جان را چه خوشي باشد بی صحبت جانانه؟ جان را چه خوشي باشد بی صحبت جانانه؟ جان را چه خوشي باشد بی صحبت جانانه؟ جان را چه خوشي باشد بی صحبت جانانه؟ جان را چه خوشي باشد بی صحبت جانانه؟ جان را چه خوشي باشد بی صحبت جانانه؟ جان را چه خوشي باشد بی صحبت جانانه؟ جان را چه خوشي باشد بی صحبت جانانه؟ جان را چه خوشي باشد بی صحبت جانانه؟ جان را چه خوشي باشد بی صحبت جانانه؟ جان را چه خوشي باشد بی صحبت جانانه؟ جان را چه خوشي باشد بی صحبت جانانه؟ جان را چه خوشي باش
بسم الله
گفتم: فلانی زندگی اش پر از خوشي ست
گفت: سختی هم دارد مگر نشنیده ای، فان مع العسر یسرا،
گفتم: این که برای این است که همراه سختی آسانی ست نه برعکسش
گفت: تو که منطقی بودی هدهد، اول و آخر ندارد که همه با هم هستند، چه سختی چه آسانی
گفتم: پس ناراحتی اش کجا بود؟
گفت: ناراحتی زندگی خودت را با خوشي زندگی دیگران مقایسه نکن،
گفتم: یعنی چه؟
گفت: خدا همه را یک جور امتحان نمی کند، امتحان ایوب صبر بود بر تمام مصائب، امتحان ما آسان تر
گفتم: امممم
گفت: خدا
پایان
هرشروعی در خود پاياني دارد
هر پاياني نوید شروع تازه ای را همراه دارد.
زندگی مجموعه ای از شروع ها و پایان ها است.
بعضی از پایان ها غم انگیز است ،همچون مرگ عزیزان وبرخی شیرین است مانند پایان دوره بارداری مادر وتولد نوزادی سالم .
همه پدیده های هستی در بازه ای از آغاز و پایان تحقق مییابند.
هر شروع و پاياني معلول علت یا عواملی است.
پایان همه پایان ها بر پایی قیامت است.
جهان بر اصل بی پایان ،پایان استوار است.
به روایت تاریخ حکومتها برا
پایان
هرشروعی در خود پاياني دارد
هر پاياني نوید شروع تازه ای را همراه دارد.
زندگی مجموعه ای از شروع ها و پایان ها است.
بعضی از پایان ها غم انگیز است ،همچون مرگ عزیزان وبرخی شیرین است مانند پایان دوره بارداری مادر وتولد نوزادی سالم .
همه پدیده های هستی در بازه ای از آغاز و پایان تحقق مییابند.
هر شروع و پاياني معلول علت یا عواملی است.
پایان همه پایان ها و پایان حیات وتمدن بشری بر روی کره زمین بر پایی رستاخیز و روز قیامت است.
جهان بر اصل
آدمی که خوشي نکرده باشد با یه مقدار صدای بلند موزیک و رقص، با بوی عطرهای جورواجور سردرد می گیرد. خوشي برایش مثل سم می شود و آزاردهنده. هر چند خود نیز طعم خوب خوش بودن را حس می کند.
خوشي کردن را باید بلد بود. باید آنقدر تکرار کرد تا روشش را یاد گرفت.
خرس خیاط لذت بردن را یاد نگرفته است. چون لذتی را ندیده است. خرس خیاط درست کردن قهوه ترک را هم بلد نیست. چون تا کنون ندیده است. لذت و هیجان بانجی جامپینگ را هم درک نمی کند و می ترسد چون هیچ وقت تجربه نک
بسم الله
آذر هم آمد. پاییز واقعا دارد تمام میشود. اما، چه لحظههای عجیبی که نارنجیطور در آن ثبت شدند. از اینطرفِ ولیعصر تا آنطرفش. انقلاب و دستفروشهایش. مترو و له شدن و خندههایمان. تئاترشهر و چراغ قرمزهای روی اعصابت و خندههای من. عکس علی فروغی که همین دیشب خاطرهاش را ثبت کردیم. چه دوندگیای. چه خندههایی. چه سرمایی. چه سوزی. چه نگاههایی. چه لبخندی.
برایت نوشتم آخرین ماهِ پاییزت به خیر و خوشي. واقعا برای همهمان خیر و خوشي ط
خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشي خوشي کشاند
شیرین چو شکر تو باش شاکر
شاکر هر دم شکر ستاند
شکر از شکرست آستین پر
تا بر سر شاکران فشاند
تلخش چو بنوشی و بخندی
در ذات تو تلخیی نماند
گویی که چگونهام خوشم من
گویم ترشم دلت بماند
گوید که نهان مکن ولیکن
در گوشم گو که کس نداند
در گوش تو حلقه وفا نیست
گوش تو به گوشها رساند
امروز یه حلوای خیلی خوشمزه خوردم که بخاطر فوت مادربزرگ یکی از همکلاسیامون بود. اینه که میگم خوشي و غم در هم آمیختهان. و من هم غمگین میشم و هم خوشحال. اما غمها رو باید جا گذاشت و خوشيها رو با خود به آینده برد؛ برای روزهای سخت.
الحمدولله
حصر داره در لفظش .
یعنی فقط اون شایستگی دمت گرم رو داره . چرا؟ چون همه ی خوبی ها از اونه.
یعنی اون لحظه ای که از فلان چیز خوشت اومد رو یادته؟ با فلانی گپ زدی ؟ اونجام خوشي و خوبی اون لحظه نه از تو بود نه از اونا، از خدا بود .خدا اونو قرار دادش. همه ی همه ی خوشي های عالم . حالا این وسط یک اتفاقی که فک میکنی و احتمال میدی خوشي برات بیاره داره بازی در میاره و نمیفته حالا از قضا مهمم شده باشه برات. خب عزیز دل (یا دلِ عزیز ) بفهم اون اتفاق هم
چه سانی دل؟ خوشي با روزگارت؟به راه دل چه پوچی شد هزارت
خوشي با درد و خونی با دل خوشمیان دشمنان پرشمارت
برو ای دل مباش این سان پریشانبه سر آید شبان انتظارت
حریفی طعنه ای زد پشتِ سر دوششنیدم، حال پندِ آشکارت:
مزن صوفی دم از عشق و خمش باشکه بوی نم دهد حرف قصارت
جهان نو گشت و حق نو گشت و حقدارو لیکن تو خوشي با خشکبارت
ز بس قاطی زدی هر کهنه و نوکه قاطی شد نوار هشت و چارت
چون نو آمد دگر هر کهنه نسخ استسخن نو گفتمت، این نو نثارت
زبان از صحبت حق آتشین ا
سلام.
دیروز با دوستم رفتیم بیرون سراغ برادرش. هوا تقریبا داشت تاریک میشد. دوستم سرعت داشت و یه قسمت از جاده پر از آب بود.نمیدونم فشار قرنطینه، خوشحالیِ در جوارِ دوست بودن یا به چه دلیلی بود که وقتی آب پاشید اطراف ماشین، به جای اَکه هی» گفتن؛ در کمال ناباوری گفتم: Wow»و این ما بودیم که تا شب داشتیم به طرز واکنش نشون دادن من میخندیدیم.دوستم میگفت: چون مسیر کمی طولانی بوده و رفتیم تو آب یه لحظه حس کردی شماله. :))گفتم: حتما ترمینال به اون
گاه تمام دلخوشي ام میشود سجاده ی گوشه ی اتاقم. نه به سبب نماز هایی که رویش خوانده ام. که هر چه رویش خوانده ام، مایه ی شرمساری ست . بلکه به سبب نماز هایی که رفقایی امثال ِ ساناز، روی سجاده ام خوانده اند. گاه، خدا را قسم میدهم به پاکیِ آن ها که روی سجاده ام قنوت گرفته اند. که روی سجاده ام سجده رفته اند. گاه تمام دلخوشي ام میشود اینکه سجاده ام متبرک است به آدم های درست و حسابی ِ دم و دستگاه خدا.
برای همین دلم رضا نمیدهد به کنار گذاشتنش. به
الحمدولله
حصر داره در لفظش .
یعنی فقط اون شایستگی دمت گرم رو داره . چرا؟ چون همه ی خوبی ها از اونه.
یعنی اون لحظه ای که از فلان چیز خوشت اومد رو یادته؟ با فلانی گپ زدی ؟ اونجام خوشي و خوبی اون لحظه نه از تو بود نه از اونا، از خدا بود .خدا اونو قرار دادش. همه ی همه ی خوشي های عالم . حالا این وسط یک اتفاقی که فک میکنی و احتمال میدی خوشي برات بیاره داره بازی در میاره و نمیفته حالا از قضا مهمم شده باشه برات. خب عزیز دل (یا دلِ عزیز ) بفهم اونم خوشيش که
آغاز.بعد از بیدلیسم و منقوص، فصل سوم را با صلت آغاز میکنم که در کنار هم یک پنجرۀ "سهلتی" باشه و célt هم جشن گرفته شده است که به قول مولانا "بی خوشي نبود خوشي ای مرتشی!
مینویسم که این نوشتن سبیی شود برای یادآوری به خود که "گوش و هش دارید این اوقات را. در ربابید این چنین نفحات را"
دانلود آهنگ بابک جهانبخش از خوشي میمیرم
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * از خوشي میمیرم * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , بابک جهانبخش باشید.
دانلود آهنگ بابک جهانبخش به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Babak Jahanbakhsh called Az Khoshi Mimiram With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ بابک جهانبخش به نام از خوشي میمیرم
هر کسی عاشقه حال منو میدونه بذار کل دنیا بهم بگن دیوونه بهم بگن دیوونهبذار همه بگن
عشق جز تو که در دل مانیستکار عشق، کار ماها نیستعاشقی کن که لذتی داردورنه بی عاشقی پشیمانی ستسرزدم چون به کوی عاشقان دیدماصلأ آنجا اگر واما نیستدلسپردن مرام عشاق استزآن سبب فکر دیگر آنجا نیستدر خودم چونکه جستجو کردمدیدم این عشق مسیر پاياني ست
عشق جز تو که در دل مانیستکار عشق، کار ماها نیستعاشقی کن که لذتی داردورنه بی عاشقی پشیمانی ستسرزدم چون به کوی عاشقان دیدماصلأ آنجا اگر واما نیستدلسپردن مرام عشاق استزآن سبب فکر دیگر آنجا نیستدر خودم چونکه جستجو کردمدیدم این ره مسیر پاياني ست
دیشب رفتیم مهمونی شام دعوت بودیم. علی خیلی کمک کرد. اخر مهمونی بود ک زندایی ام صدام کرد. همون زن دایی ای ک شوهرش واسه ی انگشتر 3 روز باهاش قهر بود. بهم گفت مریم چقدر شوهرت خوبه چقدر انسان شریفیه و کلی تعریف دیگه. (تمام افراد فامیل ازش تعریف میکنن) گفتم ممنون و ازش دور شدم. و ب این فکر میکردم ک چقدر وقته خوشي های کوچک عمیقم رو ننوشتم. و ب کلمه کلمه ی این عبارت فکر میکنم
خوشي
کوچک
عمیق
باید ی تغیراتی توش داد
"خوبی های کوچک عمیق"
خوبیه. خوشي نیست برام ح
از دیروز جادویی باید بنویسم، که م پیام دلتنگی داد، اینکه همهی ساعتهای روز به تو فکر میکنم و ح که شرط رفاقتم را که گذاشته بودم برآورد. بله دنیا کرنشی به سویم کرد و این تصور را القا کرد که دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور. اما راستش نه که من آدم بدبینی باشم منتها تجربهام چیز دیگری میگوید. تجربهام میگوید پسِ هر خوشي زهر هلاهلیست و لذا دلخوش نشو که دائما یکسان نباشد حال دوران خر نشو. فعلا که هرکداممان در سویی هستیم و مشغولیم و هیچ
عقل بیهوده سر طرح معما دارد
بازی عشق مگر شایدو اما دارد با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفتسر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد در خیال آمدی و آینه ی قلب شکستآینه تازه از امروز تماشا دارد بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویندقطره ای قصد نشان دادن دریا دارد تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده استچه سر انجام خوشي گردش دنیا دارد عشق رازیست که تنها به خدا باید گفتچه سخن ها که خدا با من تنها دارد
این ماجرای عشق پاياني نداردجز حسرت ورنج وپریشانی نداردهرکس که عاشق شد پذیرفته همین راپس انتخاب است وپشیمانی نداردحال خوش دلدادگی سوز و گداز استاین فصل هم پای گریزانی نداردچون عاشق یاری یقیناً مرد ره باشجز تو کسی صیدی وقربانی نداردخانه خراب عشق شو گر عاشقی تواین عشق کاری جز ز ویرانی ندارددرد آشنای عاشقی هستیم پس بازاین عشق هم اندوه چندانی نداردرسوای عشقیم ویقین داریم این عشقسرفصل دارد حد و پاياني ندارد
نمی دانم
شاید این خاک نفرین شده؛ اما چون منی که به نفرین اعتقادی ندارد چگونه این فاجعه ها را هضم کند؟!
اما شکی نیست که ما تاوان جهلمان و جهل پدرانمان را میدهیم. این ها چوب ساده لوحی ماست که در آستینمان فرو شده
اما غم انگیز تر آن است که ما از نادانی خودمان باخبریم و همچنان بر ندانستن ثابت قدم! اینکه هنوز هم در این فلاکت دست و پا میزنیم تاییدی بر این مساله است.
افسوس که نه وقاحت وحشی های روبرویمان تمامی دارد و نه مظلومیت ما
بر ماتم ما نقطه ی پاياني
به نام خالق زیباییها
قطعهای از آسمان در نگاه خاکستریاش دیده میشد.قطعهای به زلالی باران به
وقت بهار دلها. قطرهای از شفافیتش پایین چکید تا پاياني واقعی را برایش رقم
زند.
پاياني که در انتها به آغازی از جنس زیبایی پیوند خواهد خورد. پاياني که در ظاهر
قاب واقعی خورده اما در اصل رایحه نفسی تازه را برایش به ارمغان میآورد.
نفسی به نام زندگی، زندگی همراه با غنچههای نشکفته امید و لطافت گلبرگ
تازه شکوفا شده گلهای بهاری.
پایان واقعی احس
متن ترانه بابک جهانبخش به نام از خوشي میمیرم
هر کسی عاشقهحال منو میدونهبذار کل دنیا بهم بگندیوونه بهم بگن دیوونهبذار همه بگن به جنون کشیده کارم تموم شه کار دنیا من با تو کار دارم با تو کار دارمبدجوری عاشق شدم و این روزا مرگم که منو نمیکشه کنارتتپش قلب من میگه حتی هزار سال دیگه دلم خوشه کنارتمن با تو صد نفرم دنبال دردسرم به تو که فکر میکنم از خودم بی خبرموقتی از دست میرم دستاتو میگیرم به من که فکر میکنی از خوشي میمیرمبه من که فکر میکنی از خوشي
ملاحظات پاياني یک انتخاب کمتر از 22 ساعت تا آغاز رأیگیری و شروع آزمونی بزرگ برای ملت ایران باقی مانده و همه چشمها منتظر است تا حرکت بزرگ ملت ایران را در روز دوم اسفند نظارهگر باشد. رفتن به پای صندوقهای رأی با ملاحظات و نکاتی همراه است که آن را با هم مرور میکنیم:
ادامه مطلب
سلام
در نیمه پاياني اردیبهشت هستیم
می توانم بگویم که بهترین اردیبهشت عمر 28 ساله ام را گذراندم دل درر گرو دل دیگری دادم و اوضاع بر وفق مراد
گرچه بعضی وقت ها حساس می شوم اما او راه و رسم ذوست داشتن را بلد است و دلم به بودنش گرچه همیشگی نیست گرم است
ماه رمضان امده و من هم بر خلاف تعجب خودم تا به الان همه روز ها روزه بودم!
تقریبا هر روز بعد از ظهر باهم تلفنی صحبت میکنیم اوقات خوشي می گذرد
امروزم قراراه افطار باهم باشیم
تنها نکته ای که باید در
از آن شب هایی ست که صدای رعد و فریاد آسمانش نزدیک است دیوانه ات کند اما دریغ از قطره ای باران که جانت را سبک کند.که تا نیمه های شب با خودت کلنجار میروی، از تنهایی به جان آمده
که بیگانگی تا کی؟
با ترسهایت دست و پنجه نرم میکنی و متوجه میشوی که کافی است خودت را تغییر بدهی و به آدمی تبدیل بشوی که از او بیزاری و شاید در آن صورت بتوانی اندک آرامشی کسب کنی.
و به خوشي هایی فکر میکنی که در طول روز داشته ای و حالا از توی دستانت سر خورده و افتاده اند.
+ خ
پسرِ مادر صد و هشتاد و سه روزه شده است. یعنی پایان شش ماهگی و آغاز نیم سال جدید زندگی اش. نمی دانم زود گذشت یا نه. نمی دانم سخت گذشت یا آسان. نمی دانم خوش گذشت یا ناخوش. با خودم که فکر می کنم می بینم زود گذشت ولی یادم نمی رود آن شب هایی که آرزو می کردم زودتر ساعت چهار صبح شود و پسرک خواب. شب هایی که شبش کش می آمد و صبحش برای آمدن ناز و عشوه. با خودم که فکر می کنم به این نتیجه می رسم آسان بود اما یادم نمی رود ترس و دردهایی که کشیده ام. شادی ها و خوشي هایی
الف. سلام. میبینم که چهقدر نزدیک شدهام به رویاها و آرزوها. امّا این نزدیکی شاید به سبب این باشد که من از دیوار مقابلم بالا رفتهام. حالا لبهی پرتگاهم. به سوی خوشبختی را نمیدانم. همهچیز شبیه تهِ فیلمهای ایرانی دارد به خوشي میل میکند و این مرا میترساند. تعارف ندارم، من آدم بدبینی هستم. و حالا همهچیز به شدّت مشکوک مینماید. امّا چه باید کرد، چشمها را بست و پرید؟ از این ارتفاع؟ به کدامین سو؟ پاهایم میلرزد. قلبم ا
بعضی شب ها در خودم فرو می روم. نه فرو رفتن افسردگی یا اختلالات اضطرابی. فرو می روم فکر می کنم نا امید می شوم. نه بخاطر از دست دادن. هر چه بوده و هست و خواهد بود، خیر بوده و به صلاحِ من! هوم. (از این بحث) می گذریم. همان طور که از سال پیش تا به حال از خیلی چیز ها گذشتیم و این خاصیت این دنیاست. گاهی در روز هایی که ظرف ظرفیتم دارد سر ریز می شود، به این فکر می کنم که چقدر راست است که دنیا جای خوشي نیست. بعد مثل بچه ها پا به زمین می کوبم که نه! من نمی خواهم! من خ
پسرِ مادر صد و هشتاد و سه روزه شده است. یعنی پایان شش ماهگی و آغاز نیم سال جدید زندگی اش. نمی دانم زود گذشت یا نه. نمی دانم سخت گذشت یا آسان. نمی دانم خوش گذشت یا ناخوش. با خودم که فکر می کنم می بینم زود گذشت ولی یادم نمی رود آن شب هایی که آرزو می کردم زودتر ساعت چهار صبح شود و پسرک خواب. شب هایی که شبش کش می آمد و صبحش برای آمدن ناز و عشوه. با خودم که فکر می کنم به این نتیجه می رسم آسان بود اما یادم نمی رود ترس و دردهایی که کشیده ام. شادی ها و خوشي هایی
دانلود آهنگ جدید بابک جهانبخش به نام از خوشي میمیرم
دانلود آهنگ بابک جهانبخش از خوشي میمیرم با لینک مستقیم کیفیت عالی 320 و 128 با متن آهنگ از رسانه آپ آهنگ
Download New Music By : Babak Jahanbakhsh – Az Khoshi Mimiram
شاعر: مهدی ایوبی / ملودی: بابک جهانبخش / تنظیم: حامد برادران
دانلود آهنگ بابک جهانبخش از خوشي میمیرم
ادامه مطلب
صبرخان گفت :
- خیلی .! فیالواقع خیلی .! نمیدانم چرا به خیالش افتادهام که خوبست یک بیله آدم دور این آتش برقصند ؟! به یاد عروسی افتادهام ، نمیدانم چرا ؟ . دلم میخواست امشب شب عروسی بیگمحمد میبود . یا هم . عروسی شیرو ! امشب و این آتش ، عروس و داماد کم دارد و صدای ساز و دهل !
با مهری برادرانه و خویشاوند ، ستار به صبرخان نگریست و گفت :
- چه ذوق خوشي داری صبرخان ، چه ذوق خوشي !
بازتاب سخن ستار ، لبخندی شیرین بود بر تمام چهرهی تکیده و چشمهای
خوشبختی به چقدر داشتن نیست.
"به چقدر لذت بردن از داشته هاست"
خوشبختی همین در کنار هم
بودن هاست
همین دوست داشتن هاست
خوشبختی همین لحظه های ماست.
همین ثانیه هاییست که در شتاب
زندگی گمشان کرده ایم.
به هیچ آغاز و پاياني اعتقاد ندارم که هیچ آغاز و پاياني توی مشتم نبوده است. به مرگ، به زندگی، به شعف، به غم، شادی، رنگ، بو، به مزه و به لمس هیچ تنی حتی تن گلبرگها و برگ های تازه نشسته شده روی درخت ها ، به لمس جنازه های زنده ی آدمیان با لبخندهای کهنه و دمده شان، به هیچ چیزی از این جهانی که می بینم اعتقاد ندارم الی دوست داشتن، سالی گوهی که گذشت فقط از دست دادم، ولی بیشتر دوست داشته شدم. پس "و قسم به لحظه های سرشار از عشق" حتی اگر کم بود، دروغ بود.
مستند ایستگاه پاياني دروغ و دیدید؟؟؟
اگر ندیدید از اپارات دانلود کنید و ببینید
دلم میخواد به احترام اطلاعات ایران بلند شم و کف بزنم
دمتون گرم بچه های اطلاعات
خدا حفظتون کنه سربازهای گمنام امام زمان
این مستند از دیشب داره پخش میشه بعد از اخبار ۲۰:۳۰
فکر کنم فردا شب هم پخش بشه از دستش ندید
دلم خننننک شد
تمام تلاشش را میکرد به آدمهای اطرافش نزدیکتر شود، ولی نمیشد، انگار آنها هم تمام تلاششان را میکردند تا فاصلهی خود را حفظ کنند. اصلا قانون همین است طبق قانون نباشی بیارزشی هر جه که باشی هر چی که تو دلت باشه و نباشه هر چقدر آدمها برات ارزش داشته باشند تو زیادی بری تو دست و پا میری زیر دست و پا انقدر که گم میشی و تو هیچ معادلهای نمیای همیشه جلو بقیه برابر صفری. ولی همهی اینا به درک این قانون و قاعده دوزار نمیارزه هر چی که خودت
اینقدر درد روی درد ریخته است، اینقدر به غم آلوده شدهایم، اینقدر غمگین بودهایم و همگان ما را غمگین دیدهاند که انگار خجالت میکشیم شاد باشیم، اگر وقت خوشي هم میرسید خوب استفاده کنیم و خوشي کنیم. از خود غم بدتر این عادتِ به غم است. شاید گمان میکنیم اگر اندکی خوشي کنیم، غمها را به کناری بنهیم و همهی تیرگیها را فراموش کنیم، صبح فردا که آفتاب بزند و نسیم خنک بوزد و در گل شیپوری بدمد، همه ریشخندمان میکنند که این بیجنبهها را،
درباره این سایت