از یه جایی به بعد زندگی بيهوده میشه. قبلترها دوست داشتنها و نفرتها و عصبانیتها و آزردهبودنها و خوشحالبودنها همه خالص بودن. الان دیگه هیچچیزی حس قبل رو نداره. به قول چاک پالانیکِ باشگاه مشتزنی انگار همهچی یه کپی از کپی از کپیه. آرامشی که از قدمزدن توی فلان خیابون دارم، خاطرهی بدم از فلان کافه، راحتیای که کنار یکی از دوستهاي قدیمی حس میکنم، اشتیاقی که واسهی دیدن یا حرف زدن با فلانی دارم همه بيهودهن. همه اونقدر خ
از یه جایی به بعد زندگی بيهوده میشه. قبلترها دوست داشتنها و نفرتها و عصبانیتها و آزردهبودنها و خوشحالبودنها همه خالص بودن. الان دیگه هیچچیزی حس قبل رو نداره. به قول چاک پالانیکِ باشگاه مشتزنی انگار همهچی یه کپی از کپی از کپیه. آرامشی که از قدمزدن توی فلان خیابون دارم، خاطرهی بدم از فلان کافه، راحتیای که کنار یکی از دوستهاي قدیمی حس میکنم، اشتیاقی که واسهی دیدن یا حرف زدن با فلانی دارم همه بيهودهن. همه اونقدر خ
دنبال معنای عارضي» در لغتنامه هاي آنلاین میگشتم. راستش دیروز در کتابی به آن برخوردم. یک بنده ی خدایی که خودش را کارشناس و عالم فرض میکرده، در یک برنامه ی تلویزیونی، بیش از سه دهه پیش گفته که : نوشتن یک امر عارضي است! یک شاعر هم آمده در یک شعر او را حرف او را موشکافی کرده با زبان خودش و منتقد این حرف شده. حالا معنی عارضي چیست؟
در علم منطق(من منطق نمیدانم، اینطور که جست و جو کردم این بحث مربوط به علم منطق است), امر عارضي در مقابل امر ذاتی قرار میگیر
هر روز فکر میکنم این وبلاگ بيهوده است،خودم بيهوده هستم،زندگی بيهوده است.
هر روز دلم میخواهد فرار کنم و بروم جایی دور که حداقل بدانم آدمی نیست و امید بيهوده نبندم.
دلیل این غم بزرگ شاید احمقانه باشد اما برای من واقعیت زندگی است که هر چند یکبار محکم میخورد توی صورتم و راستش اینبار کم آوردم، این بار نمیکشم و کاری نمیتوانم بکنم.
دارم فرار میکنم به ناکجا
توی فضای مجازی یکی به کرد بودنش افتخار میکنه، یکی به ترک بودن و دیگری به لر بودن.
به نظرم چنین تفکری بيهودهاس!
آدم باید به انسان بودنش افتخار کنه.
تفکر من هم بيهودهاس!
چون که انسان بودن هم افتخار چندانی نداره!
کافیه یه نگاه به اطرافتون بندازید تا منظورم رو متوجه بشید.
پ.ن: فکر کنم بهتر باشه از این به بعد، پستها رو به زبان عامیانه بنویسم. اینجوری هم راحتتر میشه با منظور نویسنده ارتباط برقرار کرد هم اینکه فرقِ پستهاي روزمرهام با پس
دور خودت دایره ای بکشدایره ای به وسعتِ بیخیال بودن .دایره ای که قضاوتهاي بی منطقِ دیگران را ، از افکارت تمیز دهد .باور کن هیچ چیز در این جهان برقرار نمی ماند !اتفاقات برای افتادنند .زبان برای حرف زدن .و لحظه ها برای گذشتن .به همین سادگی !!همه چیز ، مهیاست تا فقط زندگی کنی .قضاوت هايشان را بیخیال .اگر زبانی بيهوده چرخیده ؛دلیلی ندارد فکری هم بيهوده مشغولِ چرایی اش باشد .شاد باش و خوبی کن !فرصت زیادی نمانده .لحظه ها دارند تمام می شوند .
افسردگی لعنتی دوباره عود کرده است.بی حوصلگی، افکار خاکستری بيهوده بودن و تمایل به گریه و فریاد خفه ام کرده است. دلم می خواهد فرار کنم جای دوری از هیاهو و آدم هاي آشنا.دلم می خواهد تنهاي تنها در خلوت خودم باشم و هیچ کاری نکنم، به معنای واقعی هیچ کاری.خیلی وقت است جلسات مشاوره ام بيهوده می گذرد و احساس می کنم باید روان شناس دیگری را انتخاب کنم اما در حال حاضر نه حوصله اش را دارم نه شرایط مالی اش را.همه چیز گره خورده و هیچکس نمی فهمد شرایط برای یک
در من شادی ای هست. شادی جستجوی هشتگ هاي لباسِ عروس. شادیِ جدی شدن. جدی بودن. در من شادیِ معشوقه بودن هست. شادی تعصب. شادی غیرت.
در من غمی هم هست. غم عظیم. ته دلم. از هر آنچه در دلم اطمینان داشتم و اطمینان بيهوده ای بود و تنها نتیجهاش شک به آینده و حال و هر آنچه هست بود.
شادی ای در تو هم هست. حس میکنم. میبینم. شادیِ آزادیِ از قید، بند، وابستگی، تعهد.
در من ترسی هم هست. مثل همیشه.
+ مستِ بیاندازهنوشَم.
در من شادی ای هست. شادی جستجوی هشتگ هاي لباسِ عروس. شادیِ جدی شدن. جدی بودن. در من شادیِ معشوقه بودن هست. شادی تعصب. شادی غیرت.
در من غمی هم هست. غم عظیم. ته دلم. از هر آنچه در دلم اطمینان داشتم و اطمینان بيهوده ای بود و تنها نتیجهاش شک به آینده و حال و هر آنچه هست بود.
شادی ای در تو هم هست. حس میکنم. میبینم. شادیِ آزادیِ رهايی از قید، بند، وابستگی، تعهد.
در من ترسی هم هست. مثل همیشه.
+ مستِ بیاندازهنوشَم.
مرا با تو بودن خوشست
خط به خط
واژه به واژه
فراز هر شعر من، تویی!
عشق، دلتنگی
عاشقی
جز اینست مگر؟
چه عادت کرده ام من به عطر گیسوان تو
صمیمی ام با گل هاي پیراهنت
چه خواب خوشی دارم من
میان گلدان صبور تنت!
خسته از تپیدن هاي بيهوده در بیهودگی ها
مرا با تو بودن خوشست!
بگذار اعتراف کنم
تو از سرزمین ها جنوب عاشقی
تو از تبار آرامش دریای بوشهر
و از میان خرم ترین سبزینه هاي شمالی
تو همین که هستی
هر کجا که باشی
تو خوبی!
تو زیباترین حالت دامنه کوه، زیر بار
مهربونی
دوستداشتنی بودن
خانوم بودن
صحبت کردن
بودن توی خونه
بیکار بودن
عاشق شدن
رعایت این و اون
اینا منو از خودِ واقعیم دور میکنه. احساس خنگ بودن بهم دست میده !
حتی گاهی وقتا بازدید آدما از وبی که میخوام توش تنها باشم هم همینطور.
وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»
مردم با ایمان کسانی هستند که از هر گفتار و نوشتار و عملکرد بيهوده و بیثمر و بیاهمیت روی میگردانند. چراکه به باور آنان چنین گفتار و کردار بيهوده و زشت و ناپسند است و باید از آن دوری جست.
#صفات_فردی
#ویژگی_مومنان
کلمات چه بيهوده خواهند بود وقتی دلتنگی
چه بيهوده دست و پا زدنی است کنار کسی که از خود دریغش کرده ای
یک دنیا فاصله است میان تو و کسی که به اندازه یک "سلام" با هم فاصله دارید
درست می گویم یا اشتباه.؟
شاید تو همان آدم من باشی
اما نه در این لحظه
نه در واپسای این حجم دلتنگی
یاعلی سرفصل خوب درعبادت بودن است/عشق حیدرمعنی آن باولایت بودن است/گشته آغاز پرستش باعلی و مصطفی/شیعه راگویم که بااو درسعادت بودن است/کیست مانندولایت ریشه دین مبین/سروقامت مثل حیدردرشجاعت بودن است/یاوران حضرت او قله هاي افتخار/رمزاسلام محمدبا بصیرت بودن است/حامی خوب علی شدمثل زهراو حسین/کربلاقاموس دینی درصلابت بودن است/رهبرم سیدعلی راهست تیغ ذوالفقار/چون سلیمانی برایش درارادت بودن است/میرسدکم کم ظهور مهدی صاحب زمان/مسلمین آنجا زمان باش
امروز تنها بودم.هیچ اسنرسی نداشتم.
گفتم خوبه بشینم چیزهايی را از آنها لذت می برم،بنویسم.
نشستم فکر کردم و فکر کردم.
۱- از با دوستانم بودن لذت می برم
۲-از با فرزندانم بودن لذت می برم.
۳-از با همسرم بودن لذت می برم.
۴_از با پدر و مادرم بودن لذت می برم
۵- از م بودن
۶-با برادرم بودن
۷-زاده هام بودن
۸-با پدر و مادر شوهرم بودن
۹-شوهرهايم بودن
۱۰-با بچه هاي خواهرشوهر ها بودن
۱۱-با برادرشور و جاری بودن
۱۲-در
شیر شکلات درست کردم امروزم روز گندی بود کلا چند روزه روزای خوبی ندارم فقط شاید همین یک لیوان شیر بتونه چند دقیقه حس خوب و حال خوب بهم بده. هوفففف
کاش یه شغلی داشتم.خسته ام از بیکاری بيهوده بودن.
تو ذهنمه برم خیاطی یاد بگیرم کلی برای خودم مانتو لباس بدوزم چی خوب میشه . تابستون حتما میرم :)
حرف خاصی نیست برای زدن صرفا، اینجایم چون ک اینحایم. عادت به نشستن روی این صندلی و شنیدن صدای تق تق این دکمه ها، بی هیچ فکر قبلی و هیچ طرحی. فقط، خود را رها کردن و بیرون ریختن کلمات و آخر سر ک می خوانمشان می بینم ک تنها سمت تو را دارند. جالب است نه؟ فکر نمی کنم، نه دگر بعد این همه سال. نه دگر بعد آنکه گفتی وقتش است تمام شود این بلاگ و من هم. و شدم. وقتی وقت نبودنت شده باشد. وقتی وقتِ سکوتت باشد، تنها چشم شدن و توی تاریکی ها نشستن. همانطور ک تو بودی. تنه
تو را که میبینم دلم پریشان می شود . گلویم درد میگیرد، سینه ام سنگین می شود تو را که میبینم زبانم بند
می آید تو را که میبینم تمام چیزهايی که از آن میگریختم یکباره به قلبم هجوم می آورند به یاد میآورم که با تو
همه آرزوهاي شیرینم همه نقشههايم برای آینده را همه وجودم را باخته ام برو یا که بگذار بر
وم که این سایبان که
این حصیر حریر برای دونفری من و تو نه کم است و نه زیاد،، بیخود و بيهوده است
چند سال است که هر روز دیوانه وار تر از دیروز
اون چیزی که از ظواهر امر بر میاد مشکل این ویروس کرونا حالا حالا گریبانگیر ما است. فکر می کنم اینکه منتظر دولت محترم باشیم تا برای ما دستکش و الکل و ماسک تهیه کنه کاملا خواسته ای بيهوده است.
فکر می کنم هر چه زودتر باید خودمون دست به کار بشیم و تولیدات خانه ای را شروع کنیم.
خوشبختانه من که این علم شیمی اینجا به دردم میخوره
به جهت درخواست طلاب و اساتید محترم شرکت کننده در کارگاه هاي مهارت بیان تفسير، ان شاء الله در تابستان امسال، مطالبی را پیرامون مهارتهاي بیان تفسير خدمتتان ارائه خواهیم کرد.
مطالبی پیرامون
ـ شناسه سوره ها شامل:
ـ نام سوره و وجه تسمیه
ـ مکی ومدنی بودن سوره
ـ جایگاه سوره در ترتیب نزول
ـ جایگاه سوره در مصحف
ـ تعداد آیات سوره
ـ توصیف سوره
ـ مقصود (غرض) سوره
ـ محتوای اجمالی سوره
ـ ارتباط سوره ها
ـ گام هاي تحول
فرهنگ بسیجی/ 63فرصت شناسی / 2هرگز وقت را بيهوده تلف نکنید!شهید حاج حسین خرازی همیشه بچه ها را دعوت به #مطالعه احکام می کرد و می گفت:"هرگز وقت را بيهوده تلف نکنید!" او خود، اوقات فراغتش را پیوسته به #مطالعه می گذراند.کتاب سیمای سرداران شهید اسلام»/جلد ۱- حاج حسین خرازی، فرمانده لشگر امام حسین (علیه السلام)/صفحه ۷۲
دیگه از این طرز زندگی کردن خسته شدم
از زندگی پر از گناه خسته شدم
از نماز نخواندن ، از بيهوده بودن خسته شدم
از تنبلی ،بی حوصلگی
خواب ، گناه ، گناه خسته شدم
از موبایل ،تی وی ، تلگرام ،واتساپ ، بازی خسته شدم
چکار کنم که بتونم درست زندگی کنم؟
گاهی زندگی، مجال نمی دهد. گاهی محال است که مجال زندگی نمی دهد. اگر از نقطه ای که تفاوت ظاهری مجال و محال است، بگذریم به دو راهی افکار می رسیم". بودن" وقتی میسّر است که باید و نباید رنگ ببازد و هرچه می ماند، صرفاً و صرفاً موجودیت، " بودن " در معنای حقیقی باشد. در غیر اینصورت " بودن " و " نبودن " در یک کفه ی ترازو قرار می گیرد.
اگر "بودن " منوط به "نبودن " است. هر عقل سلیمی می داند که "نبودن " بهتر از"بودن " است. اگر" بودن " منوط به " بودن " است. حافظ می
از تکرار خسته ام . از زیاده روی . از خشم و صدای بلند . از لحن بد . از نیشخند.از برداشت غلط.من از تکرار حرفِ از در این متن خسته ام . من از گفتنِ خسته ام ، خسته ام:/ کارای بيهوده ، حرفای اشتباه . بدبین بودن و اسمون ریسمون بافتن. انگاری مغز منو و مغز ادماهاي زیادی ویروس گرفته و پر از کپی اطلاعات هرز و باطله ست که سرعتمونو کند میکنه. مارو گیج میکنه .و وقتمون رو تلف.
میدونی یهو بدم اومد. که چقدر مسخرم آخه. چرا اینقدر دست خالی امیدوارم من؟ چرا فکر میکنم همه چیزو میتونم درست کنم؟ اشک تو چشمام جمع شد. غصم شده اصن. خیلی غصم شده. که دوباره یادم اومد نمیتونم. تلاش هاي بيهوده. خیلی بيهوده. مگه غار آدم چشه؟ یا به قول تو ناراحتی عنه؟
نمیخوام دیگه. هیچی نمیخوام. هیچیِ هیچی.
روز به روز حالم بهتر میشه و وقتی دارم کار میکنم، به شدت امید دارم.
تمام زندگیم دنبال هدف بودم، از بيهوده بودن بیزار بودم و مدتها افسرده بودم و داشتم فرسوده میشدم. حالا اما هر روز مطمئن تر میشم که چیزی رو که میخواستم پیدا کردم بالأخره.
هر لحظه کار کردن برام شده لذت، امید، انگیزه، اشتیاق، علاقه.
بسم الله
تو یه جلسه ای قرار بود تدبر سوره همزه بگم . شروع کردم و گفتم و گفتم تا رسیدم به این آیه که یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ »
فرد فکر میکنه اگر یه عیبی در اون نیست و یه امکانی رو داره در دنیا نسبت بهش مالک هست و خودش رو در اون امکان یا نعمت جاودانه میدونه و فک میکنه الی الابد اون امکان براش موندگار هست و همین دلیل میشه تا دیگران رو به واسطه نداشتن اون امکان مورد همز و لمز(عیب جویی و تحقیر ) قرار بده .
به اینجا که رسیدم یهو یاد همه اونای
ما میخوایم ازاد باشیم
ولی خب ازاد بودن یعنی چی
هیچوقت نمیشینیم معنیش کنیم یعنی چی
وقتی بتونیم داد بزنیم یعنی ازادیم
وقتی بتونیم بریم یعنی ازادیم
وقتی بتونیم
ما روش هايی که انتخاب میکنیم درسته
اما در عمل کارهاي اشتباهی میکنیم
در واقع همه کارهايی که تو رو به سمت خودت بودن میبره یعنی ازاد بودن
اما چی؟
بودن؟
بودن انتخاب خودته یا بقیه انقدر تبلیغ کردن فکر میکنی بودن انتخاب خودته؟
ازادی یعنی خودت بودن
منتهی چند نفر از اونایی که
وقتی گفت، تو را زنی دیدم که هنرمندیست بسیار سختی کشیده و
دلش میخواهد آینده را خودش بسازد اما خسته است”،
فهمیدم تمام تلاش من برای حفظ چهرهای سرخوش و قوی،
بيهوده بوده است چرا که یک غریبه در اولین دیدار
به عمق خستگی من به راحتی پی برد.
پ۱. خوابیدن زیاد، تماشای فیلم، ساز زدن، نقاشی و
خواندن کتاب از خفگی در روز تعطیل چیزی کم نمیکند.
پ۲. تنهايی به مراتب بهتر از بودن با
مردمانی است که قداست عش
مرا تهدید نمودند به جرم زن بودن که ناتوان و ضعیف و کم طاقت بودن
مرا به طبخ در آشپزخانه به جارو شستن کهنه کودک تمجید نمودن
که تو زن هستی و همچون ریگی کوچک درون رود می چرخی بی هویت بودن
که زن را ناتوان است در امر مدیری که ریگ را در رودخانه سرگردان بودن
که دنیا بهر زن چشم طمع داشت به سرکوب کردن زن در خانه نمودن
خی
امشب یک صفحه در ویکیپدیا ساختم و ویرایشش کردم.
اینجا
محیا در پست قبلی به بيهوده بودن این کار اشاره کرده بود وقتی که قراره اینترنت قطع بشه. من با محیا همدلم که اگر اینترنت قطع بشه این کار بیهودگیه. اما من ذرهای امید ته دلم دارم که اینجوری نشه. که روزهاي پیش رو بهتر باشند. و این کار خوشحالم میکنه. فعلا خوشحال میشم یعنی. پس انجامش میدم.
من یک دهن خسته که آواز ندارد
یک پنجرهء بسته که پرواز ندارد
من بی تو یکی مثل خودت، آینهء دق!
یک آخر بيهوده که آغاز ندارد
اینقدر نگو از من و از هر چه تو بنویس
هر حس پدرمرده که ابراز ندارد!
دستی که قلم را به تعفن نکشاند
مانند رسولی است که اعجاز ندارد
یا ما خبر از خانهء همسایه نداریم
یا اینکه کسی در دِه ما غاز ندارد!
بگذار همانند تو دیوار بمانیم
این خانه نیازی به درِ باز ندارد
علی اکبر یاغی تبار
من مرجع هر عکسام و به همین دلیل است که وقتی خود را مخاطب این پرسش بنیادین قرار میدهم که: چرا من در این احظه زنده ام ؟ دچار حیرت می شوم.
منم خیلی وقتا شده این سوالو از خودم میپرسم نه فقط با دیدن عکسها. یجور حس غریبی به آدم دست میده که تو نه قبل از خودتو درک میکنی و نه بعد از خودتو. این بین در لحظه میمونی و به دنیا میای ،میگذرونی و در آخر میمیری. آدم هايی که میانو میمیرن. یه ذره ترسناک نیست؟ نه ترس از مرگِ از این تعداد شاید از این جمعیت که فقط می
چند روزی بود داغون بودم.
حس له بودن و بيهوده بودن میکردم. انگار کلا قرار نیست اتفاقی بیافته، موفقیتی در راه نیست و .
دو سه روز که گذشت برگشتم و با خودم خلوت کردم. گشتم ببینم چه اتفاقی افتاده که انقدر آشفته شده زندیگم. شاکلهاش از دستم در رفته و به حسی شبیه به پوچی رسیدم.
جواب رو خیلی زود پیدا کردم. تفاوت اون روزهام با روزهاي قبل ننوشتن برنامه بود. وقتی یه سری کار دارم که باید انجامشون بدم همیشه یه برنامهی خیلی خیلی الکی مینویسم.
شب کارها
بعد از چند ماه، بالاخره اومدم و یه چرخی توی وبلاگا زدمخیلیا رفته بودن خیلیا بودن خیلیا هم در حال تصمیم گیری برای رفتن بودنخیلیا هم زیر اب بودن و به ظاهر خبری ازشون نبود دوست داشتم یه پست بنویسم و منتشر کنم، رفتم دیدم یه پست نیمه تموم توی پیش نویسام دارم اومدم کاملش کنم که دیدیم حالشو ندارم احتماا فردا منتشرش کنم تاریخ نوشتنش 27 فروردینه :|
این وضعِ بیهودگی آدم را از به یاد آوردن هم میاندازد.ملال هم نیست حتی. ملال وزن دارد لااقل. یک چیزی هست. این بیهودگی عین این ست که حافظه نداری. یاد نداری. حرف، وزن، رنگ، کلمه. هیچ که هیچ. پرت پشت پرت پراکنده میکنی توی هوا که بی سمتاند. نمیدانم دیشب بود یا کِی که آنقدر این شدید شده بود که هربار، فورا زل میزدم توی چشم اطرافیانم که ببینم چه قدر کلافهشان کردهم. پشتِ پرت مخفی میشوی. نمیدانم این چه کار بيهودهای ست که مینویسم و اینجا می
این وضعِ بیهودگی آدم را از به یاد آوردن هم میاندازد.ملال هم نیست حتی. ملال وزن دارد لااقل. یک چیزی هست. این بیهودگی عین این ست که حافظه نداری. یاد نداری. حرف، وزن، رنگ، کلمه. هیچ که هیچ. پرت پشت پرت پراکنده میکنی توی هوا که بی سمتاند. نمیدانم دیشب بود یا کِی که آنقدر این شدید شده بود که هربار، فورا زل میزدم توی چشم اطرافیانم که ببینم چه قدر کلافهشان کردهم. پشتِ پرت مخفی میشوی. نمیدانم این چه کار بيهودهای ست که مینویسم و اینجا می
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عزیزان
انتظار داشتن یک جامعه منظم و قانون مدار وقتی که قانون بر اساس سلیقه ی افراد بنا می شود و مجریان قانون نیز به اجرای سلیقه ای آن می پردازند و علاقه ای به نظم نشان نمی دهند انتظاری بيهوده است، از این رو لازم است که یک مجری منظم، قانون خدانهاد را در جامعه آنگونه که وضع شده است، اجرا نماید. این یکی از فلسفه هاي اعتقاد به مهدویت است.
محسن دیناروند
درباره این سایت