نتایج جستجو برای عبارت :

درآغوش کاکیین

 
هر چه زمان بیشتر می‌گذرد، چیزهای بیشتری درونمان می‌میرند. چیزهایی که آگاه به مرگشان نیستیم و روزی یا شبی میانه، خاطرمان را می‌آزرند که جای خالی‌شان را حس می‌کنیم و اما فراموش کرده‌ایم چه بودند. حالا مانند نهال‌های جوانی که خشک شده‌اند به یاد نمی‌آریم نهال چه درختانی بودند و بذرشان چگونه و از کجا در ما جوانه زده بودند. تنها جای خالی‌شان و ردی از ساقه‌ای جوان اما مرگ‌درآغوش گرفته را به یاد داریم چون خاطره‌ای محو و حفره‌های سیاه درو
سلام 
سلام به شما سپیدپوشان، به شما که با اهدای جانتان، خودرا سپربلای ناخواسته کرونا درمقابل مردم میهنتان کردید. 
چگونه جبران این محبت بزرگ را بکنیم. پزشکان عزیز، پرستاران بزرگوار میدانیم که تحمل این شرایط چقدر سخت است  تصاویر کبودی جای کش گان، ماسک ودستکشهایتان را دیده ایم. فقط واقعا احساس شرم میکنیم که بی مبالاتی بعضی ازهموطنانمان زحمات شمارا بیشتروبیشتر میکند. 
سلام ویژه بوسه بردستان مادر یاسین کوچولوی سه ماهه که یک ماه ازسه ماه عمرش
میگفت همه ما ازاین صداها در ذهنمان داریم. صداهایی که به ما میگوید مهم نیست، هر چقدر تلاش کنیم، باندازه کافی خوب نیستیم. 
این حس سخت و دردناک است . دراین روزهاست که ما به رویاهایی قوی نیاز داریم. رویاهایی واقعی.نه رویاهای دروغین و غیر حقیقی.
ما همگی به عشق نیاز داریم.
به بالندگی،
مرگ و ناامیدی زیادی در دنیای اطراف وجود دارد. در این روزها نیاز داریم کسی مارا درآغوش بکشد و نوازش کند. آغوش واقعی ، آدم واقعی. دوست واقعی.
دوستانی که عاشقت باشند م
زن خوشحالتری بودم اگر میتوانستم الان موهای نداشته ام را پشت گردنم گرد کنم،دامن کوتاهم را تن کرده و کلاهم را روی سر گذاشته و بزنم به دل خیابان های پُر از آدم.پُر از غریبه.توی کاپشن چرم مشکی ام جمع شوم و سر از یک بار نه چندان مجلل درآورم.یکی از صندلی های پشت پیشخوان را بدون وسواس انتخاب کرده و بارمن را برای سفارش "شراب قرمز"،سنگین ترین شراب قرمز صدا کنم و تا آماده شدنش سیگار پشت سیگار باشد که دود میکنم و مه خاکستری که دور تا دورم را احاطه میکن
#پارت_5
#متغیر
پشت میهارخوری داخل آشپزخانه نشسته بودم نظاره گر کارهای مام بودم زن عجیبیست گاهی خیلی زیر پوستی به من محبت میکند بیشتراوقات مرامیرنجاند روزهای دلگیربارانی اورا تنها میتوان کنار شومینه خیره به پنجره دید به آرامی قهوه ام را نزدیک لب هایم بردم جرعه ای ازآن نوشیدم سردشده بود ودیگرمیلی هم به نوشیدن قهوه نداشتم که بخواهم فنجان دیگری تهیه کنم فنجون قهوه در سینک ظرف شویی آبکشیدم درحال خروج ازآشپزخانه بودم که مام صدایم زد به سمتی
دنیا توخداحافظی ام گوش
تا خاک نکرده ام درآغوش
عاشق شدم  از اول هستی
برگوشه ی چشم شوخ ومستی
تادیدمرا دوچشم خود بست
درچشم غریبه هاله بنشست
دنیا توگمان مبر که زشتی
بردیده ی عاشقان بهشتی
من سخت پرست وخسته هستم
امید گرفته ام به دستم
من می روم از تو،جای دیگر
دنیا تو به هرکه مانده بنگر
جزمن همه شاد شاد شادند
دل را به طواف باده دادند
من مِی نخورم بجز،زچشمش
جز عشق ندیده ام ز خشمش
شایدببری تو مستی ازسر
این حرف نشسته بیت آخر
(میلاد) بگو مرا که اوکیست؟!
جز
عشق ما ازآه آهوها گذشت
عشق ماازراه گیسوهاگذشت
رفت پنهان کرد از خودعاشقی
عشق ما ازپست وپستوهاگذشت
رفت ازدامان صحرا وکویر
ازچمن،ازیاس وازبوهاگذشت
سایه شدخورشیدوماه و تــَرک کرد
ازافق هاچون پرستوهاگذشت
ازوطن شددور از ایران خود
چین و پاکستان وهندوهاگذشت
بست دندان،قصدقربت روزه کرد
ازغذا ازآب و میگوهاگذشت
دست در دستان مرجانهاگذاشت
چونکه ازاردوی ترسوهاگذشت
مستقیمأرفت درآغوش عشق
همچنان این سووآن سوهاگذشت
پاک شد ازهر گناهی، شدرها
چون عسل ا
✅زبان اول:تاییدوتشویق
اگرهمسرشماجزء آن دسته از افرادی هست که دوست دارد از او تمجیدکرده،بنابراین حتی اگر یک لیوان چای برایتان آورد این کار را انجام دهید.
✅زبان دوم:اختصاص وقت
آیادقت کردید به شکایات همسرتان که هیچ وقتی برایشان نمی گذارید؟این یعنی زبان محبت شما وقت گذاشتن است و بدانید این وقت گذاشتن یعنی تمرکزوتوجه به همسر نه صرفاًدرکناراوبودن.
✅زبان سوم:هدیه کردن
بدانید ازنظرکسی که زبان محبت اودریافت هدیه است قیمت هدیه چندان ارزشی ندار
میدونی، ما جوون و پرانرژی هستیم. پر از انگیزه‌هایی که مثل شمعی در برابر همه‌ی طوفان هایی که وزیده روشن نگه‌ش داشتیم. مثل همه‌ی وقت‌هایی که حقیقت تلخ و ناگوار رو سرمون آوار شده، درآغوش گرفتیمش، پذیرفتیمش و دوباره تصمیم گرفتیم همگام با جسم جوونمون ذهن ۹۱ ساله‌مون رو همراه کنیم. و پیش بریم. و رویاپردازی کنیم. اشکالی نداره اگه فکر کنیم می‌تونیم دنیارو فتح کنیم. دستمون رو مشت کنیم، چونه‌مون رو بالا بگیریم و بند کفش‌هامون رو سفت‌تر از پیش ب
ناهید داره میاد و من بعد سه ماه رفیقمو میبینم.
عمیقا به صحبت با یک دوست قدیمی، به درآغوش کشیدن و قدم زدن باهاش احتیاج دارم.
ناهید غمگین بود و باصدای گرفته و بغضی میگفت که باید این شهر مارو باهم ببینه.
درحالی که حس های تلخ و سیاه عالم به قلبم هجوم میارن، فقط گرمای دست های یک دوست میتونه تسکین دهنده باشه و دلم رو گرم کنه.
این به معنی نیست که من "محتاج" آدمهام یا به این معنی که حال خوب و بدم وابسته به حضور و نبود کسیه، که من یاد گرفتم درهرشرایط ادام
من های زیادی در من زندگی میکنند!
منِ عجول همیشه همراهِ منِ غرغرو سعی میکنند پرچم را بالا نگه دارند اما کور خوانده اند! منِ مدیر در همه حال در حالِ رصد کردن و مچ گیری است!البته که منِ مدیر تنها نیست و یارغارش،منِ سرزنشگر در این امر خطیر همراهی اش میکند!
منِ مهربان همیشه در حال آماده باش برای مقابله با منِ بدجنس است!بعد از کمی فکرهایی از جنس سنگدلی سریعا با چوب جادویی پری قصه ها سر میرسد و رشته تمامِ فکرهای بدجنس را پنبه میکند.البته که منِ مهربان
ارواح طیبه شهدا لاله های گلگون ایران اسلامی دیگربار روح سردار دلاوری را درآغوش گرفتند .
سردارسپهبدشهیدحاج قاسم سلیمانی چشم امید امت اسلام و خار چشم ظالمان جهان ،
سردار پرافتخار ایران زمین که بزرگی و عظمت اراده و ایمان او سایه امنیت و آرامش را به وسعت جهان اسلام گسترانید و نام و یاد ایشان و طنین گامهای مستحکم او آرام دل مظلومان و ستم دیده گان جهان شده بود.
خون پاک صدها هزار شهید ایران اسلامی در اقصی نقاط جهان که در طول سالها مظلومانه در راه
#پارت_21
#متغیر
با نجوایی که درگوشم زمزمه میشد چشم بازکردم به حدی خسته و کوفته بودم که صدایش برایم حکم لالایی داشت وقتی صدای بسته شدن در اتاق3.4 که دراختیار داشتم به گوشم رسید مثل برق گرفته هادرجایم نشستم .یورش بردم به سمت درو بیرون رفتم پایین پله ها خانومی چمدان به دست درحال رفتن بود-کتی(خدمتکار) کتتتی خانم صبر کنید چمدانش زمین گذاشت لبخندی زد که چهره سردش حتی با لبخندی که زد گرم و صمیمی نشد
+دارین میرین؟!!
-اره
+سری به من نمیزنید؟!!
 -. 
سرمو کج ک
کم سن و سال که بودم ، شب و نیمه‌های شب برایم حرمت داشتند . وقتی اتفاقی ساعت یک یا دو شب بیدار می‌شدم ، سریع به ساعت نگاه میکردم و بعد انگار که اگر بیدار بمانم ، نگهبان خشمگین ِ شب دعوایم می‌کند ، چشم‌هایم را محکم به هم می‌فشردم تا بخوابم . اولین باری که آسمان ِ ساعت دو بامداد را دیدم ، یکی از شب‌های ماه رمضان بود . آن موقع‌ها ماه رمضان دقیقا می‌افتاد در چله‌ی تابستان . صبحش را به قول مادربزرگ‌ها ، تا لنگ ِ دراز ِظهر خوابیده بودم و خوابم نمی‌
۱. یک گوشه ایستاد، با دستانش خودش را درآغوش گرفت، سرش را پایین انداخت و قطره های اشک به آرامی روی گونه و گاهی عینکش می چکید. قطره، قطره ای هم روی زمین سقوط می کرد. با خودم گفتم چقدر زود هیجده سالش شده. انگار همین دیروز بود که تن کوچکش رو به خودم می چسباندم و شیشه شیر خشک را در دهانش می گذاشتم و تا شیرش را تمام کند، نگاهم به نگاهش خیره می شد تا خوابش ببرد.
از فکر شیر خشک بیرون آمدم. به سمتش رفتم تا دلداری اش بدهم. هیچ وقت در دلداری دادن خوب نبودم. آر
دلم را به جا رختی اویختم 
وشانه های تنهاییم را درآغوش گرفتم
زنوانم این بهترین همراه هم پایی ات
هنوز تاب می آور بعد رفتن
کاش چشمانت مرا ندیده بود
کاش هنوز همه دنیایم تنهایی بود
کاش عاشقی یاد م نمی ماند   
کاش  عشق  رانشانم نمی دادی
 کاش هزاران کاشته عاشقانه ام
سکوت بعد رفتن وتنهای ، گل نمیداد  
دلم را به جا رختی اویختم 
وشانه های تنهاییم را درآغوش گرفتم
زانوانم ، این بهترین همراه هم پایی ات
هنوز تاب می آور بعد رفتن
کاش چشمانت مرا ندیده بود
کاش هنوز همه دنیایم تنهایی بود
کاش عاشقی یاد م نمی ماند   
کاش  عشق  رانشانم نمی دادی
 کاش هزاران کاشته عاشقانه ام
درسکوت ؛ بعد رفتن وتنهای ،
گل نمیداد  
1-چگونه بود (رابطه)؟اگر از رابطه لذت برده باشید، تضمینی برای شما ایجاد می‌کند که همواره از برقراری رابطه احساس خوبی داشته باشید. از نکات منفی چشم پوشی کنید. با طرف مقابل مثبت صحبت کنید: بگویید از رابطه لذت برده‌اید و منتظرید تا دوباره تجربه‌اش کنید. این کار باعث افزایش صمیمیت بین دوطرف می‌شود. حتی اگر از رابطه لذت نبرده‌اید، زبان به انتقاد نگشایید و با درآغوش گرفتن و نوازش طرف مقابل این موضوع را فراموش کنید.
2- بلافاصله بخوابیددانشمندان سا
از یه زمانی بیشتر که به یجا خیره میشی رنگ ها بهم میریزن.
رنگ کرم سقف با تاریکی که داشت میبلعیدش قاطی شده بود.
سرما رو حس میکردم
چشمامو بستم
سعی میکردم سرما رو درآغوش بگیرم
رو کف سرد زمین دراز کشیده بودم.
بارون شدیدی میومد
پنجره رو هم باز کرده بودم
قلبم از جا داشت درمیومد
فکر میکردم سرما میتونم ارومم کنه
چشمام رو بستم
به صدای نفسهام گوش بدم
اصلا من دیگه هیچوقت آروم میشم؟
هیچوقت آرامش رو دوباره حس میکنم؟
 
هدیه های شعبانیه (5)
بسم الله الرحمن الرحیم
قربانی کردن عزیزترین بخش زندگی روزی پسر بچه ای نزد استاد شهر رفت و گفت : " مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید استاد سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دختر خردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز ب
ماساژ.
افزایش و رهاسازی هورمون‌هایی نظیر:

سروتونین و یا هورمون خوشبختی و رضایتمندی.
آکسی‌توسین و یا هورمون درآغوش‌گرفتن.
دوپامین و یا هورمون توانایی، لذت و انرژی.
اندورفین و یا هورمون تسکین‌دهنده و ضد درد طبیعی.
DHEA و یا هورمون ضد پیری.

2. کاهش هورمونی نظیر:
کورتیزول و یا هورمون بدنام استرس.
 
3. تحریک، تقویت و افزایش جریان خون و در نتیجه:

افزایش حرکت لنف ها.
افزایش مواد مغذی خون.
افزایش تولید گلبول سفید.
حذف اوریک اسید درخون.
افزایش انبسا
#پارت_10
#متغیر
یک هفته ای از واقع اون شب میگذره آب وهواهم گاهی آفتابی و گاهی بارانیست امروز عصر با آنجلا بچه هارو به پارک بردیم به خانه برگشتم مام با پسری درحال گفت وگو بود پسر پشت به من بود سلام مام با چهره خندون جواب منو داد پسر وقتی صدای منو شنید برگشت به سمت من اون باخوشحالی چهره ای خندون به سمت من می امد من بادهانی بازدرحال تماشایش بودم -اووه مریلای عزیزم.منو درآغوش گرم خودش گرفت 
ای وای اینا.ین که رادین هست!! 
متعجب درآغوشش بودم که بادست
غم هایم را پشت تلاش هایم پنهان میکنم نه پشت لبخند هایم
غم هایم را درآغوش میکشم،
شب که میشود تقویتشان میکنم، آنها انگیزه من برای جنگیدن‌اَند
غذای من اند،، هضمشان میکنم و با انرژی ای که میدهند مسیرم را پایدار ادامه میدهم
___________________________
نمیدونم دقیقا دنبال چی ام
نمیخوام هم بهش فکر کنم
فقط میخوام بُدواَم و روپایی بزنم
فقط برم
دور شم ازون فاطمه از اون زندگیه کثافت
انقدر این یه هفته دویدم و روپایی زدم که تمامه بدنم درد میکنه
بزور میشینم و پا میش
موسیقی از همان راهی به قلب نفوذ می کند که رایحه و بو . در واقع اصوات بی کلام که از مسیر شنوایی به درون می آیند از کانال تعقل عبور نمی کنند بلکه مانند بویایی و لامسه بر انسان اثر می گذارند و تأثیرشان مستقیم بر کالبد احساس است ولی در مورد کلام مسأله فرق می کند انسان بودن از اینجا آغاز می شود ناطق بودن به معنای قدرت سخن گفتن نیست بلکه به معنای قدرت سخن فهمی است به همین خاطر از ریشه نطق کلمه منطق بیرون می آید
خداوند با تمام هستی انسان را نوازش می ک
هنوز توی پیاده روی اربعین
توی شبهای قدر
تو شادی هام
تو غم هام 
نمیتونم فراموشت کنم
ای کاش های سوکی برام گذاشتی 
و رفتی.6 سال هست که رفتی.
کاش میتونستم دوباره کنارت بشینم و 
تو ماشین رو روشن کنی و بریم دور بزنیم
کاش من دوباره کنارت بشینم و سراپا بشم گوش 
و با تمااااااام وجودم بشنوم حرفهاتو
کاش دوباره مارو باهم ببینن و ازت بپرسن
کاش دوباره am. is. are رو با من مرور کنی 
کاش دوباره با دیدن واژه orginal توی کفشم 
دوباره سرمو از پنجره بکنم داخل و بپ
مشخصات اصلی یک کودک دارای اتیسم درصورت عدم درمان :رفتار اجتماعی در کودکان اتیسمکودکان اوتیستیک در طیف متوسط و گاهی طیف خفیف، در رفتار اجتماعی کمبود عمیقی از خود نشان می دهند. این کودکان عموما در گسترش ارتباطات با افراد دیگر شکست می خورند و به ندرت با سایرین تعامل دارند. آنها اغلب عواطف خود را بیان نمی کنند و از تماس جسمانی فعالانه خودداری می ورزند و از برخورد نگاه ها اجتناب دارند. بعضی از آنها در زمان کودکی درآغوش والدینشان آرام و قرار ندار
#پارت_1
#متغیر
باانعکاس نور خورشید از پنجره اتاق به صورتم چشم باز میکنم کلافه وسط تخت مینشینم
_پووووف باز یه صبح دیگه و تکراری
کلاعادت داشتم صبح هاوقتی بیدار میشوم غر بزنم 
بی حوصله از روی تخت بلند میشوم درحالی که خمیازه میکشم دست در موهای بلند بلوندم میکنم به سمت در حرکت میکنم که خودم در ایینه میز آرایشی نزدیک در میبینم چشم های نسبتا درشت قهوه ای بینی متوسط لب های کوچک صورتی رنگ با ابرو های پهن قهوه ای با موهای بلندی که دیگر بلندی اش داشت به
کاش گاهی زمان متوقف می شد
اصلا کاش گاهی جهان متوقف می شد
اصلا بهتر بود می توانستیم از جهان به بیرون پرتاب شویم و مدتی به تماشای کائنات و تلاششان بنشینیم
روز ها می گذرد و احساسات گوناگون بر ما مستولی می گردد
کدامشان حقیقی است
دوست داشتن
عشق
نفرت
بی تفاوتی
کدامشان؟
عشق انسانی را اگر بعد از ازدواج باشد چه کسی می تواند کتمان کند که تعهد موجب آن است و روابط انسانی؟
و اگر قبل از ازدواج باشد چه کسی می تواند اثبات کند که هوس و طمع موجب آن نیست؟
طمعی که
قدیم ­ها.
وقتی سراغ کارهایی می­رفتم
که از تهِ دل» برایم ارزشمند بودند
شب­
یک خستگیِ­ خوب»
تمام وجودم را
درآغوش می­گرفت
و درونم را پُر از
حسِ خوب زندگی می­کرد.
 
حالا پس از چند سال.
دوباره می­ خواهم یکی ­یکی کارهای دلی را
به روزهای زندگی­ام برگردانم.
به­ خدا دلم برای آن خستگی ­های خوب» تنگ شده است.
قدیم­ها.
وقتی سراغ کارهایی می­رفتم
که از تهِ دل» برایم ارزشمند بودند
شب­
یک خستگیِ­ خوب»
تمام وجودم را
درآغوش می­گرفت
و درونم را پُر از
حسِ خوب زندگی می­کرد.
 
حالا پس از چند سال.
دوباره می­خواهم یکی­یکی کارهای دلی را
به روزهای زندگی­ام برگردانم.
به­ خدا دلم برای آن خستگی ­های خوب» تنگ شده است.
به نام خالق زیبایی‌ها
مدت‌ها بود آغوش پدر را تجربه نکرده بود و خانه نوای دوری را سر داده بود و همگی 
چشم به در دوخته منتظر ورود وجود عزیزش بودند. تنها وجود کوچک او بود که کمتر
زمانی را در گرمای وجود پدر مأوا گرفته بود.
هیچ کس مانند او تشنه دیدارش نبود.
با چشم‌های درشت و قهوه‌ایش که همه آن را به پدر نسبت می‌دادند در سکوت،
مادر و خواهر و برادرش را نظاره می‌کرد تا شاید نشانی از گمگشته‌اشان بجویید.
مادر سرگردان بوی پدر، بی‌قراریش را در لابه‌
از ساعت 9 اینها بود که اریک درونم زجه و ناله کنان وسط شیمی خواندن، ناخن های بلندش را در میوکارد قلبم و همچنین بخش سفید مغزم فرو میکرد و درحالی که از کنار انگشتانش خون روی زمین می چکید، می گفت که: نمیییی خواااااااااام درررررس بخووووونم. و البته که من تا 10 با صحبت و اینها قضیه را حل و فصل کردم و کوفت مقدار شیمی برنامه امروز را خواندم ولی خب او اراده قوی تری دراین مورد داشت و میزان نبودن هورمون های بی صاحاب هم بی تاثیر نبود! خلاصه که کمی در نت چرخ
می‌خواستم به یک نفر بگویم شبیه میرتل شده‌ام وقتی شبِ افتتاح» نمایش، مست و باتأخیر به سالن می‌رسد، به پشتِ صحنه آشوب‌زده نمایشی که مطمئن شده‌اند بدونِ حضورِ ستاره باید اجرا را لغو کنند. به‌سختی راه می‌رود، تمام مدتِ فیلم میرتل نمی‌توانسته با نمایشنامه ارتباط بگیرد، نمایشنامه درباره ageing بوده، و میترل از پیرشدن وحشت داشته، چراکه پیری احساسات را به عمق می‌برد. وقتی هجده‌سالم بود، احساساتم در سطح بودن» گویی با پیرتر شدن، بعدِ هربار
نفسش بند اومده بودو در نهایت، به سختی زمین خورده بود.این یعنی گم شدن؟کنار رد پاهایی که حرکت نکردند آدم ها ایستاده بودند و بی خبر از همه چیز لبخند هایش را بهانه زندگی اش کرده بودند.نمیدونست اثر اون داروی قوی بود یا بی خوابی های پی در پی اش اما کم کم چشم هاش سفید تر همیشه شدن.بی خبر از این نمایش خیالی ذهنش،انگار همه چیز فقط تمرین و یک پیش نمایش کوتاه است.《بیا تو سرما میخوری. دوباره که داری گریه میکنی مگه قول نداده بودی.》《قول واسه شکستنه》اشلی
همه مادران حداقل یکبار در طول زندگی خود، هنگام گرفتن نوزاد از شیر، تورم و درد سینه را تجربه کرده اند. این امر نه تنها با ناراحتی و اذیت شدن کودک همراه است بلکه حس خوبی به مادران نمی دهد و ممکن است افسردگی آنها را به دنبال داشته باشد. در ادامه این متن با راه حل درمان خانگی درد سینه بعد از شیر گرفتن کودک آشنا می شوبد.
یکی از مهمترین دغدغه های والدین از زمان بدو تولد این است که چگونه کودک خود را که تنها غذای اصلی اش شیر مادر است از شیر بگیرند و او ر
 در روز بیستم جمادی الثانی سال
پنجم بعثت - خانه پیامبر (ص) - با تولد دختری غرق در سرور و شادمانی شد.
چشمان خدیجه (س) همسر پیامبر (ص)، از اشک شوق پر شد و محمد (ص) که نگاهش را به
آسمان دوخته بود، در قنوتی زیبا؛ به درگاه خداوند سپاس گفت.  آنگاه
شادمان و بی قرار کودک را درآغوش گرفت. پیامبر (ص) پیشانی او را بوسید و به چهره اش
که آرام و با شکوه بود؛ نگریست. سپس فرمود: نام این دختر را به فرمان خداوند
فاطمه می گذارم. خدیجه نیز با تبسمی شیرین و نگاهی مهربان، اب
داغ دل-اگه یروزی نباشم چیکار میکنی؟-صد دفعه نگفتم از این حرفا نزن؟؟؟-بگو دیگه خانمی الکی شلوغش نکن.امین بس میکنی یا نه؟خانمی، اخه تو چرا انقدر سریع جوش میاری یه سوال ساده پرسیدما!!بهار چشماشو تو کاسه چرخوندو با حرص به امین نگاه کرد.-امین به نظرت این یه سوال سادس؟امین حالت بامزه و نمکینی برای جواب به حرص خوردن بهار به خودش گرفت.-خب اره یه سوال ساده پرسیدم جوابشم خیلی راحته.بهار دستشو گذاشت زیر چونشو ذل زد به چشمای پراز عشق امین.-خب اگه اینجوریه
داغ دل-اگه یروزی نباشم چیکار میکنی؟-صد دفعه نگفتم از این حرفا نزن؟؟؟-بگو دیگه خانمی الکی شلوغش نکن.امین بس میکنی یا نه؟خانمی، اخه تو چرا انقدر سریع جوش میاری یه سوال ساده پرسیدما!!بهار چشماشو تو کاسه چرخوندو با حرص به امین نگاه کرد.-امین به نظرت این یه سوال سادس؟امین حالت بامزه و نمکینی برای جواب به حرص خوردن بهار به خودش گرفت.-خب اره یه سوال ساده پرسیدم جوابشم خیلی راحته.بهار دستشو گذاشت زیر چونشو ذل زد به چشمای پراز عشق امین.-خب اگه اینجوریه

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها