نتایج جستجو برای عبارت :

تنهای تنهایی

پروردگارا! تو خود تنهايی و یگانه ای و تدبیر کرده ای در کار بشر که او را جفت بیافرینی که تنهايی تنها از آن توست و مخصوص مقام ربوبیت توست.
حالیا این چه سرنوشتی‌ست که انسان هر چقدر هم تنها نباشد بازهم تنهاست و تنهايی را حس می‌کند
هر چقدر هم در جمع باشد باز تنهايی را می‌بیند.
بارالها ! این تنهايی از آن توست و تو تنها می‌توانی انسان را از درد تنهايی برهانی
یا با درک وجودت که کار مخلصین است.
یا با فرستادن فرستادگانی از جنس انسان برای انسان که پی
زیر دوش قبل سفر، تصمیم گرفته بودم با شوق زیادی بعد از سفر بی آیم و اولین سفرنامه ام را بنویسم. چون اولین سفر تنهاي تنهاي تنهايی ام بود. ولی آنقدر این دو روز بد گذشت و ترسیدم و دویدم و تنهايی بهم فشار آورد و گریه گردم و در کنسرو لوبیا سخت باز شد و سردم شد و بی توجهی و نپذیرفتن دیدم و ترسیدم و ترسیدم و ترسیدم، که فقط آمده ام بگویم: گه بخورم از این به بعد تنهايی سفر برم!
یه پست امروز خوندم ازاینکه خوشحال بود بعد از ۲۶سال تنهايی اشک ریختن الان کسی هست که اشک گوشه چشمشو ببینه پاک کنه دلشو آروم کنه.
اما من بعد از ۷ سال متاهلی در سن ۲۴ سالگی اگر دو لیتر اشک هم بریزم هیچ همدمی ندارم تنهاي تنهاي تنها
باید همه چیز رو فقط درون خودم نگه دارم و تنهايی اشک بریزم
چه از رنج هایی که مربوط به زندگی مشترکم نیست چه رنج هایی که از طرف همسرم بهم میرسه.
غبطه خوردم به حالش .
گاهی هم لازمه با خودت تنها باشی تنهاي تنهاي تنها که وقتی میری سرکلاس بشینی یه گوشه اون ته و هیچ کس کنارت نباشه که توی سلف تنها بشینی و توی ساعتای بیکاری بری بشینی لبه ی همون پنجره که پاتوق همیشگیه و موقع برگشتن تو بارون و زرد و نارنجیای پاییز که تو دانشگاه تهران خوشگل تر از همه جاس با خودم قدم بزنم و آهنگ گوش بدم و مترو خلوت و بی سروصدا باشه و وقتی میرسی خونه هیچ کس منتظرت نباشه و خونه بوی قرن ها تنهايی بده و تنها چیز تازه و خوش رنگ و لعابش گلای
آدم باید قصه‌ای چیزی برای تعریف کردن داشته باشه. این‌طوری ساکت نشستن و به حوض خیره شدن و هیچی برای گفتن نداشتن تنهايی خوبی نیست. تنهايی خوب که این نیست‌. من خودم می‌دونم تنهايی چه نعمتیه. اما تنهايی رو باید به دست بیاری. باید وقتی بهش می‌رسی کلی داستان برای تعریف کردن داشته باشی. نه که از همون اول تنهاي تنها و دور از تن‌ها مونده باشی. باید بفهمی چرا تنهايی و چرا تنهايی بهتره. باید انتخابش کنی. وگرنه تنها شدن و تنها ماندن که خودش فضیلتی نیست.
من مانده ام تنهاي تنها: از تنهايی دربیایید با خواندن این کتاب
 
من مانده ام تنهاي تنها : محمدحسین قدیری
معرفی:
تا حالا شده فکرکنی تنهايی؟ تا حالا شده حس کنی اونهایی که درکت می کنند نیستند و وقت ندارند؟ تا حالا پیش اومده حس و حال دویدن، کار کردن، درس خواندن یا حتی شوخی وخنده نداشته باشی؟ به نظرت همه مردم یه روزی حس کرده اند که تنها هستند یا این شکل بعضی از آدمهاست؟ حالا درستش چیه؟ و باید چه کار کرد؟
بریده کتاب:
از زمان های بسیار قدیم تاکنون ما تل
امروز به معنای واقعی تنها بودن رو حس کردم.شاید خدا از من تنها نبودن رو گرفته تا شاید یه چیز دیگه بده نمیدونم.شایدم همش توهمه و چیزی جز تنهايی گیرم نمیاد.حتی دیگه جدیدا دکترهم باید تنهايی برم.اصلا بهتره کلا یه زندگی جدید رو شروع کنم و چیزی به معنای یار و همراه و اینا رو تو زندگی جدید راه ندم.اصلا دیگه دلم نمیخواد تنها نباشم همینه که هست، تنهاي تنها.قبوله من دیگه کلا در هر زمینه ای تنهايی کار میکنم.تنهايی.
در دل سنگ های باوقار با فکر پوف کرده، من به دنبال گنج میگردم.گنج من اشک عاشقی باشد اشک عاشقی سفر کرده، اشک یک باوقارِ حادثه جو اشک یک بی نظیرِ شور انگیز، آه از درد غارت گنج . من به تو ای عزیز محتاجم در هوای مُشک بویِ بزمگاهت، ای لطیفِ سخت غرش! گریه میکردم چرا چشم گیرا و مُصفّایت را نمیبینم، احتیاج مرا تو باور کن . دلِ آشوب و آتشین من، کوره‌ایست دائم جوش! ناگهان خواب می دیدم، مست از ترس امید‌بخش، ماهِ دلکش و سخت چون کوهم ز بلندای افق می آید . م
دانلود آهنگ جدید شهاب مظفری به نام تنهاي تنها
Shahab Mozaffari - Tanhaye Tanha
ترانه : مهرزاد امیرخانی ؛ تنظیم : بهتاش زرین و حامد حسینی
+ متن ترانه تنهاي تنها از شهاب مظفری
دارم از تو میگذرم / تا نگذره آب از سر تو
میشکنم من تو خودم / تا نشکنه بال و پر تو

ادامه مطلب
یه تنهايی یه خلوت یه سایبون یه نیمکت
میخوام تنهاي تنهاااااااااا باشم دور از جمااااااااعت
نه گوشی، نه اینستا، نه واتساپو بچه ها. هیییییییچ کس؛ حوصله هیچکیو ندارم.
پتانسیل اینم دارم که کسی بهم بگه بالا چِشِت ابروعه تا بشینم سه ساعت اَر بزنم.
دلم میخواد نه به خواب نه غذا نه هیچ چیز دیگه احتیاج داشتم.مخصوصا خواب.اون وقت خودمو تو اتاق حبس میکردمممممممم به صندلیم چسب میزدم و تا خوده تیر میخوندم.تا بلکه حالم خوب شه.
وقتی یک آرزویی کلاً ویران میشه،
و یک امیدی کلاً ناامید میشه،
و آنچه که نباید، اتفاق میفته،
و رشته‌ی همه‌ی رویاهاتو قیچی می‌کنه.

+دارم از اون لحظه‌هایی حرف می‌زنم که مثل جد بزرگمون روضه‌ی رضوانی رو به دو گندم بفروختیم و از اون به بعد، دیگه هیچی مثل سابق نشد
دیگه هیچی مثل سابق نمی‌شه.
و من پر از دردم :((
و تنهاي تنهاي تنها.
رویا. کابوس. کابوس. رویاکاش چیزی این وسط تغییر میکرد
کاش هیچ وقت بیدار نمیشدم
وقتی هم که بیدار میشدم مرده بودم کامل
کاش از سکوتم میخواندی
چه حرف ها که سالها نهفته داشتم
و عاقبت خواهم مرد.
حتما دور از تو
حتما تنهاي تنهاي تنها
باور کن حرف مسخره ای نیست.
تاریکی همه جا را احاطه کرده
و مهتاب با سخاوت روشنایی اش را 
به باغچه ی کوچک سرنوشت تابانده است
صدای جیرجیرکها سنگینی سکوت را میشکنند 
و من غرق در تنهايی بر روی نیمکتی قدیمی
کنار بوته های گل سرخ نشسته ام
و برای تنهايی ام رجز میخوانم.
میبینی؟!!
همه چیز مهیاست 
شب.مهتاب.نیمکت.گلهای سرخ
و حتی جیرجیرکها.
طعم تلخ نبودنت را برای خودم هجی میکنم 
میخواهم به خودم بفهمانم که دیگر نیستی.
ماه من.،
نیستی که انگشتان ظریفت را میان حصار دستانم پنهان ک
من و من 
تنهاي تنها 
جامانده از کشتی دریا 
بی تو حتی 
طوفان این لنگرگاه 
حس مرگ و مردن 
حس تازه ای نیست 
بی تو حتی 
شوق پرواز 
با خیال حرف پر راز 
سقوط قطره باران روی چتر 
حس تازه دارد 
حس بودن 
حس پرواز بی پایان 
حس پرتگاه بلندی 
بی کم و کاست 
خنده از شوق سر میداد 
باز هم من و من 
باز مانده کشی دریا 
تنهاي تنها 


"خودم "
من و من 
تنهاي تنها 
جامانده از کشتی دریا 
بی حتی 
طوفان این لنگرگاه 
حس مرگ و مردن 
حس تازه ای نیست 
بی حتی 
شوق پرواز 
با خیال حرف پر راز 
سقوط قطره باران روی چتر 
حس تازه دارد 
حس بودن 
حس پرواز بی پایان 
حس پرتگاه بلندی 
بی کم و کاست 
خنده از شوق سر میداد 
باز هم من و من 
باز مانده کشی دریا 
تنهاي تنها 


"خودم "
تنهاي تنهايم اینجا، و همسرم این تنهايی رو دذک نمی کنه، و میکه منم تنهايم.
غریب و راه دور شوهر نکن دخترم، مگر اینکه با تمااااام وجود عاشقت باشه و عاشقش باشی و تایید عقلا و علما به وصلتتون بخوره.
ازدواج ما عقلانی نبود، گام زدن وادی دشواری بود
پرزدن در عرصه ی سیمرغ با بال مگس بود.
ای دختر خسته از آدمیان نمایش گر، ای دختر خسته از آمدن های زود رفتن. به من گوش کن. گوش کن به این پسر که در راهت می دود. می دانم هم جنس من بودند آنهای که از شانه های تا ابد گفتن اما باعث شدن که چشمایت به گریند بخاطر گوش های که فقط دروغ می شنیدند. ای دختر پر غرورِ مهربان، ای دختر تنهاي عاشق. به من گوش کن. گوش کن به پسری که هم یار غم هایت گریه کرده. می دانم هم جنس من بودند آنهای که برایت می سرودند اما عشقشان به تو فقط در نوشته های مانده بود که حسی نداشتند.
دانلود آهنگ جدید شهاب مظفری به نام تنهاي تنها
Download New Music Shahab Mozaffari – Tanhaye Tanha
هم اکنون ، موزیک جدید و شنیدنی شهاب مظفری به نام تنهاي تنها با لینک مستقیم و دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸ همراه با متن آهنگ از سایت موزیک من
دانلود آهنگ شهاب مظفری تنهاي تنها

ادامه مطلب
گاهی در زندگی یک جورهایی می شودکه. دل و دماغت به هیچ کاری نمی رود! نه سردرد داری. نه از موضوعی خواسته یا ناخواسته ناراحتی. نه کسی خنجر کینه به پشتت فرو انداخته. نه. دوست داری تنها باشی، خودت و خودت به یک گوشه خیره بشوی. سکوت باشد و سکوت و تنها یک نوای ملایم از آهنگی که روحت را نوازش بدهد(مثلا until the last moment) چایت را بنوشی و به هر کس و هر چیزی فکر کنی! رویا ببافی و برای خودت لبخند بزنی! حرف های مادربزرگت را مرور کنی و با انگشتانت بازی کنی. بروی لب
۱۰ سالی میشه
که همچین شبی رو عادت کردم حرم باشم . . .
 
امسال داشتم به کم‌توفیقیِ خودم فکر میکردم
که باز هم دستِ نوازشِ کریمانه‌ی امامِ‌رضا جانم
به سرم کشیده شد.
 
ترسی که از کرونای مزخرف تو جامعه افتاده،
باعث شد، اولین بار امام‌رضا رو با "غریب‌الغربا" درک کنم.
 
و خب چقدر خوبه
و الان که روبروی گنبد نشستم، مییینم که چقد میچسیه.
اصلا بیشتر از قبل میچسبه :)
انگار مجلسِ خصوصیه :)
مهمونا خصوصی‌ان :)
منِ خار هم جا شدم تو این جماعتِ گُل.
 
لله الحمد
ل
سلام
الان دوست دارم یه جایی باشم که هیچکس به جز خودم نباشه، تنهاي تنها.
مثلا یه کلبه وسط یه دشت، جنگل یا کوهستان. 
از آدم ها میترسم، خیلی زیاد.
برم یه جایی سکوت باشه و تنهايی.
فقط کتاب بخونم، فکر کنم و بنویسم.
همین
خواسته زیادیه؟
سهم من از دنیا همین باشه کافیه
بعد از یک شبانه روز پر از تنش و دلتنگی، حالا باز اینجا نشسته ام. روی این تراس کوچک و خنک، تنهاي تنهاي تنها. از خودم می پرسم امروز چندبار قلبم تا مرز انفجار رفت؟ چند بار خواستم بدون توجه به تمام دلتنگیم به تو بگویم دلتنگم و همین؟ چند بار دوست داشتم همه چیز را رها کنم و بگردم پی یک جای خلوت برای ساکت بودن و سر در گریبان کردن؟ چند بار به خودم گفتم این ها همه بیهوده است و بیخیال باش و باز چند دقیقه بعد خودم را مقابل قلب کبودم دیدم؟
حالا اما اینجا نشس
حتا تصور این‌که کسانی هستند که این‌جا را می‌خوانند هم برایم هیجان‌انگیز است. من این‌جا دارم از تنهايی می‌نویسم. در تنهايی از تنهايی می‌نویسم. و برای شما آقای شاملو، برای شما می‌گویم که من نه از تنهايی می‌گریزم و نه به تنهايی می‌گریزم. تنهايی آن‌قدر در تار و پود وجودم تنیده شده که گریز از آن ممکن نیست. گریز به آن هم ممکن نیست. چگونه می‌شود فرار کرد به جایی که جزئی جدا نشدنی از وجود خودت است؟ به جایی که همواره و هرجا همراهت است؟ اما حالا ا
غروب این پنج شنبه چه زیباست هوا ابریه داره حس بارون رو به خودش میگره .میدونی دلم میخواد وقتی بارون میباره من بیرون باشم زیر بارون هوا هم سرد باشه جوری که از نوک انگشت هام احساس سرما کنم و نوک بینیمم سرخ بشه آرم آرم تو خیابان قدم ن حرکت کنم به سمت خونه ای که در انتظار منه و  توی راه از حسی که با بارون میگرم لذت ببرم یه حسی شبیه این که دارم توی لعنتی ترین دقایق لذت بخش زندگیم به سر میبرم . تنهايی راه میرم و به آینده ای که هر لحظه به تاریخ انقضاء
- تنهايی مضطر:
یادِ تودردی است مچاله!میان قفسهٔ سینه‌املبریز از یک تنهايی مظطر!و تمام روزبی توکارِ من استشانه کردنِموهای سیاهِ تنهايی،و لاک زدنِناخن های کبودششاید فراموشم شوداین تنهايی پر اضطراب راو دوستت دارم هایی پر از افسوسکه از چشم هایم سرازیرنددر فراقت. #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
هی بابا محیا هم که انصراف داد 
من ماندم تنهاي تنهاي
" ادی جان من :) " که همون اوایل ورودش مجبور شد بره 
یکی از عزیز ترین دوستان دیگم هم وبلاگش رو بست و گفت خیلی زود برمیگرده "نارین جان من :) "
حالا هم که " محیاجان من:)‌ " رفته 
امید وارم که مشکلاتشون بزودی حل بشه 
اگه که پیام من رو میخونن 
باید بگم ارزوی بهترین ها رو واسشون دارم 
توی وبشون نمی تونم پیام بدم چون بستست 
امیدوارم حداقل یه یادی از ما بکنن 
:( 
هر چه زود تر برگردید 
اینجا شدیدا بهتون نیا
اینجا معدود جایی ست که می توان در آن با خیال آسوده از دلتنگی ها نوشت.از تنهايی ها.و خاطر جمع بود که هیچ کس از این ابراز احساسات شخصی سوء استفاده نمی کند.کسی نمی آید به زور خودش را بچسباند به دنیای آدم و تصور کند مقصود از این نوشتن ها طلب ترحم است یا که دوستی.
دیروز با کسی دچار به این روزهای خودم رو به رو بودم.دلم برای او هم گرفت وقتی که دیدم از تنهايی اش آزرده خاطر است.وقتی که دیدم او هم این روزها دور و برش خالی ست.اما این ها هرگز نمی توانست دلیلی ب
عادتمان شده خودمان را خفه کنیم و نگذاریم سوال های برای یک لحظه هم که شده سری از آب بیرون بیاورند و نفسی فرو ببرند. نمی‌توانیم خودمان را تحمل کنیم. از تنهايی با خود گریزانیم. پشت موسیقی، فیلم، تلوزیون، کتاب، شوخی، اینترنت و هرچیزی که دستمان برسد پنهان می‌شویم که تنهاي تنها، عریان و صریح، با خودمان روبرو نشویم.
تا کی می‌توانیم از دست خودمان فرار کنیم؟
مدت‌هاست که اینجا باهم سفر میکنیم و مدت‌هاست که من از نوشتن #سفرتنها یا #زن_تنهاي_مسافر یا هرچیزی شبیه این دوری میکنم و دلایل خودم رو دارم. یکی از دلایلم اینه که سفرتنها باعث میشه ترس نهادینه شده در مغز ما از رفدن و از تنهايی، تداعی شه. ترسی که راستش به اون شکل تو خیلی از سفرها معنا نداره. درسته اسمش سفرتنهاست و در تمام این‌ سالهای سفر، عزم سفر و رفتن و برگشتن از مقصد به تنهايی و به عهده‌ی خودم بوده، اما همیشه هزاران آدم و هزاران داستان سر راه
تنهاي تنهاشدعلی ازبعد زهرا/باچاه دارد دردل بسیارمولا/گشته فراق فاطمه هرلحظه جانسوز/شداشک چشمان علی راهی دریا/بهریتیمانش علی مرهم گذاراست/آرامش شیعه فقط این عشق آقا/دخت نبی مهمان بابادربهشت است/راحت شده از ظلم دشمن بهردنیا/رکن ولایت فاطمه درزندگانی است/سخت است بهرمرتضی مولای تنها/با یادمان فاطمیه زنده مانده/یک انتقامی سخت دارد سوی اعدا/دیگر علی همتا وغمخواری ندارد/یار ولایت گشته است مهمان یکتا/سوی بقیع وکربلاهم سوگوار است/او انتظاری میک
جدی یا شوخی، تعداد توییت‌هام درباره ازدواج زیاده، به قدری که چند نفری به شوخی اعتراض می‌کنند و با هم جدی‌جدی کلی می‌خندیم. اما جدای از شوخی، دیروز جدا معنای تنهايی رو حس کردم. ساعت نزدیک ۸ غروب بود که از دفتر زدم بیرون. سوار مترو شدم، خیلی خسته بودم. اما خستگی اذیتم نمی‌کرد، از قضا انرژی میگرفتم ازش؛ از اینکه یه شغل خوب دارم‌ که تا الان توش موفق بودم و به امید خدا بعد از این موفقیت نصیبم خواهد شد. از اینکه میتونم یواش‌یواش روی پای خودم بای
دانلود آهنگ با کیفیت (320)
دانلود آهنگ با کیفیت (128)
 
متن آهنگ تو موندی برام ازا
فقط تو موندی برامفقط تو موندی براماینجا تنهاي تنهامفقط تو موندی برامهیشکی نموند پیشمهمه رفتن یه شبهفقط تو موندی برامفقط تو موندی برامدیگه تنهاي تنهامفقط تو موندی برامهیشکی نموند پیشمهمه رفتن یه شبهفقط تو موندی برامفقط تو موندی براماون موقع که همه گذاشتن رفتنبازم کنارم بودیوقتی که همه منو بردن از یادبازم به یادم بودیوقتی کسی نبود درک کنه حال منوتو تنها کسی بودی
در تمام طول تاریکی سیرسیرکها فریاد زدند ماه ای ماه بزرگ در تمام طول تاریکی شاخه ها با آن دستان دراز که از آنها آهی شهوتناک سوی بالا می رفت و نسیم تسلیم به فرامین خدایانی نشناخته و مرموز و هزاران نفس پنهان در زندگی مخفی خاک و در آن دایره سیار نورانی شبتاب دقدقه در سقف چوبین لیلی در پره غوکها در مرداب همه با هم ‌ ‚ همه با هم یکریز تا سپیده دم فریاد زدند ماه ای ماه بزرگ . در تمام طول تاریکی ماه در مهتابی شعله کشید ماه دل تنهاي شب خود بود داشت در ب
تنهايی عصرهای مختلف چه قدر متفاوتند با هم؟ انسان معاصر واقعا تنها ترین انسان تاریخ بشریته؟ انسان های پیش از ما کمتر تنهايی چشیدن؟ صرف داشتن صفا و صمیمیت از بین برنده‌ی تنهايیه؟ من کنار صمیمی ترین دوستانم هم، کنار اون ها که با هم ندار شده ایم هم، تنهايی رو احساس می‌کنم. من در حال حرف زدن با کسی که درکم می‌کنه هم تنهايی رو احساس می‌کنم. من در بودن انسان ها هم تنهايی رو حس می‌کنم. چه بودنی، چه حضوری توانایی داره این احساس رو در هم بشکنه.؟ هیچ
امروز مفهوم تنهايی را بیش از همیشه حس می کنم.
گوشی ام را بعد ساعت ها چک می کنم و خبری از تماس از دست رفته نیست
تلگرام و اینستا و ایمیل هم هر چند روز یک بار باز می کنم ولی هیچ خبری نیست
این تعطیلات آخر هفته و تنهايی خانه خیلی سخت است
چرا تنها شده ام؟؟؟
دلیل تنهايی آدمها تا این حد چیست؟
بازم حسش کردم.
مرگ رو.
برای من نبود.اما برای کسی بود ک باهاش زندگی کرده بودم.
همون حس سرد و بی رحم.
هرموقع یه مرگ اتفاق میفته٬یادم میاد ب فوت مادر٬خاله ها٬.
چرا؟
چرا انقدر زیاد؟
ای کاش میشد فقط یه بار دیگه داشته باشمشون.
دلم تنگه و نمیدونم چجوری تحمل کردم.
یجوری شده ک انگار هیچوقت نبودن.عشقشون توی قلبم هست و کمبودشون.
اما یادم‌ نمیاد خیلی ک بودنشون چ شکلی بوده.
طبق معمول تنهايی اشک میریزم.
طبق معمول هیچکس نیست ک بشنوه.
ما تنها به دنیا میایم و
سال گذشته مثل امشب زن عموی من به دنبال سرطان متاستاتیک فوت کرد
سارکوم که از عضله پای چپش شروع شده بود طی دو سال _حتی با درمان_ تا مغزش پیشروی کرد
و از پا درش آورد .
موندن عمو و دختر عموی 3 ساله ی بیچاره ی من .
این دو نفر رو که ببینم دلم آب میشه از غصه
هیچ کلمه ای نیست که بشه غم و تنهايی و دلتنگی عمو و دخترعموم رو باهاش توصیف کرد
دختر عموی بیچاره ی تنهاي من ، بی پناه ترین دختر دنیاست
هرچی میخوام دعا کنم ، میگم خدا دلش شاد باشه، زندگیش قشنگ باشه .
 
ا
توضیح :
هر چند در پست های مربوط به مبحث وم تنهايی برای انسان امروز ، موکدا نوشته ام که انسان اجتماعی است و چندین واژگان کلیدی این وبلاگ را نیز به موضوع روابط اختصاص داده ام ولی به نظرم امد که بد نیست که توضیحی کوتاه هم در پستی جداگانه در این باب بدهم .
صحبت از تنهايی در این بلاگ ،  حرف از یک تنهايی خوب و فعال است . تنهايی که بالندگی را موجب شود و نه تارک دنیا شدن را !
پس _ساعت ها زیستن در شلوغی و اشتغال به فعالیت های معیشتی ، ما بعنوان موجودی به ن
من مرد تنهاي شبم
تب و ضعف باعث بیداریش شد
یه نگاه به ساعت کرد
کمی از ۵ گذشته بود
خواست بلند بشه و آبی به دست و صورتش بزنه که کمی از تب فروکش کنه
ولی ضعفش بیشتر از چیزی بود که فکرشو می‌کرد
خواست گوشی موبایلشو برداره تا حداقل کمی باهاش سرگرم شه
از چیزی که به دستش اومد برای بار چندم شوکه شد
به جای نوت۸ نازنینش یه گوشی اسقاطی و درب و داغون اومد تو دستش
آخه گوشیشو یده بودن
همین چند روز پیشا
یه کم به زمین و زمان فحش داد و عصبانیتش کمکش کرد از زمین ب

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها