار و دروغ حلش میکردم
اخه چرا حالا؟
چرا هروقت م
تا آخر عمرم هم بخوام در موردت بگم و بنویسم و بشنوم برای این دلم کافی نیست.
مامان بزرگ این همه سال تنها چیزایی که ازت مونده رو نگهداری کرده،ساکت،پلاک هات،چندتا تیکه لباس ،پوتین،یه صابون کوچولو که توی جبهه بهت داده بودن، چندتا کاردستی و دفترچه هایی که توشون نوحه نوشتی و حدیث. و وصیت نامه ات.
حالا که حالش خوب نیست و همه اونجان چندتا از وسیله هات رو بین خواهر برادرا تقسیم کرد.مامانی دوتا از پلاک هات رو برداشت و یکی رو آورد برای من:)
پلاکی که به گر
پسوند جمع در ترکی جزو پسوندهای دوگانه نوع ۱ است شامل:
-lər/-lar
ـlar هروقت کلمه‌ای که داره جمع بسته میشه خشن یا کلفت (شامل a, ı, o, u) باشه بکار میره
ـlər.هروقت کلمه‌ای که داره جمع بسته میشه نرم یا نازک (شامل ə e i ö ü) باشه بکار میره
مثال‌هاشون:
Oxullar: مدرسه‌ها
Evlər: خانه‌ها
Ağalar: آقایان
Doktorlar: دکترها
Gözlüklər: عینک‌ها
Kitablar: کتاب‌ها
Yağışlar: باران‌ها
Üzüklər: انگشترها
Əkizlər: دوقلوها
تمرین:
کلمات زیر را جمع کنید:
Başlıq: عنوان
Bölüm: بخش
Könül: دل
Çiçək: گل
Həy
روزگار نمیگذرد زمان ایستاده
خورشید طلوع نمیکند
شب نمیگذر
سخت درگیر بیماری ام 
بیماری انتظار
بعد تو
سایه ها أطرافم زیاد میشوند
اتاقم پر از سر و صدا 
خواب ماه هاست که از چشمانم ربوده شد
حس میکنم سیاهی را که درونم ریشه کرده
زمان با تو بودن را مرور میکنم
بهترین شب های زندگیم
هر زمان که بودي من 
ابی اسمان را حس کردم
رویا هایم رنگی بود 
مهتابی نگاهت سیاهی شب هایم را روز میکرد

#هروقت که بودي همه چی قشنگ شد
 
 از راه نرسیده با مانتوی صورتی  چهارخانه و کوله پشتی پر از کتابش توی تک تک اتاق ها و آشپزخانه دنبالش راه میافتاد و اتفاقات  مدرسه را با تمام جزییات برایش تعریف می کرد و اون هم مجبور بود گوش بدهد و اگر واکنشی نشان نمی داد محکوم می شد به اینکه اصلا حواسش به حرف های دخترک نیست.اما وقتی اون کارش داشت ،دخترک چندباری می گفت:الان می آیم،یک دقیقه صبر کن،اومدم
#من_یادتو_می_افتم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَدْعُوهُ فَیُجِیبُنِی وَ إِنْ کُنْتُ بَطِی
یه وقتایی میخوای حرفی رو بزنی، و اتفاقا هم میزنی اما وسطش یا صدات میلرزه یا گریت در میاد یا اصلا یه چیزی درونت میگه این حرفو نگیا! حتی یه کلمه‌شو. این اتفاق بارها و بارها میفته در مورد یه سری موضوع خاص. در نهایت اون ندای درونت رو زیر پا میذاری و اون حرفو به زبون میاری منتهی با بغض و صدای لرزون و گاها گریه. میگذره و خودتم حتی تعجب میکنی چرا به این چیزا حساسم؟ مثلا چرا هروقت بهم میگن عوض شدیا! قبلا ملایم تر بودي! پقی میزنی‌ زیر گریه یا در خوشبینان
خاطرات ِ چادر مشکی
 
 
گفت: به خدا اعتقاد داری ؟گفتم: با تمام وجود حس اش کردمگفت: چه جوری ؟گفتم: هر کسی خودش باید خدا رو یه جوری پیدا کنه حس کنه یا شایدم لمس اش کنه و صداشو بشنوه منم وقتی هشت سالم بود دنبال خدا گشتم میخواستم ببینم اصلا هست یا نهمیخواستم ببینم اون خدایی که پنج شنبه ها توی صف مدرسه بعد از دعای فرج سه بار بلند صداش میکردیم و میگفتیم خدااا اصلا صدامونو میشنوه !؟میخواستم پیداش کنم و بهش بگم ارزوهامو. فکرامو .تصوراتمو چیزی ازش نم
 هروقت اتفاق بدی براتون پیش اومد هرگز نگین مگه از اینم بدتر میشه؟؟
اره میشه از اون تلخ تر وحشتناک تر.غیرقابل تصورتر.همه اینا میشه.
یه بار کوه رفته بودم خیلی غصه داشتم اون بالا انقدر داد زدم انقدر داد زدم تا صدام به اون 
بالایی برسه .
فقط ازش خواستم یذره بامن مهربون باشه.
ازش ممنونم که برای کوچکترین چیزی باید جون بکنم تا بهش برسم
ازش ممنونم که هر وقت چیزی باور کردم وامیدوار شدم با یک حقیقت تلخ از خواب خرگوشی بیدارم کرد.
همه اینا میگذره 
فرا
هروقت قلب میخونم احساس خنگ بودن میکنم.من بعد از هفت سال از اتمام دبیرستان همچنان نسبت به هرگونه قانون فیزیک نفرت دارم.
*آی آدمها که بر ساحل نشسته و روزشمار گیم آو ترونز گذاشته اید،یک نفر دارد دست و پا میزند وسط فهمیدن قوانین سوفل های قلب.شما آیه دین ندارید?!
تو در دنیای من مفهوم رستاخیز بوديمن ایران و تو با بی رحمی ات چنگیز بوديبه قدری گریه کردم در وجود آبی نماندهکویری تشنه ام گاه ابر باران خیز بوديمرا هر گاه دیدی تیری از چشمت روان گشتبه یک دم قاتل و مسیحا نیز بوديبه فصل سرد تنهایی مرا خو داده بوديبهارم رابه یغما برده ای پاییز بودياگر جانی بلای جان من هم می شوی دوستبرای زیستن چاره و دستاویز بودي#الهام_ملک_محمدی
از نظر من، کتاب فقط باید خونده شه. مهم نیست از کتابخونه گرفته باشیش یا خودت بخریش یا یادگاری اِکست باشه (:
کتاب در هر حالت نیازمند خونده شدن و درک شدنه. همین. 
من کتاب میخونم. همیشه. اما کتاب های زیادی ندارم. نه اینکه دلم نخواد کتابخونه م رو هی بزرگتر کنم، نه! سعیمو میکنم بزرگش کنم اما پولش رو ندارم. هروقت پولی دستم برسه بهش اضافه میکنم اما این ب معنی نیست هروقت پول نداشته باشم کتاب هم نخونم. 
قرض میگیرم. در ازاش کتاب هایی ک دارم رو ب بقیه میدم. 
د
بزارید یه اعترافی بکنم ، اوایل ازدواج مون من هروقت میرفتم دستشویی کل دستشویی و بعد پاهامو میشستم بعد دمپایی ها رو عمودی میزاشتم که آب شون بره و میومدم بیرون . هربار هم دامادک ازم میپرسید تو دمپایی های دستشویی رو خیس کردی ؟ من میگفتم نه !!
به گذشته که برمیگردم میبینم هشتاد درصد زندگیمو وقف امور ناشدنی زندگی دیگران کردم اصلا اونقدر که برای بعضیا تلاش کردم برای خودم نکردم .گاهی وقتا فک می کنم یه مادر فداکارم که بچه هام گذاشتنم پرورشگاه .اگه تو لیست مخاطبین این آدما برم منو به اسم ۱۱۵سیو کردن و هروقت بهم زنگ میزنن میگن سلام خوبی؟ دلم برات تنگ شده بود ()گفتم یه زنگی بزنم "راستی میتونی برام."باور کنید که در تمام عمرم هیشکدوم ازین لعنتی ها دلشون واسم تنگ نشده .اخرین باری که به یکن
بین دو امتحان سلامت و بیماری های روان بود که پیامتو دیدم
"هروقت امتحانت تموم شد یه تک بزن بیام دنبالت"
بعد از یه شب زنده داری با طعم نظریه های فروید هیچ چیز نمیتونست اینقدر خوشحالم کنه که دو ساعت مرخصی بگیری و بیای که باهم یه دوری تو خیابونا بزنیم
ادامه مطلب
زندگی کردن را از بهار بیاموزیم؛ که باوجود همهٔ تلخی‌ها و تاریکی‌ها، باوجود همهٔ دردها و ناخوش‌احوالی‌ها، هر صبح گل لبخند روی لب‌هایش می‌شکفد. رهای رهاست در عین محدود به فصل‌ بودنش. هروقت بخواهد می‌زند زیر گریه، هروقت بخواهد بلندبلند می‌خندد. لاک‌های رنگارنگ به ناخن‌هایش می‌زند و با لباس‌های گل‌گلی در خیابان راه می‌رود. یک‌عالمه حرف پشت سرش هست اما مگر برایش مهم است؟ نه! یکی می‌گوید بهار ثبات ندارد، یکی می‌گوید فروردین موهایش خ
یه دوستی تو همین بلاگ دارم که هروقت مینوشت "چن وقتیه سردردای همیشگی اومده سراغم"
فقط این جمله رو میخوندم و از روش رد میشدم.
حالا با مغز و استخونم دارم میفهمم چی میگه.
 
 
+ هر دردی سراغم میومد میگفتم از اون درد دیگه بالاتر وجود نداره ولی بذارین بگم :( درد بده ولی سردرد فکر کنم انتهای درد باشه بعد از درد زایمان
از بدترین روزایی که توی مدرسه می‌گذرونم روزاییه که جشن داریم. خیلی دلم میخواد از حساسیتم کم کنم، اما هروقت آهنگایی که پخش می‌کنن رو می‌شنوم، هروقت می‌بینم دخترا با اون آهنگا خوشحال میشن و می‌رقصن حالت تهوع بهم دست میده و غمگین میشم که جای کلی موسیقی خوب تو مدرسه خالیه.خانم کیسی بهم گفت: ان‌شاءالله نویسنده بشی!با همین یه‌جمله تا الان ذوق‌زده و خوشحالم. عیارنامه رو خوندم و برای چندمین‌بار شیفته‌ی نگاهِ بیضایی به "زن" شدم. زن‌هایی که ان
چقدر دلم برای مخاطبای کانالم تنگ شده. این همه وقت بود که باهام بودن. هروقت پست می‌ذاشتم می‌دونستم همون آدما دارن می‌خوننش. الان اونا اینجا نیستن احتمالا و شمایی که دارین این پستو می‌خونین هم اونجا نیستین:)) ایشالا این اوضاع درست شد بیاین کانال در خدمت باشیم:)) @spotlightz

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها