نتایج جستجو برای عبارت :

تو یه دنیای بزرگی تو قلب کوچیک منی از علیار همراه اول

دانلود آهنگ جدید عليار عاشق
دانلود آهنگ عليار به نام عاشق کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده عاشق با صدای عليار از جوان ریمیکس
ترانه و ملودی : عليار,تنظیم کننده : محسن امیری,گیتار : محمد رامزی
ساکسیفون : فرزاد صفری, میکس و مسترینگ : ایمان تیموریان
Download New Music Aliar – Ashegh

جدیدترین آهنگ عليار را هم اکنون می توانید از جوان ریمیکس دانلود نمایید.
ساخته جدید عليار، عاشق نام دارد.
نوازنده ساکسیفون این
فاصله همه چیز رو خراب می‌کنه. شاید از چیزهای خیلی کوچيک شروع بشه، اما کم کم از ریشه خراب می کنه. شاید شروعش از حرف ھایی باشه که پشت تلفن می‌گیم و رو در رو نمی‌تونیم. شاید از اون روز که باید دستش رو می‌گرفتی و دیگه نگرفتی. شاید از امروز وقت ندارم ببینمت»، نشد جواب زنگت رو بدم» ، گوشیم خاموش شد» ، ساعت و تاریخ از دستم در رفت» شروع بشه. شاید حتی با وجود کنار ھم بودن، دنیا ھا فاصله بگیرن و ببینیم ھر کدوممون تو يه دنياي دیگه غوطه وریم.
فاصله از
اسمون شب .میذاره آدم بفهمه چقدر کمه.چقدر کوچيکه.اسمون الوده شهر نمیذاره به بزرگي عالم و خالقش پی ببری.نمیذاره به سکوت شب .وسعت شب .ارامش شب راه پیدا کنی.
دلم میخواد برم کویر .
دلم میخواد مثل اون دختره تو فیلم خیلی دور خیلی نزدیک توی يه روستای کوچيک زندگی کنم.بی آزار .
"دنياي ادمایی که تو جاهای کوچيک زندگی میکنن از دنياي ادمایی که تو جاهای بزرگ و شلوغ زندگی میکنن بزرگتره.اینو مطمئنم!"
اینم يه دیالوگ از این فیلم که عاااشقشم؛
_سحابی هم
جالبه
 
هر چی بیشترم سنم میگذره
بیشتر متوجه میشم، 
 
که ادمای درست و حسابی
ادمای سالم
ادمای قوی
بزرگ و با ذهن باز
خیلی گذشت دارن
و خیلی دست هم رو میگیرن
و خیلی دست بقيه رو میگیرن
و از خیلی چیزا میگذرن
 
ادمای کوچيک جلوی ادمای بزرگ حقیر میشن
احساس کوچيک بودن میکنن
احساس حقیر بودن
 
ولی اون ادم بزرگه اون حس بهش دست نمیده
دوست نداره کسی رو خرد و کوچيک کنه.
 
از کسی نباید انتظار داشت
ولی واقعا يه ادم درست و حسابی و سالم و باگذشت و عاقل با بقيه با بزر
فک کنم نمیای اینجا رو بخونی.شاید.اینجا بتونم راحت حرف بزنم.:)رویا لازم نیست بزرگ باشه.ولی برای تحققش ممکنه وسایل بزرگي لازم باشه.مثل رویاهای من.کوچيک و ساده ان.اما تو این دنیا ممکن نمیشن.واسه تحقق رویاهای کوچيکم باید دنیاهای بزرگ بسازم:)کاش ممکن میشدی رویای کوچيک من.
سگ پامرانین یکی از جذاب ترین نژادهای سگ هستش که میشه به راحتی از اونا حتی در محیط کوچيک نگهداری کرد. این نژاد دارای جثه کوچيک همراه با گوش‌هایی کوچيک و نوک تیز هستن که همین امر سبب شده تا قیافه‌شون خیلی خیلی بامزه بنظر برسه. نکته جالب دیگه که احتمالا خودتون هم متوجهش شدین اینه که این نژاد شباهت بسیار زیادی به روباه داره!
 
من مشکل دارم 
خیلی هم مشکل دارم 
شخصیتی 
روانی 
خانوادگی 
ارتباطی 
فیزیکی
جسمی 
بیماری دارم 
حالم وخیمه 
ولی تکلیف چيه ؟
باید همینجوری بشینم نگاش نکنم یا بسازمش ؟
دیوار چین هم از قطعات کوچيک اجر ساخته شده 
کوچيک کوچيک برو جلو
استپ بای استپ
سال 1399 هم در حالی شروع شد که واژه کرونا بیشتر از واژه تبریک عید در بین ما در جریان است.
همه در مورد کرونا و آمار تلفاش صحبت میکنن. این وسط دلم برای بچه ها می سوزه!
زمان ما مثلا سال 82 و اینا که خیلی کوچيک بودم خبری از این چیزا نبود و کلی شور و امید داشتیم برای زندگی برای بزرگ شدن! اما این روزها وقتی همش می بینن دنياي آدم بزرگ ها پره از مرگ و غم و موشک دلشون میخواد همینطور کوچيک بمونن منم دلم میخواد کوچيک بمونن
به قول عبداله په شیو همیشه بهشون میگ
"دعا میکنم هیچ وقت دنیا برات کوچيک نباشه"احتمالا وقتی پیر بشم، همین نصیحتو بکنم به جوونا، کوچيک نباشه دنیات جوون 
حوصله‌ی نوشتن ندارم، اما در همین حد بگم که بزرگي تجربه هایی که میشه تو دنیا کرد، به حدی هست که هیچوقت اونو از جذابیت نندازه، تازه دارم اینارو می‌فهمم. 
ادامه مطلب
من فقط می دونم آدم ها تصادفی تبدیل به این چیزی که الان هستن نمیشن  پشتش يه اتفاق کوچيک ، يه احساس مخفی، يه لبخند ساده ی رهگذر،صدای تق تق شکسته شدن قلب یا تیک تیک ساعت دیواری حتی!
آدما ها صد سال تبدیلشون توی یک ثانيه ی کوچيک جم شده
ما آدمها تصمیم های زیادی می گیریم،گاهی انقدر کوچيک که فقط به رنگی شدن يه گوشه از اتاقمان کمک کنه و گاهی انقدر بزرگ که آینده مان را تغییر بدهد.گاهی همین تصمیمات کوچيک هستند که منجر به رسیدن و ایمان قلبی به تصمیم های بزرگمان میشوند.وقتی تصمیمی به بزرگي آینده تان گرفتید سعی نکنید تصمیم های کوچيکی که باعث شدند به اون تصمیم اصليه برسید رو زیر پا بگذارید، انقدر عمیق به تصمیم هاتون عمل کنید که به عمق چیزی که میخواید برسید:)
یقین دارم که می رسید
واقعا نیازی نیست خودتو به بقيه اثبات کنی!
گاهی گذر زمان، باعث میشه بهتر همدیگه رو بشناسیم.
گاهی این شناخت طولانی میشه.
میشه سردرگمی.میشه سوتفاهم. میشه اختلاف. میشه.
نمیشه!!
نمیشه تظاهر کنیم به نفهمیدن!!
و همینطور نمیشه تظاهر کنیم به فهمیدن.
میشه چند سالی باهم بخندیم و گريه کنیم و از يه جایی به بعد. يه چیزی به اسم غرور بیاد وسط!!
چون ما باهم بزرگ شدیم؟!؟ یا برای هم بزرگ شدیم که مسائلمون بزرگ جلوه میکنه؟!؟
یا جفتش!! ک خب این سخت تره ک من با تو
یکی بود یکی نبود
همه ی ما توی دنیاهای کوچيک خودمون زندانی هستیم
هرکدوممون تو يه گوشه هایی از دنیامون با دنياي بعضی ها شریکیم
اما تنها کسی که تو دنياي هممون هست خداست
دنياي هر کدوممون رنگ جداگونه ای داره
رنگ دنياي من با دنياي تو فرق داره
اما يه رنگی تو پس زمینه ی همه ی دنیا ها هست و اون هم رنگ خداست
هر کسی می تونه پاک کن دست بگیره و رنگ های دنياي رو پاک کنه تا بهترین رنگ جهان تو دنياي به شهود برسه و یا اینکه با مداد مشکی خط بکشه رو تمام رنگ های خد
من همش حس میکنم اشتباهی افتادم تو این دنیا
من حتما تو دنياي قبلیم آدم خیلی خیلی خیلی بزرگي بودم، واسه همین نمیتونم خیلی از محدودیتارو تحمل کنم، واسه همینه که حس میکنم حتما باید بزرگ بشم، دنياي من خیلی بزرگ و نامحدوده، من يه اعجوبم، ایکاش این واقعیت علنی بود!
بهت زنگ زده بودم. گفته بودم بیا میدون درکه منو بردار. يه ربعم طول نکشید که رسیدی. منو که دیدی ترسیدی.  از خز ِ کلاه ِ کاپشنم آب می چکید. گفتی از کی بیرونی ؟ گفتم از چهار. ساعتت رو نگاه کردی. گفتی هفت و نیمه. گفتم خب هفت و نیم باشه. گفتی زیر این بارون بودی کل این سه ساعت و نیم رو ؟ گفتم زیر این بارون بودم کل این سه ساعت و نیم رو. گفتی کجا بودی ؟ گفتم دانشگاه. گفتی پس چرا سر از اینجا در اوردی ؟ گفتم نمی دونم. تاکسی سوار شدم، يه جایی که نمی دونم کجا بود گ
Widget کلمه ای هست که از ترکیب دو کلمه Window و Gadget ایجاد شده است.یعنی يه اپلیکیشن یا ابزار کوچيک که میتونه داخل صفحه وب نصب و اجرا بشه. داخل صفحات گوشیتون شاید دیده باشین اینو. مثلا میشه يه تقویم یا دفتر یادداشت کوچيک رو روی صفحه تون بیارید یا اپ پخش موسیقی و. .
آدمای کمال گرا همیشه دنبال تغییرات بزرگن که بتونن از نو شروع کنن یا دنبال تغییرات بزرگ ایجاد کردن که فکر کنن مفیدن. ولی مساله اینه همین تغییرات بزرگ نهایتا با کارای کوچيک انجام میشه. این همونجایيه که کمال گراها دچار اشتباه میشن. اونا معنای کار کوچيک رو نمیفهمن و نمیدونن تاثیرش چقدر زیاده. تهش میشن اهمال کار. راهش اینه که خودمون رو با تغییرات کوچيک راضی نگه داریم و اسنمرار داشته باشیم روشون تا کم کم تغییرات بزرگ سر و کله شون پیدا بشه.
خدای کهکشانا و جهان، ساختن و اداره ی این جهان برای تو کاری نداره و باور دارم و می‌خوام که باور داشته باشم که همه چیز برای تو روی حساب و کتابه. خدای ستاره های بزرگ و نورانی، مسایل کوچيک مارو حل کن لطفا. مسایل کوچيک مارو توی آسمون هات حل کن. مثل شکر تو آب. يه جوری که محو و نا پیدا بشن. میشه خدایا؟ مارو به زندگی عادیمون برگردون. مارو شبيه رمان طاعون نکن لطفاً. خدایا ما آدم های بدی هستیم ولی کمکمون کن خوب بشیم و نیاز به تنبيه نداشته باشیم چون ما مقابل
داشتم سینی آهنی رو از توی فر در میاوردم، دستم گرفت بهش. سریع بهش رسیدگی کردم، ماست زدم، آرد زدم و هر کاری که از دستم برمیومد کردم که بهتر بشه. سوزشش که افتاد، يه تاول کوچيک هم نزد! داشتم غذا رو از روی اجاق برمیداشتم؛ دستم گرفت به گوشه ی فی دسته ی قابلمه. دستم بشدت سوخت. بازم با عجله بهش رسیدگی کردم و سوزشش که تموم شد، تاول نزد و اثری هم ازش نموند. چند روز بعدش داشتم واسه ی داخل خورش، سیب زمینی داخل رب گوجه سرخ می کردم که يه ذره قد يه نخود رب گوجه
ای کاش یکی غیر مهتاب هم بود
مهتاب عاليه ها. با هیچکس عوضش نمیکنم ولی خیلی نمیبینمش و احساس میکنم يه شکاف بزرگي بینمون هست
چیز بدی نیست راستش و تقصیر هیچ کسم نیست . معنیش فقط اینه که علایق متفاوتی داریم و اون چیزایی میخواد و انجام میده که من نمیفهمم ولی خب نمیخوام اونم باشه. یا حداقل کوچيک تر باشه یا به يه درکی برسم که این چیزا اصن به چشمم نیان :(
تو این دوسال پیش خودم میگفتم يه روزی میرم و براش خیرات میکنم، شمع میگیرم و دورتا دور مزارشو تو تاریکی روشن میکنم، يه جوری که از دور بدرخشه.
قبرشو میشورم ، دست میکشم ، فاتحه میخونم. دختر نداشته اش میشم و درد و دل میکنم.
این دفه دیگه میرم، قبل از اینکه دوباره دیر شه.
شمعا که روشن شد، احساس کردم دنیا خیییییلی بزرگه و من و شمع و دلم، بی نهایت ناچیز
اصلا این روشنی کجای خاک رو تغییر داد؟ اون آدم اونجا نیست. این فقط سنگ و عکسه و این همه راه برای این بو
داشتم به معجزه فکر می‌کردم. همون موقع بود که دیدم صدای گريه‌ی مامان بلند شده. 
حالا، در حالیکه دیگه تو دنياي به این بزرگي مامان‌بزرگي ندارم که دستای چروکیده‌شو بگیرم تو دستم و ازش بخوام برام دعا کنه، دارم خرما می‌چینم و به این فکر می‌کنم که آدمیزاد از وقتی دنیا میاد تا وقتی می‌میره محکومه که مرگ عزیزانش رو و حتی عزیز‌ترین‌هاشو از نزدیک لمس کنه و . و خب میدونید؟ چی تو دنیا میتونه سخت‌تر از این باشه؟
تو این دوسال پیش خودم میگفتم يه روزی میرم و براش خیرات میکنم، شمع میگیرم و دورتا دور مزارشو تو تاریکی روشن میکنم، يه جوری که از دور بدرخشه.
قبرشو میشورم ، دست میکشم ، فاتحه میخونم. دختر نداشته اش میشم و درد و دل میکنم.این دفه دیگه میرم، قبل از اینکه دوباره دیر شه.
شمعا که روشن شد، احساس کردم دنیا خیییییلی بزرگه و من و شمع و دلم، بی نهایت ناچیز
اصلا این روشنی کجای خاک رو تغییر داد؟ اون آدم اونجا نیست. این فقط سنگ و عکسه و این همه راه برای این بو
قصه پریان و قهرمانان قدرتمند از دیرباز همیشه در داستان های ایرانی وجود داشته اند. داستان هایی افسانه ای که به دنياي ماورای واقعیت می پردازند و ما را با خود همراه می کنند تا در این دنیا همراه با قهرمانانشان ماجراجویی کنیم. ادبیات فانتزی و علمی تخیلی در ایران و جهان طرفداران بسیاری دارد. داستان هایی مثل ارباب حلقه ها یا هری پاتر یا حتی جنگ ستارگان از جمله فضاهای داستانی هستند که همگی با آن ها آشنا هستیم.
ادامه مطلب
* دیدم همیشه هر پستی که میذارم یک غم و اندوه و گلايه‌ای توش هس، شرمم اومد که الان که حالم خوبه پست نذارم؛)
* همین دیگه حالم خوبه:))
* به یکی از چیزای کوچيکی که خیلی وقت بود میخواستم رسیدم. حالم خیلی خوب شد چون با تمام کوچيکیش،
انقد حسو حال خوب داشت که تونست همه‌ی حال بدی رو که طی 8 ساعت گذشته گریبان‌گیرم شده بود و هیچجوره دست از سرم برنمیداشت رو بشوره ببره:))
* البته که قسمتیش رو مدیون داداشمم که استارتشو برام زد و بعد ازون همونی که این کار کوچيک ا
طراحی سایت برای هر شغلی امروزه یکی از موضوعات مهم در دنياي تجارت می باشد. عدم حضور در فضای مجازی باعث حذف شما از دنياي رقابت در دنياي تجارت خواهد شد . این رقابت تنها در بیزینس های خرید و فروش نخواهد بود ، پزشکان هم در بین همدیگر از رقابت بسیار قدرتمندی روبرو هستند در این مقاله سعی میکنیم در مورد طراحی یک سایت موفق صحبت کنیم پس با ما همراه باشید .
ادامه مطلب
بیخیال . 
بریم به دنياي رنگ 
بریم به دنياي رنگ 
به موزیک های دوستداشتنی 
به کارهایی که موندن و باید انجام بشن 
به امید فرداهایی که نیومدن 
به خیال یاری که نیست و دلی که هنوز به دره
به کنکور خنده دار فردا 
به امتحان مسخره تر شنبه 
بریم به دنياي رنگ 
به دنياي معمولی 
جایی که صبح شب میشه و شب صبح . و باز و باز و باز و . 
و بیخیال .
گاهی وقتا چشم ها ، چیزهایی رو می بینه که نباید بی تفاوت از کنارش گذشت :)
مطمئنم که این دیدن ها اتفاقی نیست کار خداست :))
يه مدته که صبح ها که میرم بیرون از خونه ، توی مسیر و نزدیک خونمون ، خانواده ای رو می بینم که احساس میکنم اوضاع زندگیشون چندان خوب نیست با سه تا بچه ی کوچيک زندگی میکنند توی يه ساختمان نیمه کاره و يه اتاق کمتر از ده متر و مطمئنا بدون هیچ امکانات رفاهی.
دقیقا نمی دونستم که چنتا بچه ی کوچيک بودن و چنتا دختر و چنتا پسر ، امروز يه حسی ب
ماندم پس از تو ، تنها و بی یاردنياي بی تو ، دنياي غمباربعد از تو دیگر ، مونس ندارمبا چاه دارم ، نجوا و گفتار از زخم هایت با چاه گفتماز ظلم های این قوم بدکارتو با وفایت اثبات کردیبودی علی را همراه و غم خوارشش ماهه ات را ، جان خودت رادر راه حیدر کردی تو ایثاراز خانه رفتی ، با قامتی خم با روی نیلی ، با زخم مسمارای کاش من هم ، می مُردم هرچندهر بار مُردم ، با خون دیواربعد از تو زینب بی مادری راکرده بهانه با گريه بسیارامروز نزد همسايه ها رفتهمراه شکوِ
برام نوشت : این اتفاقو اولین و آخرین باره که داریم میبینیم سعی کن ازش لذت ببری غم خیلی بزرگي نشست رو دلم 
يه غم که رنگش سفیده ، نگاه کردم به ماه، چشمامو بستم، برای مامان دنياي داخل ذهنم رو تشریح کردم ،مامان گفت : دنياي تخیلاتت هم عالمی دارد. 
براش نوشتم : لذت میبرم. چشم 
وقتی زنگ زد فهمیدم اونم مثل منه. غم داره، غم سفید ، ذوق چشم درد از شدت نگاه کردن به ماه 
ندونست که اینارو میدونم
خدافظی کردیم 
دنبال کوچيک ترین چیزم برای گلاویز شدن بهش!
دنبال کوچيک ترین بهونه برای فرار و تنها بودن!
من هیچ وقت یاد نگرفتم حال خودم رو،خودم خوب کنم.
منتظرم انگار يه جایی سوت بزنن و بگن که شروع شده ولی نمیدونم چی!
چی قراره شروع بشه؟کجا قراره بریم؟چی رو دارم هدر میدم؟
بهترین روز های ۲۲ سالگی رو!
محدودیم!مجبوریم!
کاش میشد تنهایی رفت به سفر!
عقده روانی چیست؟ امروزه در اصطلاح عامیانه، فردی را که از گره‌های روحی رنج می‌برد و همزمان دنياي روحی دیگران را نیز مختل می‌کند، عقده‌ای می‌نامند؛ این واژه بار منفی سنگینی با خود به همراه دارد. این در حالی است که گره‌ها یا عقده‌ها در اصطلاح تخصصی و حقیقت وجودی خود، ابعادی دارند که پرداخت و بررسی آن‌ها می‌تواند جنبه‌های مختلفی از ظرفیت‌های روانی بشر را با همه اوج و فرودهایش به نمایش بگذارد. دنياي درونی انسان مثل یک جزیره گنج است؛ پر پ
چيه این دنياي لعنتی 
چيه این زندگی لا مصب
چرا واقعا لذت های کوچيک حیات رو هم از دست میدیم
چرا نمیفهمیم اخرین باره که يه نفرو میبینیم که اخرین باره که باش حرف میزنیم،که اخرین باره که برق چشاشو میبینیم.چرا نمیفهمیم اخرین باره خدا.چرا نشد واسه اخرین بار بغلش کنم:)
خیلی دلم براش تنگ میشه 
خیلی
امیدوارم جاش خوب باشه
يه رفیقی رو کشف کردم اخیرا که حرفای قلنبه سلنبه زیاد میزنه، اما حرفاشو دوست دارم :)
يه جمله گفت خیلی قلقلکم داد! دوست داشتم پاشم بغلش کنم، بوسش کنم :)) اما خب این‌قدر صمیمی نبودیم مع‌الاسف (پسره ها)
گفتش: تا الان بزرگ شدم ولی دوست دارم بعد این برای اونایی که بزرگ کردن منو، کوچيک شم
خب خوب بود
به نام خدای مهربون
1 بهمن 98
همیشه شروع حس قشنگی به همراه دارد
شروع هایت را به خاطر بیاور
شروع مدرسه و تحصیل.شروع سال جدید.شروع زندگی مشترک.شروع دوستی .شروع فعالیت جدید و.
 
شروع همراه است با انگیزه. امیدواری .هیجان.شورو شوق رسیدن
 
و امروز من همراه بود با تمام این حس های ناب
همراه بود با هدف گذاری های جدید که برای خود انجام دادم
همراه بود با تعهد هایی که به خود دادم
همراه بود با برنامه ریزی  
و در ادامه همراه با اقدام
تا در پایان این آغاز
دانلود آهنگ ايهام دنياي بعد تو
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * دنياي بعد تو * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , ايهام باشید.
 
دانلود آهنگ ايهام به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Ehaam called Donyaye Bad Az To With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه ايهام به نام دنياي بعد تو
بی من کجا رفت آه سردی میکشماز رفتنش آخر چرا رفتبی من کجا رفت آشنای منغریبانه میان جاده ها رفتدر بهار چشم من امشب اگر بارا
داریوش این طور گفته: "دنياي این روزای من، هم قد تنپوشم شده، ."
 
ولی واقعیت برای من جور دیگری است. دنياي این روزهای من خیلی بزرگ تر از تنپوشم است. حتی با وجود این حجم از ابهام و تاریکی.
 
چند سال قبل کل وبلاگ عزیزی رو که سال ها در اون نوشته بود رو خوندم، الان به یاد دنياي اون روزهای اون هستم، روزهایی مربوط به حدود 15 سال قبل، از دور پیگیر دنياي این روزهای ایشون هم هستم.
 
امیدوارم چند سال بعد که به یاد این روزها افتادم به این فکر کنم که "پسر عجب مسیر
یک - من آدمِ تربیت شده در جامعه‌ی دو قطبی‌ام. از روزی که فهمیدم چی به چيه، همیشه آدم‌ها به دو دسته تقسیم می‌شدن؛ یا خوب بودن یا بد. اولین بار توی بچه‌های کوچه بود که این تقسیم‌بندی اتفاق افتاد. هیچ بچه‌ای توی محل ما از نظر پدرومادرِ من، خاکستری نبود. همه یا بچه‌ی خوبی بودن که باید باهاشون دوست می‌شدم یا بچه‌ی بدی می‌بودن که باید ازشون دوری می‌کردم.
مهدی مسجدی، پدر و مادر نداشت. يه پیرمرد و پیرزن، اون رو بزرگ می‌کردن. خانواده‌ی سه نفری‌
گاهی فکر  میکنم 
شاید  این آخر کاری خیلی بی حوصله شدم 
اما 
دوروبر من هیچ کی حالش خوب نیست 
زندگی هم برای هیچ کی خوشایند نیست
منم خوب نیستم
خدایا آدمات چقد بالا و پایین دارند
روزگار دلسرد کننده ای شده
وقتی بزرگترا  می خوان دنياي بزرگي  برای خودشان بسازند 
منم دنياي کوچک خودمو  دارم
ودلخوشی های خاص خودم
 که شاید هیچ ارزشی برای دیگران ندارند  
یاد گرفتم که به هیچ چی فکر نکنم 
اما بعضی وقتها يه چیزی مثل خوره وجود آدمو میخوره 
آخه عقل که این چی

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها