نتایج جستجو برای عبارت :

زبونم تلخ حرفام شیرین

دانلود آهنگ بهراد شهریاری مخاطب حرفام | کیفیت عالی
هم اکنون با صدای بسیار زیبای و ترانه زیبای مخاطب حرفام بهراد شهریاری از جاز موزیک
Exclusive Song: Behrad Shahriari | Mokhatabe Harfam With Text And Direct Links In jazzMusic.blog.ir
متن آهنگ بهراد شهریاری مخاطب حرفام 
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
دوشیزه محترمه عروس خانمآیا به بنده وکالت میدهید ♬♫شما را با مهریه یک جلد کلام الله ♬♫زندگیم یعنی میشه یه روزی ♬♫واسه همیشه ماله هم بشیمتا ابد دستات ماله خوده خودم بشهیه کار کن ببینمت همیشه
سلام
من چند روزه که گاه و بیگاه پستهای دوستامو درباره سقوط هواپیما میخونم. بعضی از دوستامونم سکوت مطلق کردن. راستش چند روزه دوست دارم باهاتون حرف بزنم در این رابطه. اولش قصد داشتم کامنت بدم. ولی هم کامنتم طولانی میشد و هم با چندین نفر مختلف حرفای یکسان دارم. بخاطر همین تصمیم گرفتم پستش کنم. و امیدوارم حرفام خوب منتقل بشه.
یه کم میترسم جوری حرف بزنم که مراعات مخاطبم نشه. یه مقدار بیشتری نگرانم که حرفام جنبه نصیحت گونه پیدا کنه. و عمده نگرانیم ا
داشت برام تفاوت بین راتلج و کاپلستون رو توضیح می‌داد و این که کدوم‌اش رو باید بیاره برام پایین. من می‌دونستم که راتلج می‌خوام - اما راتلج توی دهنم نمی‌چرخید زبونم گرفته بود. پس همین جوری در حالی که زور می‌زدم حرف بزنم وسط ماجرا موندم. و کتابدار هم نمی‌دونست چی کار بکنه.
خب، من خوب می‌دونم اون مادر‌های بالای بالا تاریخ فلسفه راتلج‌ان، و اون یکی مادر‌های طبقه پایین تاریخ فلسفه کاپلستون - وقتی زبونم می‌گیره عصبی می‌شم. راه افتاد
 
+هانی یه سوال میپرسم جدی هاا
@چه سوالی؟ 
+اگه من یروز حافظمو از دست بدم چیکار میکنی؟
@ هیچ کار
+مرسی
@خاطراتتو برات تعریف میکنم
+خب
@همونا دیگه بقیش با خودته
+خخخخ آفرین با احساس
@ تو چیکار میکنی؟ 
+نمیگم
@وااا پ چیکار میکنی؟ اونوقت من وقتی میبینمت میگم این کیه پ
+نمیگم 
@
+خیلی خری هانی احساساتت در این حده قراره نشناسمتاا
@خب منم سعی میکنم بشناسی
+نمیشه که 
@خب چه میدونم. خودت چیکار میکنی؟ 
+اگه یه روزی اینجوری بشه،(زبونم لال) کاری که میخوام بش
ازش خواستم به حرفام گوش بده. مدام حرف میزد. با صدای بلند حرف میزد.ازش خواستم به حرفام گوش بده. مدام سرم داد می کشید.
+بس کن
ازش خواستم ادامه نده. خواستم که تموم شه. خواستم که بگم کم اوردم.
چشمامو دوختم به چشماش
اروم که شدم گفتم: بس کن. دیگه ادامه نده. از ادامه دادن خسته ام. 
به من گوش بده. من از هم پاشیدم. من خاکستر وجودمو تو دریای زندگیم ریختم
از من فقط چند قطره اشک مونده که با هر بار داد زدنت از چشمام میریزه
بس کن. این حجم از نفهمیدن هاتو. این ندیدن ه
داداش از قبل یه سالگی‌اش دندون درآورد، آبجی قبل از چهار دست و پا راه رفتن رو یاد گرفت؛ و من؟ از نه ماهگی به حرف اومدم. می‌گن که خیلی شيرين زبون بودم و پر حرف، تا این که یه روز ترس از گربه زبونم رو بند آورد و لکنت زبون گرفتم. بالا و پایین داشته در تمام این سال‌ها، و من؟ نه. بالا پایین نداشتم.
 سلام به هرکی حرفام رو خوند:) یک کوچولو دیر امدم .
یسری ادما هستن واقعا نیاز به روان درمانگر دارن روان کاوه یا هرچیز دیگه ای که هست آخه چرا تا کی میخوان این اخلاقاشونو تو خودشون نگه دارن .
دلم میخواست حرفام رو بزنم باهاشون خیلیییی محترمانه و مودبانه ولی متاسفانه وقتی حرفای من با اون همه ارزشی که داره یکی ک شعورشم پایینه بیاد سرت بخاطرش داد بزنه قطعا ک نتیجه خوبی نمیده و ارزشی نداره خودمو خراب کنم .
سختی کشیدن در گرو موفقیت می ارزه تو بدترین
وسط کوهستان، توی طوفان توقع
نداری که هوا بهاری باشه و یه باد ملایم بزنه پشت پلکات؟! دارم یخ میزدم. حین
اینکه سریع نوشته ها رو باید جمع و جور کنم. الان ورد زبونم فقط حرف مامانه نمیشه
دیگه زور نزن » البته چطور ممکنه یه چیزی رو یاد بگیرم ولی به یاد ندارمش.
همونطوری که زبونم مقاومت میکرد تو ذهنم این میگذشت که همیشه از بچگی بهم میگفتن
همیشه یکم تلاش بیشتر کارو به نتیجه میرسونه. البته من خیلی به حرفشون گوش نمیکردم؛
فقط وقتایی که مجبور بودم. البته ک
اعتماد زیادی به خودتون نداشته باشینگاهی کمی مکث کنین
به جای مرور و آنالیز رفتار این و اون کمی سرتونو به زندگیِ خودتون گرم کنین
کمی به افکار خودتون فکر کنین
کمی به حرفاتون فکر کنین
بعد به رفتاراتون فکر کنین
بعد افکار،حرفا و رفتاراتونو کنار هم بزارین
شاید با این کار بتونین جلوی خیلی از اتفاقات بدو بگیریم
.
سالها بود که هیچ وفت به خودم شک نکرده بودم
همیشه فکر میکردم
حرفام متناسب با افکارمه و اعمالم متناسب با حرفام
و چقدر درد داشت وقتی فه
♪♬♬♪همه دنیام تویی دلیله بودنم تویی♪♬♬♪
♪♬♬♪احساسی که به تو دارم اینروزا واسم شده همه دنیا تو باشی پیشه من همه چی خوبه♪♬♬♪
♪♬♬♪تو هستی دلم آرومه آرومه بدونه تو نمیتونه نباشی میشه دیوونه هوامو داشته باش هواتو دارم♪♬♬♪
♪♬♬♪همه دنیام تویی عشقمو رویام تویی دلیله بودنم تویی تو حرفام تویی♪♬♬♪
♪♬♬♪آرزوهام تویی درمونه دردام تویی اون که می مونه منو نمیذاره تنهام تویی♪♬♬♪
♪♬♬♪تنهات نمیذارم من کم نمیارم تا آخرش پاتم هوامو
هنوز نمیدونم این وبلاگ رو نگه میدارم یا فقط یک هوس لحظه ای برای نوشتنه، اولش فکر کردم حالا که بیشتر وقتا با حرفام خسته ت میکنم، اینجا بنویسم، اینجوری هم انگار باهات حرف زدم هم نزدم!
بعد فکردم شاید اگر چیز خوب و کاملی دربیاد آدرسش رو برات بنویسم که اضافه کنی به وصیت نامه م، شاید وقتی مردم بخای حرفام رو بالاخره بشنوی. هرچند بعیده!
این روزها بنده خوبی نیستم.
به هیچ کدوم از حرفام عمل نکردم.
ولی تو خیلی بیشتر از اون چیزی که می خواستم رو بهم دادی.
خدایا، برم گردان به سمت خودت.
دوست دارم خالصانه عبادتت کنم.
می خواهم عطر شيرين ماه رجب رااستشمام کنم، 
و طعم دلنشین شکوفا شدن را.
بار الهی.
می خوانمت، پس دعوتم کن.
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ(آیه 200 سوره آل عمران)
 
یادداشت های تشکیلاتی یک حبه قند!
️ قسمت اول
سلام! من یک حبه قند هستم!
✴️لطفا این شماره را تا آخر بخوانید✴️
سلام به تمام رفقایی که وقت ارزشمندشون رو میگذارن و به درد دل تک تک مولکول های سازنده یک حبه قنده تنها گوش میدن. درد دلی که بس که طولانی و غریبه باید تو چند تا پیام براتون بگم تا هم هم
حالمو میپرسین.خیلی خوبم:)ازون خوبایی که راه میرم غذا میخورم میخندم نفس میکشم سکوت میکنم.فقط واسه اینکه نمیدونم چی باید بگم.من کنار محدثه خوشحالم!هرچقدر کم.هرچقدر کوتاه.نمیخواین خوشحال بمونم؟خیلی حالم خوبه.اصلا هم مهم نیست تو خونه یه آدم اضافه ام.واسه غذایی که بهم میدن و جای خوابمم سرم منت میذارن.که حتی نمیذارن برم کار کنم خودم خرج خودمو بدم تا نکنه خدای نکرده از زیر منتشون دربیام و دیگه نتونن شکنجم بدن و با گفتن اینکه شهریه ی دانشگ
چشم که رو هم میزارم وچشمام که باز و بسته میشه تصویر شهید حاج قاسم سلیمانی میاد جلو چشمام انگار همه جا هست حتی تو نماز هم میبینمش الان رو تختخواب دراز کشیده بودم مزه ی یه غذای خوشمزه اومد رو زبونم توجه که کردم دیدم حاج قاسم داره مثل نوجوانان تازه کار میخنده و انگار همچین غذایی دارن بهش میدن این غذا هم بیف استراگانف هست که مامانم از توی رفاه برام میخرید و لیمو میزدم بهش و چه لذتی داشت خوردنش خعلی کیف میداد الان تو رختخواب مزه ش اومد زیر زبونم و
اینقده از پستای اخیرم زدم که نمیدونم ایا میشه جبرانشون کرد یا نه از قرارام و حرفام با ا.م و اتفاقایی که افتاده و بیدار شدن از خواب غفلت،از ف.ح خیلی دلخورم خیلی خیلی خیلی،وقتی به کاراش فکر کردم غمم گرفت دلم شکست،من اشتباه های زیادی توی انتخاب دوست کردم.یه چندتا کتاب خریدم بعدا براتون میگم.
نمیخوام بگم چیشده و چرا دارم این حرفارو میزنم،دیدین امسال هم نتونستم برم نمایشگاه کتاب تهران؟،دنبال کارم،نمیخوام بشینم تو خونه و الکی الکی وقتم تلف شه،ف
اوایل که از کهیرهایی که میزدم و خارش های وحشتناکم خسته شده بودم. 
که فهمیدم عوارض داروهامِ و طبیعیه
بعد از مدتی معده درد گرفتم دکتر گفت مهم نیست عوارض داروِ 
سر درد های وحشتناکی میگیرم دکتر میگه عوارض داروِ
داروهات و قطع نکن
یکی دو ماهی هست مفصلام کلا درگیرن
که فهمیدم اینم از عوارض داروِ!!!
به دکتر میگم این داروها فایده ای هم دارن؟
درمان میکنن بیماریم و؟ 
با قاطعیت گفت نه!!!!!
این دارو پیشگیری میکنه از سرطان!!!!
همه درد و مرض هارو بگیرم تا شااای
۱. Bonding time [سالگرد تاریخی] [مرسی که تو همه بالا پایینای زندگی پیشمی ♥]
۲. فیلم سه بیگانه رو دیدیم [خنده دار و خوب بود یکم اب بندی بود ولی تیکه هایی ک ب وضع کشور مینداخ خیلی خوب بود]
۳. امروز خدا یه لطف بزرگ به ما کرد و زبونم از شکرش قاصره مرسی که هوای همه بنده هاتو داری خدای مهربونم ♥
دلم دوتا گوش شنوا میخواد بدون قضاوت شدن
کسی حرفام و بشنوه و سکوت کنه
یکی مثل خانم دکتر 
حیف که سرش خیلی شلوغه و هربار زنگ میزنم وقت مشاوره بگیرم برای دوماه بعد وقت میدن وقتی که دیگه حرفی برای گفتن ندارم.
حرفام همه بغض شده تو گلوم.
دلم میخواد برم تو بلندی فریاد بزنم.
دوست دارم داد بزنم بگم 
خدا منووووووووووووو ببین این زندگی رویای من نیست
ببین جوونیم چطور داره به باد میره
ببین شب و روزام درگیر دوا و دکتر و دارو شده
ببین دارم با مردی زندگی
دختر که باشی این‌گونه‌ای.
گاهی میان بلبشوهای هجده‌ سالگی‌ات دلت می‌خواهد مادر باشی.
کنکوری که باشی این‌گونه‌ای.
گاهی وقتا دلت می‌خواد سرتو بکوبی توی دیوار.
 
پ‌.ن: نتایج اعلام شد. کی قدرت اینو داره که از زیر زبونم حرف بکشه؟! :دی
سخت داره می گذره . خیلی سخت .فشار زیادی رومه , کلی هوم ورک و پروژه . تنهام . هنوزم ارتباطم اصلا خوب نیست بابچه های دانشگاه .
دلم میخواد اونو ببینم , هرچند فکر می کنم اون مشتاق نیست مثل من. 
از این نوشته های آخر روی وبلاگم بدم میاد . کاش وقت کنم یکذره رو حرفام فکر کنم و بعد بنویسمشون
دیروز رفتم هایپر طبقه پایین پالادیوم
دوتا از فروشنده ها روبروی هم ایستاده بودن  یکیشون به اون یکی گفت راستی اون میوه های صورتی چیه اون ور؟ اون یکی اهسته گفت چه فرقی میکنه، ما که نمیخریم. 
و من در حالیکه چرخم پر از اناناس و نارگیل بود از کنارشون رد شدم.
صبحی که از خونه زدم بیرون، باد لای شاخه های درختا پیچید، بعد اومد ونشست رو صورت من. یه لحظه نمی‌دونم چی شد . یه شعف درونی توی وجودم پیچید. بعد از دهنم زد بیرون و نشست رو لب هام. یه لحظه ی بعدش زبونم چرخید به " خدایا شکرت به خاطر زندگی " 
 
خیلی دلم میخواد حرف بزنم ولی نمیدونم از کدوم شروع کنم بگم . از بس هی نشد بیام، حجم زیادی حرف تو دلم مونده که نمیدونم چطور بنویسمش. 
دلم یه حرف زدن عمیق میخواد خیلی عمییییییق ولی زبونم باز نمیشه سکوت پیشه کردم انگار. 
کاش بتونم زبونمو بگردونم حداقل فردا بیام تایپ کنم حرف بزنم. دلم گرفته :(
امروزی که تموم شد روز عجیبی بود. 
من جیمینا رو به همه ترجیح دادم و با اون بودم. به جاش اون مواظبم بود و بهم قدرت داد. بغلم کرد و چون بهش گفته بودم دستامو ول نکن، دستامو ول نمی کرد. با من میگفت و می خندید. به حرفام گوش می داد. نمیذاشت گریه کنم. نمیذاشت تو فکر بد غرق شم. نمیدونم دوستش دارم بذارید بیشتر از این چیزی ننویسم 
چون میدونم بعدا حرفم نمیاد اینجا میگمبی اعتناییت جواب داد.پیش خودم گفتم چرا به کسی اهمیت بدم که حتی کوچیک ترین ارزشی برام قائل نیست.ددی!تو از راه غرورم وارد شدی.راهی که صددرصد جواب میدادمنم فرض میکنم میخواستی تولتو پیش خودت نگه داری به هر قیمتیولی دد.دردی که کشیدم شاید از زبونم و ذهنم پاک شه ولی یه جایی توی مارپیچ زمان ثبت شده.این غرور لعنتی چیه که شده نقطه ضعفم:)
قربون صدقه های جدید ومتفاوت 
من همون قربونت وفدات و مرسی عزیزم مرسی عشقم رو بلدم تازه استفاده کردنی ی جوری میشم انگار خودمو لوس کرده باشم:/ 
ولی خیلی دوس دارم یادبگیرم میخونم گاهی کامنتارو ب این جهت ولی با خودم میگم ویییششش تو اینارو بگی خیلی لوس طوره که :))) اداس همش که ! ولی خوش زبونیه و من عاشق ادمای خوش زبونم!!!
یک بار نشستم با خودم فکر کردم چرا کلمات تو ذهنم وقتی نظم میگیرن با همون نظم رو زبونم نمیچرخن !! با بدتر از اون وقتیه که یه منظوری تو ذهنم شکل میگیره و بعد جوری بیانش میکنم که وسط حرفام می فهمم اصلن اونجوری که منظورم بوده رو بیان نکردم ! چقد حس بدی داره .یک بار میخواستم به یه نفر یه فکر و احساسی که دربارش داشتم رو بگم . اگه فرض کنیم فکر و حس من مجموعه ی X رو تشکیل بدن و قراره با یه تابع F روی این مجموعه یه سری عملیات انجام بشه و خروجی Y رو رو زبونم بیار
یک بار نشستم با خودم فکر کردم چرا کلمات تو ذهنم وقتی نظم میگیرن با همون نظم رو زبونم نمیچرخن !! با بدتر از اون وقتیه که یه منظوری تو ذهنم شکل میگیره و بعد جوری بیانش میکنم که وسط حرفام می فهمم اصلن اونجوری که منظورم بوده رو بیان نکردم ! چقد حس بدی داره .یک بار میخواستم به یه نفر یه فکر و احساسی که دربارش داشتم رو بگم . اگه فرض کنیم فکر و حس من مجموعه ی X رو تشکیل بدن و قراره با یه تابع F روی این مجموعه یه سری عملیات انجام بشه و خروجی Y رو رو زبونم بیار
دلم می خواهد حرف بزنم ولی حرفام تکراریه .
امروز بیست روز شعبه اقای ف تمام شد .یه فکرایی گاهی تو ذهن ام میاد که از خودم ناامید میشم
من صبور بودم یا نبودم به هرحال دوست داشتم صبور باشم ولی الان سرریز شده ام .یه مسیر طولانی راه رفتم والکی مغازه ها را نگاه کردم که حواسم پرت شه اما نشد .
این ترم فکر کنم تو کلاس رکورد تپق زدن رو شکستم
کلماتی که فکر میکردم خیلی ساده س یهو تو زبونم نمی چرخید
بعضی کلمات هم وقتی کنار هم قرار می گیرند تلفظشون سخت میشه
لامصب در دسترسش» که پدر منو در آورد رسما
فکر کنم نیمی از تپق هام سر این کلمه بود
و نمیفهمم چرا این همه پرکاربرد شده بود
عرض کنم خدمتتون
که آخرین سوتیم که برای خودش شاهکاری بود برمیگرده به همین پریروز: می سقفه به چسب!!!
 
لازمه بگم وقتی سوتی میدم خودم اولین نفر میزنم زیر خنده؟؟ :))
من همیشه دوست داشتم بنویسم! دوست داشتم خیلی خیلی بنویسم! از همه‌ی چیزایی که توی سرم می‌گذره :دیشاید همیشه نوشتن چیزی بوده که حالم رو بهتر می‌کرده. یعنی بدترین حال‌ها رو هم که داشتم همین که می‌نشستم یه گوشه و شروع می‌کردم به نوشتن به تنهایی حالم رو خوب می‌کرد. حتی اگه خیلی کم.گاهی از حال و احوالم نوشتم، گاهی برای آدم‌های مختلف نوشتم، گاهی از تصوراتم راجع به خدا، گاهی هم راجع به زندگی یا جامعه و این‌ها (البته خیلی کم!).بعد خب جاهای مختلف هی
چرا ماهیت عده ای از افراد اینه که حتما باید فاجعه ای اتفاق بیفته تا به فکر ایمنی و محکم کاری بیفتن؟ حتما باید ۱۰ نفر خونشون ریخته بشه که تازه یادشون بیفته که ااااا؟!!! اتوبوس از رده خارج بودا!!! از رده خارج بودا!!! ای بابا. حالا بچه ی خودم که جلوی سواحل قناری داره پرسه می زنه یه وقت آفتاب سوخته نشه! 
درد و درد و درد. تسلیت هم به زبونم نمیاد.
کم کم دارم عادت میکنم به لیلا ،به دغدغه هاش، حساسیتاش، احساستش 
تنها چیزی که الان یکم فقط یه قدم میتونه عقبم نگه داره اینکه
آیا اونم همینقدر حوصله خرج میکنه پایه حرفام؟
نمیدونم ، این یه نکته رو میزارم تو یه گوشه ذهنم و بقول خودم منتظر نتیجه میمونم
میتونه تبدیل به یه دوست خوب بشه خوبه خوب
سلام به همه عزیزان امیدوارم روزتون به خیر و پر ازشادی باشه

من هروقت با خدا درددل می کنم قرآن رو میذارم کنارم و آخر حرفام قرآن رو باز می کنم و حرف خدا رو می خونم؛ حرف هایی که کاملا مربوطه به حال و هوای من در اون لحظه. و در پایان وقتی قرآن رو میبندم اون رو روی قلبم میذارم و کلی انرژی می گیرم.
ادامه مطلب
مشکلم این هست که وقتی صحبت میکنم حرف های بدی میزنم که طرف مقابل رنجیده میشه. دلش میشکنه و یا همیشه حرفم توی ذهنش میمونه، یعنی رنجیدگی خاطر براش میاره و خوب خیلی اذیت میشن .
به من میگن خیلی غر میزنی و واقعا گاهی زبونم تلخه.، همیشه من شروع کننده نیستم ولی به حرف زدن ادامه میدم و بعد .
راستش برای بقیه احترام زیادی قائل نمیشم و این آزار دهنده ست، خواهر بزرگترم خیلی در حقم خوبی کرده، یعنی ۱۰۰ برابر بقیه خواهرها، یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید، یه
از وقتی فهمیدم بعضی از رفتار های خودم چه‌قدر فیک و "دور از من" ان، و بعضی حرفام چه‌قدر پرت و بی‌حسابن یا چیزی که می‌خوام بگم نیستن، و از وقتی فهمیدم من هم بعضی نت‌ها رو اشتباه می‌خونم، من هم بعضی وقتا نمی‌فهمم، و من هم شبیه فیدی که تو فضای مجازی از خودم منتشر می‌کنم نیستم، خیلی کمتر از آدم‌ها بدم اومد؛ خیلی کمتر محکوم کردم، و خیلی بیشتر درک کردم!
و الان دیگه به این راحتیا راجع به کسی تو ذهنم نمی‌گم: "!not my type"
و از کسی متنفر نیستم! حتی حدودن م
روزهای مجردی ؛ روزهایی که دختر خانه بودم!
ماه رمضون ها مامان سحری آماده می کرد ؛ سفره می انداخت ؛ چای دم میکرد و ما رو صدا میزد 
و ما بدون هیچ زحمتی سحری میخوردیم .
چه سحرهای دل انگیزی بودن که همیشه لذتش زیر زبونم مونده.
اما همون قدر که از سحرهای مجردی لذت بردم ؛ از این روزها هم پر از شورم.
همین که زودتر بیدار شی ؛ تی وی رو روشن کنی و با آرامش سفره بیندازی و مرد خونه رو بیدار کنی .
و غذا رو همراه با دعای سحر نوش جان کنی.
لذتی بهتر از این پیدا میشود آی

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها