نتایج جستجو برای عبارت :

رمان سلام من یه رمان رو نصفه خونده بودم سرگرد بانو بود اسمش ولی هرچی میگردم نیست ، دختره تو کاباره کار میکرد یه روز پلیس میاد میگیرتشون سرگرده که اینو میگیره ازش قول میگیره من شلاق بهت نمیزنم ولی باید دختره اخر صیغش میشه میرن پیش مادر پسره. اسم دختره نگار

دختره و پسره تو خونه تنها بودن.پسره ب دختره گفت دوسم داری؟؟.دختره گفت اره.پسرگفت ثابت کندختره  تک تک لباساشو دراورد.دختره ب پسره گفت تو چی دوسم داری؟؟.پسره گفت اره.دختره گفت ثابت کن.پسره تک تک لباسای دختره رو کرد تنش.از دید مثبتش ب این ماجرا فک کنید ن منفی.
دختره و پسره تو خونه تنها بودن.پسره ب دختره گفت دوسم داری؟؟.دختره گفت اره.پسرگفت ثابت کندختره  تک تک لباساشو دراورد.دختره ب پسره گفت تو چی دوسم داری؟؟.پسره گفت اره.دختره گفت ثابت کن.پسره تک تک لباسای دختره رو کرد تنش.
انیمه ی دختر گرگی و شاهزاده سیاه رو دیدم امروز چون نتم جدیدا کم سرعت شده نمیتونستم فیلمی چیزی دانلود کنم دیگه مجبوری نشستم دیدمش و توصيه میکنم که شده از بی حوصلگی کلتونو بکوبونید به دیوار نبینید این انیمه ی چرت رو:/ 
پسره قشنگ يه نکبت احمق از خود راضی چندشه که کلی سرش حرص خوردم دختره هم احمقههههه :/ اون یکی پسره که عتشق دختره شده بود خجالتی بود چقدر کیوت بود کاش دختره میرف با اون !! 
اصلا این انیمه رو که میدیدم فکر ميکردم دارم از اون رمان ایرانی
داشتم با دختره تو اتاقم نماز می خوندم.
يهو چشمم افتاد به عکس روی طاقچه.
يه فکری تو ذهنم خطور کرد.
به دختره گفتم این عکسه کيه؟ میشناسیش؟
دختره گفت نه.
گفتم این آبجی منه.
يه نگاه متعجبانه کرد.
گفتم الان پيش خداست.
 
يهو چند قطره اشک اومد توی چشمام.
سریع نماز دوم رو خوندم و دعا کردم دختره جلو مامان بابام راجع به اون عکس حرف نزنه، سخته يه زخم کهنه دوباره باز بشه.
دانلود رمان دیداری دوباره با لینک مستقیم و رایگان برای موبایل و کامپیوتر
داستان در مورد يه پسره و دختره هست که پس از سال ها کنار هم بودن در تولد 15 سالگی دختره از هم جدا میشن پس از جدایی مدت زیادی طول نمیکشه که دوباره با هم دیدار میکنن.
خلاصه رمان دیداری دوباره
يه ماهی ميشه که از ماجرای تولد و جدایی من و باران میگذره…
روزای سختی داشتم ، خونه و همه جا تو يه گوشه تنهایی مث افسرده ها
می نشستم و همش به فکر میرفتم…
من علی هستم و 16 سالمه ، آبجی کوچکم
دختره چینی ورودی جدید در حالی که به سختی انگلیسی حرف میزنه اومده در مورد دینها از پسره هندی میپرسه.همون پسره هندی مسیحی خیلی مهربون و خیلی خوب.
پسره براش میگه ببین توی دنیا ادیان خیلی متفاوتی هستن و توی هند هم همین طور.البته خیليها هندو هستن و من کریسشن هستن.دختره میگه چی هستی؟ میگه جیسس رو میشناسی؟ میگه کی؟ 
پسره پا شده رفته عکس مسیح رو رو کامپیوتر به دختره نشون بده که بدونه کی رو میگه.
دختره میگه توی چین که دین نداریم ما.فقط يه تعداد ک
دختره رفته تو لایو اینستا به دوست دختر يه پسره فحش داده و پسره يه نقشه کشیده دختره رو از تهران کشیده سیرجان و بردتش تو يه باغ متروکه تا جایی که جا داشته کتکش زده و ازش فیلم گرفته و پخشش کرده تا به دوست دخترش ثابت کنه خیلی مرده!!!
-کجا داریم میریم ما!!
-چرا زندگی خصوصیمون رو ریختیم دم دست همه!!!
-این حجم از ادبیات فحش از کجای ما درمياد بیرون که به هر کس و هرچي فحش میدیم!!!
-این حجم از خشونت کجای ما نهفته و از کجا اومده!!!
-خانواده ها کجان؟؟؟
-فضای مجازی چ
خلاصه : داستان درباره يه خواهر و برادر عاشقه که تو روستا زندگی می کنن؛برادر دختر ما عاشق دختر داییشه و بالاخره روز عروسی عشق پسره فرا میرسه بنظرتون عکس العمل پسره چيه؟ اصلا دختره برای عشقی که تو قلب برادرشه چیکار میکنه؟روز عروسی چه اتفاقی میوفته؟رابطه عشق خون وقصاص چيه؟ حکم تو روستا چيه؟ این قانون خان و رعیته!.
لینک دانلود:
دانلود با فرمت PDF
رمان های پيشنهادی:
رمان عرق سگی
رمان این عشقه یا هوس
رمان جریر آتش(مسیحه زاد خو)
يه چیزی رو توی ااین مدت متوجه شدم.مردی که يه دختر رو دوست داره، طاقت نمیاره ببینه که اون اذیت ميشه؛
همه تلاشش رو خواهد کرد که دختره بهترین تصمیمها رو بگیره و تمام کمکها رو بهش انجام خواهد داد.
هميشه کنار دختره خواهد بود و به جلو هولش خواهد داد
و دلش نخواهد امد که حتی يه دقیقه دختره رو توی زندگی تنها بذاره.
اون مرد ارزش داره باهاش بمونین، حتی اگه تفکرش رو قبول نداشته باشین.
مردی که ایتطوری نيست دو حالت داره:
1. یا دختره رو دوست نداره
2. یا دوست دار
یادمه چند ماه قبل که داشتم می رفتم سر تمرین،پیاده بودم و راهمو گرفته بودم از يه پارک برم که حوصلمم سر نره،بعد يه دختر و پسر جَوون دیدم که نشستن رو چمنای پارک:)بعد پسره دستشو انداخته بود رو شونه های دختره و دخترم سرشو گذاشته بود رو شونه ی پسره:)))))
منکه با فاصله ی پنجاه سانتی از جلوشون رد شدم يه نگاه انداختم بهشونو ناخودآگاه نیشم تا بناگوش باز شد:))))همینطور داشتم می رفتم که دختره صدام کرد و خواست برم ازشون عکس بگیرم^~^ 
در طول دو دقیقه ای که طول کش
جوک جدید خنده دار
 
جوک آمپول دختره
دختره به پسره میگه میخوای جایی ک آمپول زدم رو نشون بدم؟
پسره با خوشحالی گفت آره !!!
دختره میگه ساختمان روبرو طبقه دوم :))))))
برای دیدن جوک های بیشتر روی لینک زیر یا تصویر بالا کلیک کنید
جوک چدید
 
=================Lantern23.blog.ir»=================
پسره خواسته دختره رو بترسونه يه لیوان آب پاشیده تو صورت دختره
.
دختره صورتشوگرفته داد زده سوختم سوختم .
پسره خندیده گفته احمق آب بود.
دختره دستاشو برداشته از جلو صورتش.پسره دید صورتش عوض شده ترسید پا به فرار گذاشته.باورش
شده اسید پاشیده.نفهمیده آرایش دختره پاک شده .میگن هنوز پسره باز نگشته
==================================
ادامه مطلب
يه پسری هست خیلی خفن.اقا.مدیر.پر انرژی.باهوش.باشعور.مهربون.دنیا دیده.پولدار.
اصلا جامع الخصال
این پسر يه دوست دختر داره که امریکاست و سالهای ساله که با همن به قصد ازدواج و خانواده هاشونم کلی دوست شدن با هم و .
حالا يه دختری داریم که دوست پسر نداره و شدیدا زیرکه و دنبال يه دوست پسر خفن.
این دختر تمام مدت به اسم دوست توی دست و پای این پسره است و مثلا باهاش درس میخونه و
چند روز پيش هم چند تایی با همکلاسیاشون رفتن کشور دختره گردش.
ا
=================Lantern23.blog.ir»=================
پسره خواسته دختره رو بترسونه يه لیوان آب پاشیده تو صورت دختره
.
دختره صورتشوگرفته داد زده سوختم سوختم .
پسره خندیده گفته احمق آب بود.
دختره دستاشو برداشته از جلو صورتش.پسره دید صورتش عوض شده ترسید پا به فرار گذاشته.باورش
شده اسید پاشیده.نفهمیده آرایش دختره پاک شده .میگن هنوز پسره باز نگشته
==================================
ادامه مطلب
+دیشب لاتاری رو دیدم. دوستش داشتم، قشنگ بود.
+the notebook رو هم دیدم. اونم فیلم بدی نبود. عین گفته بود پایان تلخه، اما به نظرم در شادترین حالت ممکن تموم شد. 
برای کسایی که نمی دونن، داستان دو تا نوجوونه که تو تابستون عاشق هم می شن، اما وقتی تابستون تموم می شه، دختره با خونواده ش از اون شهر می ره. خانواده دختره خیلی پولدار بودن و پسره نبوده، برای همین مامان و بابای دختره با باهم بودن اینا مخالف بودن. وقتی دختره می ره، پسره برای يه سال هر روز براش نامه م
وقتی چند روز پيش به شوخی به مامان گفتم که فکر می‌کنم يه دختره تو مدرسه‌مون موادفروشه، فکر نمی‌کردم امروز رو ببینم. 

چند روز پيش داشتیم می‌رفتیم خونه. پسره تکيه داده بود بهنرده‌های جلوی مدرسه. دختره داشت رد می‌شد. پسره يه اشاره‌ای بهش کرد و بعد دو تایی بافاصله و خیلی نامحسوس رفتن تو اون مجتمعه، جلوی مدرسه. چی بگم. برای مامان که داشتم تعریف می‌کردم گفتم فکر کنم دختره موادفروشه.
امروز اومدیم بیرون. پسره رو دیدیم اون ور. طوطی_یکی از بچه‌ه
آره، هیچی قد بی تفاوتی آزارت نمی‌ده. دارم آزار می‌بینم از بی‌تفاوتی‌هاش از این که بود و نبود من به هیچ جاش نبود ولي خب بايد بگم ببند و جمع کن خودت رو. چيه اینقدر ک س شعر می‌گی. داشتین لاس می‌زدین دیگه می‌خوای بگی نمی‌دونی؟
دیشب تو هایپر يه پسره کارگر اونجا التماس يه دختره که کارگر اونجا بود رو می‌کشید که باهاش خوب باشه و دختره می‌گفت حال نداره. دلم گرفت. راستش هیشکی جز ع منتم رو نکشید و نخواست باهاش خوب باشم. هميشه من اونی بودم که منت می‌ک
دختره اومده سر فلان قضيه نصیحتم کنه، که برم علت انگیزه‌های درونی‌مو پیدا کنم، و حالا وسط حرفاش می‌گه: من به دراگ خیلی علاقه دارم. کنجکاوم دربارش. يه دفعه به رفیقم که پسر هم هست، گفتم و با تعجب زل زد تو چشمم و منو نهی کرد که اصلاً سمتش نرم و فلان.این دختره خیلی هم با من رودروایسی داره. يه زمانی رو من کراش داشته و اینا.من کاری به دراگش ندارم. همه چی به کنار.چه ومی داره که با تأکید بگی که رفیقت پسره؟ :))آقا، من خودم هم داغونم. منم معصوم نيستم. م
چند سال پيش، یکی از بچه‌های کلاس -سینا- که با هم رفیق بودیم، بهم گفت از شیدا -همکلاسی- خوشش اومده.من از ترم ۱، که نماینده بودم، با دختره گه‌گاهی حرف می‌زدم. صمیمی بودیم. می‌دونستم دختره از یکی از پسرا خوشش مياد. خیلی هم خوشش مياد. عاشق بود دیگه. بدجور هم عاشق بود.اما اينو به دوستم نگفتم. گفتم شیدا رو دوسش داری؟ برو بهش بگو. عاشقشی؟ برو بهش بگو.رفت گفت. و طبیعتاً، شیدا هم بهش گفته بود من آمادگی رابطه رو ندارم.بعد، سینا اومد پيشم گلايه کرد
يه جوونی بود يه دختری رو میخواست که سرپرست نداشت بعد
پسر عاشق میره خواستگاریش اما آشنایان دختره بهش جواب ردن میدن  میگه هیچی
نداری برو بیرون . اونم میره . دختر بهش زنگ میزه میگه من پدر ندارم
یعنی حامی ندارم اگه مرد زندگی هستی بیا منو ببر! پسر عاشق قصه ی ما تصمیم
ميگيره با دختر قصه ی ما فرار کنه . اون پسر عاشق يه دوست نافهمی داشت
قضيه فرار رو بهش گفت اونم بهش میگه فرار کار درستی نيست اگه میخایش برو
باهاش عقد کن يه روز وقت محضر ميگيره خودش ش
در کشورمان دیده ام و واقعاً دیده ام بعضی افراد به خاطر يه سؤال نکردن از هم دور شدند
و خانواده هایی به همین دلیل از هم جدا شدند.
بعضی وقت ها يه سؤال می‌تونه کلی برداشت اشتباه رو حذف کنه
بعضی وقت ها يه سؤال می تونه يه فرد رو به بالاترین جاهایی در فکرش برساند
بعضی وقت ها به سؤال می تونه یک گروه رو پایدارتر نگه دارد
بعضی وقت ها شده یک نفر يه کاری کرده که شمارو خیلی ناراحت کرده و شما تو دلتون بگید خاک برسرم
که برای ایشون این همه کار کردم و وقت گذاشتم
اقا اون دختره بود که میگفتم همش مياد وقتمو ميگيره میگه بیا بریم بیرون یا همش میگه بیا بشین کنارم و من داشتم کلافه میشدم از اینکه نمیتونم مهارش کنم،خب؟؟؟؟
 جدیدا با يه دختری دوست شده.بعد امروز اومد با چشم گریون گفت این دختره خیلی وقت منو ميگيره همش میگه بیا بشین پيش من همش بهم بکن نکن میکنه من افتادم تو يه باتلاق که نمیتونم ازش بیرون بیام چیکار کنم از دستش راحت شمو، گريه ميکرد همینجور. اقااااا یعنی پشمام ریخت فقط!!!!!!!!فک کنننننننن دقیقا هم
اقا اون دختره بود که میگفتم همش مياد وقتمو ميگيره میگه بیا بریم بیرون یا همش میگه بیا بشین کنارم و من داشتم کلافه میشدم از اینکه نمیتونم مهارش کنم،خب؟؟؟؟
 جدیدا با يه دختری دوست شده.بعد امروز اومد با چشم گریون گفت این دختره خیلی وقت منو ميگيره همش میگه بیا بشین پيش من همش بهم بکن نکن میکنه من افتادم تو راهی که نمیتونم ازش بیرون بیام چیکار کنم از دستش راحت شمو، گريه ميکرد همینجور. اقااااا یعنی پشمام ریخت فقط!!!!!!!!فک کنننننننن دقیقا همون کا
تو تاکسی نشسته بودم يهو يه دختره گفت چیمنم گفتم هیچی!
دختر: چیمن: به ارواح خاک آقام هیچی!
دختر: چیمن: به حضرت عباس هیچی
دختر: چیمن: آقای راننده جون مادرت بزن بغل این دختره ول کن ما نیس.
راننده: خفه شو بتمرگ سرجات خانوم داره عطسه میکنه
از وقتی خبر ازدواج اون دختر 10 ساله با پسر 22 ساله رو شنیدم و اخبار رو دنبال کردم ، در نهایت این خبر اعلام شد که اون عقد باطل شد ، قوه قضائيه اون عقد رو باطل اعلام کرده ، دوستانی که در جریان هستن میتونن بهم بگن که مگه همچین چیزی ممکنه ؟؟؟
 
من کاری ندارم که اون کودک همسری هست و هزار داستان پشتشه ، اینا نه ، مگه ميشه عقدی صورت بگیره بعد قوه قضائيه بگه باطله؟ اگه اینطوری باشه پس اگه  مثلا دوست دختر يه پسره ، در غیاب پسره میره با یکی دیگه ازدواج میکنه
دانلود رمان عشق سرگرد از سونیا دیلمی
در این مطلب از سایت رمان خانه الناز ، رمان عشق سرگرد را آماده کردیم.برای دانلود رمان عاشقانه عشق سرگرد از سونیا دیلمی در ادامه پست همراه ما باشید.

ادامه مطلب
به جان خودم هميشه فک ميکردم اینچور چیزا تو فیلما اتفاق میوفته که دختره توی ویترین يه وسیله ای بدجور چشمشو گرفته و بنابه دلایلی اونو نمیخره و از خیرش میگذره، بعد کاملا تصادفی (!) اون پسری که عاشق دختره بوده اونو میبینه و دختره که بیخیال ميشه پسره میره همون وسیله رو برا دختره میخره و سورپرایز و اینا. تا اینکه خودم تو مغازه ای چشمم اينو گرفت:
معمولا حس خساستم (همون خسیسی شدید) بهم اجازه نمیده به اینجور چیزا پول بدم! داشتم به بغل دستیم می گفتم که ا
سلااااااااااااااااااااااااام.
بچه ها من دنبال دوتا فیک هستم.
1يه فی بود توش کوک جیمین ازدواج کرده بعد خواهر جیمین میمیره  
2 یکی دیگه که جیمین با يه دختره ای ازدواج کرده بعد دختره و خیمین هم را دوس ندارن و يه بچه هم  دارن بعد دختره با کوک میخواد ازدواج کنه اما کوک عاشق جیمینه
کسی این دوتا را نداره؟
بگید جان مننننننننننننننننننننننننننن
یادمه دبیرستان بودم ک بودم داشتم رمان مینوشتم اسمش یادم نیس ولي میدونم که لبتاپ سیو دارمش،این مدلی که دختره خیلی شاخ خفن بودن اخرشم شهید میشد،دوسش داشتم قهرمان داستانم بی نهایت همون ادمی بود که خودم دوست داشتم بشم ، ادمی که باوراش براش اهمیت دارن زود عاشق نميشه و مرگش بخاطر کهولت سن نيست،يه ادم ارمانی :)الان داشتم به این جمله ی #حاج_قاسم که میگن ادم بايد شهید باشه تا شهید بشه فکر ميکردم که یادم قهرمان قصه ام افتادم ادمی که خوب زندگی میکنه قا
رمان رویای بلند
دانلود رمان عاشقانه رویای بلند اثر مهسا صفری با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان رویای بلند دختری بنام گیسی است که دختره خودپسنديه ، این دختره خودپرست قصه ما مجبوره بخاطره دلایلی یک سال پيش ( جده ) مادربزرگش زندگی کنه ، مادربزرگی که تاکنون اونو ندیده و اتفاقاتی که واسه گیسیا در این مدت می گذرد داستانی ساخته است به اسمه رویای بلند ، رویای بلندقصه ی رازه ، قصه خنده ها و گريه ها ، قصه
فکر کنم که (این جدیده و حاصل تجربیات دو سه ماه اخیرم)،
یک مرد
وقتی که واقعا يه دختر رو دوست داره
همه زندگی و عمرش و وقتش و همه چیزش رو صرف میکنه که اون دختر رو خوشحال کنه و اون دختر کلا خوشحال باشه.
 
ممکنه سعی هم حتی بکنه که یکمی بهش زور هم بگه،
به دو دلیل:
1. کاری که دختره میکنه ممکنه اون لحظه به نفعش نباشه و پسره نمیخواد اسیبی به دختره وارد بشه
2. مردها معمولا دوست دارن یکمی قدرت و کنترل هم روی دختری که دوسش دارن داشته باشن.
 
اولين رمان از این پی دی افی های اینترنتی عاشقانمو وقتی که کلاس هشتم بودم تو عید خوندم و بعد اون دیگه رسما شروع کردم به خوندن اون رمانا تاااا کلاس دهم یازدهم و فرصت خوندن کلی رمان های نوجوان رو از دست دادم ( خیلی کمتر کردم رمان های نوجوان رو درصورتیکه تا قبلش همش تو کتابخونه بودم در حال قرض گرفتن ) خب الان که نگاه میکنم میبینم درسته که میتونم الان بخونم ولي اون موقع حال و هواش به جور دیگه بود اگر میخوندم.
خلاصه که وقتتونو نذارید پای اینجور رمانا
يه خبر بد تموم نشده بعدیش شروع ميشه
چرا کیپاپ دیگه رنگی رنگی نيست
خلاصه مطلب اینکه ونهوو چند وقتی بود توسط يه دختره اذیت میشده و اون دختره خیلی قبلا با ونهوو يه گذشته داشته.
و الانم که دختره رفته همه چیزو جلو رییس کمپانی لو داده و ونهوو هم بخاطر فشار ها و این اتفاقی که افتاده گروه رو ول کرد و کمپانی هم هیچ تلاشی واسه برگردوندنش نکرد:/
این دختره قبلا همین بلا رو سر يه ایدول دیگه هم اورده بوده
تبریک میگمجایزه نفرت انگیز ترین دختر کیپاپ ۲۰۱۹ ر
سلام دوستان
سعی میکنم تا دو سه هفته دیگه رمان "عشق ابدی وليعهد" رو تموم کنم
و اینکه میخوام یک رمان جدید بنویسم که ماجرایی باشه ولي ربط داشته باشه به رفاقت و اینا(میخوام تقدیم کنم به رفیقم)ولي نمیدونم اسمش چی باشه.نظرشما چيه؟
اسم های پيشنهادی خودم:
"عشق در تاریکی" اسمش جور شه رمانش مياد تو ذهنم چی باشه
"عشق نا تمام" يه طوری نيست از نظرتون؟
"دو دقیقه تا مرگ"خودمم میترسم از اسمش
خب دیگه نظر شما چيه؟
از همون اولش، خوندن رمانای اینترنتی صدمن يه غاز، گیلتی پلژر من بودن. خزعبلات مسخره‌ای که همون فقط به درد بچه‌های اول راهنمایی می‌خورن که شبا یواشکی زیر پتوشون بخوننش و کیف کنن که دارن کتابای آدم‌بزرگا رو می‌خونن. 
آره، يه مدت طولانی بد جوری تو نخشون بودم، حدود سه سال. یادمه يه شب سه چهار تاشون رو پشت هم خوندم و هنوز هم نمی‌تونم داستاناشون رو توی ذهنم تفکیک کنم، پیچیدن تو هم.
الان فائزه داره این برنامه مضحک کودک شو رو می‌بینه. اسم دختره پا
اقا اون دختره بود که میگفتم همش مياد وقتمو ميگيره میگه بیا بریم بیرون یا همش میگه بیا بشین کنارم و من داشتم کلافه میشدم از اینکه نمیتونم مهارش کنم،خب؟؟؟؟
 جدیدا با يه دختری دوست شده.بعد امروز اومد با چشم گریون گفت این دختره خیلی وقت منو ميگيره همش میگه بیا بشین پيش من همش بهم بکن نکن میکنه من افتادم تو راهی که نمیتونم ازش بیرون بیام چیکار کنم از دستش راحت شمو، گريه ميکرد همینجور. یعنی داشتم شاخ درمی آوردم!!!!!!!! فک کنننننننن دقیقا همون کارای
امشب يه وب رفتم فک ميکردم دختره،
بعد یاد يه سوتی پارسال م افتادم
يه شبکه اجتماعی عضو بودم 
که اولين و اخرین بود حوصله 
شبکه های اجتماعی ندارم
تو اون صفحه من هیچ وقت با اقایون
حرف نمیزدم باهمه شون سازگاری نداشتم
دشمن خونی من بودن
بعد یکی بود وقتی انلاین میشد
منو صدا میزد سلام عزیزم خوبی
منم میگفتم سلاامم قربونت عزیزدلمم
این موضوع تا یک ماه ادامه داشت تا اینکه
يه روز که دوباره صدام زد و منم گفتم خوبم اجی
و همه استیکر خنده فرستادن
فهمیدم اون پ
- چقده ژوليده و خواب آلود!
بدو برو دست وصورتتو بشوی و موهاتو شونه بزن که مهدت داره دیر ميشه!
- هوا خوب نيست مامان! امروز  دیگه مهد نرم!
- ای دختره ی زشت تنبل!
صدای گريه ی دختر بلند
- شوخی کردم. دختره ی خوشگل تنبل!
لبخند دختر تا به پهنای صورت!!
این دخترکای تازه آدم شده هم اولویتشون انگار جز قشنگی نيست!
چکار داریم میکنیم با آینده اونها و البته این مملکت؟!
وایییی 
همین الان شبکه نمایش داشت يه فیلم سینمایی نشون میداد اسمش *تصویر ذهنی* بود
فقط يه کلام بخوام توصیفش کنم: وحشتناککککککک جذاب و خفن
اصلا اینقد محوش شده بودم که فقط مونده بود تلویزیونو با چشام بخورم.
اصلا دو تا چشم واسه دیدنش کم بود با پوست و خون و رگ و قلب و مغز و ذهنم نگاهش کردم، حسش کردم
یعنی هنوز تو کفش موندم! اخه چقد يه فیلم میتونه خفن باشه
عاشق دختره که اسمش انا بود شده بودم اوایل فیلم! چقد این بشر خوب بازی ميکرد لامصب باورم شده بود
یکی از بچه های کلاسمون
خیییییلی رو نمره حساسه
اکثرا هم ترمای پيش با اینکه چند برابر من میخوند نمره ش کمتر میشد و قشنگ از حرص می ترکید و چند بار به رومم آورد
ولي این ترم داره جررر میده که نمره هاش بالا شه
دیروز بعده امتحان بهم يه تیکه انداخت
بد موند سر دلم
گفتم تا حالشو نگیرم ول کن نيستم
از دیروز بد قفلی زدم روش
نمره های آنا که اومد خیلی خوب نشده بودم اون از من يه عالمه بهتر شده بود
بعد به یکی از پسرای کلاسمون که با دختره رابطه داره نمره مو يه ذره
دوستان میخوام براتون امشب از تجربه ی جدید و جذابم بگم.
داستان نیچه 
و اینکه هنوز کامل نمیدونمش ولي همینقدر دونستن هم بنظرم جذابه 
میتونید به پادکست رواق رجوع کنید
داستان از این قراره.
يه دختر کسخل و خود شیفته ی عجیب که خوشگل و با اعتماد بنفس هم بوده. میره با ۲ تا مرد تشکیل خونواده سه نفره بدون میده.
تو فاز روشنفکری و این حرفا.
ولي اون مردها جفت شون عاشقش بودن و خب قبول هم میکنن کا وارد این بازی بشن بدون اینکه حرفی از عشق بزنن.
یکی از اون مرد
ما که بچه بودیم و حالت ازدواج داشتیم، مادرمان می‌ گفت بايد برات یکی را نامزد کنیم تا از این حالت به آن حالت تغییر کنی.
 
١- منتها ما که نامزد کردیم قصه شد و بابای دختره در نهایت ما را تأیید صلاحیت نکرد و دخترش را نداد.
 
٢- ما که از نامزدی خوشمان آمده بود، دوباره اعلام کاندیداتوری کردیم و باز نامزد کردیم. منتها دختره این‌بار قصه کرد و گفت تو نمی‌ توانی یک زندگی را بچرخانی، چون همۀ‌اش ‌داری دور خودت می‌چرخی.ما جواب دادیم نه پس، دور تو بچرخم، م
رفتیم يه فیلمی دیدیم
 
به اسم last Christmas
 
اول این رو بگم
که اخرای فیلم شروع کردیم به گريه کردن!
 
فیملش خیلییییییییییی قوی نبود، ولي يه حرفی داشت برای به زبون اوردن،
 
درباره يه دختر هست
که تحت عمل جراحی قرار ميگيره،
تومور داشته توی قلبش
و قلبش رو برمیدارن و يه قلب جدید سر جاش میذارن،
 
دختره مهاجره، یوگوسلاوی سابق،
 
در طول فیلم با يه پسری ارتباط برقرار میکنه (فقط احساسی)
 
انگار که پسر ر نمیدیده خیلی.
 
وقتی میره خونه ش
 
میفهمه که پسره در واقع
شرح ما وقع:
تلفن سیمی خونمون زنگ خورد.
مادر به تلفن نزدیک تر بود، بلند شد تلفن رو برداشت.
با من کار داشتند.
خواهرزاده 8 ساله ام بود. دختره.
اومدم باهاش شوخی کنم، صدامو عوض کردم :))
گفت: دایی جون خواهشاً جدی باش، می خوام باهات صحبت کنم!
من، پشت تلفن پوکر فیس :| شدم، در حالی که سیمِ تلفن داشت از خنده پاره میشد :)))
دختره: دایی جون، می خوایم نمایش اجرا کنیم مدرسه. برای تولد حضرت زهرا (س). لطفا برامون بنویس!
من: دایی جون ولي من.آخه.
دختره: نه! نمی گم الان! شا
فک کنم داشتم خواب میدیدم که بچه هامون گفتن که
ما میدونیم ک الف رو دوسش داری
+بعضی وقتا احساس میکنم دارم ب خودم تلقین میکنم که بهش
علاقه دارم،شاید من فقط چشاش وخنده هاش رو دوس دارم ب عنوان ی رفیق ک خیلی عزیزه برام!! نمیدونم تکلیفم مشخص نيست
فقط میدونم دلم نمیخواد ازدواج کنه بااون دختره 
ازاون دختره مزخرف که همش اعصابشو خورد میکنه وخیلی هم
ترحم انگیزه واقعابدم مياد
يه بنده خدایی از دوستهامون چند روز قبل عکس گذاشت که عقد کرده ، و هممون کلی خوشحال و تبریک و .
من اصلا همسرش رو نمیشناختم .
از بچه های سراسری ترم پایینی بود .
هیچی خلاصه همون موقع دوست من که از دی ماه مهمانی گرفته رفته تهران به من پیام داد که اینا چجوری آشنا شدن و کی آشنا شدن و.؟ 
گفتم والا من نمیدونم ! 
يهو گفت این پسره تا همون دی ماه به من پیام میداد  ، پيشنهاد میداد ‌.
اضافه کنم که این دوستم هرکی ازدواج میکنه یا دوست ميشه میگه شوهر طرف یا دو
خدا این قابلیت رو به پسرا داده که از يه دختری خوششون بیاد،راجبش فکر کنند،بررسی کنند،يه نگاه به سرتا پای خودشونم نندازن حتی!و سرشونو بندازن پایین برن به دختره پيشنهاد ازدواج بدن.
تازه همون لحظه هم از دختره جواب مثبت یا منفی یا نظرشو بخوان!!
دخترِ بیچاره هم دو راه داره.یا عصبی بشه (که قطعا ميشه) و بروزش بده و سرتا پای پسره رو قهوه ای کنه.یا اینکه بروز نده و محترمانه طرفو بپیچونه که بره رد کارش.
بعد از سالها به این درجه از عرفان رسیدم به خودم مسلط
یادمه یبار تو مترو بودم، ی دختر و پسر هم جلوم نشسته بودند، دختره موهاش فرفری بود، نگاهم کرد، در گوش پسره پچ پچ کرد، پسره شونه ش رو بالا انداخت که نمی دونم! دختره دوباره نگاهم کرد و دوباره در گوش پسره پچ پچ کرد! که نامفهوم صداش اینطور می اومد که: بگم بهش؟! پسره دوباره گفت نمی دونم! بعد دختره بهم گفت آقا ببخشید، شما تو گروه فرفری ها تو تلگرام عضوید؟! ما ی گروه چند هزار نفری هستیم که همه موهامون فرفری هست! منم هنسفری سمت چپم رو درآوردم و گفتم من اصلن
چند روز که پيش که با همسر  رفته بودیم فروشگاه یکی از نیروهاشون که يه پسر جوونی هم بود داشت قفسه ها رو مرتب ميکرد  دیدم دختری که تازه شده ارشدشون اومد و يه تذکری بهش داد و پسره گوش نداد رد شدیم و دوباره که از همین طرف برگشتیم دیدیم دختره با يه چیز خط کش مانند فی داره میزنه به پسره جدی نگرفتیم و بعد از يه مدت که مشغول بودیم دیدیم واقعا داره پسره رو میزنه من فقط نگاه ميکردم باورم نمیشد بعد هم از سرو صدای اونا مدیرشون اومد و به پسره با تندی گفت
سلام
 اگه يه دختر عاشق پسری بشه و بخواد بصورت ناشناس حسش رو به پسره بگه ، آیا کار درستيه؟ هدف دختره هم فقط اینه که پسره بدونه یکی هست که اینقدر اون رو دوست داره و همه ش به فکرشه ،همین. چون دختره خودش اصلا اهل دوستی نيست بعلاوه واسه ازدواج هم دختره اصلا در حد پسره نيست و پسره خیلی سرتر از اونه.
مطمئنا دختر رو قبول نمیکنه. اما دختر خیلی اون رو دوست داره و حالش اون قدر خرابه که کم مونده دیوونه بشه، حس میکنه اگه پسره حداقل بدونه يه همچنین کسی هست يه
* پریروز موندم دانشکده تا عصر
 بعدازظهری در حال استراحت بودم دیدم صدای جیغ يه زن داره از توی خیابون مياد. خسته بودم محل نذاشتم. دیدم باز تکرار شد. کنجکاو شدم ببینم کيه، از پنجره پایینو نگاه کردم( ما طبقه هشتیم)
توی پیاده رو يه خانم چادری ایستاده بود يه ماسک سفید هم زده بود روی دهنش، وقتی کسی از کنارش رد میشد يه کم دور و برش رو نگاه ميکرد وقتی مطمئن میشد کسی نگاهش نمیکنه جیغ میکشید.
بعد اونایی که از کنارش رد شده بودن برمیگشتن اطرافو نگاه ميکردن ب
تومغازه بودم،زنگ زده میگه دارم میرم کت شلوار بگیرم 
برم خواستگاریش بالاخره 
پکر شدم دستام یخ زد وگفتم آها
گف ناراحتی؟ خوشال نشدی ازاینکه بالاخره دارم بهش 
میرسم؟ ب توام میگن رفیق؟؟ 
گفتم خوشال شدم ،خستم همین
میگه برات عکس میفرستم تیپ روز خواستگاریمو انتخاب کنی
میفهمین؟ 
حتی برنامه چیده واس سورپرایز کردنش،با مامان دختره
هماهنگ کرده، ب دختره بگن ی خواستگار دیگسو فلان
ک سورپرایز شه:))))) 
وسط خیابون ب زور خودمو کنترل کردم گریم نگیره
چهارده پونزد سالم بود و مثل اکثر نوجوونا فکر ميکردم رویایی ترین روز زندگی هر دختری عروسیشه!عروسی یکی از بستگان دعوت بودیم.  وقتی عروس و داماد رو دیدم قند توی دلم اب شد که یعنی ميشه يه روز من جای اون باشم؟خودم رو تولباس سفید و کفش پاشنه بلند تو بغل داماد تصور ميکردم و دلم قنج میرفت! تو اون لحظه اون دختر برای من بزرگترین الگو شده بود! چقدر صورت تر و تمیز و خوشکلش رو دوست داشتم و به ابروهای پرپشتم لعنت فرستادم چون از ترس معاون مدرسه نمیتونستم برش
شاید یکم موضوع مطلب خنده دار یا گنگ باشه ولي میخوام بگم اگه اهل خوندن رمان های اینترنت هستید همه‌ی رمان هاشو کنار بزارید وفقط اينو بخونید
مسیحای عشق »
من خودم وقتی می خونم تا چندین ساعت یا حتی چندین روز داستان یادم می مونه یا حتی بیشتر خیلی زیاد ازش تعریف نمی کنم که بیمزه نشه داستان واستون
فقط اينو بدونید که داستان در مورد عاشق شدن یک دختره که تازه وارد دنیای بندگی شده نمی دونه تکلیف دلش تويه این دنیای شیرین چيه 
بايد علاوه بر خدا فرد
سه شنبه شب دیدیم هم رو . بعد من چهارشنبه یکهویی رفتم اراک اونم نمیدونست.
عصر چهارشنبه با اون دو تا دختره دوستاش مریم و سمانه و اون یکی دوست اونا یعنی ندا رفته بودن کافه . بمنم نگفت اصلا. بعد يه عکس فرستاد که خیلی شاد بود که ندا گرفته بود. بعد عکس دیگه ای که اون دختره گرفته بود گذاشت اینستا که ففتو بای ندا.
من خیلی کفری شدم. کلی عکسهای خفن ازش گرفتم هیچ کدوم استفاده نمیکنه بعد عکسها رو براش میفرستم فحش میده که اینا چین! من از خودم بدم مياد و اینا.
دی
رمان عاشقتم دیوونه
دانلود رمان عاشقانه عاشقتم دیوونه اثر حانیا بصیری با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با لینک مستقیم
عاشقتم دیوونه راجب دختريه که از طبقه حدودا متوسط جامعه است و پيشه(شغل) مادر پدرش سرایداری است . دیانای داستان رمان ما دانشجوی رشته مهندسی معماری و تک دختر این خانواده هست . اما با وجود اینکه پدر و مادرش تلاش میکنن تا اون کم و کسری در زندگیش احساس نکنه اما دیانا دوست داره روی پاهای خودش بایسته که عشق و ماجراهایی مابین دی
سلام وقت بخیر دوستان
میدونم خیلی از دختر های نوجوون و جوون با رمان های آنلاین آشنا هستن. با احترام به نویسنده های محترمی که رمان های خوبی به صورت آنلاین دارن که صلاح نيست اسم ببرم. بايد بگم به عنوان شخصی که یکی دو سال اعتیاد به این جور رمان ها داشتم، طرف شون نرید دوستان! 
احتمالا آشنایی دارید، کاری با ضعف های نگارشی و محتوایی و این ها ندارم . این مدل رمان ها گاها بدآموزی دارن و جالب اینه اوایل که به تقلید از دوستانم میخوندم و بعد ها هم که خودم
سلام به همه
امیدوارم خوب باشین
داشتم نظرات قدیمی رو میخوندم
که دیدم يه چیزی بهم قول دادع بودین که یادتون رفته
قرار بوووووووووووووووووووود
اسمممممممممممممم
بچههههههههههههه ییییییییی
منوووووووووووووو
کوووووووکیییییی 
رووووووووووووو 
شما انتخاااااااب کنییییییییین
جنسیتش معلووووووم شده
دخترهههههههههههه
پس لطفا اونی های گلم
و هانی جان که قرار بود انتخاب کنن
اسماشونو بگن که به کوکی بگم
هر کدومو دوست داشت بذاریم 
برا بچه اموووووون
اولي
 رمان تو هنوز اینجایی ✍نویسنده : مهسا نجف زادهتعداد صفحات: 326خلاصه داستان:دختری برای این که پدرش رو از ورشکستگی نجات دهد با پدر شوهر آینده اش قرار میذاره که اگه اون طلب پدرش رو پرداخت کنه در عوض اون با پسرش که به دختره علاقه داره ازدواج کنه ولي دختره هیچ حسی به پسره نداره.پایان خوش      
پریروز سر لی لی با يه هفتميه دعوا کردیم. عین اسکلا هی می اومد از وسط بازی رد می شد. بعد مدرسه خودش و دوستاشو دنبال کردیم و اینا، ولي خدایی اونا جدی گرفتن، اما ما قصدمون شوخی بود. کار به دعوای فیزیکی هم نکشید، همین جوری لفظی در حد بیشعور و عوضی و اینا.
بعد این قدر حال داد که گفتیم کاش فردا هم يه دعوای دیگه راه بیفته. که کاش راه نمی افتاد.
دوباره داشتیم لی لی بازی می کردیم. دختره اومد سنگو شوت کرد اون ور. دوری بهش گفت: گاو، داریم بازی می کنیما! دختره ه
چقد دختره شبيه تو بود 
عین تو می گفت دماغم قشنگ نيست 
ولي پسره عاشق دماغش بود (:
مثل منو تو با هم آشنا شدن 
مث تو خواننده بود 
مث تو پیانيست بود 
ولي داستان فیلم اونجوری که می خواستم تموم نشد 
َA Star is Born
رفتیم يه رستوران گیلانی (که کارکناش همه غیر گیلانی بودن و یا اروپایی شرقی بود اصالتشون)
دختره اومده (واقعا سرویسشون عالی بود، برعکس رستورانای ایرانی دیگه که هرچي تعداد کارکنای ایرانی توشون بیشتر باشه کیفیت سرویس درجا پایین تر مياد)
اومد خواست بگه hello
ایرانی بود (تهرانی بود)
زودتر بهش گفتم سلاممممممممممم (خب تابلو بود ایرانی بود، بینیشم عملی بود، موهاش فرفری، چهره ایرانی زیبا)
قبل جواب دادن پرسید مگه شما ایرانی هستین؟! 
گفتم بهله بهله :) :)
گف
تو جلسه خواستگاری دختره به پسره میگه خودتو معرفی کن
پسره میگه: 28سالمه، پزشکم، دوتا خونه دارم، ماشینم لکـسوس مشکيه، بابام کارخونه داره، تک فرزندم 
و شما ؟ 
دختر : دیونه این چه سواليه
من زنتم دیگه
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
یادم رفت راجع این انیمه پست بزارم خیلی وقت پيش تمومش کردم خلاصش رو هم از یکی از پستای قبلیم برمیدارم :
خلاصه انیمه سواری در بهار جوانی: دختر و پسری خجالتی کم حرف در راهنمایی به هم علاقه مند میشن به روز قرار میزارن برن بیرون اتفاقی دختره به يه پسره که بهش گیر داده بوده که با فلانی(پسره) چه نسبتی داری این میگه اه ولم کن به خاطر همینه که از پسرا متنفرم. اون یکی پسره میشنوه شانسی و اون شب قرارشونو نمیره بعد تابستون دختره میفهمه که پسره مدرسشو عوض کر
دختره هرروز داره يه آرزوش و زنده به گور میکنه، هرروز خوشیا مثل ماهی از زیر دستش سر میخورن و غما جا رو براش پر میکنن و هرروز با بعد جدیدی از غصه آشنا ميشه ولي هنوز به مضخرف ترین شکل ممکن امیدواره و نمیخواد شرایط و بپذیره. یکی نيست بهش بگه لعنتی هنوز چن روز ازش نگذشته که به وضوح تهش و دیدی و گفتی اگه این جهنم نست پس چيه.
دختره خله.
این همه راه جلوی پاش بود و با انتخابا و تصمیمیای غلط گند زذ به همشون.
این همه خوشی داشت و کاسهی صبرش بد جایی لبریز شد
ما آدم ها واقعا گاهی وقتا نمیدونیم که با خودمون چندچندیم،چی میخوایم
برخی از آدم ها برای تمام سال هایی که زندگی کردند بايد تاسف خورد چراکه هميشه
در کارهای نادرستشون تا عمرر دارند درحال غرق شدن هستند
برای اون دسته افرادی که نمیفهمند باکارهای نابجاشون چه تاوان های بزرگی بايد پس بدهند
و اغلب اینها جبران ناپذیر است چراکه پای آبرو درمیون هست و آبرویی که ریخته شود جمع نشدنيست
میدونید چيه،،برام جای سواله که دختری که متاهله و نامزد داره،شوهر داره
سلام
يه پسره هست که قبلا دوست دختری داشته و پنج سال با هم بودن. خلاصه الان 6 یا 7 سال گذشته و دیگه کاملا ارتباطشون با هم قطعه. الان هر وقت اسم اون دختر رو میشنوه فحش میده، فقط و به شدت عصبی ميشه و میگه دیگه اسم اون پدر سو. رو نیارید. اسم اون . و فلان شده رو نشنوم. اصلا دوست ندارم اسمش رو بشنوم. میخوام بدونم چرا وقتی اسم اون دختره مياد این حرکات رو انجام میده؟ به نظرتون علت روانیش چيه؟
ادامه مطلب
زندگی سخت بود؛ سخت‌تر شد. رنگش طوسی بود؛ نوک‌مدادی شد. اما آدم بايد میان مرداب هم برای خودش نیلوفر پیدا کند. مثلا یکی از نیلوفرهای زندگی من این است که آدم‌ها را در ذهنم با جملاتی از قبیل فلانی که در ریاضی نفهم است» و او که قشنگ می‌خندد» و فلانی که صدایش خوب است» به یاد نمی‌آورم. به‌جایش با خودم می‌گویم استعدادش در ریاضی یواش است»، خنده‌هایش بوی سیب گلاب می‌دهد» و در گلویش انگار سهره نشسته». این‌جور نگاه کردن به آدم‌ها قشنگ‌تر نی
يه دختر پسره روبروی من نشستن، بعد از يه سری بحث‌ها که کردن، که البته تمامشون از سمت دختره بود از جمله: دیگه نمیخوام درس بخونم. مامانت کی تورو دنیا آورد(!). جایی کار میکنم چند برابر اتاقمه. پوستر فلان، این چایيه بهمان، عکس العملای پسره تبدیل شده به: عه! چه جالب.اوه! جدی؟.چقد خوب!
بعنوان يه ناظر، بطور واضح موضوعاتی برای دخترا جالبه برای پسرا نيست! سوالی که پيش مياد اینه تو زندگی متأهلی چجوری چندین سال باهم تعامل انجام ميشه؟!
.
پ.ن: خدایی خیل
دختره با دوست پسرش و مادرش اومده دفتر که از دوست پسر قبلی شکایت کند .
هفته دیگه هم نامزدی با دوست پسر جدید بود 
یک نسخه وسیع از روانپزشک معروف شهر هم برای حال بد خودش داشت و راستش دختره ته خیلی چیزها بود 
فکر کردم چطوری می تونه اینقدر زرنگ باشه .یا شاید چقدر بلده یا شاید چطوری این قدر خوشبخت و دوست داشتنی است که طرف با علم به تمام اتفاقات عجیب گذشته می خواهد باهاش ازدواج کند . 
پ ن : قیافه اش معمولي بود 
خب خب بریم سراغ رمان
این رمان از شخصیت اصلی رمان بیان ميشه که اسمش سوداست و از نظر خودش بدبخت ترین انسان عالمه و فقط يه تلنگر هم براش کافيه.
توی همین روزایی که توی اوج بدبختیش بوده يه فرد معمولي مثه همۀ آدمای معمولي اطرافش وارد زندگیش ميشه که کم کم ميشه تموم زندگیش
خب خب بریم سراغ رمان
این رمان از شخصیت اصلی رمان بیان ميشه که اسمش سوداست و از نظر خودش بدبخت ترین انسان عالمه و فقط يه تلنگر هم براش کافيه.
توی همین روزایی که توی اوج بدبختیش بوده يه فرد معمولي مثه همۀ آدمای معمولي اطرافش وارد زندگیش ميشه که کم کم ميشه تموم زندگیش
سلام خب این عنوان واسه اینه که کل بخش های این پست به خانوم هایی مربوط ميشه که يهو دیشب به ذهنم اومد و تصمیم گرفتم بشه يه پست .
- چند روز پيش رفتم خونه خاله اینا که تو يه مجتمع هست و وقتی داشتیم برمیگشتیم يهو دیدم يه دختره داره سعی میکنه ماشینو پارک کنه توی پارکینگ خودشون (پاترول داشت) پس ما صبر کردیم که راحت پارک کنه و تو دست و پاش نریم همینکه واسادیم دنده عقب گرفت زارت زد تو دیوار بعدم روشو کرد سمت من بهم چشم غره رفت
- رفته بودم برا جایی خرید کنم
۱. به نظرتون خانم و آقایی که ۳ ساله ازدواج کردن 
اگه خانم نتونه رو نظرات آقا تاثیر بذاره بی هنری دختره؟ تقصیر دختره؟ 
اگه مادرزن يه چیزی بگه و دختر انجام نده، چیزی که مربوط به زن و شوهر باشه، تقصیر دختر و بی عرضگیشه؟ 
۲. خونه چه کسانی اگر چندبار برید و نیان دیگه نمیرید؟ 
دایی و عمو و خاله جزوشون محسوب میشن؟ 
۳. به نظرتون اگه بخوایم يه چیزیو به دخترمون و دامادمون بگیم با تاکید و بايد و اصرار بگیم امکان تاثیرش میره بالا؟ 
دانلود رمان صوتی خانم ریزه میزه ویژه کتابساز

دانلود رمان صوتی خانم ریزه میزه ویژه کتابساز
…::: کتابساز بزرگترین سایت رمان در ایران :::…
با کتابساز رمانهارو با دو فرمت گوشی و کامپیوتر و … دانلود کنید
نام رمان : خانم ریزه میزه
گوینده : شیرین تقیان
نویسنده :زهره دهنوی
موضوع : عاشقانه ، طنز
مدت زمان :  —
تعداد صفحات در کتاب : ۴۴۵
خلاصه رمان :
دختره فوق العاده شیطونی داریم به اسم الناز که سعی در در اوردن حرص
پسر عمه اش سیاوش دارد. بخونید ببینید آیا
دانلود رمان
دانلود رمانسایت قصر رمان یکی از برترین سایت های رمان میباشد که در راستای فرهنگ کتاب خوانی تاسیس شدهیکی از معتبر ترین سایت های رمان و بروز ترین سایت جهت دانلود رمان سایت قصر رمان میباشد
جهت دریافت اطلاعات بیشتر به سایت : دانلود رمان مراجعه کنید.
انجمن متخصصان اهل قلم باافتخار رمان "دیدارتقدیر|به قلم سحرصادقیان"را در رده ی اول پرطرفدارترین رمان سال99معرفی میکند
باافتخار می گوید:
این رمان درسال های متوالی دارای بیشترین بازخورد میباشد
بی شک درسال1400همچنان دربین رمان های پر طرفدارخواهدماند
و جلد دوم آن طرفداران بیشتری جذب خواهد کرد
ویدیو ی این رمان در اینستا منتشر شد
@roman_98iia
دو شب پيش زنگ زد و حال و احوال و پرسید کسی پيشته گفتم آره 
گفت تنها بودی زنگ بزن.
ميشه گفت تا حالا نشنیده بودم همچین جمله ای ازش.
عجیب بود برام ولي دیگه فرق کردم و سریع هل نمیکنم که بگو بگو بگو 
گفت باشه و خدافظ 
دیروز زنگ نزد 
خوبی؟سارا زنگ نزد؟
این اولين بار بود بدون گفتن "دختره" میپرسه.
این فرهنگ اون منطقه است خیلی کم از اسامی استفاده میکنن خیلی 
هميشه از حاشيه به اصل میرسن توو اسم 
اون دختره 
پسره 
برادره فلانی 
خاهره فللانی 
رشتيه 
قزوینيه
تو اتوبوس پیرمرد به دختره که کنارش نشسته بود ! گفت :
دخترم این چه حجابيه که داری ؟
همه ی موهات بیرونه ؟
دختره با پررویی گفت :
تو نگاه نکن !

بعد از چند دقیقه ⌚️ 
پیر مرد کفشش را درآورد
بوی جوراب در فضا پخش شد !!
دختره در حالی که دماغشو گرفته بود به پیر مرد گفت : اه اه اه این چه کاريه میکنی خفمون کردی ؟

پیرمرد باخونسردی گفت :
تو بو نکن !
میگه فاطمه شماره خونتونو بدم به یکی از فامیلامون واسه امر خیر .
میگم خب اطلاعات.
میگه !میفهمم نصفشو داره اغراق میکنه .ولي خداییییی قد ۱۹۰ ؟اون سریع مشخص ميشه قد اصلیشاااا!کما اینکه ادمی ک نردبونه واسه هیچ کس جذاب نیس!_مگه اینکه والیبالیست باشه!_
.
فک کنم خودش پسره رو میخواست.خیلی بیخودی ازش تعریف ميکرد .حالا میگم بیخودی من تاحالا ندیدمش ولي .حس و حال دختره يه جوری بود!گفتم چرا نمياد خاستگاری خودت؟گفت چه میدونم .البته منم جواب مثبت ن
گویا بچه های سال سه ای مون سرکلاس بودن که یکی از پسراشون جلوی یکی از دختراشون زانو میزنه و جعبه حلقشو باز میکنه و بدین ترتیب رابطشون رسمی ميشه^___^ و پسره نهایتا پس از قبول کردن دختره و حلقه دست کردنش همه بچه ها رو بیرون نهار مهمون میکنهخیلی رمانتیک بوددختره خییلی مهربون و خوبه دوستش دارم ایشالا که خوشبخت بشن
بعد قبل طلوع هیچ  فیلمی دیگه اونقدر نرفت تو دلم. تا دیشب. از همون يه ریع اولش حس کردم دارم فیلم معرکه‌ای رو میبینم. و بله. معرکه بود. تا تهش. که شد قشنگ ترین فیلمی که دیدم. تموم شبو بعد دیدنش فکر کردم به اینکه خب منطقيه محبوبت بشه ولي چرا اینقدر محبوب شد برات؟ چون شخصیت اول فیلم شبيه تو بود. من شبيه تو دیدمش. که تو پيش از طلوع هم اون شخصیت تو بودی. که اصلا شاید منظورم خود خود شخصیت هم نيست، يه سری رفتارا، يه سری ری اکشنا. نمیدونم! ولي تویی. چه بد مین
سلام
میخواستم ازتون يه سوال بپرسم لطفا آقایون جواب بدن. 
خیلی وقت ها میشنوم از بعضی ها میگن که من اگه بخوام برم خواستگاری، حتی يه نفر هم نبايد تو خانواده دختر معتاد باشه! مثلا اگه شوهر خواهر دختره معتاد باشه یعنی چی؟ (مثلا پدر دختره معتاد باشه . ولي آدم خوبی باشه. تو شهرشون آبرو داشته باشه.، دستش به دهنش میرسه. وضع مالی متوسط به بالا .)
دختره خودش پاک، با حجاب، باشخصیت، شاغل، از نظر زیبایی در حد خوب .، خب آخه آقا پسر خوب، شما میخوای بری دخ
من و خواهرم اینجا نگران نشستیم که بابا بیاد حول و حوش ساعت نه اومد بدو بدو وضو گرفت و رفت پرسیدم کجا؟ گفت يه جا میرم دیگه! 
حالا اومده ازش میپرسم کجا بودی؟ میگه شاه عبدالعظیم بودم رفته بودم دعا کنم و حرفای دلمو بهش بزنم . 
میدونم فقط و فقط و فقط میگه خدایا به پسر من يه پسر بده .عمرا حرفی از دهنش دربیاد و برای ما دعا کنه .از ما متنفره .ما سربارشیم.
و من هميشه دعا میکنم خدایا به برادرم بچه نده زنش لایق مادر شدن نيست .بزار همون طور که برای ما دعا گرفت
من و خواهرم اینجا نگران نشستیم که بابا بیاد حول و حوش ساعت نه اومد بدو بدو وضو گرفت و رفت پرسیدم کجا؟ گفت يه جا میرم دیگه! 
حالا اومده ازش میپرسم کجا بودی؟ میگه شاه عبدالعظیم بودم رفته بودم دعا کنم و حرفای دلمو بهش بزنم . 
میدونم فقط و فقط و فقط میگه خدایا به پسر من يه پسر بده .عمرا حرفی از دهنش دربیاد و برای ما دعا کنه .از ما متنفره .ما سربارشیم.
و من هميشه دعا میکنم خدایا به برادرم بچه نده زنش لایق مادر شدن نيست .بزار همون طور که برای ما دعا گرفت
حلقه سفارش داده!!!!
میفهمین چی میگم?حلقهههه!!!
به دخترک گفته خودم از این یکی خوشم مياد ولي کسی که میخواد اينو دستش کنه جراحه و بايد مدام از دستش در بیاره واسه عمل ممکنه اذیت بشه بخاطر همین اون رینگ ساده منطقی تره حالا بنظر تو که خودت دختری کدوم بهتره?
دخترک از همه جا بی خبر بهم میگفت سهیل هم پرید و دختره جراحه و فلان و گفته کریسمس امسال هم میام ایران و حتما دختره هم با خودش میاره!!من?نشستم فقط تو سر خودم میزنم.
بهش پیام دادم که هروقت تونستی زنگ
دختره زنگ زده دکتر هلاکویی میگه من 6 ساله امریکام و با يه پسر کره ای دوستم زنگ زدم با شما م کنم! ما دو تا مشکل داریم : یک اینکه من دوست دارم با این اقا ازدواج کنم اما این اقا هنوز حتی به خانواده ش هم نگفته (تا اینجا که اوکی و منطقيه) و دو اینکه این اقا به شدت غیرتيه و میگه نبايد من با دوستای پسرم شب برم بیرون شام و مشروب بخورم !البته اون پسری که من باهاش میرم شام میخورم عاشق من شده و از من خوشش مياد اما من چنین حسی نسبت بهش ندارم نمیدونم چرا این ا
سلام
خیلی وقت ها هستش که بعضی از پسران دوست دارن شماره دختر مورد علاقه شون برای ازدواج رو داشته باشن. آرزو دارند دختره بهشون روی خوش نشون بده. بعضا توی خیابون یا محیط کار یا دانشگاه دنبال شماره دختر مورد علاقه شون هستند، اما اگه شماره طرف رو به دست بیارن نمی تونن بهش زنگ بزنن.
میخوام بفهمم چرا این دسته از پسرها با شرایطی که نوشتم از نزدیک شدن به دختره دوری میکنن، انگار يه چیزی مانع ارتباط بیشتر گرفتن با دختر ميشه، اون چیز دقیقا به ویژگی روحی و
يه آدم 
بايد خیلی بدبخت باشه
که بالای 35 سال باشه
چند سال از عمرش رو پای نوشته های يه دختر و کلا آپدیت های زندگیش بذاره
هر روز صبح که از خواب بیدار ميشه يه راست بره سراغ وبلاگ دختره و کلا گوگلش کنه تند تند که ببینه چی اپدیت به دست میاره
و بعد دختره وقتی یادش میفته ازش کلی خاطره بد داشته باشه و نخواد ریختش رو ببینه.
یعنی بايد خیلی بدبخت باشی که برای يه آدم اینقدر وقت بذاری و به خاطرش از کارت که با بدبختی هب دست اوردی اخراج بشی! و تیکت بگیری تند تند،
خب هنوزم که هنوزه نت قطعه و بیشترین جاهایی که میرم اینجا و سایت نماشاس. از اونجایی که دستم زیاد باز نیس همینطوری شانسکی انیمه از کانالای مختلف دانلود میکنم میبینم 
یکی انیمه ((بگو دوستت دارم)) رو دیدم که عاشقانه بود یکی‌ هم ((کاگویا ساما، عشق جنگه =لاو ایز وار)) اینم عاشقانه و کمدی بود. جفتشونم تهش به جوری تموم شد که به شخصه منتظر قسمت های بعدی بودم -___- ولي خب وجود نداشت -_-
الان هم دارم انیمه سواری در بهار جوانی رو میبینم امیدوارم این آخرش مثل قب
امروز بالاخره امتحانای احمد کمی سبک تر شده بود بهش گفتم بعد از مدرسه تا شب بره استراحت شبو بیاد خونه ما تا منم کمی به امور عقب افتاده این يه هفته برسم.
خلاصه تصمیم گرفتم شام پای سیب زمینی درست کنم که البته حسابی محمد و احمد استقبال کردن و واقعا هم خوشمزه شده بود.
رفتم حمام و يه اصلاح کامل و اساسی کردم خونه حسابی مرتب بود ولي محمد کمی بیشتر از کمی دیر کرد ساعت ۷ و نیم رسید خونه. و تا حد زیادی برنامه هام به هم خورد چون وقت زیادی برای بازیگوشی ندا
بسم الله مهربون :)
دخترخاله م امشب اومده بود خونمون، بعد شام هی اصرار داشت فیلم ترسناک ببینیم. علاقه ی عجیبی داره به این مدل فیلم ها! اولش مخالف بودم، ولي بعدش وسوسه شدم و گفتم باشه!
فیلم کینه رو دیدیم. هر جایی که آهنگش ترسناک میشد یا حس ميکردم الان اتفاق وحشتناکی میفته چشمامو میبستم و نمیدیدم ولي هی میپرسیدم چی شد، چی شد، دلم میخواست ببینم و بدونم چی ميشه ها ولي خب میترسیدم d;
يه سکانسی بود دختره با روح توی يه اتاق بودن، هی صدا های وحشتناکی میو
امروز پیام‌داد دهنت سرویسسسس فلانقد پول گوشی دادم 
وبهش گفتم ب منچه خودت جوگیر شدی گفتی گوشی بگیرم؟ 
منم گفتم فلان مدلا خوبن وقیمتشونم مناسبه ن اینکه بری شیائومی
مدل بالا بگیری 
بعد گف رز سفید و قرمز گرفته بودم واسش،بردمش جیگرکی،بعدم
رستوران و کلی دور زدیم حالش بهتر شد ولي بازم تو خودش بود
خاک برسر خرم ک نفمیده بودم ک منو دوس داره واقعا
بعدم ب من گف هی الوچه بندری ب حرفات گوش دادم همشو عمل
کردم 
گفتم افرین راضیم ازت میگه فقط ده میلیون امرو
رمان ارباب سالار
دانلود رمان عاشقانه ارباب سالار اثر leily با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش و لینک مستقیم
داستان یک دختره ، دختری که هميشه تنها بوده همانند رمانهای دیگر ، دختر قصه نه نازپرورده است نه سوگلی و با داشتن پدر هیچ وقت مهر پدری نداشته هميشه له شده و همین له شدناش هیچ غروری رو برای اون باقی نزاشته ، دختر قصه مغرور نيست اتفاقا خیلی هم مهربونه ، حتی برای اونایی که بهش بد کردن ، اما پسر قص تا دلت بخواد غرور داره ، خودخواهه و
دانلود رمان همسايه های لجباز نودهشتیا
دانلود رمان همسايه های لجباز نودهشتیا
در مورد دوتا دختره که تو لواسون زندگی میکنن و دانشگاه تهران قبول میشن و دوتا پسر ک هم دانشگاهی و همسايه این دختران بايد ببینیم چی ميشه و سرنوشت برای اینها چی میخواد…
 
دانلود رمان همسايه های لجباز
من(درحالی که نیش هام تا بناگوش ترین حالت ممکن کش اومدن و سعی دارم با لحن بچگانه،مریض بیست ماهه ام رو دعوت به همکاری برای معاینه کنم):به به چه پسری،عزیز دلم.خاله ببینه کجات اوخ شده?قربونش برم.
مامان بچه(درحالی که پوکر فیس و با ته رگه هایی از خشم و نفرت بهم زل زده):دختره!
من:جانم?:)
مامان بچه:دختره!!!!!!!!!!
من:(درحالی که از سوتی خودم نزدیکه منفجر بشم اما حداکثر تلاش خودم رو برای حفظ موقعیت میکنم): آها.چیزه.چه دختری،خاله قربونش بره.مامانش موهاشو کو
يه کارتونی هست به اسم "چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم"
يه دختر و يه پسر تو کارتون هستند که هرکدوم سوار بر اژدهای خودشون دارن پرواز میکنن. دخترک داره نگاه میکنه
يهو با لبخندی شیطنت آمیز میگه: ببین چقدررررر دوسشششش دارهههههه
میگم: دوسش داره؟ چرا؟
میگه: بهش گفت از من دور نشو   (دختر و پسره ناگهان وارد يه منطقه خطرناک شده بودند پسره به دختره گفته از من دور نشو)
میگم : چرا خب گفته ازش دور نشه دختره؟
میگه: چون پسره نمیخاد دختره به خطر بیفته
میگم: عه چه
اسم بچه خواهر شمسی خانوم رو گذاشتن" تداعی"!!
چند روز پيش هم همکارمون شیرینی بچه ش رو آورده بود که اسمش رو گذاشتن "وندا" !! اولين سوالی که به ذهن میومد این بود که وندا دختره یا پسر!
توی احادیث هست بهترین کادوی هر پدر مادری برا بچه شون، نام نیک هستش
پدر مادر عزیز فکر فردای بچه ت رو هم بکن که بزرگ ميشه و چهار نفر تو جمع میخوان صداش کنن
درسته اینچیزا عقیده شخصی هرکسيه و قابل احترامه ولي بلاخره .
 
پ.ن: آهان یادم رفت که صبا هم که تو آمریکا زندگی میکنه و ب
کلیت کلیپ های این پسره محمد امین کریم پور تو این موارد خلاصه ميشه:يه عده دارن میزنن و میرقصن بعد اون دختره میگه:واااااااای محمد(کاملا با عشوه خوانده شود)جا داره يه بار دیگه به اون چهار میلیون و ششصد هزار نفر بگم خاک بر سرتونواقعا يه پست کفاف نمیداد
سه ماه پيش بود که پليس انگلیس از مفقود شدن دختر کوچکی به نام رزا خبر داد. گم شدن اصلا معمولي نبود چون دختر توی خونه خودش گم شده بود و این داستان رو خیلی پیچیده تر ميکرد.مادر رزا شب هنگامی که وارد اتاق دخترش شد متوجه ميشه که دخترش نيست. يه دختر ۴ ساله که در حال بازی با تبلتش بوده و الان دیگه نيست! داستان خیلی خشن و بد نشون میده و بايد بدونید که همینطور هم هست.مادر رزا سریعا با پليس تماس ميگيره و پليس به اولين چیزی که شک میکنه تبلت این دختره که اخری
دانلود رمان همسر دهاتی من با فرمت پی دی اف
 
| دانلود رمان همسر دهاتی من |
 
دانلود رمان با لینک مستقیم رایگان و فرمت های pdf,apk,epub,jar برای موبایل و کامپیوتر
 
 
 
♦| نام رمان : همسر دهاتی من
♦| نویسنده : گیسو
♦| موضوع : عاشقانه
♦| فرمت : پی دی اف
♦| تعداد صفحات : 
♦| خلاصه و قسمتی از رمان :
با عصبانیت گفتم_فعلا ک من زنشم نه تو و نه دخترای دیگه نمیتونید خودتون رو به شوهر من بچسپونید
بهتره بری یکی دیگه رو تور کنی برای خودتبا عصبانیت و نفرت گفت_چی دا
۳شنبه سر کلاس حل تمرین، دیدم پسری که ردیف اول می‌نشست و با دقت به حرفام گوش میداد وو د بحث ها و حل تمرینات شرکت می نمود و بین خودمون بمونه که اندک کراشمندم بودم بهش، با یکی از دانشجویان دختر اومد سر کلاس و صندلی کناریش نشست، بدون حتی يه صندلی فاصله بینشون!! فک کنید!!  دیگه حالی به ادم میمونه نه والا؛ احوالی به ادم می مونه نه بلا!! اگرچه به علت اینکه ازم کوچیکتره، قضيه کراش داشتن از بیخ و بن اشتباه و منتفيه  ولي نیمچه حسودی ای به دختر دانشجو پیدا
دنبال عکسای اتليه ای دخترک ميگردم از یکسالگی به بعدشهرچي ميگردم  تو پوشه ها نيستسرچ کلی میکنم .jpgعکس سالهای قبل از سال تقریبا 91 هست سفرها عیدها عروسی هاهمه عکسی هست غیر عک خندم ميگيره "عههه اینارم اورد خخخ"ازش میگذرم. دنبال عکسای دخترکمهارد رو سرچ میکنم. بازهم "عههه اینا" رو میارهعک نيستلب تاب سرچ میکنم بازهم "عهههه اینا" رو میارهبازهم عک نيست و پیدا نشدوسوسه میشم شانسی چندتایی از "اینا" رو باز میکنميه حس عجیبيه نمیتونم
سلام
قبل از هر چیز قبولي طاعات و عبادات شما دوستان عزیز رو از خداوند متعال خواستارم.
دوستان سوال من در مورد مراجعه خانمها به دکتر مرد هستش، حقیقتش من اگه ازدواج کنم خوشم نمياد همسرم به دکتر مرد مراجعه کنه، و تا جایی که دکتر خانم هست چرا بايد خانم ها به همجنس خودشون مراجعه نکنن؟
من يه رفیق رادیولوژیست دارم که میگفت خانم هایی که برای عکس گرفتن میان بخصوص برای مامو گرافی (عکس از سینه برای بررسی کیست و یا سرطان) بايد وقتی که من از اتقاق میرم بیرو
سلام 
میخواستم بدونم ارتباطاتی که در دوران دبیرستان بین یک دختر و پسر اتفاق میافته تا چه اندازه درسته و تا چه اندازه غلط؟
اگه پسر يه کم سنش بالاتر باشه مثلا ۲۰-۲۱-۲۲ و دختر هم ۱۷-۱۸ سالش باشه و پسره هم قصدش ازدواج باشه چطور ميشه به اون دختر اعتماد کرد؟، در واقع چطور ميشه به حرف یک دختر دبیرستانی اعتماد کرد؟
آخه يه دوستی داشتم تو سال آخر دبیرستان با یک دختر همسن خودش رابطه داشت، اما وقتی دختر دانشگاه دلخواهش قبول شد خیلی راحت پسر رو کنار گذاشت

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها