آفتابِ زندگی زيباست
با ترانه های دلنوازش
طلوع زندگی زيباست
با خاطره هایش
غروب زندگی زيباست
با تلخی ها و درد هایش
آری زندگی زيباست
اگر تو بخواهی .
( عکس مربوط به بوم گردی روستای درونه واقع در 55 کیلومتری غرب شهرستان بردسکن - پاییز 1397 )
مى خوام بکشمتون .
اماده اید؟
حالا برید پایین
خیلى. زيباست. .
من مى خوام گریه کنم T_T
خب مردین؟ (دور از جونتون)
حالا باهام بحرفینننننننن
^_^
دانلود آهنگ جدید کجا بودی تا حالا از میلاد بابایی با بهترین کیفیت + پخش آنلاین
عشق اینجاست چقدرم زيباست همه چی اون شد که دلم میخواست که دلت میخواست مگه نهدورم از همه خالی شد چقدر این احساس واسم عالی شد واست عالی شد مگه نه
Milad Babaei – Koja Boodi Ta Hala
دانلود آهنگ میلاد بابایی به نام کجا بودی تا حالا با دو کیفیت ۳۲۰ و ۱۲۸
متن و ترانه آهنگ کجا بودی تا حالا – میلاد بابایی
کجا بودی تا حالا تورو دیگه همه جا دارمت کافیه برو بیا دیگه بی سر و صدا دارمتفرقی ن
متن اهنگ کجا بودی تا حالا میلاد بابایی
کجا بودی تا حالا تورو دیگه همه جا دارمت
کافیه برو بیا دیگه بی سرو صدا دارمت
فرقی نداره چرا ولی حالا حالاها دارمت
کجا بودی تا حالا چی کشیدم بی تو این مدتو
بگو میمونی بگو میشه ببینمت هر ساعتو
تنهایی نذاری یهو دوباره این دل بی طاقتو
عشق اینجاست چقدم زيباست
همه چی اون شد که دلم میخاست
که دلت میخاست مگه نه
امروز روزم نبود.
بعد نماز صبح، با خبر شهادت حاج قاسم دیگه خوابم نبرد.
از ظهر تا حالا یک درب رنگ زدم.
رنگ زدنی که خانواده یک هفته روی مخم بودن.
حالا خودشون چی کارکردن؟
از صبح تا حالا فقط خوابیدن و با گوشی بازی کردن.
تازه شام هم نداریم.
سلاماز شب یلدا تا حالا کلی حرف نزده مونده
از شب یلدا تا حالا کلی اتفاق افتاده
از شب یلدا تا حالا پر از حرف بودم که گاهاً تو دفتر و اینستا و توییتر و. خالی شده
از شب یلدا تا حالا باید اینجا پر میشده ولی هیچ اتفاقی نیافتاده
هیچ متنی نوشته نشده
هیچ کسی حتی به اینجا سر نزده
ادامه مطلب
زيباست، وقتی می گوید: روسریت را جلو بکش! زيباست، وقتی می گوید: بدون آرایش بیرون برو! زيباست، اوج عاشقی است، وقتی بگوید: زیبایی ات، زینتت، فقط وفقط از آنِ من است. زلف های پریشانت رافقط من می توانم ببویم و ببوسم! حق نداری آن گیسوان شب رنگ را در معرض دید همگان بگذاری! شاعرانه است،.
آقا دختر عموم رف خوش بحالش
منم میخوام خب
دلم براش تنگ میشه
نگا کنین دنیا دو روزه حالا هی نبخشین!
Who رو گوش دادین؟
زيباست خیلی زيباست.
Who are you
Cause you're not the girl
I fell in love with, baby
Who are you
Cause something has changed
you're not the same, I hate it
Oh, I'm sick of waiting for love, love
Oh, I know that you're not the one, one
Download
نمیدونم این چندمین نفری شد که گفت نوشته هات قشنگن . خزعبلاتی که زيباست؟
ولی وقتی این آدم یعنی ع.ی که من به عنوان یک انسان چقدر چقدر قبولش دارم بیاد سراغ پست های قدیمی رو بگیره یه چیز عجیبیه . اونقدر عجیب که حالا دارم خیلی عمیق بهش فکر میکنم .
تا حالا شده تو یه موقعیتی گیر کنی و یه مشکلی برات پیش بیاد که بمونی توش که حالا باید چیکار کنی!
نه کسی هست بهت کمک کنه و نه میتونی از کسی بگیری
و یهو این وسط یه راه حلی به ذهنت میرسه و حلش میکنی!!!
بگذریم از ذوق و شوق بعدش که آخ جون چه خودم تنهایی حلش کردم!! ولی عایا شده تا حالا؟؟
شده؟
هر چند کوچیک در حد حل مسئله ریاضی!
اگر شده ممنون میشم اینجا شرح بدی بعدا میگم چرا :)
هک اینستا با ترموکس
apt update
apt upgrade
بعد بزنید
pkg install python
pkg install git
pip install requests
حالا باید بزنید
git clone https://github.com/Slayeri4/instahack
حالا دستور زیر رو بزنید
cd instahack
حالا باید ران کنید
python hackinsta.py
و حالا یوزر طرف رو بزنید بعد اینتر و بعد n بزنیدو باز اینتر و حالا 0 یا 1 بزنیدو اینتر بزنید تا شروع کنه به کرک
Cr: Amir_Killer
Channel: The_Amir_Killer
از دیشب هی نوشتم و هی پاک کردم.
جراتشو نداشتم که نوشته م جایی ثبت شه.
که: اگه صبح طلوع کرد و بازم از تو خبری نبود چی؟!.
اون وقت من چی کار کنم.
اما حالا میتونم بنویسم.
حالا که بالاخره گوشیت زنگ خورد.
حالا که صداتو شنیدم.
این یک روز، از سخت ترین روزهای زندگیم بود.
اونهایی که سالها از عزیزشون بی خبر بودن. اونا. اونا چی کشیدن؟!.
خدا رو شکر که هستی.
چه زيباست رویش جوانه ها ی سر براورده از یخهای زمستان .
چه زيباست خرمی دشت و دمن و چه دلچسب است گرمای افتاب اردیبهشت .
چه باطراوت است باران بهار که می شوید صورت های اشک الود از جفای سرما و می زداید غصه از دلهای اکنده از غم انتظار بهاران را .
چه زيباست بازگشت پرتدها ی مهاجر و رقص سنجاقکها و بازیگوشی سنجابهای بیشه زار .
و چه زیباتر که میلادت فرخندگی و میمنت این همه موهبت را دوچندان می کتد .
میلادت مبارک .
تصور کن در جاده ای درحال رفتن هستی
چه چیزی باعث شده وارد این جاده بشی؟
آیاخودجاده باصفا وزيباست که از رانندگی کردن دراین مسیر لذت میبری؟
یامقصدی داری که برای رسیدن به آن ،به ناچار باید ازاین جاده عبور کنی!جاده ای که آنقدرهاهم زیبا نیست؟
حالا اگر این جاده ،هیچ زیبایی نداشته باشه چه چیزی این مسیر را برات زیبا میکنه؟
مثلا اگر بدونی آخراین جاده یه عزیزی منتظرته که سالیانه ساله که منتظرشی
حالا باچه حس وحالی این مسیر را طی میکنی؟
قبول داری که درت
حسین. مروارید سرخ کربلا.
حسین. ابر چشمان پر از اشک مؤمنان.
حسین. لانه ی پرنده های بی خانه.
.
وقتی محرم می آید، انگار همه چیز طلسم می شود؛ قلب ها همه عاشق می شوند، دل ها همه بی تاب می شوند، چشم ها همه گریان می شوند.
چه زيباست پرواز دسته دسته پرستو به حرمت حسین!
چه زيباست فریاد عاشقانه ی نامت حسین!
چه زيباست زمزمه ی زیارت عاشورایت حسین!
.
.
.
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست.؟
امروز سختترین امتحان ترممو دادم و حالا نشستهم رو تخت، دارم نفس میکشم. یه جایی میخوندم که بعضی از کسایی که سیگار میکشن، اونچیزی که در واقع آرومشون میکنه نیکوتین سیگار نیست، بلکه نفس عمیقیه که موقع دم گرفتن میگیرن. حالا هم من نشستهم و دارم نفس میکشم. تا حالا شده بری یه گوشه بشینی و نفس بکشی؟
نگاهش که میکنی زيباست؛ در پیچ و خم الفاظش که گرفتار میشوی، زيباست؛ به نسیم ملیح آیاتش که گوش جان میسپاری، زيباست؛ مینویسیاش زيباست؛ میخوانیاش زيباست؛ از حیاط آیاتش که می گذری زيباست؛ گلهای نرم و رنگارنگ و خوش عطرش را که با دستانت مینوازی، زيباست امّا. امّا هنگامی که میایستی و با ذرّهبین اندیشهات آن را میکاوی، میشکافی، هر آیه را خوب زیر دندان میجَوی، میبلعی و چشمانت را گاه ریز و گاه گرد میسازی، به عقب باز م
گر حق با شماست، به خشمگین شدن نیازی نیست؛و اگر حق با شما نیست، هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید!صبوری با خانواده عشق است،صبوری با دیگران احترام است،صبوری با خود اعتماد به نفس استوصبوری در راه خدا، ایمان است.اندیشیدن به گذشته اندوه، واندیشیدن به آینده هراس می آورد؛به حال بیاندیش تا لذت را بهارمغان آورد.در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا؛ زیرا هر آنچه زيباست، همیشه خوب نمیماند؛اما آنچه خوب است، همیشه زيباست
اگر حق با شماست، به خشمگین شدن نیازی نیست؛و اگر حق با شما نیست، هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید!صبوری با خانواده عشق است،صبوری با دیگران احترام است،صبوری با خود اعتماد به نفس استوصبوری در راه خدا، ایمان است.اندیشیدن به گذشته اندوه، و اندیشیدن به آینده هراس می آورد؛به حال بیاندیش تا لذت را به ارمغان آورد.
در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا؛
زیرا هر آنچه زيباست، همیشه خوب نمیماند؛
اما آنچه خوب است، همیشه زيباست.
این روزا خیلی بیشتر حواسم به خودم هست
بعد از پشت سر گذاشتن اون همه اتفاق و حساسیتایی که بعدش داشتم حالا هیچی برام مهم تر از ارامشم نیست
هیچی مهمتر از خودم نیست
حالا تقریبا از نظر ذهنی دارم اماده میشم برا اینده
و شاید خوشحال بابت اتفاقایی که سخت بودن اما باید میفتادن تا من تارای امروز و الان باشم
آه خانمحرفهای شما زيباستنمی دانم چطور بگویمشکل مربای گندمشکل گریستن با دلیلشکل خندیدن بی دلیلشکل دویدن بی وقفهشکل خاک باران خوردهآه خانمموهایتان چقدر بوی خاک می دهدو تنتان بوی دریا.بوی دریا بگیر و بماندریایم باش.دریایم باشامازیر پایم را خالی نکنگمم کن در اعماق پر غوغایتموج به موجبر من بتازصدف به صدفصدای دریا بده.آه خانمحرف های شما زيباستشکل پراکندگی خاکستر سردشکل پرواز پرنده ای بی پرشکل سقوط کلمه از ذهن به کاغذشکل تکیهی س
ساعت 4:24دقیقه ی صبح دوستم ک از torentoاستوری گذاشته و رنگ موی جذابش
و منم روی تختم دراز کشیدم و دارم تک ب تک ستاره های روشن رو میخونم و
دونه دونه خاموش میشن
زندگی هنوزم زيباست؟ نه؟
زيباست با همه اختلاف که نه با همه ی شکاف های طبقاتیش
همیشه برام عجیب بوده، چرا افراد سال نو جشن میگیرند. آیا تغییری که در سال جدید رخ میده، قابل اجرا از همین حالا نیست؟ آیا کمتر شدن و گذشتن یک سال از عمر انسان، چیزیه که ازش خوشحال باشیم؟
با از شنبه، از فردا، از سال جدید، نمیشه کاری رو پیش برد. باید همین حالا تا وقت هست شروع کرد.
ای کاش اهمیت وقت و زمان بدونیم.
امیدوارم از همین حالا، نه از سال بعد، اتفاقات خوب در زندگی همهمون رخ بده.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
ادامه مطلب
امروز برا تکمیل این حس خوب ۲تا چیز کم بوداولیش یه همسفر خوب
دومیش یه شغل خوب
تو سال جدیدم بگردم دنبال اینا
۲۵ سالگیم مبارک.
.
زندگی زيباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
آنقدر زيباست این بی بازگشت
کز برایش میتوان از جان گذشت.
چندوقت پیش آمدم نوشتم به او حسودیم میشود
حالا اما همه وجودم را حس های مختلف پر کرده دقیقا همان هایی که بخاطرشان حس حسودیم بیدار شده بود
حالا مستقل تر از همیشه ام
حالا در خودم ترین حالت ممکنم
حالا به نقطه ای رسیده ام که بخاطرش ستاره های آسمان را نگاه میکنم چشم هایم را میبندم و به این فکر میکنم دقیقا همانی شد که باید میشد
من . سه سال پیش اولین کلمه های درباره من این وب را اینگونه آغاز کردم : در جستجوی حقیقت با موهای بافته
حالا موهایم را باف
آه ای مرگ خونین منعزیز منزیبای منکجایی.وقتی بوسه ی انفجار تو تمام وجودم را در خود محو می کنددود می کند و می سوزاندآه چقدر این لحظه زيباستچقدر این لحظه را دوست دارم.در راه عشق جان دادن خیلی زيباست.
خدایا سی سال برای این لحظه تلاش کرده امزخم ها برداشته امبا رقبای عشق در افتاده امواسطه ها فرستاده ام
آه ای مرگ خونین منعزیز منزیبای منکجایی.
کاش میموندی خانوم کوچولو کاش حالا که بعد ده سال اومدی میموندی کاش حالا که قلب کوچولوت تشکیل شده بود میموندی کاش حالا که اروم با پاهای کوچولوت لگت میزدی میموندی کاش حالا که شده بودی همه ی دنیای مامان بابات میموندی کاش بودی چشمای مامان وبابات که فکر میکردن همه دنیا تو چشمای تو جمع شده میدیدی کاش میموندی ولباس چین چین صورتیدا میپوشیدی ودلشونا میبردی کاش فقط 3ماه دیگه تحمل میکردی. بمیرم که امشب اخرین شب سه نفر بودنتونه بمیرم که امشب باهم نشس
درهای جدیدی از علم و بصیرت به روم بازشده و به درجات بالایی از مقام های معنوی رسیدم.خواب دیدم دارم مرکب ماهی یا اختاپوس میخورم.فرق شون رو نمیدونم و حتی حالا با سرچ شون هم نفهمیدم و مهم هم نیست.اما چیزی که خوب یادمه اینه که مزه ش رو تو خواب حس کردم.شبیه هیچ چیزی که تا حالا خورده باشم نبود.حالا یه چیزی دارم که سر کلاس مکالمه ی این هفته که راجع به غذاست ازش حرف بزنم.
حالا که دیگر میتوانم دو انگشتی مضراب بزنم و سریع و پیوسته انگشت گذاری کنم، حالا که استاد گفته که تو استعداد داری هر چند انگشتهایت کوتاه است، حالا که دیگر میتوانم لا و سی را باهم بگیرم، حالا که میتوانم یک گام را کامل دو لا چنگ بزنم بدون انقطاع، دلم میخواهد روزی برسد که بتوانم ای ساربان نامجو را بزنم و بخوانم. دلم میخواهد روزی روبهروی نامجو را بزنم و بخوانم و تماما اشک شوم.
من با سهتار پناه میبرم به دنیایی که انگار رنگ دیگری دار
هر چه که به دست باد سپرده شود زيباست؛ مثل آن شال قرمز من، وقتی که دور شدنت را میدید.
مثل تو، که در غروب آخرین چهارشنبه سال، میرفتی که بروی.
مثل من، که هنوز وسط پیادهروی روبروی پارک لاله ایستادهام و سرم را پایین گرفتهام و دستهایم را مشت کردهام و فشار میدهم و انگار باد صدای کاوه آفاق را میآورد که میخواند: حالا که آزاد و رها .
مثل بازی موهایم در باد، که بعد چند سال، برای اولین بار تا روی شانهام بلند شدند، وقتی بیخیال و رها خودم
حالا میانههای میانه ای از تابستان است و رودها گویی که خشکیده اند و حالا آدم ها نیز گویی خشکیده اند و بهانه ها بسیار و نمودهای ظاهریشان بسیار تر و جهان کوچکشان را فریاد می زنند که بیشتر می خواسته اند و حالا محدود شده اند به اجبارها و تحمیل ها و به ناخواسته ها می تازند و به دیگران می تازند و به نزدیک می تازند و به دور هم شاید در دل و نه در زبان اما. آدم ها حالا بهانه گیر شده اند، بهانه شان اما بهانه ای بیش نیست که اگر بهانه ها شان سر جایش بود حالا
هر چه که به دست باد سپرده شود زيباست؛ مثل آن شال قرمز من، وقتی که دور شدنت را میدید.
مثل تو، که در غروب آخرین چهارشنبه سال، میرفتی که بروی.
مثل من، که هنوز وسط پیادهروی روبروی پارک لاله ایستادهام و سرم را پایین گرفتهام و دستهایم را مشت کردهام و فشار میدهم و انگار باد صدای کاوه آفاق را میآورد که میخواند: حالا که آزاد و رها .
مثل بازی موهایم در باد، که بعد چند سال، برای اولین بار تا روی شانهام بلند شدند، وقتی بیخیال و رها خودم
روزی کسی بود که از آیندههای دور حرف میزد بدون اینکه بگوید من هستم و میمانم.روزی کسی بود که حمایت میکرد بدون اینکه بگوید تکیه کن و من هستم.روزی رفت و من ماندم با ناباوری و دخترانههای احمقانهای که جابهجا شد و بازی گرفتهشد.
حالا کسی هست که محکم و مستقیم می گوید من هستم و میمانم.حالا کسی هست که همیشه حمایت کرده و گرما بخشیده و امن بوده.حالا کسی هست که عمیق است.اما دخترانههای ترک خوردهی من حالا به هر حرفی بدگماناند و پر از ت
سلام
دیدین شیطان وقتی می خواین گناه کنید یا مبتلای گناهی هستید میگه:( حالا کلی وقت داری، حالا جوونی و. ) ولی وقتی پاکی و مسممی که گناهی انجام ندی میگه:( حالا دیگه؟! فکر نمی کنی دیگه دیر شده؟! کاش چند سال پیش اینجوری می شدی! رفتی خوش گذرونی هاتو کردی حالا اومدی؟! جوونیت تو گناه بودی! ) همش می خواد افسوس گذشته رو بخوری و بگی دیگه کار از کار گذشته و نا امید بشی!
البته اون رجیم یه همکاری هم داره که از خودش خطرناک تره که درون خودمون هستش. ولی خلاصه افسار
همیشه از این کلمه فرار میکردم. حتی از ۴ سال پیش.
مامان و جدی عوضی چند کلمه با هم چت کرده بودن.
مامان گفته که از ۴ سال پیش که مثلا بابا مرده ؛ ما مشکل مالی نداریم ولی دختر خیلی احساس مسئولیت میکنه همش میگه میخوام انصراف بدم میخواد کار کنه.
جدی هم گفته این بهانه شه!!
نمیدونم اون عوضی تا حالا شده سر سفره نتونه غذا بخوره که اینجوری میگه؟؟
اونم وقتی که تو سن بلوغه و بدنش غذا نیاز داره؟
تا حالا شده عذاب وجدان داشته باشه برا خرجایی که براش میشه و برا زن
تا حالا دقت کردین.اونموقع بود که وزیرخارجه بی ادب آلمان و نخست وزیر ژاپن طبق پازل آمریکا اومدن ایران و قیمت دلار و سکّه کشید پایین؛ خب؟حالا که اینا تشریفشون رو بردنمجدد قیمت دلار و سکّه طبق پازل آمریکا بازم رفت بالا؛ خب؟حالا دیگه ساده لوح ترین افراد هم متوجه میشن که در داخل ایران و بین برخی مسئولان این مملکت هستن کسانی که خائنانه کاملاً در پازل ترامپ دارن عمل میکنن تا با فشار بر معیشت مردم ایران و شوراندن مردم، کشور رو ببرن به سمت تسلیم د
در زیر رسید پرداختی سایت adBTC به کیف پول فاست هاب را مشاهده می کنید. بر اساس این رسید مبلغ 5038 ساتوشی بیت کوین به حساب فاست هاب ما واریز گردیده است. تاریخ این پرداخت مربوط به امروز 7 فوریه 2019 برابر با 18 بهمن 1397 می باشد. میزان حداقل موجودی برای برداشت درآمد از این سایت به حساب فاست هاب 5000 ساتوشی می باشد. همانطور که می دانید سایت adBTC یک سایت سورفینگ است که به شما به ازای مشاهده آگهی و صفحات سایت ها مبلغی بیت کوین پرداخت می کند. برای آشنایی بیشتر با این
درباره این سایت