نتایج جستجو برای عبارت :

زندگی موسیقی گنجشک هاست

دانلود mp3 آهنگ گنجشک لالا
دانلود آهنگ گنجشک لالا با کیفیت بالا
دانلود آهنگ گنجشک لالا با کیفیت 320
دانلود آهنگ گنجشک لالا با لینک مستقیم

دانلود گنجشک لالا 320
گنجشک لالا اپارات
دانلود گنجشک لالا با کیفیت بالا
خواننده گنجشک لالا
گنجشک با خدا قهر بود . روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه می دارد .
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه ب
گنجشک نر در حالی که می دونه در چه موقعیت خطرناکی قرار گرفته، اما فداکارانه گنجشک ماده رو از موقعیت خطرناک دور نگه داشته و با به خطر انداختن جان خودش داره گنجشک ماده رو در محیطی امن تر تغذیه می کنه. شما حاضرید چنین ریسکی رو برای خانم تون بکنید؟!
 
 
 
ادامه مطلب
سال ها پیش در جنگلی بزرگ و سرسبز،روی بالاترین شاخه ی بزرگ ترین و بلندترین درخت،گنجشکی زندگي می کرد.
گنجشک قصه ما؛ روزی تصمیم گرفتکه برای دیدن دوستش به خانه ی او برود.صبح زود به راه افتاد. از جاهای زیادی عبور کرد.اما گنجشک کوچک قصه ی ما یک مشکل داشت؛ و آن هم این بود که ” فراموش کار ” بود.او در راه متوجه شد که خانه دوستش را فراموش کرده کرده است.
او از بالای رودی عبور کرد که آن جا یک قو در حال آب تنی بود . او از قو آدرس خانه دوستش را پرسید
اما قو نمی د
حکایت کرده‌اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى رنگین و لطیف، به یک درهم خرید تا به خانه آورد و فرزندانش با آن بازى کنند. در بین راه، گنجشک به سخن آمد و مرد را گفت: در من فایده‌اى براى تو نیست. اگر مرا آزاد کنى، تو را سه نصیحت مى‌گویم که هر یک، همچون گنجى است. دو نصیحت را وقتى در دست تو اسیرم مى‌گویم و پند سوم را، وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مى‌گویم. مرد با خود اندیشید که سه نصیحت از پرنده‌اى که همه جا را دیده و همه را از بالا نگریسته اس
 
روزی سلیمان از مسیری رد میشد
 
 
 
دید گنجشک نری به ماده خویش می گوید: چرا از من کناره می گیری ؟ 
در حالی که من اگر خواسته باشم می توانم بارگاه سلیمان را به منقار بگیرم و در دریا بیندازم
 سلیمان از شنیدن این حرف تبسمی کرد و هر دو را دعا کرد 
و به گنجشک نر گفت آیا به آنچه گفتی می توانی عمل کنی ؟ 
آن گنجشک هم گفت : نه یا رسول الله 
ولی مرد گاهی خود را زینت می دهد و برای همسرش بزرگ جلوه می دهد 
و عاشق را به آنچه می گوید ملامت نمی کنند 
پس سلیمان به گنج
شب که شد گنجشک کوچکمیهمان خانه مان شد.قلب کوچولویم آن وقتزود با او مهربان شد.
دیدم او تنها نشستهبی صدا بالای دیواربا خودم گفتم طفلیگم شده مامانش انگار
من به او با مهربانییک کم آب و دانه دادمتوی یک بشقاب کوچکشام گنجشکانه دادم
هر سال اوایل بهار و ماه فروردین که فصل زاد و ولد گنجشگ هاست ما با یه اتفاق روبرو بودیم.توی حیاط درست کنار در ورودی ساختمان، بالا یه جاهای بالکن مانند کوچیکی هست که گنجشک ها اونجا لونه دارن.هر سال همین موقع ها تقریبا هر روز یه دونه بچه گنجشک میدیدیم تو اندازه های مختلف که به هر دلیلی از بالا سقوط میکردن و جان به جان آفرین تسلیم می کردند! اوایل ناراحت بودیم از این صحنه ها ولی الان فهمیدیم این قانون طبیعته و این طفلکی ها عمرشون به دنیا نبوده لابد.
حکمت خدا
گنجشک با خدا قهر بود . روزها گذشت و گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا میگرفتند و خدا هر بار به فرشتگان میگفت : میاید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را میشنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد » . و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست . فرشتگان چشم به لب هایش دوختند ؛ گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آنچه سنگینی سینه ی توست » . گنجشک گفت : لانه ی کوچکی داشتم ؛ آرامگاه خستگی ها
دانلود آهنگ محسن چاوشی گنجشک پریده
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * گنجشک پریده * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , محسن چاوشی باشید.
دانلود آهنگ محسن چاوشی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Mohsen Chavoshi called Gonjeshke Paride With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ محسن چاوشی به نام گنجشک پریده
ای یار جفا کرده پیوند بریده این بود وفاداری و عهد تو ندیدهدر کوی تو معروفم و از روی تو محروم گرگ دهن آل
بسم الله
 
گاهی یاد صدای صبح گاهی گنجشک های چنارهای خیابان های شهدا و شاهد می افتم.سیل عظیم جمعیت گنجشک ها روی درخت های چنار بلند. صدای جمعیت گنجشک های در تکاپوی جمع کردن دانه ها.و درخت انگور حیاط خانه ی پدری در فصل بهار با برگ های تازه جوانه زده.و بدتر از آن یاد صبح گاه های روستای مختار و باغ های میوه کنار خانه قدیمی مرحوم پدر بزرگم.صبح گاه های روستا سرد و لذت بخش بودیادش بخیر
 
اینجا گاهی اتفاقی متوجه بارش باران می شویم حتی بالکن خان
هیچوقت دلخوشی ڪسی رو ازش نگیرید
این دلخوشی میتونه:یه سلام ؛یه احوالپرسی ؛یه حواسم بهت هست ؛یه صدای گرم و دوستانه ؛و یه حس خوب باشه.دوستی ها رو دست ڪم نگیرین .
بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ میزنند.ولی گنجشک‌ها جدی جدی میمیرن.!
آدما شوخی شوخی به هم زخم زبون میزنند.ولی دل‌ها جدی جدی میشکنند.
نصیحت های جالب گنجشک به مرد دمشی
حکایت 3 پند گنجشک
حکایت
کرده اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى زیبا، به یک درهم خرید تا به
منزل آورد و فرزندانش با آن بازى کنند. در بین راه، گنجشک به سخن آمد و به
مرد گفت: در من سودی براى تو نیست. درصورتی که مرا ازاد کنى، تو را سه
پند مى گویم که هر یک، مانند گنجى است. دو پند را وقتى در دست تو اسیرم مى
گویم و نصیحت سوم را، وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مى گویم.
مرد با خود اندیشید که سه پند از پرنده اى که
داستان کوتاه: گنجشک گریان شد بر در سوراخ ساختمان که لانه اش بود نشست و گریان گفت خدایا تا به کی ما دود بخوریم ما همه خواهیم مرد تا کی آب گند جوب خدایا تا کی با هزاران زحمت نان خشکی بدست آوریم وقتی نانوایی ها بسته شد و همه خوابیدند و ظهر شد از دوری مردم خبیث که فقط به فکر خراب کردن دنیای خویشند نانی بدست آوریم گریان بود و می نالید و جیک جیک میکرد و میگفت ما همه خواهیم مرد انسان ها همه ما گنجشک های شهر را  خواهند کشت تا اینکه خوابش برد و میدید در خ
- منم دوست داشتم آدم موفقی باشم.
+ چرا نیستی؟
- روزی روی نیمکت از رو رفته پارک نشسته بودم. توجه ام را گنجشکی جلب کرد که مدام از شاخه درخت به پایین سقوط می کرد و سپس به بالا درخت صعود! خیره تر که شدم دیدم گنجشک دیگری که از این دنیا رخت بسته است، در حالی که تکه نان خشکیده ای در دهانش دارد در کنار تنه درخت پیر افتاده است. موضوع اینجاست هر دو گنجشک نر بودند. گنجشک زنده می توانست نان خشکیده را از دهان گنجشک مرده به رباید و در خانواده اش یک آدم موفق لقب بگ
بسم رب
 
 
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
 
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
 
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
 
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زله هاست
 
باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
 
مامان من چند تا قصه بلده که  برای تک‌تکمون وقتی بچه بودیم صدهزار بار خونده. حالا در ادامه یکی‌شو به فارسی نوشتم و یه سری توضیحات آوردم.
یه ملیچکی بود یخ شکست ماتحتش:/گفت: ای یخ، یخ؛ چقدر زووور داری.یخ گفت: اگه من زور دارم چرا خورشید آبم می‌کنه؟گفت: ای خورشید، خورشید چقدر زوور داری.خورشید گفت: اگه من زور دارم چرا کوه جلومو می‌گیره؟گفت: ای کوه، کوه چقدر زووور داری.کوه گفت: اگه من زور دارم چرا علف روم سبز می‌شه؟گفت: ای علف علف چقدر زور داری.علف گ
از داخل آکواریوم شیشه ای با تخم های سفید و سیاه بر سر 
جمعیتی توده از گنجشک های بال شکسته 
نگاه مات مبهوت،خیره بر چهره های دررون آکواریوم
عده ای مثل لنجنخواران چسبیده به آکواریوم 
ترس از مردن در هوای آزاد 
ترس از کشته شدن، از نوک زدن گنجشک ها
لنجنخوارانی که هیچوقت نتوانستند شنا کردن را یاد بگیرند
 اما
 ادعاهای بزرگ بدون عمل دارند
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاستآه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آبدر دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی داردبال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن استمثل شهری که به روی گسل زله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشقوسکوت تو جواب همه مسئله هاست
 
شاعر: فاضل نظری
یکی بود یکی نبود توی جنگل های استرالیا کنار یک رود خانه درخت بزرگی قرار داشت که کبوتری با جوجه هایش روی آن درخت زندگي می کردند هر چه جوجه ها بزرگتر می شدند به غذای بیشتری نیاز داشتند برای همین کبوتر مادر و پدر با هم به دنبال غذا رفتند.
یک روز که جوجه ها تنها مانده بودند، یک گنجشک قشنگ پر زد کنار لانه جوجه ها نشست، جوجه ها که تابحال هیچ پرنده ای جز مادر و پدر خودشان ندیده بودند با دیدن گنجشک از ترس سرهایشان را زیر پرهایشان کردند مثلا پنهان شدند
آن رفیق برسعادت جمعه هاست/زمزم خوب عنایت جمعه هاست/اهل بیت مصطفی را یادمان/گلشن نیک امامت جمعه هاست/لذت دیدار دارد بندگی/وقت شیرین عبادت جمعه هاست/گریه دارد شیعه برصاحب زمان/ندبه خوانش برصداقت جمعه هاست/درنمازجمعه وحدت گل کند/همدم نور وهدایت جمعه هاست/شورهم عهدی مابا رهبری است/یاورناب ولایت جمعه هاست/ازامام وازشهیدان یادکن/یادمان برشهادت جمعه هاست/هر غروب جمعه ای دلگیرشد/بهرزهرا هم ارادت جمعه هاست/کن دعا بهر ظهور مهدوی/لطف مولابا رضایت ج
روزی گنجشکی عقربی را دید که در حال گریستن است ، گنجشک از او پرسید برای چه گریه میکنی؟ گفت میخواهم آن سمت رودخانه بروم نمیتوانم. گنجشک او را روی دوش خود گذاشتو پرید. وقتی به مقصد رسید گنجشک دید پشتش میسوزد به عقرب گفت من که کمکت کردم برای چه نیشم زدی.؟ گفت خودم هم ناراحتم ولی چکار کنم ذاتم اینه.!! حکایت بعضی از ما آدمهاستاز دست رفیقان عقرب صفت.هم نشینی با مارم آرزوست.مراقب رفاقتهایمان باشیم
امروز یه گنجشک افتاده بود وسط خیابون 
فکر کنم خورده بود به شیشه ماشینی چیزی
یهو متوجهش شدم قبل اینکه ماشینا لهش کنند پریدم وسط خیابون و برش داشتم.
قلبش تند تند میزد و بیحال بود
هر کاری کردم اب نخورد و هی چشاشو باز میکرد نگاه میکرد
همونطور که تو دستام گرفته بودمش سوار تاکسی شدم تا زودتر برسم خونه شاید بتونم برسونمش بیمارستان حیوانات نزدیک خونه 
اما از تاکسی که پیاده شدم . یهو دیدم هر دو تا چشاشو باز کرد و بالهاشو یه تی داد و یهو قلبش
صحبت گنجشک با امام رضا(علیه السلام)

راوى: سلیمان (یکى از اصحاب امام رضا(ع) حضرت
رضا(علیه السلام) در بیرون شهر، باغى داشتند. گاه‏گاهى براى استراحت به
باغ مى‏ رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک
کوچکى هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته
مى‏شد و صداهایى گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش مى‏رسید. انگار با جیک جیک
خود، چیزى مى ‏گفت. امام علیه السلام حرکت کردند و رو به من
فرمودند: سلیمان!. ای
من مثل شب های گذشته خواب خوشبختی ندیدم، متاسفم. کنار هم بودن یک رویا نبود، یک انتخاب بود از جانب شما، متاسفم که من نبودم. دو روز پیش وقتی هوا در حال تاریک شدن بود روباه مکار مزرعه آمد کنارم لب رودخونه نشست و گفت: انسان ها دو جوراند. ادمهای که بد اند و حیله خوب بودن بلدند و ادمهای که خوب اند و از خوب بودنشون ناراحت اند. گاهی می توان تاسف جوجه گنجشکی خورد که بعد از اولین پرواز، باد شدید امد و به صخره خورد. من بادِ بودم که مقصر شناخته شد! و شما صخره ا
 
سنگ ها را نمی دانم .اما گنجشک ها مفت نیستند !قلبشان می تپد .نگویید سنگ مفت ، گنجشک مفت .بعضی آدم ها ؛ ناخواسته ؛ همیشه متهم اند !همیشه مقصرند بخاطر سکوتشان .مهربانی شان .گذشت شان .بی کینه بودن شان .کمک نخواستن شان .بی آزار بودن شان !گویی جان می دهند برای اتهام بستن .و از همه بدتر این که خوبی های شان زود فراموش می شود !
 #عادل_دانتیسم
نشسته‌ام روی تخت و تکیه داده‌ام به دیوار کناری. از تخت بالا، می‌شود بیرون را از پنجره دید. چون دریچه‌های کوچک‌تر بالای پنجره با کاغذکادو گل‌گلی پوشیده نشده‌اند. 
   بیرون را نگاه می‌کنم. چشمم می‌خورد به بلوک کناری، طبقه دوم جلوی پنجره چیزی ریخته‌اند. گنجشک‌ها و پرستوها( مطمئن نیستم اسمشان پرستو باشد. بال‌های مشکی دارند و کشیده‌تر از گنجشک‌ها هستند. صدای دلنشینی هم دارند. همین حالا سرچ کردم و سرک کشیدم که با عکس پرستوهای گوگل مقایسه
خانه را که تعمیر کردیم، اطراف پنجره را گچ نگرفتیم. دیشب از روزنه های کنار پنجره یک گنجشک سیاه بخت وارد اتاقم شده و خودش را دیوانه وار به در و دیوار میکوبید. دمش کنده شد، بالهایش تمام زخمی شد. 
من در همان حالت خواب و بیداری، پنجره اتاق را باز کردم تا خودش را نجات بدهد. در همان حال به رخت خواب برگشتم و به خواب عمیقی فرو رفتم. 
با صدای اذان که در گوشم سوت کشید بیدار شدم و به اطرافم نگاهی انداختم. هوا خیلی سرد و کشنده بود و من تنم در برابر سرما نازک و
صدای گنجشک های روی درختان کاج را به موسيقي ترجیح می دهم اگر صدای کمپرسور یخچال و اگزوز موتورسیکلت/ خودروها و دوره گرد و پسر کوچک همسایه و . بگذارند !
ساعت : کمی بعد از سکوت
+هنوز مجبور نشده ام که اسپیکرم را روشن کنم . 
ساز هنگ یا فلوت بامبو یا اشتراوس یا فرهاد و یا آهنگ های DJ فلانی .
آپشن زیاد است بسته به دسیبل آلودگی صوتی !
حالا که فکر می کنم انگار سال هاستکه چشم تو در آینه این خیال هاستآیینه ای که جز تو در آن منعکس نشدآیینه ای که فارغ از این قیل و قال هاستامکان نداشت هیچ کس. اما کنار توامکان اتفاق تمام محال هاستفرصت برای با تو نشستن، قدم زدنآماده باش فرصت پرواز بال هاستشاید خدا مرا به تو. شاید خدا تو راذهنم پر از تمامی این احتمال هاست
یکی بود یکی نبود توی جنگل های استرالیا کنار یک رود خانه درخت بزرگی قرار داشت که کبوتری با جوجه هایش روی آن درخت زندگي می کردند هر چه جوجه ها بزرگتر می شدند به غذای بیشتری نیاز داشتند برای همین کبوتر مادر و پدر با هم به دنبال غذا رفتند.
یک روز که جوجه ها تنها مانده بودند، یک گنجشک قشنگ پر زد کنار لانه جوجه ها نشست، جوجه ها که تابحال هیچ پرنده ای جز مادر و پدر خودشان ندیده بودند با دیدن گنجشک از ترس سرهایشان را زیر پرهایشان کردند مثلا پنهان شد
دراز کشیده‌ام روی تخت و قصد باز کردن چشم‌هایم را ندارم. از قبل پنجره را کمی باز گذاشته بودم و حالا صدای گنجشک‌ها اتاق را برداشته. شرایط مطلوبیست. نفس عمیق می‌کشم و به غرغرهایشان گوش می‌کنم. چیزی نمی‌فهمم. لابد یک مشت خاله گنجشکه، غروبی جمع شده‌اند دور هم و دارند به زبان گنجشکی، از در و همسایه باهم حرف می‌زنند. مثلا خاله گنجشکهٔ شمارهٔ یک به خاله گنجشکهٔ شمارهٔ دو می‌گوید: شنیدی پسر کوچیکهٔ گنجشک کله‌سیاه دیروز چه کرد؟ پی‌پی‌اش را صاف
من آن گنجشک در زمستان هستم که خداوند در لانه ام نه سقف ساخته و نه مرا به خواب زمستانی می برد. مرا رها کرد و گفت اگر تا بهار زنده ماندی پاداش می گیری. نه اونقدر زیبا هستم که در قفس حبس شوم و نه یاری تا خود را در آغوشش افکنم. من یک رها شده هستم که نیازم برای دیگری یک بودن است. درختان خشکیده و پنجره ها بسته، کدام نور امیدی برای پرستیدن. من کافر نشدم که شیطان هم از درس عبرت من آموخته است. می گویند: باید مرد؟! اما مرگ پایان دهنده رنج ها نیست. این را زمانی
کاش کسی برایت گفته بود  که پراندن گنجشک روزه را باطل میکندو ترساندن گربه ایو له کردن گل های روییده لای علف های سبزو چیدن یک یاس به بهانه بوی خوشو نامیدن سگی به نجس کاش کسی برایت گفته بود وقتی روزه ای باید حواست به گنجشک ها باشدکه نپرانی شانو به گربه ها که با هیبت گام هایت نترسانی شانو به گل های کوچک روییده در تنگناهاکه له نکنی شانو به یاس ها که گلوی حیاتشان را نچینی و به سگ های بی پناهکه اصالتشان را با واژه ای لکه دار نکنیکاش کسی برایت از مب
یکی از قشنگ ترین شعرهای فاضل نظری به نظرم این شعر هست که اون بیت معروف مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب ، در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست» توی این شعر اومده. سالها قبل این بیت رو شنیدم بودم و نمیدونستم از فاضل نظری هست. امشب بیت اولش روی زبونم بود و با خودم زمزمه میکردم
بی‌قرار توام و در دل تنگم گله‌هاستآه! بی‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آبدر دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی داردبال
با خوشحالی می‌دوید سمت گنجشک‌هایی که روی زمین نشسته بودند، تا می‌خواست خوشحالیش را با "رسیدن" کامل کند، گنجشک‌ها می‌پریدند. بهانه می‌گرفت که "توتو" ها را می‌خواهد، که چرا می‌روند.
حاشیه:
با خودم فکر می‌کنم شبیه بچه‌ای هستم که دلم پی یک پرندۀ نشسته می‌رود. پرنده‌ای که کارش پریدن و رفتن‌ست. هیچ‌چیز موقتی‌تر از نشستن یک پرنده نیست.
یا دائمُ یا قائم.
انما هذه الحیاة الدنیا متاع و ان الاخرة هی دار القرار (غافر/39)
محبوبم؛ دست های مهربان و پاهای نجیب و فرمان برداری دارم اما مرا به جاهایی میبرد که شما انجا نیستیددست های مهربانم شب ها سرم را نوازش میکنند.گاهی دست راستم را میبینم که زنبیلی گرفته و دست چپم پرتقالی از درون زنبیل بر میدارد .پرتقال ها بوی شما را میدهند و سیب ها هم و جعفری ها و ترخون ها و ریحان ها هم بوی شما را میدهند.محبوبم دیروز تماما جمعه بود کنار خیابان ایستاده بودم انسو تر درختی بود مملو از ازدحام گنجشک ها میخواستم مشتی گنجشک برایتان بیاور
سخنان زیبای مقام معظم رهبری در مورد کار برای امام زمان(عج)











متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.




















دریافتمدت زمان: 3 د

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها