نتایج جستجو برای عبارت :

روحت هم خبردار نمیشه

متن آهنگ مرتضی اشرفی به نام دارم واست
یه شبه شدم بد عالم واست اینجوری که نمیمونه دارم واست
یه شبه داری میری و تنها میشم تو که منو دوسم داشتی تا دیشب
عشق یکی دیگه شدی من دق کردم تو خیالم دیگه تورو عاشق کردم
ولی حالا رفتی و تنها موندم چی میکشم از این دل واموندم
دلت از هر کی پر بود سر من خالی کردی خبردار شدی باختم خوشحالی کردی
باهات بد نبودم دروغ بلد نبودم ببین مشکل من اینه که تو بر نمیگردی
دلت از هر کی پر بود سر من خالی کردی خبردار شدی باختم خوشحال
 
باید به دهان تو رجوع کردلبخندت را بوسیدپنجره ی روحت راآنجا که خواب از سر خیالم پراندآنجا که بوسه غرق بود در ابدیت
 
بگو چندبار می توان عاشق یک لبخند شد؟می توان غنچه ای را چیدباز در حسرت دیدنش جان داد؟
 
لبخندت را می بوسمآنجا که هنوز عشق در اتفاق می افتدحالا آغشته ام کن به روحتیا با من دهانم را شریک شو.
 
"مهسا رهنما"
 
پ.ن1:
اخم هایت را که باز کنی
تازه شاعرانگی ام گل می کند.
 
"امیر ارسلان کاویانی"
 
پ.ن2:
سال بد رفت و من زنده شدمتو لبخندی زدی و من
واسه مراسمت نتونستم بیام. دوست دارم بدونم روحت الان کجاست. دیدن لست سین تلگرامت که دیگه آنلاین نمی‌شه و عکس پروفایلت که تا ابد اون کودک خالص و مهربون میمونه اذیتم می‌کنه. یادم میاد اون روز رو که همه های بودیم و داشتیم در مورد تشییع جنازت حرف می‌زدیم. در مورد پرواز روحت از بالای سرمون و فحش‌هایی که به آدما میدی. چه دنیای ستمگری. کی فکرشو میکرد بعد از یک سال تو دقیقا همون طوری که خواستی بمیری و هیچ کدوم از ما تو مراسمت نباشیم که های کنیم و برات
نمی دانم از کی به جای واژه‌ی ناخوشایند مجبرای شما عبارت جانباز اعصاب و روان مرسوم شد نوع خاصی از جانبازی که به جای قطعه‌ای از جسم،تکه‌ای از روحت را گذاشته‌ای وسط سال‌های جنگ،بین هم‌سنگرهایت.معنویت آن بچه‌ها را دوست داشته‌ای و هوای این روزهای دنیا دارد خفه‌ات می کند یا دلتنگشانی برای همین هر چند وقت یکبار میروی سراغ تکه‌ی گم شده روحت و مرور می‌کنی خاطره‌ی پر پر شدنشان میان توپ و تانک و خمپاره را.
گاهی روحت در تنت سنگینی می کند و ه
نمی دانم از کی به جای واژه‌ی ناخوشایند مجبرای شما عبارت جانباز اعصاب و روان مرسوم شد نوع خاصی از جانبازی که به جای قطعه‌ای از جسم،تکه‌ای از روحت را گذاشته‌ای وسط سال‌های جنگ،بین هم‌سنگرهایت.معنویت آن بچه‌ها را دوست داشته‌ای و هوای این روزهای دنیا دارد خفه‌ات می کند یا دلتنگشانی برای همین هر چند وقت یکبار میروی سراغ تکه‌ی گم شده روحت و مرور می‌کنی خاطره‌ی پر پر شدنشان میان توپ و تانک و خمپاره را.
گاهی روحت در تنت سنگینی می کند و ه
هو
برای آن که سِیر [برزخ] برای سالک پیش بیاید عظمت روح شرط است. اگر روحت عظمت پیدا کرد بر تو حقایقی کشف می شود و مشاهدهٔ روح پیدا می کنید ، گدایی درِ خانهٔ حق عظمت روح هاست پس عظمت پیدا کنید تا روحت [پس از مرگ] محتاج و گرفتار نشود ، به شریعت محمدی و طریقت علوی عمل کنید تا مشاهدهٔ روح پیش آید. روح تو وقتی پر و بال پیدا می کند که تزکیه ای در کار باشد ، یک کمی حرکت کنید تا حقیقت خودتان را دریافت کنید. چرا نیروی وجود خودتان را درک نمی کنید؟ آفریده شده ای
هو
برای آن که سِیر [برزخ] برای سالک پیش بیاید عظمت روح شرط است. اگر روحت عظمت پیدا کرد بر تو حقایقی کشف می شود و مشاهدهٔ روح پیدا می کنید ، گدایی درِ خانهٔ حق عظمت روح هاست پس عظمت پیدا کنید تا روحت [پس از مرگ] محتاج و گرفتار نشود ، به شریعت محمدی و طریقت علوی عمل کنید تا مشاهدهٔ روح پیش آید. روح تو وقتی پر و بال پیدا می کند که تزکیه ای در کار باشد ، یک کمی حرکت کنید تا حقیقت خودتان را دریافت کنید. چرا نیروی وجود خودتان را درک نمی کنید؟ آفریده شده ای
مردم میگن شخصیت هر آدمی تغییرناپذیره ولی اغلب این نقابه که بدون تغییر باقی می‌ مونه و نه شخصیت، و در زیر این نقاب غیرقابل تغییر موجودی هست که دیوانه‌ وار در حال تکامله و به شکل غیرقابل کنترلی ماهیتش تغییر می‌ کنه. ببین چی بهت میگم، راسخ‌ ترین آدمی که می‌ شناسی به احتمال قوی با تو کاملا بیگانه‌ ست و همین‌ طور ازش بال و شاخه و چشم سوم رشد می‌ کنه. ممکنه ده سال توی اتاق اداره کنارش بشینی و تمام این جوانه زدن‌ ها بغل گوشت اتفاق بیفته و روحت هم
هرگز به کمتر از بهترین قانع نشو ، معمولی را از دایره انتخابت حذف کن و آرزوهایت را با قدرت باور کن.
▪️آنگاه که ذهنت می گوید تو شرایط آن ازدواج عالی را نداری روحت میگوید توجه نکن خداوند بهترین همسر مورد علاقه ات را برایت کنار گذاشته است تنها کافیست باورش کنی.
▪️آنگاه که ذهنت میگوید تو لایق داشتن شغل رویاهایت نیستی، روحت می گوید ایمان داشته باش، خداوند بهترین شغلی که دوست داری را برایت کنار گذاشته است تنها کافیست باورش کنی.
▪️آنگاه که ذهنت م
من همانم که در شب
روحت را در خواب به تمامی بازمی‌ستانم
تا به آن آرامش دهم
و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی‌انگیزانم
و تا مرگت که به سویم بازگردی
به این کار ادامه می‌دهم
(انعام۶۰)

+چه خبره عامووو؟5 نفر خاموش؟
آدم میترسه:/
راستی، میدونی روزی چیــه؟
امروز که داشتی از خیابون رد می شدی و دستِ یه پیرمرد و گرفتی و رد کردی و. یادت رفت!
☕️ چند دقیقه پیش که رفتی برای خودت چای بریزی، یه استکان هم برای همکارت ریختی و یادت رفت!
دیشب که بابات ازت همون کاری رو خواست که اصلاً به انجامش تمایل نداشتی، اما انجامش دادی و یادت رفت!
همه ی اینا؛ روزی هایِ قشنگیه، که خدا هر روز بدستان خودت، به خودت میرسونه، تا قیافه ی روحت رو قشنگ تر کنه. اما تو نمی بینی شون و یادت میــره
راست
از توفیقات  زیستن در عصر سوشیال مدیاها یکی هم این است که
بی آن که روحت در جریان باشد خبردار می شوی به نام تو و عکس تو، یک صفحه
اینستاگرام باز می شود و بعد از طریق ایمیل گزارش می رسد که این و آن هم به شوق
اینستای مشارالیه را دنبال خواهند کرد! همینجا در همین وبلاگ که -راقم این سطور
حتی هوای حوصله اش برای به روز کردن آن هم ابری است- اعلام می دارم که:

"عضو اینستاگرام نیستم و آن حساب کاربری، به اینجانب تعلق
ندارد."


 

شد آنکه اهل نظر بر کناره می رفتند

و. توی این هفته حق دوستی رو بر من تمام کرد.
به حقیقی ترین معنا، نیمه مرده بودم و اگر به دادم نمیرسید نمیدونم چی میشد.
جان رفته م رو برگردوند. کودکانه میخواستم یک نفر بگه یقینا چیزی نميشه. یقینا همه خوب میشن. یقینا همه مون باز کنار هم میمونیم. اما حالا میتونم بگم انشالله که میمونیم.
میگن برای آدمهای  سالم زیادی خطر محسوب نميشه و آمارهای ضد و نقیضی بیرون میاد که آدمهای بدون مشکلی . . پس تو در پس امیدت، آمادگی احتمالی برای نقطه پایان هم باید داشته
از روحیات بچه ها خبردار باشیم
_کم نیاوردن کاغذ ،برای تمام اعضای خانواده و کشیدن اعضاطوری که همه افراد در نقاشی جا بگیرندیعنی: کودک بی دقت نیست و نا توانی در برنامه ریزی ندارد .
_بچه هایی که اعتماد به نفس پائینی دارندنقاشی های کوچک و کم رنگ می کشند.
_پدر و مادرهایی که بچه را کتک می زنندمعمولا در نقاشی دست ندارند.
_گرفتن دست پدرو مادر در نقاشی ،نشانه خوبی است و بچهمعمولا خودش را در کنار فردی که بیشتر دوستش دارد می کشد.
_بچه های غمگین فقط از دو یا سه
دو هفته است که وضع کار خرابه.یعنی من همه ش گند میزنم.اون قدر ترس تو جونمه که نمیتونم صبر کنم و همه ش ذکر "سگ تو روحت" گویانم.دیروز اما اتفاقی تو کلاس زبان افتاد که تا بهش فکر میکنم لبخندم جمع نميشه.مدیر آموزشگاه که سه ترم معلمم بود بعد از کلاس من و دو نفر دیگه رو نگه داشت و گفت:شما سه نفر تاپ کلاستون هستین و از این ترم آموزشگاه میخواد به تاپ ها کلاس بده.اگه تمایل دارین تا شنبه اعلام کنین تا براتون کلاس آموزشی بذاریم و واضحه که جواب من بله بود از هم
بسم الله النورقراره خدا بهمون یه نی نی خوشگل هدیه بده
این نی نی تو دل دخترعمو جانه
دخترعمو که چه عرض کنم از خواهرام برام عزیزتره.
طفلی خیلی بد ویاره و اصلا نمیتونه غذا بپزه سر اون یکی بچه هاشم همین بود 
بارداریش و مخفی کرده بود و سه ماه در به در دنبال یه ادم درست میگشت که براش غذا درست کنه
بیشتر از اینکه به فکر تمیزی و دست پخت باشه فکر اینه که از کی لقمه میگیره
ما خبردار نبودیم وقتی فهمیدیم کلی ذوق کردیم
خبردار شدم برای غذا به مشکل خورده بود
خی
ترس، همه چیز را از بین می برد.ترس، تمام موفقیت های آینده ات را متوقف می سازد.
ترس، تمام عظمت روحت را تصاحب می کند
و نمی گذارد که با تمام وسعت روحت، با زندگی برخورد داشته باشی.
باید در زندگی ات، یک حادثه ی عظیم رخ دهد. حادثه ای که بسیار ضروری است.
 
و این حادثه چیزی نیست جز اینکه به جای ترس، عشق و یقین و ایمان را جایگزین کنی.
 
آنگاه، تمام خواسته هایت به اذن خدا برآورده خواهد شد.
 
تلگرام:bagheri6298
 
بهاری که خاک را سبز میکند. یقینا از پسِ سبز کردنِ چراغ های قرمز هم بر می آید.
من به این اتفاق ایمان دارم. سال نو بر همه مبارک باد.
 
عید مبعث هم مبارک:)
 
 
تازه تولد مادربزرگمم ۵ فروردین بود:) روحت شاد عزیز:)❤
 
 
سلام به بازماندگانِ ۹۸
خیلی عجیبه برام تاریخِ توی پست ها که زده ۹۹
ادامه مطلب
دلتنگی حال عجیبی است،قاتل بی رحمی ست.دلتنگی ظالم،به یک باره نمی کشد،نه مثل تیزی لبه ی تیغ،نه مثل داغی گلوله ی تفنگ،نه مثل زبری طناب دار،نه مثل دِشنه و خــَدَنگ.دلتنگی  جُـزام  است!چون خوره ای وحشتناکذره ذره ی نشاط روحت را می جود!تابه خودبیایی،میبینییک گوشهدر آخرین ایستگاه زندگـی،به استقبال مــرگ ایستاده ای!#میناشیردل
حسی شبیه وقت‌هایی در من است که از سفر داری برمی‌گردی، وما به تو خوش هم نگذشته، اما دل هم نمی‌کنی. نمی‌خواهی تمام شود. شاید همراه است با ملامت کیف نکرده یا نگرانی کیف‌هایی که بعدا نخواهی کرد یا اینکه، نگرانی از چیزی که اصلا نمی‌شناسیش. چه جوری است؟ کی می‌آید؟ کی می‌رود؟ کجا می‌رود؟ یک جایی نرود که شستمان خبردار شود این همه مدت عبث بوده‌یم؟ و این دو تای آخری، سخت‌تر و مهم‌تر است.
لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم کاش می شد که شما نیز خبردار شوید لحظه ای از من و از دردِ کهنسال دلم از سرم آب گذشته ست مهم نیست اگر غم دنیای شما نیز شود مالِ دلم عاشق ِ نان و زمین نیستم این را حتما بنویسید به دفترچه ی اعمال دلم آه ! یک عالمه حرف است که باید بزنم ولی انگار زبانم شده پامال دلم مردم شهر ! خدا حافظتان من رفتم کسی از کوچه ی غم آمده دنبال دلمنجمه زارع
+خیلی شعر خوبیه.
اینکه من گاهی حواسم به کارایی که م
اینکه می‌بینی کسی با سرعت داره به سمت یه حادثه نامیمون میره و نمی‌تونی این اتفاق رو بهش بفهمونی، خیلی دردناکه. چون اگه چیزی بگی می‌شی اون آدم فضوله و بی‌شعوره که فکر می‌کنه همه باید از چشمای اون جهان رو ببینند. اون گوساله‌ای که به خودش حق می‌ده درباره زندگی‌ای که ازش چیزی نمی‌دونه، نظر بده. ولی واقعیت اینه که تو داری خودت و اشتباهاتت رو دوباره توی جهان می‌بینی و همینه که روحت رو به درد میاره.
 
ارزوی موفقیت کنم واسه دوستای کنکوری که تو این یه سال کلی زحمت کشیدن کلی دلشون گرفت  کلی سختیارو تحمل کردن کلی داستان
 
 و کلیات دیگری  که فقط خودشون میدونن و شاید خداشون
 
الانم فک کنم در حال حل کردن تست زیست باشن و امیدوارم که بتونن  موفق باشن و بع ارزوهاشون برسن
واسه  ککنوری های اینده هم  ارزوی موفقیت میکنم از همین تریبون
نصیحت برادرانه  از همین حالا خوب بخونید  که نرید قهوه ای کنید روز کنکور
دنیای مجازی یه دنیای زودگذر  یه دوستایی زود
دلتنگی حال عجیبی است،قاتل بی رحمی ست.دلتنگی ظالم،به یک باره نمی کشد،نه مثل تیزی لبه ی تیغ،نه مثل داغی گلوله ی تفنگ،نه مثل زبری طناب دار،نه مثل دِشنه و خــَدَنگ.دلتنگی  جُـزام  است!چون خوره ای وحشتناکذره ذره ی نشاط روحت را می جود!تابه خودبیایی،میبینییک گوشهدر آخرین ایستگاه زندگـی،به استقبال مــرگ ایستاده ای!
#میناشیردل
این چند روز این شعر منو سوزوند
واقعا دل آدمو آتیش می زنه
 
مرحوم ذاکر روحت شاد
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
param name="AutoStart" value="False">


 
پروفسور عزیز سلام.امیدوارم که روحت در آرامش کامل باشد،که قطعا هست.چه کسی سزاوار تر از تو برای یک آرامش همیشگی؟تو بیشتر از هر کسی  لیاقت این آرامش ابدی را داری.
قصدم از نوشتن این نامه ی کوتاه چیزی نیست جز کمی مرور خاطرات و کمی هم درد و دل.
ادامه مطلب
می‌گم: دلم یه جوریه.
می‌گه: درد می‌کنه؟
می‌گم: نه، اون دلم نه. اون یکی دلم یه جوریه.
می‌گه: یعنی مغزت؟ روحت؟ احساست؟
می‌گم: نه، خود دلم. یه حس عجیبی اینجام دارم.
و به شکمم اشاره می‌کنم. 
شونه‌ بالا می‌ندازه و می‌گه: من که از حرفای تو سر در نمیارم!
چند دقیقه بعد، می‌گم: شاید.
می‌گه: شاید چی؟
می‌گم: شاید دلم براش تنگ شده.
می‌گه: برای کی؟ کارلا؟ عین؟
دهنمو باز می‌کنم که بگم نه، اما نمی‌گم. می‌گم: آره.
می‌گه: دیگه چیزی نمونده، تعطیلی عید فطر می
آزادگی و شجاعت، حق طلبی و زلالی روح در حرکت زیبای حسین به اوج می رسد. اشک بر حسین لجن روزمرگی را از قلبت می شوید تا روحت از اسارت پلیدی ها آزاد گردد و دست در دست مولای خوبی ها در آسمان جاودانگی حقیقت به پرواز درآید.اگر عزاداریت از این معنا خالی است،سرگرمی ای بیش نیست.
صبح با صدای مامانم از خواب بیدار شدم 
 هنوز گیج بودم و خوابالو 
با شنیدن اسم شهید و هلی کوپتر وبمب و جنگ گوشامو تیز کردم 
با خودم گفتم " یاخدا باز چی شده ؟؟"
وارد سالن پذیرایی جایی که همیشه بابا و مامان صبحونه میخورن شدم 
بعد از سلام کردن به هردوشون به تلویزیون نگاهی کردم 
عکس یکی رو نشون میداد که که خوب میشناختمش 
 از بابام پرسیدم " چیزی شده خبریه ؟؟"
بابام در حالی شقیقه هاشو ماساژ میداد گفت " شهید شد نامردا زدنش "
چشمم به عکس توی تلویزیون
هیچ وقت نیمه شب های بارانیِ روزهای قرنطینه کتاب های موراکامی را نخوانید! همچین خطایی فقط از یک دیوانه سر می‌زند. تاثیرش از دیدن انیمه های ژاپنی وقتی سرماخوردی و یک لایه ی خاکستری روی همه ی خاطراتت نشسته هم بیشتر است. کتاب های موراکامی همان درِ رنگ و رو رفته ی تویِ کمدِ اتاق است که فقط بعضی شب های بارانی قفلش باز می‌شود و تو را میان یک سرزمین خاکستری، عجیب، زنده و شدیدا حزن انگیز رها می‌کند . حالا چشم هایت را ببند و صدای چک چک باران روی روحت ر
 وقتی کمترین بیماری در جسمت پدید می آید به هر دری می زنی تا مداوایش کنی!
اما وقتی در روحت احساس درد و ضعف و کمبود می کنی آیا راهش را بلدی؟" وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً " اسرا/82خداوند متعال قرآن را برای درمان دردهایمان نازل فرموده. کافیست به طبیب و نسخه اش ایمان داشته باشیم.
تا همین پنجاه روز پیش، اگر زندگی، درونت از رونق افتاده بود، جهان بیرون و آدمها میتونستن پناهگاه و گرمابخش باشن. اما حالا اگر خودت تقلا نکنی افسردگی و دل مردگی تو رو تا انتها خواهد بلعید.
تا همین پنجاه روز پیش، سرماخوردگی های روحت، موقتی بود. اما حالا مدام بادهای می وزن که شعله جانت رو خاموش کنن و مدام باید مراقب باشی. 
دوام شادی، دل آرامی، گرمای درون خیلی کوتاه شده و منقطع.
 
شبای امتحان هرقدرم که خونده باشم عصبی میشم و انگار ده لیوان اسپرسو خورده باشم این ور اون ور میپرم. انرژی حضورتو اطرافم حس میکنم همینجوری که داشتم درس می‌خوندم یهو به خودم اومدم و دیدم دارم برای تو توضیح میدم. روحت کنارم نشسته امشب. آرومم می‌کنه. اولین امتحانیه که شبش آروم آرومم. یه فصل نخونده و دوتا تکلیف ننوشته دارم ولی آرامشی که اون روزا از بوییدن عطرت می‌گرفتم رو دارم :) مرسی که کنارمی عزیزم
فرزندم 
در مکتب ولایت برای رشد روحت ، مثل رشد جسمی ات، دوران امیری داری. بعدش دوران اسیری و تربیتی داری. و ان شا الله بعدش دوران وزیری داری. و اگر قابل بشی دوران اب شدن یا ام شدن هم داری.
بدون که نه در جمال و نوازش دوران امیری باید توقف کنی.
نه در جلال و تشر دوران اسیری.
و نه وقتی در دوران وزارت به اختیارت خیلی احترام میذارن و تو رو صاحب رای میدونن.
همه اینها باید باشه اما اگر در اون جلوات غرق بشی متوقف میشی.
بهش گفتم: ببین بعد به یه جایی می‌رسی که این آتش‌فشان تو قلبت رو می‌تونی کنترل کنی، می‌تونی تصمیم بگیری کی و کجا گدازه‌ها بریزن بیرون. می‌تونی گدازه‌ها رو آروم بریزی تو قالب کیک که شکل بگیرن و آتیش دلت رو شسته‌رفته و تر‌وتمیز بذاری جلوی بقیه.
می‌تونی موقع نوشتن عمیق‌ترین دردای روحت، حواست به رعایت همهٔ علایم نگارشی و نیم‌فاصله و. باشه.
این‌جا جای خاصیه.»
یک سال پیش دعوت شده بودم به یه مهمونی. یه ویلا بود طرفای جواهرده رامسر. یادم میاد فرداش امتحان هماتولوژی داشتم. برنامه م این بود که تا ساعت یازده دوازده بمونم و بعدش بپیچونم بیام شهسوار که یکم درس بخونم. تو مهمونی وقتی همه قر تو کمرشون فراوون بود و نمی دونستن کجا بریزن چشمم خورد به یه آشنا. یه آشنا که قرار بود دیگه غریبه باشه. یکی که بهم گفته بودن اون شب اونجا نیست ولی بود.صاحب مهمونی هم بود. تنها نبود. با یه نفر نبود. با همه بود و با هیچ کس نبو
وقتی کاری انجام نمی شه ، شاید خیری توش هست ، صبر کن
وقتی مشکل پیش بیاد ، شایدحکمتی داره
 وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتما ًدرسی است که باید یاد بگیری
 وقتی بهت بدی می کنند ، شاید وقتشه که تو خوب بودن رو یادشون بدی
 
 وقتی همه ی درها به روت بسته می شه ، شاید با صبر و بردباری در دیگری به روت باز بشه و خدا بخواد پاداش بزرگی بهت بده
 وقتی سختی پشت سختی میاد ، حتماً وقتشه روحت متعالی بشه
 وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی
@Mosbatbash1
 
دلتنگی حال عجیبی است،قاتل بی رحمی ست.دلتنگی ظالم،به یک باره نمی کشد،نه مثل تیزی لبه ی تیغ،نه مثل داغی گلوله ی تفنگ،نه مثل زبری طناب دار،نه مثل دِشنه و خــَدَنگ.دلتنگی  جُـزام  است!چون خوره ای وحشتناکذره ذره ی نشاط روحت را می جود!تابه خودبیایی،میبینییک گوشهدر آخرین ایستگاه زندگـی،به استقبال مــرگ ایستاده ای!
#میناشیردل

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها