نتایج جستجو برای عبارت :

زندگی من مردنی تدریجی بود انچه جان کند تنم عمر حسابش کردم

شب چو در بستم و مست از می‌نابش کردمماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردمدیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مراگرچه عمری به خطا دوست خطابش کردممنزل مردم بیگانه چو شد خانه چشمآنقدر گریه نمودم که خرابش کردمشرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمعآتشی در دلش افکندم و آبش کردمغرق خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهادخواندم افسانه شیرین و به خوابش کردمدل که خونابه‌ی غم بود و جگرگوشه دهربر سر آتش جور تو کبابش کردمزندگي کردن من مردن تدريجي بودآنچه جان کند تنم، عمر حسابش
 اوست خدایی که باران را پس از ناامیدی خلق می فرستد و و رحمت و نعمت خود را فراوان می گرداند و از جمله ایات قدرت او خلق زمین و اسمان هاست و هم انچه در ان ها از انواع جنبندگان پراکنده است و او بر جمع اوری انچه پراکنده است هر وقت بخواهد قادر است و انچه از رنج و مصاعب به شما می رسد همه از دست خود شماست در صورتی که خدا بسیاری از اعمال بد را عفو می کند و شما در زمین هیچ قدرتی ندارید و از کوچکترین قوای جهان زبون و عاجزید و غیر خداوند در عالم هیچ یار و یاور
 حضرت صادق ع فرمود رسولخداص فرموده است خدای عزوجل فرماید و هیچ  بنده این نباشد که من بخواهم  اورا ببیهشت ببرم  جز انکه اورا پس ببلایی در تنش دچار کنم پس اگر ان کفاره گناهنش شد که پاک.شود وگرنه هنگام مرگش بر او سخت گیرم. تا نزد من اید و گناهی بر او نبآشد  سپس اورا ببهشت برم وهیچ بنده ای  نباشد که بخواهم اورا بدوزخ برم جز انکه تنش را سالم کنم  پس  اگر بدان سبب انچه از من خواهد بپابان رسد حسابش پاک  شود که اورا بس باشد و گرنه در اخر کار مرگ را بر او
اه ای خدای من 
اصلا امادگی مردن ندارم 
من که می دانم حتی یک ساعت تا مردنم حیات نیست 
به که بگویم با کی سخن باید گفت 
چه تلخ است بدانی که توشه ای نداری 
از ان همه روزهای قشنگ  
محبت , عشق , زندگي 
در اخرین دقایق زندگي
چنگ می زنم بر ریسمان حیات عمر 
و این پایان خوشی نیست 
چرا که برای مردن  اماده نیستم 
گر من هیچ ندانستم و لیک  هیچ توشه ای ندارم 
 تو را که امید زندگي ایست 
زندگي کن  نیکی کن محبت کن 
از انچه که خداوند به تو ارزانی کرده 
تا هیچ حسرت
شکیبایی ورزد خشم نکند و با هر کس که با او تندی کند تندی نکند ولی بگذرد و ندیده گیرد وبیامرزد و حلم ورزد بخاطر برزگ د اشت قران و هرکه قران بدو داده شود و باز گمان کند که بیک تن از مردم بهتر ار انچه او دارد چیزی داده اند انکس بزدگ  دانسته انچه را خدا کوچک شمرده و کوچک دانسته انچه راخداوند برزگ شمرده است  11 حضرت صادق ع فرمود رسولخدا ص فرمود حاملین قران  نمابندگان و سر پرستان اهل بهشتند  و مجتهدان جلو داران اهل بهشتند  پیامبران اقایان اهل بهشتند
 
شب چو در بستم و مست از می ‌نابش کردمماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
 
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا؟گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
 
منزل مردم بیگانه چو شد خانه ی چشمآن قدر گریه نمودم که خرابش کردم
 
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمعآتشی در دلش افکندم و آبش کردم
 
غرق خون بود و نمی م‍رد ز حسرت فرهادخواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
 
دل که خونابه ی غم بود و جگر‌ گوشه ی دردبر سر آتش جور‌ِ تو کبابش کردم
 
زندگي کردن من م‍ردن تدريجي بودآ
تقریبا یک ماه پیش بود که یکى از دوستانم از انگلیس که مدت خیلى طولانى میشناختنش، بعد مدتها بهم زنگ زد. بهم گفت که بابت یکسرى اتفاقات که توضیحش خیلى مفصله! حسابش بسته شده و چون این مسئله رو از ترس خانواده اش پنهان کرده، الان به شدت به پول احتیاج داره. من هم لحظه اى تو اینکار درنگ نکردم و یه مقدار پولى که خودش گفته بود رو ریختم به حسابش. تقریبا سه یا چهار روز بعد، دوباره بهم زنگ زد و گفت پاش شکسته و بیمارستانه و به پول احتیاج داره. با اینکه میدونستم
امام صادق ع فرموداز نشانهای درستی یقین مردمسلمان اینستکه مردم را بوسبله خشم خدا خرسند نکند مانند کسیکه طبق میل مردم بر حلاف حق. فتوای دهد ونهی از منکر نکند و مردم را بر انچه خدا بخود او نداده سرزنش ننماید  مردم را برای  انچه.خدابخود او نداده سرزنش ننماید مردم   را برای انچه بدو ندهند زیرا خدا روزیش نکرده سرزنش نکند زیرا روزی رانه شره و از حریص بیاورد و نه نخواستن ناخواه رد کندو اگر شخصی از شماچنانکه. از مرگ میگریزد از روزیش بگریزد روزیش باو
امام. صادق ع هر بنده ییکه. گرفتا رو درمندیرا ببینید و بگویدحمد حدایییرا که انچه ترا بدان مبتلی ساخت از من.بدان  مبتلی ساخت از من بگردانید و بسبب عافیت مرا بر تو برتری داد بار خدایا مرا از انچه گرفتارش  ساختی بر کنار دار خدااورا بان. بلا گرفتار نسازد 22 وفرمود چون مرد گرفتاری  دیدی خدا بر تو نعمت داده بود  بسلامتی از ان  بگو بار خدایا من مسخره نمیکنم و نمیبالم  بلکه.  ترا نعمتهای بزرگت نسبت بخود میستایم 
"تضمین از شعر فرخی یزدی"
زیر چشمی نگه از پشتِ نقابش کردمدیدم آن حسنِ خداداد و خطابش کردم
آگه از فرقتِ بی حد و حسابش کردم(شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم)
بلبلانی به گلستانِ جهان بود مرااز نواشان غمِ ایام ، عیان بود مرا 
کِی دگر از غمشان تاب و توان بود مرا(دیدی آن ترکِ خطا دشمنِ جان بود مرا
گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم)
گویمت نکته ای ای دوست ز افسانه ی چشمآنکه بنمود تصاحب ز ازل ، لانه ی چشم
آشنا در برِ ما ب
مفضل گوید  بامام صادق عرضکردم کی فاطمه را غسل داد فرمود  امبرالمومنین من این مطلب را از گفته انحضرت بزدگ شمردمو تعجب کردم فرمود  گویا از انچه بتو خبر دادم داتنگ شدی عدضکردم چنین است قربانت فرمود دلتنگ. مباش زبرااو صدیقه معصوم است وچز معصوم است وجز  معصوم نبایداوراعسل دهد. مگر نمبدانی که مریم را  جز عیسی غسل نداد5 امام بافر و امام صاوق علیهما السلام فرمودندچون ان مردم کردند انچه. کردنددر خانه را اتش زدند علی ع را بمسجدبردند. فاطمه ع گریبان ع
 معاویه بن عمار گوید امام صادق ع بمن فرود هرکه قران بخواند او بی نیاز شود و نیازی پس از نیست وگرنه اگر قران بی نیازش نکند هیچ چیز اورا بی نیاز نکند 9. حضرت باقر ع فرمود رسولخدا فرمود ای گروه قران خوانان از خدای عزوجل بپر هیزید در انچه از کتاب خدا بشما. داده  است زیرا که من مسعولم و شما هم. مسعولید من از. رساندن و تبلیغ رسالت  مسعولم و شما  هم  از انچه از قران  وسنت من در بر دارید مسعول هستید
یه لحظه هایی توی زندگي هست، که شبیه هیچ چیزی نیست یه لحظه ها یه وقتایی که همیشه نمی تونی بسازی توی زندگي یه جورایی حسابش و کتابش خیییلی فرق داره
 
فقط اینکه هر چقدر که ادعا کردی منتظر عملت هستن
فقط به اندازه عملت این قطعه های بهشتی زمان بهت میدن
گناه خییییلی توفیق رو ازت می گیره 
خالی شو از گناه  
خدا همیشه هست ماییم که نیستیم  
 
خدایا خیییلی دلم می سوزه که چکار کردم با خودم که پای دلم ایقد لنگه که نمی تونم از رزقی که فراوون می ریزی
چه هیجانی دارم بعد یه سفر طولانی میام. اما امید به دیدنت نیست.
آروم پله ها رو بالا میرم اما همه حواسم به در روبروییه که.
صدای در و تو و لبخندت و بهانه ت.
تو بُهت، سلامت و سئوالتو جواب میدم. در که بسته میشه، تازه به خودم میام.
سلامت، کلامت، نگاهت و گرمای محبتت باز هم دلگرمم کرده. اما خیلی ادامه نداره این حالم؛ انگار بیدار میشه نفس لوامه و همه شیرینی دیدنت برام زهر میشه. بوی گند خیانت اذیتم می کنه. و یادآوری اخم به حق او تنم رو میلرزونه!
سست میشم و
سلام
یه جوک هست با این مضمون که دخترا بعد از امتحان سر رقم اعشار x با هم بحث می‌کنن، درحالی‌که پسرا جوابای پرت به دست آوردن و یکی هم پیدا می‌شه میگه مگه اون نبود؟ :))
البته من از جوک‌های جنسیتی بیزارم ولی امروز که بعد از امتحان هوش مصنوعی برگشتم پیش دوستام و سوتی‌یی که همون موقع فهمیده بودم تو سوال آخر دادم رو تعریف کردم، حس می‌کردم مثل همون دخترا به نظر میام. با این‌حال نمی‌تونستم ناراحت نباشم.
امتحانش به طرز مسخره‌ای ساده‌تر از چی
با خطا خون به دل پاک جنابش کردم
چقدر با طمعِ نفس، عذابش کردم
چشم او شاهد رسوایی من بود ولی
کمتر از دیده ی یک طفل حسابش کردم
سحر و نافله و حال بکایم چه شدند؟!
حال خوش داشتم، از جهل خرابش کردم
نه که دل از منِ رسوا بکند، نه هرگز
او مرا خواند ولی باز جوابش کردم
کاش از دایره ی بندگی اش خط نخورم
سال ها حضرت تَوّاب خطابش کردم
بدم اما به خدا نوکری فاطمه را.
نه به امید ثواب و نه عقابش کردم
نام زیبای علی را ز همان روز ازل
بر روی سینه ی خود کندم و قابش کردم
تو
میدونی زندگي کلا چیز بی رحمیه ، درسته چیزای شاد و خوب هم دارم، آره منم تجربه کردم یه روزایی یه لحظه هایی میخواستم جیغ بزنم و گریه کنم از خوشحالیِ تمام چیزهایی که داشتم و حس های خوبی که داشتم.مثلا روزایی که با بچه ها پا میشدیم میرفتیم کوه و تو اون هوا نفس میکشیدم و از دیدن اون مه ها لذت میبردم و فکر میکردم زندگي چقدر خوبه.روزایی که بارون میزد و ما زیر بارون بستنی می‌خوردیم و خیس میشدیم.صبح هایی که بهم زنگ میزد میگفت اذانه پاشو نماز بخونیم و من م
به نام خدا
این روزا حس درماندگی و تنهایی بیشتر از هر چیزی گلویم را می فشرد.
کاش زمان به عقب بر می گشت و هرگز با مردی که نامش حالا در شناسنامه ام است پای سفره عقد نمی نشستم.
اشتباه بزرگی کردم که جبران شدنی نیست.
مدام در دعای مشلول می گویم یا راد ما قد فات.
 
یعنی ای کسی که انچه را که از دست رفته بر می گردانی. اما نمی دانم این بار چگونه می خواهی نجات دهی این بنده ات را.
  حسن گوید چون ببغداد رسیدم منزلی اجاره کردم و انجا فرود امدم  یکی از وکلا نزد من امد و مقداری جامه و پول  دینار نزد من گذاشت  گفتم اینهاچیست   گفت همین است که میبینی بعد از او دیگری امد و مانند او اموال و پول اورد تا خانه پرشد سپس احمد بن اسحاق هم هر چه نزدش بود   مقدار از روز گذشت  انچه نزدت هست بیاور من هرچه داشتم بر داشتم  ورهسپار شدم در میان رای ی راهزن  با 60 نفر همراهش بودند ولی من از انجا گذشتم  وخدا مرا از شر اونگهداری فرمودتا بسامر
شب مزخرفی داشتم کابوس تمام ترس های زندگيم رو دیدم! این ذهن تب دار لامصب حتی یه دونه شونم جا نذاشته بود .
بدترینش این بود که با ذوق نشسته بودم سر یه کلاس.احساس میکردم که روز اول دانشگاست! یه نگاه که مینداختم قیافه ی بچه ها برام آشنا بود!یه لحظه شک کردم ولی ازونجایی که تو کلاس پسر هم داشتیم با خودم گفتم دانشگاهه! ایول ! قبول شدم! اما.اما یهو در باز شد و معلم شیمی مون آقای "ن" اومد و شروع کرد به درس دادن . خدای من من هنوز پشت کنکورم.این چندمین با
سلام
راستش امروز موضوعی برام پیش اومد که قلبم رو به شدت رنجورند، اومدم اینجا که با کاربرهای خانواده برتر درد دل کنم و راهنمایی بخوام.
دوستی داشتم که جزو دوستان قابل اعتماد و صمیمی حسابش میکردم، اوقات زیادی با هم بودیم و از رازهای مهم من خبر داره، اما امروز متوجه شدم در حضور جمعی از من بدگویی کرده، یه جورایی زیر آب منو زده. اصلا حالم خوب نیست. حس میکنم مورد سوء استفاده قرار گفتم. هیچ حس همراهی و همدلی و دوستی و محبت واقعی نداشته تا به حال. من فک
امام صادق ع فرمود در ظمن  انچه خدای عزوجل بموسی بن عمران وحی کرد  این بود که ا،ی موسی بن عمران مخلوقی که نزدم دوست تر از بنده مومن باشد نیافریدم من اورا مبتلی کنم بانچه برای او خیر است و عافیت دهم بانچه برایش خیر است و عافیت دهم بانچه برایش  خیر است انچه شر اوست از او  بگردانم برای انجه خیر  او است ومن بانچه بنده ام را اصلاح کند داناترم پس باید بر بلایم صبر کند ونعمتهایم را شکر نماید و بقضایم راضی باشد تا اورا در زمره صدیقین نزد خود نویسم زمان
پسر هیز خودش دید میزنع بعد تکست دادع مواظب خودت باش با این تیپ و قیافع ک ساختی واس خودت:|من دنبال .اونیم ک ب این بیشور مرخصی دادع ک بتونع بیاد هربار ک دیدمش ریدع ب اعصابم،هربار حرفای قبلیشو ریپید میکنع.تقصیر خودمع ک ادم حسابش کردم و جوابشو دادمحیف ک بخاطر ماما دس و بالم بستس.وگرنع عزش ی جور دگ پذیرایی میکردم،خودش میدونع ک میدونم ع کجا ضربع بزنم تا دگ نتونع بلن شعتاالان کاری بش نداشتم،ع این ب بعد دارم براش^_^
به نام او
مدتی قبل بود به دیدار اسکلت بانویی هفت هزار ساله رفتم در موزه
بانویی که هفت هزار سال بود چهره بر رخ خاک نهاده و چشم هایش را بسته و چنان آرام  بر بستر سنگی خویش خفته که گویی دخترکی بازیکوش بر رخت خواب پر قوی خود خفته
به کنارش رفتم و به او سلام کردم
راستش را بخواهیم نمیدانستم انچه که او از اداب دیدار اول میداند با انچه که من میدانم چقدر تفاوت دارد
کنارش ایستادم به او خیره شدم قد بلندی داشت بیشتر از 170 سانت
فکر میکنم در هنگامه ی زندگي خوی
عاصم بن حمید گوید با امام صادق ع در باره انچه راجع بدیدن خدا روایت کنند مذاکره میکردم حضرت این خورشید یک هفتادم نور کرسی است  وکرسی یک هفتادم نور عرش و عرش یک هفتادم نور حجاب و حجاب یک هفتادم نورستر اگرانها راستگویند چشم خودرا بهمبن خورشید وقتیکه در ابر نباشد بدوزد  8 حضرت رضا ع فرمود رسولخدا میفرمود چون مرا باسمان بردند جبرییل مرا بجایی رسانید که جبرییل هیچ گاه بانجا گام ننهاده بود سپس از پیش دیده پیغمبر ص پرده  برداشته شدوخدا از نور عظمت
امام صادق ع راجع بقول  خدای  عزوجل ابراهیم نگاهی بستارگان کرد وگفت من بیمارم 88 سوره 37 فرمود ابراهیم  حساب کردو انچه  بحسین ع وارد مبشود از اوضاع کواکب فهمید سپس گفت من بیمارم از انچه بحسین ع وارد میشود امام صادق ع فرمود چون کارحسین چنان شد که شد ااصحاب و جوانهاش گشته شدند وخودش تنها ماند  فرشتگان بسوی خدا شیون وگریه برداشتند  وگفتند یا حسین برگزیده و پسر پیغمبرت چنین رفتار کنند  پس خدا شبح وسایه  حضزت قایم  علیهماسلام را بانها نمود و فرمو
 
خاطره : فوری ۳ بار بگو قوری گل قرمزی
 
خاطره : فوری ۳ بار بگو قوری گل قرمزینخند!اگر تونستی ۵ با پشت سر هم بگی قوری گل قرمزی!یا مثلا بگی ۶ سیخ کباب سیخی ۶ هزار !!دیدی سخته!
……حالا حسابش را بکن ۲-۳ ساعتی بود که توی صحن راه می رفتم و مردم را دعوت می کردم که بیایند کتاب های نمایشگاه را ببینند!چند تا کتاب توی دستم مونده بود. قرار بود این سری کتاب ها که تموم شد، بریم خانه.زائری را نشانه گرفتم، نشستم کنارش و شروع کردم به حرف زدن. دوست داری کتاب بخونی؟بله!
 امام صادق ع فرمود در ظمن انچه خدای عزوجل با موسی ع مناجات فرمود این بود که ای موسی تقرب جویندگان بمن بچیزی مانند پرهیز از محرماتم تقرب نجسته اند همانا من اقامت در بهشتهای جاودان را بانها شریک نسازم یعنی بهشتهای عدن مختص پرهیزگاران از محرماتست  4 امام صادق ع فرمود سحت تر چیزیکه خدا بر خلقش واجب ساخته ذکربسیار خداست  ومقصودم گفتن سبحان الله والحمد لله و لا اله الا الله و ا لله اکبر نبست اگر چه این هم از جمله ذکر است بلکه مقصود یاد اوردن خداست
ابو بصیر  گوید  از حضرت صادق ع  پرسیدم معنای.اینکه همه  صلواتم را بری شما قرار دهم چیست فرمود یعنی پیغمبرص را  مقدمه و جلو هر حاجتی قرار میدهد و از خدای عزوجل  چیزی در خواست ک تکتد تا بنام پیغمبر ص ابتدای کند و صلوات بر او فرستد سپس حاجات  خودرا  از خدا در خواست کند شرح  فیض ره ر شرح خویث 3 گوبد  مقصوداز صلوه معنای لغوی ان انست که دعا باشد معنای گفتار ان مرد به پیغمبر  اینست که هرگاه بدر گاه  خداوند در بار حاجتی  دعا میکنم  اول  بشما  دعا  می
آخرین پرنده را هم رها کردماما هنوز غمگینمچیزى در این قفس خالى است که آزاد نمى شود
+ گروس عبدالملکیان
+ توضیح عنوان: فروغ فرخزاد می گوید: "پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردني است"
+ از این به بعد به جای غر زدن، شعر می نویسم! ^_^ نظرات پستهایی که فقط شعرند بسته است؛ چون انتظار هیچ بازخوردی ندارم. فقط می خواهم با نوشتن خودم را رها کنم.  نظرات پستهای قبلی باز است.
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
 
با خطا خون به دل پاک جنابش کردم
چقدر با طمعِ نفس، عذابش کردم
 
چشم او شاهد رسوایی من بود ولی
کمتر از دیده ی یک طفل حسابش کردم
 
سحر و نافله و حال بکایم چه شدند؟!
حال خوش داشتم، از جهل خرابش کردم
 
نه که دل از منِ رسوا بکند، نه هرگز
او مرا خواند ولی باز جوابش کردم 
 
نام زیبای علی را ز همان روز ازل
بر روی سینه ی خود کندم و قابش کردم
 
تا حرم رفتم و در صحن نجف، حیدر را
پدر و حضرت رزاق خطابش کردم
 
کربلا هر شب ج
وقتی که تاریخ انقضای کارت بانکیم رو دیدم، تعجب کردم.
سال 1400.
به خیلی چیزا فکر کردم.
به اینکه نوه هام، تو محاسبه سن مادربزرگشون کمی دچار مشکل میشن و به راحتی نمی تونن حسابش کنن. به اینکه عه چه بانمک چه عدد خوشگلیه! به اینکه عه حالا باید تو خریدهای اینترنتیم، به جای سال؛ بنویسم 00 !! به خیلی چیزا فکر کردم. اما مهم ترینش این بود که من در سال 1400 تو چه حالی ام؟ دارم چیکار میکنم؟ رضایت نسبی از زندگي رو پیدا کردم؟ به چیزی که می خواستم رسیدم؟
کمی از فکر کرد
همه ی نوشته هام رو پیش نویس کردم. همه چیز چه خوب چه بد گذشته و من تمامش رو توی گذاشته جا میذارم و درس هایی که ازش گرفتم رو تو قلب و ذهنم نگهداری میکنم.
شاید بگید خیلی دیوونه م اما خوب شد که امسال نشد و دوباره قراره یه سال دیگه هم تلاش کنم . 
خوشحالم بابت درسایی که گرفتم و قراره بگیرم.
خوشحالم از اینکه فهمیدم برای خانواده م خیلی مهمم فارغ از نتیجه.
دلم آشوبه بابت وقت های از دست رفته و کم کاریام اما هرچه زودتر تلاش میکنم احیا بشم . الان وقت این کار ها
و مبادا با انکسقطع رحم کند رفاقت کنی که من اودا در سه جای قران ملعون  یافتم یکجا خدای عزوحجل فرمایید پس ایاامید واربدکه هرگاه بسرپرستی کاری گمارده شوید فساد در زمین نکنید وقطع رحم کنیم ایشانند که خداوند لعنتشان کرده پس  کرشان  کرد و کور ساخت  دیدگانشان را سوره محمد ص ایه 2 سوره 23 و نبز در جای دیگر فرماید وانانکه بشکنند پیمان خدارا پس از بستن ان و میبرند  انچه را که خدا فرموده پیوند  شود  و فساد کنند در زمین انها را است لعنت و برای ایشان است ب
من فندق ۲۰ سال دارم!
در جست و جوی راه جدید 
به قول دختر فرانسوی ام just trying to find the way
میدانی!من طی این بیست سال؛نجنگیده ام برای انچه لایقش بودم؛برای چیزهای کم اهمیتی زمان گذاشته ام ؛گاهی هم خوب عمل کردم گاهی هم بد.و در کل راضی نبودم
الان در حالی که این بلاگ رو ساختم که میدانستم باید ثبت کنم باید حالا همین روزی که تصمیم گرفتم زندگي ام را با چنگ و دندان حفظ کنم باید ثبت کنم این تلاش فندق رو
باید تغییر این دختر بچه ۲۰ ساله رو مکتوب کنم
شاید که
بااو در خلوت مباحثه کرداو مهربانی نما پس انکه با حسین اشکیب گفتگو کردم گفت کسی را که نو در جستجویش.هستی همان پیغمبر یستکه اینها معرفی کردند ولی موصوع جانشینی چنانکه اینها معرفی کردند نیست این  نیست این پیغمبر نامش محمد ابن عبدالله بن  عبدالمطلب است ووصی و جانشین او علی بن ابیطالب بن عبدالمطلب شوهر فاطمه دختر محمد و پدر حسن وحسین نوادگان  محمد میباشند غانم ابو سعید گوید الله اکبر  اینست کسی که من در جستجویش هستم  سپس بسوی داودبن عباس باز گ
فردی از درد زیاد خواب به چشم نداشت. او برای مداوای چشم انواع قرص و دارو ها را استفاده کرد اما چشم دردش خوب نشد . به راهبی شناخته شده و مقدس  مراجعه کرد . راهب به او گفت تو باید برای مدتی به هیچ رنگی جز رنگ سبز نگاه نکنی  او پس از بازگشت از نزد راهب به تمامی مستخدمان خود دستور داد بشکه هایی سبز رنگ بخرند و هر انچه در اطراف و خانه ی اوهست همه رو سبز رنگ کنند . 
پس از مدتی رنگ ماشین خانه لباس و هر انچه به چشم می خورد را سبز رنگ کرد . چشم درد او به مرور تس

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها