نتایج جستجو برای عبارت :

شهیده نجمه هارونی

اخرین دیدارمون تو پارک بود مهمونی و جمع خونوادگی دور هم جمع بودیممن برای اولین بار با همسرم بودم که نجمه و میدیدم
بعد همیشه من تو پارک بی چادر بودم اونروز چادر سرم بود
نجمه بهم گفت خیلی خوبه همسرت ازت مراقبت میکنه
این جملش همش تو ذهنمه
برای تهیه ی سنگ قبر شهيده نجمه هاروني به بنیاد شهید رفتم گفتند حتی حق استفاده کلمه عروج شهادت گونه را نیز ندارید . این چه بنیاد شهیدیس که کلمه شهید را محصور کرده و هرکه را خود تشخیص دهد و هرکه آقازاده تر باشد میشود لفظ شهید برایش به کار برد ولی اگر کسی مثل این بانوی مجهاد فرهنگی رجل ی در فامیل نداشته باشد از کلمه شهید هم آن را محروم میکنند وا عجبا .
یه اخلاق خوبی که نجمه جون داشت این بود که تو کارهای خیر همیشه پیش قدم بود.مثلا من جریان در قوطی پلاستیکی ها که جمع میکردن و باهاش ویلچر هدیه می‌دادند و از اون شنیدم. حتی توی سلف هر جا در قوطی میدید فوری جمع میکرد که بتونه به یه ناتوان کمک کنه.
یا مثلاً اصلا غذا رو حروم نمی‌کرد. می‌گفت نعمت خداست. حتی نمی‌خواست خودش بخوره با خودش می‌برد به حیوون ها بده.
بسم الله الرحمن الرحیم
من و نجمه خانوم باهم هم اتاق بودیم. اتاقمان 4 نفره و کوچک بود و نجمه جان تختش نزدیک من بود. یادم است شب هایی بی دلیل از خواب بیدار می شدم و می دیدم که نجمه خانوم از روی تختشان بلند می شدند و بیرون می رفتند. دوباره که چشم هایم را باز می کردم؛ می دیدم چادر نمازشان را سر کرده اند و معلوم است دارند نماز میخوانند و مناجات می کنند.ساعت را نگاه می کردم. فکر می کردم شاید وقت نماز صبح است. ولی هنوز اذان نگفته بودند.این طور که یادم هست
یکی از ویژگی‌های بازر نجمه این بود که حواسش به آدمای اطرافش بود
اویل آشناییم با همسرم یکی دوبار از نجمه م گرفتم، بعد از اون دیگه هر چند روزی یه بار احوالی ازم می‌رسید و می‌گفت در چه حالی و چیکار میکنی و. سر خرید جهیزیه که بودم چندین بااااااار بهم  تذکر داد که سخت نگیرم. میگفت: اسون بگیر که هم به خودتون خوش بگذره هم خدا راضی باشه. می‌گفت نذار خانوادت برن قرض کنن برای تهیه جهیزیه!فقط جهیزیه نبود حتی تو خرجای مراسم چندین بار بهم توصیه
نجمه دختر پاک و اهل علم و فعالی بود
من پارسال توی کلاس تدبر در قرآن مدرسه قرآن و عترت با نجمه جان آشنا شدم ترم دوم دوره های تدبر خب نجمه چون خیلی گزاره های جالبی در مورد آیات به ذهنش می‌رسید خیلی زود نظر همه ی کلاس رو به خودش جلب کرد و خیلی به چشم اومد و اینکه در طول ترم اینو ازش شنیدم که می‌گفت من (نجمه) از ائمه همیشه علم خواستم ولی اندازه خودم, در حالی که ما هرچی بخوایم بهمون میدن و من تصمیم گرفتم که از ائمه بخوام ظرف وجود منو برای کسب علم بیش
نجمه خانم  در هر شرایطی بهترین روحیه را داشتن در شرایطی که گاها دیده میشه خانم ها دچار خطا و اشتباه میشند . موقعیت هایی برای ایشون پیش اومده بود که اگ دخترای دیگه بودن فریب میخوردن ولی ایشون با تعقل و با تفکر به بهترین نحو با اون مسئله برخورد میکردن این مسئله مسئله ی فوق العاده مهمی هست که دخترای جوون باید بیشتر بهش دقت کنند
روزچهارشنبه 29 آبان در گار شهدای امامزاده سید محمد خمینی شهر در جوار تربت پاک شهيده مراسمی برگزار میشود از تمامی دوستان و آشنایان دعوت میکنیم دراین مجلس حضور پیداکنند. لازم بذکر هست مجلس از ساعت 2 الی 4 بعدازظهر برپاست.
نجمه سعی میکرد همیشه تو کارهای خیر شرکت کنه، برای مردم خیر می خواست و دنبال حل کردن مشکلات مردم بود
برای ازدواج هم واسطه گری انجام می داد، ما یه گروه امر خیر کوچیک داشتیم که نجمه هم عضوش بود و افرادی که میشناخت رو معرفی می کردیه بار دختری رو معرفی کرد و بعدا تو خصوصی بهم گفت که مادر دخترخانم، کسی هست که میاد کارهای نظافت نمازخونه دانشگاه و اینها رو انجام میدهبرای من خیلی جالب و عجیب بود، چون خودم هیچ وقت پیش نمیومد که با خانمی که نماز خونه رو
شهيده نجمه هاروني متولد 22 اسفند ماه 1374 در خمینی شهر اصفهان در خانواده ای مذهبی و خون گرم به دنیا آمد ایشان تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه ی هجرت هفصد دستگاه خمینی شهر طی کرد و تحصلات راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه ی شاهد سپری کرد.نجمه خاتون درسنین نوجوانی و جوانی دختری خون گرم مهربان و آرام و بی حاشیه ای بود به شکلی که هیچ فردی را پیدا نمیکنید که از ایشان تندی و یا تلخی و یا بد رفتاری دیده باشد وهرکسی باایشان در ارتباط بوده مهر ایشان به دل آن
به نام انکه زیباست و زیبایی را دوست دارداو را خلق کردنه از اتش . نه از گل. بلکه از جنس لطیف زیباییاو را در قالبی مخمل گون خلق کرد.و سپس از روح توانمند خود در او دمید روحی بس والاروحی سرشار از ظرافت و زیبایی و پاکیروحی توانمند تر از ادمبر او نظری انداختچقدر دلکش.چنان زیبا بود که دل جن و انس به درد امددردی نه از سر رنج.نه دردی از حسادت. نه دردی از سر غبطهبلکهدردی از رنگ و بوی دلبری.خدای من. این مخلوق چه بی پروا در برابر
همیشه همه جا همه به متانت و خانومی نجمه حرف میزنن، مصداق کم گو و گزیده گو درموردش صدق میکنه واقعا، فک نمیکنم کسی ازش خاطره بدی داشته باشه از بس خانوم و خوش اخلاق بود
همیشه بهم میگفت دعا کن عاقبت بخیر بشم و دعا کن همیشه راه درستو انتخاب کنم، از این حرفا زیاد میگفت کلا خدا بیامرز که خدا اینجوری انقد قشنگ عاقبت بخیرش کرد! شهادت!
درباره عکسای عروسیش باهم حرف میزدیم دوهفته پیش که قرار بود خودم عکاسش باشم
شهيده نجمه هاروني   متولد 22 اسفند ماه 1374 در خمینی شهر اصفهان در خانواده ای مذهبی و خون گرم به دنیا آمد ایشان تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه ی هجرت هفصد دستگاه خمینی شهر طی کرد و تحصلات راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه ی شاهد سپری کرد.نجمه خاتون درسنین نوجوانی و جوانی دختری خون گرم مهربان و آرام و بی حاشیه ای بود به شکلی که هیچ فردی را پیدا نمیکنید که از ایشان تندی و یا تلخی و یا بد رفتاری دیده باشد وهرکسی باایشان در ارتباط بوده مهر ایشان به دل
شهيده نجمه هاروني متولد 22 اسفند ماه 1374 در خمینی شهر اصفهان در خانواده ای مذهبی و خون گرم به دنیا آمد ایشان تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه ی هجرت هفصد دستگاه خمینی شهر طی کرد و تحصلات راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه ی شاهد سپری کرد.نجمه خاتون درسنین نوجوانی و جوانی دختری خون گرم مهربان و آرام و بی حاشیه ای بود به شکلی که هیچ فردی را پیدا نمیکنید که از ایشان تندی و یا تلخی و یا بد رفتاری دیده باشد وهرکسی باایشان در ارتباط بوده مهر ایشان به دل آن
نقل خاطره از خانم ع.رشهيده نجمه خیلی اهل مطالعه بوداوایل کتابهای عادی مثل چشم هایش و رمان های فاخر را مطالعه می کردبه مرور زمان، سطح کتابهایی که مطالعه می کرد، بالاتر رفت، تا کتاب های شهید مطهری و المیزان و التحقیق و. برای کلاس تدبر در قرآنمن بهش می گفتم: کتاب رو می خوری، به این نمیگن کتاب خوندن!کتابی رو که من تو یک ماه یا بیشتر تموم می‌کردم مثلا اینقدر هیجان داشت یک هفته ای یا چند روزه میخونددرسش هم میخوندتو مترو هم خیلی وقت ها کتاب دستش بو
نجمهههههههههههههه
چرا استاد این همه گیجی را برایمان آورد؟
درست میشه کم کم
آخه من پر از سوال و منگی هستم.پر از توهم درباره نوشته ها  و مشق هایم
میخوای این جلسه به استاد پیشنهاد یک جلسه پرسش و پاسخ بدهیم؟
ااااررررررررررررررره موافقم.خیلی باحالی نجمه
روز اول کلاس کنار دستم نشسته بود.با هم هیچ حرفی نزدیم  فقط فهمیدم اسمش نجمه سادات هست و هم سن و سال.
جلسه دوم جای کلاس عوض شد اما من و نجمه  کنار هم بودیمکنار هم نشستیم تا یک روز توی مترو دیدمش و
کسایی که میتونند کمک کنند بهمون برای تقویت دوباره این طرح و اجرای اون برای شهادت حضرت زهرا اعلام آمادگی کنند همون طور که میدونین این طرح به این شکل هست که یک سری بسته های مختصر مفید فرهنگی تهیه میشه ودرایام شهادت و ولادت حضرت زهرا و حضرت زینب و حضرت رقیه و حضرت معصومه (سلام الله علیهم اجمعین) توی پارک ها بین دخترای جوون پخش میشه .منتظر اعلام همکاریتون هستیم
کسایی که میتونند کمک کنند بهمون برای تقویت دوباره این طرح و اجرای اون برای شهادت حضرت زهرا اعلام آمادگی کنند همون طور که میدونین این طرح به این شکل هست که یک سری بسته های مختصر مفید فرهنگی تهیه میشه ودرایام شهادت و ولادت حضرت زهرا و حضرت زینب و حضرت رقیه و حضرت معصومه (سلام الله علیهم اجمعین) توی پارک ها بین دخترای جوون پخش میشه .منتظر اعلام همکاریتون هستیم
بسم الله الرحمن الرحیمبه عنوان اولین پست بعد از مدتها دور شدن از این فضا.امیدوارم باز مجبور نشم برم .و امیدوار ترم اگر باز نیاز بود بدون تردید برم.نکته ای که امشب به ذهنم میرسه :مهم نیست چقدر زمین بخورم.مهم اینه که از بچگی هر وقت زمین خوردم مامانم بهم گفتن بگو یا علی (ع).یا علی .من ایستادم. مهم نیست چقدر سخت باشه.یا چقدر زمان ببرهمهم اینه که.من دوباره شروع کردم.یا علی.
بسم الله الرحمن الرحیم
تازه خانه ای را رهن کرده بودند. خیلی خوشحال بود. مرا که دید با اشتیاق در مورد این موضوع گفت که خانه شان نزدیک مدرسه قرآنی است. کلی ذوق داشت. هیچ چیز دیگری نگفت. نگفت خانه مان چند متر است! نگفت خانه مان نوساز است یا کهنه! نگفت خانه مان چند اتاق دارد! هیچ چیز نگفت.فقط گفت نزدیک مدرسه قرآنی است و می تواند راحت کلاس های مدرسه را شرکت کند.معیار قرآن بود.برای انتخاب همسر،برای انتخاب خانه،برای ادامه راه!برای  مرگ.
من و نجمه جان هر وقت پیش هم بودیم نجمه از خواستگاراش میگفت و از بنده نظر میپرسید و میگفت چطوره من هم میگفتم هر چی صلاح باشه یادمه سال اول دانشگاه رو تموم کرده بود که بهم گفت یکی از بچه های دانشگاه (آقا احسان)بهم زنگ زده و عکس بچگیهای منو سیاه قلم کشیدن (انگار که شیفته نجمه جان شده بود و قصد بدی هم نداشتن) و منم شمارشو دادم به امیر(برادر بزرگم) که رسیدگی کنه و خیلی هم ناراحت شده بود از این موضوع خلاصه برادرم پیگیری کردن و این موضوع تموم شد و گذشت ت
ستاره شبم❤❤آدم ها تو قالب اسمشون میرند این هم یه مصداق دیگه.وقتی توی ظلمت و تاریکی هستی فقط ستاره س که میدرخشه.نجمه جان من❤❤شاید کل حرف هایی که باهات زدم سرجمع نیم ساعت نرسه، شاید کل ساعتایی که نگاهت کردم و حظ بردم ب روز نرسه ولی اینقد توی آسمون شبم درخشیدی که میگم کاش بیشتر نگاهت کرده بودم و ازت یاد میگرفتمپر کشیدنت مبارک خواهرگلماینقد دور زائرای امام حسین خالصانه چرخیدی تا آخر سر خریدت❤❤از سفره ارباب برامون بگو دختر خوب میدونی که
معرفی قالب حرفه ای نجمه | Najma
قالب نجمه یکی از قالب های خلاقانه و قدرتمند وردپرس است که برای طراحی هر نوع سایتی استفاده می شود.این قالب با طراحی منحصربفرد،بیش از ۱۵ پیش نمایش و بسیاری امکانات دیگر می تواند سایت های مختلفی مانند فروشگاهی،شرکتی،املاک،آژانس مسافرتی،وبلاگی،شخصی و…برای شما ایجاد کند.
قالب najma را هم اکنون می توانید بصورت کاملا اورجینال و فارسی سازی شده بهمراه بسته نصبی آسان و آپدیت رایگان از سایت زومکن تهیه کنید.
 
برای اطلا
این خاطره بر میگرده به سال ۹۴ فکر کنم. یک روز که خواهرم از تهران اومده بودن خونمون متوجه شدم که انگار مشغول یه کاری هستن چیزی ازش نپرسیدم ولی دیدم انگار خیلی داره فعالیت میکنه تلفن زیاد داشت و میرفت و می امد بعد دیدم یه کارتون تقریبا بزرگ پر از هدیه اورد تو خونه انگار که مسئول این کار خودش بود که انقدر پیگیری میکرد. منم نشستم کنارش گفتم اینا چییین چقدررر خوشگلن گفت آینه است که این مدلی درست کردیم میخوایم هدیه بدیم به خانم هایی که کم حجابن  من
ماه رمضون 98 هم گذشت! :)
دوستش داشتم و از بیشتر روزاش لذت بردم!این آخراش یه کم خسته شدم ولی در کل عالی بود :)
دلم تنگ میشه برای شب های قدرش.برای حس خوبش.ولی راستش به این زودی ها دلم برای گرسنگی کشیدن تنگ نمیشه!فکر کنم یه سال زمان خیلی مناسبیه برای ابراز دلتنگی :))))
امروز رفتیم برای نماز عید فطر!بار دومی بود میرفتم.چند سال پیش تو یه شهر دیگه رفته بودم.ولی حال و هوای امروز رو بیشتر دوست داشتم.عید رو حس میکردم قشنگ :)
امروز نجمه رو دیدم :)اولین بار م
صفحه اینستاگرام نجمه جانم بسته (private) هست، به خاطر همین هرکسی نمی تونه پست هاش رو ببینه، کلا نجمه ۸ تا پست اینستاگرامی داره، که همه اونها رو‌ ان شاالله در این مکان منتشر می کنم.
این اخرین پست اینستاگرامی نجمه هست:
بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستای گلم چند وقته میخوام این پست رو بذارم ، اما بدلایلی نذاشتم. امروز هم به دلایلی تصمیم گرفتم بالاخره این مطلب رو بنویسم #باشد_که_اثرگذار_باشد دوستان عزیزم ، زوج های قدیمی ، بچه دار ، زوج های تازه ، نا
دیروز روز پرستار بود
از صبحش حالم همش بد بود دلم میخواست گریه کنم
یه لحظه چشمای شاد و لب پر خنده نجمه تو اون رپوش سفید پرستاری از جلو چشمام دور نمیشد.
همش خدا خدا میکردم مامانم خونه نباشه بتونم راحت براش گریه کنم باهاش تو دلم حرف بزنم 
که خدا رو شکر زن داداشم زنگ زد و مامانم تا شب رفت خونه اونا. نجمه برام فقط یه دوست معمولی نبود رفیقی بود که از وقتی چشم باز کردم کنارم بود با هم مسافرت میرفتیم تو اکثر مهمونیای فامیلی با هم بودیم و به خاطر نسبت فا
حاجیه نجمه خانم اصالتش مربوط به خراسان است ولی چون با آقای رضاخان امینیان فرزند غلامحسین نراقی معاون الممالک ازدواج نمود و به رسم قدیم و تبعیت خانم ها از آقایان نام خانوادگی امینیان را برای خود انتخاب نمود . پدر نجمه خانم به مُعزالتجار ملقب بود .  
وقتی بیابان های حومه مزرعه شریف آباد و پای کوه سترک اُل توسط نجمه به زیر کشت و زرع و آبیاری رفت به نجمه آباد یا نجم آباد مشهور گردید . بعدها اسامی دیگری از این منطقه آبادشده سر زبان های نراقی ها بو
ه نام انکه زیباست و زیبایی را دوست دارداو را خلق کردنه از اتش . نه از گل. بلکه از جنس لطیف زیباییاو را در قالبی مخمل گون خلق کرد.و سپس از روح توانمند خود در او دمید روحی بس والاروحی سرشار از ظرافت و زیبایی و پاکیروحی توانمند تر از ادمبر او نظری انداختچقدر دلکش.چنان زیبا بود که دل جن و انس به درد امددردی نه از سر رنج.نه دردی از حسادت. نه دردی از سر غبطهبلکهدردی از رنگ و بوی دلبری.خدای من. این مخلوق چه بی پروا در برابر خ
بسم الله الرحمن الرحیم
از کلاس قرآن بر می گشتیم. معمولا بعد یا قبل از کلاس تدبر در قرآن، باهم مباحثه می کردیم. بحث درمورد این بود که چرا تا این حد درمورد قیامت و عذاب های اخروی صحبت شده است. این که چرا در جواب برخی اعمال مشرکین یا کفار، فقط صحنه قیامت توصیف شده است؟!آخر بحث به این نتیجه رسیده بودیم که علت و ریشه اصلی خیلی از اشتباه ها و انحراف های انسان، فراموش کردن قیامت است. اگر قیامت را برایش یادآور کنی دیگر انگار نیاز نیست بهانه هایش را دانه
بسم الله الرحمن الرحیم
 
قصه از کجا شروع شد؟ از اونجا که روز ۱۸ مهر ۱۳۹۸ یکی از بچه ها تو گروه دوستانه مون نوشت، اتوبوس کاروان دوستامون در راه اربعین تصادف کرده و چند نفر از دوستانمون پر کشیدن همه مون شوکه شدیم دعا می کردیم خبر دروغ باشه اما چند روز بعد تو خبرگزاری ها هم نوشتن :
در این سانحه پنج نفر با اسامی احسان نوبخت ورودی ۹۳ مکانیک و نجمه هاروني ورودی ۹۳ صنایع که زن و شوهر بوده‌اند، مینا کرامتی راد ورودی ۹۱ مکانیک، حدیثه ملکی ورودی ۹۷ عمر
اشاره:پس از انتشار مطلب اندر حکایت مشاوره» که به موضوع نیامدن مردان برای مشاورهٔ خانواده اشاره داشت، پیامی برای استاد ارسال کردم. بخوانیم:
با خواندن مطلب اندر حکایت مشاوره» یاد یکی از دوستانم به نام نجمه‌سادات برایم تداعی شد.چندین سال است او را می‌شناسم؛ دختر خوب و مذهبی است. اوایل آشنایی‌مان او را خانمی شاداب و پرانرژی یافتم. او هر از گاهی با من درددل می‌کند؛ از مشکلاتش می‌گوید و راهنمایی می‌طلبد. گره‌هایی در زندگی خانوادگی‌اش افت
این معرفی کتاب، پست اینستاگرامی شهيده نجمه هاروني بوده:
بسم الله الرحمن الرحیم#معرفی_کتاب از بچگی علاقه شدیدی به مطالعه کردن داشتم.از وقتی به قول قدیمیا سواد دار شدم تو هر مکانی هر چیزی که دستم میومد اعم از رومه ، مجله ، کتاب ، بروشور ، تبلیغ و. رو میخوندم تو دوره نوجوونی بشششدت میزان مطالعه ام بالا رفت علاوه بر این موضوعات نیز متنوع تر شد روانشناسی ، علمی ، رمان بخصوص رمان .انقدر میخوندم که همه شاکی میشدنتقریبا ۷۰٪ کتابای مودب
یه روز با نجمه و فاطمه توی نماز خونه دانشگاه بودیم، صحبت از حجاب و امر به معروف و نهی از منکر شد که توی تهران خیلی سخت شده. بهش گفتم من سخته برام که با زبون بهشون تذکر بدم، دعوا میکنن یا بدرفتاری میکنن و کل روزم خراب میشه؛ نجمه شروع کرد برامون با همون لحن مهربون خودش از تجربیاتش گفت، گفت من سعی میکنم با مهربونی رفتار کنم. برامون تعریف کرد گفت :"یه روز یه خانومی بود نزدیک دانشگاه، پوشش مناسبی نداشت، گفت من رفتم نزدیک و با یک حالت مهربون و با یک نا
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب ۲۶ محرم ۹۸
دشمنانش همه درمانده و نیرنگ زدندبه تلافی جمل، ضربه هماهنگ زدنددوره کردند، دویدند سویش با عجلهدسته ای که همه جا، پای ولا لنگ زدندجای نُقل شب دامادی او، با دلِ پُر.نوه ی فاطمه را از همه سو سنگ زدنف نجمه، نقابش به روی خاک افتادگرگ ها بر بدن زخمی او چنگ زدندپهلویش بوی حسن داشت، بوی فاطمه داشتنیزه بر پهلوی او قومِ نظر تنگ زدنداسب ها جای حنا بر سر و بر صورت اوتاختند آن قدر از خون، به رخش ر
به نام حضرت دوست که هرچه داریم،از اوست.دوستی من و نجمه از شش سال پیش بود، اون زمان زیاد باهم صمیمی نبودیم فقط در حد سلام و علیک بود، تو یک مدرسه درس میخوندیم اما اون چندسال از من بزرگتر بود ولی سرویس هامون یکی بود، اون سال آخر پیش دانشگاهیشو سپری میکرد. می دیدم که هر روز صبح یه کتابچه لغت زبان دستشه و میخونه، هر روز به صفحات جلوتر میرفت. این همتش برام قابل تحسین بود. میگفت دوست داره رشته صنایع توی تهران قبول بشه. من با خودم میگفتم آخه مگه میشه،
کاش میشد وقتی به دنیا میومدی یه فرم بهت میدادن میگفتن دو تا خواسته بگو. خب قطعا من میگفتم تولد در یکی از کشور های اسکاندیناوی اونوقت میتونستم وقتی بعد از ظهر برمیگردم خونه با این حال که آسمون پر از ابرهای سیاه هست و خورشید پشت این ابرها کاملا مخفیه کلید مینداختم و وارد خونه میشدم  در حالی که هیچکس خونه نیستپ.ن 1: این اتفاق سالی یکی دوبار میفته و هر بار که مواجه میشم باهاش قند تو دلم آب میشه
پ.ن 2: هنوز به خواسته دوم فکر نکردم

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها