نتایج جستجو برای عبارت :

دگر انجا که روم عاقل وفرزانه روم

استاد قائدی یک پستی گذاشته است با عنوان "شهروند عاقل". برایش نوشتم بعضی وقتها دلم میخواهد عاقل نباشم. نه شهروند عاقل، نه همسر عاقل، نه مادر عاقل. نه فرزند عاقل و نه هیچ چیز عاقل دیگری. دلم می خواهد بی خیالِ همه ی مسئولیتهایم بروم دیوانه وار دیوانگی کنم. زیر این نظر نوشته است: این خودش عین عقل است .
استاد قائدی یک پستی گذاشته بود با عنوان "شهروند عاقل". دلم گرفته بود. زیر نوشته اش در بخش نظرات نوشتم: "بعضی وقتها دلم میخواهد عاقل نباشم. نه شهروند عاقل، نه همسر عاقل، نه مادر عاقل. نه فرزند عاقل و نه هیچ چیز عاقل دیگری. دلم می خواهد بی خیالِ همه ی مسئولیتهایم بروم دیوانه وار دیوانگی کنم". 
پاسخم داده است: این خودش عین عقل است .
نمیبازم 
کم نمی آورم 
زانو نمیزنم
نفس عمیقی میکشم و دوباره شروع میکنم
صدای پای ارباب زمین را می شنوید؟ 
همه برای من می ایستاده اند 
زمین برای من ایستاده دنیا برای من ایستاده  
اراده ی من سنگ را ذوب می کند 
من دنیای روباهایم را زندگی میکنم 
خانه ی رویاهایم. 
فقط من انجا زندگی خواهم کرد 
انجا خانه ی من است
ان تخت گرم و نرم هم تخت من است 
انجا خانه ی من است 
انجا شهر من است 
من به شهر رویاهایم تعلق دارم
نمیگذارم هیچکس  رویاهایم را بد
هر وقت دلم پر شد 
بیشتر خواندم و رقصیدم 
هرجا گریه ام گرفت فقط و فقط خندیدم 
انجا که پاهایم یار من نبودند 
بال در اوردم 
هرجا  دلم گرفت 
دیگران را دلداری دادم 
فقط 
در حکمت این امور مانده ام 
که در این بازار مخلوط دنیا 
ایا هنوز لازم است دیوانه بمانم 
یا
باید 
عاقل شوم؟ 
 
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی را گسترش دهید

انشا درمورد چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی
انشا در مورد چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی
انشا درمورد ضرب المثل چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی

گسترش ضرب المثل چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی
داستان کوتاه درباره چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی
مثل نویسی عجله کار شیطان است

ضرب المثل هم معنی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
داستان ضرب المثل عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته داستان عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته انشا عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته یعنی چه انشا در مورد عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته گسترش مثل نویسی عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته داستان درباره عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته گسترش عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته
انشا در ادامه مطلب
ادامه مطلب
داستان کوتاه در مورد عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته داستان در مورد عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته داستان عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته گسترش عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته گسترش مثل عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته گسترش ضرب المثل عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته معنی عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته داستان ضرب المثل عاقل نکند تکیه به دیوار شکسته
انشا در ادامه مطلب
ادامه مطلب
ح آزارم میده و راستش من بیمار این آزارم. چرا؟ چون دلم هیجان می‌خواهد، دلم وادادگی می‌خواهد. لعنتی این را خوب فهمیده، خوب بازی می‌دهد. اما تا کجا؟ مگر قرار نبود من عاقل باشم؟پس بسم است از قبول علمی و صلاح و نیکنامی. هرچه دل افشار کشد دیگر نمی‌روم. آری خواست دل را می‌شناسم اما من نه آنم. بسم است.
امام باقر ع فرمود در رسول خدا ص سه چیز بود که در هیچ کس جز او نبود 1 سایه نداشت نور تحتاشعاع خورشید نمیگشت 2 ازراهی نمیگذشت جز انکه هر کس بعد از دو روز و سه روز از انجا میگذشت واسطه بوی خوشش میفهمید پیغمبر از انجا عبور کرده است 3 از هیچ سنگ ودرحتی عبور نمیکرد نمیکرد جز انکه برای او سجده میکرد واین بعنوان احترام بود نه عبادت و معنوی بود نه ظاهری نظیر نظیر تسبیح موجودات خدا را امام صادق ع فرمود چون رسولخدا ص را بمعراج بردند جبرییل او را بجایی رسانی
 یکی از اصحاب  گوبد سالیکه هارون حج گزارد امام رضا ع از مدینه  بققصد حج  بیرون شد تا بکوهی رسید که دست چپ  راهست وقتی بجانب مکه. روی روی و بان کوه فارع قطعه قطعه شود ما معنی این سخن نفهمیدیم  چون از انجا پشت کردو هارون رسید در انجا بار انداخت جعفر بن یحیی برمکی که در در بار هارون. دولت و شوکت بزرگی داشت بالای ان کوه رفت  ودستور دادبرای او در انجا  مجلسی بسازند چون از مکه باز گشت بالای ان کوه رفت ودستور دادخرابش کنند و چون بعراق باز گشت امر هارو
پیعمبر فرمود خدا به بندگانش چیزی بهتر از عقل نبخشیده است زیراخوابیدن عاقل از شب بیداری جاهل بهتره در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل بسوی حچ وجهاد بهتر است وخدا پیعمبر و رسول راجز برای تکمیل عقل مبعوث نسازد  تا عقلش را کامل نکند مبعوث نسازد و عقل اوبرتر از عقول تمام امتش باشد و انچه پیعمبر در خاطر دارد از اجتهاد و مجتهدین بالاتر است و تابنده ای واجباترا بعقل خود در نیاد انها را انجام نداده است همه عابدان در فصیلت عبادتشان بپای عاقل نرسند عقلا
یکی را از وزرا پسری کودن بود پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مرین را تربیتی میکن مگر که عاقل شود. روزگاری تعلیم کردش و مؤثر نبود، پیش پدرش کس فرستاد که این عاقل نمیشود و مرا دیوانه کرد.
چون بود اصل گوهری قابل               تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نخواهد کرد           آهنی را که بد گهر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند        چون بیاید هنوز خر باشد
سعدی
کفاره ی شرابخوریهای بی حساب
هشیار در میانه ی مستان نشستن است
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون»
قسم به جان تو (ای پیامبر) که آنان در مستیشان سرگردانند .
سوره ی حجر آیه ۷۲
داستانی رو از کودکی شنیده بودم مضمونش این بود:
جادوگری نیمه ی شب معجون دیوانگی رو داخل چشمه ی شهر که مردم ازون آب میخوردند میریزه
یکی از مردم  متوجه میشه فردا هرچی به مردم میگه آب چشمه آلوده شده هیشکی گوش نمیکنه و همه از چشمه آب میخورن و همه دیوانه م
در خبر داریم که:قَدِمَ الْمَدِینَةَ رَجُلٌ نَصْرَانِیٌّ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ وَ کَانَ فِیهِ بَیَانٌ وَ لَهُ وَقَارٌ وَ هَیْبَةٌ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَعْقَلَ هَذَا النَّصْرَانِیَّ فَزَجَرَ الْقَائِلَ وَ قَالَ مَهْ إِنَّ الْعَاقِلَ مَنْ وَحَّدَ اللَّهَ وَ عَمِلَ بِطَاعَتِهِ.»ترسایى از مردم نجران به مدینه آمد و او را زبانى گویا و ظاهری جذاب و با هیبت بود. پس گفته شد: اى پیامبر خدا، این ترسا چه اندازه عاقل است! حضرت گوینده ر
به نظرم اشتباه کردن هم سن داره. 
بعدش دیگه عاقل شدی. 
وقتی عاقل بشی
یا اون اشتباهِ دیگه مزه نمیده
یا اینکه اصلا از روی مود اون مدل هیجانات که منجر به اون اشتباهات میشده اومدی بیرون.
گاهی اوقات جای اشتباه های نکرده خیلی دردالود میشه!
اون قدرهام جذاب نیست عاقل بودن.
فرایند اشتباه نکردن اون قدرهام رفتار بهینه ای نیست.
یهو میرسی به یه سن خاصی احساس میکنی چقدر خودت رو دست نخوره و بی استفاده باقی گذاشتی!
مثل سیستمی که ۱۶ گیگ رم داره ولی تو هیچ وقت ب
یه رفیق دارم که ازم بزرگتره. یعنی خیلی رفیق دارم که ازم بزرگترن. منتهاش این از همه شون بزرگ تره. نزدیک چهل سالشه. ولی مجرده. دیشب حرف می‌زدیم. لو داد بالاخره. عاشق شده قبلا . همه ی این سال ها سعی کرد خودش رو تو نظر همه مون یه تیکه سنگ جلوه بده. 
دیشب بهم گفت می‌دونی اشتباه تو توی زندگیت چی بوده؟
گفتم چی؟
گفت قبل اینکه عاشق بشی، عاقل شدی .
گفتم مگه دست من بود؟ دنیا منو این طور چرخوند. دنیا نخواست من مثل بیست ساله ها رفتار کنم. بگم. بخندم. حرف بزنم.
حالا این عمه من خوبه هروقت میاد رشت میره رازقی و شکم الملوکو کبابی فلان و بسار کلی به خودش میرسه
ما
۹ تا آدم عاقل و بالغ رفتیم دربند املت زدیم بر بدن کلا شد ۱۲۰تومن
میخواست مارو به کشتن بدهههه که چرا واسه املت انقد پول دادین
البته
نظرشون اینه اگه عاقل بودین اینقد پول پای املت نمیدادینولی به قول
آروین اینجوری خودمونو توجیح کردیم که نهههه خوب بود گوجه گرون شدهههه
پ.ن:یادم باشه حق تبلیغو از این رستورانایی که نام بردم بگیرم
 در این عالم چبزها ببند که عالم حسن و خیالوهم خارج است و در انجا جان اشیا ؟ وحقایق انهارابببندوبرای ان  عرض عریض و زمینه. پهناوری است که اغازش عالم انسان و سر انجامش عالم فرشتگان بلکه  برتر از ان است واو است معراج انسان چنانچه ان سه منزل پسترین منازل واسفل. سافلین است تا انجا که کوید و از اینجا دانسته شود که صدورکرامات از اولیا مور انکا نیست  در جمله  ولو لا انکم تذنبون فرماید این گفتار دلالت کند بر اینکه در این نوع از خلقت مصلحت بزرگی است زی
 
 
 
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیممستیم اگر ساکن میخانه نباشیمما را چه غم ار باده نباشد، که دمی نیستاز عمر که با نالۀ مستانه نباشیمسرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرتعاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیمچون می نرسد دست به دامان حقیقتسهل است اگر در پی افسانه نباشیمهر شب به دعا می طلبیم اینکه نیایدآن روز که ما در غم جانانه نباشیم#مهدی_اخوان_ثالث
ولم کن . هیچ جا سراغمو نگیر . تا وقتی بودی نمیتونستم عاقل باشم. دیگه میخوام‌عاقل باشم. لطفا تمومش کن.
 
اینقد که حرفات ازارم داد. اینقد که دوست داری حرصم بدی رفتنت سخت نبود. 
تا ابد برو پستهای پیج سپهر خدابنده که به من مربوطه لایک کن من میکوبم خودمو از اول درست میسازم. 
 
http://sakhamusic.ir/music-puzzle-band-jaaddeh/
  اسحاق جلاب گوید برای امام هادی  ع  گوسفندان بسیاری خریدم سپس مرا خواست و از اسطبل منزلش بجای وسیعی برد که من انجا را نمیشناختم  ودر انجا گو. سفندان را بهر که دستور داد تقسیم کردم  برای  پسرش ابو چعفر  مادر او و دیگران دستور داد و فرستاد انگاه روز ترویه بود که از حضرت اجازه گرفتم ببغداد نزد پدرم بر گردم بمن نوشت  فردا نزد ما باش و سپس برو من هم بما ندم وچون روز عرفه شد نزد حضرت بودم وشب عید قربان هم در ایوان خانه اش حوابیدم هنگام سحر نزد من ام
  حسن گوید چون ببغداد رسیدم منزلی اجاره کردم و انجا فرود امدم  یکی از وکلا نزد من امد و مقداری جامه و پول  دینار نزد من گذاشت  گفتم اینهاچیست   گفت همین است که میبینی بعد از او دیگری امد و مانند او اموال و پول اورد تا خانه پرشد سپس احمد بن اسحاق هم هر چه نزدش بود   مقدار از روز گذشت  انچه نزدت هست بیاور من هرچه داشتم بر داشتم  ورهسپار شدم در میان رای ی راهزن  با 60 نفر همراهش بودند ولی من از انجا گذشتم  وخدا مرا از شر اونگهداری فرمودتا بسامر
محمد بن ابراهیم بن مهزیار گوید پس از وفات  حضرت بی محمد ع در باره جانشین بشک افتادم نزدم پدرم مال بسیا ری از سهم امام ع گرد امده بود انها را برداشت و بکشتی نشست منهم دنبال اورفتم اورا تب  سختی گرفت  وگفت  پسر جان  مرا برگردان که این  که ی مخمد بیماری مرگست  انگاه گفت در باره این اموالاز خدا بترس و بمن وصیت نمود و سپس وفات کرد من با خود گفتم پدر من کسی نبود پدر من که وصیت نا درستیکند من این اموالرا  بعراق میبرم ودر انجا  خانه بالای شط اجاره میکن
قابلیت دانلود اپلیکیشن اینستاگرام برای کاربران ایرانی غیر‌فعال است، چون از خارج تحریم هستیم. قابلیت استفاده از اینستاگرام برای کاربران ایرانی به زودی غیرفعال خواهد شد، چون از داخل تحریم هستیم. دارو نیست چون از خارج تحریم هستیم، دارو هست، دست من و تو نیست، چون از داخل تحریم هستیم. دست امامزاده بر سر دست‌های داخل است و دست شاهزاده در دست دست‌های خارج. دست بوسی حضرت آقا و اعلیحضرت همایونی برقرار است اما دست دلال‌ها دست خدا شده، هر توپی را و
از این دعواها خسته شدم
مامان و آبجی  هر روز با هم دعوا می کنن. آرزومه برم برای خودم خونه مستقل بگیرم و از این دعواها راحت بشم.طاهرم آرومه از درون داغون 
یه وقتای با این دعواها ی چند ساله دست و پاهام  میلرزه.سردردهام زیاد شده و تمرکزم رو از دست می دم
از زمانی که ف توی زندگیش مشکل پیدا کرد و اومد اینجا دردسر ما بیشتر شد 
خدایا به ادمات بفهمون با جیغ و داد و بیداد هیچ مشکلی حل نمیشه 
اینا همه حق الناسه.چرا توی یه خونه باید این همه حرفهای تکرار باش
مردان رداپوش نتوانستند از در بیایند،بنابراین دیوار را پایین اوردند. صدای انها از طبقه ی بالا می امد.
در حال بالا رفتن از پله ها بودند که چیزی مانند سایه از تاریکی گذشت. لحظه ای بعد پسری نوجوان جلو امد و تمام راه پله را پایین اورد. در حالی که مزه ی گچ و خاک را در دهانشان حس میکردند بلند شدند و سرفه و پرواز کنان به طبقه بالا رسیدند. دقیقا در همان لحظه که فکر میکردند چیزی نمیتواند از این بدتر شود،کل خانه منفجر شد.
عده ای نفهمیدند چه شد،اول صدا و بعد
مردان رداپوش نتوانستند از در بیایند،بنابراین دیوار را پایین اوردند. صدای انها از طبقه ی بالا می امد.
در حال بالا رفتن از پله ها بودند که چیزی مانند سایه از تاریکی گذشت. لحظه ای بعد پسری نوجوان جلو امد و تمام راه پله را پایین اورد. در حالی که مزه ی گچ و خاک را در دهانشان حس میکردند بلند شدند و سرفه و پرواز کنان به طبقه بالا رسیدند. دقیقا در همان لحظه که فکر میکردند چیزی نمیتواند از این بدتر شود،کل خانه منفجر شد.
عده ای نفهمیدند چه شد،اول صدا و بعد
هشام بن حکم گوبد در مصرزندیقی بود که سخنانی از حضرت صادق ع باو رسید ه بود بمدینه تا با انحضرت مباحثه کند در انجا بحضرت بر نخورد باو گفتند بمکه    رفته است انجا امد ما با حضرت صادق ع  مشغول  طواف بودیم که بما رسبد نامش عبد الملک و کنیه اش او عبدالله  ابو عبدالله بود در حال طواف شانه اشرا بشانه امام صادق ع زد حضرت فرمود نامت چیست گفت نامم عبدالملک  بنده سلطان فرمود کنیه ات چیست گفت  کنیه ام ابو عبدالله پدر بنده خدا  حضرت فرمود این ملکی که بنده ا
حکمت 40
راه شناخت عاقل و احمق‏
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: زبان عاقل در پشت قلب اوست، و قلب احمق در پشت زبانش قرار دارد.[10]
(این از سخنان ارزشمند و شگفتى آور است، که عاقل زبانش را بدون م و فکر و سنجش رها نمى‏سازد، امّا احمق هر چه بر زبانش آید مى‏گوید بدون فکر و دقّت، پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق از زبان او فرمان مى‏گیرد).
(حکمت 40 به گونه دیگرى نیز نقل شده)
این پست
امروز دوباره اومد شرکت
از صبح ۲تا لیوان چایی
یکی بابونه
ویکی هم گاوزبون و بابونه قاطی به زورواجبارو قسم ریخت تو‌حلقم
دیگه از دشویی نگم براتون
میگفت بخور برای چشات خوبه!
تو همشم انگشتشو فرو برد
منم که با تف تو رابطم همشو خوردم که ناراحت نشه
کل‌امروز رو فکرکردم و باید بگم بلاخره فهمیدم چراییشو
وقتی دستشو فرو میبره تو یکی از فنجون ها چون داغه و انگشتش میسوزه میبره تو دهنش و دوباره میره استکان بعدی
یه جور وسواس داره روی داغ بودن یا نبو
انشا صفحه 38 دوازدهم درباره صبح سرد و برفی زمستان
متن ادبی درباره صبح سرد و برفی زمستان صفحه 38 دوازدهم
برای مشاهده بر روی انجا کلیک نمایید تا به صفحه انشا هدایت شوید.
برای مشاهده بر روی انجا کلیک نمایید تا به صفحه انشا هدایت شوید.
برای مشاهده بر روی انجا کلیک نمایید تا به صفحه انشا هدایت شوید.
برای مشاهده بر روی انجا کلیک نمایید تا به صفحه انشا هدایت شوید.
برای مشاهده بر روی انجا کلیک نمایید تا به صفحه انشا هدایت شوید.
برای مشاهده بر روی انجا کل
مناطق مذهبی تچک شامل مساجد و زیارت ها است شامل:
حسینیه:همان طور که در تقسیم بندی روستا ها آمد حسینیه تچک که در شه تچک است ومردم هرساله محرم بدون برق در هوای گرم به انجا میروند و۱۳ روز محرم را در انجا میگزرانند و هر ساله مردم در آنجا خرجی میدهند
میرعمربنون: این زیارت قدمگاه عمراطرف فرزند امام علی،معروف به میر عمر در میان مردم بشاگرد که زیارت اصلی در پاهتک است ،در گجگون است
مسجد تچک: مسجد تچک شامل خود مسجد امام علیهالسلام ،کتابخانه حضرت فاطمه
حکایت امشب:
یکی را از وزرا، پسری کودن بود. پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مر این را تربیتی می‌کن مگر که عاقل شود. روزگاری تعلیم کردش و موثر نبود. پیش پدر کس فرستاد که این عاقل نمی‌شود و مرا دیوانه کرد. 
چون بود اصل گوهری قابل/تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداند کرد/آهنی را که بدگهر باشد
سگ به دریای هفت‌گانه بشوی/که چو تر شد پلیدتر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند/چون بیاید هنوز خر باشد
+بیت اخر :)))
پدر فرزندان نوادگان  اوست وان پیغمبر را در روی زمبن نسلی جز فدزندان مردمیکه خلیفه اوست نمی باشد ناگاه همه بر من تاختند و گعتند ای امیر این مرد از شرک بیرون امده و بسوی کفر رفته و خون او حلال است من بانها گفتم ای مردم من برای خود دینی دارم که بان گرویده ام تا محکمتر از ان را نیابمز ان دست بر ندارم من اوصافاین مرد را  در کتابهاییکه   خدا بر پیغمبرانش نازل کرده دبده ام از کشور هندوستان و عزتبکه در انجا داشتم بیرون امده در جستجوی او بر امدم وچون ا
امام صادق ع گوید خدای عزوجل میفرماید 43  سوره 53 همانا.پایان    و     سر انجام سوی پروردگارت باشد پس چون سخن بخدا رسبد باز ایستید و بمحمدبن مسلم فرمود ای محمد مردم همیشه و از هردری سخن گویند تا انجا که در باره خدا هم سخن گویند چون شما انرا شنیدید بگویید شایسته پرستش جز خدای یکتای بیمانند نیست  مام بافر بزیاد فرمود ای زیاد از گعتگوهای دشمنی خیز بپرهیز که موجب شک شود و عمل را تباه کند و صاحبش را هلاک نماید و ممکن است در ان میان کسی سخنی گوید وامرز
من چارلی چاپلین هستم وقتی بچه بودی شبهای درازی بر بالینت قصه ها گفتم خواب که به چشمانم می امد . تعنه اش می زدم و می گفتم .اش . برو  در رویای دختر خفته ام رویا می دیدم . دختری را می دیدم پری فرشته ای می دیدم که بر اسمان می رقصید و تماشاگرانی را می دیدم که می گفتند این دختر, دختر همان دلقک پیر است . بله امروز نوبت توست و تو در جامه ی حریر شاهزادگان می رقصی این رقصها با صدای کف زدن تماشاگران گاه ترا به اسمانها خواهد برد . برو انجا هم برو !اما گاهی نیز به
#دکلمه #حرف دل #تنهایی
مرورگر شما از Player ساپورت نمی کند

دیوونه کیه عاقل کیه جونور کامل کیه
واسه نیار به عزتت خمارم
حوصله ی هیچ کسی رو ندارم
کفر نمیگم سوال دارم یک تریلی محال دارم
تازه داره حالیم میشه چیکارم
میچرخم و میچرخونم سیارم
تازه دیدم حرف حسابت منم
ادامه مطلب

آخرین جستجو ها