نتایج جستجو برای عبارت :

پی دی اف سه دبیرستانی

یک هفته پيش:ازدواج پسر دبيرستاني و دختر سوم راهنمایی(نهم)!
دو روز پيش:
ازدواج دختر سوم دبيرستاني و پسر دوم راهنمایی(هشتم)!
همش فکر می کنم اینا تا چند سال ديگه کل تفکر و ديدشون به زندگی و حتی خودشون تغییر می کنه.اینا حتی پول تغذیه مدرسشونم از باباشون میگیرن.به یکی از فامیلاشون میگم یعنی یه بزرگتری نبود که بگه بذارین چند سال بعد تا این بچه ها بزرگ تر شن .میگه:همین بزرگتر پادرمیونی کرده زودتر وصلت سر بگیره.!
زمان دور یک میدان میچرخد برمیگردد سر جای اولش. این یک فرضیه ی  درجه یک است در مورد زندگی. هر کاری که کرده ای، باز هم تکرار خواهی کرد. گفتم فرضیه»؛ پس قطعیت ندارد. اما جالب است. حالا این را نوشتم تا حضورش را حالا در زندگی ام ببینم: کاری که باید پانزده سال پيش میکردم و دلم میخواست نکردم تا الان بنشینم و پيگیرش شوم. یادگیری یک آمادگی برای پذیرش و یک محیط فکری مساعد میخواهد. گاهی هزینه ی رسیدن به این هر دو زیاد است: شاید یک دهه از زندگی، دست و پا زدن
خیلى جالب حتما بخونید

در رستوران بودم که میز بغلی توجه‌م را جلب کرد. خانم و آقایى که حدود ۴۰ سال داشتن روبه‌روی هم نشسته بودند و مثل یک دختر و پسر جوان چیزهایی می‌گفتند و زیرزیرکی می‌خنديدند.
بدم آمد. با خودم گفتم چه معنی دارد؟ شما با این سن‌تان باید بچه دبيرستاني داشته باشید. 
نه مثل بچه دبيرستاني‌ها نامزدبازی و دختربازی کنید. 
داشتم چپ‌چپ نگاهشان می‌کردم که تلفن خانم زنگ خورد و به نفر پشت خط گفت: آره عزیزم. بچه‌ها رو گذاشتیم خونه خودم
داشتم فکر میکردم که اگه از کنکور کلیشه ها و موهومات ذهنی و حرف های صدمن یه غاز دلال های این حوزه رو بگیری هیچی ازش جز یه آزمون آبکی دبيرستاني چهارساعته نمیمونه! اگه بخوایم متطقی باشیم هزاران نفر در دنیا آزمونای پيچیده تر و خفن تری رو دارن میدن!
ديگر آن قدر پير شده‌ام که بخواهم قصه‌ی دانشگاهم را بگویم.
در یک جمله بگویم: دانشگاه برایم بستر خودآگاهی، تغییر و رشد بود.
در دانشگاه بود که فهمیدم پيش‌تر که بوده‌ام و چه می‌خواهم باشم.
خیلی‌ها بخاطر جایگاه، محیط یا سنشان به خودشان جرئت تغییر را نمی‌دهند؛ ولی دانشگاه برای من جایی بود که از فرید مصلح» دبيرستاني کنده شدم؛ شاید کمی عجیب باشد؛ ولی ناراحت نبودم که هیچ‌یک از دوستان دبيرستاني‌ام در پرديس‌هنرهای زیبا قبول نشده؛ خیلی راحت‌ت
خسته ام.
میترسم از خودکشی.اینکه زنده بمونم ! فلج بشم ! معلول بشم!
بهش فکر میکنم اما . ای کاش یه راه 100 درصدي بود!
نه ازین راه ها که بچه دبيرستاني ها برای جلب توجه انجام میدن.
تنها راه اسون و بدون دردي که میشناسم احتمال موفقیت کمتر از 20 درصد داره!
هعه!
بگیر این زندگی رو که من مردش نیستم.
قبل اینکه من تمومش کنم خودت تمومش کن!
سلام 
میخواستم بدونم ارتباطاتی که در دوران دبیرستان بین یک دختر و پسر اتفاق میافته تا چه اندازه درسته و تا چه اندازه غلط؟
اگه پسر یه کم سنش بالاتر باشه مثلا ۲۰-۲۱-۲۲ و دختر هم ۱۷-۱۸ سالش باشه و پسره هم قصدش ازدواج باشه چطور میشه به اون دختر اعتماد کرد؟، در واقع چطور میشه به حرف یک دختر دبيرستاني اعتماد کرد؟
آخه یه دوستی داشتم تو سال آخر دبیرستان با یک دختر همسن خودش رابطه داشت، اما وقتی دختر دانشگاه دلخواهش قبول شد خیلی راحت پسر رو کنار گذاشت
خسته ام.
میترسم از خودکشی.اینکه زنده بمونم ! فلج بشم ! معلول بشم!
بهش فکر میکنم اما . ای کاش یه راه 100 درصدي بود!
نه ازین راه ها که بچه دبيرستاني ها برای جلب توجه انجام میدن.
تنها راه اسون و بدون دردي که میشناسم احتمال موفقیت کمتر از 20 درصد داره!
هعه!
بگیر این زندگی رو که من مردش نیستم.
قبل اینکه من تمومش کنم خودت تمومش کن!
+ اگه من نباشم،اگه من بمیرم، همه چی درست میشه.مطمئنم.
آخرین به روز رسانی اطلاعات دانش آموزان از سامانه سناد، در تاریخ 98/5/15 انجام گرديده است.
سامانه دریافت کتب درسی اول ابتدایی و دبيرستاني فعال گرديده و مديران محترم می توانند با تکمیل شماره موبایل محصلین اقدام به سفارش گروهی نمایند
سامانه دریافت کتب درسی اول ابتدایی و دبيرستاني فعال گرديده و مديران محترم می توانند با تکمیل شماره موبایل محصلین اقدام به سفارش گروهی نمایندبرگرفته شده از : m-a-amjadi.blog.ir سلماس لطفا در صورت کپي منبع آن را ذکر نمایید
روز اول کارم به عنوان کمک معلم، به دبيرستاني بزرگ قدم گذاشتم که بیشتر به دانشکده می مانست.کلاس کامیونیتی متشکل است از بچه های چند پایه که کمی مشکل یادگیری و یا بدنی دارند.  چیدمان میزهای دانش آموزان شبیه نعل اسب بود یعنی معلم در نقطه ای می ایستاد که به همه دسترسی یکسان داشته باشد. چند کمک معلم ديگر هم مشغول کمک به درس بچه ها بودند. همه چیز خیلی خوب به نظر می آمد.
ادامه مطلب
سه‌شنبه‌ها دخترهای دبيرستاني می‌پرند توی دفتر و جیغ می‌زنند:" خانووووم! فلان چیز رو چی کارش کنم؟!" و من قبل از این که فکر کنم فلان چیز چیست و باید چه کارش کنند، ۵ دقیقه به این فکر می‌کنم که منظورشان از "خانووووم!" کیست؟ من؟!
2.3.4. مقایسه تحلیلی تفاوت میانگین های نگرش انقلابی از بعد احساسی گروه های نمونه مورد بررسی .113
3.3.4. مقایسه تحلیلی تفاوت میانگین های نگرش انقلابی از بعد رفتاری گروه های نمونه مورد بررسی .118
4.3.4.  مقایسه تحلیلی تفاوت میانگین های نگرش انقلابی گروه های نمونه مورد بررسی . 123
5.3.4. جهانی شدن بر ادراک دانش آموزان دختر دبيرستاني نسبت به انقلاب اسلامی تأثیر داشته است  128
6.3.4. جهانی شدن بر احساس دانش آموزان دختر دبيرستاني نسبت به انقلاب اسلامی تأثیر داشته
سال گذشته، اسمول پسر دبيرستاني برای یک مهمانی به خانه یک دوستش رفت. در حدود یک صبح، گروه تصمیم گرفت تا از یک لوح Ouija استفاده کند. کاربر Reddit تنها کسی بود که اعتقاد داشت به حساب کاربری های رایج، بنابراین زمانی که دوستانش هیئت مديره را ترک کرد، ناامید شد. اما به جای دادن دوستانش به دلایل ديگری که او را مجبور به عذرخواهی می کند،
ادامه مطلب
یه زمانی (گمونم دبيرستاني بودم) یه جایی (گمونم زیارتگاه بود، شایدم یه مراسم مذهبی) یکی بهم گفت اینجا حاجتت رو از خدا بخواه (شایدم گفت نماز حاجت بخون). گفتم حاجت؟ من که حاجتی ندارم! گفت مگه میشه هیچ حاجتی نداشته باشی؟! با خودم فکر کردم و ديدم واقعا هیچی از خدا نمیخوام.
تو اون برهه از زندگیم هیچ خواسته ای نداشتم.
ولی حالا به نقطه ای از زندگی رسیدم که نمیدونم واسه کدوم یکی از حاجتام دست به دعا بشم!
الهی خدا حاجت دل همه (مخصوصا شما) رو بده.
آمین
یکی از خان های بختیاری هر روز که فرزندانش را به مدرسه میفرستاد، خدمتکار خانه به نام ابوالقاسم را با فرزندانش میفرستاد تا مراقب آنها باشد. ابوالقاسم هر روز فرزندان خان را به مدرسه میبرد و همان جا میماند تا مدرسه تعطیل میشد و دوباره آنها را به منزل میبرد. دبيرستاني که فرزندان خان در آن تحصیل میکردند یک کالج آمریکایی (دبیرستان البرز) بود که مديریت آن بر عهده دکتر جردن بود.
ادامه مطلب
به گزارش سایت تفریحی چفچفک برگرفته از روزیاتو : بیل گیتس»، هم بنیانگذار مایکروسافت پس از سال ها به دبيرستاني که در آن تحصیل کرده بود بازگشت و به مناسبت 100 سالگی تاسیس آن، سخنانی در مورد محول کردن کارها به ديگران و تاثیر آن در موفقیت کسب و کارها ایراد کرد.
ادامه مطلب
الان یه چیزی به ذهنم رسید گفتم بیام اینجا بنویسم اونم این که ما تو دانشگاه سر کلاسای کارگاهی اهنگای سنتی و قديمی و فاخر و اینا گوش میداديم مثل چارتار و بیکلام های خوب و علی زند وکیلی و . اما الان کارمون به اهنگ های بندری و پاپ های بیخود کشیده شده حتی من به گوش خودم شنیدم که ترم پایینیامون رپ های بی مفهوم و خز گوش میکنن :ا
+: به کجا چنین شتابان ؟ بعد میگن بچه های دبستانی و دبيرستاني چرا ساسی مانکن گوش میدن :ا داداااششش ؟ دانشکده هنرش اینه ، معلوم
هر آنچه که می‌بینیم و می‌شنویم و حس می‌کنیم، بر ما تاثیر می‌گذارد. » . شاید منم همینطور شدم . الان که نگاه می‌کنم . چقدر که شبیه این خانومی که توی انیمه باغ کلمات» به تصویر کشیده شد . شدم . کسی که ديگه حس و حال هیچ کاریو نداره . ديگه نمی‌دونه چیکار کنه . اما یه روز . یه روز ممکنه خیلی چیزا تغییر کنه .
خب در مورد انیمه این که این انیمه برای سال 2013 هست و برای اوتاکوها قديمیه اما من با این انیمه خاطره‌ها دارم و به نظرم انیمه‌ی کوتاه فوق
هر آنچه که می‌بینیم و می‌شنویم و حس می‌کنیم، بر ما تاثیر می‌گذارد. » . شاید منم همینطور شدم . الان که نگاه می‌کنم . چقدر که شبیه این خانومی که توی انیمه باغ کلمات» به تصویر کشیده شد . شدم . کسی که ديگه حس و حال هیچ کاریو نداره . ديگه نمی‌دونه چیکار کنه . اما یه روز . یه روز ممکنه خیلی چیزا تغییر کنه .
خب در مورد انیمه این که این انیمه برای سال 2013 هست و برای اوتاکوها قديمیه اما من با این انیمه خاطره‌ها دارم و به نظرم انیمه‌ی کوتاه فوق
داستان BanG Dream
کاسومی ” زمانی که به تازگی دبيرستاني شده بود، پا به فروشگاهی می گذارد و یک گیتار ستاره ای شکل می بیند. پس از آن، همراه با چند دختر ديگر یک گروه موسیقی تشکیل می دهدو.
ژانر : موسیقی
رده سنی:+13
زبان : ژاپنی
زمان هر قسمت : 24 دقیقه
کیفیت : HD 720p - 480p - 1080p
وضعیت BanG Dream : پایان پخش
جهت آگاهی از بروزرسانی جديدترین های پخش شده و زیرنویس ها، عضو کانال تلگرام شوید:
 
یه فیلم ژاپنی محصول 2017
در مورد یه دختر دبیرسانی که عاشق معلم تاریخش میشه و در روز جشن معلمش کههمیشه دوست داشتن اونو انکار می کرده می بوستش ولی یکی عکس می گیره و پخشش می کنه.معلم توبیخ میشه ولی بعد از اون مدرسه میره و تا روز فارغ التحصیلی دختره صبر می کنه و همون روز میاد سرراهش و دست همو می گیرن.
جديدا به هم ریختمتو بعضی صحنه ها یاد ملعون می افتادم و کلی گریه ام گرفت.
خدا لعنتش کنه.امیدوارم نابود بشه
فیلمش خیلی کودکانه بود و عشق یه دختر دبیرست
خب یکی بیاد حالی صبا کنه که مهدي درگیری‌های خیلی بزرگتری از خدافظیتون داره. قرار نیست مث دخترای دبيرستاني استوری بذاره، قرار نیست مث تو پست بذاره و قرار نیست مث خود هشت ماه پيشش غم‌زده بشه.
توام چند هفته‌ی اول اینجوری‌ای. بعدش اشکات بند میان و به زندگی ادامه میدي و این بازه رو به عنوان قشنگ‌ترین و دردناک‌ترین روزای زندگیت تو دانشگاه به یاد میاری. قرار نیست تا ابد به دستاش فک کنی.
یه لطفی هم بکن صبا. فکرای مریض درمورد مثلث زهرماری قبلی نکن.
بنام خدا
سالهاپيش زمانیکه نوجوانی دبيرستاني بودم در حال و هوای تحولات ی ؛ فرهنگی و اجتماعی ؛ مردم و کشور؛ ناشی از پيروزی انقلاب 1357 ؛ من هم به تآسی از این فضا در حالیکه کودکی و بخشی از نوجوانیم را قبل از انقلاب ودر محیطی کاملا"متفاوت از فضای آنروزها گذرانده بودم ! در مواجهه با خبرها ؛ موضوعات و مطالب جديدي که می خواندم یا می شنیدم اقدام به تهیهء دفترچهءیادداشتی؛ با جلدي به رنگ سرمه ایی که حدود 100برگ داشت و در جیب کناری شلوار نظامی ام به را
الآن که تاریخ آخرین مطلبم رو ديدم جا خوردم! تقریباً دو سال میگذره ازش و چقدر زود گذشته این دو سال. طوری که انگار اصلا متوجهش نشدم.
اساساً خیلی روی مقوله اسراف حساسم. اما نسبت به تلف شدن زمان و زندگیم به شکل وحشتناکی بی‌تفاوتم. روزها و شب‌ها رد میشن، هفته‌ها و ماه‌ها پشت سر هم میان و میرن و سال به سال از عمرم می‌گذره و من عین خیالم نیست که نیست.
حتی اگه دوره‌ی نوجوونی‌م رو هم فاکتور بگیرم، این ده دوازده سال گذشته رو کلاً درجا زدم! نه رشدي
سلام خدمت همه ی شما دوستان  نماز روزه هاتون قبول باشه ان شاء الله .
یک سوال خیلی مهم در مورد خواستگارم دارم که مشاور کنکور هستن. شرایط ایشون به شدت منو بدبین و نگران کرده، از طرفی به ایشون علاقه هم دارم و نمیدونم در مورد شرایط شغل و کار ایشون طبق منطقم تصمیم بگیرم یا احساسم.
همین طور که گفتم ایشون مشاور کنکور هستن، شغل این آقا طوری هست که سالی حدود 200 تا دختر به صورت حضوری برای کنکور با ایشون مشاوره میگیرن و هفته ای یک بار حضوری  میرن تا با هاشو
سلام خدمت همه ی شما دوستان  نماز روزه هاتون قبول باشه ان شاء الله .
یک سوال خیلی مهم در مورد خواستگارم دارم که مشاور کنکور هستن. شرایط ایشون به شدت منو بدبین و نگران کرده، از طرفی به ایشون علاقه هم دارم و نمیدونم در مورد شرایط شغل و کار ایشون طبق منطقم تصمیم بگیرم یا احساسم.
همین طور که گفتم ایشون مشاور کنکور هستن، شغل این آقا طوری هست که سالی حدود 200 تا دختر به صورت حضوری برای کنکور با ایشون مشاوره میگیرن و هفته ای یک بار حضوری  میرن تا با هاشو
سلام 
من دختری ۱۶ ساله م، پسر عموم از من خوشش میاد البته تا حالا مستقیم بهم نگفته ولی از حرف ها و رفتارش میشه فهمید. پسر خیلی خوب و آقاییه، قصد بدي نداره و به نظرم قصد ازدواج داره، ولی من اصلا نمیتونم به ازدواج باهاش فکر کنم، همین که پسر عموی من باشه برام کافیه.
ایشون یک سال از من کوچیکتره و اگه حسی هم داشته باشه به نظرم خیلی زودگذره. من دوسش دارم و نمیخوام باهاش بدرفتاری کنم و آسیبی بهش بزنم، ولی میخوام که این حس از سرش بیفته چیکار کنم؟
مرتبط:
ی
امروز همینطور که نشسته بودم تو آفیس و سعی می‌کردم وسط سر و صداها و مسخره‌بازی‌های دو تا بچه‌ی مسترمون (که با ۲۷ سال سن فازشون شبیه بچه دبيرستاني هاست) روی کارم تمرکز کنم، یهو به ذهنم رسید که نکنه هیچ وقت نشه برگردم ایران؟ حس میکنم هی داریم دورتر و دورتر میشیم از خانواده. آبان هی بهم میگفتن فعلا نیا تو این شرایط. بعد میگفتن جنگ میشه یه وقت الان وقت اومدن نیست. بعد میگفتن هواپيمارو ایران میزنه نمیخواد بیای. الان هم که به خاطر مریضی همه از هم دو
دوستم ديشب بهم زنگ زد و بعد از کلی حرف زدن بهم یه چیزی گفت که سخت ناراحت شدم ، دبيرستاني که بوديم تب فیلم ديدن من شروع شده و بود و دوست داشتم که هر فیلمی رو که میبینم یکی باشه که براش تعریف کنم. یادمه اولین فیلمی که ديدم رو براش تعریف کردم ولی اون خوشش نیومد و خب ديگه ادامه ندادم که براش توضیح بدم ؛ به جاش برای "ش" که دوستم بود و هر دو فیلم های مشترکی میديم ماجرا رو شرح میدادم و با هم بحث میکرديم ،  یادمه شاید یکی دو سال بعدش همین دوست صمیمیم که از
هر آنچه که می‌بینیم و می‌شنویم و حس می‌کنیم، بر ما تاثیر می‌گذارد. » . شاید منم همینطور شدم . الان که نگاه می‌کنم . چقدر که شبیه این خانومی که توی انیمه باغ کلمات» به تصویر کشیده شد . شدم . کسی که ديگه حس و حال هیچ کاریو نداره . ديگه نمی‌دونه چیکار کنه . اما یه روز . یه روز ممکنه خیلی چیزا تغییر کنه .
خب در مورد انیمه این که این انیمه برای سال 2013 هست و برای اوتاکوها قديمیه اما من با این انیمه خاطره‌ها دارم و به نظرم انیمه‌ی کوتاه فوق
هر آنچه که می‌بینیم و می‌شنویم و حس می‌کنیم، بر ما تاثیر می‌گذارد. » . شاید منم همینطور شدم . الان که نگاه می‌کنم . چقدر که شبیه این خانومی که توی انیمه باغ کلمات» به تصویر کشیده شد . شدم . کسی که ديگه حس و حال هیچ کاریو نداره . ديگه نمی‌دونه چیکار کنه . اما یه روز . یه روز ممکنه خیلی چیزا تغییر کنه .
خب در مورد انیمه این که این انیمه برای سال 2013 هست و برای اوتاکوها قديمیه اما من با این انیمه خاطره‌ها دارم و به نظرم انیمه‌ی کوتاه فوق
1) تنوع رشته های مختلف هنرستان ها نسبت به رشته های دبیرستان (۴۵۴ رشته مهارتی و فنی)
۲ ) یاد گیری همزمان آموزه های تئوری و عملی 
۳) امکان ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر با شرایط آسان تر 
۴) فرصت ادامه تحصیل برای دانش آموزانی که در بعضی از دروس پایه ای (ریاضی و…)ضعیف می باشند. 
۵) وجود بازار کار مناسب برای دانش آموزان هنرستانی حتی قبل از فارغ التحصیل شدن 
۶) با انجام کارهای عملی، اعتماد به نفس دانش آموزان هنرستانی به مراتب بالاتر از دبيرستاني است.
۷) ا
دو روز از هفته گذشته همچنان سخت می گذره اما همیشه اینجور وقتا خدا بیشتر بهم توجه میکنه یه جور حس میکنم معلقم ولی با یک نخ نازک حفظ شدم این نخ نازک شادي های کوچیکیه که برام پيش میاد . چند روز مادر هم اتاقیم اومده پيشمون همون اولش که منو ديد گفت وای محیصا ناراحت نشیا خیلی لاغر شدي زشت شدي بعدم که باهاشون رفتم تله سیژ با وجودي که اصلا وقت نداشتم ولی به اصرار هم اتاقیم و اینکه حس خوبی از اومدن مامانش نداشت رفتم تا بلکه یه ذره به مامانشم خوش بگذره
مرکز پخش روسری دهقان با سابقه 20 ساله اقدام به عرضه انواع روسری از کارخانه ها و تولیدي های مختلف حاضر در کشور میکندهمچنین انواع مقنعه مدارسی (دبستانی - دبيرستاني- معلمی -کارمندي)در سایزها و رنگها مختلف تولید و به مشتریان عزیز عرضه میگردد.برای ديدن انواع نمونه های روسری و مقنعه به شماره 09175675851 در واتس اپ یا تلگرام پيام دهید.
به روی صفحه سیاه مانیتور جمله ای نقش بست شما امروز میمیرید حرفی دارید؟ پوزخندي زدم و صفحه چت را بستم به شدت عصبانی شده بودم در ذهنم با خودم میگفتم که "با خودش چه فکری کرده. مرتیکه احمق! معلومه که میمیرم! دوساله که در شبکه‌های اجتماعی گفتم که امروز میمیرم، همه میدونند اصلا به اون چه ربطی داره که این حرف‌ها رو می‌زنه" آخر هم از روی عصبانیت مانند دختر بچه های دبيرستاني صفحه چت را باز کردم و شروع کردم به تایپ کردن. طومار بزرگی با این مضمون که مردک
امروز قرار گذاشتیم با دوستان دبيرستاني با قدمت دوستی 8 ساله، که بعد چهار سال و اندي (حالا که داریم فارغ میشیم از تحصیل)همديگه رو فردا ببینیم :) ولی چند ساعت بعد همه چیز کنسل شد :| راستش درکشون می کنم که کار دارن و نمیتونن، شده که کاری بره من هم پيش بیاد،کنسل بشه؛ ولی خوب خورد تو ذوقم واقعا :| خیلی زیاد. از این حس زود رنجیم متنفرم. نمی دونم چرا موضوع به این کم اهمیتی باید انقدر ناراحتم بکنه. این روزا این ویژگیم واقعا خیلی تو مخمه، حس خوبی ندارم. الان
اون سالی که Black Swan اومده بود و کلی اسکار برده بود تمام مقاله هایی که راجع بهش نوشته شده بود رو خوندم. چه فارسی ها توی رومه های هر روز، چه تیکه هایی از مقاله های انگلیسی روی اینترنت. تمام داستان رو می دونستم از بس که در موردش نوشته بودن و خوندم بودم. ديدنش اما برام تبديل شده بود به یه جور تابو. پریشب این تابو رو شدم. فیلم رو ديدم. مگه می شه آدم فیلمی رو که تو اوج تموم می شه دوست نداشته باشه؟!
+ چه قدر خوب شد که اون موقع تلاشی نکردم برای ديدن فیل
درپارک لاله فائزه بااقدام به فال گیری درآمدکسب میکرد.روزی پسری که اسمش محسن بودازکنارش ردشدوخواست که فالش رابگیردپسرکه اسمش محسن بودگفت بایک نگاه به سرتاپای اووگفت که مصیبتی بزرگ نصیبش میشود.محسن روزبعدهم ازکنارش ردشدوگفت هنوزنمردي؟فائزه فالگیرگفت خیلی دوست داری بمیرم مزاحم فالگیری من میشی؟محسن گفت فالگیری عاقبت نداره.ديگرمحسن رانديداماهرروزمتوجه میشدکه وابستگی زیادي به محسن پيداکرده وهرشب کابوس میديد.صبح تاشب دنبال راهی بودکه به

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها