بیائید سحرها خیلی گریه کنیم آخ که ما یتیمیم.اگر یتیم نبودیم بیست ملیون خواهر و برادرمان را جلوی چشممان گرسنه مرگ نمی کردند که ما آه بکشیم و تماشا کنیم
اگه یتیم نبودیم بارون رحمت خدا این طور واینمیساد روی هستی و زندگیمون که ما اشک بریزیم و تماشا کنیم که ریشه مون داره توی آب می پوسه
یتیمی خواری دوران یتیمی
اگر توی خواری دوران غوطه ور نبودیم این طور سرویسمان نمی کردند که یکسال گذشته کرده اند.حالا کم کم ناو هم می آورند توی خلیج فارس و ما هیچ نم
عاقا من گفتم زیاد حرف نزنم. فهميدم وقتی زیاد با کسی حرف میزنم بعدش حالم بد میشه، فهميدم و به خودم گوشزد کردم باز جدی نگرفتم
الان میخام بگم به خودم، خیلی جدی
که با هیشکی زیاد حرف نزن خب؟
حتا با اونی که خیلی برات عزیزه
حتا اونیکه حس میکنی خیلی میفهمتت
با هیشکی با هیشکی با هیشکیییی زیاد حرف نزن
اصن تو حرف نزنی کسی نمیگه لالی
خیلی عجیبه خیلی نمیدونم چرا اینطور میشم یا شایدم میدونم ولی نمیدونم چطوری بگم
فقط میدونم این فاصلهی یکی دو هفته
دیروز زنگ زدن به ضامنای وامی که گرفتم و گفتن که سه ماه قسط فلانی(من) پرداخت نشده و اول ماه از حساب شما کسر میشه. تنها ضامنی هم که فیش حقوقی گذاشته، پدرم هستند.
منم رفتم بانک و شروع کردم به سر و صدا و زدم شیشه های بانکو آوردم پایین و بعد اموال دولتی و غیر دولتی منقول و غیر منقول رو آتش زدم و گُریختم.
همینطوری که در حالِ گُریخت بودم منو گرفتن و گفتن ای اغتشاشگر! ای آشوبگر! ای غربزده ی بدبخت! ای انگل جامعه! ای وِی! ای مزدورِ آمریکا! ای مفسد فی الارض! هو
متن آهنگ رضا صادقی بنام به تو مدیونم
واسه این که از تو دورم ، به تو مدیونمواسه کشتن غرورم ، به تو مدیونمتو که حرمتو شکستی ، پای عهدت ننشستیگرچه بازم تو نیازم ، لحظه هامو بد می بازم ، به تو مدیونم
واسه ی چشای خیسم ، به تو مدیونماین که از غم می نویسم ، به تو مدیونماین که بی جونم و سردم ، این که بی روحم و زردمپی آرامشی که بردی و من پیش می گردم ، به تو مدیونمبه تو مدیونم ، به تو مدیونم
به تو مدیونم ، غرورمو شکستی عین شیشهبه تو مدیونم که کشتی دلمو واسه
متن آهنگ رضا صادقی به تو مدیونم
متن آهنگ رضا صادقی بنام به تو مدیونم
واسه این که از تو دورم ، به تو مدیونمواسه کشتن غرورم ، به تو مدیونمتو که حرمتو شکستی ، پای عهدت ننشستیگرچه بازم تو نیازم ، لحظه هامو بد می بازم ، به تو مدیونم
واسه ی چشای خیسم ، به تو مدیونماین که از غم می نویسم ، به تو مدیونماین که بی جونم و سردم ، این که بی روحم و زردمپی آرامشی که بردی و من پیش می گردم ، به تو مدیونمبه تو مدیونم ، به تو مدیونم
به تو مدیونم ، غرورمو شکستی عین ش
یکی دو سال پیش یه سری نوزادی از یه تولیدی خریده بودیم. یه تجربه ی بازاری هم عرض کنم که بعضی وقتا که می ری مغازه، فروشنده یه فاکتور خرید نشونت می ده و می گه فلانی نگاه کن، این جنسی که تو داری به این قیمت می خری من اصلا سودی روش نکشیدم این هم فاکتورش. تو هم فاکتور رو می بینی و خوش خوشینات می شه و امّا غافل از این که بعضی از تولیدی ها با هماهنگی فروشنده قیمت ها رو بیشتر می زنن امّا توی دفتر معین یا نرم افزارشون، تخفیف قائل می شن که کلّی از اون قیمت کم
یا رئوف
قد کشیدم و سن زیاد کردماما هنوز، یه وقتایی که یکم به خودم و حال و روز و کارام نگاه میکنم؛ میشم اون بچه ی کوچیکی که میدونه حسابی کارا رو خراب کرده، ترسیده، ته دلش خالی شده، غصه ش شده از کوچیکی و نفهمی هاش ، سردرگمه ، نمیدونه چیکار کنه و از خجالت گوله شده زیر یه میزی یه گوشه ی خلوت خونه یا توی طبقه ی کوچیک کمد، بین یه عالمه لباس.تو اما تنها کسی هستی که میتونه نجاتش بده، آروم در کمد رو باز کنه، دستش رو بگیره و بیاردش بیرون و آروم بشوندش روی پ
دیشب از اون شبایی بود که فک میکردم دنیا بعدش ادامه نداره.ینی فک میکردم دیگه نمیکشم اما میدونی که زندگی ادامه پیدا میکنه و عادت میکنیم و همین حرفا
اومدن اینو نشونت بدم با این وقتی گوشی نداشتم آهنگ گوش میدادم توش پر آهنگای قدیمیه:)تصمیم گرفتم چند وقتی به جای اسپاتیفای ازش استفاده کنم شاید موسیقی از اعتیاد تبدیل به یه چیز خوب بشه.
کی گفته شکست مقدمه پیروزیه همه اش چرته!شکست فقط مقدمه ی خفت و خواریه!کی گفته موفقت حاصل پشتکاره؟!اگه باهوش نباشی فقط داری درجا میزنیکی گفته رو یه هدف تمرکز کن تا موفق بشی!زندگی همیشه جنبه هایی رو نشونت میده ک توش هیچ تخصصی نداره چون تمرکزت روی چیزای دیگه بوده!حقیقتایی توی نوشته های قشنگ و کتابای معروف هست فقط مال چند درصد آدماس؟عجیب نیس؟چرا زندگی معمولی ما مث شون نیست!توی کتابخونه یه دختر کنکوری ازم پرسید ک موفقیت رو توی چی میدونی گفتم زیست
سلام
این چند ماهه ورزش درست حسابی ای نکردم، و خب رژیمی هم نداشتم، چطور میشه برنج و آش و کله گنجشکی و . دوست داشته باشی و بتونی رژیم بگیری؟
خب میشه
بدین صورت که یک روز میری روی ترازو و میبینی که وزنت به 73 کیلو و خورده ای رسیده، همونجا از ترس یک سکته میزنی و به خودت قول میدی که وزنت رو بیاری پایین، توی این حین یه آشنا که یه رژیم خوب هم داره به کمکت میاد و نتیجه میشه اینکه امروز صبح ترازو عدد 67.700 رو نشونت میده، اونم طی دو هفته و نیم. و تو مصممی که ای
و قسم به خواب .
که راهی است برای زدودن آلودگی ها
و قسم به صافی صبح .
که یادت میاره با آغوش باز و چشم بسته از گذشته ، منتظر شروع توعه
قسم به لیست To do.
قسم به تیک هایی که جلو کارها میخوره و مسرورت میکنه .
که نشونت میده هنوز قدرت زندگیت تو دستای خودته
SO ,LET'S START
+گفتم خواب و زدودن آلودگی؟! میدونستین از لحاظ پزشکی،بدن بخشی از مکانسیم ها و مواد دفعی اش رو به وسیله خواب از بین میبره؟!
اتوبوس میرفت پایین و آدمها، مغازهها، هیاهوها، رنگها، نورها میرفتند بالا. تاريکي آمد و جای همه را گرفت. احساس کردم سوار سفینهای شدهام با کف بلورین که هنگام بالا رفتن، کوچک شدن و گم شدن زمین و زمان را به خوبی نمایش میدهد. همه چیز رنگ میبازد، دور میشود و در میان تاريکي گم میشود. وقتی همه جا تاریک شد، بر خلاف انتظارت میبینی که میبینی. یعنی تازه داری میبینی. تازه داشتم میدیدم انگار. یک سبکی خیلی راحتی سراغم آمد، بعد از میلی
همش باخودم میگم چقدر یک ادم میتونه کوته فکرباشه چقدر
احمق و روان پریش باشه.افکار قدیمی داشته باشه با تفکرات فوق
مسخره و حال بهم بزن.
اذیت میشم وقتی میبینم که تو قرن۲۰۱۹ هنوز میگن مرد هرکاری کنه مرده
ولی اگه یک زن یک کار اشتباهی کنه خرابهواقعا هنگ میکنم وقتی یککک
زن همچین حرفیو میزنه و ازبابتش نمیترسه که امکانش هست گردونه
روزگار روزی به سمت خودش،خواهرش،دخترش ووو. بچرخه
واقعا اینطور ادم ها اونروز عکس العملشون چیه ؟
دوست دارم قیافه این،م
نکنه ادما بیفتن رو دور تکرار؟
(وی دو موقعیت را با هم خلط میکند !)
( خدا وی را شفا دهد )
بعد که میگم سرشار از نقیضم ، دقیقا راجع به چی دارم حرف میزنم .
.انگار ن انگار همین الان ، چهل و پنج دقیقه حرف جدی و مهم زدم ! حرف جدید ! چیزایی که تا حالا نشنیده بودم !
( یه سریام هستن که کاملا اتفاقی باهاشون اشنا میشی و روزی هزار بار خدارو شکر میکنی بابتشون ! امروز حرفایی میزد که انگار چند ساله منو میشناسه و من چقدر عجیب باهاش راحت حرف میزدم و توهمات مزخرف نمیف
آقا دوباره سلام
بازم منم ، امیرحسین
کارشناس گل و گیاه
خوش آمدید .
آیا با خودتون ( شما خانوم عزیز منظورمه ) فکر کردین فقط شما رژ لب میزنین ؟ نچ ، نه ، منم یک کاکتوس ( البته بهتره بگیم ساکلونت ) دارم رژ لب میزنه . باور نمی کنی عکس زیر رو ببین . والا
ادامه مطلب از دست ندین چون هم عکس بیشتر گذاشتم هم شرایط نگهداری و هم علت پژمردگی و زرد شدن
ادامه مطلب
امروز بالاخره ساعت سه بیدار شدم اما مها رو زمین خوابیده بود نه رو تختش فکر کنم میخواست راحت تر بیدار شه. نمیشد بشینم سر جام و نشستم رو تختو همانا که خوابم بر تا هفت نیم یا هشت اینطورا بعدش شروع کردم به کار کردنو بیشترشو انجام دادم فقط مونده خوندن مقاله و ۵۰۴. که اونم تا شب انجام ميدمو میخونم. یه خورده مقاله سخت اما من موضوعشو دوست دارم شاید چون خود بارت رو دوست دارم. اینقدر دلم تنگ شده برای عکاسی البته تو خونه عکاسی میکنم کاش می شد نشونت میدادم.
مرحله اول گذشت
حدیث کسا گذاشتم با صدای بلند توی خونه پخش بشه. تا شیطون رو بیرون کنم. ملائک بیان خونه مون. خداروشکر جواب داد
از معجزه ی حدیث کسا تو گرفتاری های زندگی غافل نشید
و اما
حس میکنم وارد یه چالش بزرگ شدیم!
از اون هایی که پای مرگ و زندگی درمیونه
البته تجربه ثابت کرده اتفاقات قبلی هم برام در حد همین چالش بزرگ و سخت بوده اما گذشته :)
و زندگی در کل صحنه ی مبارزه ست!
باید برای نگه داشتن خوبی ها و از بین بردن بدی ها با خودت و بقیه بجنگی!
هم
جمعهی پیش رفته بودیم بیرون، خییییلی سرسبز بود همهجا. امسال فوقالعاده شده، علفها تا گردنمون بود، توشون گم میشدیم :) همه با گوشی من کلی عکس گرفتن، عکسهای بسی زیبا که حتی من بدعکس هم ذوق داشتم واسشون. عکسام تو مموری ذخیره میشه. مموری 32 رو یکی دو ماهی میشه خریدم، حدود صد تومن. چند روز پیش که بقیه عکساشونو ازم میخواستن، نگاه کردم دیدم اصلا خبری از عکسها نیست! مموریم به دلیل نامعلومی بالا نمیاد. انقد ناراحت شدن که عکساشون پاک شده، کلی غ
زمان در گذره.
با سرعتی بیشتر از حدِّ تصورِ تو
گذشته هیچوقت،هرگز. برنگشته.
حسرتِ حرف های گفته و نگفتهکارهایی که باید انجام میدادی و ندادی،کاش گفتن و فکر کردن و آه کشیدن،جز خراش دادنِ روحت ثمری نداره
نیلوفر! تو در لحظه,توى لحظات خاصی تصمیماتِ مهمِ درستی گرفتیاگر هم حالا،وقت مرورِ وقایع گذشته، میبینی یه جایی رو درست نرفتی،تقصیری نداری.تو فقط اون زمان تجربه ى الان رو نداشتی .
تک تک اون اتفاق ها و اون ادمها فقط باعث تغییر بینشت و افزایش
دانلود آهنگ بنیامین محیا به نام قول ميدم
دانلود آهنگ بنیامین محیا قول ميدم
قول ميدم جای من پر میشه ، بعده یه چند روزی
خودت تو آتیشی که بپاکردی قول ميدم میسوزی
قول ميدم حالا که میری ، جاتو به هیشکی ندم
میم مالکیت بعده اسمو ، به هیشکی نگم
هی به خودم قول ميدم
ولی تقصیر من نی خاطرات منو هل میدن
به سمت تو ، ولی محکم تر بهم دست میده
حس نداشتنت هرچی من دست بهش شل ميدم
هی بخودم قول ميدم
ولی باز تو خلوتم من به عکسا گل ميدم
تو رفتی ولی من دیوونه رو ببین
وقت
بهتره بگم چرا خندیدم تا سوتفاهمی پیش نیاد تو ذهنت.
وقتی داشتم اون حرفها رو تایپ میکردم دو نفر شروع کردن تو مغزم دعوا کردن.
یکیشون میگفت چرا داری درد دل میکنی فک کردی واقعا اهمیتی هم داره واسش؟!
اونیکی میگفت البته که داره و شک نکن با تموم وجود سعی میکنه به هر طریقی آرومش کنه.
خلاصه از دعوای اونا سرم داشت میترکید که اون اولی حرف قابل تاملی زد.
گفت اثباتش خیلی سادست.
اسمشو توی تکست بنویس.
بیش از کل متن، نوشتن اسمشه که توجهشو جلب میکنه و میگه چرا نو
امروز اینجا تو این ساعت
من قول ميدم که دیگه به اون اتفاق لعنتی و اتفاقای بد زندگیم فکرنکنم
قول ميدم حتی یه بارم دیگ درموردشون با هیچکس حرف نزنم
قول ميدم برای آیندم از جون ودل تلاش کنم وبقیه آدما برام الویت برتری نداشته باشن
قول ميدم خودمو درگیر هیچ رابطه ای نکنم تا وقتی که انسان پیدا نکردم.
قول ميدم فضای مجازیو به حداقل برسونم.
قوووووووووووووووول
خدایا تو شاهد باش وکمکم کن
ساعت ۷ بیدار شدم قلبم تالاپ تالاپ میزد صبحونه خوردم و پروپرانولول رو انداختم بالا حاضر شدم و تو خیر و شر بودم که با اسنپ برم یا نه دیدم به به به قطار هشت و چهل نمیرسم اسنپ رو زدم دیدم ۲۲۵۰۰ میشه گفتم اوووووه مگه پول علف خرسه با همون مترو میرم بعد از شنیدن توصیه های مادر جان برای بار هشتصدم مبنی بر اینکه یه وقت ماشینی بجز تاکسی سوار نشی رفتم سر کوچه و بخت باهام یار بود که بعد ۲ دقیقه یه تاکسی زرد اومد سوار شدم و رفتم مترو داشتم سلانه سلانه میرفت
خیلی وقته حلالت کردم.
و دارم سعی میکنم که ببخشمت.
بهتره بگم چرا خندیدم تا سوتفاهمی پیش نیاد تو ذهنت.
وقتی داشتم اون حرفها رو تایپ میکردم دو نفر شروع کردن تو مغزم دعوا کردن.
یکیشون میگفت چرا داری درد دل میکنی فک کردی واقعا اهمیتی هم داره واسش؟!
اونیکی میگفت البته که داره و شک نکن با تموم وجود سعی میکنه به هر طریقی آرومش کنه.
خلاصه از دعوای اونا سرم داشت میترکید که اون اولی حرف قابل تاملی زد.
گفت اثباتش خیلی سادست.
اسمشو توی تکست بنویس.
روزی که برای پذیرش خادمی اومده بود، ما شرایطی رو برای خادمی بیان کردیم. محسن همه اونها رو دارا بود.
در اونجا محسن دو درخواست داشت. اول گفت: حاجی منو پشت هیئت بذارید که توی دید نباشم!» مورد دوم این بود: هر چی کار سخته ، بدید به من.
محسن نمیخواست بین ۸۰۰ نفر در هیئت دیده بشه، خدا هم گفت حالا که نمیخوای دیده بشی، من به کل عالم نشونت میدم.
راوی: حجتالاسلام لقمانی
@modafeanharam77
انگار دیگه منو نميبيني. انگار دیگه صدام رو نمیشنوی. انگار با خوردهشیشههای رابطهمون تنهام گذاشتی تا بمیرم. من هنوز دارم با دستای زخمی جمعشون میکنم و تو دیگه نیستی که نشونت بدم. باد میاد. سردمه. تو لباسم جمع میشم و لبم رو گاز میگیرم و میجوم. به پشت میافتم رو زمین و به تصویر مات ستارهها خیره میشم. سایه کارهایی که برای دانشگاه باید میکردم رو افکارم افتاده و سنگینشون کرده ولی تمرکز کافی برای رسیدگی بهشون رو ندارم. گیجم و نمی
زیر پتو می لرزهیه نی نی کوچولومیگه میاد سراغمشبا یدونه لو لو
نی نی چرا میترسی؟تاريکي ترس ندارهببین برات آسمونستاره رو میاره
ماه قشنگو ببیندورش پر از ستاره سنی نی نازنینملو لو وجود نداره
اتاق تو همینهکه توی روز می بینیتاريکي ترس ندارهنترس از لو لو نی نی
شب دوست ما بچه هاستنی نی لا لا کن راحتتو شب به این قشنگیباید کرد استراحت
در این بخش با بازیگران سریال عروس تاريکي آشنا می شویم. سریال عروس تاريکي یک درام عاشقانه اسـت و بازیگرانی از جمله: رضا کیانیان، رویا نونهالی، نرگس محمدی در آن بـه ایفای نقش پرداخته اند. سریال عروس تاريکي قرار اسـت از 25 خرداد ماه و از شبکه 1 سیما روی آنتن تلویزیون برود، در ادامه با مطرح ترین بازیگران این مجموعه تلویزیونی بـه طور کامل آشنا می شویم.
ادامه مطلب
از اینکه خودم را با حجم وسیعی از اخبار خفه نمی کنم خوشحالم ^_^
از اینکه همراه با موج های خبری مختلف همراه نمی شم و حال و هوایم بالا و پایین نمی شود خوشحالم
باور دارم آدم گاهی بهتر است بیشتر مراقب خودش باشد. وقتی حال خودمون خوب نباشه نمی تونیم به هیچکی هم کمک کنیم. این دنیا از آدم های افسرده و ناامید که تلاشی نمی کنن برای زندگی بهتر خسته شده. من هم خسته شدم از اینکه آدم راکدی باشم.
با این وجود دلم می خواد همچنان خود مراقبتی داشته باشم و در کنار اون
شب، اوقات عجیبیه برای خونه. وقت خواب، که خونه به خواب میره، همه اهالی خونه به خواب میرن و تو بیداری! سیاهی شب، میدوعه تو خونه، فرششو پهن میکنه رو اثاثها، و صداشو زمزمه میکنه تو گوشت و از رازهاش میگه. به خودت میآیی میبینی وسط اون تاريکيها داری یه چیزایی میبینی، گاهی خوب، بیشتر ترسناک!
انگاری تو این حال، خونه میره رو مود ماوراییش، میتونه جزیی از کل دنیای ناشناختهی دیگه باشه و تو، توی این دنیا تنهایی.
اما وقتی یکی بیدار باش
در میان جنگ و جدل های پست قبل به یک نکته جالب رسیدم.اینکه ساسان پرکان دقیقا شب قبل ، در برنامه ای به نام عصر جدید حضور داشته.بعد اینجا یه نفر گفت : حالا یه نفر اومده تو برنامه یه چیزی گفته ، الان انگشت گذاشتین روش و . و این جور صحبتای همیشگی .میخواست بگه همچین آدمایی انقدر کم هستن تو جامعه ما.
خواستم بگم من تلویزیون نگاه نمی کنم.تو شبکه های مجازی هم نیستم.اصلا اطلاعی هم از این برنامه عصر جدید و حضور ساسان نداشتم.حتی نمیدونستم ساسان این چنین مهار
سلااام بر همه انشالله که حال دل همه خووب باشه :)
چند شب پیش یه خواب عجیبی دیدم
خواب دیدم یه نفر میاد دستمو میگیره میگه
میخوام نیمه گمشده ت رو نشونت بدم
قیافه من تو خواب
یه پسر جوون رو نشونم داد و گفت
این همسر اینده توعه خوب قیافه ش رو ب خاطر بسپار
یه جوون یکم ریش داشت عینکی بود و تیپ رسمی
قدش از من کوتاه تر بوود
بعد دیگ از خواب بیدار شدم برا دوستام ک تعریف کردم ک
بچهااا نیمه گمشده گور ب گور شده بینام پیدا شد
یچها شوخی میکردن ک بی نام ی ا
یه روزی میاد برمیگردی به عقب نگاه میکنی و یه لبخند به روی خودت میزنی
بابت همه سختیایی که کشیدی
بابت انتخابایی که به خاطرشون تغییر کردی از خودت تشکر میکنی.
چند سال دیگه وقتی برگردی به شبایی که تا خود صبح گریه کردی و قلبت از درد مچاله شد نگاه کنی تعجب میکنی ازینکه هر بار گفتی میمیرم و یه بار دیگه دووم آوردی.
گفتی خدایا سخته نمیتونم،اما باز هم پیروز شدی.
دیدی آدما اومدن و رفتن؟دیدی موندنیا موندن؟بی منت؟
و بین این روزای سختی که گذروندی یکی دو ن
دوران عجیبی رو میگذرونم؛ مثل داستان همون عقاب که وقتی به یه سن خاصی میرسه میره بالای کوه و کم کم پرهاش شروع میکنن به ریختن و منقارش رو هم از دست میده. اولین بار این موضوع رو توی اسلایدی که افسانه، همکلاسی دبیرستانم، آورده بود دیدم. اسلاید صفحه به صفحه جلو میرفت و عکسهایی از عقاب رو نشونت میداد که ناتوان شده و اگر میتونست اون شرایط رو تحمل کنه، چهل روز بعد انگار که از نو متولد شده باشه، برمیگشت به زندگی عادیش. افکارم دچار تغی
دارم فکر میکنم این سوالی که مدام تو ذهنم میچرخه، اینکه "چرا دارم زندگی میکنم؟" از غم ناشی نمیشه. این روزا همش جریان زندگی رو مرور میکنم، از وقتی یادم میاد تا امروز. میتونم آینده رو پیش بینی کنم که با یه مشت اتفاق غیر قابل پیش بینیِ دیگه میگذره و خیلی زود هم به آخرش میرسه. همون جریان کهنه ی تکراری که به خودت میای و میبینی زندگیت داره به آخرش میرسه انگار! و هی فکر میکنی که چه زود گذشت!
حوصله ی نوشتن هم ندارم، ترجیح ميدم سرمُ تکیه بدم صندلی، چشمام
ترس از تاريکي در کودکان از جمله اختلالات اضطرابی است که کودک ترس شدید، افراطی و مداوم از تاريکي دارد. ترس از تاريکي به طور معمول در کودکان وجود دارد و ذهن آنها در هنگام خاموش شدن لامپ این سوال را مطرح میکند که حالا چه اتفاقی قراراست بیافتد. خوشبختانه روشهای درمانی موثری مانند درمان شناختی رفتاری برای این نوع از فوبیا وجود دارد. در ادامه مقاله به بررسی علل، نشانهها و درمان فوبی تاريکي در کودکان خواهیم پرداخت. پس تا انتهای مطلب با ما ه
که آدمایِ دنیایِ تویِ آیینهها، نام نجاتدهندهشونو از کی میپرسن؟ که نجات دهنده، مرده است؟ که ما تویِ کدوم آیینه زندگی میکنیم که هنوز که هنوزه نتونستیم خودمونو نجات بدیم؟ که بعدش چی میشه؟ کی میدونه کِی قراره بشکنه این آیینهای که ما توشیم؟ چشم بستیم رویِ آینده. که اونقدر آیینه اینجاست که دیگه نمیدونم تصویرِ تویِ کدوم آیینه منم و کجایِ این همه سوالم. که ”من در شبها و روزهای شما زندانی بودم و دَری میجستم به شبها و روزهایِ بزر
فایرپک ، نورافشانی و آتش باز
قیمت آبشار طاووس برترین مجری پروژه های نورافشانی و آتش بازی در ایران همراه با جلوه های ویژه با مجوز رسمی ، دارای گواهینامه های معتبر از کشور چین و ژاپن ، فایرپک دارای کادری مجرب و متعهد آماده برگزاری افتتاحیه و اختتامیه ها ، جشن های ملی و مذهبی ، عروسی و … می باشد.فایرپک اولین فروشنده انواع لوازم نورافشانی و آتش بازی به صورت عمده و تکی در سراسر ایران
#دست_اول_بازار
فایرپک | آتش بازی خاص
خدمات ما عبارتند از : اجر
درباره این سایت